جنیفرلوپز و "گرل پاور" های وطنی ثریا شهابی
امسال ماه مه، جهان تنها صحنه مراسم های روز جهانی کارگری، طپش های انقلاب در مصر و خاورمیانه، و جدال جوانان بیکار و بی آینده و اعتراض طبقه کارگر در غرب علیه سیاست های ریاضت اقتصادی نبود. اتقاق مهم دیگر نیز رخ داد که در جهان وارونه بی حقوقی زن و در دنیای خفه شده از نژاد پرستی و تبعیض، پژواک گوش خراش و نسیم مشام آزاری داشت. در این ماه بعلاوه رسانه ها در غرب مژده دادند که جنبش "گرل پاور" و "ماینتوریتی پاور" پیشرفت کرده است!
گفته میشود که ماه مه امسال، در چارت اندازه گیری سرعت ثروتمند تر شدن مالتی میلیاردرهای مشاهیر هنری جهان، مقام اول نصیب جنفرلوپز شد. و خانم لوپز در صنعت مسابقه ماکسیمال کردن ثروت و لذت، با کسب درآمد یکساله ای معادل ۵۲ میلیون دلار آمریکا، رقیب سال گذشته خود یعنی خانم دیگری، لیدی گاگا، را کنار زد! در عین حال "خوشبختانه" مقام دوم همچنان در انحصار زنان و "رنگین پوستان" بافی مانده است و خانم اپرا وینفری، برنامه ساز معروف آمریکایی آنرا در اختیار دارد! جنیفر لوپز هم زن است و هم آمریکایی "پورتوریکو تبار"! خانم اپرا وینفری، برنامه ساز تلوزیونی و معروف آمریکایی، هم گفته میشود که "قدرتمند ترین و ثروتمند ترین" زن سیاهپوست جهان است! به این ترتیب جنبش "گرل پاور" و ماینتوریتی پاور" در غرب، هرچند نتوانست به امثال خانم مرکل و آقای اوباما، اولی به خاطر پرچم سیاسی بشدت دست راستی اش و دیگری به خاطر ناامید کردن کامل کسانی که به رنگ و "نصب بردگی" او امید بسته بودند مفتخر بماند، اما توانست به شخصیت های هنری و "غیرسیاسی" چون خانم ها لوپز و وینفری مفتخر شود! هرچه باشد این دو "ثروتمند و قدرتمند ترین" ها، هردو هم زن هستند، هم طبق مشخصات کروموزومی شان غیرسفیدپوست و "اقلیت"، و مهمتر اینکه در عالم سیاست "بی تقصیراند"! و به این ترتیب معماران جنبش "گرل پاور" و "ماینوریتی پاور"، به محرومین جهان که در اعماق ظلمت فقر و محرومیت قربانی زن ستیزی و نژادپرستی میشوند، به زنان و سیاهان و غیرسفید پوستان، مژده میدهند که اگر چرخ گردون به همین طریقی بچرخد که میچرخد، انشاالله به زور این جنبش، نابرابری جنسی، نژادی و ملی، تخفیف پیدا خواهد کرد! و در واقع با تزریق مخدر "احساس قدرت و احترام" به رگهای قربانیان میلیونی زن ستیزی و نژاد پرستی، درد صدمات این مصائب را کاهش میدهند!
پس "زنده باد" جنگ برای به کرسی نشاندن سمبل های "قدرت مساوی" زنان و اقلیت ها! "زنده باد" به مقامات و به ثروت رسیدن معدودی سیاه و زن! تا لجنزار متعفن و هولناک زن ستیزی و نژادپرستی که در اعماق و در سراسر جهان میجوشد و هرروز در ابعاد میلیونی تراژدی انسانی میآفریند، دستمایه سهم بری رئسای قبایل سرخپوستان، لرد های سیاه پوست، و خانم های مالتی میلیار، از محصولات ثروت و قدرت جامعه باشد.
جنبش علیه بی حقوقی زنان و بردگی سیاهان، که در غرب با حق رای زنان و آزادی سیاهان شروع شد، مسئله به این سادگی، سرراستی، منطقی و بدیهی، تاریخ پرپیچ و خم و مسیر صعب العبوری به آن تحمیل شده است. جنبشی که با انقلاب جنسی دهه شصت، مطالبه برابری زن و مرد و دستمزد برابر، و مطالبه حقوق برابر شهروندی مستقل از زنگ و نژاد، دستآورهادی مهمی داشت. چیزی که امروز در سطح رسمی و "سیستم پسند" خود، به نازل ترین سطح یعنی به جنبش "گرل پاور" و "ماینوریتی پاور" قتاعت" و تنزل کرده است. این جنبش، تنگاتنگ با جنبش سوسیالیستی، سطوح و فاز های مختلف پیشروی و پسروی آن در غرب، قابل بررسی و تعمق است. و لازم است در فرصتی به آن پرداخت. اما پژواک، یا در واقع عکس برگردان، نازل ترین سطح آن در ایران، جایی که یک سیستم آپارتاید جنسی – مذهبی متعفن و تمام عیار حاکم است، نه قابل بررسی، که چندش آور است.
اخیرا نهادی که خود را "اتحاد زنان برای دمکراسی" میخواند، کمپین تبلیغاتی با شعار "نیمی از عرصه سیاست حق ما است" براه انداخته است. و تحت عنوان "زنان و قدرت سیاسی" فعالیت هایی را شروع کرده است. یک پای این کمپین تبلیغاتی در خارج از جمهوری اسلامی و به اصطلاح در اپوزیسیون است، و پای دیگریش لای در جمهوری اسلامی، به امید شکاف جدیدی برای شیرجه رفتن در استخر انتخابات ها و تقسیم کرسی ها!
اتحاد زنان برای دمکراسی و بیانیه آن، نهاد و سند جدی و مهمی که قرار باشد فعالیت جدی در احقاق حقوق زنان را سازمان دهد و یا به آن دامن بزند، نیست. این یک کمپین سیاسی است برای امر دیگری. کمپینی که از یک طرف به شکاف در جمهوری اسلامی و انتخابات و کنش ها و ضدکنش ها در میان حاکمیت دل بسته است و از طرف دیگر به محصولات تحریم اقتصادی غرب و پروژهای "نجات بخش" آن! بندهای مطالبات نیم پز، سراسر متناقض، کلی گویی های بی محتوا و باصطلاح لیبرالی و عاریتی بیانیه این نهاد در مورد آزادی و جامعه چند صدایی و ... تعارفات بی مصرفی بیش نیست. از جنس همان داعیه هایی است که خمینی هم در مورد تساوی و برابری در حکومت اسلامی مدل واتیکان، داشت. بیانیه و خود نهاد اتحاد، چندان مهم نیست. مهم پلاتفرم سیاسی پشت آن، و شعاری است که سرداده اند! شعار نیمی از قدرت میدهند! و بطور واقعی مهم نیست در کدام نظام سیاسی – اقتصادی و در کدام ساختاری اجتماعی و فرهنگی! می دانند که مهمترین مولفه برای پیشروی پلاتفرم سیاسی شان این است که "نظام دست نخورد!". تمام گفتار های "سانتی مانتال" شان در وصف "پرهیز از خشونت"، رو به حکومت و سرکوبگران که سی سال از ایران زندان بزرگی ساختند، ندارد. کرشمه های "خشونت گریز" شان، رو به فعالین همان جنبش زنانی دارد که در کوچه و خیابان، هرکجا دست شان برسد، با مامور کنترل حجاب نه با "گفتمان و تعامل"، که با مشت و لگد طرف میشوند و آنها را میزنند و فراری میدهند!
خانم های در جستجوی تسخیر "قدرت سیاسی" در جمهوری اسلامی، میدانند که ظرفیت زن ستیزی حکومت اسلامی برای شریک کردن آنها در نیمی از قدرت جوک و شوخی خارج از تناسبی بیش نیست. جمهوری اسلامی تحمل نصف قدرت که هیچ، یک دهم قدرت به زنان را هم ندارد. نیاز نظام و سیستم شان به دین و مذهب و آخوند دستگاهی و خرافه و افتخارات ملی، یک رکن حاکمیت شان است. در جمهوری یا سلطنت شان، اسلامی یا غیراسلامی، نژاد پرستی فرهنگ خودبخودی آن است. به زن و "اقلیت ها" نصف قدرت که هیچ، یک دهم قدرت هم عطا نخواهند کرد. شریک کردن یکی دو نفر از این صنف فرصت طلب در مقامهای حکومتی، ارتقا چند سمبل "گرل پاوری" و "ماینوریتی پاوری" برای ساکت کردن زنان و "اقلیت ها" و محرومین جامعه، حداکثر در و دروازه ای است که برویشان باز است. پلاتفرم سیاسی و کلکسیون زنانی که "اتحاد زنان برای دمکراسی" را تشکیل داده اند، نشان میدهد که فی الحال و تا اطلاع ثانوی، ساده ترین راه کسب و تسخیر قدرت برای این صنف، یکی دو صندلی از قدرت، از درون خود جمهوری اسلامی است. تا بعدا چنانچه رژیم عوض شد، نه ببخشید ولی فقیه مرد یا کنار گذاشته شد، یا جنگ شد، ایران بمباران شد، یا رژیم از درون متلاشی شد، چند کرسی هم از رژیم بعدی نصیب شان شود! این صنف برروی نیاز میلیونی زنان در ایران به احیا حرمت انسانی شان، به نیاز میلیونی دختران و جوانان به عقب زدن زن ستیزی، و به نیاز حقوق برابر همه شهروندان مسقل از زبان و مذهب و پیشینه ملی، حساب باز کرده اند. تا بلکه با استفاده از آن، همانطور که مردم را دنبالچه مرتجعینی چون موسوی کردند، این بار بدنبال دایناسورهای دیگری، این بار زن، و یا از میان شیوخ و رهبران "قبایل" کرد و ترک و بلوچ..، براه بیاندازند.
یک چهره و شخصیت مهم این کمپین خانم فریبا داوودی مهاجر است. خانم مهاجر جنیفر لوپز آن جنبش است. با پوزش از خانم لوپز که هرگز در مقامی نبوده است که قانونی علیه کسی اجرا کند. خانم مهاجر کسی است که قدرت داشت! هم شخصا قدرت داشت و هم جنبش اش در قدرت بود! تا همین چند سال پیش نه تنها از زمره خواهران زینب بسیار متعصب تشریف داشتند، بلکه قدرت اجرای ایدئولوژی شان، پیاده کردن قانونهای شان، تصمیم گیری در مورد سرنوشت مردم و از جمله سرنوشت زنان، در اختیارشان بود. مدیر کل زنان وزارت کشور دولت اصلاحات، مشاور رئیس جمهور در مرکز مطالعات و تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری, و مشاور وزیر علوم و مشاور وزیر ارشاد اسلامی، مقامات اخیر ایشان است. میتوان تصور کرد که حجاب اختیاری ایشان در جمهوری اسلامی، و در مقام مشاورت وزارت ارشاد اسلامی، سمبل چه کینه و عداوتی با مخالفین حجاب، است. دختران جوانی که در مدرسه و دانشگاه با خانم مهاجر و حکومت شان در روزهای در قدرت، در جدال بودند، او را خوب می شناسند. حکومت شان هرروز زنان دختران و جوانان را برای رعایت حجاب و آپارتاید جنسی، کنترل و سرکوب میکرد. چه رایحه مشام آزاری، وقتی همگان شنیدند که خانم مهاجر، هنگامی که هنوز برای ماندن در قدرت می جنگید، و هنگامی که هنوز از تسخیر قدرت "ناامید" نشده بود، تصمیم داشت که بالاخره "اعتراض" کند! و هنگامی که هنوز در ایران تشریف داشت، طی یک "عملیات انقلابی"، بعنوان "اعتراض" چادر سیاه خود را کنار بگذارد و به روسری قناعت کند! کوه موش زائید! مشام آزار تر اینکه به خاطر این "مبارزات" سرجانمازی و گوشه پستوخانه ای، ایشان جایزه حقوق بشری هم دریافت کرده اند!
جنبش گرل پاور اسلامی، آنهم با شرکت وزرا و وکلا و صاحب منصبین سابق حکومت، قبل از هر چیز یک دهن کجی به خود این جنبش است. مردم ایران، حتی زیر تیغ سانسور دیوار سپاه و نیروی انتظامی، مشتری هنر خانم لوپز و وینفری هستند. با خطر کردن و از ورا قوانین ضدماهواره ای بهرشکل دست شان را به این نوع کالا هم میرسانند. بی مقدمه نیست که خانم مهاجر یک باره بیدار شده اند و لباس خواهر زینب از تن کنده و به "گرل پاور" اسلامی ایران دگردیسی کرده اند. حنای سابق جنبش شان، دیگر رنگی ندارد. در ایران "قاری قرآن کریم" خوان دیروزی، نسلی که تحت بمبارانهای تبلیغاتی و اختناق سیاه دوره حاکیمت امثال خانم مهاجر و خانم رهنورد قرار بود شستشوی مغری - اسلامی ببیند، امروز تماما "رپ خوان" و "راک خوان" شده است! و به راحتی و با فراغ بال، از "مهدی" تا "نقی" و "محمد" و "فاطمه" را به سخره میگیرد. برای این مردم، شکلک درآوردن های "گرل پاوری" امثال خانم مهاجر، بسیار مهوع است. برای این مردم و این فرهنگ، کالای خانم مهاجر برای تزریق احساس قدرت زنانه، وصله کهنه و جنس بنجل و دورانداختنی است.
"گرل پاور" و "ماینورتی پاور" در غرب برای پیشروی ناچار شد که از عرصه سیاست بیرون رود. و به حوزه هنر و تجارت و مسابقه زنان و مردان و رنگین پوستان در عالم "اژدها" ترین های بیزینس، قناعت کند! مردم تجربه درقدرت سیاسی بودن امثال خانم تاچر، خانم مرکل، خانم کاندالیزا رایس وزیر امور خارجه جورج بوش پسر، آقای کالین پاول وزیر خارجه بوش پدر، و دستآورد شرکت سیاهان و زنان در قدرت را هم تجربه کردند. این متاع دیگر در عالم سیاست در غرب و در بازار مادر، و در جنبش زنان و ضد نژادپرستی، خریدار چندانی ندارد. گرل پاورهای وطنی ما، برای موفقیت و دست زدن با یک فعالیت جدی، یا باید بازارشان را تعطیل کنند و یا به صحنه هنر، هنری که البته بتواند با خانم لوپز رقابت کند، شیفت کنند.
در غرب، با هر مکانیسم "خودبخودی" که در مورد خرید و فروش سایر کالاها در بازار صورت میگیرد، مردم در ابعاد میلیونی هنر خانم لوپز را "مرغوب" میدانند و میخرند! خانم لوپز محصول "مرغوب بازار آزاد" است. و خانم فریبا داوودی مهاجر، محصول بنجل بازار انحصارات و دولتی، ملی - اسلامی ایران. خانم مهاجر به این بازار بنجل و بسته و مختنق زنده است، و با آنهم رفتنی است. این صنف و بیزینس وطنی، و تماما وارادتی، شانسی برای پیشروی روی پای خود ندارد. تنها یک شانس پشت در آنها خوابیده است. و آنهم این که همچون دوران پیش از عروج سبز، در غیاب جنبش رادیکال احقاق حقوق زنان، و در غیاب جنبش طبقه کارگر و صف آزادیخواهی و برابری کمونیسمی، به جلوی صحنه رانده شوند! تا باز همچون آقای موسوی و خانم رهنورد، با دلالی و دلقک بازی طیف وسیعی از دگراندیشان ابن الوقت، چهره شان بزک شود! تا با پادرمیانی طیفی از دگراندیشان مستاصل و نان به نرخ روز خور، بازهم بساط "من و انتخابات" دیگری براه انداخت! و باز مردم را به دنبال این اعجوبه های سیاسی ، روانه کرد. این تنها شانس این صنف، و در عین حال زنگ خطری برای جامعه است.
جنبش زنان در ایران، همان جنبشی که سالها هشت مارس ها برگزار کرد، بساط این معرکه گیری را باید برهم بزند. جنبشی که پرچم علیه حجاب و آپارتاید جنسی را بلند کرد، علیه کار و بی حقوقی کودکان به میدان آمد، جنبشی که برای حق برابر خانواده های با پیشینه افغانستانی اعتراض کرد، باید پرونده امثال خانم مهاجر را ببندد و بزند زیر بغل اش. جنبشی که جشن های آدمک برفی ها و اول مه ها را براه انداخت، و بالاخره آن طپش عظیم ضد اسلامی برای احیای حقوق زنان در ایران که در اعماق جامعه جاری است، فعالین جنگ هر روزه زنان و دختران در کوچه و خیابان و محل کار و مدرسه در دفاع از برابری زن و مرد، دکان این دلقک ها را خواهند بست. ۲۴ژوئن ۲۰۱۲
|