بعداز سوریه نوبت ایران نیست، و مسیر کارگر از پنتاگون نمیگذرد محمد فتاحی خطاب به "سوسیالیست" هایی که از فرط عشق به سرنگونی جمهوری اسلامی به حمله نیروی نظامی ناتو و پنتاگون به ایران امید بسته اند، و امروز به نظر میرسد جز حکمتیست ها اکثرجریانات چپ سابقا سبز را در بر میگیرد، به بهانه ای نکاتی نوشته بودم. در پاسخ من علی جوادی و شهلا دانشفر از دو جریان هم خانواده جلو آمده و موضوع را عوض کرده اند؛ به جای توضیح و بیان روشن سیاست امید بستن به نیروهای یک قطب جهانی، اندر مضرات سیاست عدم اطلاعیه نویسی حزب حکمتیست در محکومیت فتوا علیه شاهین نجفی داستان سرائیده اند. داستان؟ نه، این بیان حقیقت نیست! اندر وصف فواید کمپین دفاع از نجفی به نفع انقلاب و سرنگونی خیلی "جدی" هم نوشته اند. شهلا دانشفر نوشته که "اين نبرد امروز در متن اوضاع سياسي متحول جامعه، بسيار مهم و تعيين كننده است. و شركت در چنين جدالي برای كارگر اهميت فوری سياسی دارد." تقصیر ما این بوده که این کمپین را نبردی مهم و تعیین کننده ارزیابی نکرده ایم، همانطوریکه کسی از اولویت فوری فوری این مسئله برای طبقه کارگر در ایران خبری نداده است. اینها مختاراند هر روز امر خود و مشغولیات خود را امر کارگر بنامند، اما باید بپذیرند که طبقه کارگر صدها امر فوری دیگر دارد که در آنها اولویت های این احزاب محترم نمی گنجد. ما می پذیریم که عشق به سرنگونی رژیم اسلامی روزانه اینها را سراغ کمپین و صدور اطلاعیه می فرستد. پیش شرط نه پذیرش که شنیدن اولویت آنها از طرف ما و طبقه کارگر این است که اینها هم بپذیرند که راه ما و جنبش سیاسی ما و افق و استراتژی ما و رهبران کارگری از پایه با آنها متفاوت است. در مورد "خطای" بزرگ ما به خاطر عدم صدور اطلاعیه رسمی در دفاع از شاهین نجفی، فرض را میگیرم انتقاد اینها درست باشد. می پذیرم که منصور حکمت هم احتمالا مانند حزب حکمتیست، به دلیل "دشمنی" با آزادی بیان، در محکومیت فتوای خمینی علیه سلمان رشدی اطلاعیه ای صادر نکرد. اصلا تمام ادعاهای اینها در این باره درست! آیا حالا میشود از اینها خواهش کرد به نیابت تمام چپ پنتاگونی این دوره پاسخ سوالات قبلی ما را بدهند؟ از بدو تهدیدات نظامی آمریکا و اسرائیل علیه ایران به بهانه اتمی، سیاست اشغال سفارات جمهوری اسلامی رسما توسط هر دو حزب مادر و فرزند این دو نفر اتخاذ شده است. سوال این است که برای امر اشغال سفارت های جمهوری اسلامی چرا منتظر مانده اند؟ قرار است کدامین نیروی سیاسی نظامی به کمک اینها بیاید؟ کدام نیروی سیاسی مشوق شان در این نبرد است؟ این روزها کدام جنبش سیاسی قرار است جمهوری اسلامی در ایران را جارو کند که اینها بازوی خارج کشوری آن شده اند؟ اینها و بقیه چپ هایی که به همین فشار جنایتکارانه تحریم اقتصادی و تهدیدات نظامی امید بسته اند، همانهایی اند که در دوره گذشته امیدشان به جنبش بورژوازی لیبرال ایران در شکل جنبش سبز بود. خشکیدن سبز امروز همه آنها را به سالن انتظار فشارهای اقتصادی و نظامی غرب به رهبری آمریکا و متحدین منطقه ای آنها کشانده است. در این سالن انتظار اما این چپ ها به تنهایی نیستند، جناح حاشیه ای و خارج کشوری نیروهای راستی که در دوره گذشته پشت سبز بود هم حضور دارد. در این سالن انتطار، جلسات و کنفرانس های متعددی، مخفیانه و علنی در جریان است؛ استراتژی های شان را به موازات درجه فشار غرب تنظیم میکنند، بر همین مبنا تاکتیک میریزند، یارگیری میکنند، اطلاعیه و بیانیه صادر میکنند. پشت سر هم و در مسابقه ای دیدنی صف کشیده اند تا آلترناتیوهای سیاسی شان، شکل حکومتی شان، آرمان و آرزوهای شان و مطالبات شان را در متن همین فشار اقتصادی و تهدید نظامی به جامعه اطلاع دهند. نیرویی که تمام این صف ملون به آن امید بسته است، یکی است، افق واحد است، اما بسته بندی برنامه ها رنگارنگ، و عناوین آلترناتیوها بسته به ایدئولوژی های مربوطه متفاوت. در بخشی از این سالن انتظار صف اصلاح طلبان هواخواهان انتخابات آزاد در ایران جمهوری اسلامی حضور دارند که شل ترین های سالن اند. انحلال طلبان که عنوان هواداران تغییر نظام از درون است، در همسایگی اولی ها خیمه زده اند. کنار آنها هوادارن دمکراسی بدون جمهوری اسلامی کنفرانس برپا کرده اند که تقریبا همه نیروهای دمکراسی ایرانی حضور دارند؛ شاهزاده آن بالا نشسته است، جریانان قومی که اسلحه و آدم دارند و به همین دلیل پول بیشتر هم دریافت میکنند، ایشان را حلقه زده اند و بقیه فدرالیست و غیر فدرالیست، جمهوریخواه و مشروطه طلب، سکولار و نیمه سکولار، سلطنت طلب کله شق و سلطنت طلب لیبرال دمکرات، همگی در فضایی مملو از همهمه مشغول چانه زنی اند. آنطرف تر در حاشیه چپ سالن انتظار، چادرهای رنگی تر چپ ها برپاست که مزین به پرچم های سرخ "سوسیالیستی" است؛ احزاب و گروه هایی که دوره قبل هم در کنار همین راست ها بودند، با این تفاوت که در مقایسه با راست ها، چپ ها علیرغم امید مشترک به همان افق راست، به دلایل ایدئولوژیک و فرقه ای متفرق ترند. از میان آنها، کومه له در رقابت با دیگر رقبای ملی اش در کردستان و تظاهر به ایفای نقش در این دوره، به عنوان یک پیش فنگ و پافنگ، گروههایی به دور خود گرد آورده است، که حداکثر عمری بیش از دوره تحریم و تهدیدات غرب به بهانه اتمی نخواهد داشت، همانطوریکه ائتلاف شان با حزب کمونیست کارگری در دوره جنبش سبز، همراه جنبش و امید مشترک شان خشک شد. خلاصه کلام، فرصتی دست داده است تا خیل فرصت طلبان راست و چپ کالای بنجل شان را به نمایش بگذارند. این فرصت هیچ چیز جز فرصت تحریم اقتصادی و در ادامه، اگر ممکن شد، حمله نظامی علیه ایران نیست. اینها دل خوش کرده اند که فشار تحریم اقتصادی گلوی طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه را آنقدر بفشارد تا طبقه کارگر ایران بین مرگ میلیونی و اعتراض به مرگ، یکی را انتخاب کند. به همین دلیل، مستقیم و غیر مستقیم آمریکا و قدرت های غربی را فرامیخوانند تا حلقه این فشار اقتصادی بر گرده کارگر و زحمتکش را هرچه بیشتر تنگ کنند. دست راست ترین های این سالن به آقای اوباما معترض است که "او" خیلی "باما" نبوده است، و مریم رجوی در تجمع چند روز قبل شان در فرانسه مدعی شد که فشار دولت آمریکا کافی نیست و از این طریق حرف دل تمام این چپ و راست را زده است. طبقه کارگر روزانه نتایج تحریم های اقتصادی را بر زندگی خود لمس میکند. تجربه تحریم های اقتصادی عراق در دهه نود میلادی را به یاد دارد که مرگ و میر میلیونی بدنبال داشت. به یاد دارد که بدنبال همان تحریم اقتصادی حمله نظامی شد که عراق را در یک دهه گذشته به جهنم کشتار و ویرانی تبدیل نمود. نتیجتا اگر بخشی از نیروهای طبقه متوسطه جنبش سبز وسع شان میرسد به هر تحول جنایتکارانه ای از نوع عراق دیروز یا سوریه امروز تن دهند، برای طبقه کارگر به عنوان صاحب جامعه تن دادن به یک ویرانی اجتماعی اقتصادی غیر قابل تصور است. طبقه کارگر نمیتواند برای اهداف خود دل به نیروهایی ببندد که در مسابقه تقسیم مجدد جهان به هر جنایتی دست میزنند. تمام راست و چپ امیدوار به فشارهای اقتصادی آمریکا و غرب منتظر طغیان اجتماعی در ایران در اثر فشار مرگبار اند تا در این متن به نان و نوایی برسند و "شوراهای انتقالی" شان نیرو بگیرد. جامعه در مقابل فشار اقتصادی و سیاسی فرهنگی جاری هر لحظه حق دارد طغیان کند و حاکمان جانی را به گورستان بفرستد. مشکل آنجاست که هر طغیانی پلکان رسیدن کارگر نه فقط به رهایی که حتی به مطالبات اقتصادی و سیاسی همین امروزش نیست. طغیان در مقابل گرانی و بیکاری و فشار اقتصادی را دنیا به وفور دیده است، اما کسی شاهد کسب پیروزی کارگر غیر متشکل در متن طغیان همگانی نبوده است. رهبر و فعال کارگری امروز اگر با چشمان باز به چاله هایی که در مقابل حرکتش کنده اند نشود، علیرغم تمام فداکاری هایش نمیتواند به جایی برسد. میتواند نیروی ذخیره ناتو و آمریکا و اپوزیسیون پیرو آنها باشد، میتواند موجبات انتقال قدرت از جناحی به جناح دیگری از طبقه سرمایه دار را فراهم کند، اما در این مسیر جز فداکاری به چیزی به اسم نان و آزادی نمیرسد و به دوره جدیدی از اسارت در شرایط متفاوتی محکوم میشود. مسیر پیشروی کارگر به عنوان طبقه، شکل دادن به آلترناتیو مستقل خود در متن هر شرایطی است. چنین کاری همیشه از کانال طرح مطالبات اقتصادی فوری و فوتی میگذرد، از کانال تحرک هماهنگ و سراسری طبقه کارگر میگذرد، و اینهم البته از کانال نزدیکی، همفکری، اتحاد و همبستگی رهبران کمونیست و فعالین و سازماندهندگان کارگری در مهمترین مراکز اقتصادی میگذرد. بدون طی کردن چنین مسیری، و بدون داشتن درجه قابل توجهی از آمادگی و اتحاد رهبران کارگری در شکل شبکه های به هم پیوسته و محافل و جمع های متعهد و کمیته های روشن بین و کمونیست، در دل تحولاتی که قدرت های عظیم سیاسی اقتصادی برای تقسیم مجدد جهان هزار و یک نیروی جنایتکار روانه میادین سیاست کرده اند، طبقه کارگر مطلقا به جایی نمیرسد. چنین هشداری هر رهبر کارگری را فرامیخواند تا با چشمان بسیار بازتری برای یک دخالت نقشه مند طرح بریزد . طبقه کارگر همیشه در دل شرایطی وارد ایجاد تحول در زندگی خویش شده که از قبل داده شده بوده است. در اساس همه نیروهای اجتماعی در شرایطی خارج از اراده خود برای ایجاد تغییر در جامعه نقشه میریزند و تاثیر میگذارند. امروز جهان سرمایه داری در دل بحرانی ترین شرایط مشغول تجدید سازمان خویش است. در چنین متنی، قدرت های بورژوازی برای کسب بازارهای بیشتر در یک رقابت سیاسی اقتصادی و یک جنگ غیر مستقیم نظامی توسط نیروهای اقمارشان اند. سوریه امروز گویاترین نمونه این رقابت هاست که در آن جانی ترین نیروهای سیاسی اپوزیسیون و حاکم، با حمایت بلوک های رقیب جهانی، به جان جامعه و انسان افتاده اند. امروز در شرایط سوریه، طبقه کارگری که آمادگی از قبل برای چنین شرایطی نداشت، به حاشیه تحولات پرتاب شده و نقشی جز قربانی ندارد. اگر احزاب و نیروهای چپ و راست طبقه متوسطه و میدیای جهانی پشت سرشان در گوش مردم میدمند که بعداز سوریه نوبت ایران است، کارگر کمونیست باید تعجیل کند که در صورت عملی شدن این تهدید جنایتکارانه، از همین امروز چه میکند و صفوف طبقه اش را در مقابل هجوم لشکر وحوش چگونه سازمان میدهد. تمام تقلای همه جناح های بورژوازی در داخل و خارج مرزهای ایران به خدمت گرفتن طبقه کارگر در امر خویش است. همه اینها وزن سنگین طبقه کارگر ایران را شاهدند و کارگرپناهی خیل اینها از طرق مختلف نشان همن واقعیت انکارناپذیر است. در مقابل، رهبران کارگری میتوانند راه مستقلی از تمام پرچم های اینها را در پیش بگیرند. آینده میتواند به نفع ما رقم بخورد، میتوان در مقابل هجوم نیروهای وحشی سدی بست و کاری کرد. اما کلید این چرخش مثل همیشه در دست رهبران کمونیست، فعالین و سازماندهندگان کارگری در شبکه های به هم پیوسته و متحد و متعهد است. علی جوادی و شهلا دانشفر و احزاب ابزاری شان به همراه کل چپ بورژوای هم جنس شان، به چنین منطق و مکانیزم و جنبشی بیربط اند. عصبانیت اینها از ما و احتمالاً از طبقه کارگر این است که چرا به امید میوه مرگبار تشدید تحریمها دست به دعا نبرده ایم و چرا در حاشه قدرتهای جهانی، به امید سوریه ای کردن ایران، به پیش فنگ و پافنگ اینها نپیوسته ایم.
|