تحریم اقتصادی
کار و سرمایه "ملی" در ایران
مصاحبه کمونیست با ثریا شهابی
کمونیست: خامنه ای در پیام خود به مناسبت سال نو٬ سال ٩١
را سال "تولید ملی٬ حمایت از کار و سرمایه ایرانی" خواند. جهاد در عرصه اقتصاد
و دفاع از سرمایه ملی و بازار داخلی مضمون اصلی و پیام خامنه ای به مردم ایران
بود. و در حال حاضر این "نگرش" و سیاست به جهت عمومی جمهوری اسلامی از احمدی
نژاد تا فرمانده ناجا و تا علیرضا محجوب و جلودارزاد و بخش زیادی از سرمایه
داران ایران و روزنامه های مختلف جمهوری اسلامی تبدیل شده است. هدف آنها از این
مسئله و تاثیرات و عواقب زمینی و واقعی این جهت برای طبقه کارگر چه است؟
ثریا شهابی: هدف آنها از این مسئله این است که به دوطرف اصلی در جامعه ایران،
به طبقات اصلی، به بورژوازی و طبقه کارگر، به کارفرما و کارگر، به صاحب سرمایه
و فروشنده نیروی کار، اعلام کنند که حکومت شامل دولت و بیت رهبری و نیروی نظامی
و انتظامی و دستگاه مذهب و همه و همه "خدمتگذار اند"! و در این شرایط سخت تحریم
اقتصادی، و فشارهای ناشی از آن بیش از پیش کمر به "خدمت" بسته اند. تا تضمین
کنند که چرخ سرمایه، سودآوری و استثمار و کار کشیدن هرچه بیشتر از گرده کارگر،
همچنان میچرخد. و اگر چیزی بخواهد مانع آن شود، با سد مقاومت همگی شان روبرو
خواهد شد.
میخواهند از یک طرف به سرمایه و کارفرما و اعوان و انصارش اعلام کنند که همچنان
در خدمت آنها هستند و طبقه کارگر را برایشان ساکت نگاه خواهند داشت، و از طرف
دیگر به طبقه کارگر، و محرومین و مردم اعلام کنند که در این راه مطیع و
فرمانبردار باشند. خاصیت دولت این است که اهداف طبقات حاکم، اهداف بانکها و
کمپانی ها و شرکت ها و سرمایه دار ها را بنام منافع جامعه، منافع مردم، و امری
همگانی و ماورا طبقاتی اعلام کند.
اگر این فرمایشات را کارفرما و رئیس کارخانه و بقال سرکوچه بگوید، خوب همه
میفهمند که طرف دارد از سر منفعت خودش و بنگاه و دکان خودش حرف میزند. به روشنی
معلوم میشود که طرف دارد از دسترنج کارگر و معیشت او، مایه میگذارد و بذل و
بخشش میکند. اما بنام دولت و مجلس و حکومت، که خودشان را ورا طبقات و بالای
سرجامعه تعریف کرده اند، میتوانند فریبکاری کنند. بخصوص اگر دولت و حکومت کمی
هم ادای "ژنده پوشی" درآورد، به خود گردو خاک پوپولیستی بزند و شیادانه ژست
"فقیرنوازی" بگیرد، آنطور که شارلاتانی چون احمدی نژاد و مستضعف پناهان اسلامی
میکنند.
اما در مورد "جهاد در عرصه اقتصاد و دفاع از سرمایه ملی و بازار داخلی"! واقعیت
این است که تحریم اقتصادی برای سرمایه داخلی ایران مشکلات جدی ایجاد کرده است.
بسیاری از واحد های تولیدی را به تعطیلی کشانده است و یا در معرض بسته شدن قرار
داده است. این مشکلات مربوط به تولید و کارگر نیست، مربوطه به سرمایه است. واحد
تولیدی را تعطیل میکنند، نه به خاطر کمبود کارگر و ماشین و مواد، بیش از هرچیز
به خاطر پائین رفتن میزان سوددهی. میگوید "صرف" نمی کند! یعنی من صاحب سرمایه
به اندازه بقیه هم طبقه ای هایم پول به جیب ام سرازیر نمی شود! یعنی اگر بتوانم
همینقدری که انباشت کرده ام، پولم را، بردارم و در جای دیگری، بانکی، موسسه
مالی یا صنعتی دیگری و خارج از کشور سرمایه گذاری بکنم، چرا باید در ایران با
مشکلات تحریم سودم را به خطر بیاندازم! این وضع و "اخلاق" سرمایه ملی در همه
جای دنیا است. سرمایه ملی هماینقدر عرق ملی دارد. به اندازه نرخ سودش! به این
حساب آقایان دروغ میگویند. سرمایه ملی نداریم. سرمایه سرمایه است، داخلی و
خارجی ندارد! مملکت و ملیت اش جایی است که سودش بیشر است. سرمایه ایرانی ابایی
ندارد هزار هزار کارگر را بیکار کند، بنگاه را تعطیل کند، اخراج کند و سرمایه
اش را بسرعت به هرکجای جهان که میخواهد منتقل کند. آقایان "شکر" میل میفرمایند
کارگران را دعوت به "جهاد اقتصادی" میکننند. حکم این جهاد را برای هم طبقه ای
هایشان، صادر کنند! بار بحران و تحریم شان را به گرده خودشان بگیرند.
گویا وقتی تحریم و فشارهای آن بنود، گویا وقتی که افتخارات اتمی و رشد سرمایه
را به رخ رقبایشان در دیپلماسی جهانی میکشند، وقتی در ایران بنگاههای تولیدی،
مالی و صنتعی سرمایه به سرعت نجومی سود میداد، وضع کارگر در ایران خیلی جالب
بود. و کارگر از عدم پرداخت حقوق معوقه، قرار دادهای سفید امضا، بی تشکلی و بی
تامینی، بیکاری، دستگیری و زندان، رنج نمی برد.
بهررو به دو طبقه اصلی جامعه اعلام میکنند که آماده اند همچنان مشکلات تحریم
اقتصادی، نه آنجایی که گلوی مردم و طبقه کارگر را میفشارد، بلکه آنجا که سود
سرمایه را به خطر میاندازد، "حل" کنند. اعلام میکنند که در عین حال نیروی
انتظامی و پلیس و ارتش و زندان هم چنان در خدمت است.
واقعیت این است که طبقه کارگر با سرمایه دار و دولت اش، هیچ منفعت مشترکی که
ندارند به کنار، کاملا متضاد المنافع اند. بیهوده نیست در حالیکه جو انتقاد
درون خانوادگی حکومت، از انتقاد گذشته است و تبدیل به "هل دادن هم"، دزد و قاتل
و جانی خطاب کردن هم شده است، در حالیکه رفقای دیروز خود خامنه ای و احمدی نژاد
در مجلس و دولت و "اپوزیسیون" هرقدر دلشان میخواهد به هم لگدپراکنی و فحاشی
میکنند، دزدی و جنایات هم را رو میکنند، منابع و صندلی های قدرت را گرو
میگیرند، در حالیکه خودشان و هم طبقه ای هایشان خیلی "دمکراسی" دارند و آزاد
اند، در همان حال یکی پس از دیگری فعالین کارگری را به گناه تشکیل سندیکا و
اتحادیه و تشکل، و به جرم پیگیری خواست های ابتدایی کارگران، دستگیر و شکنجه
میکنند و ماهها و سالها در زندان نگاه میدارند. این عدم تحمل کمترین اعتراض
کارگری، فقط و فقط برای زهرچشم گرفتن از طبقه کارگر است که ساکت باشد! و احکام
جهادهای این چنینی حکومت سرمایه در ایران را بپذیرد! تا آقایان خدمت شان را به
طبقه شان، بنام خدمت به ملت و نجات کشور، به خوبی انجام دهند.
عواقب زمینی این رویکرد برای طبقه کارگر، بالا نگاه داشتن شمشیر خطر بیکاری و
بی تامینی، تحمیل شرایط سخت تر کار، ساعات کار طولانی تر، تحمیل بیگاری،
استثمار بیشتر، و آمادگی دولت و امام و دستگاه انتظاماتشان برای رویارویی با
مقاومت طبقه کارگر، بیش از گذشته است.
"جهاد در عرصه اقتصاد"، از نوع همان "جهاد در راه اسلام" علیه صدام است، و
سربازگیری اجباری از کارگران و گرفتن غرامت جنگی از آنها و دزدیدن از دستمزهای
ناچیزشان برای پیش برد امر "جهاد" خود آقایان.
واقعیت این است که تحریم اقتصادی این خاصیت را برای حکومت ایران داشته است که
همچون جنگ ایران و عراق، بتواند بنام منافع کشور، طبقه کارگر و مردم را ساکت
کند.
کمونیست: خطاب قرار دان طبقه کارگر٬ فراخوان دادن این
طبقه و کارگر پناهی جناحهای مختلف سرمایه در ایران و رؤسای جمهوری اسلامی یک
جنبه دیگر یا رویه دیگر پیامهای امسال بود. خامنه ای٬ احمدی نژاد٬ رفسنجانی٬
سران جنبش سبز٬ رضا پهلوی٬ حزب دمکرات و.. و حقیقتا کل نیروهای حاکم و
اپوزیسیون٬ هم به مناسبت سال نو و هم به مناسبت اول مه طبقه کارگر ایران را به
عنوان سازندگان جامعه و... مورد خطاب قرار دادند. همه برای کارگر دلسوزاندند٬
همه به گوشه هایی از مشکلات طبقه کارگر انگشت گذاشتند. ماجرا چه است؟ چرا همه
به فکر کارگر افتاده اند؟
ثریا شهابی: به این خاطر که اقتصاد جامعه با تحریم اقتصادی و فشارهای ناشی از
آن با مشکلات جدی روبرو است. همه بی پرده ناچارند اذعان کنند که، این صاحب
سرمایه و بنگاه و بانکها و "ثروتمندان" و خیل آخوندها و نمایندگان مجلس و
نیروهای انتظامی نیستد که سازندگان جامعه اند، بلکه کارگران اند که خالق همه
ثروت جامعه اند. طبقه ای که با قبول یا رد شرایط کاری جدید، میتواند "نجاتشان"
دهد یا برزمین شان بکوبد!
اقتصاد جامعه با گسترش تحریم اقتصادی، با مشکلات جدی روبرو است. مشکلاتی که
همانطور که در سوال قبلی مختصرا گفتم مربوط به پروسه تولید، کارگر و کارخانه و
ماشین آلات و مواد نیست. مربوط به تضمین سودآوری سرمایه است. طبقه کارگر به این
خاطر برای همه این طیف رنگارنگ از احزاب بورژوایی و شخصیت هایش، عزیز و مهم شده
است. از این طبقه میخواهند که خود را قربانی مقتضیات سودآوری سیستم شان کند.
سرمایه از سودش نمی تواند بگذرد، اگر بگذرد دیگر سرمایه نیست. اما از کارگر
میخواهند که از منفعت پایه ای و مستقیم اش، از معاش و وسائل زندگی خود و
خانواده اش، بگذرد. قربانی شود و "فداکاری" کند.
نیروی کار کارگر در شرایط "نرمال" در یک نظام سرمایه داری، مفت نیست، ارزان
نیست و نمی تواند ارزان تر از کالاهای مشابه خرید و فروش شود! و باید بتواند
بازتولید شود، با معیارهای جهان امروز باید بازتولید شود. این یعنی ساعات کار
کوتاه و کنترل شده توسط کارگران، شرایط کار مناسب و کنترل شده توسط کارگران،
دسترسی کارگر و خانواده اش به سطح بالایی از امکانات زندگی، پرورشی، مسکن و
بهداشت و رفاهیات بالا. هیچ کارگری به زبان خوش این حداقل را تسلیم نمی کند.
باید به تسلیم اش کشاند. خاصیت حکومت بورژوایی، دولت و مجلس و بیت رهبری و
نیروی انتظامات و زندان و شکنجه، به تسلیم کشاندن کارگر است. اگر حکومت دست
کارگران بود، آنوقت در چنین شرایطی این سرمایه بود که باید جهاد اقتصادی میکرد
و از سودآوری میگذشت!
تمام این چاپلوسی ها و تملق ها، دامن زدن به عرق ملی و حکم جهاد اقتصادی و ...
همه و همه برای به تسلیم کشاندن کارگران است. مضافا و در حاشیه این تملق ها،
بالا نگاه داشتن شمشیر خطر بیکاری و تهدید فعالین اعتراضات کارگری به زندان و
شکنجه، برای ساکت نگاه داشتن کارگران، هم چنان درصحنه است.
کمونیست: بیکاری وسیع و بیکارسازی و اخراج یکی از معضلات
طبقه کارگر در این دوره است. جواب سرمایه یا بخشی از سرمایه داران و روسای
دولتشان٬ این است که باید از سرمایه "خودی" یا "ملی" دفاع کرد تا رشد کند و
امکان جذب نیروی کار را پیدا کند. میگویند باید کاری کرد که تولید "ملی" ارزان
تمام شود تا امکان رقابت پیدا کند. یکی از دلایل اصلی بیکاری را ورود بی رویه
کالای خارجی و خصوصا کالای به قول آنها "بنجل" چینی نام گذاشته اند که بازار
ایران را تسخیر و لذا باعث ورشکستگی و عدم توان رقابت سرمایه ایرانی و ورشکستگی
مراکز تولیدی و بیکاری کارگران شده است. جواب شما به این مباحث چیست؟
ثریا شهابی: باید پرسید چرا کارگر بیکار میشود؟ چرا واحد تولیدی بسته میشود؟
اگر مواد نیست و کارخانه به خاطر مشکلات فنی و نبود قطعات یدکی و ... از کار می
افتد، این یک شق است. که شامل حال همه واحدهایی که تعطیل میشوند، نیست. در این
صورت، این مشکل و مسئله کارگر نیست. مشکل و مسئله سرمایه و سرمایه دار و حکومت
شان است. روزهایی که کارخانه برقرار بود و مشکل فنی و قطعات یدکی نداشت، شیره
جان کارگر را کشیده اند و سود و ثروت به هم زده اند، وقتی بهردلیل کارخانه بسته
میشود، باید به کارگر و همه اعضا خانواده اش بیمه بیکاری بپردازند. سرمایه و
سرمایه دار به نیروی کار کارگر زنده است. وظیفه این طبقه و دولت اش است که وقتی
خریداری برای خرید کار کارگر نبود، کارگر را با بالا ترین استاندارد تامین کند
و به او بیمه بیکاری بپردازد. بیمه بیکاری که نه صدقه است و نه لطف، بخشی از
دستمزد پرداخت نشده خود طبقه کارگر است که هنگام بیکاری به او بازگردانده
میشود. مگر خودشان اذعان و اعتراف نمی کنند که این طبقه سازندگان جامعه اند.
خوب این سازندگان ده، بیست، سی سال است ثروت و امکانات و رفاه می سازند و خود
بی بهره اند. و وقتی بیکار میشوند، برگرداندن بخشی از این ثروت ساخته شده دست
طبقه کارگر به او، حداقلی است که سرمایه و دولت اش موظف است بپردازد. کارگر به
تملق نیاز ندارد، به حق اش نیاز دارد. این طبقه کارگر نیست که این نظام اقتصادی
را، بر مبنای بهره کشی از خودش سازمان داده است! چرا باید مسئول عواقب آن باشد
و وظیفه نجاتش بر گردن او گذاشته شده باشد. دفاع از سرمایه خودی برای "رشد" و
"جذب نیروی کار"، یعنی کارگر در سازمان دادن شرایط سخت تر و بی تامین تر بهره
کشی از خود، اوطلبانه شرکت کند. ایجاد کار، رشد اقتصادی و بالا بردن قدرت
رقابت، امر طبقه کارگر نیست. هر کس و جریانی که این را امر طبقه کارگر میکند،
نماینده بورژوازی و دولت اش در میان صفوف طبقه کارگر است. مدیریت اقتصاد
سرمایه، فراهم کردن شرایط رشد تولید و جذب نیروی کار، حوزه آنهایی است که
منفعتی در آن دارند. کارگر منفعتی در رشد سرمایه و جذب نیروی کار ندارد. در
شکوفا ترین شرایط رشد و اشتغال کامل، اگر یک روز کارگر در دفاع از حق اش و برای
رسیدن به مطالباتش نجنگد، سرمایه در جستجوی سود بیشتر و بیشتر و برای بالاتر
بردن قدرت رقابت اش در مقابل سایر سرمایه ها، در دل همان شرایط "بهشت سرمایه"،
بربریت قرون وسطایی را به این طبقه تحمیل میکند. مگر طبقه کارگر روزهای رشد و
اشتغال کامل را ندیده است! مدیریت بهتر و بدتر سرمایه وظیفه طبقه کارگر نیست.
این امر مستشاران کارفرما و دولت اش است. قطب نمای طبقه کارگر در دل هر شرایطی،
تحریم، رشد یا ورشکستگی سرمایه، منفعت مستقیم خود طبقه کارگر، بعنوان یک طبقه
است. و در عین حال مقابله با تلاشهای سرمایه در صفوفش برای ایجاد شکاف بین
کارگر شاغل و بیکار، کارگر با مذهب و ملیت و جنسیت و تفاوت های دیگر و مقابله
با تلاشهایی که میخواهد بین صفوف طبقه کارگر و سرمایه، با قربانی کردن منافع
طبقه کارگر، سازش و اتحادی ایجاد کند.
اما در مورد بخشی از صنایعی که کارگر را بیکار میکنند، و دلیل آن را ورود بی
رویه کالاهای خارجی و "بنحل" نام میگذارند. مقدمتا بورژوازی و سرمایه در ایران،
سرمایه خیلی "ملی" و "وطنی"، بیش از سی سال با در اختیار داشتن یک بازار داخلی
انحصاری و بدور از رقبای خارجی، هر "بنجل" و کالای غیراستاندارد و با کیفیت
نازلی را که خواسته است به بازار عرضه کرده است. و از این راه میلیارها میلیارد
پول بیشتر از سرمایه خارجی به جیب زده است. از این نظر سرمایه و تولید "ملی"
فخری ندارد که به سرمایه و واردات خارجی بفروشد. این اراجیف فقط برای باد زدن
عرق ملی طبقه کارگر در ایران است، و برای سازش دادن این طبقه با بورژوازی و
سرمایه خودی. همانطور که گفتم طبقه کارگر و سرمایه، در هیچ کجای جهان و از جمله
در ایران، نه تنها منافع مشترک ندارند که منافع شان متضاد است. این که "تولید"
و "محصول" آیا ملی است یا خارجی، "وطنی" است یا "اجنبی"، در دنیای واقعی نه
برای کارگر فرق میکند و نه برای سرمایه! تولید و کالا و محصول برای هر دو طبقه،
کارگر و سرمایه، وطن ندارد. بلکه روند تولید ارزش است و عرضه کالا، یعنی ارزش
تجسم یافته کار. هردوطرف تولید، یعنی کارگر و سرمایه این را می دانند. در پروسه
تولید، یعنی همان خلاقیت و سازندگی، که همه به خاطر نقش کارگر در آن تملق کارگر
را میگویند، نه سرمایه وطن دارد و نه کارگر.
اخراج میکنند، تا به اصطلاح "مولدیت" را بالا ببرند! یعنی قیمت نیروی کار را
پائین بیآورند و سود بیشتری به جیب بزنند. یعنی عده ای را بعنوان ارتش ذخیره
کار، بیکار و بی تامین در حاشیه نگاه دارند تا هروقت خواستند با استفاده از آن
باز نرخ خرید نیروی کار را پایئن و پائین تر ببرند. منظورشان از ارزان تمام شدن
تولید ملی و فراهم شدن امکان رقابت این است که آی طبقه کارگر، به سرمایه ملی و
وطنی باج بیشتری بدهید! سود بیشتری بدهید! سودآوریش را تضمین کنید! بیش از پیش
تمکین کنید! تا ایشان پول اش را برندارد و برود جایی که بیشتر سود میدهد.
همانطور که گفتم، سرمایه خود باید بار مشکلاتش را به بردوش بکشد. ورشکستگی،
تامین قدرت رقابت، و ... امر کارگر نیست. سرمایه و دولت اش را به جهاد اقتصادی
دعوت کنند. طبقه کارگر نباید حب این اراجیف مربوط به هم سرنوشتی با سرمایه و
بورژازی خودی و ملی را بخورد. عرق ملی و ناسیونالیسم و تحقیر ملیت های دیگر و
فخرفروشی ناسیونالیستی همه و همه در خدمت این است که کارگر در ایران را مجاب
کند که با طبقه کارگر در سایر کشورهای خاورمیانه و جهان، با کارگر در چین و
طبقه کارگر با پیشینه افغانستانی و عرب، هم سرنوشت و هم منفعت نیست. بلکه با
کارفرما و صاحب کارخانه و بانکدار و تاجر و سرمایه داری "کشور" خودش هم سرنوشت
و هم منفعت است! و در خوراندن این حب به کارگران، مذهب و ناسیونالیسم، و تمام
خرافه های آنها، مکمل ارتش و سپاه و زندان و دولت است، برای به تسلیم کشاندن
طبقه کارگر در خدمت بورژازی.
|