حزب حکمتیست و شکاف غرب و ایران

 

مصاحبه با آذر مدرسی

کمونیست: مذاکرات بغداد هم به پایان رسید و توافقاتی میان جمهوری اسلامی و دول غربی صورت نگرفت. اما علیرغم این فضای تهدیدات نظامی، به شدت فروکش کرده و ظاهراً چه جمهوری اسلامی و چه دول غربی عقب نشینی هایی کرده‌اند. به نظر شما چه عواملی دو طرف دعوا را وادار به این عقب نشینی ها کرده است؟ آشتی یا ادامه تشنج، صلح یا حمله نظامی کدامیک را محتمل میبینید.


آذر مدرسی: اینکه این دور از مذاکرات به نتیجه رسیده یا نه مسئله اساسی نیست. نکته و مسئله مهم عقب نشینی هایی است که طرفین کرده اند. امروز از شاخ و شانه کشیدنهای جمهوری اسلامی خبری نیست و شخص ولی فقیه که سمبل و نماینده ضدیت کامل با امریکا و نماینده يک رکن مهم هويت سياسى جمهوری اسلامی در منطقه بود، برای تضمین موفقیت مذاکرات، راسا بر آن نظارت میکند. ولی فقیه اعلام میکند که استفاده از سلاح هسته ای حرام است، رئیس مجلس اعلام میکند که ایران قصد ندارد به ابر قدرتی در منطقه تبدیل شود و کل تبلیغات تند و آتشین ضد امریکائی از جانب بالاترین مقامات و مراجع و دستگاههای تبلیغی جمهوری اسلامی متوقف شده و جای آنرا تلاش برای رسیدن به توافق و بازی‌های دیپلماتیک با هدف کم کردن فشار اقتصادی و لغو تحریمها گرفته است. اعتراض بخشها و محافلی از حاکمیت به برقراری رابطه با امریکا به شدت حاشیه ای شده است. از این زاویه جمهوری اسلامی در حال یک چرخش جدی و اساسی در سیاست و حتی مبانی هویت سیاسی- ایدئولوژیک خود، هویت ضد امریکائی، نماینده اسلام سیاسی در منطقه، است. چرخشی که مدتها است در عرصه های اصلی سیاست در جریان است و سیاست "معتدل" امروز ولی فقیه در مذاکرات هسته ای بخشی از این چرخش عمومی‌تر و بنیادی تر در جمهوری اسلامی است. نظارت مستقیم ولی فقیه بر پروسه مذاکرات برخلاف تبلیغات میدیا، که گویا مسئله محدود کردن اختیارات احمدی نژاد است، اساساً برای ساکت کردن محافل درونی جمهوری اسلامی که مخالف هر نوع سازشی با غرب هستند و کماکان بر طبل اسلامیت رژیم میکوبند، است.


اما همانطور که شما اشاره کردید این عقب نشینی یکطرفه نیست. امروز به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی متکی به انرژی هسته ای از جانب محافل مختلف امپریالیستی و سران دول غربی به امر قابل قبولی تبدیل شده و تبلیغات خطر ایران هسته ای، تهدیدات نظامی تابع آن به شدت کاهش پیدا کرده است. ما بارها گفته‌ایم که مسأله هسته ای بهانه‌ای بیش نیست و مسائل و معادلات سیاسی پیچیده‌تری، که اساساً فراتر از معضل غرب با جمهوری اسلامی است، در حل یا عدم حل این بحران نقش ایفا میکنند. قبول ایران هسته ای کم خطر نشان از معادلات بنیادی تر قدرتهای امپریالیستی در جهان و خاورمیانه است.


نمیتوان پیشبینی کرد که آیا غرب و جمهوری اسلامی به توافقاتی میرسند یا نه. مسأله ای که مهم است نیازطرفین به آرام کردن فضا و رابطه است. جمهوری اسلامی بطور واقعی زیر فشار اقتصادی است و آمریکا علیرغم فشارهای اسرائیل، امکان حمله نظامی و باز کردن میدان دیگری از جنگ در خاورمیانه را ندارد، بویژه با حمایتی که روسیه و چین از ایران میکنند و سهمی که از تقسیم قدرت در خاورمیانه میخواهند. اروپا با مشکلات جدی اقتصادی دست و پنجه نرم میکند و برای همراهی با حمله نظامی با مشکلات جدی روبرو است. مجموعه این وضعیت آرام کردن فضا و رسیدن به توافقاتی را برای طرفین مطلوب میکند. برنده این وضعیت را باید روسیه و چین دانست که با حمایت از ایران جای پای مناسبی را در خاورمیانه برای خود بازکرده اند.

 


کمونیست: بخش اعظم اپوزیسیون به دقت این مذاکرات و رابطه دول غربی با جمهوری اسلامی را تعقییب میکنند. عکس‌العملها به این مذاکرات متفاوت بوده. بخشی از اپوزیسیون موضعی انتقادی به غرب دارند که چرا به جمهوری اسلامی آوانس میدهد و سازش میکنند.


آذر مدرسی: زندگی بخش اعظم اپوزیسیون راست (سلطنت طلبان، جمهوریخواهان، لیبرالها، جریانات قومی و..) در ایران سنتا تابعی از معادله قدرت میان دول غربی و جمهوری اسلامی بوده. این جریانات همیشه با حساسیت و نگرانی به رابطه دول غربی با جمهوری اسلامی نگاه کرده و نگران آشتی و بهبود رابطه جمهوری اسلامی با دول غربی و بویژه آمریکا بوده اند. اگر بهبود رابطه و کم شدن تشنج برای بخشی از رژیم، که ضد امریکائی گری بخشی از هویتش است، مسأله مرگ و زندگی و تجدید نظر در هویت جمهوری اسلامی است برای این بخش از اپوزیسیون هم بهبود رابطه آمریکا و جمهوری اسلامی مسأله بقاء و ادمه حیات سیاسی است. تیرگی رابطه و تشنج معمولاً امید ایفای نقش را در دل این عده زنده میکند و بهبود رابطه مایه دلخوری و دلسردی شان میشود. غش و ضعف کردن این جریانات تابعی از سیاست دول غربی و در راس آن آمریکا است.


این جریانات با حمله آمریکا به عراق، با دخالت نظامی ناتو در لیبی، با تحریم اقتصادی ایران جان میگیرند، کفش و کلاه میکنند، جلسه و سمینار برگزار میکنند، لابی شان را فعال میکنند، طرح های مختلفی برای ایفای نقش خود ارائه میدهد، قلمهایشان به کار می‌افتد و در فوائد دمکراسی، حق مردم در انتخاب و مطلوب بودن جریان خود بعنوان آلترناتیو مینویسند. این‌ها نبض شان، نه با نفرت مردم از جمهوری اسلامی و نه با اعتراض و مبارزه آنان میزند و نه با بیحقوقی و استبدادی که در این جامعه هست مشکلی دارند. برعکس سیاست این جریانات تماماً تابعی از سیاست آمریکا و سرنوشتشان کاملاً به آن گره خورده است.


حتماً به یاد دارید که جریانات ناسيوناليست ايرانی پرو غرب، پس از حمله امریکا به عراق چه انرژی گرفته بودند و چه امیدی به اينکه ارتش نجات بخش آمريکا ايران را مثل عراق آزاد خواهد کرد، پیدا کرده بودند و در تلويزيونهای لس آنجلس با حرارت تمام میخواستند که آمريکا بايد مردم ايران را هم نجات دهد و بعد از عراق نوبت ایران است! طرحهای کنگره ملی، شورای رهبری، پارلمان موقت در تبعید، رفراندم، هیچکدام جدید نیستند، این‌ها طرح های کل اپوزیسیون راست و همگی بر متن دخالت و حمله نظامی آمریکا بود. اگر دیروز چلبی الگوی آقای پهلوی بود، امروز شورای ملی لیبی الگوی ایشان و کل اپوزیسیون راست شده است.


طبیعی است برای این جریانات آشتی غرب با جمهوری اسلامی نقش بر آب شدن همه رؤیاهایی است که برای به قدرت رسیدن داشتند. آشتی غرب با جمهوری اسلامی یعنی برباد رفتن آرزوی کل اپوزیسیون راست. اگر مولفه دول غربی و بویژه آمریکا را از تمام سناریوها و طرحهای دیروز و امروز این اپوزیسیون حذف کنید چیزی ازآن باقی نمی‌ماند. "انتخابات آزاد" آنها بر متن دخالت نظامی معنی داشت. "شورای رهبری" شان با حمایت و به رسمیت شناختن آمریکا میتوانست به اهرمی برای قدرت گیری تبدیل شود. "پارلمان در تبعید" هم به امید به رسمیت شناخته شدن از طرف غرب طراحی شده بود. آشتی غرب و امریکا با جمهوری اسلامی پایان بهار زندگی این جریانات بعنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی است. دلیل نگرانی و اعتراض به سازش و کوتاه آمدن و اصرار بر ادامه تشنج برخلاف تبلغیات پوچ و سطحی این جریانات در مورد حقوق بشر و استبداد و ... که اساساً مسأله بقاء این جریانات بعنوان اپوزیسیون مقبول و قابل اتکا برای غرب است. این جریانات بهتر از هر کسی به پراگماتیسم آمریکا آشنا هستند و تا بحال هم چوب آنرا خورده اند.


مولفه ای که امروز اضافه شده این است که در کنار اپوزیسیون راست بخشی از اپوزیسیون که به نام چپ، سوسیالیست و کمونیست فعالیت میکند هم از "آشتی" و کم شدن تشنج میان جمهوری اسلامی و آمریکا نگران است. ظاهراً برای این چپ هم فشار آمریکا و کمپینهای آمریکا و دول غربی علیه جمهوری اسلامی بخشی از صورت مسأله بقا و موضوعیت دادن به حیات سیاسی شان است. در تبیین این بخش هم تحریم اقتصادی و تهدیدات نظامی و حمله نظامی، امکانی برای ایفای نقش و حفظ ظاهر رادیکال و ضد رژیمی است. در معادلات این بخش هم مردم و مشقات زندگی‌شان جائی ندارد.


تا جائیکه به طبقه کارگر و ما کمونیستها بر میگردد ما به بهبود یا تیره شدن رابطه جمهوری اسلامی با غرب و آمریکا، بعنوان مولفه و داده‌ای که روی شرایط مبارزه ما و طبقه کارگر برای سرنگونی جمهوری اسلامی و پیروزی انقلاب سوسیالیستی تأثیر میگذارد نگاه خواهیم کرد، و نه هیچ چیز بیشتری.

 

 


کمونیست: در این تردیدی نیست که جنگ و فضای جنگی و همزمان تحریم فشارهای زیادی به طبقه کارگر و مردم می آورد. اما بخشی از نیروهای سیاسی بر این عقیده اند که انزوای جمهوری اسلامی و مهمتر از آن ادامه فشارهای سیاسی و اقتصادی بر جمهوری اسلامی، میتواند فرجه ای برای کارگر و مردم آزادیخواه برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی ایجاد کند. نظر شما چیست؟


آذر مدرسی: اگر انزوای جمهوری اسلامی از طرف دول غربی بدلیل استبداد حاکم بر جامعه، بدلیل نسل کشی فجیعی که سران این ٰ رژیم انجام داده اند باشد صورت بگیرد؛ اگر مجامع بین المللی بدلیل آپارتاید جنسی و ضدیت آشکار این رژیم با زندگی، سعادت و رفاه کارگر و بخش اعظم کارکن این جامعه با جمهوری اسلامی قطع رابطه کنند و اگر دول "متمدن غربی" بدلیل سرکوب و اعدام و ترور و خفقان و توحش و بربریت جمهوری اسلامی آنرا تحت فشار سیاسی بگذارند؛ و آنرا به رسمیت نشاسند؛ حتما این فشارها وضعیت جمهوری اسلامی را در مقابل مردم ضعیفتر میکند و حتما مردم و طبقه کارگر را در موقعیت بهتری در مبارزه با آن قرار میدهد. اما این "اگر ها" در دنیای واقعی هیچوقت متحقق نشده و نمیشود.


هیاهوی تبلیغاتی دول غربی در مورد "اعتراضشان به اعدامها" و آمارهای امنستی و کمپینهای تبلیغی را نباید مبنا قرار داد. در دنیای واقعی جمهوری اسلامی از جانب همه دول غربی به رسمیت شناخته شده است. و دعوای آنها با این رژیم، بر سر هر چه باشد بر سر آزادی و رفاه و سعادت مردم در ایران نیست. همین روزها کنفرانس سازمان جهانی کار است و علیرغم سالها اعتراض سازمانهای کارگری در ایران و سراسر دنیا، این سازمان "محترم" و "مدافع حق کارگر" کماکان جمهوری اسلامی را به عنوان عضو محترم این سازمان قبول میکند. جمهوری اسلامی عضو سازمان ملل است و هیچیک از دول "محترم غربی" صدایشان هم در نمی آید. به "برکت" تقابل قدرت های امپریالیستی، جمهوری اسلامی با بلوک روسیه، چین، برزیل روابط سیاسی اقتصادی خود را دارد. از این نظر بطور واقعی انزوائی در کار نیست. در اصل، این رابطه ایران و امریکا است که حسنه نیست. در همین رابطه اگر قبول کنیم که مهمترین دلیل انزوای جمهوری اسلامی هویت سیاسی ایدئولوژیک رژیم است، برعکس برقراری رابطه با امریکا یک تجدید نظر جدی در این هویت سیاسی – ایدئولوژیک رژیم و کمرنگ شدن هویت اسلامی و ضد امریکائی رژیم است. امری که برای بخشی از جمهوری اسلامی به معنی مرگ جمهوری اسلامی است. این یکی از جدالهای اصلی جناحهای درونی رژیم است. حاشیه ای شدن اسلام در حیات سیاسی و اجتماعی مردم، کمرنگ شدن هویت ضد امریکائی رژیم، اتفاقا امکانی برای عرض اندام و تقابل مردم با جمهوری اسلامی باز میکند.


در مورد رابطه فشارهای اقتصادی و باز شدن فرجه برای مردم، جالب این است که این نیروها ضمن گفتن اینکه قربانیان اصلی تحریمها و فشارهای اقتصادی طبقه کارگر و مردم محروم جامعه هستند، امید به سرنگونی بر متن این وضعیت را تبلیغ میکنند! به نظر من ادعای آنها مبنی بر اینکه طبقه کارگر قربانی اول این تحریمها است، یا فقط یک تعارف است یا میخواهند به هزینه زندگی طبقه کارگر و مشقات محرومین جامعه، برای سیاست هایشان خرج کنند. حرف اصلی این طیف، امید دادن به انقلاب بر متن تحریم اقتصادی و تهدیدات نظامی و حتی حمله نظامی است. این حرف واقعی این نیروها است. مسئله کاملا برعکس ادعای این نیروها، نه فقط فرجه ای برای کارگر و مردم معترض باز نمیکند که وضعیت را به شدت به ضرر آنها تغییر داده و میدهد. شما لازم نیست کمونیست باشید تا درک کنید، بفهمید و متوجه شوید که طبقه کارگری که با گرانی، تورم، بیکاری وسیع، خطر بیکاری روبرو است نه فقط آماده انقلاب کردن نیست که برعکس در مبارزه اش بسیار محتاط ترو و دست به عصا تر میشود. فشار اقتصادی، نا امنی شغلی و اجتماعی بطور واقعی طبقه کارگر را وادار به عقب نشینی میکند. این تصویر که گویا هرچه فقر و فلاکت و خفقان بیشتر شود فرجه برای اعتراض و مبارزه و انقلاب بیشتر میشود فقط و فقط میتواند تراوشات ذهنیت بیمارگونه سکتها و جریانات فرقه ای و ضد اجتماعی باشد. این تبین متعلق به خرده بورژوا ناراضی و "انقلابی" است که گسترش فقر و سرکوب و نتیجتا استصال را "عامل مثبتی" برای تحرک سیاسی می بیند. همانطور که گفتم شما لازم نیست کمونیست باشید کافی است در جامعه کار و زندگی کرده باشید تا متوجه وارونگی و ضدیت این استدلال با زندگی خود شوید.
 


کمونیست: تعدادی از نیروهای اپوزیسیون چپ منتقد این موضع حزب حکمتیست هستند. و مثلا ادعا میکنند که با این تبین جمهوری اسلامی به عنوان مسبب مشقات مردم بیگناه خوانده میشود. شما را به پاسیفیسم و حمایت از جمهوری اسلامی متهم میکند. پاسخ شما به این ادعا چیست.


آذر مدرسی: این ادعا پوچ و یک تحریک بشدت سطحی است. این ادعا صرفا برای پوشاندن ماهیت عمیقاً ارتجاعی و ضد انسانی سیاستهایی است که این جریانات به اسم اپوزیسیون و چپ به خورد مردم و طبقه کارگر میدهند. جریاناتی که اکتیو و فعال بودن خود را نه از دشمنی و ضدیت هر روزه و هر لحظه جمهوری اسلامی با زندگی، آسایش، رفاه و آزادی بخش اعظم جامعه که بر متن حمایت شان از تحرک ارتجاع محلی و کمپینهای ارتجاع امپریالیستی، فعالیت های هخا یا پژاک، تحرک جنبش سبز استنتاج میکنند، امروز مرید آقای موسوی اند و فردا دست به دامان ناتو میشوند! فعال کمیپن علیه "ایران هسته ای" و یا فعال کمپین "ایران را لیبی کنید" میشوند. این ادعا برای لاپوشانی کردن موضع به شدت پرو ناتوئی این جریانات است که از غرب خواستند همان رفتاری را با ایران بکند که با لیبی کرد، یعنی حمله نظامی! این نوع ضدیت با جمهوری اسلامی ربطی به ضدیت طبقه کارگر و ما کمونیستها، ضدیت اکثریت محروم جامعه ایران، ندارد. ضدیت طبقه کارگر، کمونیستها و بخش اعظم کارکن این جامعه با جمهوری اسلامی نه از سر هسته ای بودن آن است و نه از سر جنگ طلب یا صلح طلب بودن آن. نفرت مردم از این رژیم ربطی به معادلات قدرت بین دول غربی و جمهوری اسلامی ندارد.


در عین حال طبیعی است که به نطر این جریانات، که ضدیتشان با جمهوری اسلامی از زاویه ای است که گفتم، حزب حکمتیست "پاسیو" است! چرا که دراین بازار مکاره، که در آن هر متاعی الا منافع مردم و طبقه کارگر به بازار عرضه میشود و برسرش معامله میشود، فعال نیست! طبیعی است حزب حکمتیست، که از آقای موسوی و کروبی حمایت نمیکند و تبلیغات علی افشاری و گنجی علیه احمدی نژاد را تکرار نمیکند، از نظر این جریانات پاسیو است! اما از زاویه طبقه کارگری که رسما اعلام میکند سبز و سیاه هر دو ضد من و منافع من هستند و برای رهائی از اسارت بورژوازی در هر شکل آن مبارزه میکند، از زاویه زنی که رهائی کامل و برابری مطلق خود را در تقابل با کمپینهای دول غربی میداند، و از زاویه جامعه‌ای که از سی سال حاکمیت سیاه اسلامی و دیکتاتوری به جان آمده، حزب حکمتیست تنها حزب رادیکال، انقلابی در صحنه سیاست در ایران است.


این اکتیویسم ارتجاعی و پرو ناتویی - امریکائی، ارزانی همین جریانات! رادیکالیسم و انقلابیگری کمونیستی حزب حکمتیست طبقاتی تر و عمیق‌تر از این‌ها است که با این نوع تبلیغات سطحی و ارزان بتوان آنرا خدشه دار کرد.

 


کمونیست: بخشی از قطعنامه اخیر حزب به نقد اپوزیسیون راست و چپ جمهوری اسلامی و آلترناتیو سازی آن‌ها اختصاص داده شده است. اولا چرا آلترناتیو سازی علیه جمهوری اسلامی منفی است و در ثانی اگر احیانا در اثر ادامه تحریم ها و تهدید جنگ حتی حمله نظامی، جمهوری اسلامی متحمل شکست بشود، نباید در فکر جایگزینی آن بود؟


آذر مدرسی: طبیعتاً نیروی سیاسی که برای سرنگونی هر رژیمی مبارزه میکند باید سیاست، استراتژی و بالاخره آلترناتیو خود را داشته باشد و حول آن آلترناتیو نیرو جلب کند. حزب حکمتیست خیلی روشن انقلاب مطلوب و مورد نظر، انقلابی که برای متحقق کردن آن مبارزه میکند را اعلام کرده و روشن اعلام کرده که برای سرنگونی جمهوری اسلامی، برای انقلاب کارگری و برای حکومت سوسیالیستی، جمهوری سوسیالیستی، مبارزه میکند. در نتیجه این تصویر که گویا ما داشتن هر نوع آلترناتیوی را رد میکنم و منفی میدانیم صرفاً یک شانتاژ است.


جنجالی که امروز این بخش از اپوزیسیون بخصوص در خارج کشور راه اندخته اند و مسابقه آلترناتیوهایی که در جریان است، فقط بر متن رابطه دول غربی و آمریکا با ایران، ادامه تشنج و بر متن بحران اقتصادی و تهدیدات نظامی معنی پیدا میکند. این جریانات بارها اعلام کرده اند که بر متن تحریم و تهدیدات نظامی چشم انداز تحولات مثبت و امیدبخشی باز شده است و خود را برای این تحولات امید بخش که قرار است بر شانه فقر و فلاکت و هراس هر روزه از بمباران و جنگ متحقق شود آماده میکنند و آلترناتیو سازی میکنند. این فضای متشنج و میلیتاریستی را از معادله حذف کنید، دیگر بحثی از آلترناتیو سازی "انتخابات آزاد" یا "شورای سوسیالیستی" یا "حکومت انسانی" باقی نمی ماند. دعوای راست و چپ این تحرک ارتجاعی ربطی به تحرک انقلابی مردم و طبقه کارگر در ایران ندارد. مردم و جامعه در ذهنیت کل این جریانات، جائی ندارد. قرار نیست در این رقابت، مردم و کارگران این آلترناتیوها را قضاوت و انتخاب کنند. قاضی این مسابقه "نامیمون" آلترناتیو سازی که امروز به راه افتاده است، بورژوازی در ایران و اروپا و ‌دول و محافل امپرياليستى اروپاى غربى‌ و ‌امريکا هستند.


جناح راست اپوزیسیون بورژوائی از تشتت دوره های قبلی درس گرفته و اینبار متحدتر از سابق، از سلطنت طلب و رضا پهلوی گرفته تا سبزهای انحلال طلب و طیف فدائیان، تلاش میکنند بعنوان یک آلترناتیو معقول، غیر قابل حذف و قابل اتکا در این مناقصه سیاسی شرکت کند و به مقام شامخ آلترناتیو مورد قبول "جهان متمدن" (نام مستعار ارتجاع امپریالیستی) برسند. شعار طلائی شان هم "انتخابات آزاد" است.


امروز بویژه فضای خارج کشور را که نگاه کنید فضای رقابت این آلترناتیوها ظاهراً حاد است. کنفرانسهای رسمی و غیر رسمی متعدد، یارگیریهای جدید، قهر و‌آشتی ها با حرارت تمام در جریان است. رضا پهلوی که در دوره حمله آمریکا به عراق کفش و کلاه کرده بود که "کنگره ملی" و پس از آن "شورای رهبری" زیر سایه امریکا چلبی ایران شود، دوباره فیلش یاد هندوستان کرده، و اینبار با الهام از "شورای ملی لیبی" دست ساز ناتو برای تشکیل "شورای ملی ایرانیان" و با هدف "انتخاباتی آزاد" در ایران رایزنی را شروع کرده است. پلاتفرم این رایزنی که عبارت است از" مخالفت با حمله نظامی، آشتی ملی و انتخابات آزاد"، ظاهر خیلی پرطمطراق و دهن پرکنی دارد. و ظاهراً اگر کسی ریگی در کفش نداشته باشد نباید با آن مخالفت کند. و باید همه به سرعت به این ‌آلترناتیو "مردمی و دمکراتیک" بیپوندند. اما باید از آقای پهلوی و دوستانشان پرسید که "شورای ملی ایرانیان" شما را قرار است چه کسی و یا جریانی به رسمیت بشناسد؟ امریکا؟ ناتو؟! "انتخابات آزاد" مورد نظر شما بدون حضور نیروهای ناتو ممکن است؟ این تکرار سناریوی رفراندم، تشکیل "شورای رهبری" و "کنگره ملی" ایشان، درست بر متن خطر حمله نظامی امریکا در سالهای۲۰۰ و ۲۰۰۳ است. که همگی بر متن عراقیزه کردن ایران و از هم پاشیده شدن شیرازه جامعه ممکن بود. آلترناتیو امروز این اپوزیسیون کماکان قدرتگیری با پشتوانه دخالت نظامی آمریکا است. تجربه عراق، افغانستان، لیبی به ایشان اجازه نمیدهد رسما و علناً اینرا اعلام کنند. مهم نیست آقای پهلوی یا سایر دوستان و هم جبهه ای های امروز ایشان چه وعده‌های شیرینی میدهند، مکانیزم قدرتگیری این‌ها نه دخالت مستقیم مردم و انقلاب آن‌ها، که دخالت و حمایت نظامی آمریکا است. و عاقبت آن در بهترین حالت یک استبداد و دیکتاتوری دیگر اما مورد قبول غرب، و محتمل تر از آن متحقق شدن سناریوی سیاه و عراقیزه شدن ایران است. مردم ایران به چلبی، مالکی ومحمود جبرئیل نیازی ندارند.


اما در مورد این امکان که در اثر ادامه تحریم ها و تهدید جنگ حتی حمله نظامی، جمهوری اسلامی متحمل شکست شود و در نتیجه باید به فکر جایگزین بود. من فکر نمیکنم در اثر ادامه تحریمها و بویژه حمله نظامی جمهوری اسلامی در مقابل مردم متحمل شکست میشود. برعکس تا امروز که فشار تحریمها اساساً روی مردم بوده و امروز همه از تورم سرسام آور، بیکاری و گرانی مواد اولیه صحبت میکنند. فضای جنگی موجود هم بیشترین کمک را به جمهوری اسلامی برای عقب زدن اعتراض مردم و سرکوب به بهانه خطر حمله کرده است. حمله نظامی احتمالی هم منجر به شکست جمهوری اسلامی در مقابل مردم نخواهد شد. برعکس امکان عرض اندام انواع دارودسته های ارتجاعی قومی، ملی و مذهبی، فراهم خواهد شد. فردا تهران و شیراز و سنندج و آبادان نه جای اعتراض مردم معترض و متنفر از جمهوری اسلامی، که جولانگاه دارودسته های اوباش اسلامی یا فاشسیتهای قومی کرد و ترک و فارس خواهند شد. سناریوی محتمل در صورت حمله این "لیبیائیزه" شدن ایران است.
حزب حکمتیست خودش و جامعه را برای، اولاً ممانعت از این سناریو آماده میکند. میلیتاریسم نظامی آمریکا مهمترین عامل متحقق شدن این سناریو است و باید با قدرت تمام علیه ‌آن ایستاد. در کنار آن شکل دادن به یک صف مستقل و متحد در مقابل کل بورژوازی ارتجاعی در قدرت یا اپوزیسیون، تشکیل میلیشایی توده ای، گارد آزادی، برای دفاع از زندگی و آسایش مردم و مقابله با هر جریان سناریوی سیاهی، کاری است که حزب حکمتیست در مقابل خود قرار داده است.

 


کمونیست: تشکیل صف مستقل طبقاتی نکته ای است در قطعنامه اخیر حزب هم آمده است: "امروز شکل دادن به این صف متحد و متشکل، با مطالبات مستقل طبقاتی خود، در مقابل کل ارتجاع محلی و بین المللی، وظیفه کارگران کمونیست و رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر در ایران است. ابراز وجود سياسى و اجتماعى قدرتمند طبقه کارگر و حزب کمونیستی آن در خنثى کردن سناریوهای ارتجاعی که بورژوازى در برابر او قرار میدهد، حياتى است...." در این وضعیت بحرانی و آشفته بازار چگونه میتوان به این صف شکل داد؟


آذر مدرسی: حفظ استقلال سیاسی و عملی طبقه کارگر سیاست دائمی حزب ما بعنوان یک حزب کمونیستی و کارگری است. ما در دوره های مختلفی و در تقابل با نیروها و جریانات بورژوائی روی ای اصل پایه‌ای سیاست خود تأکید کرده‌ایم و آنرا پیش برده ایم. حفظ این استقلال بدون نقد و نشان دادن ماهیت جریانات بورژوائی، تشابهات و نقاط اشتراک همگی آن‌ها مستقل از موقعیتی که دارند، مستقل از القاب زیبائی که به خود میدهند و شعارهای فریبنده ای که به نام آزادی مردم یا انقلاب به مردم میدهند، ممکن نیست. و این یک رکن جدی و اصلی تأمین این استقلال و تضمینی است برای اینکه طبقه کارگر در ایران یکبار دیگر ابزار به قدرت رسیدن بخشی از بورژوازی نشود.
طبقه کارگری که برای سرنگونی بینادی و انقلابی جمهوری اسلامی مبارزه میکند، بدون این صف مستقل و حزبی که این استقلال سیاسی و طبقاتی را نمایندگی میکند، نمیتواند در چنین آشقته بازاری عرض اندام کند.


حزب ما تلاش کرده که در جدال و رقابت و تناقضات بخشهای مختلف بورژوايى، ماهیت ارتجاعی و ضد کارگری این جریانات و احزاب را نشان دهد، طبقه خود را به منافع مستقل خود که در تقابل با منافع کل بورژوازی است آگاه کند. نقد این جریانات، مهمترین ابزار بردن این‌ آگاهی به میان طبقه کارگر و متحد کردن آن حول منافع مستقل سیاسی و طبقاتی خود است. این آگاهی درهر دوره ای از کانال نقد افق، سیاست و آلترناتیوی است که جریانات مختلف بورژوازی بعنوان افق، سیاست و آلترناتیو جامعه ارائه میدهند. نشان دادن ماهیت ارتجاعی دفاع از حمله نظامی آمریکا به عراق، افشا ماهیت ارتجاعی جنبش سبز، آنهم در شرایطی که کل نیروهای سیاسی سبز شده اند، افشا سیاست ارتجاعی دفاع از دخالت ناتو در لیبی به نام چپ و کمونیسم، مقابله با دامن زدن به نفرت ملی، نقد جریانات ناسیونالیست- فاشیست و مطالبه فدرالیسم، همگی راهها و گوشه‌هایی از تلاش دائمی حزب ما در حفظ این استقلال سیاسی طبقاتی بوده.


مقابله با ارتجاع حاکم بدون مقابله با اپوزیسیون عوامفریب راست و چپ، بدون مقابله با جریانات فاشیست قومی، ممکن نیست. طبقه کارگر ایران از تجربه انقلاب ۵۷ آموخته که تنها با اتکا به نیروی خود و صف مستقل خود به پیروزی میرسد. درست است که امروز وضعیت بحرانی و نامناسب است و بورژوازی، پوزیسیون و اپوزیسیون، به شدت تلاش میکند ایندوره بحرانی را از سر بگذارند. طبقه کارگر از یکطرف با سرکوب بورژوازی در قدرت روبرو است و از طرف دیگر با عوامفریبی اپوزیسیون بورژوايی. اما دوره جدال سبز و سیاه در ایران، ایندوره و بی اعتنائی طبقه کارگر به آلترناتیو سازی این اپوزیسیون و پیش بردن مبارزه خود علیه جمهوری اسلامی مستقل از این جریانات، نشان داد که رؤیای ارتجاعی تبدیل طبقه کارگر به ابزار دست بدست شدن قدرت میان بخشهای مختلف بورژوازی، پوچ است. این نقطه قدرت عظیم طبقه کارگر در ایران و مشکل اصلی کل بورژوازی ایران برای به بازی گرفتن این طبقه است.


این درجه از خودآگاهی طبقاتی نقطه اتکا محکمی است برای شکل دادن به این صف مستقل و برای آماده کردن طبقه کارگر در جنگ علیه جمهوری اسلامی، وبه پیروزی رساندن انقلاب کارگری.


حزب حکمتیست با اتکا به این واقعیت براى سرنگونى جمهورى اسلامى و پیروزی انقلاب کارگری مبارزه میکند.