تحریم و فضای جنگی چپ و آلترناتیوها
خالد حاج محمدی
Khaled.hajim@gmail.com
١٨ فوریه ٢٠١٢
چند سال اخیر شاهد مباحثات فراوانی در میان طیف های متنوع از جریانات سیاسی
ایرانی٬ حول "سرنگونی جمهوری اسلامی"٬ "گزار مسالمت آمیز به دمکراسی و
اصلاحات"٬ "دخالت بشر دوستانه غرب" و ... بوده ایم. در چند ماه گذشته و همراه
با تشدید اختلافات آمریکا با جمهوری اسلامی و تهدیدات نظامی اسرائیل٬ دامنه این
مباحثات و امیدواری این جریانات به طرز باورنکردنی فزونی یافته است.
سال ٨٨ و شروع تحرکات جنبش سبز حول اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری٬
یکی از آن مقاطع بود که همین جریانات٬ در واقع کل نیروهای سیاسی از طیفهایی
ناراضی در حاکمیت٬ تا جریانات راست و چپ در اپوزیسیون جمهوری اسلامی٬ زیر پرچم
بورژوازی لیبرال ایران حضور به هم رساندند. همه آنها غیر از حزب حکمتیست و
تعداد معدودی از گروهای چپ٬ در جنبش سبز بهم پیوستند و هر کس به زبانی اهداف
خود در آن جنبش را بیان میکرد. جناح راست جنبش سبز وعده اصلاحات در ابعاد
فرهنگی و گشایش سیاسی و جناح چپ آن وعده سرنگونی را میداد. همه آنها تلاش کردند
منفعت بورژوازی لیبرال ایران و اعتراض و سهم خواهی آن در قدرت و ثروت جامعه را٬
با سرمایه گزاری بر نفرت به حق مردم از جمهوری اسلامی٬ به نام منفعت مردم و به
کمک رسانه های دست راستی به مردم معترض ایران بفروشند. همه به یاد داریم که در
این دوران نشستها٬ دید و بازدیدها٬ وحدتها و امیدها در میان کل اپوزیسیون
پیوسته به سبز ایران زنده شد. مسئله امید به رفتن جمهوری اسلامی خصوصا قبل از
٢٢ بهمن ٨٨ و در روزهائی چون تاسوعا و عاشورا و نماز جمعه به امامت رفسنجانی٬
روز قدس و همه مناسبتهای ارتجاعی و اسلامی٬ در میان بخشی از احزاب سیاسی
ایرانی٬ بسیار بالا بود. مردم را دعوت میکردند و به آنها قول میدادند که اگر در
مراسمهای ارتجاعی سینه زنی تاسوعا و نماز جمعه رفسنجانی و مراسم مرگ منتظری و
روز قدس و ... وسیعا شرکت کنند٬ جمهوری اسلامی تضعیف میشود. این جریانات تلاش
کردند بر نفرت عمومی از جمهوری اسلامی در خدمت جناحی از بورژوازی ایران سرمایه
گزاری کنند. تلاش کردن اهداف بورژوازی ایران را منفعت عموم اعلام کنند و مردم
را به زیر چتر و رهبری این بخش جمع کنند و فریب دهند.
امروز و بعد از فروکش کردن جنبش سبز٬ بار دیگر این فضای کاذب امید به رفتن
جمهوری اسلامی در میان اپوزیسیون ایران و این بار درست در شرایطی که تحریمهای
وسیع علیه ایران اعمال شده و هر روز بحث از خطر حمله اسرائیل به ایران است٬
براه افتاده است. تقریبا هر کس و جریانی با تعجیل در فکر آلترناتیو ساختن به
جای جمهوری اسلامی است. این بار نیز ظاهرا رفتن جمهوری اسلامی و ضرورت ایجاد
آلترناتیو برای آن در دستور روز بخش عمده و اساسی جریانات٬ گروهها٬ احزاب و
محافل مختلف قرار گرفته است.
در یکسال گذشته انواع کنفرانسهای مختلف از پاریس و لندن تا استکهلم و واشنگتن
در میان طیفهای راست و حتی جریاناتی که خود را چپ مینامند٬ با همراهی دولتهای
غربی و برای آلترناتیو سازی به جای جمهوری اسلامی٬ در جریان بوده است. ماههای
اخیر احزاب چپ ایرانی نیز وارد این میدان شده اند و هر کس و جریانی در فکر
اتحاد نزدیکان و همسایه گان خود به عنوان جواب چپ به این اوضاع است. چپ و راست
جامعه آلترناتیو درست میکنند و دوران سرنوشت سازی در سیاست ایران و فرجه هائی
برای تغیرات اساسی و بنیادی را وعده میدهند. یکی برای جواب به این تحولات دولت
درتبعید٬ کنگره ملی و شوراهای انتقالی و... میسازد و دیگری نوع سوسیالیستی آن
را معماری میکند. در این نوشته تلاش میکنم به دلایل این همگرائی و حقایق دیگری
در این راستا٬ به جایگاه و برداشت چپ ایران و امیدهای آن٬ به موئلفه های
تحولاتی که مایه دلخوشی احزاب ایرانی و مشخصتر چپ ایران است بپردازم. همزمان
تلاش میکنم به دو فضای متناقض٬ یکی فضای رسانه های دست راستی غربی و احزاب و
جریانات ایرانی و هیاهوی تحولات سرنوشت ساز و آلترناتیو سازی آنها٬ و دیگری
فضای ترس و نگرانی و خطر استیصال میان مردم ایران٬ بپردازم و دلیل این وارونگی
و منافع متضاد این اپوزیسیون با کارگر و مردم محروم را نشان دهم. تلاش میکنم
پرو آمریکائی بودن و پرو پنتاگونی بودن این آلترناتیوسازیها و ضدیت آنها را با
منافع طبقه کار و صف آزادیخواهی نشان دهم.
صوت مسئله و جایگاه چپ
اولین سوالی که هر ناظر بی طرف میتواند از خود داشته باشد٬ این است که صورت
مسئله چیست و چه اتفاقی افتاده است؟ کدام موئلفه های اصلی در سیاست ایران تغییر
کرده است؟ "تحولات سرنوشت ساز" و "پایان" عمر جمهوری اسلامی و دوران "تاریخساز"
راست و چپ اپوزیسیون ایران از چه سرچشمه میگیرد؟
در سه سال قبل و بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران٬ جناحی از جمهوری
اسلامی اعتراض داشت و معتقد بود٬ کودتا و تقلب شده است و در نتیجه این تقلب
احمدی نژاد به جای موسوی رئیس جمهور شده است. در جامعه ایران و برای چند ماه و
شاید بیشتر شاهد تظاهراتهای خیابانی وسیع علیه انتخابات و تقلب در آن جامعه
بودیم. بخشی از مردم معترض و شریف به امید تحولاتی مثبت و تضعیف جمهوری اسلامی
به این اعتراضات پیوست. امیدی هر چند کاذب میان اقشار زحمتکش و نسل جوان جامعه
به آن تحرکات ایجاد شد. این جنبش ضدکارگری و ارتجاعی که جناحی از بورژوازی
ایران در رأسش بود٬ عقب گردی جدی به کل جامعه و به فضای سیاسی آن تحمیل کرد.
اما با هر برداشتی که من و هر کس از ماهیت آن اعترضات داشته باشیم٬ واقعیتی در
آن جامعه در جریان بود و تحرکات وسیعی در اعتراض به نتیجه انتخابات راه افتاد.
اما امروز از چنین تحولات یا اعتراضاتی در این ابعاد خبری نیست. آن جنبش که به
نام جنبش سبز معروف شد عقب رانده شد و بخشی از صاحبان آن اتمام و شکست آنرا
رسما بیان میکنند.
تحولات انقلابی در کشورهای عربی و مشخصا انقلاب مصر و تونس و تاثیرات مثبت آن
بر منطقه فاکتوری جدی از تحولات این دوره در دنیای ما است. متاسفانه این تحولات
و ادامه آن عملا در ماجرای لیبی و بدنبال در سوریه و سایر کشورها با دخالت
هدفمند و آگاهانه دولتهای غربی و اتکاء به جناحهائی از بورژوازی٬ کل صورت مسئله
را عوض کرد. جدال میان مردم معترض و حق طلب در مصر و تونس که به کنار گذاشتن
دیکتاتورهای حاکم و ایجاد فضائی انقلابی منجر شد٬ در کشورهای دیگر عملا نقش
مردم انقلابی و حق طلب حاشیه ای شد و به جدال قطبهای ارتجاعی بر سر قدرت گیری
خود تغییر شیفت داد. سرنوشت تحولات انقلابی در مصر به هر جا کشیده شود٬ لیبی
عملا دیگر ادامه تحولات مصر نبود. در سوریه دیگر دو قطب ارتجاعی در مقابل هم صف
آرائی کرده و هر کدام در میان دولتهای امپریالیستی و دول ارتجاعی منطقه
طرفداران و مخالفان خود را دارند. در این اتفاقات چه در لیبی و چه در سوریه٬
این اپوزیسیون قطبهای ارتجاع طرفدار دول غربی را قطب انقلاب نام نهادند٬
بمباران شهرهای لیبی توسط پنتاگون را کمک به ادامه انقلاب و دخالت بشردوستانه
غرب اسم گذاشتند. سازمان دادن دسته های مرتجع و مسلح توسط ناتو هم در لیبی و هم
در سوریه٬ مردم انقلابی مسلح نام گذاشته شد. به هر رو تحولات انقلابی مصر و
تونس علیرغم امیدواری و خوشبینی که میان طبقه کارگر و مردم ایران هم ایجاد کرد٬
همانطور که انتظار میرفت٬ نمیتوانست مستقیم به ایران سرازیر شود و در ایران
تکرار شود. با هر تعبیری که هر جریانی از تاثیرات تحولات مصر و تونس بر ایران
داشته است٬ امروز میبینیم که دامنه آن تحولات به ایران کشیده نشد و لذا تحرک و
امیدواری این اپوزیسیون به اتفاقات نوع مصر و تونس مربوط نیست. امید آنها در
دنیای واقعی به تکرار مورد لیبی و سوریه در ایران است. علاوه بر این ، بخش عمده
این اپوزیسیون ماندن جمهوری اسلامی را هزار بار بر تکرار تحولاتی چون مصر در
ایران ترجیح میدهند. لباس ضد "خشونتی" که این بخش پوشیده است٬ بیان هراس و
نگرانی آنها از تحولات نوع مصر در ایران است. این بخش به میدان آمدن طبقه کارگر
با مطالبات و صف مستقل خود را علیه منافع خود میداند. هزار بار ترجیح میدهد
جمهوری اسلامی صد سال دیگر سر کار باشد و طبقه کارگر به میدان نیاید. این
اپوزیسیون به نام گزار مسالمت آمیز و عدم "خشونت"٬ نفرت خود از قدرتگیری طبقه
کارگر و از حق خواهی و دخالت این طبقه در سرنوشت جامعه را نشانه گرفته است.
با این وصف باید دید که دلیل این امیدواری در میان نیروهای سیاسی ایران و خصوصا
نیروهائی که به نام مدافع کارگر سخن میگویند٬ از کجا می آید و جزر و مد تحولات
مهم و مثبت این بخش بر چه پایه ای استوار است. چه چیزی میزان الحراره و
امیدواری این بخش را به اوج رسانده است. واقعیت این است که منشا این امیدواری و
تحرک در میان این جریانات تشدید فضای جنگی و تحریم وسیع علیه ایران است.
امیدواری کل این جبهه از راست ترین و ارتجاعی ترین جریانات تا آنهائی که خود را
چپ و حتی کمونیست میدانند٬ احتمال حمله نظامی به ایران از طرف اسرائیل و ادامه
تحریمهای غرب است. همه آنها از گروهای فاشیستی و قومی تا احزاب و جریانات
ناسیونالیستی و بورژوائی٬ تا آنهائی که به خود چپ و سوسیالیست میگویند٬ در
انتظار حمله به ایران و بهره دهی تحریم وسیع غرب هستند و برای میوه این "تحول"
کیسه دوخته اند. در این زمینه تاکید بر چند حقیقت برای نشان دادن جایگاه کل
اپوزیسیون جمهوری اسلامی و نقش و جایگاه چپ ایران در این اوضاع حیاتی است.
ایران اتمی٬ تحریم و فضای جنگی
اولین مسئله این است که تشدید فضای جنگی و تحریم علیه ایران ربطی به ماجرای
اتمی ندارد. مسئله خطر ایران اتمی٬ همچنانکه بارها گفته ایم٬ بهانه ای در دست
غرب برای مقبولیت دادن به یک دخالت امپریالیستی است. در حقیقت این دعوا به هر
جا بینجامد٬ یک طرف دارد و آن قلدری امپریالیستی غرب و در راس آن دولت آمریکا
است. ارتجاعی بودن جمهوری اسلامی و ضد بشری بودن آن توجیه اپوزیسیون ایران برای
همسوئی و دفاع مستقیم یا خجولانه از این دخالت امپریالیستی است. آنها عملا صورت
مسئله را از آمریکا و اسرائیل و همپیمانان آنها قبول کرده اند و عملا در کنار
تبلیغات دست راستی بی بی سی و سایر میدیای غرب قرار گرفته اند. دولتهائی که
ایران اتمی را خطری برای بشریت میدانند٬ خود راساً اگر از جمهوری اسلامی و هر
دولت مرتجع دیگری برای بشریت در سراسر جهان بیشتر مخرب نباشند، کمتر نیستند.
عربستان و پاکستان و اسرائیل و دهها دولت اتمی مرتجع و هم پیمان غرب در منطقه
اند و کسی هم در فکر مخاطرات آنها برای بشریت و مردم منطقه نیست. آنچه در جریان
است قلدری آمریکا و تلاش برای بهبود موقعیت تضعیف شده خود به عنوان ژاندارم
منطقه است. "حقوق بشر" و عدم رعایت آن٬ غیر صلح آمیز بودن ماجرای هسته ای و غنی
سازی اورانیوم، همه و همه مستقل از صحت و سقم آن٬ تنها توجیه یک دخالت
امپریالیستی توسط غرب و در راس آن دولت آمریکا است. معلوم نیست دولتی که به
اندازه ده بار نابود کردن کره زمین بمب اتم در اختیار دارد٬ تنها دولتی که علیه
مردم بمب اتم بکار برده است٬ از کجا نمایندگی مردم جهان و مدافع صلح٬ آسایش و
دنیای غیر هسته ای شده است.
همزمان تحریم اقتصادی ایران توسط دول غربی دمار از روزگار مردم در آورده است.
دامنه تحریم امروز امکانات پزشکی و داروی کودکان را هم تحت تاثیر قرار داده
است. افزایش هر روزه قیمتها به بهانه تحریم و بازارهای سیاهی که در شهرهای
مختلف ایجاد شده است٬ زندگی مردم را تباه کرده و برای مشتی سرمایه دار انگل
دنیائی ثروت آفریده است. فضای جنگی حاکم بر ایران همراه با تحریمهای وسیع که
اعمال شده است٬ جامعه ایران را با مخاطرات بسیار جدی روبرو کرده است٬ و
قربانیان این اوضاع قبل از هر کس طبقه کارگر و اقشار پائینی جامعه است.
حمله نظامی به ایران که در دنیای واقعی مبنای دلخوشی و آلترناتیو سازی
اپوزیسیون راست و چپ ایران است٬ چه توسط اسرائیل صورت بگیرد و چه مستقیم توسط
آمریکا٬ در اولین لحظات دهها هزار کارگر صنعتی ایران را نابود میکند و هیچ
تضمینی برای قطع این حملات و کنترل دامنه آن موجود نیست. این اتفاق در هر سطحی
بیفتد٬ برای مردم ایران٬ برای میلیونها انسان متنفر از جمهوری اسلامی و برای
طبقه کارگر ایران جز تباهی و کشتار٬ جز مرگ و گرسنگی و آوارگی و استیصال و جز
تحمیل یک عقب گرد سیاسی عمیق به کل جامعه چیزی را در بر ندارد.
تحریمها و فضای جنگی تا هم اکنون دست جمهوری اسلامی را علیه مردم ایران باز
کرده است. روزانه دهها هزار کارگر ایرانی به بهانه تحریم و... دستمزدهایشان
پرداخت نمیشود. در همین یکماه گذشته همگی شاهد ابعاد وسیع بیکاری به دلیل یا به
بهانه ورشکستگی مراکز تولیدی بوده ایم. آمار کارگران اخراج شده در یکسال گذشته
از جانب خانه کارگر جمهوری اسلامی ٢٠٠ هزار نفر اعلام شده است. بر بستر این
اوضاع شاهدیم که جمهوری اسلامی به یک تعرض وسیع سیاسی به نام ایرانیت و دفاع از
ایران و سرمایه ایرانی٬ علیه طبقه کارگر دست زده است. فضا ناسیونالیستی را تا
جائی باد زده اند که بار دیگر کارگر افغانستانی به نام عامل بیکاری معرفی میشود
و فضای نژاد پرستانه و ضد انسانی را علیه آنها وسعت داده اند. هم اکنون فضای
انشقاق در میان طبقه کارگر٬ محافظه کاری و قناعت به وضع موجود بدلیل ترس از
اخراج و بیکاری٬ اتحاد و احساس همسرنوشتی و اعتراض و حق طلبی کارگر را شدیدا
تضعیف کرده است. اینها تنها گوشه ای بسیار کوچک از تاثیرات مخرب تحریم و فضای
نظامی حاکم بر مردم ایران است. جریاناتی که از چنین جنایاتی رهائی مردم و رفتن
جمهوری اسلامی را نوید میدهند٬ یا خود بخشی از طرفداران آمریکا و سهیم در چنین
جنایتی هستند و یا در بهترین حالت سفیه اند.
در پس ایران اتمی و بهانه های فراوان دیگر که جنایتکارترین دولتهای دنیا در راس
آنند٬ مسائل مهمتر و اساسی تری در میان قطبهای اصلی سرمایه و قدرتهای بزرگ
امپریالیستی و تقسیم دوباره قدرت میان آنها در سطح جهان تعیین تکلیف میشود. در
حال حاضر بسیار غیر محتمل بنظر میرسد که دولت آمریکا با مشکلات عدیده ای که خود
با آن روبرو است٬ با عواقب جنگش در عراق و افغانستان و... وارد حمله نظامی به
ایران بشود. اما وقتی که همه امکانات جنگی تمام عیار مهیا شده است٬ و دولتهای
مرتجع و تا دندان مسلح برای چنین احتمالی آماده شده اند٬ هیچ تضمین قطعی برای
عدم شروع حمله به ایران مثلا توسط اسرائیل را نمیتواند داد. به هر روی در صورت
شروع حمله ای به ایران٬ علاوه بر مصیبتی که نصیب مردم ایران میشود٬ تاثیرات
مخرب آن بر کل جهان برای مدتها ماندگار خواهد بود. بار دیگر و در ابعادی به
مراتب وسیعتر و همه جانبه تر از حمله به عراق٬ سیمای کل خاورمیانه و جهان دچار
تغییراتی اساسی خواهد شد. چنین جنگی عقب گردی سیاسی٬ فرهنگی و اخلاقی را به کل
جهان تحمیل میکند. نتیجه چنین دخالتی عادی شدن هر نوع دخالت امپریالیستی از
جانب دولتهای بزرگ جهان به هر نقطه ای از دنیا و به هر کشوری خواهد بود که گردن
به تسلیم در مقابل این یا آن دولت امپریالیستی ننهد. تاثیرات چنین اتفاقی رشد
نژاد پرستی و ناسیونالیسم و میهن پرستی٬ رشد تعصبات کور ملی و مذهبی در ابعادی
به مراتب وسیعتر از آن است که امروز می بینیم و رشد وسیع و همه جانبه فضای
ارعاب به کل طبقه کارگر در سراسر جهان و به همه بشریت متمدن است.
تلاش برای دخالت دول امپریالیستی همیشه پروژه جریانات قومی و فاشیستی و بخش
زیادی از اپوزیسیون راست در سه دهه گذشته بوده است. اما کیسه دوختن اپوزیسیون
چپ ایرانی برای نتایج چنین اتفاقی٬ آگاهانه یا ناآگاهانه آنها را در دل یک
دخالت امپریالیستی در کمپ ارتجاع قرار میدهد. اعلام مخالفت بخشی از این
اپوزیسیون با حمله نظامی و تحریم٬ در موقعیتی که همه منتظر نتایج مثبت تحریم و
حمله نظامی هستند٬ چیزی جز ریاکاری نیست.
تضاد منافع طبقه کارگر و این اپوزیسیون
همچانکه اشاره شد٬ اولین قربانیان تحریم و فضای جنگی کنونی٬ طبقه کارگر و اقشار
پایین جامعه است. تحریم و فضای جنگی تا کنونی موقعیت طبقه کارگر ایران را در
مقابل سرمایه بشدت تضعیف کرده است. ترس از بیکاری و اخراج٬ بخش پیشرو و قدرتمند
طبقه کارگر ایران در مراکز صنعتی را بشدت محافظه کار کرده است. نگرانی از حمله
نظامی به ایران و معضلات فراوان دیگری که دامنگیر جامعه میشود٬ به موقعیت طبقه
کارگر لطمه جدی زده است. اگر فضای اپوزیسیون ایران با تهدید جنگی علیه ایران و
با افزایش تحریمها٬ ملتهب میشود و امیدوار میگردند٬ و تب و تاب تحولات "مهم" به
مشامشان میرسد ٬ در میان طبقه کارگر و محرومین جامعه، درست در مقابل فضای این
اپوزیسیون٬ ترس و نگرانی و یاس و ناامیدی رشد میکند.
در دل انقلاب ١٣٥٧ ایران با شروع اعتصاب کارگران نفت٬ طبقه کارگر و مردم
انقلابی احساس قدرت میکردند و امید به موفقیت انقلاب ٥٧ بالا میرفت. مردم
امیدوار بودند٬ همسرنوشتی و اتحاد طبقه کارگر بالا میرفت٬ خوشبینی و احساس قدرت
در میان مردم انقلابی بالا بود و لذا حاضر بودند خطر کنند. فضای انقلابی در
جامعه این احساس قدرت و اعتماد به نفس و همبستگی را بالا میبرد و امکان انقلاب
و قیام را به جامعه میداد. نبض آن انقلاب با اعتصاب کارگر نفت بالا میرفت و
قطعا اگر آن اعتصاب شکست میخورد٬ میزان الحراره آن تحرک انقلابی هم پایین می
آمد. در تحولات مصر زمانی که کارگران با درجه ای از اتحاد پا پیش گذاشتند٬ به
صف انقلاب امید دادند. اما امروز نبض "انقلاب و تحولات انقلابی" که چپ ایران
نوید میدهد٬ بسته به تشدید فضای حمله نظامی و افزایش دامنه تحریمها بالا میرود
و همراه توافقی اولیه میان غرب و جمهوری اسلامی همه امیدهای آنان پژمرده میشود.
زمانی که با افزایش تنش و خطر حمله به ایران٬ فضای ناامیدی و ترس بر فراز جامعه
ایران و طبقه کارگر این کشور گسترش می یابد٬ شیپور "انقلاب" توخالی این چپ به
صدا در می آید و با کاهش این خطر نیز خاموشی به خانه این چپ باز میگردد.
تهدیدات اسرائیل و طرح حمله به ایران امید این "انقلابیون" را بالا میبرد و
زمزمه توافقی میان غرب و ایران در استانبول فوری امیدواری آنها را به صفر
میرساند. در حقیقت بر خلاف تمام تحولات انقلابی٬ انرژی و امید این اپوزیسیون نه
از تحرک طبقه کارگر٬ نه از اعتراضات کارگری و رشد آنها٬ نه از تغییر توازن میان
کارگر و بورژوا به نفع طبقه کارگر٬ بلکه از تشدید اختلاف ناتو و اسرائیل با
جمهوری اسلامی گرفته میشود. این اتفاق بیگانگی منافع این چپ با طبقه کارگر و
مردم محروم و بی ربطی آنان به جامعه را فریاد میزند. این حقیقت نشان میدهد که
در دنیای واقعی این چپ از احساس انسان دوستی و از حس ضد ظلم و ضد جنایت هم خالی
شده است. در حقیقت آنها بر محنت طبقه کارگر و مردم ایران و به امید دخالت
امپریالیستی و تکرار اولگوی لیبی در ایران دخیل بسته اند و عملا در این ماجرا
کل این جریانات همراه اپوزیسیون راست در کنار ناتو خیمه زده اند.
بی تردید هر نوع تحول انقلابی در جامعه ایران٬ درگرو دخالت مستقیم طبقه کارگر و
مردم آزادیخواه٬ در گرو صف متحد و مستقل آنها و به میان کشیدن خواست و مطالبات
مستقیم آنها است. تحول انقلابی در دل فضایی از امید و احساس قدرت همگانی شکل
میگیرد، نه بر بستر استیصال و ترس از جنگ و ارعاب. ماحصل هشت سال جنگ ایران و
عراق و تغییر توازن قدرت به نفع جمهوری اسلامی، تجربه فراموش نشده ای است. هر
درجه رفاه و آسایش و هر درجه گشایش فرهنگی و سیاسی تنها بر دوش صف آزادیخواهی٬
بر دوش صف متحد کارگری و عقب زدن فضای تحریم و میلیتاریستی ممکن است. و امروز
فراخوانهای راست و چپ اپوزیسیون ایران به طبقه کارگر٬ و دعوت به شراکت زیر
پرچمهای رنگارنگ این جبهه٬ اگر از طرفی نشانه وزن و جایگاه مهم این طبقه است٬
از طرفی نیزتلاش برای بردن طبقه کارگر به زیر پرچم جنبش های بورژوایی است.
تحولات این دوره ایران٬ همچون اتفاقات سال ٨٨ و عروج جنبش سبز٬ برای طبقه کارگر
ایران و صف آزادیخواهی آن جامعه٬ دریچه ای است که میتوان از آن صف دوستان و
دشمنان خود را شناخت.
|