TLogo


 

 

 

انتخابات ریاست جمهوری؛

همه با هم پشت احمدی نژاد!

محمد فتاحی

این یادداشت نگاهی دارد به اپوزیسیونی که باز هم همراه جناحی از حاکمیت به بازی انتخابات میرود؛ بویژه به چپ بورژوایی که باز هم دنبال مشروعیت برای حمایت از جنبش بورژوازی لیبرال ایران، دقیقا مانند دوران پسا انتخاباتی در سال 1388 است.

احمدی نژاد در سخنرانی همین چند روز پیش گفته که  "ما هم طرح هایی داریم ولی آن کسی که باید کار را یکسره کند ، ملت است. کجا باید کار یکسره شود؟ به نظر من در انتخابات که به نظر من دنیای جدید است. اگر ۴۹ میلیون واجد شرایط داریم ، همان ۴۹ میلیون نفر بیایند و رای بدهند و دنیا را متحول کنند. هیچ کس هم حق ندارد در انتخابات دخالت کند. "

محمد رضا باهنر نایب رئیس مجلس شورای اسلامی هم تلویحا احمدی نژاد را به عنوان فتنه گر بعدی معرفی میکند و هشدار میدهد که... "امروز شاهدیم که واژه هایی همچون انتخابات آزاد که از سوی سران فتنه و ضد انقلاب خارجی زده می شد از زبان رئیس جمهور شنیده می شود که باید حواس خود را جمع کند."

 آقای فرخ نگهدار به عنوان یکی از شخصیت های شناور میان لایه های مختلف حاکمیت و از این زاویه از همه فرصت شناس تر، در آخرین نوشته اش فراخوانی مشابه رئیس جمهور داده و گفته که  "حضور وسیع مردم در انتخابات آتی و تشکیل یک دولت فراگیر ملی ..." راه پیشروی است. قبل از ایشان شخصیت های دیگر جنبش بورژوازی لیبرال مستقیما روی نقش موثر احمدی نژاد انگشت گذاشته اند و فراخوان داده اند که باید ایشان را جدی گرفت.

جای آقای داریوش همایون خالی. ایشان در دوره جنبش سبز مدعی شد که آن جنبش عظیم ترین انقلاب ایران بعداز  مشروطه است. امروز متاسفانه ایشان در قید حیات نیست تا فراخوان همراهی با احمدی نژاد را به زبان دیگری تکرار کند، اما خوشبختانه دیگرانی که رای مشابه او داشتند، زنده اند؛

آقای مصطفی صابر رئیس دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری که تنها متحد داریوش همایون در اپوزیسیون، در ارزیابی از جنبش سبز بود، در آخرین نوشته اش همین مطالبه امثال آقای نگهدار و احمدی نژاد، که از نظر جناحی از حکومت یک فتنه دیگر مشابه سبز ارزیابی میشود را در زرورق چپ پیچیده و مژده یک انقلاب (و نه حتی سرنگونی) میدهد و میگوید؛ "بنظر میرسد که اوضاع سیاسی ایران به سمت وضعیت انقلابی در حرکت است."

انتخابات جمهوری اسلامی در هر دوره ای عرصه ای برای ایجاد بالانس میان جناح های حکومتی است . به همین دلیل محل بروز بیشترین کشمکش های جناحی بوده و نهایتا بسته به تناسب قوا جناحی را جلوی صحنه پرتاب میکند. در این کشمکش ظاهرا از قبل احمدی نژاد نقش پیشین موسوی را بازی میکند و باز هم مثل دوره ایشان جنبشی را به میدان فرامیخواند که امید همگانی در راست و چپ اپوزیسیون بورژوایی هم هست.

 

 نیم نگاهی به دیروز

در همین دوره اخیر، "تحولات مهمی" که، به جز ما در حکمتیست، همه از چپ و راست قولش را داده بودند و قرار بود کل این چپ و راست را از استیصال انتظار برای انقلاب و تحولات مد نظرشان برهاند، از شانس بد اینها، به دلیل کوتاهی اوباما و ناتو در ادامه کمک  شان به "انقلاب" در ایران اتفاق نیافتاد. قرار بود در ادامه  کمک غرب به "انقلاب" در لیبی و سوریه، نوبت ایران برسد. قرار بود فشار تحریم اقتصادی کارگر و زحمتکش را به انقلاب علیه وضع موجود بکشاند. خیانت آمریکا به اپوزیسیون منتظر، روی آوری مجدد به مذاکره با جمهوری اسلامی، یک دپرسیون سیاسی را برای کل این چپ و راست بهمراه داشت؛ فصل آلترناتیو سازی یکباره به خشکی گرایید؛ امروز دیگر از کنفرانس های دمکراسی در راست و آلترناتیوسوسیالیستی در چپ، به جز چند اطلاعیه در دنیای مجازی، در فضای سیاسی اثری نمانده است. در میان راست ها، به شوخی گفته میشود رضا پهلوی از آن مقطع تا تاریخ به بازی گرفته شدن بعدی در جای نامعلومی مخفی شده است. در میان چپ ها هم، نقشه های تسخیر سفارات جمهوری اسلامی توسط حزب کمونیست کارگری و دوستان شان در حزب اتحاد که برنامه عملی برای ایفای نقش و "دخالت فعال" در دوران عملیات ناتو و فشار غرب به ایران بود، تا آینده ای نامعلوم بایگانی شده است.

 

"انقلاب" در راه است!

 این اپوزیسیون در اوج درماندگی و بد شانسی استاد یافتن فرصت هاست! چشم تیز اینها همیشه از میان دعواهای غرب با جمهوری اسلامی و کشمکش جناحهای حکومتی، عرصه ای برای ایفای نقش و "دخالت فعال" پیدا میکند. این نشد، آن دیگری! 

از خوش شانسی اینها، دعواهای احمدی نژاد در مقابل جبهه خامنه ای و سرعت آن در پروسه منتهی به انتخابات ریاست جمهوری ایران، یک فرصت طلایی برای "ایفای نقش" در مقابل اینها گشوده است؛ جنبش بورژوازی پروغرب ایران که دوره انتخابات قبلی در قالب سبر و به رهبری موسوی و یارانش نقش ایفا کرد، امروز به نحو شایسته تر و محکم تری توسط جبهه احمدی نژاد نمایندگی میشود. این واقعه نگاه اپوزیسیون "زرنگ" در راست و چپ را متوجه اهمیت خود کرده است. البته اینها یک مشکل کوچک با احمدی نژاد دارند؛ رئیس جمهور کوتاه قدی که تا این لحظه از طرف راست به خاطر ظاهر قیافه اش تحقیر شده و از طرف این چپ به عنوان عنصر بی عقل و پرت و پلاگو به جامعه معرفی شده بوده  و جنبش سبز اینها را هم خود ایشان به شکست کشانده است، چگونه میتواند مورد حمایت قرار گیرد؟ همین مشکل تقریبا تمام این ها را آچمز کرده است.

 

البته یک نکته مهم در روانشناسی این اپوزیسیون را باید در نظر گرفت؛ نزد اینها بی اصولی و بی پرنسیپی یک اصل تخطی ناپذیر و همگانی است؛ بسته به منفعت و مسیر باد هر لحظه میتوانند جهت عوض کنند؛ روزی که لازم باشد نماز جمعه میروند، روز دیگر برای بمباران نماز جمعه ای ها کف میزنند. روزی برای حمله نظامی به ایران از دم کلاشینکف برمیدارند و با شعار بعداز سوریه نوبت ایران است گوش همه را آزار میدهند، روز بعد با طلوع آفتاب، همه از دم لباس دیالوگ و دوری از خشونت به تن میکنند، و شما باید متوجه باشید که آن روز خورشید از جای دیگری طلوع کرده و خبر رسیده که سیاست پرزیدنت آمریکا عوض شده است. نتیجتا همانطوریکه روزی موسوی با تمام تاریخ خونین پشت سر قهرمان اینها برای آزادی میشود، با همان سیاست و روش و منش، روز بعدی میتواند نوبت قهرمانی احمدی نژاد هم در راس جنبش اینها برسد. و امروز آن روز رسیده است. البته در کنار این بی پرنسیبی یک اصل مهمتر سرلوحه عمل است؛ تقویت جنبش طبقاتی شان در هر شرایطی و از هر مسیری!

 

مضمون انقلاب این چپ که مانند دوره سبز با عنوان "تحول انقلابی" یا "جنبش اعتراض توده ای" از آن اسم میبرند، و انتخابات برای تشکیل یک "دولت فراگیر ملی" مد نظر لیبرال ها و آزادی و عدالت مد نظر احمدی نژاد که قرار است در انتخابات با شرک میلیونی فراهم شود، همه یک پدیده واحد است؛ بورژوازی لیبرال ایران که روز اول توسط رفسنجانی با عنوان دوره سازندگی نمایندگی شد، بعدا توسط خاتمی با نام اصلاحات و بعدتر توسط موسوی با نام سبز و امروز توسط احمدی نژاد برای آزادی و عدالت، مسیر پیشروی بورژوازی پروغرب ایران است که خواهان رابطه فعال با غرب در جهت تامین منافع خویش، و از این زاویه هوادار سهم بیشتر در قدرت سیاسی و کوتاه کردن دست مزاحم ولایت فقیه  در جهت بازتر کردن فضای دم و بازدم سرمایه است.

چپ ایران به عنوان جناح چپ و میلیتانت همین جنبش، هوادار کنار زدن همین لایه مذهبی مزاحم برای یک جامعه سکولار و برعکس جناح راست جنبش سیاسی خود، خواهان درجه ای از رفرم سیاسی اقتصادی در جهت عدالت هم است. لایه های بالغ تر این چپ در حزب توده و سازمان اکثریت همین تحول را اصلاحات نسبی و عادلانه در سیستم سیاسی اقتصادی موجود می نامند و همین را هم خواستارند. سنت غالب در چپ رادیکال ایران هم همین را میخواهد. تفاوت اینجاست که چپ میلیتانت، به تناسب ادعاهای ایدئولوژک خود عنوان سرنگونی و انقلاب و تحولات مهم را به تن همین جنبش و تحول میکند. دیروز پرچم کامل این جنبش دست موسوی بود و امروز دست احمدی نژاد است.  در سیاست ایران به جز چپ میلیتانت همه جناح های بورژوازی ناراضی رسما پشت رئیس جمهور فعلی میروند و لایه های اجتماعی خود را به حمایت از کارزاز انتخاباتی کاندیداهای این جناح بورژوازی فرا میخوانند.

 

توجیهه این چپ برای انقلابی خواندن تحرکات ارتجاعی دوره انتخابات پیش رو

جناح چپ و میلیتانت بورژوازی لیبرال ایران، برای پرهیز از اعلام هواداری از احمدی نژاد، خود را به کوچه علی چپ میزنند و همان جنبش راه افتاده پشت سر او در مسیر انتخابات را جنبش انقلابی و تحول مهم و انقلاب می نامند تا سیاست حمایت از آن را به عنوان "دخالت فعال" مشروعیت بخشند. اینها همین سیاست را در دوره سبز علنا پیش بردند و از طریق طناب "مردم" نیروی ذخیره موسوی و ارتجاع سبز شدند. در دوره آتی دست اینها برای حقانیت شان ظاهرا باز خواهد بود؛ خطاب به ما مدعی میشوند که احمدی نژاد منفور را کسی نمیخواهد. نه فقط این ما را متهم خواهند کرد که جنبش سرنگونی طلبانه مردم را دو دستی تحویل احمدی نژاد داده و به نفع او نظر داده ایم! مثل دوره جنبش سبز،مدعی میشوند که احمدی بهانه است، اصل نظام نشانه است! احتمالا بخشی از اینها خواهند گفت که جنایات دوره موسوی را مردم فراموش کرده بودند، در حالیکه احمدی نژاد منفور را همین امروز همه می شناسند و کسی برای او به خیابان نمی ریزد. با چنین تحلیلی هنوز نمی پذیرند که رای طبقه متوسطه به موسوی نه به عنوان یک مهره سوخته و جانی سابق نظام که به عنوان یک رهبر فعلی این طبقه است. به همین دلیل در دوره سبز هم نمی پذیرفتند که آن جنبش و فعالین و نیرویش نه از سر فریب سیاسی که از سر منفعت طبقاتی دنبال موسوی و جبهه او بود. پایه تحلیلی اینها همان است که جناح های راست و رسمی بورژوازی لیبرال در اپوزیسیون از جناح های حکومت اسلامی دارند؛ که گویا کل جناح های حاکم نه نماینده اقشار مختلف سرمایه، که باندهای متفاوت حکومتی یا اسلامی اند. میگویند اینها آخوند و اسلامی و عقب مانده اند و مردم ایران را، بخوانید طبقه سرمایه دار، را نمایندگی نمی کنند. بخشی از اینها حتی مدعی اند که حاکمان فعلی ضد ایرانی اند. خواننده برای درک روشن ادعای جناح های راست اپوزیسیون باید به جای مردم و ایرانی طبقه سرمایه دار را در نظر بگیرد. منظور راست اپوزیسیون این است که طبقه سرمایه دار ایران را نه حاکمان فعلی بلکه خودشان نمایندگی میکنند. جناح چپ همین راست همین نظر و تئوری را دارد؛ که گویا باندهای حکومتی همگی وصله های ناجوری به تن جامعه ایران اند و نه با حمایت طبقه سرمایه دار، که صرفا با اتکا به سرکوب سر کارند. وقتی تحلیل چنین غیر طبقاتی و به زبان دیگر بورژوایی است، اولا رسما این حاکمیت را نماینده سرمایه داران ارزیابی نمی کنند و ادعای "حکومت بورژوایی جمهوری اسلامی" صرفا یک ترمینولوژی توخالی چپ است. ثانیا وقتی کل این جناح ها نه فقط طبقه ای را نمایندگی نمی کنند بلکه به عنوان باند همگی در چشم همه اقشار و طبقات منفوراند، هر به خیابان آمدن اعتراضی، صرفنظر از ماهیت طبقاتی و جنبشی، بدون قیدوشرط عنوان جنبش اعتراض توده ای یا سرنگونی طلبانه و یا یک جنبش انقلابی میگیرد. بیخود نبود وقتی اعتراض بازار به نوسانات ارزی در ماههای گذشته در خیابانهای تهران به راه افتاد، بخشی از این چپ، امثال حزب کمونیست کارگری رسما اطلاعیه دادند که جنبش انقلابی مردم برای سرنگونی به خیابان آمده است! اعلامیه های رسمی تمام این چپ برای حمایت از جنبش ناسیونالیستی آذری در شهرهای آذری نشین در چند سال قبل، با همین فرمول عوامفریبانه دفاع از اعتراض توده ای توجیهه شد.

بطور خلاصه، با این تحلیل غیرطبقاتی یا بورژوایی از ماهیت حکومت و دولت ایران، همین چپ هایی که "تحولات مهم" و "انقلاب" و "جنبش سرنگونی" را در هر تندپیچی به هم مژده میدهند، فردا روز در دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی، هر حرکت خیابانی را شروع یکی از اتفاقات مورد آرزوی شان ارزیابی میکنند و باز هم مثل همیشه با ریسمان حمایت از جنبش اعتراض توده ای، برای جناح های مختلف سرمایه داران حاکم، مفت و مجانی سربازگیری میکنند.

 

ما در حزب حکمتیست مانند دوره های قبل، کمونیست ها و رهبران و سازماندهندگان کمونیست طبقه کارگر را به سازماندهی قدرتمندتر جنبش خود، مستقل از همه این لایه های راست و چپ بورژوایی فرامیخوانیم. قدم اول در این راه افشای بی امان رگه های رنگارنگ این جنبش بورژوازی لیبرال یا پروغرب در کشمکش با جناح رقیب خود در حکومت است. بگذار چپ بورژوا عنوان انقلاب و اصلاحات و رفرم بر این جنبش بگذارد. اما کدام کمونیست طبقه کارگر است که امروز بیش از همیشه معنای اصلاحات و رفرم و انقلاب و سرنگونی متفاوت را متوجه نیست؟ اگر در برنامه کمونیست های طبقه کارگر همه اینها فرمول تغییرات مثبت در یک روند رو به پیش در جهت بهبود زندگی و مبارزه و انقلاب کارگری است، در سیاست این راست و چپ بورژوایی، تمام این عناوین ترمینولوژی عوامفریبانه جلب حمایت از حرکت ارتجاع در مقاطع مختلف است. کارگران کمونیست بیش از هر کسی هوادار رفرم و اصلاحات در وضع موجود به نفع خویش اند، بیش از هر کسی هوادار سرنگونی و انقلاب علیه وضع موجود و به نفع خویش اند. برای چنین امری اما بیش از هر کسی علیه رفرم و اصلاحات و سرنگونی و انقلاب جناح های طبقات بالای جامعه اند. بورژوازی هیچگاه رسما و علنا به اسم طبقه خود و با شعار فقط برای خود به میدان نبرد طبقاتی نمی آید. افشای چهره های رنگارنگ بورژوایی که در هر دوره ای به عنوان نماینده منافع همگانی و "مردم" عوامفریبی میکنند و خاک در چشم طبقه کارگر می پاشند، اولین وظیفه کمونیست های طبقه کارگر است