بيانيه در مورد جنبش رهايي زن در ايران و وظايف حکمتيست ها
کنگره اول حزب کمونيست کارگري – حکمتيست
٢٩ - ٣٠ مهرماه ١٣٨٥ (۲١ - ٢٢ اکتبر ۲٠٠٦)
بنياد فرودستي زن
تبعيض عليه زنان يک مشخصه مهم دنياي امروز است. زنان در اغلب نقاط جهان از حقوق
برابر با مرد برخوردار نيستند و از همان حداقل حقوق و آزادي هايي که مردان از
آن برخوردارند، محروم اند. اما در کشورهاي از نظر اقتصادي عقب افتاده تر، در
جوامعي که نفوذ مذهب و سنتهاي کهنه بر نظام سياسي و اداري و فرهنگي جامعه
گسترده تر است، فرودستي زن در آشکار ترين و زمخت ترين شکل، زندگي صدها ميليون
زن را در چنگال خود ميفشارد.
ستمکشي و فرودستي زن اختراع سرمايه داري نيست. اما سرمايه داري اين ميراث نفرت
انگيز تاريخ را تکامل بخشيده و به مبنايي براي تداوم مناسبات اقتصادي و اجتماعي
معاصر بدل کرده است. ريشه نابرابري و بيحقوقي امروز زن در جامعه سرمايه داري
صنعتي و مدرن امروز نهفته است. نظامي که به تقسيم جنسي انسانها در قلمرو توليد
به عنوان يک عامل مهم اقتصادي و سياسي در تضمين سودآوري سرمايه مينگرد. ستمکشي
زن، همچون تبعيض نژادي و ملي و مذهبي، براي سرمايه داري امکاني براي ايجاد شکاف
و رقابت دروني بر مبناي جنسيت، در اردوي مردم کارکن است. شکاف و رقابت در صفوف
مردم کارکن يکي از ارکان ارزان تر کردن دائمي کار کارگر است. شکل دادن و تداوم
بخشيدن به وجود بخش هاي محروم تر در خود طبقه کارگر، مخدوش کردن خودآگاهي
انساني و طبقاتي بشريت کارگر، و دوام بخشيدن به آراء و افکار و تعصبات کهنه و
پوسيده و فلج کننده، براي سرمايه داري جز از طريق تبعيض به خاطر جنسيت، مليت،
مذهب و نژاد و ..، ممکن نيست.
موقعيت زن در جوامع اسلام زده - ايران
اين واقعيت که رهايي زن شاخص رهايي جامعه است بيش از هرکجا در محيط هاي اسلام
زده در سراسر جهان و در جامعه اسلام زده ايران صادق است. در جوامعي که حاکميت
اسلام و اعمال يک آپارتايد جنسي بر سرتاپاي آن، روبناي ارتجاعي ترين شکل حاکميت
سرمايه است، حرمت زن به نحو انکار ناپذيري به حرمت انسان در آن جامعه گره خورده
است.
در ايران، نيمي از مردم، زنان، به خاطر جنسيت به موقعيت نازل تر از بردگان
قرون وسطي تنزل داده شده اند. اين واقعيت به يک جنبش مقاومت و مبارزه ميليوني
زنان براي برخورداري از حداقل حقوق انساني خود، شکل داده است. زنان از بدو
حاکميت جمهوري اسلامي بيش از ربع قرن است که در جنگ و جدل هر روزه با حکومت
اند. در ايران رهايي زن و برخورداري او از کليه نعمات مادي و معنوي جامعه، به
مهمترين معيار بهبود شرايط زندگي همه مردم و رهايي جامعه تبديل شده است.
رهايي زن و برخورداري او از آزادي و برابري، آمال و آرزوي اکثريت مردم ايران
است. شرايط و ملزومات اين رهايي اما بيش از هرچيز به حاکميت ارتجاع اسلامي و
عدم دسترسي مردم به دستاورهاي بشر متمدن در زمينه برابري زن و مرد، گره خورده
است. بنحوي که هرنوع بهبود جدي در وضعيت زنان پايه هاي حکومت اسلامي در ايران
را ميلرزاند. جنبش احقاق حقوق زنان در ايران، از ارکان جنبش سرنگوني حکومت
اسلامي و در صف مقدم آن است.
رهايي زنان در ايران، کار جنبش آزادي و برابري است. رهايي زن کار جنبش و صفي
است که راديکال ترين و ماگزيماليست ترين مطالبات را بر پرچم خود دارد و سازش
ناپذير ترين مبارزه را با جمهوري اسلامي و براي برقراري يک جامعه سکولار و آزاد
سازمان ميدهد. احقاق حقوق انساني زنان کار جنبش عدالتخواهانه طبقه کارگر،
کمونيست ها، و جنبش ضداسلامي در ايران است.
رهايي زن نمي تواند کار ناسيوناليستها، قوم پرستان و جريانات ملي و مذهبي و
گرايشات سازشکار درون جنبش حقوق زنان باشد. آزادي و برابري زن و مرد نمي تواند
امر جنبشي باشد که حقوق ابتدايي زنان را به مذهب و قوميت و جنسيت و منافع
طبقاتي طبقات حاکم مي فروشد. اين جريانات نه خواهان کوتاه کردن دست اسلام و دين
از زندگي زنان هستند و نه عليه مردسالاري لجام گسيخته حاکم از حقوق زنان دفاع
مي کنند.
نيروهايي که مذهب رسمي ميخواهند، نيروهايي که سکولاريسم نيم بندشان در مقابل
مطالبات راديکال و ماکزيماليست زنان و در مقابل حمله انتقادي به زن ستيزي
اسلامي به بهانه هاي مختلف سد ميبندد، نمي توانند مبشر رهايي زن باشند.
نيروهايي که مطالبات راديکال زنان را "زياده روي" و "افراط" ميخوانند، نيروهايي
که حجاب اين سمبل آپارتايد جنسي را موضوعي" کم اهميت" و "قابل گذشت" ميدانند،
نيروهايي که حجاب از سرزن برميدارند و بر تن آنها لباس قومي و مذهبي و ملي
ميپوشانند، نه در صف جنبش مترقي احقاق حقوق زن، که پسقراولان توجيه بي حقوقي زن
اند.
تنها چپ جامعه و کمونيسم است که با مطالبات ماگزيماليستي، راديکال در دفاع
از حقوق انساني زنان، در کنار زنان قرار ميگيرند. کمونيسم و طبقه کارگر در
ايران نيرويي است که ميتواند توده ميليوني زنان را صرف نظراز زبان، رنگ، مذهب،
ايدئولوژي، شغل، تعلق طبقاتي و موقعيت اجتماعي حول مطالبات روشن و انساني خود
جمع کند و در پيشاپيش يک جدال عظيم اجتماعي براي رهايي زنان قرار بگيرد. حزب
حکمتيست به اين صف و اين جنبش تعلق دارد و تلاش ميکند که پيشاپيش اين صف،
سرنگوني جمهوري اسلامي را با احقاق حقوق کامل زنان، توام کند.
حزب حکمتيست معتقد است که:
· يکي از مهمترين ابزارهاي به قدرت رسيدن جمهوري اسلامي در سير سرکوب
انقلاب 57 و پايه ريزي حاکميت اش، تعرض به ازاديهاي فردي و اجتماعي مردم و در
راس آن تعرض به ابتدايي ترين حقوق انساني زنان بود. جمهوري اسلامي تنها با حاکم
کردن قوانين اسلامي بر تمام جوانب زندگي فردي و اجتماعي مردم، برقراري حجاب
اجباري، جدا سازي زن و مرد، تحکيم يک سيستم مبتني بر آپارتايد جنسي، و قانونيت
و رسميت بخشيدن به نازل ترين موقعقيت ممکن براي زنان، توانست شکل بگيرد و ربع
قرن حکومت کند.
· جمهوري اسلامي اما از بدو به قدرت رسيدن با جامعه اي روبرو بوده است
که در مقابل اسلاميزه کردن جامعه و تبعيض برزنان، سرسختانه مقاومت کرده است.
· ايران پس از انقلاب ٥٧ شاهد مبارزه و مقاومت زنان و جنبش رهايي آنان
بعنوان يک واقعيت قدرتمند سياسي و يک جنبش تحول بخش زنانه بوده است. جنبشي که
جمهوري اسلامي و قوانين و احکام اسلامي را روزمره به مصاف طلبيده است.
ميليونها زن و جوان دختر و پسر در ايران در صف اين جنبش، دو دهه تنور مبارزه
عليه زن ستيزي حکومت اسلامي را گرم نگاه داشته اند.
· در ايران يک جنبش اعتراضي راديکال و وسيع، عليه قوانين اسلامي و دخالت
مذهب در زندگي زنان، عليه حجاب و جدايي جنسي و مردسالاري وجود دارد. به ميزاني
که اسلام خود را بر زندگي زنان تحميل کرده، بهمان ميزان اسلام زدايي و ضرورت
رهايي از جمهوري اسلامي، اجتناب ناپذير و به خواست ميليوني مردم تبديل شده است.
اين واقعيت به انقلاب آتي ايران رنگ غليظ زنانه زده است.
· موقعيت فرودست زن در ايران به حيات جمهوري اسلامي گره خورده است. روزي
که آپارتايد جنسي برقرار نباشد و حجاب و تبعيض جنسي و کليه قوانين اسلامي لغو
شده باشد، روزيست که جمهوري اسلامي سرنگون شده است.
· سرنگوني انقلابي جمهوري اسلامي، سرنگوني که علاوه بر خلاصي از حاکميت
اسلام، مبشر آزادي و برابري زن و مرد و تامين و تضمين کننده رهايي زن باشد،
کار کمونيست ها، کار جنبش طبقه کارگر و حکمتيست ها است.
· اين سرنگوني و انقلاب زنانه بدون سازمانيابي وسيع، انسجام صفوف مبارزه
زنان، تشکل يابي و متحد شدن گرد پرچم يک حزب سياسي کمونيستي قدرتمند که ميخواهد
و ميتواند جنبش رهايي زن در ايران را به پيروزي برساند، ممکن نيست.
· مبارزه سازمانيافته، بي وقفه و راديکال براي رهايي زنان يک رکن مهم
خلاصي مردم از هيولاي حکومت اسلامي ايران است. حزب حکمتيست خود را پيشتاز اين
مبارزه ميداند و تلاش ميکند که با متحد و متشکل کردن ميليوني زنان و مردم
آزاديخواه در صفوف خود، بلافاصله موارد زيرا متحقق کند:
· جدايي مذهب از دولت و کوتاه کردن دست اسلام و دين از زندگي زنان!
· لغو فوري حجاب و آپارتايد جنسي و تضمين آزادي بدون قيد و شرط پوشش و
معاشرت آزادانه زن و مرد!
· لغو کليه قوانين ضد زن در محيط هاي کار، خانواده، جامعه و در زندگي
سياسي مردم!
· اعلام فوري برابري کامل حقوقي زن و مرد در تمام شئون زندگي خصوصي،
اجتماعي، خانوادگي، سياسي و فرهنگي!
· مبارزه اي بيوقفه فکري، اجتماعي، فرهنگي و سياسي عليه کليه وجوه
حاکميت و نفوذ مردسالاري و فرهنگ مردسالار!
· ممنوعيت هرگونه دخالت در زندگي شخصي و اجتماعي و فرهنگي زنان توسط
هرکس، از جانب دولت يا نهادهاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي، يا هر مقام مذهبي و
خانوادگي.
· ممنوعيت هر نوع خشونت جسمي، روحي و رواني نسبت به زنان توسط هر کس،
هر مقام مذهبي، دولتي و خانوادگي.
· تامين اجتماعي زنان و همه مردم، تامين بالا ترين سطح رفاه و آسايش
ممکن، براي همه.
· پرداخت بيمه بيکاري مکفي و با استاندارد بالا به زنان و همه کساني که
آماده به کار هستند، مستقل از وضعيت مالي همسر و ساير اعضا خانواده!
· حمايت وسيع مادي و معنوي از دختران در خانواده. حمايت از کودکان دختر
در مقابل تحميل محروميت هاي فردي، تبعيض و خشونت عليه آنها در خانواده.
· حمايت وسيع مادي و معنوي از زنان قرباني خشونت، فحشا، اعتياد و فقر.
· فراهم کردن امکان اشتغال وسيع زنان و رفع موانع آن.
· فراهم کردن امکان تحصيل و آموزش حرفه اي وسيع زنان و رفع موانع آن.
حزب حکمتيست همه زنان و مردان آزاديخواه و برابري طلب را به پيوستن به صفوف خود
براي مبارزه در راه تحقق مطالبات انساني زنان و محو کامل آپارتايد جنسي و زن
ستيزي در ايران و تامين آزادي و برابري زن و مرد، فرا مي خواند.
|