محاسباتتان اشتباه است، اینجا میدان این شکار نیست!
جواب به رفیق اصغرکریمی
ریبوار احمد
قبل از هر چیز باید بگویم که با وجود تمام اختلافات سیاسی، اصغر را دوست داشته
ام . برایم تلخ بود که راهمان از هم جدا شد. برایم سخت بود که او نوشته ای پر
از کینه شخصی نسبت به کورش و حزب حکمتیست را نوشت. من که خودم را به کمونیسم ،
طبقه کارگر و منصور حکمت متعلق می دانم، لازم دیدم جواب کوتاهی به او بدهم.
همچنین جواب اصغر به من و رفیق نامیدن و تاکید بر صمیمیت و احترام برای ما، کە
با کل ادبیات چند ساله شان در برخورد به من و حزب کمونیست کارگری عراق و
کردستان تفاوت دارد، هر چند قبلا هم آنها بودند که در حذف واژه رفیق در مخاطب
قرار دادن ما پیشقدم شدند و صرفنظر از اینکه او در پایان نوشته اش مرزبندی
زیادی با ادبیات گذشته شان ندارد، و جدا از اینکه چرا و چگونه این تغییر و تحول
در مخاطب قرار دادن ما رخ داده ، من همین قدرتغییر و تفاوت مثل لطفی از جانب
ایشان را می بینم و من هم به سهم خود ایشان را رفیق خطاب می کنم.
رفیق اصغر عزیز! شما می گویید "از عنوان مطلب تان تا انتهای آن باره اشاره به
کینه و نفرت از جانب من و حزب کمونیست کارگری نسبت به حزب حکمتیست و کورش کرده
اید. فقط می توانم تکذیب کنم! در حزب کمونیست کارگری نفرتی علیه حزب حکمتیست
نیست اما تا بخواهید اختلاف هست. مطلب من هم نه تنها کینه ای نسبت به کسی نداشت
بلکه دوستانه و مسئولانه بود."این یک بی انصافی بزرگ و دور از واقعیت است. اگر
آرشیو این چند سال خودتان را ورق بزنید و فقط برای یک لحظه منصفانه آن را مرور
کنید، با انباری بزرگ از نفرت ، کنیه ، تلاش برای ترور شخصیت ، متهم کردن و
طعنه های تلخ...، در مقابل هر سه حزب ما و من و کورش روبرو خواهی شد. به زحمت
می توان نوشته ای بدون بیان نفرت و کینه نسبت به مارا از شما پیدا کرد. این سنت
و فرهنگ چپ فرقه ای است که سیاست و اختلاف سیاسی را در لفافه کینه توزی و کمپین
نفرت شخصی می پیچد. به تبلیغات و پروپاگند حزب چپ عراقتان علیه ما را نگاه کنید
که در بی پرنسیبی مرز نمی شناسد. در ادبیات حزب شما نمونه ای نمیتوان یافت که
نام بردن از ما بدون پسوند و پیشوندی کینه توزانه، باشد. من همیشه تلاش کرده ام
انها را نادیده گرفته و مکان و ارزشی برایش قائل نشوم. اما حال که تو حرف من را
تکذیب می کنی و مدعی هستی که در حزب شما کینه ای نسبت به ما وجود ندارد، ناچارم
آنها را یادآور شدم.
شما می گویید: " اگر مخاطب شما صفوف خودتان است و نگران فاصله گرفتن آنها از
نظرات کورش هستید، اجازه بدهید بگویم که شما با انسانهای عاقل و بالغی طرف
هستید."از زمانی که در سال 2004 فتوای راست روی و بعد دو خردادی را علیه ما
صادر کردید، اولین باری است که عبارت "انسان های عاقل و بالغ"، در مخاطب قرار
دادن رهبران و کادرهای احزاب ما به کار برده می شود. همیشه ما را مثل"کافر و
سرگردان" قضاوت و قلمداد کرده اید. آیا اکنون محق نیستم به نیت پشت این لحن
مهربانانه ی شما در مخاطب قرار دادن کادر و رهبران احزابمان شک کنم ؟!
تا حالا ضرورتی نمی دیدم دراین باره صفوف احزاب خودمان را مخاطب قرار دهم . به
صفی هم که شما بدون آگاهی از تفاوت ها و روندها سرهم بندی کرده اید هم باور
ندارم. تلاش من بخاطر این است که رفقای ما با چشمان باز مسایل را تعقیب و اظهار
نظر کرده و با آگاهی کامل تصمیم بگیرند. همانطور که اطلاع دارید تا کنون فقط
رفیق شمال علی نظر متفاوتی از دو حزب ما را داده است. و باز می دانید که من
مسوول مستقیم هیچ یک از این احزاب نیستم. اما این پیشنهاد من بود به هر دو حزب
که راه را بر اظهار نظرهای متفاوت و حتی انتقادهای علنی از سیاست حزب، تنگ
نکنند. همین جا هم از کادرها و اعضای حزب می خواهم که در آزادی کامل در باره
این تحولات اظهار نظر کنند.
شما می گویید: " نوشته اید که تلاش و هدف حزب و همینطور نوشته من دوشقه کردن
حزب حکمتیست است. باور کنید نیازی به چنین کاری از جانب ما نبود. قبل از هر نوع
دخالتی از جانب ما ، مطلب کورش تحت عنوان " حزب حکمتیست یک دفتر سیاسی دارد"
انشعاب را قطعی کرده بود."بحث من این نبود که گویا دو شقه شدن حزب حکمتیست طبق
نقشه شما بوده است. این استنتاج دلبخواهی شما است. حتی بحث من این نبود که گویا
فراخوان و تلاش شما در این مسئله نقشی داشته است. لطفا سخنان مرا تحریف نکنید.
بحث من بسیار روشن و صریح است. من می گویم که بعد از به وجود آمدن این اختلافات
در حزب حکمتیست ، دخالت و فراخوان شما تلاش و تشویق یکی از جناحهای حزب حکمتیست
برای دو شقه کردن حزب است. فراخوان شما در این باره بسیار آشکار است .
اینکه اختلافات درونی حزب حکمتیست آب به آسیاب مخالفین میریزد، برای ما کاملا
قابل انتظار بود. همچنین برای ما قابل انتظار بود که حککا در پیشاپیش این صف
قرار گیرد. اما باید تاکید کنم که افراطی گری و محاسبات اشتباه شما بیشتر از حد
انتظار است. ظهور رهبری حزب شما در عرصه حزبیت، در حقیقت به یک شوخی شبیه است.
شما بیش از حد بر روی کم حافظه بودن مخاطبین مردم باز کرده ای و با اتکا به آن
می کوشید تاریخ انشقاق هفت سال پیش حککا بە قلم خودت را خاطرنشان کنید. هنوز
آرشیو تمام جدل ها و شیطان سازی و قانون شکنی های رهبران کنونی حککا بر روی
اینترنت در دسترس است که برای درس عبرت گرفتن تا سالهای زیادی کفایت می کند.
سرگذشت تصفیه ها و فراری دادن مخالفینتان در جداییهای جناح حزب اتحاد کمونیسم
کارگری این را نشان داد که شما در حل اختلافات درونی و به شیوه خود استادید!
درباره اعلام موضع کورش مدرسی و این که می گویید چطور است که "آن اقلیت می
تواند اکثریت را از دفتر سیاسی بیرون بیندازد!"و کورش حمایتشان کرده است؟ موضع
من دراین باره بسیار روشن و صریح است. من قاطعانه علیه این موضع بوده ام. اما
موضع شما برای من بسیار جالب است. چرا که درست علیه خودتان است. شما در سال
2004 به خاطر اینکه اقلیت کمیته مرکزی 22 نفری در مقابل اکثریت 24 نفری کمیته
مرکزی بودید ، تمام موازین و قوانین حزبی را زیرپا نهادید و به قول خودتان
کمیته مرکزی را " دور زدید"و انشعاب را به حزب تحمیل کردید؟ اکنون از طرف اقلیت
دفتر سیاسی حزب حکمتیست شبیه این کار شما تکرار شده است . به نظر من هر دو
محکوم است . زیر پا نهادن مقررات برای من حلال و برای دیگران حرام، آیا این یک
بام ودو هوا نیست، دوست عزیز؟!!
موضع من در سال 2004 را موضعی "بسیار نامسئولانه" توصیف کرده ای. اما می بخشید
که باید بگویم این وارونه کردنی بسیار فریبکارانه است. شما بسیار نا مسئولانه
بخاطر موضع سیاسی ما بر ضد انشعاب گری جناح شما ، تمام تلاش خود را به کار
بستید که بتوانید در حزب ما هم انشعابی را سازمان دهید. زمانیکه این کار را
نتوانستید به سرانجام برسانید، چند نفر از حزب ما را بیرون کشیدید تا نام حزب
را رویشان بگذارید. اگر واقعا هنوز پی به پوچی کارتان نبرده اید، معنی اش این
است که هیچ روند و راه حلی را نمی توانی ببینی. کسی که در این باره باید سرزنش
شود شمایید. بسیار عجیب است شما حککا را دو شقه کردید و گفتید "قوی شدیم". اما
در همان حال جدا شدن آن چند نفر از ما را به " لطمات جبران ناپذیر" وصف می
کنید. تمام معیارهای قضاوتتان ازدواجی است. توقع شهامت و شجاعت برای خودتان هم
صدق می کند. شجاعانه مسئولیت کاری را که کرده اید به عهده بگیرید. علت این که
تعدادی از رفقای ما جدا شدند بدلیل رفتار غیر مسئولانه ی من نبود بلکه دقیقا
برعکس در نتیجه رفتار غیر مسئولانه شما بود. شما در کنگره ی پنج تان یک طرفه به
نام فراکسیون ، نمونه بسیار افراطی تر همان کاری را با این نفرات انجام دادید
که خودتان از جریان " اتحاد کمونیزم کارگری" قبول نکردید. این باز هم یک بام
است و دو هوا . چطور است که این کار در حزب خودتان قدغن است اما در حزب دیگری
برای طرفداران خود خواستار آن هستید؟!
تو بحث من را درمورد تلاشتان برای انشعاب در حزب حکمتیست رد می کنی، اما عجیب
است که چند سطربعد همان منظور را در برابر حزب عراق و کردستان دارید و میگویید"
موضع کنونی شما فقط لطمات بیشتری به احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان وارد
خواهد ساخت. امیدوارم جناح چپ حزبتان مانع این لطمات شوند" این یک شوخی بی مزه
سیاسی به جناح بندی راست و چپ است. نمی دانم بعد از کافر شدن ما از جانب شما و
از سال 2004 ، چگونه این جناح "چپ" را در حزب عراق و کردستان که به رسمیت می
شناسید، چنان مکانی پیدا کرده که امید دارید از لطمات مواضع من دو حزب را مصون
کند!!
این را می دانیم که بر مبنای فتوای شما " جناح راست حزبمان دو خردادی است" .
اما مشخصات این " جناح چپ" که شما به آن دخیل و امید بسته اید، چیست؟ مواضعش
کدام اند؟ شخصیتهایش چه کسانی هستند؟ از چه زمانی از جانب شما به رسمیت شناخته
شده اند؟ چطور تا حالا از ان حرفی نزده اید؟ آیا هنوز اسناد بیشتری برای نشان
دادن اهداف و نیات شما لازم است؟
دوست عزیز این بازی زشت را کنار بگذارید. این بی احترامی به کسانی است که مدعی
هستید برایشان احترام قائلید و آن هارا انسان های عاقل و بالغ می نامید. هر وقت
علیه حزب ما اهدافی تعقیب می کنید، به آرزوی خویش رسم جناح بندی در حزب ما را
ترسیم می کنید و مدال چپ را برای گردن کسانی آماده می کنید که احساس می کنید به
پیام و و فراخوانتان جواب مثبت می دهند. تصور نمی کنم که با این بازی زشت هیچ
دستاوردی داشته باشید. این به تمسخر گرفتن واژه ی چپ است.
شما من را متهم می کنی که ریشه سیاسی اختلافات را نمی بینم و از دادن یک تبیین
سیاسی خودداری می کنم. اما مشکل آنجاست که چپ سنتی توانایی دیدن و درک کردن
تحزب کمونیستی و اصول حزب سیاسی کمونیستی را ندارد. و حیاتی بودن این موضوع را
برای کمونیزم درک نمی کند. من به همه اختلافات سیاسی واقفم و نه تنها نمی خواهم
چشم بر آنها ببندم ، بلکه می خواهم مانع از این شوم که در هاله ای از ابهام و
به شیوه ای نا شفاف و بدون صراحت، اختلافات تعیین تکلیف شوند. همچنین می خواهم
سدی باشم بر علیه برخوردغیر مسئولانه ای که به حزب و تحزب کمونیستی می شود. و
این همان چیزی است که گفتم شما در آن استادید. اگر انشعابی مبنای سیاسی و
اجتماعی داشته باشد، این مبانی باید آنقدر شفاف و روشن باشد که نه تنها هر کادر
و فعالی بتواند با چشم باز انتخاب کند، بلکه این امکان هم به جامعه داده شود.
آن زمان من نه تنها وحدت حزب را لازم نمی بینم بلکه جدایی را ضروری می دانم.
شما هم خوب می دانید منصور حکمت در زمانی که نه فقط اختلافات بلکه گرایشات
متنوعی را در حزب کمونیست ایران می دید، با این حال چند سال فرصت داد و دنیایی
کار سیاسی و فکری آرام و متمدنانه را پیش برد تا تفاوتها را به صفوف حزب و
جامعه نشان دهد. بعد از تمام اینها در کشاکش تحولات بزرگ جهانی که همزیستی
گرایشات درونی را به پایان رسانده بود، راه جدایی را انتخاب کرد. تحزب کمونیستی
چیزی نیست که با آن بازی کرد. بر همین اساس بحث من این است که هنوز بخش زیاد و
محوری اختلافات درون حزب حکمتیست، هم برای بخش اعظم صفوف حزب و هم در بعد
اجتماعی تر و برای جامعه، روشن نیست. با درنظر گرفتن این و همچنین با درنظر
گرفتن این که حزبیت و تحزب بخش بسیار مهمی از سیاست و مبارزه کمونیستی است،
تلاش می کنم که از سنتهای تحزب کمونیستی حفاظت کنم. برایم عجیب نیست که چپ سنتی
این مسئله را دست کم بگیرد.
نامه منصور حکمت در جواب درخواست کنندگان تشکیل فراکسیون در حککع در سال 1996
را بخوانید. او با علم به اینکه اختلاف سیاسی داشتیم، در نامه ای مفصل بدون
اینکه بحثی از آن اختلافات را پیش بکشد، پیگیرانه و با دقت از حزبیت دفاع میکند
و همین را هم به مثابه راه درست کانالیزه کردن اختلافات سیاسی پیش پایمان می
گذارد تا اینکه اختلافات به نتیجه منطقی و درست خود برسند. اختلاف سیاسی که
اجتناب ناپذیر است، نه تنها برای کمونیسم مضر وشکننده نیست، بلکه اگر به شیوه
ای درست هدایت شود، امکانی فراهم می کند که همگان با چشم باز در آن شرکت کنند و
باعث پیشروی کمونیسم می شود. اما پشت کردن به سنت تحزب کمونیستی، کمونیسم را به
شکست می کشاند. کمونیسم بدون تحزب به هیچ جایی نمی رسد. جوهر اصلی بحث من در
کشمکش های تاکنون حزب حکمتیست و همچنین در جدایی سال 2004 که شما بر حککا تحمیل
کردید ، پافشاری بر و دفاع از این امر بوده و هست.
در مباحث سیاسی شما یک مساله تازه مطرح شده که مختصرا به ان می پردازم. شما می
گویید: " انقلاب 88 را با "قیام 1991 در کردستان عراق" مقایسه کرده اید. رفیق
ریبوار لطفا موضوع را منحرف نکنید. اولا سرراست تر است که انقلاب 88 را با
انقلابات مصر وتونس و لیبی و سوریه و .. مقایسه کنید. خودتان هم میدانید که این
انقلابات و موضع شما و حزب حکمتیست در مقابل آنها بلافاصله این سوال واقعی و
اصیل را مقابل کادرهای شما گذاشت که آیا تظاهراتهای 88 در ایران هم مثل این
انقلابات نبود؟ و آیا حق با حزب کمونیست کارگری نبود؟"
قبل از هر چیز می پرسم که در کجا کادرهای حزب ما با این سوال "واقعی و اصیل"
شما روبرو شده اند و ما متوجه نشدیم! آیا این هم نشان دیگری از تخیلات و
آرزوهایتان نیست؟ اولین باری است که می شنوم و هیچ وقت ندیده و احساس نکرده ام
که کادرهای حزب ما اولا چنین سوالی داشته باشند و دوما کسی گمان کرده باشد که
گویا حککا در حمایت و شرکت در جنبش سبز حق داشته است. تازه اگر چنین گمان و
حدسی هم باشد، شباهت جنبش سبز و قیامهای مصر و تونس چه حقانیتی برای حککا در بر
دارد؟ حمایت و دفاع از جنبش سبز و شرکت در مراسم عاشورا و روز قدس تنها به حککا
محدود نبوده بلکه موجی از جریانات راست و چپ قهرمانان این جنبش بوده اند.
اینکه "انقلاب 88" به قیام مصر و تونس شباهت دارد نه به قیام 1991 در کردستان
عراق، باید گفت که نمی شود مبارزات و قیام هایی که در دل چند سال اعتصاب و
نارضایتی کارگران و مردم زحمتکش به پا شدند و مستقیما در راه کسب نان و آزادی
شکل گرفتند، جدا از هر ناروشنی ای که داشتند اما اسیر پرچمی مانند پرچم کروبی و
موسوی نشدند، با جنبش سبز در ایران مقایسه کرد. جنبش سبز با فراخوان موسوی و
کروبی به مثابه جناحی از جمهوری اسلامی و حول پرچم آنها برای " اصلاح " رژیم و
تصاحب صندلی ریاست جمهوری از جانب خودشان شکل گرفت. شباهت جنبش سبز و قیام 1991
کردستان عراق در این است که اگر جنبشی آنقدر اجتماعی و توده ای باشد که تمام
جامعه و طبقه کارگر و زحمتکش در آن فعالانه سهیم باشند ، حتی اگر آن توده ی
وسیع به امید تحقق یافتن آرمانهای برحق و آزادیخواهانه خودشان در آن جنبش شرکت
کرده باشند، اما عاقبت افق و سیاست حاکم و غالب ، ماهیت آن جنبش را مشخص می
کند. مسئله اساسی این است که این تودهها دور چه پرچمی به میدان آمده اند. قیام
1991 توهدها به دور پرچم و خواست ناسیونالیستی و جنبش 88 ایران هم توده مردم
به دور پرچم و افق سبز جناحی از جمهوری اسلامی به میدان آمدند. و همین هم ماهیت
سیاسی این جنبش را مشخص می کرد.
همچنین می توان جنبش سبز را با جنبش تغییر " گوران" در کردستان عراق تشبیه کرد
که به خاطر اینکه جناحی از اتحادیه میهنی از نارضایتی مردم بر ضد حاکمیت فاسد و
قلدر و مرتجع اتحادیه میهنی و پارتی استفاده ی خود را کرد و توانست با فریبکاری
جمع زیادی را پشت سر خود بکشاند. توده ی مردمی که در راه آرمان و آرزوهای خود
زیر پرچم جنبش گوران رفتند. توده متوهمی که در واقع فریب خوردند و اهداف
"گوران" در جهت آرمان و آرزوهای آنان پیش نمی رفت. توده مردمی که در نهایت هب
سیاهی لشکر جناح دیگری از ناسیونالیزم کرد تبدیل شدند. در این بازی رهبری جنبش
گوران در زمان انتخابات دقیقا مثل کروبی و موسوی بر ضد اتحادیه میهنی و پارتی و
برضد بی عدالتی و فساد تبلیغ می کرد، تا اینکه بتوانند رای بیشتری برای خود جمع
کنند. تفاوت نوشیروان و موسوی درآن جا بود که اولی از نتیجه انتخابات راضی اما
دومی ناراضی بود. اگر گوران "تغییر" از نتایج انتخابات راضی نمی بود احتمال
داشت جنبش سبز دیگری را در کردستان عراق راه بیندازند.
در خاتمه میخواهم چند سطری هم درباره ی قضاوت شما بگویم که نوشته اید: " موضع
کنونی شما فقط لطمات بیشتری به احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان وارد خواهد
ساخت ." اما برای من روشن نیست که منظورت کدام موضع است. آیا منظورت این است که
در درون حزب از یکپارچگی آن دفاع کردم و هر دو طرف را به خاطر زیر پا نهادن سنت
های حزبی به نقد کشیدم و خواستار شدم که از سنتهای تحزب کمونیستی پیروی کنند و
به شیوه ای سیاسی اختلافات را به پیش ببرند. آیا این لطمه ی بیشتری را به
احزابمان می زند؟! یا منظور این است که موضعم در مقابل وعلیه فراخوان شما برای
دو شقه کردن حزب حکمتیست است؟ منظور شما هر چه باشد، شاهدی است برغیرواقعی بودن
حرفهایت که می گویی " مطلب من هم نه تنها کینه ای نسبت به کسی نداشت بلکه
دوستانه و مسئولانه بود."
دوست عزیز! شما که تلاش من برای ممانعت از دو شقه شدن غیر مسئولانه ی حزب و
فرصت ندادن به شفافیت اختلافات در گرد وغباری که به پا شده است را فاکتوری در
جهت " لطمات بیشتری به احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان وارد خواهد ساخت"
تصویر می کنی. این تحریفی آشکار و تببینی دلبخواهی برای راضی کردن خود است و
بس! هر ناظر ساده که فراخوان شما و تفاسیرت را ببیند به آسانی این حقیقت را درک
می کند که بوی دو شقه شدن حزب حکمتیست به مشامتان خورده و به دنبال منفعتی به
این میدان روی آورده ای.
اما من به شما اطمینان می دهم که ازهم پاشیدن حزب حکمتیست هیچ کمکی به رهایی
حککا از بی مایگی سیاسی اش نمی کند. در دو سال اخیر حککا مرزی را میان خود و
جریانات راست و مرتجع باقی نگذاشته است. از افتادن در دام هخا و تحرکات
ناسیونالیستی ترک و تا دوره جنبش سبز و قربانی شدن در کشمکش جناحهای جمهوری
اسلامی... با وجود این ها آیا هنوز انتظار دارید، ادعای مسخره و من در آوردی
تمجید حسن نصرالله از جانب حزب حکمتیست، می تواند توجیهی برای همراهی و حمایت و
نزدیکی حککا با کروبی و موسوی، باشد؟!
نهایتا اضافه می کنم که شما در این اختلافات دنبال دوست و سهم می گردید در وسط
ماجرا. من بر اساس دوستی دیرینم به شما می گویم که در اشتباهید و چیزی جز اتلاف
وقت عایدتان نمی شود. حال که بعد از هفت ، هشت سال برای اولین بار به دوستی و
دلسوزی با جمعی از رهبری حزب حکمتیست، تظاهر میکنی اما در حقیقت میخواهی از آب
گل آلود ماهی بگیرید. اما در محاسباتتان اشتباه کرده و می کنید. هوشیاری صفوف
حزب حکمتیست و حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان آن قدر بالا است که شما را با
دست خالی برگردی.
ترجمە از کردی سالار کرداری
9/1/2012
|