به مناسبت 16 آذر، بهرام مدرسی به سوالات کمونیست پاسخ میدهد سوال: ۱۶ آذر امسال را چگونه ارزیابی میکنید؟ چرا چنین شد؟ چرا چپ در دانشگاهها علیرغم وسعتش نقشی نداشت؟ یا اگر داشت چگونه بود؟ بهرام مدرسی: دانشگاه محیط مستقلی از جامعه و به این اعتبار، درخود نیست. بنابراین۱۶ آذر سال ۹۱ را باید بر بستر اوضاع سیاسی جامعه دید. دانشگاه انعکاس جدلهای سیاسی، افق های متفاوت و مبارزهای است که در جامعه جاریست و به نفع یا ضرر این یا آن جبهه یا جدل و مبارزه به میدان میاید." چرا چنین شد؟" ۱۶ آذر ۹۱ را باید در" چرا چنین شد؟" توازن قوای میان طبقات و نیروهای سیاسی دخیل در فعل و انفعالات سیاسی جامعه دید. در این رابطه چند نکته مهم: جنبش سبز اساساً به یمن سرکوب کمونیستها و تشکل هایشان ممکن شد. سرکوب کمونیستها "مامای" تولد جنبش سبز بود. این را دیگر ارتجاعی ترین بخش اپوزیسیونی که خود دایره دمبک به دست و هلهله کنان بازجویان اوین را در دستگیری کمونیستها تشویق میکرد هم اقرار میکند. کمونیستها باید سرکوب میشدند تا جنبش سبز بعنوان تنها امکان موجود برای اعتراض معرفی شود. در جدال طبقاتی که در ایران در جریان است، طبقات گوناگون تلاش دارند تا افق و سیاستهای خود را بعنوان تنها افق و سیاست ممکن معرفی کنند. این کاری است که کل بورژوازی حاکم از ایران تا آمریکا و اروپا و جهان عرب در جریان طراحی آن است. کل میدیای بورژوایی در تلاش است تا تصور خود از "خوب و بد" را به تصور عمومی جامعه تبدیل کند. در کشورهایی مثل ایران که بورژوازی هنوز از آن قوام و یا استحکام حکومتهای بورژوایی در اروپا برای نمونه برخوردار نیست، فاکتور سرکوب و زندان یکی از اقدامات اصلی آنها برای تحمیل افق های خود به جامعه است. گفتم که کمونیستها سرکوب میشوند تا جنبش سبز بعنوان تنها امکان موجود مقابل جامعه قرار بگیرد و این اتفاقی است که افتاد. سرکوب داب در محیط های تحصیلی شروع مجدد روند سرکوبی بود که تنها به دانشگاهها محدود نماند. بعد از سرکوب داب فعالین کمونیست در عرصه های دیگر هم مورد هجوم قرار گرفتند. طبیعی است که با سرکوب کمونیستها آن قشر یا طبقه ای که بیشترین نفع را در حاکم شدن افق بورژوایی اعتراض به وضع موجود را دارد میداندار میشود. طبقه متوسط در ایران به این جهت در جریان جنبش سبز به پرچمدار اعتراض تبدیل میشود، این را میتوانید در اهداف آن جنبش، در روش هایش و در کل افقی که به جامعه میدهد ببینید. طبیعی تر از آن هم البته این است که بعد از سرکوب جنبش سبز ازطرف جناح دیگر بورژوازی، بحران سیاسی، روحی، انسانی و مبارزاتی این طبقه متوسط هم به افکار و آرای طبقات دیگر هم تحمیل شود، من آگاهانه میگویم تحمیل شود چون خود این امکانی برای کمونیستها است تا کل این دایره تحمیل شده را بشکنند. به سواالتان بازگردم، "چرا چنین شد" را باید در این واقعیات دید. جنبش سبز بیان اعتراض طبقه متوسط در ایران علیه بخش دیگری از طبقه حاکمه بود. اوفقش، اهدافش، روش هایش و در ادامه بحران و کومای بعد از آن هم "قاعدتا" باید به کومای کل جامعه تبدیل شود. ۱۶ آذر ۹۱ بیان ایستگاهی در این راه است. من کلاً با "چپ" خواندن فعالیت کمونیستی مشکل دارم. لفظ "چپ" بیان مناسبی برای توضیح موقعیت کمونیستها نیست. چپ در سنت لیبرالیسم بورژوایی معنا دارد. سوسیال دمکراسی همه جا خود را چپ مینامد، انواع احزاب و سازمانهای بورژوایی که بنام طبقه کارگر و کمونیسم صحبت میکنند خود را چپ مینامند، به اهداف و افق هایشان که نگاه میکند جناح چپ بورژاوزی حاکم هستند. برای من مارکسیسم و نقد به جامعه سرمایه داری و راه به زیر کشیدن طبقه حاکم، آن مشخصاتی هستند که کمونیسم را تعریف میکنند. با این توضیح من با شما توافق دارم که کمونیستها در دانشگاهها کم نیستند، "چپ" ها هم کم نیستند، اما اینکه آیا این "چپ" زیر پرچم کمونیسم جمع میشود یا نه به قدرت کمونیستها بستگی دارد. آنروز که کمونیسم پرچمدار سیاسی و عملی مبارزه در دانشگاهها بود، این چپ بزیر پرچم آنها خزید، با سرکوب کمونیستها اما ریل اش را عوض کرد. این "چپ" مستقلا امکان سازمان دادن و یا ایجاد هیچ تحرک مستقلی را در جامعه ندارد. این را در هیچ کجای تاریخ سیاسی ایران نمیتوانید نشان دهید. "چپ" بعنوان بیان سیاسی لیبرالیسم در ایران تاریخا امکان ابراز نقش جدی را نداشته است، این موقعیت را روند رشد سرمایه داری در ایران توضیح میدهد که من در جای دیگری در این رابطه بیشتر توضیح دادهام (http://bahram.blog.com/2012/03/17/) تاریخ جنبش سبز نشان داد که همین "چپ" چه قابلیتی برای طرفداری از راستترین سیاستهای بورژوایی از خود نشان میدهد؟ چه در ایران و چه در خارج کشور نمونههای این "چپ" کم نیستند. " چرا چنین شد؟" را بنابرین باید نتیجه موقعیتی که کمونیستها امروز در آن هستند و انعکاس این موقعیت در محیط های دانشگاهی دید. بعد از سرکوب کمونیستها و هجرت طیف عظیمی از احزاب، سازمان ها و افرادی که خود را "چپ" مینامیدند به جنبش سبز و اعلام عملی اهداف، آرا و امیال طبقه متوسط بعنوان اهداف مبارزاتی خود، مارکسیستها و کمونیستها در اقلیت و تحت فشار پلیسی و سیاسی قرار گرفتند. این فشار کماکان موجود است. سرکوب یکی از دادههای فعالیت کمونیستی است، این سرکوب اما آن هنگام که با تعرض سیاسی بخشی از بورژوازی که اتفاقاً خود را "چپ" مینامد همراه میشود، باید با جواب و نقد کمونیستی سدی علیه آن حملات بسته شود و جواب بگیرند. ۱۶ آذر سال ۹۰ چنین شد، به این دلیل که این سد بستن هنوز به نتیجه لازم نرسیده است. سوال: در ارزیابی احزاب مختلف چپ از گذشته، مهمترین حرکات دانشجویی را همراهی آن با اعتراضات سال ۸۸ و جنبش سبز اعلام کرده و از دوره قدرت دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب اسمی نمیبرند، علت به نظر شما چیست؟ بهرام مدرسی: علت همانست که قبلا گفتم، این "چپ" با همه آن احزاب و گروه هایش در بهترین حالت بیان لیبرالیسم بورژوایی است، این تحرک بورژوایی به یمن خوشنامی کمونیسم در ایران و نوع و شکل پروسه توسعه سرمایه داری در ایران خود را چپ مینامد، مهم این است که برای کمونیسم مارکسی جایگاه طبقاتی و نقش این نیروها علیرغم اینکه به خود "چپ" میگویند روشن باشد، نباید زیر بار هیچ مخدوش شدنی رفت. این "چپ" اگر موقعیت تاریخی به او اجازه دهد غل و زنجیر تابلوی "چپ" را کنار میگذارد و به زبان رسمی بورژوازی صحبت میکند، به سوسیال دمکراسی اروپا نگاه کنید. این نیروهای "چپ" در هر دوره بیان عملی خواسته هایشان را در این یا آن تحرک جناح های واقعیتر بورژوایی میبینند، یک روز طرفدار فدرالیسم میشوند، روز دیگر ۲ خردادی، روزی طرفدار حمله نظامی به ایران و روز دیگر جامه سبز بر تن میکنند و به نماز جمعه میروند، نباید جای تعجب باشد، که برای اینها داب آن جایگاه و نقشی را که برای من و شما و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی دارد را، نداشته باشد . این از بدطینتی شان نیست، ضرورت منافع طبقاتیشان ایجاب میکند که نامی از داب و سنت هایش نبرند. سوال: چه فاکتورهای تعیین کننده ای به شکلگیری داب کمک کرد؟ اوضاع سیاسی و اجتماعی؟ اوضاع اقتصادی؟ تحزب؟ نشریات شبکهها تجارب گذشته؟ خطوط سیاسی؟ نوع فعالیتهایشان؟ رفتار رژیم؟ یا چه فاکتورهای دیگری؟ آیا امروز زمینههای شکل گیری تشکلی مشابه داب را میبینید؟ بهرام مدرسی: فکر کنم در جواب سؤال اولتان توضیح دادم که بعد از سرکوب داب چه اتفاقی افتاد، اگر به پیش از سرکوب داب با همین متد بنگریم، میبینیم که کمونیستها در شرایط معینی جوابهای خود را به جواب عمومی محیطی که در آن بودند، و در این مورد دانشگاهها، تا آنجا تبدیل کردند که نه تنها همان نیروهای "چپ" که حتی بخشهایی از فعالین دفاتر تحکیم وحدت را هم با خود آوردند. بنابراین آنچه که به شکلگیری داب کمک کرد در درجه اول جوابهای مارکسیسی و کمونیستی به مسایل سیاسی روز، مبارزات طبقه کارگر و مطالبات و خواستهها یش بود. جوابهایی که نتیجه یک جنگ سیاسی علیه همه آرا و افکار بورژویی پوزسیون و اپوزسیون رژیم بودند، جوابهایی که همه از محیط دانشگاه هم بیرون نزدند، جوابهایی که نتیجه یک دوره چند ساله مبارزه سیاسی بودند، دوره ای که با پایان ۲ خرداد آغاز شد، دوره ای که شباهتهای زیادی به امروز دارد با یک اختلاف بزرگ و آنهم اینکه در آن دوره این به اصطلاح چپ چنان وسیع به نیروی جنبش بورژوایی ۲ خرداد تبدیل نشد. بنابراین آنچه که دردرجه اول وجود داب را ممکن کرد وجود این جوابها بودند مبارزه سیاسی بود که همه آن نشریات و غیره ای که به آنها اشاره کردید، نتیجه طبیعی و یا بخشی از آن مبارزه سیاسی بودند. بخش دیگر جواب را باید در توازن قوای میان نیروهای بورژوایی متخاصم و طبقه کارگر با همه اینها دید. برای اولین بار در حیات رژیم اسلامی فراکسیون های بورژوایی علناً مقابل هم قرار گرفتند که امکان حذف یکدیگر را نداشتند، من اینجا کاری به دلایلی که ۲ خرداد را ضروری کرد ندارم، خود پوزسیون و اپوزسیون بورژوایی هم تجربه تازهای را از سر میگذرانند، ۲ خرداد مرحله ای در پروسه بلوغ سیاسی بورژوازی ایران بود. بدون این بلوغ جنبش سبزی هم ممکن نمیشد و بدون جنبش سبز هم جنبش های آتی بورژوایی ممکن نخواهند بود. میخواهم تأکید کنم که شرایط سیاسی پس از شرکست ۲ خرداد و جوابهای روشن کمونیستی که همانروز موجود بودند و وسیعا در دسترس قرار گرفته بودند امکان سر بلند کردن یک جریان سیاسی کمونیستی متفاوت را داد که داب، روشفعالیتش، تشکلش و کمیته هایی کمونیستی که اساساً داب را ممکن کردند، یکی از نتایجش بود. جنبش سبز مستقیماً و بعلت سرکوب این جریان سیاسی امکان سربلند کردن پیدا کرد، در حالی که دوره عروج جنبش ۲ خرداد چنین نبود. امکانات عملی آن جریان سیاسی متفاوت چه در ایران و چه در خارج کشور برای جواب دادن به حملات سیاسی همان "چپ" سبز شده و لشکری از قلم زنان طبقه متوسط در تأثیر گذاری به افکار و آرا عمومی و بخصوص طبقه کارگر بسیار محدودتر از دوره ۲ خرداد بود. این از یکطرف از طرف دیگر اما ما شاهد طبقه کارگری بمراتب وسیعتر و آگاهتر از دوره ۲ خرداد هستیم. اگر ۲ خرداد سبب ایجاد تحرکی در میان بخشی از فعالین کارگری برای ایجاد تشکل هایی از سنخ دفاتر تحکیم در محل های کارگری بودیم، جنبش سبز اما کل قلم زنان و فعالین و لشکر شرافتمند "چپ" های مدافع آن از بی مهری کامل طبقه کارگر روبرو شد، این برای آن "چپ" ضعف طبقه کارگر و برای ما و آن جریان متفاوت کمونیستی که گفتم نقطه امید و قدرت است. اگر بخواهم خلاصه بگویم ما امروز به نسبت شرایط پس ازشکست ۲ خرداد با همان جریان مارکسیستی متفاوت اما ضعیفتر و طبقه کارگری قوی تر، بزرگ تر و آگاه تر روبرو هستیم. وصل شدن این دو واقعیت بهم و تلاششان در تکمیل کردن یکدیگر کلید امکان سربلند کردن یک داب دیگر در محیط های دانشگاهی است. سوال: پیام امروز شما به دانشجویان کمونیست چیست؟ بهرام مدرسی: مبارزه سیاسی، مبارزه سیاسی و بازهم مبارزه سیاسی، برای شکل دادن به یک جریان مارکسیستی متفاوتی که جوابهای خود را علیه تمام جوابهای موجود بورژوایی بی اما و اگر مقابل طبقه کارگر و کل جامعه قرار میدهد. دانشجویان کمونیست میتوانند مانند دوره قبل نقد مارکسیستی و جوابهای خود را مقابل همه جوابهای موجود در محیط دانشگاه قرار دهند. دانشگاه تریبونی است که اگر مجدداً به تسخیر کمونیستها درآید میتواند به وصل شدن آن دو واقعیتی که قبلاً اشاره کردم کمک کند و خود بخشی از آن تلاش باشد، واقعیت وصل شدن جریان مارکسیستی متفاوت و فعالین کمونیست آگاه و هوشیار طبقه کارگر بهم و تلاششان در تکمیل کردن یکدیگر، واقعیتی که خود کلید امکان سربلند کردن یک داب دیگر در محیط های دانشگاهی خواهد بود.
|