عروج نا خواسته، سقوط آگاهانه؛ هر دو با ریسمان "کورش مدرسی"
مصطفی اسد پور
از نظر من حزب حکمتیست یک دفتر سیاسی دارد - اکثریت 5 نفره، "هیئت دائم" و یا
با هر نام دیگری که شناخته میشود. اشاره به این مساله، چهار ماه پس از اختلافات
و انشقاق در حزب حکمتیست، یک تاکید حاشیه ای و با مهر بایگانی است. مساله مهم و
قابل تاکید امروز در اینستکه این دفتر، موتور یک ماشین حفاری پرکار شده است که
هویت و همه آنچه که به پدیده حزب حکمتیست شناخته شده است را به قبر میسپارد. از
قرار معلوم میخواهند حزب را از نو بسازند، شاداب و محکم و فعال شوند، و هر قدم
که در این راه پیش میروند، نه فقط در لحن، نه فقط در تعدد ذکر مربوط و نامربوط
نام، بلکه بطرز آشکاری غیظ و کینه علیه کورش مدرسی به محور حیات سیاسی شان
تبدیل میشود. دو اعلامیه اخیر(در رابطه با کنگره جناح مقابل) شاخص گویای راهی
است که این حزب در پیش گرفته است. حملات این حزب به کورش مدرسی بیجاست. سقوط
اخلاقی و سیاسی بجای خود، رندی نخ نمای ناشیانه آن بیزار کننده است.
من عضو این دفتر سیاسی بوده ام و با آگاهی نزدیک از چگونگی استدلالها و اسلوب
نگارش، و در دل هشت سال پر تنش مملو از کشمشها و رویدادها، حتی یک نمونه از
مباحث سیاسی، یک نمونه اطلاعیه رسمی با این غلظت نخراشیده از غیظ و مردود و
محکوم کردن را سراغ نمیتوانم بگیرم. برای من و برای هر رهگذر بی خبر از کنار
"ساختمان دفتر مرکزی حزب حکمتیست" تجمع دائمی در بالکن مربوطه، چهره های
برافروخته، مشتهای گره کرده و فریاد بلاانتقاع "... بر کورش مدرسی" هر روز غیر
قابل فهمتر میشود. با هر سابقه و با هر درجه از تخطی از جانب طرف مقابل، بلاخره
مگر نه اینستکه بقول خودتان "جریانی فرقه ای و سکتی حول قائد و رهبر معنوی آن"
صفوف شما را جا گذاشته اند؟ آیا سایه ای از عقل معاش سیاسی حکم نمیکند که این
رفع زحمت و این اقدام "قائد مذموم" باید موجب خوشنودی شما باشد؟ شما مگر اهل
عشق عرفانی به صرف حزب و حزب داری نبودید، "دنیای بیرون" هم که با سخاوتمندی بر
قانونی بودن شما و مذمت طرف مقابل خدمات لازم را ارائه داده اند؛ چرا از این
بستر مناسب بهره سیاسی برای پرچم سیاسی مورد ادعای خود نمیبرید؟ چرا این صف
"اکثریت مصمم آگاه و هوشیار حزب" را کماکان در پیج مظلوم نمایی نگه داشته اید؟
هر چقدر هم که دنیای سیاست را درندشت و فراموشکار قلمداد بشود، برای تک تک
اعضای استخوان خرد کرده این دفتر سیاسی باید ارجاع به کلمات "سکت" و "قائد" و
امثال آن، یک بی درایتی مفتضح بحساب بیاید.
اعلامیه اخیر در نقد کنگره به هر عبارتی چنگ انداخته شده است: "مراسم حزبی ...
تجمع سکت ... با استفاده از فرصت نا محدود هوادارانش ... با مریدانش ... "! این
عبارات کرایه ای و آشناست. نعل به تعل بنا به همین تصویر از طرف دشمنانمان، در
هفت سال اخیر من به اتفاق تک تک اعضای همین دفتر سیاسی به دهها قطعنامه کورش
مدرسی به اتفاق آرا رای داده ایم. در عوض در این تصویر من و شما اوج حقارت
دشمنان خویش به شعور سیاسی اتسانها را رسوا ساخته و بعلاوه بعنوان تجلی محتوای
سیاسی آنها را انگشت نما کرده ایم. آیا واقعا پناه بردن به این عبارات را مایه
شرمساری ندیدید؟ مدعی هستید مخالفین میتوانستند در حزب تحت رهبری شما بمانند.
در اطلاعیه از "اظهار تاسف" تا پرتاب کردن القاب طلایی "مرعوب و مرید" تنها سه
سطر فاصله گذاشته اید. آیا مسخره نیست شما مدعی انصاف سیاسی و احترام به تصمیم
اعضا و پاسدار شایسته احترام مخالفین درون حزبی باشید؟ این یک نگرش است، اتفاقی
نیست، اطلاعیه پس از اطلاعیه پخته و سیستماتیک تر جلو آمده است. آیا میشود بروز
آن را یک شبه دید؟ آیا میشود تبلور آنرا، آنهم بطور یکپارچه در جمع شما به "روح
خییث" کورش بعد از کنگره 4 ارجاع داد؟
کورش مدرسی در ارزیابی خود از ناتوانی و استنکاف کمیته مرکزی در حفظ حزب
حکمتیست کاملا حق دارد. ما، کل کمیته مرکزی از شناخت پروسه های سیاسی جاری در
درون حزب ناتوان ماندیم. پخمگی و بی اشتهایی سیاسی توصیف درستی از بالاترین
مرجع حزب در آن پروسه است. ما شکل گیری مواضع سیاسی مختلف را دیدیم، پخمگی در
آن بود که برای روشن شدن آنها پافشاری نشد. بالاترین ارگان حزب به مجمع
الجزایری از ارزیابی و دیدگاههای سیاسی تبدیل شد که بصورت بحثهای نیم پز، اظهار
نظرهای پراکنده، موضع گیری نقد امروز و در عوض، وعده نسیه برای توضیح در فردای
نامعلوم؛ از جمله موج میزد. کمیته مرکزی شاهد این وضعیت در غیاب کمترین اشتها
در صیانت از سیاست و سازمان خود، یکی بعد از دیگری پستهای اجرایی و پست دفتر
سیاسی را بدون کمترین ارزیابی سیاسی میان داوطلبان توزیع کرد. کورش مدرسی تا
پایان کنگره چهارم در شکل دادن به این حزب و سیاستهایش، و از جمله جا انداختن
آن در میان صف کمیته مرکزی، نقش محوری را ایفا کرد. او مسئولیت تا آن مقطع را
بعهده گرفت و رفت. مسئولیت این دوره از حیات حزب بعهده ما، کمیته مرکزی وقت
است. بیلان کار جلوی روی ماست. دفتر سیاسی "قانونی" موجود، نگرش و کارکرد و
اعلامیه های مشعشع آن، بخشی از این بیلان است. پلاتفرمهای سیاسی که موجودند،
یارگیری میکنند، ولی از ابراز وجود سیاسی تشکیلاتی رسمی طفره میروند؛ آیا واقعا
"فساد سیاسی" هنوز عبارت رقیقی برای استیضاح این وضعیت نیست؟
گذر اطلاعیه دفتر سیاسی به زمینه سیاسی اختلافات را نباید از قلم انداخت. گویا
"نظرات جدید انحلال طلبانه و راست او (کورش مدرسی) در برخورد به تحزب کمونیستی
و مصافهای پیش روی طبقه کارگر و تحولات سیاسی" در عمق اختلافات و تشنجات نشسته
است. در ارزیابی از نظرات کورش مدرسی طبعا هر نقدی مجاز است و چه بهتر که این
نقد بطور جدی در همان زمان منتشر میشد. اما نظرات "جدید" در حزب محدود به
"طرفداران کورش" نبود. همه میدانند نقد باصطلاح شما "خط پاسیویستی کورش مدرسی"
و پشیمانی از این سیاستها، از جمله از طرف اعضای همین دفتر سیاسی، شامل سالها
قبل از کنگره 4 پژواک گسترده تری در دالانهای حزب داشت. سخت است باور کرد که
این ارگان و رفقای بخش تشکیلاتی همراه را مدافعان راستین سیاستهای تا اینجای
حزب بحساب آورد. بیشتر به یک شوخی شبیه است تصور کرد با اینگونه اطلاعیه ها
قرار است کسی در این حزب و با دفتر سیاسی اش در دفاع از سیاستهای اساسی که با
کورش مدرسی شناخته میشود، در میدان سیاسی شمشیر بزند!
اطلاعیه دفتر سیاسی و خط و مشی سیاسی آنها پرده دیگری از تراژدی پایانی سرنوشت
حزب حکمتیست است. جدایی در این حزب میتوانست بسیار بدون دردتر باشد. جدایی
لزوما نمیبایست با قربانی شدن چهره سیاسی کسانی و با این صحنه های دردآور همراه
گردد. این کابوسی بود که از همان ابتدای شروع بحران قابل پیشبینی بود. سیاست
درست، حزبیت و عقل سلیم حکم میکرد که حزب را برای این دفتر سیاسی (حتی با همان
اکثریت ناچیز نصف بعلاوه یک) بجا گذاشت.
یک حزب و سیاست همانقدر به پیش میرود که صاحبان پرشور و معتقدی برای آن وجود
داشته باشد. افراد و انتخاب سیاسی آنها از نام و سابقه و "افتخارات" حزب متبوع
از اصالت بیشتری برخوردار است. میشود راه سیاسی تازه تری را در پیش گرفت بدون
اینکه افتخارات گذشته را به آتش کشید. این از بدیهیاتی است که برای درک آن
نیازی به سی چهل سال سابقه مبارزه سیاسی نیست. از این بدیهی تر برای دفتر سیاسی
باید این بوده باشد که باید "چوبدستی" کورش مدرسی را کنار بگذارد؛ باور کنید
امروز از شما، سیاست ، مواضع و عملکرد خودتان را جستجو میکنند. برای من سالها
مبارزات مشترک ( البته با رهبری کورش مدرسی) افتخار آمیز است. از ارزیابی شما
از این دوره و (بزعم من) عروج آن، پشیمانی میبارد. اما آنچه امروز و رو به
آینده در جلوی چشمان میگذرد سیر حرکت سیاسی تان، یک سیر سقوط است که تتها به
پای انتخاب آگاهانه شما نوشته میشود. با کمی فاصله در میان پرده دودی که در
اطراف خود ایجاد کرده اید، از قهرمانی اثری نیست و هر روز که میگذرد، بیش از
قبل بیزاری میافریند. این دردناک است.
مصطفی اسدپور
پنجم مارس 2012
|