شورای موقت ذوب آهن اصفهان چرا شورا نشد؟ محمد فتاحی بهار امسال (1389)در متن تحرکات جنبش سبز، نهادی با عنوان "شورای موقت ذوب آهن" اعلام موجودیت کرد که در آن فضا بی شباهت به کمیته های بی هویت کارگری برای جلب کارگران به سبز نبود. خبرهای بعدی اما نشان از یک واقعیت کارگری در این مرکز مهم داشت؛ دهها نفر از فعالین کارگری بعداز بحث و گفتگوهای مفصل اقدام به ایجاد نهادی با عنوان فوق کرده بودند. شرکت تعداد قابل توجهی از فعالین و رهبران کارگری در این تجربه، آنهم در یک مرکز صنعتی مهم کشور ارزیابی از نقاط قوت و ضعف آنرا یک امر لازم برای کمک به اندوخته های رهبران و فعالین کارگری میکند. این نوشته تقلایی در همین جهت است. نهادهای متعدد مربوط به فعالین کارگری در یک دهه گذشته، تا به امروز، تقریبا همه در خارج از مراکز کارگری شکل گرفته و به جای توجه به مبارزه روزانه و درد و مرگ و مسئله کارگران، مشغول پیش فنگ و پافنگ سیاسی در خدمت امر دیگری بوده اند. اقدام فعالین ذوب آهن از این نظر که در یک مرکز صنعتی مهم ایران دست به سازماندهی تشکل توده ای می برند، یک حرکت بسیار ارزشمند و نشانی از شروع یک دوران مهم و متفاوت در قلب طبقه کارگر صنعتی ایران است. به همین دلیل عکس العمل وزارت اطلاعات و دولت به این حرکت بسیار سریع و متفاوت بود؛ تقریبا اکثر دهها نفر شرکت کننده در این حرکت به فاصله کوتاهی دستگیر،زندانی و نهایتا تعدادی از آنها هم از کارشان اخراج شدند. اهمیت دیگر این حرکت سمت و سوی سیاسی متفاوت سازماندهندگان و فعالین آن بود. در دوره ای که توفان تحرکات سبز کل کمپ چپ غیرکارگری در خارج کشور و اکثر فعالین نهادهای با عناوین کارگری در داخل کشور را با خود برده بود، فعالین و سازماندهندگان "شورای موقت" مرزبندی روشنی در مقابل ارتجاع سبز داشتند. آنها به درست متوجه شده بودند که این جنبش حرکت کمپ یک جناح بورژوازی ایران، به منافع کارگر بیربط، و باید از شرکت در آن خودداری کنند. و بلاخره رفقای سازمانده حرکت متوجه این مهم بوده اند که در مراکز کارگری بزرگی که تعداد قابل توجهی از کارگران زیر یک سقف تمرکز یافته اند، تشکل مناسب نه اتحادیه یا سندیکا که از جنس سنت شورایی است. در سنت شورایی، مجمع عمومی کارگری که در آن تمام کارگران مرکز شرکت کرده و در مورد مسائل خود نظر و رای مستقیم دارند، هر حرکتی به رای مستقیم مجمع عمومی متکی است. علیرغم نقاط قوت ذکر شده اما حرکت این رفقا اشکالات شناخته شده ای داشته و هدف اصلی این نوشته اساسا متوجه ریشه های همین ضعف هاست. علت اصلی تکرار این اشکالات هم بی توجهی ما در حزب حکمتیست به سنت سیاسی مشابهی در حرکت نهادهای با عناوین کارگری در داخل کشور، و غیبت یک نقد روشن سوسیالیستی به عملکرد آنهاست. این اشکالات تا آنجا که گزارش حرکت شورای موقت برای ما روشن است چنین اند: از مشاهدات میشود حدث زد که حرکت با تعجیل اولیه فعالین شورای موقت (ش.م) نه در جهت ایجاد تشکل توده ای با یک کار با حوصله و متین و پیگیر در ذوب آهن، که یک آکسیون سیاسی برای اعلام موجودیت، به مناسبت نزدیکی به اول ماه مه و احتمالا برگزاری تجمع روز جهانی کارگر بوده است. وسیله این آکسیون اعلام موجودیت فوری از طریق سایت های اینترنت، پخش کفتری اعلامیه ها در کارخانه و ایجاد سرو صدا در فضای مجازی بدون اینکه توده کارگر ذوب آهن روح شان از حضور چنین موجودی باخبر بوده باشد. کار این رفقا به لحاظ امنیتی دقیقا مانند این است که به محض تصمیم به کاری مهم در ذوب آهن به وزارت اطلاعات تلفن بزنند و بگویند قبل از اینکه کاری از پیش برده باشیم، لطفا فوران بیایید ما را دستگیر کنید! وزارت اطلاعات هم فورا و قبل از اینکه هزاران رفیق کارگر ذوب آهن بویی از مسئله برده باشند، متوجه مسئله شده و برایش نقشه میریزد و برای شناسایی و دستگیری فعالین آن دست بکار میشود. شلوغ کردن های مربوط به اطلاع رسانی از طریق اینترنت و باز کردن وبلاگ برای اطلاعیه های شورای موقت، فورا وزارت اطلاعات را متوجه حضور این فعالین در دنیای اینترنت کرده و به فاصله کوتاهی یک وبلاگ موازی با همان نام، برای به دام انداختن فعالین و کارگرانی که جذب آن میشوند راه می اندازد. تشکل مد نظر این نهاد ایجاد "شورای ذوب آهن" بوده است. رفقا فراموش کرده یا متوجه نبوده اند که یک شورای واقعی کارگری به معنی پاگرفتن مجامع عمومی منظم در محیط کار است، نتیجه راه افتادن یک جنبش مجمع عمومی است که در مسیر خود به مجامع عمومی منظم منتهی میشود. در این مسیر، و تا زمانیکه مجامع عمومی منظم نشده و شورا شکل نگرفته است، مجامع عمومی پراکنده میتوانند به انتخاب هیات نمایندگی تا مجمع عمومی آتی دست بزنند. در غیر اینصورت، سازماندهی یک مجمع عمومی میتواند به غلط سازماندهی شورا نام بگیرد. مسیر اول یعنی سازماندهی یک جنبش مجمع عمومی برای رسیدن کارگران به مهمترین مطالبات شان، یک کار پر حوصله و پیگیر فعالین کارگر سوسیالیست را لازم دارد. کسی میتواند مدعی شود که فعالین ش. م جنبش مجامع عمومی برای رسیدن به مطالبات اقتصادی کارگران را از قبل راه انداخته و حالا به مرحله تبدیل آن به مجامع عمومی منظم، یعنی شورا رسیده اند. در پاسخ میتوان نوشت و گفت که رفقایی که نهاد چند ده نفره خود را با صدای بلند از هر بلندگوی در دسترسی اعلام میکنند، نمیتوانند در مورد مجامع عمومی پشت سرشان سکوت کرده باشند. نتیجه میشود گرفت که مجامع عمومی کارگری برای پیگیری خواست های مربوط به معیشت و شرایط کار و زندگی کارگران در جریان نبوده و چنین پدیده ای در اخبار سالهای اخیر ذوب آهن هم نیامده است. نه فقط این، اولین حرکت دسته جمعی این فعالین هم اقدامی در جهت سازماندهی مجامع عمومی و طرح خواست های کارگری نیست. در چنین حالتی رفقای اصلی سازمانده این نهاد کارگری میتوانستند خود به عنوان یک کمیته کمونیستی دو کار را همزمان و به شکل در هم تنیده پیش برند؛ اولا در یک کار با حوصله و پیگیر و نقشه مند، کارگران سوسیالیست را در مورد اوضاع سیاسی مهمی که در ایران میگذرد را با خود هم افق و هم سیاست میکردند. این کار به انسجام سیاسی شبکه ها و محافل کارگری و ایجاد حلقه های متعدد به دور رهبران و فعالین سوسیالیست و کمیته کمونیستی شان می انجامید. در کنار همین کار و در دل آن همان شبکه ها و محافل را در مورد ضرورت راه انداختن حرکت برای دست یابی به مطالبات کارگری و راه انداختن مجمع عمومی بسیج میکردند. ادامه این حرکت هم مجمع عمومی به عنوان ظرف تشکل و اتحاد عمومی کارگران برای خواست های شان را به دنبال داشت، هم انسجام سوسیالیستی با یک افق روشن را. به زبان دیگر هم تحزب سیاسی شکل با کیفیتی گرفته بود، هم حرکت برای تشکل توده ای در متن آن راه افتاده بود. در پروسه چنین حرکتی نه نیازی به پخش کفتری اعلامیه است، نه ایجاد وبلاگ برای ارتباط با رفقایی که روزانه کنار هم مشغول کار و زندگی اند. در چنین فضایی تمام ارتباطات و مباحث و گفتگوها در دل نشست و برخاست های شبانه روزی و در دل ارتباطات طبیعی شکل میگرفت و پیش میرفت. در چنین حالتی وزارت اطلاعات می بایست زمان طولانی کار کند، نقشه بچیند، انرژی تخصیص دهد و منتظر بماند تا بتواند سر نخی از یک کمیته کمونیستی یا از سازماندهندگان اصلی بدست بیاورد. حتی در چنین حالتی دستگیری همه فعالین اصلی به سختی ممکن است، به علاوه از آنجا که در آن صورت فعالین نقش موثری در زندگی کارگر و حل مشکلاتش دارند، هیچ دستگیری با سکوت بقیه روبرو نمی شود. در مورد ش. م متاسفانه عملا با سکوت تمام همکاران همراه بود. در مقابل، کار رفقای ش. م یک حرکت آکسیونی با تعجیل و با اهداف سیاسی است، اما چرا؟ جامعه را اعتراض عمومی فراگرفته بود، و همه جا چپ های هوادار سبز در بوق کرده بودند که طبقه کارگر میتواند و باید برود و از باغ سبز برای خود میوه آزادی بچیند. همه چپ های این سنت، که فضای غالب بر چپ ایران است، افسوس میخوردند که چرا کمونیست ها در این تحرکات و این جنبش بی پرچم و غایب اند، چرا نمیروند به مردم جهت نشان دهند تا دنبال موسوی نروند و به جای آن خودشان رهبر شده و انقلاب و مبارزه مردم را کاری کنند. همین فضای ایجاد شده توسط این چپ رفقای ذوب آهن را به تعجیل می اندازد تا هر چه زودتر پرچمی هوا کنند و در "جنبش توده ها" جهت متمایزی از سبزها ایجاد کنند. این همان راهی است که در آن دوره تعداد قابل توجهی از فعالین کارگری رفتند و نه تنها دست خالی برگشتند بلکه رسما سرباز جنبش بورژوازی پروغرب ایران شدند. این سنت سیاسی فکر میکند جمهوری اسلامی نه یک دولت مستقر و قدرتمند طبقه حاکمه ایران، که رژیم یک باند و یک دسته اسلامی است و به همین دلیل در جامعه ایران بی پایه و به آسانی و با یک تلنگر قابل سرنگون کردن است. این سنت در عمل به کارگر کمونیست هم میگوید که ایجاد تشکیلات کارگری و کمونیستی و تحزب سیاسی در درون طبقه کارگر خیلی لازم نیست چون جامعه ایران و مردم از همه اقشار و طبقات دنبال بهانه اند و با هر سرو صدای بلندی به خیابان میریزند و کار رژیم را تمام میکنند. در فضایی که این چپ در خدمت سبز و این چنین ساده لوحانه برای خود و دیگران ایجاد کرده بود، فعال کارگری که بویژه پایش جایی مانند ذوب آهن سفت است میتواند متوهم شده و به خود بگوید خوب اگر امروز چنین کاری نکنم پس کی میشود کرد؟ بویژه از اینکه موضع فعالین ذوب آهن علیه سبز هم بوده است، برایشان موجه بوده که ایجاد پرچم مستقلی از ارتجاع سبز میتواند توده ها را به جای نماز جمعه و عاشورا به جای دیگری و منجمله به صف کارگران بکشاند. جای شک است در غیبت چنین ذهنیت بیماری، حتی هیات مدیره سندیکای هفت تپه به جای برگزاری یک مراسم آرام و متناسب با توان خود در هفت تپه، به فراخوان مراسم اول مه در پارکی در تهران، یعنی به فاصله صدها کیلومتر از مرکز خود تن دهد. اگر رفقای هفت تپه متوجه نشدند که حتی قدم اول در علم کردن یک پرچم متفاوت از سبز نه در پارکی در تهران که در تجمع کارگران خود آن مرکز در محل کارشان ممکن است، فعالین ش. م هم متوجه نشدند که برگزاری یک مجمع عمومی با یک قطعنامه کارگری در مورد اوضاع سیاسی و جنگ جناح های بورژوازی، میتواند عالیترین کار فعالین سوسیالیست یک مرکز مهم مانند ذوب آهن در مقابل موج سبز باشد. حتی یک بیانیه دو پاراگرافی که در مقابل جنگ دو جناح به روشنی اعلام سیاست میکند، در صورتیکه به تصویت یا تایید مجمع عمومی برسد، عالیترین کار در این مورد انجام شده است. این کار هم اما حوصله و سازماندهی و به فرصت لازم دارد. چنین کاری ظاهرا خیلی طول میکشد و برای علم کردن یک پرچم سیاسی در فضای آن روز مال نمیشود. تظاهرات های میلیونی ظاهر قرار بود به سرنگونی رژیم منتهی شود، قرار بود رژیم امروز یا فردا سرنگون شود. در چنین فضایی چه کسی حوصله کار متین برای سازماندهی آنهم مجمع عمومی دارد؟ این فضایی بود که در آن دوره کمپین فعالین ش.م، ذهن هر کس که نهایت روشنی نداشت را به خود مشغول میکرد. ادعا میشد آن جنبش برای سرنگونی به خیابان ریخته، اما پرچم سیاسی هم ندارد! بعضی ها ادعا میکردند که حتی بی رهبر است! لذا به عنوان کمونیست میشود درون آن رفت و رادیکال و سوسیالیستی و کارگری و رهبری اش کرد! در چنین فضایی و با چنین درکی البته کار با حوصله برای سازماندهی مجامع عمومی به داد این کار و این جنبش حی و حاضر در خیابان نمیرسد، این داروی پس از مرگ سهراب می نمود؛ نتیجتا می بایست فورا چیزی سر هم بندی کرد تا در این فضا، فورا، برای کار سیاسی پرچمی و علمی و راهی باشد؛ باید با عجله اعلامیه داد، فراخوان صادر کرد، آکسیون سازمان داد، شلوغ کرد، پلاکارد و شعار سیاسی نوشت و به وسط خیابان و توده ها شیرجه زد؛ حالا که در خیابان ها قیام و انقلاب دارد شکل میگیرد، کسی دیوانه شده سراغ مبارزه اقتصادی و مطالبات حقیر روزانه برود؟... بله این تصویر کودکانه و در اساس بورژوایی از تحولات جاری در آن مقطع خیلی ها را دنبال نخود سیاه فرستاد. رفقای ذوب آهن هم تحت تاثیر همین تصویر دنبال کار خود رفتند. این همان نگرشی هم است که سالهای طولانی چپ ضد رژیم را دنبال نخود سیاه و در حاشیه تحولات سیاسی جا داده است. از نظر این چپ هر تحرکی میتواند به سرنگونی منتهی شود. به همین دلیل این چپ به دنبال هر حرکتی در هر گوشه این کشور و با هر پرچمی، یک ضمیمه سرگردان تر از سرگردان است. این چپ قبل از جنبش سبز، از جنبش ناسیونالیستی آذربایجان، خوزستان و کردستان دنباله روی کرده و بخشی از آن حتی به هخای فاشیست هم آویزان شده بود تا بلکه درخت سرنگونی میوه دهد. این سنت نمی پذیرد که جنگ سبز وسیاه دعوای دو جناح طبقه حاکمه است و در مقابل آن، کمونیسم به یک جنبش دیگری نیاز دارد. هدف از پیش کشیدن این مسئله این واقعیت تلخ است که این سنت بر شانه های فعالین و رهبران کارگری سنگینی میکند و فعالیت شان را تحت تاثیر قرار میدهد. به همین دلیل در طول تمام این سالها کسی سندی از نهادهای "کارگری" داخل کشور علیه این جنبش های بورژوایی ندیده است. چپ های بورژوایی حتی زمانی که خیابانها شلوغ نیست، تلویحا به کارگر میگویند برای رسیدن به هر مطالبه ای کاری جز سرنگونی نمیتواند مثمرثمر باشد، چون اینها اسلامی و عقب مانده، و به همین دلیل از اداره یک سرمایه داری متعارف ناتوانند. این دقیقا انتقاد جناح بورژوازی پروغرب ایران است که خود را برای اداره این سیستم از اینها شایسته تر میبیند. این یعنی پیگیری مطالبات اقتصادی روزانه کارگر بی نتیجه و پوچ است و از این طریق فعال چپ کارگری را در این عرصه به انفعال میکشانند. در چنین فضایی، فعال کارگری در جایی مانند ذوب آهن هم وقتی به این سنت آلوده میشود، از بذل توجه کافی به مسائل و مطالبات اقتصادی کارگران دریغ میکند. بی توجهی فعالین ش. م به امر اقتصادی و نیازهای روزانه کارگران میتواند ناشی از عملکرد تمام این سنت ها و ذهنیت ها و تصاویر از کار کمونیستی باشد. عیب دیگر کار فعالین شورای موقت در عملکرد همزمان آنها به شکل یک سازمان سیاسی کمونیستی است. در سبک کار این فعالین، فعالیت از نوع حزبی که یک کار زیر زمینی و بشدت دور از چشمان پلیس و جاسوس باید باشد، با فعالیت علنی در یک ظرف واحد و در همان نهاد ش. م پیش رفته است. آژیتاتور و فعال و سازمانده یک نهاد علنی نمیتواند در عین حال نقش فعال و سازمانده حزبی را برای خود قایل شود. منزل مسکونی و کامپیوتر و محیط کار طبیعی چنین فعالینی نمیتواند مملو از نشریات ممنوعه باشد. رهبر کارگری که بطور اتوماتیک زیر نظر مداوم پلیس است، نمیتواند و بطور قطع نباید حامل و یا پخش کننده نشریات ممنوعه در جایی باشد. روابط چنین فعالینی هم نمیتواند سر نخی به کسانی را به دست دهد که از نظر پلیس دارای پرونده سیاسی و حزبی اند. شبیه چنین اشتباهاتی در سبک کار بعضی از فعالین این حرکت کار پلیس را برای شناسایی آنها سهل کرده است. همین مسئله موجب شده که در بازجویی های وزارت اطلاعات، فعالیت و اقدامات این فعالین به شکل کیس های حزبی تنظیم شده و از آنها بازجویی شود. البته وزارت اطلاعات عمدا هر فعالیت کارگری کمونیستی جدی را یک نقشه حزبی عنوان میکند و تا حد ممکن از این ترفتند برای درهم شکستن یک فعالیت علنی کمک میگیرد، همانطوریکه در اینمورد هم چنین عمل کرده است. در چنین حالتی، در صورتیکه دو عرصه کار مخفی و علنی کاملا مجزا از هم پیش رفته باشند، مقاومت در مقابل اتهامات امنیتی پلیس کاری سهل تر و کاملا ممکن است. در چنین حالتی، در مقابل بازجویان وزارت اطلاعات، فعال کارگری میتواند به راحتی و با اعتماد به نفس از اقدامات خود در جهت بهبود شرایط کار و زندگی کارگران دفاع کرده و در مقابل امنیتی کردن کیس کارگری و علنی خود و ربط آن به وابستگی های حزبی و سیاسی ایستادگی کند. موارد ذکر شده جزو داده های بدیهی در یک فعالیت نقشه مند اند. اما سوال اینجاست که چرا این بدیهیات دست کم یا نادیده گرفته میشوند؟ دلیل اصلی این است که در این سنت هدف نه جمع کردن فعالین و رهبران کارگری برای ایجاد شورا و تشکل توده ای بلکه جمع کردن هم عقیده و هم فکر و هم ایدئولوژی برای کار سیاسی است. و این ابدا مختص فعالیت رفقای ش.م نیست، بلکه آنها هم آنرا در فضای سنت چپ بورژوایی بطور اتوماتیک گرفته و در هوا قاپیده اند. شما به نهادهای فعالین کارگری در داخل کشور نگاه کنید که چگونه از کشاورز و ثروتمند ده تا بقال و مغاذه دار و شاعر و نویسنده و بازاری و فعالین سیاسی اقشار مرفه، و البته همه هم با عنوان پرطمطراق فعال کارگری، به همراه تعدادی کارگر هم عقیده، همگی ظاهرا به هدف ایجاد تشکل کارگری اما در اساس برای کار سیاسی دور هم جمع شده اند و هر فرد غیر خودی را حتی اگر فعال کارگری باشد در درون جمع خود تحمل نمی کنند. در درون ذوب آهن هم فعالین ش.م متاسفانه با همان هدف سیاسی سراغ کارگر و فعال کارگری از جنس سیاسی خود میگشته اند. اینجاست که اگر بهترین رهبر کارگری هم در کنار دست شان مشغول فعالیت کارگری خود باشد از نظرشان میتواند بی اهمیت جلوه دهد. بی دلیل نیست که در جمع دهها نفر از فعالین ش. م برای استثنا هم یک نفر با عقاید و نظرات متفاوت یافت نمیشود. و بی دلیل نیست که سراغ بخشی از فعالین کارگری که مشغول دخالت پرحوصله در مبارزات روزانه کارگرانند، نرفته اند تا برای ایجاد تشکل توده ای و راه اندازی مجمع عمومی با خود همراه کنند. دلیل خود این به توجهی به مبارزات اقتصادی هم ریشه در معضل دیگری دارد؛ سنت مشترکی که نهادهای کارگری داخل کشور را شامل میشود، متاثر از چپ رادیکال ایران است. خود چپ رادیکال محصول یک مرزبندی ایدئولوژیک با چپ هوادار شوروی سابق یا به اصطلاح آنروز "رویزیونیسم" است که در نهایت به دلایل متعدد فقط یک خط فکری متکی بر مواضع سیاسی ایدئولوژیک باقی ماند. حلقه بعدی در پیشروی آن چپ ایجاد یک جنبش سوسیالیستی کارگری در متن جامعه و در قلب طبقه کارگر صنعتی بود. به دلایل متعدد که اینجا مورد بحث نیست، این شیفت صورت نگرفت و در درون طبقه کارگر به یک سنت اعتراضی تبدیل نشد. مقاله منصور حکمت با عنوان ناسیونالیسم چپ و کمونیسم طبقه کارگر در این شماره سازمانده کمونیست بخشا به همین مسئله بی ربطی این چپ به کارگر پاسخ میدهد. یک نکته مهمی که میتواند در چنین نهادهایی خطر امنیتی ایجاد کند احتمال نفوذ پلیس و جاسوس است. فعالیت چنین جمع هایی متکی به افراد هم نظر و هم عقیده است، نه فعال موثر و رهبر کارگری شناخته شده و مورد اعتماد و با سابقه که برای همه شناخته شده اند. نتیجتا پلیس میتواند به آسانی کسانی را جهت نفوذ در یک جمع هم فکر آموزش سیاسی و فکری بدهد. پلیس حتی ممکن است راسا چنین نهادهایی را توسط عوامل خود اعلام کند تا کارگران سوسیالیست و چپ در یک مرکز کارگری را به دور آن نهاد جمع و از این طریق مباحث و تحرکات شان را تماما زیر کنترل بگیرد. وزارت اطلاعات ایران تجربه پلیس سیاسی جهان علیه کمونیسم و کارگر را در دست دارد. از طرف دیگر سنت فعالیت چپ غیرکارگری هم به اندازه کافی راه را برای ضربه و نفوذ پلیس باز گذاشته است. عملکرد رو به بیرون این سنت که در مقایسه با کار پیگیر و متین و با حوصله رهبران کارگری جاافتاده بیشتر به عملیات آکروبات بازی شبیه است با صدای بلندی پلیس و دستگاه امنیتی را برای کشف نقشه خود فرامیخواند. نکته دیگری که در همین رابطه باید در نظر داشت کار و فعالیت در مراکز صنعتی مهم کشور است. برای وزارت اطلاعات و پلیس امنیتی تمرکز و حساسیت روی چنین محیط هایی آنهم در شرایط بحرانی فعلی بسیار بیشتر است. فعالین سوسیالیست کارگری در چنین مراکزی نمی توانند نقش خود را با فعالین مراکز حاشیه ای کارگری و یا مراکز ورشکسته به لحاظ اقتصادی و یا فعالین خارج از مراکز کارگری مقایسه کرده و به همان ریسک ها در فعالیت تن دهند. عکس العمل سریع وزارت اطلاعات در مقابل فعالین ش.م و دستگیری تمام آن دهها نفر درون آن نهاد همین واقعیت را به همه ما نشان میدهد.
به عنوان نکته پایانی: نزدیک به یک دهه از فعالیت نهادهای فعالین کارگری در داخل کشور میگذرد. در کل این دوره، این نهادها تشکل فعالین دور از مبارزات روزانه کارگران مانده اند. دلیل اصلی و اساسی برای در حاشیه ماندن همه اینها عدم دخالت در مبارزات اقتصادی و مسائل مربوط به درد و مرگ کارگران است و بس. اینها نه حول حل مشکل روزانه کارگران که حول مواضع سیاسی ایدئولوژیک به دور هم گرد آمده اند. نتیجتا اتحاد و تفرقه و انشعابات اینها بر همان مبنای مواضع سیاسی و ایدئولوژیک متکی بوده است. اینها در عمل نقش گروه های سیاسی چپ رادیکال بی ربط به مبارزه کارگران را داشته اند و تمام هم و غم شان خارج کردن فعال و رهبر کارگری از چرخه دخالت روزانه در مسائل اساسی کارگران تحت عناوین سیاسی بوده است. سنت سیاسی غالب بر کار اینها همان سنت کمونیسم بورژوایی ایران بوده که کارش ارائه خدمات به جنبش های راست و ناسیونالیستی در سال های قبل بوده است. علت اصلی تر هم این واقعیت است که سنت کمونیسم بورژوایی در ایران گرایشی در جنبش کارگری ایران نیست و یک جریان فکری معلق و متکی به مواضع سیاسی ایدئولوژیک است. سنت حزب توده و گروه های درون دایره آن تاریخا در جنبش کارگری یک گرایش بوده و رفرمیسم در آنرا نمایندگی میکرده اند. به همین دلیل حضور یک فعال توده ای در یک محل برای سازماندهی یک سندیکا به سبک خودشان کافی است و سرکوب سیاسی هم قادر به ریشه کن شدن آن از جنبش کارگری نیست. سنت کمونیسم بورژوایی در ایران اما متفاوت است. در ایران امروز آنچه که گروه های کمونیستی نام دارند عمدتا محصول مرزبندی چپ ایران با کمونیسم اردوگاهی (چیزی که رویزیونیسم نامیده میشد) بعداز و در جریان انقلاب و بویژه بعداز همکاری حزب توده و اکثریت و شرکت شان در جنایات جمهوری اسلامی است. در این پروسه عنوان کمونیسم از احزاب پرو روس به جریانات منتقد آن رسید. جریان ضد رویزیونیست با فروپاشی شوروی ناچار بود روی پای خود بایستد و به اعتبار خط و جهت خود صاحب جنبش مستقل خود شود. تقلای پیشروترین جریان این سنت که اتحاد مبارزان کمونیست و بعدها حزب کمونیست ایران بودند به یک جنبش مستقل سوسیالیستی در جامعه منتهی نشد. پروژه بعدی حزب کمونیست کارگری بود که قرار بود به ایجاد یک جنبش کمونیستی کارگری در جامعه بیانجامد که به خیلی دلایل پروژه ای بود که در این کار شکست خورد. نتیجتا سنت چپ رادیکال یا کمونیسم ایران نهایتا قادر به ایجاد جای پایی در جنبش کارگری و پایه گذار یک سنت سوسیالیستی کارگری نشد. گروه ها و نهادهای با عنوان کارگری در داخل کشور تحت تاثیر همین سنت عقیم، تا این لحظه قادر به ایجاد یک تشکل هم نشده اند. در بعد اجتماعی این نهادها مانند احزاب و گروه هی سیاسی این سنت، مادام که در این دایره سرگردان اند، هیچوقت قادر به ایجاد تشکل نخواهند شد و تقلای شبانه روزی اینها هیچوقت از جمع رفقای هم فکر و هم مرام بالاتر نخواهد رفت. در عمل روزانه وجه مشترک همه اینها بیربطی به مبارزه اقتصادی کارگر یعنی همان سنت ناسیونالیسم ایرانی و محلی است. مشکل اینها، علیرغم هر ادعایی که مثل همه دارند، نه با نظام و سیستم اقتصادی و سرمایه داری که با رژیم سیاسی و نوع حاکمیت بر سیستم موجود است. در مقابله با بلای این سنت در جنبش کارگری، تنها کار تاکید بر دخالت و پیشبرد مبارزه اقتصادی کارگر است. کارگر در این میدان است که متشکل میشود و به عنوان طبقه آگاهی طبقاتی کسب میکند. در این میدان است که رهبر کارگری رشد میکند و به رهبر هم طبقه ای هایش تبدیل میشود. بدون شرکت فعال و نقشه مند در مبارزه اقتصادی شاید بتوان تعدادی فعال کارگری را از راه به در برد، اما طبقه کارگر را نمیشود تحت عنوان سیاست و کار سیاسی از زندگی روزانه و مسائلش دور کرد. در غیبت این دخالت در مبارزات روزانه کارگر، هر گروهی میتواند مدعی شود که از دیگری کارگری تر و سوسیالیست تر است. سنت غالب بر تحرک فعالین "شورای موقت" هم علیرغم هرنیتی، همین سنت دور زدن مسائل روزانه و اقتصادی کارگر به نفع "کار سیاسی" بوده است. لذا رفقای سوسیالیستی که نمیخواهند مثل بقیه نهادهای فعالین کارگری سال ها را به عنوان نهاد بیربط به کارگر باقی بمانند، ناچارند از سنت چپ بورژوایی فاصله بگیرند. آنوقت میتوان امیدوار بود که طبقه ما در مراکز مهم کارگری صاحب تشکل و تحزب و جنبش قدرتمند خواهد بود و برای پیروزی های بزرگ گام بر خواهد داشت. مقاله بهرام مدرسی در مورد اهمیت مبارزه اقتصادی در همین شماره سازمانده کمونیست تقلایی برای کمک به درک همین مشکل است.
|