تخطی کننده از قانون، نمیتواند درس قانون بدهد!
متن کتبی سخنان مظفر محمدی در جلسه کادرهای استکهلم در چند نوبت
رفقا!
ما در این حزب یک عده عوام الناس یا سکت مذهبی جمع نشدیم تا از اتحاد و اخوت و
شفقت و برادری با هم حرف بزنیم و سرمان را به دیوار بکوبیم.
ما یک عده اشباح و شیاطین نیستیم که در فضای مجازی با هم بجنگیم . ما یک عده
انسان بی طرف نیستیم که در حاشیه گود نشسته و تماشا می کنیم. و از بازی کنان
فول می گیریم. همه ما بازیکنان صحنه ایم. ما یک عده کمونیست جانبدار و صاحب فکر
و استقلال فکری هستیم که تصمیم گرفته ایم چیزی را تغییر بدهیم.
اگر اینطور نگاه کنیم، آنوقت مخالف سیاسی خود را شیطان و ضد این و آن کار و یا
توطئه گر و شارلاتان و غیره نمی بینیم. بعنوان مخالف سیاسی خود می بینیم...
این را به عنوان مقدمه گفتم.
حال به این سوال برمی گردم که دعوا و صورت مساله چیست؟
از نظر من دعوا بر سر سیاست، خط مشی، روش و سنت ها و داده های کمونیسم و
کمونیسم کارگری حکمت است. و این دعوایی است به عمر کمونیسم کارگری... هم در
جامعه و هم در درون حزب.
تا جلو آمدیم دراین دعوای سیاسی واجتماعی و درون حزبی دسته دسته و گروه گروه در
تندپیچ های این تاریخ راهشان را کج کردند و رفتند.
حزب ما حزب حکمتیست چکیده و تداوم باور به کمونیسم کارگر است. در دفاع از این
خط ما هم موفقیت داشتیم و هم ناکامی .
جدال سیاسی و اجتماعی ما در مواردی به ثمرنشستند و در مواردی زورمان نرسید.
گارد آزادی، جنبش آزادی، برابری در دانشگاه ها، کمیته های کمونیستی حزب در میان
کارگران و در جامعه، حقوق جهانشمول، منشور سرنگونی، ایستادگی بی اما واگر در
مقابل ناسیونالیسم ایرانی وکرد، ایستادگی بی اما و اگر در مقابل جنبش سبز، مبحث
تحزب کمونیستی طبقه کارگر که توجه محافل کارگری و فعالین ورهبران کارگری را به
حزب حکمتیست جلب کرده است و ده ها سیاست وخط مشی و تاکتیک کمونیستی وانقلابی
دیگر... همه این ها حزب حکمتیست را سر وگردنی از کل خطوط چپ وراست بالا نگه
داشته است. این را دوست و دشمن به آن اذعان دارند. جمهوری اسلامی وکیهان ارگان
رهبری، داب تهران، توسل به اینترپل علیه ما و فقط علیه ما... تنها نمونه هایی
از آن هستند. خطر کمونیسم ما را بورژوازی فهمیده واعتراف کرده و جنگ همه جانبه
علنی ومخفی ای را علیه ما سازمان داده است...
در بعد تحزب و روش و سنت های سازمانی ما سنتی را رایج کردیم. متکی کردن حزب به
اصول سازمانی ، قبول اختلاف نظر بر اساس تعدد نظر و وحدت عمل واراده ... در این
عرصه هم ما سروگردنی بالاتریم. و همه این دستاوردها با ارزشند و باید ازشان
دفاع کرد. این سیاستها از کجا آمده اند؟ رهبران و مروجین و مبلغین و فعالین و
پراتیسین های این سیاستهای کیها هستند و کجا قرار دارند؟
امروز دیگر این قضاوت را میتوان به آسانی کرد که صاحبان پلاتفرم هیات دایم،
مدافعان این خط نیستند. منتقدانش هم نیستند. مخالفانش هستند. مخالفان ساکت
دیروز، امروز همه حرفهایشان را در یک جمله در پلاتفرم هیات دایم زده است: تغییر
ریل حزب حکمتیست. تجدید نظر در سیاستها و سنتهای سازمانی اش، کنار گذاشتن کمیته
های کمونیستی و علم کردن حوزه های حزبی، تغییر آرایش رهبری، تغییر استراتژی
سازمانی تمرکز کار سازمانی در سراسر ایران تحت عنوان بازگرداندن اختیارات به
کمیته کردستان، سیاست انتظار و انقلاب در راه است، ضدرژیمی گری در مقابل مبارزه
طبقاتی دوطبقه اصلی جامعه: بورژوازی وپرولتاریا تحت عنوان دخالتگری حزب کل
جامعه. خود را رهبر پرولتاریا معرفی کردن و ...
این گرایش در حزب، اول صاحب اصلی سیاست ها و خط را می زند. آنهم نه رو در رو و
در یک جدال سیاسی و شرافتمندانه بلکه در دالان های حزبی... گفتند کورش مدرسی می
گوید بورژوازی ایران متعارف شده، گفتند با سیاست تمرکز سازمانی در یک نهاد
واحد، کمیته کردستان را بی وظیفه کرده، گفتند کورش گفته تاریخ مصرف کمیته
کردستان تمام شده و به این بهانه دو سال تمام دست به سیاه و سفید نزدند. گفتند
کورش حزب وقدرت را کنار نهاده و رفته سراغ کارگر تا کاری نکند. گفتند تحزب
کمونیستی طبقه کارگر وکمیته های کمونیستی جنبشی سازش با بورژوازی است. به ما
گفتند شما از احمدی نژاد اسطوره ساختید چرا که گفتیم جمهوری اسلامی بخش عظیمی
از بورژوازی را نمایندگی می کند و اقتصاد را به نفع طبقه خود به بهترین وجهی
سازمان داده است... گفتند دیدگاه شما که مبارزه طبقاتی را اصل و اساس می داند،
همان نظر ایرج آذرین است و الی آخر...
همه این کارها را کردند و زمانی که این گرایش در پلنوم تصادفا و با اختلاف یک
رای اکثریت می شود، پرچم استراتژی سیاسی و سازمانی خود را علیه خط و سیاستهای
تاکنونی حزب علم می کند... و با این سیاست از حزب حکمتیست فقط یک نام باقی می
ماند.
این واقعیت وحقایق را نمی توان باتحریک احساسات و با شعار موازین را رعایت کنید
پنهان کرد.
رهبری ای که موازین سهل است، استراتژی سیاسی و سازمانی حزب را با استفاده از
موقعیت نصف به علاوه یک اش تغییر می دهد و حداقل دو سال است قطره قطره سم اش را
به این سیاستها تزریق می کند، درواقع خط قرمز را رد کرده است. و این عمل و
رفتار و شیوه فرصت طلبانه نه مذاکره بردار است و نه با مماشات وفعلا صبر کنیم
تا ببینیم چه می شود جواب می گیرد.
گفتم خط قرمز!
من در جلسه دفتر سیاسی گفتم که کورش نه به مثابه فیزیک انسان بلکه به مثابه
عنصر اصلی مصوبات و سیاستهای تاکنونی برای من خط قرمز حزب حکمتیست است. این حزب
بر شانه های او ساخته شد. کسی که میگوبد 7 سال است نمیداند به چه رای داده و
حالا پشیمان است، کسی که میگوید 2 سال است و بعد میگوید 4 سال است این حزب روی
خط حکمت نیست، ادبیات حکمت دور زده شده، حزب و قدرت سیاسی کنارگذاشته شده...،
صاحب این حزب نیست. اگر به خاطر یک رای بیشتر از من رهبری را گرفته و میخواهد 4
سال یا 7 سال پشیمانی اش را به من بفروشد، ازش نمی خرم. این فرصتی طلبی
آشکاره... شوریدن علیه فرصت طلبی آخرین راه چاره کسی چون من است و گرنه مثل بره
قربانی بی آزار این سیاست میشوم.
اخرین جمع ها وادم هایی که از این حزب رفتند همین ها را گفتند. گفتند این خط
کورش است خط حکمت نیست و رفتند.
همچنین کسی که میگوید دعوا و جدال سر منافع کارگر و کمونیسم نیست حقیقت را نمی
گوید. بروید مباحث سراوضاع سیاسی ایران را بخوانید، یا کسی که میگوید من حزب
دخالتگر می خواهم و تو نمی خواهی سر سوزنی با واقعیت نمی خواند. منی که احمدی
نژآد را تقدیس می کنم، منی که باعث شدم حزب دو سال وچهار سال پاسیو بشه از همه
کسانی که این شعار دخالتگری را می دهند بیشتر دخالت کرده ام. سر همه چیز، از
مساله زن تا جوان تا کارگر، علیه ناسیونالیسم ایرای و کرد تا سازماندهی گارد
آزادی و کمیته های کمونیستی...، کسی که بر اثر شک و بی اعتقادی به سیاستی دو
سال دست روی دست می گذارد وکاری نمی کند چرا پاسیفیسم خود را به من نسبت می
دهد!؟
زمانی که رفیق من از 7 سال قبل مشغول چرتکه انداختن است تا ببیند چه درست است
وچه نیست، من و خیلی های دیگر در این حزب مشغول کار ودخالت و جدال سیاسی بودیم
و دستاوردهایی را تثبیت کردیم که جنبش ازادی، برابری، ایستادگی در مقابل جبنش
بورژوایی سبز ... فقط نمونه هایی از آن هستند. ه
رفقا! رهبر فکری این گرایش معلوم است. کسی است که 7 سال را با نق زدن گذرانده
آلان پرچم تغییر ریل حزب را در دست دارد و بقیه زیر آن جمع شده اند...
ما همه این ها را گفتیم و نوشتیم. ما از هیات دایم بخاطر تخطی اش از استراتژی و
سیاست تا کنونی حزب وتخطی از قرار پلنوم 21 به دفتر سیاسی شکایت کردیم. ما
استدلال کردیم که این کار غیرقانونی است. و در دنیای متمدن کسی که کار
غیرقانونی می کند باید استعفا بدهد. گفتیم کاری که کردید و مبانی اش عملکرد چند
سال اخیر شما است، قابل قبول نیست. حتی نگفتیم استعفا بدهید . گفتیم پس بگیرید
و برویم بر اساس قرار پلنوم سیاستهای تاکنونی را اجرا کنیم. گفتیم تغییر
استراتژی سیاسی و سازمانی حتی کار پلنوم نیست کار کنگره است .
به ما گفتند بهانه می گیرید. تغییر ریل فقط دو کلمه ا ست. آخر وقت روز اول جلسه
د.س من گفتم اگر واقعا شما فکر می کنید ما بهانه می گیریم و تغییر ریل دوکلمه
است بروید آن دو کلمه "ناقابل" را بردارید و کمیته های کمونیستی را بر اساس
سیاست تا کنونی تعریف کنید و زیر فرش نکنید، ما هم رهبری تشکیلاتی شما را قبول
می کنیم. رفتند و صبح برگشتند گفتند پلاتفرم ایرادی ندارد و ما چیزی را تغییر
نمی دهیم. گفتند شما بیایید با ما "رهبران" مصاحبه کنید تا ما بگوییم منظورمان
از تغییر ریل چیست و تا بگوییم که کمیته های کمونیستی چه هست وچه نیست...
و این نشان داد که نه تغییر ریل دو کلمه است و نه ما بهانه می گیریم. آنها به
عقاید و سیاست تغییر ریل شان باور دارند و جدی هستند و پایش می ایستند و ما هم
مصمیم علیهش بایستیم. ما این تخطی غیر قانونی و زورگویی را نپذیرفتیم. و هیات
دایم طبق مفاد اصول سازمانی که حالا پرچمدارش شده اند قانونیت و مشروعیت ندارد.
از این تاریخ ببعد صاحب حزب وسیاستهایش مائیم.
و حالا امدیم میگوییم ما مدافع سیاستهای تا کنونی حزبیم. گرایش دیگر برود کار
کند و زحمت بکشد و استدلال کند که سیاستهای تا کنونی خط حکمت نیست. ما میگوییم
هست. این گرایش برود در پلنوم یا کنگره حزب را قانع کنند که می خواهند حزب را
سر ریل دیگری بیندازند.
آیا کار ما قانونی است؟
آره هست. هیات دایم با کار غیر قانونی اش مشروعیتش را از دست داده است. اینجا
دیگر اقلیت واکثریت وتعداد تعیین کننده نیست. مثل این است که به جمعیت چند صد
نفره در پاریس که به افزایش سن بازنشستگی اعتراض دارند بگویید، اعتراضتان
قانونی نیست! بگویید بابا جان مملکت قانون دارد، پارلمان دارد، بروید شکایت
کنید.ما شکایت هم کردیم. بی فایده بود. این یک کار غیر متعارف و فراقانونی است
میدانم. آیا قابل تعمیم است. نمیدانم. ادم های زنده درمقاطع مختلف تصمیمات خود
را می گیرند، بهر صورت ممکن و بهر صورت موثر!
می گویند کودتا یا شورش کردید. هر کس دلش می خواهد اقدام ما را شورش بنامد.
بالاخره کسی پیدا می شود بپرسد چرا کاری کردید که این ها کارد به استخوانشان
برسد؟ برعکس این مخالفین ما هستند که باید جواب بدهند که چرا علیه سیاستهای
مصوب حزب کودتا کردند. اقدام ما در مقابل عمل غیرقانونی هیات دائم است. آره
باید علیه بی پرنسیپی و زورگویی و کار غیر قانونی شورید. وقتی راهی برایت نمی
گذارند، وقتی مدام اقلیت و اکثریت را به رخت می کشند، وقتی حزب را تغییر ریل می
دهند و حتی یک مشورت هم باهات نمی کنند، وقتی به ابزارهای تشکیلاتی متوسل می
شوند، وقتی صلاحیتدارترین کادر این حزب برای تبلیغ که به شهادت دوست و دشمن در
تمام این دوره ستون حزب بوده را خلع مسوولیت می کنند به بهانه این که ما رهبریم
و نشریه حزب باید دست ما باشد. وقتی صلاحیتدارترین کادر حزب که ستون محکم کار
سازمانی حزبی و اجتماعی و به اعتراف جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات هم هست را
از دبیری کمیته سهل است حتی از عضویت در کمیته خلع می کنن. وقتی مقاله من را
تحت عنوان اینکه سندیکا را تبلیغ می کنید و ما شورایی هستیم در نشریه نمی زنند.
وقتی ...
راهی برای ما نمی ماند جز این که بگوییم، شما صلاحیت و مشروعیت رهبری حزب را از
دست داده اید و ما صاحب خط و سیاست واین حزبیم...حزب را می بریم تا کنگره و
آنجا گرایشات مختلف تعیین تکلیف می شوند...
ما نه تنها تا کنگره بلکه می بایست برای یک هفته هم به این رهبری غیرقانونی
تسلیم نشویم. اگر تسلیم بشویم بیشتر از این تحقیر شده، خفت داده و کنار گذاشته
می شدیم. این گرایش واین سنت حرمتی برای ما باقی نمی گذاشت، اسب شان را می
تازند و ما می بایست جلوشان را بگیریم و سلاح خط کشیدن سیاستهای تاکنونی و قلع
وقمع را از دستشان بیندازیم. این ها به بهانه اینکه اکثریتند دور برداشته اند و
هیچی برای ما باقی نمی گذاشتند و نگذاشتند...
ما شکایت کردیم. ما گفتیم پلاتفرم و استراتژی تعیین کردن کار شما نیست. گفتیم
شما در فاصله دو جلسه د.س باید حزب را نمایندگی کنید. حزب را، نه تراوشات ذهن
خودتان را و نه مخالفتهایتان با سیاستهای تا کنونی حزب را ... ما صلاحیت مان را
برای رساندن حزب به کنگره و برگزاری کنگره از کسی نمی گیریم. حزب حکمتیست را ما
می شناسیم. تخطی کننده از قانون نمیتواند به من، به حزب و به جامعه درس قانون
بدهد!
رفقا! من حتی به عنوان شخص راه دیگری نداشتم. حتما راه های دیگری بود. می
توانستم استعفا بدهم. می توانستم ان وسط بایستم و دو طرف را سرزنش کنم و نصیحت
کنم و خواهش کنم، می توانستم چند ماه دیگر خفت تحمل کنم وساکت بنشینم. می
توانستم توجیهات قانونی برای کار غیرقانونی را قبول کنم... به همه اینها فکر
کردم. اما این تنها راهی است که نه تنها نجات حزب وسیاستهایش بلکه نجات وجدان و
شرافت خودم را هم در آن دیدم و می بینم.
بقیه اش می ماند انتخاب آدم ها. و هر کدام ازشماها با هر تبیینی که از اوضاع می
کنید هر تصمیمی میگیرید قابل احترام است ولو اینکه با سیاست ناظر بر این تصمیم
مخالف باشم.
آیا هنوز راهی هست؟
همیشه راه برون رفت برای اینجور کارها هست. هیات دائم پلاتفرم غیرقانونی را
کنار بگذارد. حزب سرجایش هست و میرویم کنگره . این راه هم موقتی است راه نجات
نهایی این است که اعضا و کادرهای این حزب تصمیم بگیرند از همه سیاستهای تا
کنونی حزب دفاع کنند و هیچگونه تخطی از آن را به کسی اجازه ندهند.
رفقا! در مقابل وضع موجود راه درست این است که کادرها وکمیته ها و اعضای حزب با
هم مشورت وتبادل نظر کنند، اجلاس کنند، حرفهای ما را بشنوند و سیاستها را
ببینند و نظر بدهند و انتخاب کنند. سرزنش کردن و محکوم کردن و یا نصیحت کردن و
یا ادعاهایی چون کودتا و شورش و توطئه و شیطنان سازی کار مخالفین ما در بیرون
از حزب است. ما باید انتخاب کنیم. ما حزب را انتخاب کردیم. نه استعفا کردیم و
نه انشعاب. می گویند صبر می کردی یا فراکسیون می زدید. فراکسیون را عده ای می
زنند که مخالف سیاستهای تا کنونی حزب اند و می خواهند حزب را جای دیگری ببرند.
این را اصول سازمانی می گوید. لطفا بروید بخوانید. من که مخالف سیاستهای حزب
نیستم علیه چه و که فراکسیون درست کنم. من می بایست درمقابل تعرض گرایشی در حزب
به سیاستهایش و به روشهای حزبی وسنتهایش سدی می بستم. اگر این کار را نمی کردم
شما کادرهای حزب فردا می بایست من را استیضاح کنید که چراساکت شدید. چرامرعوب
شدید.
ما موظفیم حزب را تا کنگره ببریم و تحویل صاحبان واقعی اش بدهیم. مخالفین
مصوبات تا کنونی حزب، گرایشی که شک کرده و به هر چه تاحالا رای داده پشیمان
است، گرایشی که می خواهد تغییر ریل بدهد و حزب را جای دیگری ببرد بیاید به
کنگره و انجا حرفش را بزند. استفاده از فرصت، استفاده از ابزار تشکیلاتی برای
تحمیل تغییر ریل ، روشی فرصت طلبانه و زورگویی آشکار است. ما در مقابلش
ایستادیم. کسی که کار ما را غیر قانونی می نامد، بخواهد نخواهد حزب و ما را در
مقابل اعمال غیرقانونی گرایشی در حزب خلع سلاح می کند. می گویند انها غیر
قانونی عمل کردند اما شما هم غیرقانونی عمل کردید!!
این باهیچ منطقی نمی خواند. چرا اگر من درمقابل یک عمل غیرقانونی بایستم کار
غیرقانونی کرده ام؟ چرا من باید حتی برای یک روز هم زیر بار عمل غیرفانونی ای
برم که طرف رفته خودسرانه و فرصت طلبانه سیاستهای ضدحزبی اش را به سیاست حزب
تبدیل کرده است. چرا؟ چون افلیتم؟ اقلیت یعنی سکوت؟ یعنی توسری خوردن؟ یعنی
مماشات؟ یعنی تسلیم بی قانونی و زورگویی اکثریت؟
بگذریم که من اقلیت نیستم. مدافع خط رسمی و سیاستها و مصوبات حزب اقلیت نیست،
اکثریت قاطع است. هیات دائم که پلاتفرم تغییر ریل حزب را برافراشته اقلیت واقعی
است و باید برود و تلاش کند و زحمت بکشد استراتژی تغییر ریل اش به رای اکثریت
حزب تبدیل کند. نه با استفاده از فرصتی که به دست آورده و خود به جای کنگره و
پلنوم و حتی دفتر سیاسی ای که برای یک ماه انتخابش کرده است برود استراتژی حزب
تا آخر زندگی من را و تا جمهوری سوسیالیستی را تعیین کند و حزب را تغییر ریل
بدهد و ببرد جای دیگر. ایستادن در مقابل این مجاز و نفس قانون است. راه قانونی
را به کسانی نشان دادن که حزبشان مورد تعرض عمل غیرقانونی و زورگویی آشکار قرار
گرفته است، هیچ منطق انسانی ای در خود ندارد.
رفقا خطر برای احزاب سیاسی فقط انشعاب نیست. خطر بردن حزب زیر پرچم سیاستهای
نادرست هم هست. حزب توده شاید کم ترین انشعاب داشته است. اما مدام این حزب زیر
پرچم های مغایر با منافع کارگر و زحمتکش به این طرف و انطرف کشانده شده بدون
اینکه انشعاب و انشقاقی رخ دهد.
شما شاهد هستید که در همین جلسه کل ادعا و نتیجه گیری رفیق فاتح این است که می
گوید سیاستهای شما شکست خورد، در پلنوم رای نیاوردید بهانه گرفتید و کافه را
بهم زدید!!
این ادعا و استدلال سرسوزنی با واقعیت مطابقت ندارد. غیرسیاسی است. سوال من از
فاتح این است که اینکه شما تلاش کردید سیاستهای تا کنونی را کنار بگذارید حقیقت
است؟ این که شما در پلنوم نه با چلنج سیاسی بلکه با فشار محفلی و روشهای مغایر
با سنتهای حزب، یک گام حزب را به عقب بردید و برگرداندن اختیارات به کمیته
کردستان و تغییر آرایش رهبری را به حزب تحمیل کردید هم یک واقعیت است؟ واقعیت
است اما وارونه است. .نتیجه تغییر ارایش این شد که کمیته های حزبی که ستون
فقرات حزب اند حاشیه ای شدند و تعدادی "خبرگان" رهبری حزب را عهده دار شدند تا
به قول خودتان از اقلیت در هیات دبیران در بیایید. اما شما به این هم راضی
نشدید و با استفاده از فرصت اکثریتی چند هفتگی، پلاتفرم تغییر ریل را هم به
جامعه اعلام کردید. و جالب است که این کار را هیات دایمی می کند که خود در دفتر
سیاسی اقلیت است و حتی مشورتی با دفتر سیاسی ای که او را انتخاب کرده است را هم
لازم نمی بیند. ما جلو این موجودی که بحرکت در آمده بود تا ریشه سیاستهای حزب
حکمتیست را بزند ایستادیم، متوقفش کردیم و ابزارهای تشکیلاتی را که ابزار
غیرقانونی عمل کردنش بود از دستش انداختیم و هر اندازه حزب را که به این خطر
متوجه بود را آگاه کردیم. این وظیفه ما بود. اگراین کار را نمی کردیم، کمیته
مرکزی و کادرهای حزب حق داشتند فردا روز ما را استیضاح کنند که چرا بموقع در
مقابل این خطر و این عمل غیرقانونی نایستادید. این عمل غیرقانونی راه استعفا را
و راه خروج از حزب را با اشاره انگشت به درب خروجی به ما نشان می داد. عاملان
این عمل غیر قانونی به ما گفتند بروید بنویسید جوابتان را می دهیم. در حالی می
دانستند که تا زمانی که عضو دفتر سیاسی و کمیته مرکزی هستیم حق انتقاد از سیاست
و پلاتفرم مصوب شان را نداشتیم. بنا بر این بایستی من بیرون می رفتم تا بتوانم
انتقاد کنم.
نهایتا ما به کنگره می رویم. کنگره دو راه در پیش دارد:
1- یا اینکه سیاستهای تاکنونی حزب حکمتیست را تایید می کند و رهبری متعهد به
اجرای آن را انتخاب می کند و به او اجازه تجدیدنظر و تغییر ریل رانمی دهد
2- و یا کنگره اعلام می کند که سیاستهای تاکنونی سر خط حکمت نیست و حزب باید
تغییر ریل بدهد و رهبری متعهد به این تغییر را انتخاب می کند و اجازه هر تعرض و
بدعتی را به او می دهد.
در صورتیکه این دومی اتفاق بیفتد این حزب دیگر حزب حکمتیست نیست. حزب دیگری
است. و من دراین حزب نیستم. این تنها راهی است که من را مجبور به ترک حزب می
کند نه فشار اوردن و هل دادن هیات دایمی که از نظر من غیرقانونی است و صلاحیت
حتی یک روز اداره حزب ر اندارد تا کنگره...
مظفر محمدی
17 دسامبر 2011
|