مصاحبه کمونیست هفتگی با فاتح شیخ درباره سقوط قذافی
کمونیست
هفتگی: بخش اعظم پایتخت لیبی در دست مخالفان قذافی است. قذافی و اطرافیانش
متواری شده اند. جنگ در پایتخت و شهرهای دیگر ادامه دارد٬ پیداست که
پیشروی و ابتکار عمل در دست نیروهای مخالف قذافی است و تصرف کامل حکومت از
جانب آنها قطعی است. پس از سقوط قذافی٬ مردم لیبی با چه معضلاتی رودرویند٬
سقوط یک دیکتاتور طبعا خوشحال کننده است٬ اما آیا نتیجه آن بهبودی در
زندگی مردم است؟ آیا در نتیجه این تحول شاهد بالا رفتن توقع مردم٬ دخالت
آنها در سرنوشت خود٬ و کلا عوض شدن توازن قوا میان آنها و حاکمیت جدید
خواهیم شد؟
فاتح شیخ: در پایان پنج ماه جنگ در لیبی، اگر شکست قذافی قطعی است، این هم قطعی است که پیروزی طرف دیگر جنگ پیروزی کارگران و مردم لیبی نیست. روشن است که ناتو پیروز شده، سارکوزی و کامرون و اوباما به اهداف خود از برپایی این جنگ رسیده اند، ائتلاف وسیعی از دولتهای عرب، دولت ترکیه و غیره که در این عملیات سرمایه گذاری کرده اند هر یک پیروزی خود را کسب کرده اند. روشن است که حکومت موقت مخالفان قذافی و طیف ائتلاف ارتجاعی زیر چتر آن پیروز شده، آن "تاجر گمنام" اهل بنغازی هم که جائزه ملیونی برای سر قذافی اهدا کرده، سهمی از پیروزی دارد. اما اینهمه صرفا انتقال قدرت بین دو بخش از حکومت لیبی است که بهیچوجه دربرگیرنده پیروزی ای برای کارگران و توده مردم لیبی نیست. باوجود قهرمانیها و قربانی دادنهایشان، این طبقه و این بخش از جامعه لیبی شریک پیروزی جنگ جاری نیستند. طبعا این تغییرات فرصتهایی برای بسط مبارزه کارگران و آزادیخواهان ایجاد میکند که به آن میرسم اما پیش از آن مروری گذرا بر تحولات شش ماهه لیبی میتواند به روشنتر شدن تصویر کمک کند. تنها چند روز پس از سقوط حسنی مبارک، زیر تاثیر پیروزیهای اولیه انقلابات تونس و مصر، در لیبی هم خیزش جسورانه جوانان و مردم تشنه آزادی چون آتشی به خیمه ارتجاع حاکم افتاد. این خیزش سریعا توده گیر شد و شکاف مهلکی در بساط حکومت و ارتش استبداد قذافی ایجاد کرد. ظرف چند روز خیزش انقلابی لیبی در برابر دوراهی تعیین کننده قرار گرفت: آیا نیروهای پیشبرنده انقلاب از آمادگی سیاسی و سازمانی لازم برخوردارند که از شکاف ایجاد شده در حاکمیت استبدادی شقه شده به نفع پیشروی و پیروزی خود استفاده کنند؟ یا برعکس بخش جداشده ارتجاع حاکم آماده است سوار موج خیزش مردم شود و آن را مهار کند؟ این دومی اتفاق افتاد. در غیاب حداقل آمادگی سیاسی و تشکیلاتی کارگران و جوانان آزادیخواه، خیزش انقلابی آنها سریعا توسط بخشی از حکومت قذافی و ارتجاع اسلامی عشیره ای حاکم مصادره شد و از ریل خارج شد. بخش جداشده حکومت قذافی توانست با تکیه به دولتهای فرانسه و بریتانیا و ناتو، به نام انقلاب، خیزش مردم را به کنترل یک ضدانقلاب اسلامی عشیره ای سازمانیافته درآورد و با نیروی آن جنگ قدرت خود علیه قذافی را به پیش برد. با تصرف کامل شهر بنغازی توسط بخشی از ارتش مستقر در آن شهر، "شورای ملی انتقالی" متشکل از عناصر منشق شده ارتش و کابینه قذافی از هفده فوریه به بخشی از قدرت دست یافت، توسط دولتهای فرانسه و بریتانیا برسمیت شناخته شد و به صورت عامل اجرائی سیاست امپریالیستی آنها و آمریکا و ائتلاف پیرامونشان درآمد. از آخر مارس که بمبارانهای ناتو شروع شد، دیگر روشن بود که مقاومت باقیمانده حکومت قذافی محکوم به شکست است. هر روز عناصر دیگری از آن به صف مخالفان میپیوستند. پیشرویهای نظامی این "دولت موقت" زیر پوشش بمباران سنگین ناتو هم عمدتا به یاری عناصر همدست آن در درون حکومت قذافی میسر میشد. عملیات سریع تصرف تریپولی (طرابلس) در روزهای اخیر هم به مدد پیوستن واحدهای ارتشی "محافظ" پایتخت به مخالفان که به گفته مصطفی عبدالجلیل رئیس "شورای ملی انتقالی" از ماهها پیش با او توافق کرده بودند ممکن گشت. پیوستن عبدالسلام جلود و چند وزیر دیگر در همین روزها، ماجرای دستگیری سیف الاسلام و محمد پسران معمر قذافی و فرار بعدیشان همراه پدر و بقیه خانواده و اطرافیان همه نشانه های همکاریهای دوجانبه عناصر نفوذی دو طرف این جنگ قدرت است. از همه عیان تر پیوستن وزیر بهداری در چهارشنبه شب است که علنا به میدیا گفت از ماهها پیش با مصطفی عبدالجلیل درباره زمان پیوستنش به مخالفان توافق کرده است. یک سناریوی روشن "inside job" است که دارد اجرا میشود. خود مصطفی عبدالجلیل رئیس "شورای ملی انتقالی" وزیر سابق "عدلیه" کابینه قذافی است و عملکرد گذشته و امروزش نشان میدهد که عدالتی که اجرا میکند همان عدالت قذافی است. ترکیب "شورای ملی انتقالی" ائتلاف عناصر حکومت قذافی با طیفی از اسلامیون شناخته شده است نظیر عبدالحکیم بلحاج (مجاهد سابق در افغانستان) که رهبری عملیات نظامی تصرف پایتخت را به عهده دارد. روشن است که پیروزی این ائتلاف تا مغز استخوان ارتجاعی و جایگزینی آن به جای استبداد قذافی ربطی به منافع کارگران و مردم لیبی و پیروزی آنها ندارد. با این حال شکافی که درنتیجه خیزش مردم بپاخاسته در حکومت فرسوده و منزوی شده قذافی ایجاد شد و به سقوط حاکمیت استبدادی چهل و دو ساله او انجامید، تغییری مهم واقعی است که به کارگران و مردم لیبی برای بسط و پیشبرد مبارزه شان در جهت خواستهای سیاسی آزادیخواهانه و همچنین بهبود معیشت فرصتهایی خواهد داد. حکومت موقت "شورای ملی انتقالی" هم اکنو یک قانون اساسی ارتجاعی مبتنی بر "اسلام معتدل" و یک نقشه راه انتخابات پارلمان و ریاست جمهوری را تصویب کرده که راه دخالت کارگران و مردم آزادیخواه در پروسه تعیین نظام سیاسی آتی را کاملا میبندد. ازجمله آزادی احزاب را مقید به "چارچوب موازین و سنتهای اسلامی" کرده اند. کاری که ضدانقلاب حاکم در مصر و تونس هنوز نتوانسته به جامعه و انقلاب تحمیل کند را این حکومت موقت ارتجاعی از نظر خود تمام شده تلقی میکند. اما از تصمیمات ارتجاعی آنها تا اجرای این تصمیمات در روی زمین داغ لیبی رهاشده از استبداد قذافی، راهی است که باید با درهم شکستن مبارزات آتی کارگران و مردم آزادیخواه طی کنند و موفقیتشان در طی کردن این راه نه فقط حتمی نیست بلکه اصلا آسان نیست. این آن فرصت دخالت انقلابی و آزادیخواهانه کارگران و جوانان و آزادیخواهان در برابر ارتجاع جایگزینی است که بخشی از استبداد نظام پیشین است. به این معنی انتقال قدرت میان دوبخش نظام استبدادی حاکم بر لیبی، میتواند سرآغاز مبارزات تعیین کننده ای باشد که طبقه کارگر و جوانان آزادیخواه لیبی پرچمدار واقعی آن در دوران بعد از قذافی خواهند بود. بیاد داشته باشیم دو میلیون کارگر مصری در لیبی شاغلند که خواهران و برادارانشان در مصر ظرف همین شش ماه توانسته اند دهها تشکل مستقل بنیاد بگذارند و با اعتصابات و اعتراضاتشان در راستای تداوم انقلاب مصر مهر مطالبات کارگری را به انقلاب مصر و جامعه مصر زده اند. پیشرویهای طبقه کارگر در مصر و تونس در صحنه بودن هزاران فعال کارگری و سوسیالیست در این دو کشور مجاور لیبی میتواند تکیه گاه واقعی مبارزات کارگران و آزادیخواهان لیبی باشد. کمونیست هفتگی: مقایسه آنچه در لیبی اتفاق افتاد با مصر یا تونس٬ کلا تفاوتها در چه است٬ و این تفاوتها چه تاثیری در روند تحولات این کشورها میگذارد و چه تجاربی برای طبقه کارگر ایران دارد؟ فاتح شیخ: تفاوتها بسیار آشکار است: حضور فعال طبقه کارگر با درجاتی از تشکل و آگاهی در هر دو انقلاب تونس و مصر و نبود چنین حضور فعالی در لیبی برجسته ترین تفاوت است. متقابلا آمادگی بخشی جداشده از حکومت قذافی برای کنترل خیزش انقلابی مردم در لیبی در مقایسه با عدم آمادگی کل حکومت و بورژوازی در تونس و مصر دومین تفاوت مهم است. تفاوت بزرگ دیگر در میزان قربانی دادن مردم است: در لیبی تا هم اکنون آمار قربانیان از ٢٥ هزار گذشته است، در مصر به هزار و در تونس به دویست نفر نرسید. ویرانیهای ناشی از جنگ و بمباران ناتو که سرسام آور است. جمعبندی تفاوتها اینست که در دنیای امروز که سرمایه داری در همه جوامع، مناسبات مسلط و پیشرفته جامعه است، مبارزه طبقاتی، توازن قوای واقعی بین دو اردوی پرولتاریا و بورژوازی در جریان هر انقلاب چه قبل از وقوع انقلاب و چه در ادامه آن ستون فقرات صفبندی اردوهای انقلاب و ضدانقلاب است و در سرنوشت خیزش انقلابی نقش تعیین کننده دارد. تجربه منفی لیبی در برابر تجارب مثبت انقلابات تونس و مخصوصا مصر که همچنان ادامه دارند، کیس مشخصی است که نباید وزن اضافی به آن داد گرچه همه درسهای تلخ آن توسط طبقه کارگر و کمونیستهای همه کشورها باید جدی گرفته شود. مورد یمن و سوریه در انقلابات خاورمیانه از تجربه لیبی تبعیت نمیکند و فعالین کمونیست و آزادیخواه مجال آن را دارند که تلاش کنند تجربه لیبی در این دو کشور تکرار نشود. برای طبقه کارگر در ایران درس گرفتن از تجربه منفی لیبی و برجسته کردن نقاط قوت تجربه اردوی طبقه کارگر در مصر و تونس این است که به هر میزان آمادگی سیاسی و سازمانی اردوی طبقه کارگر در شرایط پیش از وقوع انقلاب بالاتر باشد و در دوران انقلاب بالاتر برده شود به همان میزان ادامه انقلابی که در میگیرد در راستای تحقق مطالبات سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر و در مسیر پیشروی به سوی یک انقلاب کارگری پیرومند تضمین شده تر است. این درس گرانبهایی است که عملی کردن آن از همین امروز حیاتی است
|