چند کلمه ای در مورد فرمان حمله خمینی به مردم کردستان
حسین مرادبیگی
روشنفکران و سخنگویان محافل راست و چپ بورژوا به هر مناسبت و بویژه این
روزها به صرافت ارزیابی از انقلاب ٥٧ افتاده و می افتند. میگویند به
"هرج و مرج" کشیده شد. بر دوره قبل از آن افسوس میخورند. میگویند "افراطی
گری" چپ نگذاشت وگرنه حکومت سابق نیز مانند جمهوری اسلامی که گویا قابل
اصلاح است، قابل اصلاح بود. خلاصه هرکدام به شیوه خود در این مورد اظهار
نظر میکنند تا تاریخ واقعی آن و نقش اقشار مختلف سرمایه را در آن لوس
کنند.
بحث در این مورد واضح است در این نوشته کوتاه نمیگنجد باید آن را به مجال
دیگری موکول کرد. فرمان حمله خمینی به مردم کردستان در مرداد ماه ١٣٥٨
امکان داده است تا چند کلمه ای در این مورد گفت و به واقعیاتی در آن اشاره
کرد.
انقلاب ٥٧ در ایران کاپیتالیستی و با موقعیت استراتژیک آن در منطقه با
طبقه کارگری که در این انقلاب بعنوان یک طبقه به میدان آمده بود، از یک
طرف شکست توهمات "چپ خلقی" را در مورد بورژوازی "ملی و مترقی" و آن خرده
بورژوازی که قرار بود در "جبهه متحد خلق" همراه طبقه کارگر راه را بسوی
سوسیالیسم هموار کند اعلام کرد، و از طرفی دیگر از روز روشن تر اعلام کرد
که در ایران بورژوازی دمکرات نداریم و حکومت بورژوازی در ایران نمیتواند
دمکرات باشد.
بورژوازی لیبرال مورد علاقه "چپ خلقی" که این چپ آن روزها طبقه کارگر را
به حمایت "مشروط و یا بدون قید و شرط" از آن فرامیخواند اگر در اوج انقلاب
از آزادی و از حق بیان صحبت میکرد، برای نجات پایه های سرمایه از توفان
انقلاب و گسترش مبارزه و تفکر کارگری در ایران به دامن خرده بورژوازی
محافظه کار و ارتجاع مذهبی پناه برد. "دولت موقت" همراه ارتجاع مذهبی٬ چپ
ها و کمونیستها را "اخلال گر و توطئه گر" نامید. در دوره "دولت
موقت" کارگران بیکار را در اصفهان به گلوله بستند. در دوره "دولت موقت" به
کارگران گفتند که از "ارس تا خلیج فارس کسی به آنان باید نگفته است"! در
دوره "دولت موقت" بود که فرمان یورش خمینی به مردم کردستان اعلام شد. بنی
صدر به کارگران گفت، "شورا پورا مالیده است، جانم باید کار کنید". بنی صدر
بعدها گفت، "پوتین ها را از پا در نخواهد آورد تا غائله را در کردستان
فروننشاند". واقعیاتی که راست و چپ بورژوا این روزها تلاش میکنند آن را
زیر نام جمهوری اسلامی، زیر لحاف کنند.
انقلاب ٥٧ انقلابی بود برای آزادی و رفاه اجتماعی و حرمت انسانی. این
انقلاب نه با توطئه و صحنه سازی که با سرکوب و کشتاری خونین به شکست
کشانده شد. یورش به زنان، حمله به دفاتر و سازمانهای چپ و بلاخره فرمان
یورش خمینی به مردم کردستان و سرانجام خرداد ٦٠ حلقه نهایی از سرکوب
انقلاب در سراسر ایران بود.
" فاصله ٢٢ بهمن ٥٧ تا ٣٠ خرداد ٦٠ تمام آن فرصتى بود که اسلام و حرکت
اسلامى با همه اين سرمايه گذارى ها و تلاشها توانست براى موکلين مستاصل
رژيم شاه بخرد. و البته از اين بيشتر نياز نداشتند. در تاريخ واقعى ايران،
٣٠ خرداد به ١٧ شهريور ميچسبد و حلقه بعدى آن است. خمينى، بازرگان،
سنجابى، مدنى، فروهر، يزدى، بنى صدر، رجايى و بهشتى، نامهايى هستند که
بايد بدنبال محمدرضا پهلوى، آموزگار، شريف امامى، بختيار، اويسى، ازهارى و
رحيمى آورده شوند، بعنوان مهره هايى که يکى پس از ديگرى جلوى صحنه ميآيند
تا شايد راه انقلاب و اعتراض مردم را سد کنند. رژيم سلطنت و مهره هاى
رنگارنگش در مقابل ضربات پى در پى جنبش اعتراضى شکست خوردند. حکومت
اسلامى، در عوض، قادر شد فرصت بخرد، نيروى ارتجاع را بازسازى کند و انقلاب
مردم را به خونين ترين شکل در هم بکوبد. دستور کار هر دو رژيم يک چيز
بود."(منصور حکمت، انقلاب شکست نخوردگان.)
آن روزها اوضاع در کردستان با دیگر نقاط ایران فرق میکرد. شهرها دست
نیروهای سیاسی و ارگانهای اقتدار توده ای و مردم مسلح بود. بوروکراسی
و بخش قابل توجهی از دستگاه سرکوب رژیم سابق توسط مردم انقلاب کرده
درهم کوبیده شده بود. چپ ها و کمونیستها عمدتا حول سازمان
کومه له بسیج شده و قطب چپ آن جامعه را در دفاع از آزادی و انقلاب تشکیل
میدادند. جریان اسلامی حامی خمینی(مکتب قرآن مفتی زاده) نیروی قابل توجهی
نبود. وقایع آن دوره در سراسر ایران بویژه در کردستان نشان داد که
دینامیسم انقلاب هنوز زنده بود. شکل گرفتن سریع تشکل های کارگری در شهرها،
ایجاد جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب در سنندج و دیگر جمعیت ها در دیگر
شهرهای کردستان، مبارزه و اعتراض دهقانان و کارگران روستا علیه زمین داران
بزرگ، راه پیمائی ها و سرانجام کوچ تاریخی مردم مریوان جلوه هایی از حرکت
رو به گسترش انقلاب و آمادگی این مردم برای دفاع از آزادی و انقلابی بود
که در آن شرکت کرده بودند. این رویدادها آن روزها کردستان را به سنگر دفاع
از آزادی و انقلاب تبدیل کرده بود.
فرمان یورش خمینی اساسا علیه این مردم و قطب چپ این جامعه بود. روز ٢٨
مرداد ماه ١٣٥٨ خمینی فرمان یورش به مردم کردستان را به نیروهای
زمینی و هوایی و دریایی! جمهوری اسلامی صادر کرد. رهبری کومه له آن دوره
تصمیم گرفتیم که مردم را در سراسر کردستان به مقاومت در برابر یورش
نیروهای جمهوری اسلامی فراخوان دهیم. دفاع از آزادیهای سیاسی و سازماندهی
مقاومت در مقابل جمهوری اسلامی آن خواستهای اصلی بود که میتوانست جامعه را
حول خود قطبی کند.
جامعه کردستان بسرعت حول خواست مقاومت در مقابل یورش نیروهای خمینی بسیج
شد. ضد حمله نیروی پیشمرگ سازمانهای سیاسی علیه نیروهای خمینی شروع
و با تظاهرات وسیع مردم شهرها گره خورد که سرانجام بعد از سه ماه شهرهای
کردستان یکی بعد از دیگری آزاد شدند. و خمینی در ٢٦ آبان ماه ٥٨ با صدور
پیام عاجزانه و مزورانه اش خظاب به "برادران کرد" عملا به شکست موقت خود
اذعان کرد.
یکی دیگر از نیروهای درگیر در رویدادهای آن دوره، حزب دمکرات کردستان
ایران بود بعنوان حزب بورژوازی کرد و پرچمدار ناسیونالیسم کرد در کردستان
ایران. رهبری این حزب انصافا حاضر بود و حتی به حفاظت از پاسگاههای
مرزی در کردستان ایران نیز برای جمهوری اسلامی رضایت میداد به شرطی که این
دولت حزب دمکرات را در کنار خود قرار میداد. اما آنچه که در جامعه کردستان
در دفاع از آزادی و انقلاب در جریان بود بکلی از حطیه اختیار و تاثیر حزب
دمکرات خارج بود. سرنوشت انقلاب و ضد انقلاب در کردستان جای دیگری تعیین
میشد. حزب دمکرات آن روزها تلاش کرد تا نقش همیار و همکار جمهوری اسلامی
را در سرکوب انقلاب بعهده گیرد اما در آن روزها فشار رادیکالیسم موجود در
کردستان و ترس رهبری این حزب از افتادن به موقعیت حزب توده هر بار مانع
این کار میشد و رهبری حزب دمکرات سرانجام به دنباله روی از قطب رادیکال
جامعه ناچار میشد. با اینحال یورش خمینی به مردم کردستان ایران برای حزب
دمکرات خالی از "برکت" نبود. با حمله خمینی به مردم شهرهای کردستان
ناسیونالیسم کرد تقویت شد، رهبری حزب دمکرات که تا آنوقت در "گوش گاو
خوابیده بود" جان تازه ای گرفت و خودمختاری که خواست اصلی این حزب بود
بدلایل معینی به صدر خواست مردم کردستان رفت.
در یک کلام، انقلاب ٥٧ و رویدادهای آن دوره به نیروی چپ و کمونیست آن
جامعه برای اولین بار بعد از شکست انقلاب اکتبر یک بار دیگر امکان داد که
در سطح وسیعی توده کارگر و دیگر مردم معترض را حول پرجم خود بسیج کند. اما
کمبودهای جدی فکری و سیاسی آن دوره متاسفانه مانع از بهره برداری واقعی از
این موقعیت شد. با اینحال برافراشتن پرچم مقاومت و سازماندهی مقاومت در
مقابل ضد انقلاب اسلامی به قدرت رسیده در دفاع از آزادی و انقلاب یکی از
تلاشها و افتخارات چپ ها و کمونیستهای این جامعه به حساب میاید.
آنچه که باید از آن دوره آموخت، برخلاف اندرزهای بورژوائی چپ بورژوا در
مورد همیاری و همکاری با جریانات بورژوا لیبرال در آینده تحولات سیاسی در
ایران و یا "انقلاب، انقلاب" کردن و افتادن دنبال این یا آن بخش بورژوا
تحت عنوان فلانی بهانه است و گویا "انقلاب" اینجوری شروع میشود و گویا چپ
حاشیه ای سرانجام "رهبری انقلاب" را از دست گرایشات و جریانات بورژوا
درمیاورد، این است که کدام طبقه اجتماعی به دلیل شرایط عینی اقتصادی خود
میتواند انقلاب ضد استبدادی همگانی را به سرانجام رسانده و با گذر از آن
با رهایی خود دیگر افراد جامعه را نیز از هر نوع ستم و استثماری رها سازد.
و این بدون تامین استقلال فکری، سیاسی و حزیی طبقه کارگر طوریکه جامعه به
آن اذعان کند، امکان پذير نيست.
١٧ اوت ٢٠١١
|