دخیل ببنید، النگوی سبز و سیاه را بهم ببافید! درون حاکمیت شکاف دیگری سرباز میکند! ثریا شهابی
اختلاف میان احمدی نژاد و گروه بندی داخل حکومتی اش، با بیت رهبری و شورای نگهبان و مجلس، که از اعتراض احمدی نژاد به دخالت خامنه ای در غزل و نصب کابینه او، شروع شد، همچنان تشدید و تعمیق میشود. دسته بندی ها، کنار گذاشتن ها، یارگیری های جدید و گروه بندیهای جدید، در مجلس و در دولت و شواری نگهبان و میان فرماندهان سپاه و ... شکل گرفته است و هر روز دامنه اش وسیع تر میشود. صف پیشتر متحد حاکمیت، "اصولگرایان"، به هم میریزد. مقاومت و "قهر" کردن احمدی نژاد در مقابل دخالت های خامنه ای، سطح اختلاف را جای جدیدی میبرد. مقاومت احمدی نژاد در مقابل خامنه ای، عدم حضور ۱۰ روزه اش از شرکت در جلسات دولت در اعتراض به دخالت خامنه ای، آغاز دور دیگری از جدال در حاکمیت و همزمان آغاز دور دیگری از بازتاب آن در میان اپوزیسیون درون و بیرون حکومت است. این شرایط زمینه دسته بندی های جدید برای انتخابات سال آینده مجلس و انتخابات ریاست جمهوری آتی، را فراهم میکند. طرفداران خاتمی، رئیس جمهور "اپوزیسیون" و رئیس "گفتگوی تمدن ها"، در حسرت چنین "قهر" و مقاومتی از جانب "شاه شجاع الدین" اصلاحات، جان به لبشان رسید! احمدی نژاد، با مقاومت در مقابل خامنه ای، باز هم در صف اپوزیسیون طرفدار رژیم، گوی سبقت را از رقبای سبز و دو خرداد و ملی – مذهبی ربود. پیش از پرداختن به این سوال که این دور دعوا، آنهم با شرکت کسی چون احمدی نژاد، که امروز به بهانه "اطرافیان منحرف" مورد حمله قرار میگیرد، بر سر چی است و میتواند به کجا کشیده شود، لازم است به بازتاب های این شکاف در اپوزیسیون، نگاهی بیندازیم. خاتمی، کسی که در مقام رئیس جمهور در مقابل حکم ولایتی آقا، سر تعظیم فرود آورد و نشان داد که منفعت نظام برایش بیش از هر چیز مقدس است، امروز به همین اعتبار سپر دفاعی خامنه ای شده است. تا "ظلم هایی که به رهبر شده است" را با "ظلم هایی که به مردم شده است" به اصطلاح تاخت بزند! به این امید که با ایفای نقش "میانجیگر"، شانسی برای انتخابات دور بعدی رئیس جمهوری برای خودش باز کند. کسی که فکر میکند این پروژه، یعنی عروج مجدد امثال خاتمی، تماما سوخته است، چرا که مردم همه این ها را تجربه کرده اند، را باید به ظرفیت اقیانوس بی انتهای فرصت طلبی بخش اعظم اپوزیسیون، رجوع داد. یادآوری کرد که چگونه از ملی – مذهبی تا توده - اکثریت، و راست و چپ ناسیونالیست، در کشاندن مردم به دنبال هر جر و جانور" تازه اپوزیسیون شده ای" چون میرحسین موسوی، گوی سبقت از هم ربودند. باید منتظر شد و دید که چگونه باز امثال خانم مهرانگیز کار و "مطالبه محوریهایی" و کمپین یک میلیون امضا، که در بالماسکه "من و انتخابات"، "جذب گزافه گويي نامزدها" شدند، و بر دست خیل وسیعی از جوانان متنفر از جمهوری اسلامی النگوی سبز کردند و مردم را فریب دادند، این بار چه رنگی به خود میگیرند. هرچند که برخلاف جریان سبز و شرایطی که بر متن آن جریان سبز عروج کرد، شکاف جدید در حاکمیت، در شرایط متفاوت تری سر باز میکند. برخی چون محسن سازگارا و تئوریسین های سبز، هرچند در پلاتفرم سیاسی احمدی نژاد، که عبارت است از: پررنگ کردن رنگ ایرانی در اسلامیت حکومت و "چیدن دم" ولی فقیه، شریک باشند، با این وجود خصومت شخصی شان با احمدی نژاد چنان عمیق است که قطب نمای سیاسی شان را بشدت تحت تاثیر قرار داده است. این طیف به "درهم ریختگی" صف حاکیمت و "شورش مردم" و پرتاب مجدد آنها به کرسی رهبری انقلاب سبز، امید بسته اند. امیدی که در آن چپ ناسیونالیست و میلیتانت، نیز شریک است. سازگارا آن را انقلاب سبز، و این چپ آن را انقلاب مردم میخواند. و برخی چون فرخ نگهدار، از دل این دعوای جدید در انتظار "دمکراتیک شدن بیشتر انتخابات ها" است! میفرمایند که جمهوری اسلامی باید بپذیرد که با حذف و انحصار طلبی نمی تواند ادامه دهد و بالاخره برای حکومت شانس برگزاری انتخابات های دمکراتیک تر فراهم میشود! این طیف فرصت طلب توده – اکثریت، برای مانور و خالی کردن زیر عبای ولی فقیه و رفتن زیر بیرق احمدی نژاد، یا خاتمی، حتما فرمولبندی مردم پسندانه ای، از آستین در میآورند. بهررو، از راست و چپ، چشم انتظار نجات و رستگاری از دل تخاصمات درون حکومتی، صف بسته اند. یکی به "دمکراتیک تر شدن انتخابات های آتی، دخیل بسته است، و یکی رایحه جان تازه در کالبد بی جان "انقلاب سبز" به مشامش میخورد. چپ ناسیونالیست غیرکمونیست هم، که تمام سرمایه زندگی اش را به سرنگونی رژیم بهر شکل و حتی به شکل لیبی گره زده است، بدنبال استخراج سنتز "انقلاب مردم" از تقابل "تز و آنتی تز" دستجات حکومتی و رستگاری خودبخودی، هر روز از این کمپین تا آن کمپین خود را "مشغول" نگاه میدارد. در این بازار همه چیز پیدا میشود، جز صدایی که منافع مستقیم مردم، طبقه کارگر، زنان، و جوانان، و مطالباتشان را منعکس کند. این سوال که این دور دعوا، آنهم با شرکت کسی چون احمدی نژاد، که امروز به بهانه "اطرافیان منحرف" مورد حمله قرار میگیرد، بر سر چی است، چرا این شکاف امروز سرباز کرده است، و میتواند به کجا کشیده شود، سرنخ دوری و نزدیکی ها در صف پوزیسیون و اپوزیسیون، و روندهایی که در پیش است را بدست میدهد.
احمدی نژادی، عروج و اختلاف با رهبر! اختلاف در درون گروهبندی های حاکمیت، امروز در شرایط دیگری، سرباز کرده است، که با شرایط عروج سبز و خاتمی متفاوت است. این دعوا بشدت درون خانوادگی، بسیار بعید است که بازتاب اجتماعی وسیعی در میان جنبش های اعتراضی داشته باشد. اما عدم استقبال مردم از این جدال، و عدم انعکاس آن در صفوف جنبش های اجتماعی و اعتراضی مردم امروز، الزاما به این معنی نیست که برای طیف وسیعی از شخصیت ها و جریانات سیاسی در اپوزیسیون روزنه امیدی باز نشده و نمی شود. اما دعوا بر سر چی است؟ همه متفق القول اند که این دعوایی برای تغییر آرایش در میان صفوف حاکمیت است. اگر این حکم واقعی است، ضرورت این تغییر آرایش از کجا ناشی میشود. و چرا امروز این شکاف سرباز میکند. این تصور که هر چندگاهی حاکمیت برای مقابله با شورش مردم، به جان هم میافتد و آرایش صفوف خود را تغییر میدهد، سطحی تر و کودکانه تر از آن است که بتواند به ریشه این اختلافات حتی نزدیک شده باشد. بی تردید نارضایتی عمومی، فشار اعتراضات بخصوص علیه گرانی و اختناق، بر روند تقابل جناح ها در حاکمیت تاثیرات مهمی میگذارد، اما این ریشه این اختلافات نیست. جمهوری اسلامی ایران، در آغاز دوره ای است که با احمدی نژاد آغاز و به اوج خود رسید و امروز به پایان آن رسید است. احمدی نژاد نماینده اتحاد در صفوف دو بخش از حاکیمت، و نماینده تمام بورژوازی ایران در دور گذشته و پس از انتخابات بود. او هم به اندازه کافی اسلامی بود و هم به اندازه کافی ایرانی! هم از کیسه امان و "اسلام مستصعف پناه" خرج میگرد و هم از "توبره" ایرانیت و عظمت طلبی ایرانی میخورد. احمدی نژاد بر خلاف خاتمی و همه نمایندگان "اصلاحات" و برخلاف جریانات اصلی ناسیونالیستی که چشم انتظار برکات سارکوزی و اوباما برای رسیدن به مشروطه شان اند، او در مقابل غرب "ایستاد"، نماینده "حق ایران اتمی" و سخنگوی بورژوازی عظمت طلب ایرانی شد. او برخلاف خاتمی و موسوی، نه با "گفتگوی تمدن ها" و نمایش "دمکراسی اسلامی"، که با امتیازگیری از موقعیت تضعیف شده غرب در عراق، به پای میز مذاکره با غرب رفت. و بالاخره او با اجرای سیاست قطع یارانه ها و سپردن نان و سوخت و احتیاجات اولیه مردم به بخش خصوصی و به مکانیزم بازار، دست راستی ترین سیاست اقتصادی بورژوازی ایران را پیاده کرد. گردنکشی او در مقابل ولی فقیه، از این موقعیت ناشی میشود. اما رویداهای خاورمیانه، انقلابات در جهان عرب و تضعیف موقعیت سابق جمهوری اسلامی در خاورمیانه و محدود شدن آن در بهره برداری از مسئله فلسطین از یک طرف، و تقویت قدرت اقتصادی بخش خصوصی از طرف دیگر، موازنه قبلی را برهم زد. گردنکشی امروز احمدی نژاد در مقابل رهبر، و تسخیر سنگر همیشگی طرفداران اصلاحات یعنی "قانونیت در مقابل ولایت"، از این موقعیت سیاسی و اقتصادی ناشی میشود. ترکیب گذشته پاسخگوی شرایط امروز حاکمیت نیست. این ها به سرشان نزده است. احمدی نژاد نه خاتمی است و نه موسوی، نه به امید گل دادن نجوای "گفتگوی تمدن ها" سوخت و کنار رفت و نه به امید رنگ سبز جلب رضایت غرب با پرچم "دمکراسی اسلامی"، در خانه محبوس شد. او خود را به بورژوازی غرب برای وارد شدن به بازار جهانی سرمایه، با باج بگیری و دیپلماسی، تحمیل کرد. احمدی نژاد با سیاست اقتصادیش، که عبارت است از هرچه بیشتر بازکردن دست بازار و کوتاه کردن دست دولت و سوبسیدها و مقرراتش بر تولید و توزیع و کلا بر اقتصاد کشور، نه تنها قدرت اقتصادی بخش خصوصی را یک شبه دگرگون و تقویت کرد که در عین حال آرمان تاریخی بورژوازی بزرگ ایران را برآورده کرد. احمدی نژاد با سیاست خارجی و دیپلماسی و سیاست اقتصادیش، ناسیونالیست ها و بورژوازی ایران را موقتا به مشروطه شان رساند. در دوره او بالانس رابطه محافل و کانونهای قدرت اقتصادی و سیاسی در صفوف بورژازی حاکم، تماما برهم خورد. این شرایط زمینه مادی بود که بر متن آن بخش خصوصی را برای گشاد تر کردن صندلی حاکمیت به نفع خود به تحرک در آورد و آن را در مقابل ولی فقیه که شاخص دخالت حکومت و دین در اقتصاد است، قرار داد. با بالا رفتن وزن بخش خصوصی در اقتصاد و تولید جامعه، این بخش که پشت به احمدی نژاد دارد، با پرچم "قانونیت در مقابل ولایت" و با دست درازی به وزارت اطلاعات و دخالت در حوزه قدرت ولی فقیه، پا از گلیم درازتر کرد. این شرایط میتوانست، با درجاتی از اغماض ولی فقیه و سازش خامنه ای و اطرافیانش روبرو شود و خامنه ای هم جام زهر محدود شدن اختیارات ولی فقیه را سربکشد. اما سهم خواهی بخش خصوصی و در راس آن احمدی نژاد، و شکافی که با این سهم خواهی شکل گرفت، به سد موانع دیگری خورد که خارج از کنترل جمهوری اسلامی است. این تقابل و شکاف جدید، که میتوانست دیروز ساده تر حل شود، به سد انقلابات جهان عرب و تغییر معادلات قدرت در خاورمیانه و در جهان خورد. رویدادهای خاورمیانه، انقلابات در جهان عرب و تغییر توازن قوای بین المللی و تغییر موقعیت ایران و بورژوازی ایران در خاورمیانه، شکافی را که میتوانست به سادگی "بهم آید" را تعمیق و به جایی کشانده است که امروز تصور پر شدن آن بسیار دشوار و پیچیده است. انقلابات در جهان عرب، تخفیف تخاصم بورژوازی عرب با اسرائیل، آمادگی حماس برای مذاکره با اسرائیل، دست بالا پیدا کردن جهان عرب در حل تناقضات خاورمیانه، در اولین وهله پروسه سازش آمریکا و غرب با جمهوری اسلامی، این دستآورد احمدی نژاد، را به پشت صحنه راند. امروز در مناسبات بین المللی موقعیت جمهوری اسلامی در دیپلماسی جهانی بشدت تضعیف شده است. در خاورمیانه زمینه عرض اندام قدرت های دیگری فراهم شده است که جمهوری اسلامی الزاما در ردیف اول این قدرت ها نیست. این واقعیت، کل موقعیت جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران در خاورمیانه را تغییر داده است. از نظر بورژوازی جهانی و بورژوازی عرب، جمهوری اسلامی امروز نه در حل مسئله فلسیطن و نه در حل بحران عراق، نقشی ایفا نمی کند و نباید ایفا کند! آنتاگونیزه شدن اختلاف احمدی نژاد و خامنه ای، "شاخ و شانه کشیدنهای" طرفداران خامنه ای علیه احمدی نژاد و دولت اش، از این موقعیت تضعیف شده جمهوری اسلامی در صحنه بین المللی و در خاورمیانه، که احمدی نژاد نماینده و پرسناژ اصلی آن بود، سرچشمه میگیرد. آنتاگونیسمی که میتواند هم تحت تاثیر فاکتورهای داخلی و هم فاکتورهای بین المللی، به نتایجی برسد که برای هیچیک از طرفین نه قابل پیش بینی است و نه اساسا در راستای سناریوهای تاکنونی شان است. ۲۵مه ۲۰۱۱
|