وقتی آقای رئیس جمهور ویلون میزند! مصطفی رشیدی
گرانی افسار گسیخته جان مردم ایران را به لبشان رسانده است. سیر صعودی و سرسام آور قیمت مسکن، اقلام اصلی مایحتاج روزمره، خوراک و پوشاک، مخارج ایاب و ذهاب و درمان و بهداشت هر یک بتنهایی به وانفسای زندگی تبدیل شده است. گرانی و تورم بمثابه یک هیولای سیری ناپذیر هر روز بخش تازه تری از دستمزد و دارایی محقر بخش عظیم مردم را میبلعد. ناامنی مطلق بر تار و پود حیات آن مردم تنیده است و پایانی بر آن در چشم انداز نیست. حذف سوبسیدها به باتلاق تباهی در آن مملکت ابعاد تازه تری بخشیده است. و با هر سر فصل جدید از تباهی ها سوال سمج همیشه آشنای فضای سیاسی ایران جان تازه تری بخود میگیرد: کاسه صبر این مردم کی لبریز خواهد شد؟ کی و چگونه قرار است انبار خشم و نارضایتی این جامعه منفجر شود و نجات از رژیم حاصل گردد؟ این سوال خیلی هاست. جوابها بسته به نیتها و از چپ تا راست بسیار متننوع هستند. در میان پاسخهای قابل تعمل بسادگی یکی اینستکه مردم آنطور که باید و شاید "قدر" احمد نژاد را نمیدانند! جا دارد این آقای رئیس جمهور و بلبل زبانیهای پوپولیستی و عدالت پرورانه اش توسط مردم زحمتکش و معترض "جدی" گرفته شود. علارغم عفریت اسلامی حاکم شاید هنوز باید مردم ایران را جزو خوش شانس ترینها در نوع خود جهان بحساب آورد. چند تا کشور دیگر استبدادی و وحشی در جهان را سراغ دارید که یک دوجین ابرقدرت و مرجع رسمی بین المللی، مستقیم و غیر مستقیم، بطور مداوم و با پول و با قطعنامه و با تهدید از مردم و اعتراض و اپوزسیون در مقابل حکومت "حفاظت"میکنند؟ چند تا کشور دیگر را میشود سراغ گرفت که از سرنوشت فعال سندیکایی تا دراویش ناکجا آبادش، از قیمت گوشت سفید و قرمز در آن تا تعداد صف پمپ بنزینها با این دقت و سرعت توسط صدها مدیا و متخصص و دایه های خودگمارده زیر ذره بین قرار بگیرد؟ برعکس ظاهر قضیه، با کمی فاصله و با خراش کوچک بر هاله دور فضای سیاسی ایران، صحنه ترسناک و تکان دهنده ای جلوی چشمانتان جان میگیرد. این صحنه به یک لاتاری پر حرارتی شبیه است که دهها دولت و حزب و جریان خیمه زده اند و روی "نقطه جوش" این مردم شرط بندی کرده اند. این جریانات هر کدام با سودای خود، سوداهایی بشدت بیگانه با منافع مردم، روی عصیان مردم حساب باز کرده اند. هورا میکشند، تشجیع میکنند، سرکوفت میزنند و برای طغیانهای در راه ناخن میجوند. عصیان بخشی از طبیعت ذاتی انسانها و بخشی از قانونمندی جامعه است. پیش بینی آن ممکن نیست، اما دیر یا زود، بخشهایی از مردم در سراشیب استیصال هم که شده، دست به طغیان میزند. تجربه زنده سیاسی چند ساله اخیر و در نمونه های مثل فریدون کنار، تحرکات خوزستان، تبریز و رویدادههای سبز نشان داد که مردم نه به طغیان بلکه به قدرت نهفته در آکاهی و اتحاد و تشکل خود نیاز دارند. این آکاهی و تشکل را باید ساخت. حقیقت اینستکه هیچ کس باندازه خود رژیم به زمینه های عصیانها و در حاصل سیاستهای خود وافف نیست. صفوف رژیم بیش از همه با این "خطر" دلمشغولند و برای مقابله با آن خود را آماده کرده اند و میکنند. طنز تلخ در این اینستکه هیچ کس باندازه خود رژیم، و بدرست، به بیحاصلی عصیانهای کور و خود جوش واقف نیست. عقل سرشاری لازم نیست، ففط کافیست بخاطر آورد سرکوب طغیانها برای رژیمی از نوع ایران بمراتب آسانتر است، و بدنبال، سرخوردگی جای خشم و عصیان را خواهد گرفت. برای یک فعال دلسوز و آگاه سوال اساسی با همان سماجت زنده و معتبر است: این مصائب تا کی؟ خشم و نارضایتی بی حاصل تا کی؟ تنها راه ممکن ایجاد همدلی در میان مردم است. مردم در محلات و در محل کار گرد هم بیایند، بیکدیگر اعتماد کنند و از هم نیرو بگیرند. اعتراض مشترک و برنامه ریزی شده، باید بتواند اتحاد و اعتماد بنفس را میان مردم هر چه بیشتر تقویت کند. در کارخانه یا محله باید همه را جمع کرد، همکار و همسایه افغانستانی را نباید از قلم انداخت، کسی بخاطر نماز خواندن نباید کنار گذاشته شود. زن و مرد، کوچک و بزرگ محل باید دست جمعی دنبال خواستهای خود را بگیرند. با هم سراغ بانک برای نقد کردن یارانه ها بروند، با هم یقه مسئولان اداره آب و برق را بگیرند. این تجمعات و حرکتهای جمعی الزاما به پلاکادر و شعار دادن نیاز ندارد. این اقدامات و تجمعات اعتراضی برای "سرنگونی" رژیم نباید و نمیتواند باشد. هر اجتماع باید اهداف روشن خود را تقیب کند و بکجراه نرود. در افتادن با پلیس شاید آسانترین کار ممکن باشد. اما قطعا نه موثر و نه الزاما نشانه رزمندگی است. هر شرکت کننده باید بروشنی به شدنی بودن و اهمیت و قدمهای بعدی واقف باشد. هر تک فرد شرکت کننده باید بتواند از هر قدم مشترک نیرو و اعتماد بنفس بگیرد. خاصیت رئیس جمهور کذایی و ویلون او در همینجاست. مگر نه اینستکه خود آقا قول دادند که با حذف یارانه ها گرانی نخواهد شد؟ مگر خود ایشان محتکران و بالا شهریها را انگشت نما نکردند؟ مگر تضمین داده نشد که سطح زندگی مردم زحمتکش تغییری نخواهد کرد؟ در اعتصاب بزرگ اخیر پتروشیمی، هزاران کارگر اعتصابی در کشمکش بر سر یکی از اساسی ترین مطالبات خود، و در تنها باندرول اجتماعات، خواست کارگران "چیزی بیشتر" از این نبود که کارفرما مصوبه دولت را به اجرا در بیاورد!! در فضای سیاسی امروز و کشمکشهای جاری، توهم به احمدنژاد محلی از اعراب ندارد. تجربه و واقعیتهای زندگی روزانه هزاران بار به کارگر و مردم زحمتکش حکم میکند که او و ارباب جمعی حکومتش عامل تباهیها، ابزاری برای فریب و سرکوب و برای تداوم دنیای وارونه موجود هستند. بساط کل این حکومت را باید هر چه زودتر جمع کرد. زمینه و باروت کافی برای این امر مدتهای مدید است که فراهم و در دسترس است. کارگر و فعالین آگاه و کمونیست نمبتوانند و نباید در انتظار عصیانها بنشینند. ما همین امروز بر دریایی از خشم ایستاده ایم، آگاهی و اتحاد تنها راهی است که میتواند خشم و بیتابی موجود را در میدان واقعی نبرد و در راه منافع خود کارگر و مردم زحمتکش بکار بیاندازد.
5 مه 2011
|