TLogo



نقد ضد رژیمی به جنبش سبز کارساز نیست

محمد فتاحی

در برخورد به جنبش سبز ابهاماتی در صفوف منتقدین چپ این جنبش قابل روئیت است که خود را در نقد ناروشن و ضد رژیمی از آن نشان میدهد؛

یکم- جنبش سبز نه محصول دوره انتخابات گذشته که ادامه حرکتی است که از دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و با شروع خصوصی سازی ها متولد شد. شروع این پروژه چهره رفسنجانی نزد غرب را تغییر داد؛ نزد غرب، عنوان شخصیت میانه رو برای رفسنجانی محصول شروع این پروژه بود.

  این جنبش بعد از دوره رفسنجانی زیر رهبری خاتمی پیشروی بیشتری کرده و در پروسه انتخابات دوم خرداد آن سال، دقیقا مانند دوره انتخابات اخیر با قدرت تولد خود را در ابعاد میلیونی اعلام کرد و پیروزی خاتمی پیروزی مردم نام گرفت؛ چیزی که در صورت پیروزی موسوی دوباره تکرار می شد. خاتمی و دوم خرداد ناتوان از یکسره کردن قدرت به نفع این جنبش شد. ناامیدی از خاتمی و دوم خرداد برای اصلاحات، این جنبش را پشت سیاست رژیم چنج آمریکا برد.

شکست آمریکا  و تغییر توازن نیروهای جهانی و منطقه ای، تغییر اجباری سیاست آمریکا در دوران اوباما و به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی به عنوان یک قدرت منطقه ای را به دنبال داشت. این فضا یکبار دیگر شرایط نمایندگی جنبش تغییر در جمهوری اسلامی را توسط جناحی از حکومت تامین کرد. جنبش سبز محصول این شرایط، و مقطع انتخابات ریاست جمهوری فرصتی برای خودنمایی علنی و رسمی اش در پروسه کمپین انتخاباتی بود. نیرویی که قرار بود کارنوال پیروزی دوران خاتمی را بعد از پیروزی موسوی در خیابان ها راه اندازد، روز بعد با شعار رای من کو عصبانیتش از نتیجه انتخابات را به خیابانها کشید.

 احزاب و نیروهای سیاسی پشت این جنبش در اپوزیسیون در تمام این دوران های حیاتش همان است که بوده است؛ نیروهایی که روزی اصلاحات، روز بعد رفراندوم، روز و امروز جابجایی قدرت بین نمایندگان سیاسی دو جناح طبقه حاکمه را خواستارند.

ندیدن این تاریخ ما را در اتخاذ تاکتیک درست در مقاطع مختلف دچار سرگیجه سیاسی میکند.

دوم - انتقاد از جنبش سبز به دلیل طرح شعار رای من کو نقد ضعیفی است. یک جنبش حق طلب و عدالتخواه هم میتواند سراغ نتیجه رای خود از سر توهم به انتخابات یا به دلیل شرکت مشروع در یک انتخابات برود. در نظر بگیرید فردا در انتخابات پارلمانی مصر اتحادیه های کارگری شرکت کنند و روز بعد در اعتراض به نتیجه انتخابات به خیابان بریزند. آیا پاسخ همین است که به ارتجاع سبز دادیم؟

اعتراض به شعار الله و اکبر هم یک موضع انتقادی جدی نیست. این شعار را مردم انقلابی مصر هم که علیه فقر و فساد و استبداد مشغول انقلاب اند، در مواردی میدادند و در میدان تحریر نماز هم میخواندند. نتیجتا کسی که به این شعار بیش از وزن خود گیر میدهد، برای علت حمایت ما از جنبش انقلابی مصر بی دلیل میماند.

منتقدینی فکر میکنند  اگر جای این شعار را آزادی بگیرد باید در آن شرکت کرد. اگر جنبش سبز در مناطقی از ایران که شیعه گری و الله و اکبر در سیاست خریداری ندارد، گسترش پیدا کند، میتواند این شعار را دور بریزد. در جایی مانند کردستان که ناسیونالیست های کرد برای پیوند جنبش شان به سبز تقلا میکنند، به دلیل فضای سیاسی سکولار آن منطقه، در صورت گسترش سبز به آنجا، شعار الله و اکبر دور ریخته شده و با شعار عام آزادی جایگزین میشود. نتیجتا مشکل این شعار هم حل میشود. در اینصورت کسی که نقد ریشه ای به سبز ندارد، تسلیم جنبش سبز با صف جدید و شعار متفاوت و بافت سکولار آن میشود.

سوم- حضور عناصر و شخصیت های سابق نظام هم عیب اصلی این جنبش نیست چون در کنار آن ٩٠ درصد احزاب سیاسی اپوزیسیون در این جنبش شریک و بخشا در نقش رهبر فکری و عملی اند و به آن نیرو و سرباز میدهند.
از این زاویه اگر یک حزب یا شخصیت سابقا مخالف نظام رهبرش بود نقد از زاویه حضور رهبران سابق نظام از حقانیت می افتاد. 

چهارم- ایراد سبز حتا شعار مرگ بر دیکتاتور هم نیست. این شعار در دستان مردم مصر خیلی هم انقلابی بود. در نظر بگیرید روزی کارگر در ایران با این شعار فرمان حرکت سراسری بدهد، آیا ما با سر در آن شرکت نمی کنیم و در جهت تکمیل شعار هم اگر لازم بود نمی کوشیم؟ این جنبش حتا اگر مرگ بر تمام جمهوری اسلامی بدهد حقانیت ندارد، همانطوریکه جنبش سرنگونی دوران سیاست رژیم چنج بوش برای ما حقانیتی نداشته و یک جنبش دست راستی بود. جنبش های ملی و قومی در اقصا نقاط ایران در دوره ای طولانی خیلی هم سرنگونی طلب بودند ولی مگر مورد حمایت ما قرار گرفتند؟ جنبش میلیونی ناسیونالیستی در آذربایجان سرنگونی میخواست ولی در عین حال مورد افشاگری ما هم بود.


پنجم- حقیقت این است که موسوی هوادار جمهوری اسلامی دوران خمینی نیست. جنبش خمینی ناسیونالیسم ضد غربی ایرانی بود و موسوی نماینده بورژوازی پرو غرب ایران است و اگر به قدرت میرسید به طور قطع فشار فرهنگی اسلامی بر زنان و جوانان را کم میکرد و پایه های حکومت را در میان طبقه خود گسترش میداد و به این معنی فضای بازتری را در مقابل طبقه سرمایه دار ایران میگشود. علت ادعای موسوی مبنی بر دنباله روی از خمینی و اسلام ناب، اتخاذ سنگری قابل دفاع به لحاظ قانونی در مقابل جناح مقابل و در چهارچوب نظام است. در نظر بگیرید او نمیخواهد دستگیر شود یا مانند گنجی در تبعید زندگی کند. او رهبر جنبشی است که میخواهد در محل رهبری اش کند. میداند در صورت خروج از ایران مثل گنجی سوخته است. لذا زبان مورد استفاده و ادبیات سیاسی اش در خدمت باز کردن میدان بازی در یک فضای قانونی است.

یلتسین هم زمانی که به عنوان عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی اعتراض میکرد به عنوان کمونیست و ظاهرا به نفع آن نظام داد سخن میداد. در دنیای واقعی موسوی همان اندازه هوادار جمهوری نوع خمینی است که یلتسین هوادار سیستم شوروی و اقتصاد دولتی.

ششم- آیا دوران انقلابی منطقه به تغییر در ماهیت جنبش سبز، در بافت آن و شعارهایش و در نتیجه رادیکال تر شدنش نمی انجامد؟

تحولات منطقه همان اندازه که ماهیت سیاسی ارتش مصر و تونس و ناسیونالیست های رنگارنگ ایرانی را تغییر میدهد که ماهیت جنبش سبز را. در اثر این تحولات هیچ بورژوایی جنبش سیاسی اش را به نفع کارگر به چپ نمی چرخاند. بافت جنبش سبز کمکی به تغییر ماهیت سیاسی و افق و برنامه اش نمیدهد، همانطوریکه پیوستن کارگران آلمان به هیتلر جنبش فاشیستی را نه فقط تغییر جهت نداد بلکه هارترش هم کرد.

آیا سبز در اثر تحولات منطقه ای به سوی شعارهای متفاوت و متناسب با شرایط روز نمیرود و رادیکال تر نمیشود. سبز هیچگاه رادیکال نبوده تا رادیکالتر شود. آنچه که چپ بورژوایی ایران رادیکالش مینامد، میلیتانسی نیروهای سبز است که هنوز به میلیتانسی اسلامی ها و بخشی از ناسیونالیست های محلی در ایران مثلا مانند نیروهای بلوچ و کرد نمی رسد. حرکتی که سبز راه انداخته است، روزی پشت خاتمی برای اصلاحات بود، روزی پشت بوش سرنگونی طلب بود، امروز هم خواهان جایگزینی جناح مقابل با نیروهای خویش است. در تمام این دوره ها شعارها و تاکتیک های متفاوتی اتخاذ کرده ولی همیشه جنبش طبقه خود، جنبش بورژوازی لیبرال ایران بوده است.

دوران تحولات انقلابی در منطقه اگر در ایران فضای متفاوتی را موجب شود، اولین نشانه ها رشد محافل و گفتمان چپ در دانشگاهها و در مراکز بزرگ صنعتی، تحزب کمونیستی در درون طبقه کارگر و شروع ایجاد تشکل توده ای کارگری در مراکز بزرگ کارگری است. این بهترین  مسیری است که ما برایش تقلا میکنیم و کمونیست های پرولتری را به حرکت به سویش فرامیخوانیم.

هفتم- علت سنگربندی سیاسی حکمتیست ها در مقابل سز، به دلیل ماهیت سیاسی جنبش سبز و افق و پرچم سیاسی اقتصادی آن است. این جنبش حرکت جناح پرو غرب بورژوازی ایران یا بورژوازی لیبرال(به لحاظ اقتصادی) است. برنامه اقتصادی این جنبش یک لیبرالیسم از جنس سارکوزی و بوش و حزب محافظه کار بریتانیاست. 

ندیدن ماهیت سیاسی و افق و پرچم این جنبش و طرح انتقادات حاشیه ای از موضع ضد رژیمی سنگر ما در مقابل آنرا شکننده میکند