TLogo


کارگران فرانسه: چرا پیروزی حاصل  نشد؟

رحمان حسین زاده

تا همین دو هفته قبل خوش بینی و امید نسبت به پیروزی کارگران فرانسه در عقب راندن دولت دست راستی سارکوزی و مجبور کردنش به پس گرفتن لایحه افزایش سن بازنشستگی بالا بود. این امید و خوش بینی غیرواقعی نبود. اعتصابات و تظاهراتهای سازمانیافته ومیلیونی طبقه کارگر و کارکنان و جوانان در فرانسه که از هفتم سپتامبر تا ششم نوامبر، درست به مدت دو ماه هر دفعه به نسبت دفعه قبلتر، گسترده تر، متحدانه تر و میلیتانت تر به میدان میامد، چنین امیدواری برحقی را موجب میشد. این خوش بینی آنزمان اوج گرفت که سه و نیم میلیون کارگر و انسان کارکن و تحت فشارو استثمار سرمایه در مارشهای عظیم و هماهنگی در ٢٧٧ راهپیمایی و مکان تجمع اعتراضی گرد آمدند و بر خواست مشخص خود پای فشردند و اعلام کردند تا تحقق خواستشان از پای نخواهند نشست. شواهد نشان میداد "پیروزی ممکن است". متاسفانه این اتفاق نیفتاد.

 

چرا پیروزی حاصل نشد؟

در جواب به این سئوال باید از جدول بندیهای تکراری و کلیشه ای مرسوم چپ  که "نقاط قوت و ضعف" را در دو سوی ترازوی سنجش قرار میدهند، تا تفسیر کنند کدام سو سنگین تر است، دوری گرفت. شاید مناسبتر است جستجو گری چپ ها و کمونیستهای "خوش نیت" فرانسه را مورد توجه قرار داد و دید که آیا به جواب درستی رسیده اند؟ در این رابطه چند جوابیه اولیه آنها را میتوان وارسی کرد. از جمله :

الف- معترضند که همه اتحادیه ها همانند هم قاطع و یکدست ظاهر نشدند.

این مشاهده، نمیتواند نقد درستی از علل عدم پیشروی کارگران باشد. صرفنظر از اینکه کدام بخش جنبش اتحادیه ای کارگری در فرانسه زودتر و یا دیرتر و میلیتانتر و یا متزلزلتر عمل کردند، واقعیت اینست نهایتا هشت اتحادیه بزرگ کارگران فرانسه ابزار اصلی به میدان کشیدن طبقه کارگر در این جدال طبقاتی بودند. در چار چوب ظرفیت جنبش اتحادیه ای همه امکانات خود را به کار گرفتند، بیشترین تلاش را با میلیتانسی بالا برای اتحاد و هماهنگی به کار گرفتند.

ب- مدعی اند که تظاهراتها بدون تصویر بودند و رهبری (بخوان اتحادیه ها) تعیین نکردند، قدم بعدی چیست؟

اعتصابات و تظاهراتهای بزرگی که شاهد بودیم، بدون تصویر نبودند. تصویر حاکم بر این مبارزات، همان تصویر آشنای جنبش اتحادیه ای که عبارتست از تحرک و مبارزه از پایین برای گرفتن امتیازاتی در بالا با فرض به رسمیت شناختن  چارچوب مناسبات موجود کار و سرمایه بود. قدم اول و آخر این مبارزات وسیع دو ماهه از جانب اتحادیه ها تعیین شده بود، آن هم "دولت لایحه بازنشستگی را پس بگیرد" و انصافا برای این هدف و خواست معین هر ابتکار لازم را در این مدت دوماه به کار گرفتند. تحقق این هدف و خواست کارگران آنجا به بن بست رسید که بورژوازی و دولت آن با ایستادگی کامل آن را رد کرد، حتی از تن دادن به مذاکره با اتحادیه ها سرباز زد. بی ابهام اعلام کرد، یا "این قانون را تثبیت میکند و یا اینکه استعفا میکند". در واقع خود دولت صورت مسئله را به مسئله جابجایی در قدرت سیاسی تغییر داد. ادامه کشمکش دیگر ازقالب محدود تحقق و عدم تحقق یک لایحه معین فراتر رفت. جدال به مسئله ساقط کردن و یا نکردن دولت بورژوایی سارکوزی گره خورد. از آن لحظه به بعد استراتژی و خواست و سیاست دیگری از جانب جنبش طبقه کارگر که چیزی کمتر از ساقط کردن دولت سارکوزی نبود، ضرورت پیدا کرد. آن قدم بعدی که می بایست جنبش طبقه کارگر بردارد، همین بود و کسی که فکر میکند جنبش اتحادیه ای و آن هم در دوران کنونی میتواند چنین سیاستی را اتخاذ کند، نه ضعف جنبش اتحادیه ای بلکه توهم خود را نسبت به جنبش اتحادیه ای نشان میدهد. هنوز در چارچوب محدودیتها و مفروضات جنبش اتحادیه ای حرکت میکند، به همین دلیل و در تکمیل توهمات خود از قاطعیت بورژوازی و"تن ندادن دولت به مذاکره" با اتحادیه ها گله مند است.

در نتیجه فاکتهای مورد اشاره بالا نمیتواند جواب عدم پیروزی طبقه کارگر فرانسه در جدالهای جاری باشد.  

 

معضل واقعی: غیاب سیاست و تحزب کمونیستی

رهبران کمونیست کارگران و هر جریان کمونیستی متعهد به طبقه کارگر نمیتواند عدم پیروزی مبارزات اخیر طبقه کارگر را صرفا با محدودیتها و ناتوانیهای اتحادیه ها توجیه کند. نمیتواند قاطعیت بورژوازی و مذاکره نکردن دولت آن با اتحادیه ها را بهانه کند. تحرک عظیم طبقه کارگر فرانسه خلاء بزرگتری را به نمایش گذاشت. خلاء سیاست و تحزب کمونیستی چشم اسفندیار طبقه کارگر فرانسه در جدال طبقاتی جاری بود. این رویدادها نشان داد که طبقه کارگر متشکل و سازمانیافته فرانسه به افق و تصویر کمونیستی مارکسی وبه پرچم و تحزب کمونیستی در مبارزه جاری و در جدال قدرت نیازمند است. به کمونیسمی نیازمند است که علاوه بر اینکه قدم به قدم در مبارزات جاری و برای تامین شرایط بهتر زندگی و کارراهنما و هدایت گر و متحد کننده طبقه کارگر است، فراتر از آن مستمر و پیگیر توجیهات جناح چپ بورژوازی برای دست نبردن به دگرگونی اساسی وساقط کردن بورژوازی را کنار بزند. ضمن حضور فعال در مبارزه برای رفرم و بهبود شرایط زندگی و کار و به رسمیت شناختن هر درجه از نقش تسهیل کننده که جنبش اتحادیه ای در این راستا ایفا میکند، همزمان ناتوانی سیاسی و عملی و نقش تزمز کننده اتحادیه ها در جدال اساسی با بورژوازی را  تشخیص دهد.   نه تنها ممکن بودن پیروزی در مبارزات جاری بلکه ممکن بودن پایین کشیدن بورژوازی و دولت و دم و دستگاه آن از اریکه قدرت را نشان دهد. نه تنها باردیگر این جوهر پایه ای کمون پاریس تصرف قدرت توسط کارگران و ایجاد حاکمیت کارگری بلکه با درس گرفتن از ناتوانیها و کمبودهای آن تجربه حفظ حاکمیت کارگری و گسترش دامنه اقتدار آن و مهمتر دست بردن به اعمال دیکتاتوری پرولتاریا را جبران کند. همین امروز به کمونیسم و حزب کمونیستی نیاز بود و هست، آنگاه که سارکوزی اعلام میکرد، یا "تحمیل لایحه ضد کارگری بازنشستگی یا استعفاء"، با اتکا به نیروی میلیونی در صحنه دولت وی را از قدرت پایین میکشید. حکومت کارگری را بار دیگر ممکن و عملی میساخت.  

چنین رسالتی را نه هر جریان به اصطلاح مدعی "کمونیسم" بلکه تحزب کمونیستی کارگری با افق روشن و مدعی قدرت، درهم تنیده با مبارزات جاری و سوخت و ساز دایمی طبقه کارگر سرزنده و فعال فرانسه میتواند ممکن کند. تشخیص عاجل چنین نیازی یک شرط مهم بنیاد گذاشتن کمونیسم متمایز کارگری و حزب کمونیستی مدعی قدرت در جدالهای  طبقاتی و سیاسی تعیین کننده جامعه همیشه پر از تحول و کشمکش اجتماعی فرانسه است.مهمترین درس تحولات اخیر برای کارگران کمونیست و کمونیستها همین است.

***