TLogo



انقلاب دمکراتیک، فریب توده ها

مظفر محمدی

حقانیت و مورد حمایت قرار دادن یا رد کردن جنبش ها و قیام های سرنگونی طلبانه، همواره موضوع و مساله گرایشات گوناگون طبقاتی و اجتماعی است. این مساله بخصوص برای طبقه کارگر حیاتی است که کجای این تحولات قرار می گیرد.
تحولاتی مانند کودتا، دخالت نظامی دولتها و رژیم چنج های از بالا امثال افغانستان، عراق، لیبی و...، انقلابات مخملی و یا ایجاد سناریوی سیاه توسط نیروهای ارتجاعی قومی و مذهبی و غیره، تحولاتی ارتجاعی اند و بهیچ عنوان قابل حمایت نیستند. این ها تحولاتی علیه طبقه کارگر و توده های محروم جامعه اند.

اما نمونه های دیگر تحولات اجتماعی مانند انقلابات توده ای از قبیل سرنگونی رژیم سلطنتی ایران در انقلاب ٥٧، و انقلابات مصر و تونس برای به زیر کشیدن دولتهای حاکم، از سنخ دیگر اند. صرفنظر از مسیری که انقلابات بعدا پیدا می کنند، بدوا مورد حمایت و موجب امیدواری به تغییر و بهبود سطح معیشت و آزادیهای اجتماعی و فردی و دلگرمی اقشار و طبقات پایین جامعه هستند.

اما این تحولات انقلابی، ولو با دخالت پرولتاریا و نقش قدرتمند عنصر پرولتری، اما باز در چهار چوب جنبش های علی العموم و ضد رژیمی باقی مانده و از فقدان مبارزه طبقاتی طبقه کارگر با اتحاد و تشکل های توده ای تا حزب سیاسی کمونیستی اش علیه کلیت نظام سرمایه داری رنج برده و نهایتا تجارب تاکنونی اثبات کرده اند که تغییرات حاصله به جابجایی بخشی از بورژوازی به جای بخش دیگر انجامیده است. همه این انقلابات ماهیتا انقلاباتی بورژوایی علیه رژیم های حاکم و نه دیکتاتوری بورژوایی به مثابه طبقه حاکم بر جامعه در تمام ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، نظامی، فرهنگی و ... باقی مانده اند. کمونیستهای این جوامع هم با هر اندازه تشکل حزبی یا گروهی و غیره، در حاشیه این تحولات نهایتا یا به دستیار بخش "دمکرات " بورژوازی تبدیل و یا در حاشیه جامعه مانده و سرکوب شده اند.
طبقه کارگر هم بعد از این تحولات با وجود هر اندازه فداکاری و با اعتصابات و تحمل گرسنگی و با داشتن هر اندازه امید به بهبودی در سطح معیشت خود وخانواده اش، نهایتا کارگر مزدبگیر سابق باقی مانده اند.
تجربه انقلابات اخیر در مصر و تونس و خاورمیانه متاسفانه باردیگر نشان داد که تجارب تا کنونی از جمله تجربه شکست انقلاب بهمن ٥٧ ایران هنوز به خودآگاهی طبقه کارگر چه در ایران و چه کشورهای درگیر انقلابات اخیر و درسی برای کمونیست های کارگری تبدیل نگشته است.

این واقعیت را هم نمی توان انکار کرد و تجارب تاریخی تاکنونی هم نشان داده است که تحولات انقلابی و تکان های اجتماعی منتظر آمادگی طبقه کارگر و کمونیست ها نمی مانند. همچنین تحولات سیاسی واجتماعی و انقلابات را نمی توان از سالها قبل پیش پیش بینی کرد.
به این اعتبار چه در تجریه انقلاب ٥٧ ایران و چه در تونس و مصر، طبقه کارگر این کشورها با وجود اینکه از نیروهای مهم و محرکه این انقلابات بودند، اما با تشکل توده ای طبقاتی قدرتمند خود و با تحزب کمونیستی از پیشی به انقلاب قدم ننهادند. در همان حال در شرایط جدید و طلیعه یک تحول و تحرک انقلابی، برای طبقه کارگر و کمونیسم اش این امکان فراهم شد که به سرعت و درمدت کوتاهی خود را برای نبردی طبقاتی سرنوشت سازآماده کند. اما متاسفانه تا کنون و بدلایل معین این اتفاق نیفتاده است. از جمله، برای طبقه کارگر آگاه که به این تحولات اجتماعی و شرایط انقلابی و قیام و انقلاب قدم می نهد، وظایف قدیمی صنفی و مطالبات اقتصادی و غیره جای خود را به وظایف جدید می دهند. سیاست و تعیین تکلیف سیاسی به دستور فوری و روز طبقه کارگر تبدیل می شود. سیاست و قدرت در خیابان است. رژیم حاکم زیر ضرب انقلاب و در حال سرنگونی است ویا سرنگون شده است. در نتیجه طرف حساب طبقه کارگر نه کارفرمای سابق و کشمکشهای کارخانه ای و محله ای جدا از هم و پراکنده، بلکه تعیین تکلیف قدرت سیاسی است. در چنین شرایطی مجامع عمومی کارگری، شوراها و اتحادیه های انقلابی کارگری که بسرعت و وسعت طبقه کارگر می بایست تشکیل شوند، طرف حساب اصلی و مدعی قدرت سیاسی اند.
با وجود این و در صورت تحقق این امر هم، هنوز یک حلقه اصلی و تعیین کننده برای کسب قدرت افتاده است و آن هم وجود حزب سیاسی وکمونیستی طبقه کارگر است. و این کاری غیرممکن نیست. کاری که در سالهای متعارف قبل از انقلاب در توان طبقه نبوده و فشار اختناق و استثمار مانع آن شده است، اکنون در شرایط انقلابی محافل کارگران سوسیالیست و کمونیست ورهبران عملی وآژیتاتورهای کمونیست درون طبقه می توانند بی درنگ اتحاد خود را در کمیته های کمونیستی کارخانه و محله تامین کنند. کمیته های کمونیستی ای که نطفه و ستون فقرات تحزب کمونیستی طبقه کارگر اند. کمیته هایی که خواه حزب کمونیستی کارگران را علنا اعلام کرده ویا حتی زمانی که هنوز این کاربهردلیلی ممکن نشده باشد، رهبری مبارزه سیاسی و اجتماعی طبقه کارگر را بر سر تعیین تکلیف قدرت سیاسی بعهده می گیرند.
در چنین شرایطی تشکیل واعلام حزب سیاسی وکمونیستی طبقه کارگر به سرعت امکان پذیر و قابل تحقق است. در اینجا بحث بر سر اول حزب بعد شورا یا اول شورا بعد حزب نیست. در شرایط انقلابی و پیشا حزبی شوراهای کارگری که توسط کمیته های کمونیستی کارخانه و مراکز و محلات کارگری هدایت و رهبری می شوند، منتظر نمی مانند. اتحاد طبقه کارگر به مثابه طبقه در شوراهایش و انتخاب هیاتهای نمایندگی سراسری برای نمایندگی کردن کل منافع طبقه امری فوری وحیاتی برای طبقه کارگر است. این اتحاد طبقاتی به کارگران کمونیست امکان وقدرتی میدهد تا حزب سیاسی شان را هم ایجاد کنند.
طبقه کارگر در چنین شرایطی جنگ کنان علیه حاکمیت ساقط نشده ویا در حال سقوط و همزمان علیه بورژوازی و خرده بورژوازی مدعی قدرت به سازماندهی خود وایجاد جبهه های جنگ سیاسی و نظامی اش می پردازد.
در این شرایط، اگر طبقه کارگر به مثابه طبقه با شوراها واتحادیه هایش و با کمیته های کمونیستی کارخانه ومحلاتش و نهایتا ایجاد حزب کمونیستی کارگری اش پا به صحنه سیاست و کسب قدرت نگذارد، و یا صرفا با تشکلهای این و آن صنف و یا بعنوان بخشی از توده های بی شکل و تحت پرچم سیاسی بخشی از بورژوازی ضد رژیم کنونی و مدعی قدرت آتی به میدان بیاید، تنها سرباز جنگی است که فرماندهانش کسان دیگری جز رهبران و تشکل توده ای و تحزب کمونیستی خویش است. سرباز و نیروی دنباله روی جریان یا جریاناتی خواه چپ یاراست که جامعه را بهر کجا خواستند می برند و نهایتا توده های کارگر و زحمتکش را به خانه می فرستند و نظام سرمایه داری توسط بخش دیگر بورژوازی نجات یافته و باقی می ماند.
در تجربه مصر و تونس اگر در نتیجه حضور و ابراز وجود کمیته ها و نهادهای انقلابی و اتحادیه های کارگری هنوز نبض انقلاب می زند، اما اگر کمیته ها و نهادهای انقلابی در محلات و شهرها از رهبری بلاواسطه طبقه کارگر و حزب کمونیستی اش محروم باشد٬ نیروی انقلابیون پراکنده و بی سر و بی رهبری سراسری، باقی مانده و هرز می رود. این نهادهای انقلابی پراکنده نمی توانند از عهده سنت (ناسیونالیسم) و تجارب قوی بورژوازی که نهادهای بنیادی چون احزاب سیاسی خود، ارتش و بنگاه های اقتصادی و نیروهای سیاه ارتجاعی خود را دارند، بر آیند.
نهادهای مردمی و کمیته ها و غیره اگر بفوریت زیر پرچم و هژمونی طبقه کارگر آگاه و متشکل در نیایند، خرده بورژوای هر چند انقلابی و متشکل در این نهادها، در نهایت اگرتسلیم بورژوازی نشود، درحاشیه سنت و قدرت اجتماعی و سیاسی و نظامی بورژوازی به عنوان گروه های فشار باقی مانده و نهایتا از بین می روند...
توهم توده ها و بخشا طبقه کارگر به بورژوازی و خرده بورژوازی و به تحرکات "انقلابی" این بخش جامعه علیه بورژوازی حاکم و برای کسب قدرت و تقسیم ثروت، مرگ انقلاب توده ای است. انقلاب دمکراتیک بدون رهپری پرولتاریا ، فریب توده ها است.
در شرایط انقلابی و بویژه زمانی که بورژوازی حاکم توسط انقلاب توده ای بزیر کشیده می شود، کارخانه ها ومحلات کارگری و بخشهای خدمات شهری و آب و برق و حمل و نقل شهری و مراکز توزیع نیازهای جامعه...، سنگرهای طبقه کارگر و انقلابیون هستند. در این زمان دیگر سرمایه داران و کارفرماها و مدیران سابق صاحب کارخانه و تولید و اداره جامعه نیستند. صاحب واقعی و عملی چرخاندن چرخهای اقتصاد و مدیریت جامعه از تولیدات صنعتی تا توزیع وتامین نان و آب و برق و خدمات شهری وبیمارستانی وغیره طبقه کارگر و حزب کمونیستی آن است. در چنین شرایطی که شاهرگ و شریانات زندگی جامعه دست طبقه کارگر است، با سقوط رژیم حاکم هیچ بورژوای جدیدی وحتی هیچ ژنرال ارتشی با کودتا هم نمیتواند نظم واداره جامعه را برقرارکند، ماشین های تولید را بچرخاند و مایحتاج جامعه را تامین نماید. هیچ قدرتی در مقابل موقعیتی که طبقه کارگر در تولید وخدمات و زندگی جامعه دارد نمی تواند عرض اندام کند. همچنین، بوزژوازی به قدرت رسیده جدید و با پز دمکرات، نمی تواند در همه این جبهه ها با طبقه کارگر و مردم زحمتکش تحت پرچم آن درگیر شود. حداقل در ضرب اول و در شرایط انقلابی این توان را ندارد. طبقه کارگر و مردم انقلابی نباید در بزیر کشیدن قدرت بورژوایی جدید یک ذره تردید کنند. هرگونه انتظار و چشم به بالا دوختن تنها به دشمنان جدید طبقه کارگر فرصت می دهد پایه های حاکمیت جدید خود را تحکیم کرده و به سرکوب انقلاب بپردازند.
طبقه کارگر با حزب کمونیست و شوراهای انقلابی و رهبران کارگری اش نباید به بورژوازی اجازه دهد که به جامعه اعلام کند، همه به سر کارهایشان برگردند، تولید کنند، نان وآب و برق وخدمات تامین کنند و پرستاری و معلمی کنند تا بورژوازی به ظاهر متمدن و "انقلابی" و ژنرالهایشان فرصت کنند دولت طبقه خود را تشکیل داده و به شکل دیگر اما بر همان پاشنه سابق حکومت شان را برقرار کنند.
مساله به سادگی این است که صاحبان اصلی جامعه، طبقه کارگر خود می تواند وباید قدرت سیاسی را دردست بگیرد. کسی که چرخهای جامعه رامی چرخاند می تواند جامعه را به همان خوبی اداره کند. بهر انداز طبقه کارگر در دل این شرایط به اتحاد طبقاتی اش در یک حزب سیاسی و کمونیستی دست یابد، این قدرت گیری سیاسی امکانپذیرتر و عملی تر است. تجربه لهستان ثابت کرد که حتی طبقه کارگر متشکل در اتحادیه ها هم می تواند قدرت را از بورژوازی بگیرد. اما باز در غیاب حزب سیاسی کمونیستی اش ودر غیاب سیاست کمونیستی کارگری، اتحادیه کارگری همبستگی لهستان ولو رادیکال و انقلابی و در مقطعی قابل اعتماد طبقه لهستان، طبقه کارگر انقلابی را دودستی به سیاستهای بورژوایی تقدیم و تسلیم می کند. و جامعه کماکان بر همان پاشنه سابق نظام بورژوایی و سرمایه دارانه می چرخد.
تنها شوراهای انقلابی کارگری و حزب سیاسی وکمونیستی طبقه کارگر می تواند نتیجه انقلاب توده ای را به نفع جامعه و به نفع آزادی و برابری و علیه کلیت نظام سرمایه داری و برای برقراری سوسیالیسم تمام کرده و مانع چنین سناریویی ویا تکرار آن گردد.
انقلابات توده ای و ضد تبعیض و ضد استبدادی این دوره، اگر به انقلابیگری بخش ناراضی بورژوازی و یا به ورجه ورجه های خرده بورژوازی متوهم شود، کارگران انقلابی و کمونیست اگر فکر کنند هنوز دوره انقلابات همه با هم و انقلابات دمکراتیک بسر نیامده و می توان بهمراه بورژوازی جامعه را تغییر داد، اشتباه تاریخی بزرگی مرتکب می شوند.
چند دهه از زمانی که بورژوازی رهبری انقلابات دمکراتیک را برعهده داشت می گذرد. امروز بورژوازی به هیچ عنوانی حاضر به سازش و هماهنگی و همه باهم با طبقه کارگر نیست. او دشمن قسم خورده طبقه کارگر است. بورژوازی طبقه کارگرو توده های زحمتکش را تا زمانی می خواهد که سرباز جنگ او برای تقسیم و تصرف سهم بیشتر در ثروت و قدرت با رقبایش باشند. به محض پایان این جنگ، سوت پایان انقلاب هم زده شده و جامعه به سیاق سابق بر اساس کار مزدی و استثمار طبقه کارگر و ستم و تبعیض نظام سرمایه دارانه و تولید ارزش اضافه و سود برای حکام جدید سازمان داده می شود.
نیروی محرکه انقلابات جاری در مصر و تونس توده های عاصی و گرسنه و تحت ستم استثمار و استبداد هستند، در چنین موقعیتی است که حزب سیاسی و کمونیستی طبقه کارگر اگر عروج کند، می تواند همزمان نهادهای انقلابی و بازوی نظامی قدرتمند خود را سازمان داده و شوراهای انقلابی در میان کارگران و زحمتکشان از کارخانه تا محله و مدرسه و تا سربازخانه ها را برپا و کسب قدرت سیاسی را با در هم شکستن کل ماشین دولتی جدید و ایجاد دولت انقلابی کارگران و زحمتکشان دردستور بگذارد.
در شرایط انقلابی اولین مساله ای که جامعه با آن روبرو است، باز شدن قدرت به روی انقلابیون است. در چنین شرایطی بخش ناراضی بورژوازی سرنگونی طلب و"انقلابی" که در حقیقت انقلاب به او تحمیل می گردد و خرده بورژوازی سوپر انقلابی، هر دو هدفشان تنها تعدیلی در نظام سرمایه داری بنفع جناح پیروز بورژوازی است. علاوه بر این، تجارب انقلاب ٥٧ و دورنمای انقلابات مصر و تونس هم نشان می دهند که با دورنمای عروج اسلامگرایی جدید به قدرت، حتی گشایشی نیم بند در آزادیهای سیاسی با مدل دمکراسی بورژوایی و یابهبودی در سطح معیشت طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه توهمی بیش نیست..
انقلاب برای کارگران کمونیست و طبقه کارگر آگاه، برای زدن ریشه سرمایه داری و کار مزدی، سلب حاکمیت (در تمام وجوه) از بورژوازی و تصاحب ثروتهای جامعه و برقراری یک جمهوری سوسیالیستی است.

دی ماه ٩٠ (دسامبر ٢٠١١)