سه سال با کارگران هفت تپه و سندیکایشان
مصطفی رشیدی
دور جدیدی از اعتراضات گسترده در میان کارگران نیشکر هفت تپه به تابستان سال
١٣٨٧ برمیگردد. در گرماگرم این اعتراضات در ماه آبان سندیکای کارگران هفت تپه
اعلام موجودیت نمود. تا این مقطع، اعتراضات کارگران هفت تپه در بهترین حالت یک
مورد در میان دهها اعتراض و اعتصاب مشابه خود جای میگرفت. یک مرکز تولیدی بزرگ
که در منگنه معضل فروش تولیدات، کاهش سود، تامین مواد اولیه و سرمایه لازم برای
بازسازی، ضرورت تغییر ساختار تولید و اخراج کارگران، تلنبار دستمزد های پرداخت
نشده و ... ترمز دستی ها را کشیده و سر پروسه کشدار و فرسوده کننده را با
کارگران باز میکرد. "ایران تایر" نمونه ای گویا از واحدهایی است که کارگران آن
در میان تکرر اعتصابات و اجتماعات روزمره در مقابل مجلس و دفتر ریاست جمهوری،
امید و استمداد در مقابل کس و ناکس حکومت از پای افتادند؛ و بمعنای دقیق کلمه
جز فرسودگی و تحقیر و سردواندن و استبصال نتیجه دیگری برای کارگران بهمراه
نداشت. کارگران هفت تپه این راه را نرفتند. تشکیل سندیکا، نقطه آغاز سرنوشتی
یکسر متفاوت برای کارگران نیشکر گردید. این سندیکا در قامت مهترین تشکل طبقه
کارگر در ایران، سومین سالگرد خود را پشت سر میگذارد. مهر این سندیکا بر دنیای
پر تحول سیاسی ایران انکار ناپذیر و پرجذبه است.
جامعه ایران، و در سه سال اخیر بیش از هر وقت دیگر، جامعه ای پر تحول بوده است.
فضای جنگی حول پرونده اتمی، تحریمهای اقتصادی، انتخابات ریاست جمهوری و پدیده
سبز، تصفیه حسابهای درونی رژیم، یارانه ها، جدلهای پایان ناپذیر موقعیت
اقتصادی، یک حکومت سرکوبگر و یک رئیس جمهور پوپولیست تنها چند سر تیتر از لیست
بلند بالاست که آن جامعه را بخود معطوف ساخته است. نشان دادن اینکه طرف حساب
این کشمشها طبقه کارگر بوده است، دشوار نیست. طبقه کارگر فقط با احکام مستقیم
"جهاد اقتصادی" از طرف امام، با کمک حفاظت کارخانه و گسیل سپاه پاسداران به
کارخاته نیست که مورد حمله قرار میگیرد. شب و روز با شلاق فقر، ترس از بیکاری،
درد معیشت، فعال مایشا بودن سرمایه، از طریق تزریق مذهب، دامن زدن به هویت
ناسیونالیستی و هزار طریق دیگر طبفه کارگر مورد حمله قرار داده میشود تا او را
بترسانند. تتهایی را به او بباورانند. پراکنده و تسلیم، بدون افق، بدون توقع و
دور از آگاهی نسل پس از نسل به همین چهارچوب از زندگی رضایت بدهند. ترس و بیم
از کارگر، تلاش برای خنثی کردن خطر کارگر بخش اساسی از کارکرد ارگانهای رژیم را
بخود اختصاص داده است.
سندیکای نیشکر هفت تپه بر متن چنین زمینه ای عهده دار اتحاد و همسرنوشتی چندین
هزار کارگر شد. خشم و نارضایتی کارگران را به کانال درست هدایت کرد، روشن بینی
و هدف را به رگهای مملو از جوشش تزریق کرد، از نارضایتی آحاد کارگر اراده جمعی
را سازمان داد. بجای کارگر "مظلوم" ، فردی حق طلب و جزیی از یک جریان و حرکت را
جایگزین ساخت. مجامع عمومی حول و حوش اعتصابات به مهمترین کلاسهای درس برای
کارگران تبدیل شدند. تابلوی سندیکا و هیئت مدیره آن پشت سر خود شبکه بزرگی از
رهبران عملی برای قانع ساختن اعضا و خانواده هایشان را شکل دادند. مذاکره با
مفامات کارخانه تتها یک نمونه از انواع توطئه و دسیسه علیه کارگران بود که
میبایست خنثی کرد. کاردانی رهبران این حرکت در همه سطوح آن تحسین برانگیز است.
جنبه دیگر از شاخصهای ستودنی سندیکای هفت تپه عدم صنفی گری آن بود. در طول این
سه سال آرشیو قطوری از دخالت این سندیکا در مسایل عمومی طبقه کارگر در ایران
گرد آمده است. قانون کار، اول ماه مه، کارگران زندانی، بیانیه حقوق پایه ای
طبقه کارگر در ایران چند نمونه گویاست. درست به همین دلیل خیلی زود سندیکای هفت
تپه به عنوان تشکلی برای کل طبقه کارگر ایران تبدیل گردید. سمپاتی و همسرنوشتی
حول اعتصاب کارگران نیشکر و سندیکایشان از صفحات پر شور سرگذشت طبقه کارگر بیاد
ماندنی است.
پرش بزرگ سندیکای هفت تپه به قلب دنیای سیاست در ایران، نتیجه طبیعی این موقعیت
بود. درجه بالای اعتبار سخنگویان یک سندیکا در شهر کوچکی در آن کشور در میان
ارباب جمعی فضای سیاسی ایران میتواند بحق مورد سوال قرار بگیرد. در میان مجموعه
ای از شخصیتها و رهبران سیاسی که هر یک برگه اعتبار خود را به دهها سال سابقه
حزب معین، یا به رابطه اش با فلان دولت و بهمان ملت و خاندان ارجاع میدهند،
رهبران سندیکا توجه، گوش شنوا، کنجکاوی و احترام بیشتری را بخود جلب کرده است.
سندیکای هفت تپه دستاوردهای ملموسی را برای کارگران نیشکر بهمراه داشته است.
اما در عین حال دست آوردهای این سندیکا برای کل طبقه ایران از ارزش بسیار
بیشتری نسبت به یک حرکت اعتصابی برخوردار است. سندیکای هفت تپه به گره گاه تشکل
یابی طبقه کارگر در ایران ابعاد تازه، و معنای زمینی تری بخشید. راههای چدیدی
را نشان داد و در دنیای واقعی یک الگو را بدست داد. تجربه هفت تپه نشان داد که
امید بستن به راههای قانونی برای ایچاد تشکلهای کارگری یک توهم نابجاست. در عین
حال یک اشتباه مرگبار است اگر کارگر نیروی خود برای تحمیل تشکل خود به جمهوری
اسلامی دست کم بگیرد. این یک دستاورد با ارزش برای طبقه کارگر ایران است. حتما
در مورد روش کار در پروسه ایجاد سندیکا نکات بسیاری برای آموختن از هفت تپه
ایها وجود دارد. اما مساله اصلی آن توازن قوا، اعتماد بنفس و سطح توقع است که
در مغز استخوان طبقاتی جا باز میکند. این آن چیزی است که طبقه کارگر بدان نیاز
مبرم دارد.
همین امروز تشکلهای موجود کارگری و از چمله سندیکای هفت تپه با مصافهای مهمی
روبرو هستند که پاسخ به آنها برای تداوم فعالیت خود این تشکلها و برای تقویت
صفوف طبقاتی ما حیاتی است. کدام تشکلها؟ چگونه میتوان مداوما اتحاد صفوف
کارگران را زنده نگاه داشت؟ چگونه میتوان دخالت گارگران در همه وچوه زندگی
اجتماعی، و نه فقط ایام اعتصاب، تامین کرد؟ چگونه میتوان شبکه های بزرگتری از
فعالین کارگری را با هم گره زد؟ چگونه میتوان توطئه های جمهوری اسلامی را از
طریق همکاریهای فرا سازمانی و پراکنده خنثی کرد؟ آیا واقعا در مقابل بیکاری و
تامین مخارج زندگی فعالین کارگری نمیتوان یک همکاری بزرک را سازمان داد؟
امروز در آخر دهه نود، سی سال پس از سر کار آمدن جمهوری اسلامی، طبقه کارگر در
ایران جبهه مبارزات خودبخودی و پراکنده را با گامهای بزرگ پشت سر میگذارد. سر
فصل بسیار پر هیجانی برای ایجاد تشکلهای کارگری در مقابل فعالین کارگری و طبقه
ما گشوده میشود. نقش سندیکای هفت تپه در این پروسه غیر قابل اغماض است. سندیکای
هفت تپه خود بر دوش فضای اعتراضی و کشش و کوشش گسترده هم طبقه ای های خود
ایستاده است، اما ابدا گزافه گویی نیست اگر گفته شود: این سندیکای در عرض سه
سال فعالیت خود به اندازه سی سال طبقه کارگر در ایران را بجلو برده است.
٢٦ شهریور ١٣٩٠
|