TLogo


رویدادهای کردستان عراق و اهمیت سازمان و صف مستقل

گفتگوی سعید احمد با ریبوار احمد درباره گذشته،حال و آینده اعتراضات در کردستان عراق

ترجمه: سیف خدایاری

 

 اعتراضات کردستان بالاخره پس از دو ماه، با تهاجم و لشکرکشی حاکمین کرد به سلیمانیه و سایر شهرها سرکوب گردید.جنبش اعتراضی گسترده و بی نظیر در تاریخ دولت کردی از همان آغاز شکل گیری تا سرکوب اخیر چندین پرسش را بدنبال خود داشته است،از جمله: آیا اعتراضات پایان یافته است؟ اگر پایان نیافته درسهای این دوره از اعتراضات که باید در آینده آنها را مدنظر داشت چی هستند ؟ چه باید کرد؟ از سوی دیگر و از نقطه نظر مخالفان این اعتراضات: چرا باید اعتراض کرد؟چرا باید حزب کمونیست کارگری در آن شرکت کند؟ کمونیستها در این اعتراضات دنبال چی بودند؟

به منظور پاسخ به این پرسشها گفتگویی با ریبوار احمد داریم که در این دوره، درباره جوانب مختلف این اعتراضات و چگونگی به پیروزی رساندن آن چندین مطلب نوشته است. متن گفتگو را در اینجا می خوانید.

سعید احمد ٢٧ آوریل ٢٠١١

سعید احمد: همانگونه که پیش بینی می شد دولت کردی بر سر دو راهی جواب به مطالبات معترضین یا سرکوب اعتراضات، راه دوم را انتخاب کرد. سلیمانیه و مناطق اطراف آن که پیشتر مرکز به میدان آمدن مردم ومرکز تظاهرات ها بودند، در حال حاضر تبدیل به پادگان بزرگی شده و هزاران نفر از نیروهای نظامی حکومت با تفنگ و باتوم به میادین و خیابانها سرازیر شده اند. به نظر تو حکومت تا چه اندازه می تواند در این امر موفق باشد و مردم و اعتراضات آنها را سرکوب نماید؟ تا کی می تواند شهرها را به پادگان تبدیل کند و از آنها مناطق اشغالی بسازد؟ آیا حکومتی که کلیت آن غارت و چپاول ثروت جامعه است و غرق در فساد می باشد؛حکومتی که در بیست سال گذشته کل ثروت و نعمات این سرزمین را برای خود و سرانش به تاراج برده و با لبخند فریبکارانه و سرکوب مردم را ساکت نگهداشته است ؛  جایی که سهم کارگران و بیشتر آحاد مردم کردستان محرومیت و سرکوب بوده، تا چه حد می توان انتظار داشت که مطالبات مردم معترض را تحقق بخشد؟ منظور من این است آیا اصلاً یک دوراهی وجود داشته؟ آیا این حکومت غیر از سرکوب و قلدری راه دیگری در پیش می گرفت؟

  ریبوار احمد: قبل از هر چیز راجع به اینکه حکومت تا چه حدی می تواند در سرکوب مردم موفق باشد و اعتراضات مردمی را خاموش کند، به نظر من در فضای کنونی کردستان و منطقه چنین کاری بسیار سخت خواهد بود.ممکن است بتوانند برای مدتی ـ آنهم با هزینه ای سنگین، یک قدم مردم را عقب برانند. اما دیگر بازگشت به شرایط و توازن قوا ورابطه بین مردم و دولت که قبل از ١٧ فوریه وجود داشت امکان پذیر نیست. هر چند خطر انواع سناریوهای تلخ در میان است که انتظار می رود حکومت برای تغییر فضای جامعه در پیش گیرد. از نیروهای اپوزیسیون بورژوایی هم انتظار می رود که برای نیل به اهداف خود، در اجرای چنین سناریوهایی بهانه دست حکومت بدهند. در این زمینه باید کاملاً هوشیار بود. اما به نظر من جامعه کردستان وارد دوران جدیدی شده و عقب رانده نمی شود.

اما رویدادهای جاری که شما بدان اشاره کردید،غیرقابل انتظار نبود. من در نوشته هایی که درباره این تحرکات انقلابی در ماههای اخیر نوشته ام چندین بار به سناریو ها و توطئه ها اشاره نموده و هشدار داده ام. در پلاتفرمی که از سوی پلنوم هشتم حزب کمونیست کارگری کردستان به تصویب رسیده به این مخاطرات اشاره شده است.تردیدی وجود نداشت که حکومت بورژواناسیونالیستی کرد، تا  جائیکه امکان سرکوب و عقب راندن جنبش مردمی را داشته باشد، راه تحقق خواسته های مردم را در پیش نمی گیرد. اما به هیچ وجه توسل به سرکوب بدین گستردگی حتمی نبود. چون قبل از هر چیز هزینه در پیش گرفتن چنین روشی برای قدرت بورژوازی کرد گران تمام می شود. حکومت با انتخاب چنین روشی قبل از هر چیز خوشبینی مردم نسبت به خود را به پایین ترین سطح خود رساند. مردم کردستان از این جنایات و سرکوب و قلدری نمی گذرند. حکومت با چنین روشی دردسر بزرگی برای تداوم قدرت خود بوجود آورده و می توان گفت تا حد زیادی مسیر سرنگونی خویش را در پیش گرفته است.ممکن است چنین مسیری به درازا بکشد، اما بازگشت به عقب چنین روندی بسیار دشوار خواهد بود.علاوه بر این هر روز از عمر این حکومت با هزینه ای بسیار بیشتر از گذشته سپری می شود. منظور من این است که حکومت با مردمی روبرو شده که نه فقط مانند ١٧فوریه و حتی ١٨ آوریل  بدان خوشبین نیستند، بلکه حکومت را دشمن خود می دانند. حکومت کردن بر این مردم سخت تر شده و از هر لحاظی هزینه بیشتری می خواهد. به‌  این معنا  حکومت بورژوا ناسیونالیستی کرد محدودیت ها و معضلات زیادی پیش روی داشت که بدین گستردگی راه سرکوب را در پیش بگیرد. این عوامل و فاکتورهای دیگر هم جهت با آن، به ما می گوید  که این احتمال وجود داشت تحولات به سمتی پیش برود که فرصت چنین سرکوبی و میلیتاریزه کردن تا این سطح برای حکومت آسان نباشد.

بدین ترتیب اگر چنین فاکتورهایی را در نظربگیریم ، بورژوازی حاکم کرد در یک دوراهی قرار گرفته بود که یا مطالبات مردم را برآورده کند یا به سرکوب و قلدری بی حد و حصر متوسل شود. البته در طول بیست سال گذشته حکومت کردی همواره سرکوب را به عنوان یکی از پایه های حفظ قدرت بکار برده است. با شروع این جنبش توده‌ای نیز سرکوب و کشتار براه انداخته است. آنچه امروز می بینیم ادامه و گسترش همان سرکوب است. برای این سرکوب هم هیچ توجیهی ندارند جز اینکه می خواهند با قلدرمنشی، حاکمیت فاسد خود بر مردم را نگهدارند. مردم کردستان این را هرگز فراموش نمی کنند و حکومت را نمی بخشند، اما تمامی این واقعیات بدان معنی نیست که نمی شد حکومت را در یک سطحی به قبول خواسته های مردم وادار کرد. می شد سیر تحولات به این سمت نرود.

آیا می توان از یک حکومت فاسد و غارتگر انتظار پاسخ به مطالبات مردم را داشت؟ آنچه جواب این سؤال را مشخص می کند تنها ماهیت  قدرت حاکم نیست، بلکه سطح و قدرت جنبش و متد و روشهایی است که در برگرفته است.من از نخستین روزهای این جنبش، با این دیدگاه مشکل جدی داشته ام که تصور می کند با برافراشتن شعارهای افراطیِ به ظاهر رادیکال یا بالا بردن سطح مطالبات مردم بدون تحلیل واقعی، می توان جنبش را پیش برد و قدرت آن را افزایش داد. برعکس می بایستی با افزایش سطح سازماندهی، گسترش و تقویت موقعیت طبقه کارگر، اتخاذ راهکارهای مناسب و نیز تعیین سطح واقعی مطالبات  جنبش پییش رفت و حتی محدودیات آن را کنار نهاد. من بر این باورم که می شد حاکمیت را به قبول بسیاری از مطالبات مردم ناچار نمود. بطور مثال حداقلی از عقب نشینی در نامه برهم صالح به انجمن سرای آزادی، وعده های مبهم و ناروشن مسعود بارزانی مبنی بر دادن فرصتی سه ماهه برای اصلاحات، برنامه ١٧ ماده ای پارلمان و تعلیق قانون سرکوب اعتراضات و ...  را می توان برشمرد. علیرغم تمام فریبکاریهایی که در موارد بالا پنهان شده، همه آنها نشان می دهند که می شد حاکمیت را در یک جدال اصولی و منطقی ناچار نمود در وهله اول حداقل بخشی از مطالبات مردم را برآورده نماید و چنین امری تکان بسیار بزرگی به جنبش می داد.

سعید احمد: به عنوان جمعبندی و درس گرفتن از گذشته، روشن است که حاکمیت همیشه برای سرکوب آماده بوده و همواره سرکوب نموده است. اما چه عامل دیگری در روند کشمکش و وضعیت کنونی نقش داشته تا حاکمیت به این گستردگی فرصت سرکوب پیدا کند؟

ریبوار احمد: همانگونه که گفتید حاکمیت کردی در بیست سال گذشته همواره سرکوب را به عنوان راهی برای اعمال قدرت بکار برده است و همواره نیرو و هزینه زیادی برای سرکوب و تحکیم دستگاههای مختلف سرکوبگر اختصاص داده است.در دوره جدید گسترش اعتراضات توده ای نیز تلاش نموده با سرکوب اعتراضات را از بین ببرد. اما خارج از این نیت حاکمیت، عوامل دیگری وجود داشته که این فرصت را بدانها داده است. از جمله بنظر من نقش افق سیاسی و اتخاذ تاکتیک های غلط که بر این جنبش توده ای تحمیل شد، اهمیت دارد. دقیقتر بگویم افق و تاکتیکی که جنبش گوران و جریانات اسلامی آن را نمایندگی می کند. به نفع گوران و اسلامی ها نبود که این جنبش توده ای به اندازه ای رادیکال، متشکل، آگاه، گسترده و سیاسی شود که نتوان آن را کنترل نمود. آنها می خواستند این جنبش فقط به حدی توان داشته باشد که دستمایه آنها برای بند و بست با حاکمیت و ایجاد تغییری فرمال در حاکمیت شود تا آنها جایگاه خودشان را تحکیم نمایند. پس از طرفی این تاکتیک را اتخاذ کردند که در یک سطح مشخص پتانسیل جنبش توده ای را به سمت خشم و عصیان زودرس ببرند. از سوی دیگر خود نیز به قیمت مبارزه و فداکاری مردم، در اتاق انتظار مذاکره برای کسب امتیازات باشند.

 یک نمونه تاکتیک غلط دیگر می توان  از" نقشه عمل شورای موقت سرای آزادی" نام برد در مقطعی که مذاکرات اپوزیسیون بورژوایی به بن بست می رسید. روزی که قرار بود شورا نقشه عملی با چنین محتوایی منتشر کند، ما در رهبری حزب کمونیست کارگری از طریق رفقای خود در شورای موقت سرای آزادی بسیار تلاش نمودیم که این کار صورت نگیرد. دلیل ما این بود که جنبش موجود نه جنبش سرنگونی حاکمیت است و نه از عهده اش بر می آید. نمی توان وظیفه سنگینتری از پتانسیل جنبش بر دوش آن گذاشت. برای برخورد با هر جنبشی باید تحلیل درست بکار برد و بدرستی آن را شناخت. باید دید توان واقعی جنبش در هر مقطع چقدر است؛ خاستگاه مردمی آن کجاست؛ چه می خواهد و چرا به میدان آمده است؛ نیروی آن نیروی چه تغییری است؛ نیروهای شرکت کننده و افقهای سیاسی و موقعیت آنها در جنبش چگونه است و بر اساس این موارد و نه بطور دلبخواه بر اساس آرزو و آنچه در ذهن خود می گذرد ، مطالبات، اهداف و پیروزی آن را ترسیم نمود. مثلاً کمونیستها برای یک انقلاب مبارزه می کنند و آن انقلاب کارگری است و تنها این انقلاب را راه حل اساسی تمامی معضلات می دانند. در هر جنبشی شرکت کنند به منظور خدمت به این هدف و آماده نمودن نیازهای این انقلاب. اما نمی توان این هدف را جلوی هر نیرو و جنبشی قرار دهند. این انقلاب نیرو و تمهیدات خود را می خواهد و به نظر من " نقشه عمل شورا" از این نظر مناسب نبود.

مشخص بود که میتینگ مردمی و همه با هم چند هزار نفره مردم که در پایین ترین سطح تشکل و انسجام سیاسی است ـ آن هم فقط در بخشی از کردستان، نمی تواند دولت میلیشیایی که دارای نیروی نظامی عظیم و چندین ارگان سرکوب و قدرت مالی عظیم است را سرنگون کند یا وادار به فروپاشی رهبری نهادهای اصلی قدرت نماید. این جنبش در حال حاضر جنبش اعتراضی توده ای و انقلابی است که در وهله ی اول می تواند مجموعه ای از مطالبات توده ای بدست آورد. چنین دستاوردی می تواند پایه ای باشد تا در گامهای بعدی مسائل بزرگتری را در دستور کار خود قرار دهد. از دیدگاه کمونیسم می توان در پروسه ای تا به سوسیالیسم می رسد ادامه‌ پیداکند، اما بایستی چنین پروسه ای را شناخت و در هر مقطعی توانایی و زمینه اجتماعی و طبقاتی نیروها را دید و بر این اساس مطالبات، اهداف و گامهای آن را تعیین کرد. بنابراین ارتقای اهداف واقعی جنبش به انحلال سه رهبری ( رئیس اقلیم کردستان، رئیس مجلس وزراو رئیس پارلمان کردستان) در سطح توازن قوای موجود نبود. در واقع نمی توان خواست سرنگونی را به عنوان مطالبه برافراشت، بلکه جنبش مردمی در زمان مناسب با نیروی کافی می تواند  به دولت بگوید یا قدرت را رها کنید یا مانند مردم مصر به سوی کاخ ریاست جمهوری حرکت می کنیم و شما را دستگیرمی نماییم. گوران و اسلامی ها جریان را به سمتی بردند که حاکمیت را مجبور کنند، خواسته های خودشان را تأمین کند.  در چنین موقعیتی، مطالبه ای بر جنبش تحمیل شد که خود قادر به انجام آن نبود. درعین حال حاکمیت فاسد که بدون تردید نمی خواهد داوطلبانه خود را منحل نماید، از فرصت استفاده کرد و راه سرکوب گسترده و قلدرانه را در پیش گرفت. بدون تردید اتحادیه میهنی و حزب دمکرات که بیست سال به عنوان مرجع قدرت نیروی میلیشیای پیشمرگ و ارگانهای مختلف را پرورش می دهد، بالاخره در چنین روزی برای دفاع از قدرت فاسد خود بکار میگیرند.

یک عامل دیگر، محدود ماندن جنبش در میدان آزادی و چند مکان مشابه در شهرهای کوچکتر بود. حتی اگر از سرتاسری نبودن  آن صرفنظر کنیم، حداقل می بایستی جنبش به محلات و کارگاه و ادارات تسری می یافت؛ می بایستی در اماکن عمومی میتینگها برگزار می شد؛ می بایستی مردم سازمان پیدا می کردند. مخصوصاً عدم تحرک طبقه کارگر در ابعاد چشمگیر تا نقش برجسته ای در این جنبش بر عهده گیرد. در تمام این تحرکات نیز نقش و زمینه افق بورژوازی نقش بسیار محوری داشت که جنبش بدین سمت نرود و قدرت سرکوب آن از سوی حاکمیت و توانایی مهار کردن آن از جانب اپوزیسیون بورژوایی بسیار سخت تر می شد.

سعید احمد: آزادی و عدالت اجتماعی، برابری و ضدیت با سرکوب و فساد از جمله مطالبات و شعارهای اصلی تظاهراتها در کردستان هستند.رسانه های بورژوایی این مسأله را برجسته می کنند که اسلامی ها از جمله نیروهای شرکت کننده در اعتراضات هستند،چگونه می توانند چنین شعارها  وخواسته هایی داشته باشند؟می گویند اگر قرار است اسلامی ها پیام آور آزادی باشند، بهتر است که وضعیت همینجوری بماند. یا اینکه می گویند بسیاری از عوامل سرکوب اعتراضات در سالهای گذشته ( از جمله دو وزیر کشور و دو نفر از مسؤلان اطلاعات و ...) از مسؤلین رده بالای گوران هستند؛ می گویند چه انتظاری از اینها می توان داشت؟چگونه چنین افرادی می توانند آزادی به طور کلی و آزادی اعتراضات را برای مردم بدست آورند؟!بسیاری از مردم می دانند که گوران و اسلامی ها فقط تا زمانی طرفدار " آزادی " و آزادی  حق اعتراض هستند که خود در اپوزیسیون هستند و گرنه هر کدام که به قدرت برسند از قدرت فعلی بدتر هستند و می گویند به همین علت نباید در اعتراضات آنها شرکت کرد.

ریبوار احمد: من هم بر این باورم که مردم آزادیخواه نباید در تظاهرات و در هیچ سناریوی چنین نیروهایی شرکت کنند، اما جنبش توده ای و اعتراضات فعلی کردستان جنبش اسلامی ها و گوران نیست. حکومت آگاهانه می خواهد جنبش را اینگونه تعریف کند تا هم این واقعیت را انکار کنند که مردم کارگر و زحمتکش و آزادیخواه روبروی حاکمیت فاسد قرار گرفته اند و هم برای یکسره نمودن ماجرا،قضیه را بین خود و این نیروها محدود کند که در چنین صورتی هم سرکوب و هم بند و بست با آنها راحت تر خواهد بود. اما این جنبشی توده ای است که برای مطالبات واقعی توده ها شکل گرفته است. درهای این جنبش بروی تمامی نیروها و جوانب باز است که در آن شرکت نمایند و از آن پشتیبانی کنند. بدون تردید هر نیرویی که در آن شرکت می کند طبق منافع اجتماعی که خودش نمایندگی می کند در آن شرکت می کند و بر اساس همین منافع، کشمکش سیاسی در جنبش شکل می گیرد. اما سابقه این جنبش به دورانی بر می گردد که جنبش گوران وجود نداشت و اسلامی ها نیز در قدرت سهیم بودند. در عین حال نمی توان نادیده گرفت که گوران و اسلامی ها امروزه به این جنبش چنگ انداخته اند و دارای نفوذ هم هستند. اما فرض کنیم طبق تبلیغات فعلی حاکمیت، گوران و اسلامی ها بتوانند سوار بر موج این جنبش اعتراضی شوند و به قدرت هم برسند، شیوه حکمرانی و بطور کلی آینده جامعه بطور یکطرفه و با اراده و ماهیت آنها تعیین نمی شود. بویژه اگر فرض کنیم در کردستان نیز انقلابی توده‌ای نظیر انقلاب مصر منجر به تغییر حاکمیت شود. در چنین حالتی نیز یک دو راهی بر سر آنها قرار می گیرد: یا باید بتوانند مانند آنچه در ١٩٧٩ در ایران روی داد، انقلاب را سرکوب کند که آنهم حداقل مستلزم کشمکش چندین ساله خواهد بود و پیروزی در سرکوب انقلاب برایشان قطعی و آسان نیست و یا شق دوم این خواهد بود که آن انقلاب از آنها عبور میکند و آنها را حاشیه ای می کند و ناکام می گذارد و انقلاب راه خود را بسوی تحقق اهداف خود طی خواهد کرد.

اینها را من به عنوان فرضیه ای در پاسخ به وارونه نمودن حقایق از سوی حکومت مطرح کردم. اما تعریف کردن این جنبش به مثابه جنبشی که گویا اسلامی ها و گوران راه انداخته اند فریبکاری عامدانه و آشکار است. از این نظر می توان به اطلاعیه های رهبر جنبش گوران و دفتر سیاسی اتحاد اسلامی و "کومله لی اسلامی" توجه کرد که هر سه در ١٧ فوریه، یعنی در نخستین روز به خون کشیدن جنبش توده ای اعلام کرده اند: هر سه جریان در تقابل با جنبش توده ای و در کنار قدرت سرکوبگر اتحادیه میهنی و حزب دمکرات قرار گرفته اند. هیچ چیز روشن و شفاف تر از این نیست که این جنبش توده ای بر اساس خشم توده های کارگر و زحمتکش و جوانان آزادیخواه علیه ستم، سرکوب، فساد، ظلم و استثمار آشکار و برجسته و نیز بویژه در این دوره با الهام از انقلاب و جنبش های انقلابی منطقه شکل گرفته است. این جنبش در کردستان سابقه دارد و به دورانی بر می گردد که گوران و اسلامی ها در قدرت سهیم بودند. گوران یک قدم و اسلامی ها دو قدم دیرتر، بعد از اینکه فهمیدند جنبش عملاً راه افتاده است و بر اساس منافع خودشان به آن چنگ انداختند.

من هم تأکید می کنم که آزادی، برابری، عدالت اجتماعی و سایر اهداف و مطالبات این جنبش با برنامه و افق و امیال گوران و اسلامی ها در تضاد است. اما اینها مطالبات مردم هستند و آنها نیز به منظور تحکیم پایه های خود، خود را به جنبش و اهدافش آویزان کرده اند. اما اگر به برنامه و شعارها و حتی لیست مطالباتی که بر سر آن با حکومت مذاکره نموده اند  توجه کنیم، هیچ تشابهی بین این خواسته ها و شعارهای جنبش وجود ندارد. به همین دلیل به نظر من یکی ازشرایط گسترش و پیروزی این جنبش و ایجاد تغییر به سود بهبود زندگی و معیشت و حقوق مردم، تفکیک صف مستقل طبقه کارگر و مردم زحمتکش و جوانان و زنان ستمدیده از افق این احزاب بورژوایی است. چون زمینه های به میدان آمدن مردم علیه حکومت فعلی و ناراضی بودن گوران و اسلامی ها از حاکمیت دو چیز متفاوتند. آنها مثل یک جناح و بخشی از طبقه سرمایه دار از جایگاه و سهم  خود ‌در قدرت و ثروت امروزی کردستان ناراضی هستند، اما مردم به پا خاسته علیه بیکاری، فقر، گرانی و فقدان آزادی و عدم خدمات اجتماعی خشمگین و معترض هستند. بر این اساس دو افق جداگانه دارند و باید از هم تفکیک شوند.

یکی از وظایف خیلی مهم کمونیستها این است که برای ایجاد یک صف مستقل تلاش کنند. بدون تردید چنین امری روش مناسب خود را می طلبد. باید مردم را در محلات، کارگاهها، ادارات، دانشگاهها و سایر اماکن حول شوراها و تشکلات مختلف   و در صفوف وسیع سازمان داد. باید حزب سیاسی و طبقاتی کمونیستی را در دسترس آنها قرار داد و به آنها اطمینان داد که بدون حزبِ سیاسیِ طبقاتیِ مستقل نمی توانند به اهداف خود برسند. این یکی از درسها و تجارب انقلاب مصر و تونس و یکی از عوامل اصلی است که چنین انقلاباتی دستاورد تمام و کمالی برای کارگران و توده های ستمدیده نداشته است. همچنین باید مطالبات مردمی بسیار شفاف و ملموس باشد. بطور مثال حکومت تکنوکرات، انتخابات زودرس، حکومت توافقی،  جدا کردن حزب از قدرت و ... کلاً مسائل، مطالبات و شعارهای گمراه کننده هستند و سرسوزنی دستاوردی برای مردم ندارند. به جای این خواسته های بورژوایی، بحث بر سر حکومت متکی بر اراده مستقیم مردم، وضع قانون بر اساس حقوق جهانشمول انسان، بیمه بیکاری، افزایش دستمزدها، قانون کار مدرن، برابری حقوق زن و مرد، آزادی سیاسی بی قید و شرط، تأمین آب، برق، بهداشت ، سیستم حمل و نقل و .. مطالبات بسیار روشن و ملموس هستند که باید  با  ایفای نقش کمونیستها از سوی جنبش توده ای برافراشته شوند و به پلاتفرم جنبش تبدیل شوند. این مطالبات صفوف و افق سیاسی متفاوت را از هم جدا می کنند و تضمین کننده نیل مردم به مطالبات و ایجاد تحول به نفع مردم می باشند.

سعید احمد: نزد برخی از افراد متنوع بودن تظاهراتها و شرکت راست افراطی( اسلامی ها) تا چپ افراطی( حزب کمونیست کارگری) نقطه قوت تظاهراتها و مایه خوشحالی و نشانه دموکراسی و پلورالیسم قدرت در آینده می باشد.نزد افراد دیگری نشانه بی جهت بودن تظاهراتها و ابهام و ناروشنی آینده است. می گویند حکومتی که اینها تشکیل دهند باید یک آش شلم کار باشد! می گویند روزهای جمعه چپ ها و کمونیستها در کنار اسلامیها بر سر صندوق های آبجو نماز می خوانند! در این مورد چه می گویید؟ چرا حزب کمونیست کارگری درچنین جنبشی شرکت می کند و هدفش چیست؟می خواهد در کنار نیروهای ارتجاعی به کجا برسد و برای کارگران و مردم کردستان چه چیزی بدست آورد؟ جریانات دیگر راهشان را گم کرده اند یا حزب کمونیست کارگری خطا رفته است؟

ریبوار احمد: باید چند سطح بحث را از هم تفکیک کرد: در سطح احزاب بدیهی است که اسلامی ها و جنبش گوران شکلی از ائتلاف و حتی جبهه تشکیل داده اند و پیداست که دارای امتیازات و منافع مشترک و شبیه بهم هستند، همکاری آنها بر این اساس است. در این سطح تا جایی که به حزب کمونیست کارگری برگردد، نه  فقط ائتلاف و جبهه حتی هیچ درجه ای از هماهنگی و کار مشترک و حتی هیچ سطحی از ارتباط با این جریانات نداشته است. این بدان معنی نیست که ارتباط با آنها قبیح باشد، بلکه هیچ اساس و موضوعیتی در این قضیه وجود ندارد. چنانچه زمانی بنیان سیاسی  عینی وملموسی داشت، می توان با اطلاع تمام مردم چنین کاری کرد.

در سطح یک جنبش توده ای حول مجموعه ای از مطالبات و اهداف عمومی، باید گفت توده ای مرکب از مردم مسلمان، اسلام سیاسی، ناسیونالیست، سکولار، کمونیست، دمکرات، لیبرال و ... و نیز فعالینی از این دست در خط مقدم و در قالب و عنوان رهبران و فعالین این جنبش نقش ایفا می کنند. به نظر من پدیده ای طبیعی است. زیرا هم مطالباتی مانند آزادی سیاسی و محاکمه جنایتکاران و بیمه بیکاری و ریشه کن کردن فساد و ... در میان توده های وسیعی از مردم صرفنظر از ایدئولوژی و عقاید آنها بنیان محکمی دارد. در سطح احزاب هم حقیقتی انکار ناپذیر است که هر یک می خواهند در جهت پیشبرد برنامه خود در آن شرکت کنند و فعالین خود را تهییج می کنند. اهمیتی ندارد کسانی که برای بیمه بیکاری و خدمات و ریشه کن کردن فساد  و برکناری قدرت میلیشیایی به میدان آمده اند چه عقایدی دارند، مسلمان هستند یا نیستند و اگر باورمند هستند به چه سمتی عبادت می کنند. مهم این است که معترضین، مجموعه ای از شهروندان هستند و حول خواسته های اساسی زندگی خود، در قالب جنبشی به میدان آمده اند. اما بدون تردید در این میانه و در سطح سیاسی کشمکش جدی بین آلترناتیو،افق و سنتهای سیاسی گوناگون در جنبش وجود دارد. یعنی وضعیت موجود پدیده ای بر سر تشکیل مشترک دولت نیست بلکه جدالی بر سر افق و آلترناتیوهای مختلف در جنبش است.

به گفته ی شما تنوع جنبشی وجود دارد اما به نظر من چنین پدیده ای نه دال بر دموکراسی است و نه می توان آن را هرج و مرج نامید. چنین وضعیتی به این خاطر است که جنبش و مطالبات آن هنوز همگانی است و از نظر طبقاتی و سیاسی قطب بندی نشده است. هنوز جنبش و مطالباتش عمومی هستند؛ هنوز صف بندی طبقاتی و سیاسی در این جنبش اعتلا نیافته است. چنین امری هم بطور تصنعی امکان پذیر نیست؛ با انشقاق و تکه تکه کردن و بالاخره با تضعیف جنبش اعتراضی صورت نمی پذیرد؛ با ایدئولوژیزه کردن تحقق نمی یابد. باید در فرایندی سیاسی روشنگرانه و سازمانیافته و مبارزاتی در مسیر تکامل خود به پیش برود. سازماندهی، توده ای کردن هر چه بیشتر، اعتلای آگاهی سیاسی و طبقاتی، برجسته نمودن نقش طبقه کارگر در جنبش، روشن نمودن و تثبیت خواسته های واقعی مردم ستمدیده و تفکیک آنها از خواسته های انحرافی، تقویت پایه های آزادیخواهی، کمونیسم و ...این فرایندی درست و واقعی است که گام به گام با افزایش توان سیاسی ـ اجتماعی جنبش و رادیکالیزه نمودن واقعی و اجتماعی می تواند صف طبقه کارگر و مردم ستمدیده را از آلترناتیوهای بورژوایی جدا کند و جریانات دیگر را حاشیه ای نماید.

درباره نماز جمعه که به میدان آزادی آورده شده باید گفت تردیدی نیست که این یک تاکتیک اسلامی ها برای اسلامیزه کردن جنبش است. اما به باور من لکه دار نمودن این جنبش عظیم توده ای و پر دستاورد که تا الان طلسم بزرگی را شکسته و دستاورد بزرگی داشته و گامهای بزرگی برداشته است به بهانه اینکه در سرای آزادی نماز برگزار می شود، نشانه ای بر سطحی نگری و ندیدن محتوای جنبش است. جنبش توده ای و انقلابی عظیم با اراده و شعارهایی که مستقیماً با زندگی و حقوق و آزادیهای مردم مرتبط است را نمی توان با ظاهراسلامی روزهای جمعه سنجید. اگر کمی با دقت نگاه کنیم بروشنی می توان دید که این جنبش در شعارها و مطالباتش هیچ رنگ و بوی اسلامی ندارد،حتی جمع هزاران نفره که روزهای جمعه در میدان آزادی نماز می خوانند در هیچ شعار و مطالبه ای نشان نمی دهند که خواهان آن باشند اسلام در زندگی سیاسی و در دولت و قانون جایگاهی داشته باشد؛ آنها شعارهای اسلامی نمی دهند و آلترناتیو اسلامی را انتخاب نکرده اند. برعکس خواهان آزادی و برابری ، عدالت اجتماعی ، رفاه و خدمات هستند؛ در برابر ظلم و ستم و استثمار و فساد ایستادگی می کنند. چنین مطالباتی با برنامه و بدیل اسلامی خوانایی ندارد بلکه‌در تضاد هستند. در ضمن من این پدیده را یکی از نقاط ضعف جنبش می دانم و باید تلاش کرد که این سنت کنار زده شود و این تاکتیک اسلامی را ناکام گذاشت. اما بر این اساس هر گونه شک نسبت به این جنبش مردمی و انقلابی و مترقی اشتباه بسیار بزرگ و مهلکی است. در این رابطه باید گفت که کمونیستها نمی توانند و نباید در مراسم نماز جمعه شرکت کنند و فکر نمی کنم چنین کرده باشند. برعکس باید به شیوه ای مناسب این سنت را حاشیه ای کند و به جای آن سنت مبارزاتی توده ای و بویژه نقش تجمع و سازمان محلات، کارگاهها، ادارات و دانشگاهها و سایر سازمانها و نهادهای اجتماعی و کمیته های کمونیستی سازمانده و رهبری کننده‌ را برجسته کنند. اما نباید از این سر دچار یأس  وبدبینی شوند یا با تردید به این جنبش توده ای نگاه کنند.

سعید احمد: به عنوان یک تحلیل کلی نقاط ضعف و قوت تظاهراتهای کردستان را در چه می بینید؟ چه  کار باید می کردند و نکردند یا چه نباید می کردند و کردند؟مهمترین درسهای دو ماه تظاهرات کردستان که بایستی در دوره آینده در نظر داشت کدامها هستند ؟

ریبوار احمد:این جنبش یک جنبش  عظیم توده ای و انقلابی است. تابحال علیرغم اینکه با اعلام حکومت نظامی میدان آزادی تسخیر شد و تظاهرات در خیابانها متوقف شده، این جنبش پیشرفت عظیم و دستاورد بسیار مهمی داشته است. این جنبش تاکنون حتی پیروزی بزرگی بدست آورده است. قبل از هر چیز ضربه محکمی بر این توهم و خوشخیالی مهلک و بزرگ وارد کرد که ناسیونالیسم کرد و جنبش کردایتی جامعه را گمراه می کرد. آنها چنین تصویری می دادند که به اسم دولت کردی و خودی تا ابدیت بر جامعه حکمرانی خواهند کرد، کلیه حقوق و کرامت انسانی را زیر پا می نهند، ثروت جامعه را غارت می کنند و مردم نیز از آنها خواهند پذیرفت. این جنبش ضربه بزرگی بر رؤیای حاکمان وارد کرد که نوه و نبیره خود را برای حکمرانی بعد از خود آماده کنند. این جنبش کل این تبلیغات را بر باد داد که صاحبان قدرت به خاطر اینکه دورانی در کوه پیشمرگ بوده، حالا محق اند با قدرت،حقوق،کرامت انسانها و ثروت جامعه بازی کنند.این جنبش زیر همه هیاهوی دموکراسی و تجربه کردایتی زد و پرده از ماهیت میلیشیایی، مافیایی، فاسد و سرکوبگر حکومت کنار زد. اینها گامهای بسیار مهمی هستند و نقش عمده ای در ترسیم آینده این جامعه خواهند داشت. دیگر کردستان بطور واقعی وارد مرحله ای دیگر شده است. مبارزه سیاسی، توده ای و حتی طبقاتی در این جامعه وارد دوران دیگری شده است. همین حکومت نظامی که اخیراً اعلام کرده اند آشکارا این وضعیت را نشان می دهد. اگر حکومت بتواند میدان آزادی را با میلیتاریسم اشغال کند در عوض نمی تواند جنبش را از بین ببرند. نفرت از حکومت، تلاش برای آزادی و رفاه و مبارزه علیه سرکوب، فساد و استثمار از تمامی منافذ و روزنه های جامعه جوانه می زند و ریشه می دواند و وارد همه ی محلات، کارگاهها،  ادارات و مراکز آموزشی و حتی همه ی منازل می شود و بدین شیوه خود را برای جدال دیگری آماده می کند تا با نیرو و انرژی و توان بیشتری وارد عرصه های نبرد در آینده شود. حتی هم اکنون و در همین سطح، حاکمان نمی توانند چون گذشته نسبت به حقوق و سطح معیشت و رفاه مردم خود را به نفهمی بزنند.هم اکنون و در همین سطح این جنبش تضادها و بحران های درونی حکومت و احزاب حاکم را عمیق تر کرده است. یکی از نقاط قوت جنبش در جاهایی که فرصتی پیدا کرد توده ای بودن آن بود.این جنبش توده ای واقعی است. امیال آن واقعی، رادیکال و خواسته های توده های کارگر و مردم ستمدیده، جوانان و آزادیخواهان است. در سطح شعارها هم هیچ نشانی از ناسیونالیسم، قوم گرایی و اسلامی ندارد. این جنبش اعتماد به نفس و باور به اراده مردم را اعتلا بخشیده است. خوشخیال نبودن به حکومت تحت نام " دولت خودی و کردی"،فریب نخوردن به سناریو و طرح و توطئه و وعده های فریبنده حکومت و بند و بست اپوزیسیون نیز از نقاط قوت آن بوده است.بدون تردید در همین حد یکی از دستاوردهای جنبش این است که حکومت را وادار کرده است خشم و خواسته های مردم را جدی بگیرد.فشار این جنبش به حدی بود که مسعود بارزانی و جلال طالبانی بگویند از مطالبات تظاهرکنندگان حمایت خواهند کرد،هر چند حرفهای آنها به جوک می ماند و بدین معنی است" از تظاهرات علیه خودمان حمایت می کنیم!!" اما همین نکته نشانه آشفتگی و سراسیمه بودن آنها در حد توان همین جنبش است.

سرتاسری نبودن جنبش، محدود ماندن آن به میدان آزادی و عدم گسترش آن به محلات و کارگاهها و ادارات و قدرت خاستگاه و افق بورژوایی، پایین بودن سطح سازماندهی مردم، ضعیف بودن نقش طبقه کارگر در این جنبش،محدود بودن نقش آلترناتیو کمونیستی و نیز بکار بردن چندین متد و تاکتیک نامتجانس با توازن قوای فعلی، قدرت حاکمه‌ از آن بهانه ای برای سرکوب و دخالت نظامی بدست آورد از نقاط ضعف آن بودند.

آنچه نباید می شد،همانگونه که در مقاله" یک قیام و سه تاکتیک" و در گفتگو با رادیو هاوپشتی در پنجم آوریل ـ یعنی ١١ روز قبل از خروش هفدهم آوریل و نیز در " گفتگو با مظفر محمدی" عنوان کرده ام، جنبش نمی باید به نبرد و درگیری زودرس از جمله برخی از صحنه های روز ١٧ آوریل وارد می شد که مردم توان پیروزی در آن را نداشتند. می بایستی جنبش در قالب یک جنبش سیاسی توده ای پیش برود که امکان سرکوب را بروی حکومت میلیشیایی ـ که در سنگر تهاجم نظامی کمین کرده بود ـ ببندد. در عوض می بایستی فضای سیاسی و توده ای بودن هر چه بیشتر و گسترش جنبش به میادین دیگر و سازماندهی صفوف را پیش پای خود قرار دهد.

علاوه بر این جنبش می بایستی در هر مرحله مطالباتی را در دستور کار قرار دهد و برافرازد که امکان داشت آنها را تحمیل کند. این مطالبات هم به دستاورد مادی توده ای و زندگی بهتر و هم به تخته پرشی برای پیشرفت جنبش تا ایجاد دگرگونی اساسی و کنار نهادن حکومت میلیشیایی تبدیل می شد. در این خصوص می توانم به طور مشخص اشاره کنم که " نقشه عمل شورای موقت سرای آزادی" توازن قوا را در نظر نگرفت و راهی در پیش گرفت که از عهده جنبش بر نمی آمد و بدین ترتیب ضربه ای بر شور و شوق و جسارت جنبش وارد آمد و بهانه ای به حکومت داده شد تا فرصت را بقاپد و راه سرکوب قلدرانه در پیش گیرد.من بشخصه در چندین مورد و مناسبت بر سر این وضعیت جدل کرده و این را پیش بینی کرده بودم و در نوشته ها و گفتگوها هشدار داده بودم که نباید گامهای پیشوقت برداشت؛ نباید مطالبه ای سنگین تر از توانایی برافراشت؛ نباید بهانه دست حکومت داد.جنبش گوران و اسلامی ها به جای گسترش دامنه اعتراضات و تعمیق سیاسی جنبش چنین وضعیتی را بر آن تحمیل کردند.با متدی خودبخودی در میان جنبش و حتی در قطب کمونیسم و چپ این توهم وجود داشت که گویا با اعلام خواسته های بزرگتر می توان جنبش را از آن تنگنا بیرون آورد که در میدان آزادی راکد مانده بود.این محاسبات غلط از آب در آمد.

میان کمونیستها هم این دیدگاه سنگینی می کرد که خود مردم دارند می گویند حکومت باید سرنگون شود،چرا ما عقب تر از مردم بایستیم. به نظر من تا جاییکه مردم به مثابه یک امید و آرزو خواهان برچیدن قدرت میلیشیایی هستند،امید و آرزویی کاملاً برحق دارند. ما بیست سال است گفته ایم و تکرار کرده ایم که اینها شایسته مدیریت جامعه مدنی و متمدنانه ای چون کردستان نیستند و باید از قدرت کنار روند.اما تا جاییکه بر این اساس بحث سر تحدید زمان جنگ آخر با حکومت باشد کمونیستها به هیچ وجه نباید تسلیم محاسبات خودبخودی و اشتباهات مردم یا تاکتیک جناحهای بورژوازی شوند. در وقت خودش این تاکتیک گوران و اسلامی ها برای تغییر قدرت از بالا بود. نتیجه این تاکتیک این می شد که پیش از اینکه جنبش توده ای و انقلابی تا حد برپا کردن انقلاب توده ای و تحول بخش گسترش یابد، آنها به هدف خود برسند. کمونیسم نباید تحت فشار قرار گیرد. در تاریخ نمونه های زیادی هست که توده ها به روش خودبخودی و تحت تأثیر افق بورژوایی، تاکتیک های غلطی اتخاذ کرده اند، اما رهبران کمونیست هشدار داده و آنها را برحذر داشته اند. موضع مارکس و انگلس در کمون پاریس که به کارگران گفتند زمان قیام نیست و فعلاً قیام نکنید نمونه برجسته ای است. وقتیکه لنین می گوید با قیام بازی نکنید نمونه ای دیگر است. رهبران کمونیست باید جسارت و شهامت این را داشته باشند که در موقعیت مشخص به مردم بگویند اشتباه است و نکنید. به نظر من بسیاری از این احکام در مورد جنبش اعتراضی در عراق نیز صدق می کند.در عراق نیز در روزهای نخست و بطور ناگهانی به انجمن های استانی حمله کردند و آنها را به آتش کشیده و تعطیل کردند. خود این اقدام، ضمن اینکه دستاوردی عینی برای مردم نداشت، کشمکش را به جایی برد که در توان جنبش نبود. به همین دلیل بعداً عقب نشینی به جنبش تحمیل شد.

بطور خلاصه این جنبش توده ای و انقلابی است، پایان نیافته و شکست نخورده است و به آسانی هم شکست نمی پذیرد.این قلدری و نظامیگری نمی تواند برای مدتی طولانی این جنبش را از بین ببرد. دیگر مردم کردستان با این قدرت راحت نیستند و مطالبات خویش را بایگانی نمی کنند. از این ببعد بایستی درسها و تجربیات گذشته را برجسته کرد تا راه پیروزی هموار شود.

سعید احمد: به عنوان آخرین پرسش،در حال حاضر چه باید کرد تا این جنبش توده ای مسیری انقلابی و پیشرو در بر گیرد؟چه باید کرد تا بر اساس نقاط قوت این جنبش، نقاط ضعف آن کنار زده شود و از رکود فعلی بیرون آید؟ بطور مشخص وظیفه و اولویت های کنونی کمونیسم در این خصوص کدامها هستند؟

ریبوار احمد: این پرسشی اساس است. البته می توان گفت پلاتفرم تصویب شده پلنوم هشتم کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری جواب روشنی به این مسائل می دهد. بر اساس این پلاتفرم من روی برخی از جوانب و اقدامات مشخص تأکید می کنم. قبل از هر چیز باید گفت فعالیت آکسیونی در شکل بر پا کردن تظاهرات و میتینگ و حتی درگیری با حکومت چه به مثابه یک سنت در تاریخ جنبش ما در کردستان و در عراق، چه به عنوان روشی کوته نگرانه و عجولانه به منظور تلاش برای کسب امتیازات فوری اپوزیسیون بورژوازی، نه فقط خیلی رایج است بلکه عمدتاً به تنها روش مبارزه توده ای و به یک سنت تبدیل شده است. اما قرار نیست این روش آکسیونی همیشه متدی درست و مؤثر باشد. بطور مشخص در حال حاضر باید با دقت بیشتری به آن نگریست.اولین خیزش مجدد جنبش را نباید فقط از این زاویه نگریست که در گرو تظاهراتهاست. قبل از هر چیز گام مؤثر این است که نقاط ضعف را برطرف نماییم. به نظر من نقطه ضعف شدید این جنبش پایین بودن میزان سازماندهی آن است. مهم نیست در این مورد تنها به شکل شورایی یا روشهای متداول فکر کنیم. بطور مثال اکنون زمان آن فرا رسیده که فعالیتی تمام و کمال برای تأسیس کمیته ها، دسته ها و گروههایی در همه محلات، کارگاهها، مدارس و ادارات صورت گیرد. حتی برای این کار لازم نیست در میادین یا اماکن عمومی تجمع کرد. اگر فرصت انجام این کار در حال حاضر محدود باشد می توان حتی در منازل تشکیل جلسه داد. می توان دامنه این کمیته ها و گروهها در سطحی باشد که شرایط آن را ممکن می سازد. کار این کمیته ها مهیا نمودن فضا و هماهنگی سیاسی و تشکیلاتی مردم و انتقال دستورِ کار به مردم است. این کاری است که کاملاً با تقویت پایه کمونیسم و توده ای کردن هر چه بیشتر جنبش منطبق  می باشد. در آینده هم این کمیته ها و گروهها به پایه رده های بالای سازماندهی تبدیل خواهند شد. این کاری است که در سرتاسر کردستان اعم از مناطق تحت اشغال حکومت نظامی و سرکوب حزب دموکرات امکان پذیر است. زمان آن فرا رسیده و زمینه و امکانات آن فراهم شده است.

در این مورد اگر به شیوه سازماندهی جوانان مصر توجه کنیم، حقیقتاً ارزشش را دارد که از آن درس بیاموزیم. وقتی ظاهراً به آن جنبش و بالاخره آن انقلاب می نگریم، چنین به نظر می رسد که فاقد سازماندهی بوده و بیشتر خودبخودی بوده است. اما وقتیکه بیشتر در موردش تحقیق می کنیم می بینیم که تلاش و کوشش زیادی شده و بویژه متد سازماندهی خاص خود را داشته است. من از همه ی فعالین این جنبش خواهش می کنم که به برخی از مستندات شیوه های خودسازماندهی جوانان که روی اینترنت وجود دارد نگاه کنند و از آن درس بیاموزند. به نظر من الان زمان مناسبی برای این قضیه است. لازم است تا یک بار می گوییم تظاهرات، ده بار بگوییم سازماندهی و صف مستقل. این همچون پولاد جنبش را تقویت می کند. این عامل اساسی است تا در قدمهای بعدی به مثابه جنبش انقلابی سازمان یافته و قدرتمند و یکدست در میدان بماند.همین کار کمک بسیاری می کند که جنبش افق سیاسی مستقلی داشته باشد و روی خط تاکتیکی مناسبی پیش برود.

همزمان با این، زمان آن فرا رسیده است تا جریان اعتصابات که بویژه در مراکز آموزشی شروع شده است گسترش یابد، عمومی شود و مطالبات مشخصی در پیش گیرد و از ماجراجوی دوری بگیرد. از همه مهمتر باید عرصه های دیگر را بویژه کارگاه و مراکز کارگری و ادارات توسعه داد. در حقیقت این یکی از جوانب بسیار ضعیف جنبش و جای نگرانی بسیار بزرگ است٬ که نقش طبقه کارگر در آن عمده نیست. این هم قبل از هر چیز به نقش کمونیستها و کارگران پیشرو بر می گردد. تصور کنید اگر کارگران شهرداری، سیمان، نفت و جاهای دیگر اعتصاب کنند، چگونه حکومت را به زانو در می آورد.

در قلب این روند، سازمان دادن مردم و موج اعتصابات، باید ساختمان سیاسی و اجتماعی یک حزب کمونیستی دخالتگر و قدرتمند با کمیته های کمونیستی رهبر و سازمانده در مراکز کار و زیست به ثمر برسد. حزبی انقلابی و رهبر و سازمانده که در سطح عمومی و در سطح محلات، پیوسته سیاست، تاکتیک، رهنمود و روشنگری بدهد و همیشه آماده باشد؛ باید رهبری سیاسی و عملی خود را در هیچ لحظه ای از دست ندهد؛ باید پاسخ روشنی برای همه مسائل و معضلات و همه ی تاکتیک ها و فونکسیون های بورژوازی داشته باشد و در دسترس مردم بگذارد. چنین حزبی در چنین دورانی می تواند سریع به آلترناتیو و امید مردم تبدیل شود. علاوه بر این چنین حزبی باید نقشه و آمادگی کامل برای مقابله با تهاجم حاکمیت داشته باشد؛ باید بداند چگونه خود و جنبش را از توطئه و تهاجم حفظ نماید و در هنگام هجوم چگونه ادامه کاری خود را تضمین کند.

مسأله ای که کمونیستها باید جدی روی آن فکر کنند این است که باید تاکتیک مناسب و تبلیغات مؤثر و جذاب و آژیتاسیون مؤثر و پر دامنه نهادهای سرکوبگر حکومت را زمینگیر کند و ناتوان ساخت. چنین چیزی ممکن است. هم اکنون بحث بر سر این است که بخش مهمی از نیروی پیشمرگ و پلیس و حتی اسایش از نظامی گری و سرکوب عریان ناراضی هستند. باید سنت بلشویک ها و انقلابیون مصر را برای محدود کردن قدرت عمل نیروهای مسلح در سرکوب مردم اتخاذ کرد. باید از هر طریق ممکن و بطور پیوسته برایشان روشن کرد که آنها نیز همسرنوشت مردم به پا خاسته هستند و  نباید بروی مردم آتش گشود. باید گفت که نباید خود را قربانی این حکومت خانوادگی فاسد و آدمکش کنند، نباید دست خود را به خون مردم به پا خاسته و ستمدیده آعشته کنند. باید به آنها نشان داد که با کشتار مردم هم جرم قتل و خونریزی مردم محروم را بر عهده می گیرند و هم فردا روز به عنوان جنایتکار و قاتل باید در دادگاه انقلابی و مردمی حاضر شوند. باید گفت مردم ستمدیده و خود را قربانی منافع حکومت و انباشت سرمایه باند فاسد و غارتگر نکنند. این مسأله ای است که اگر عملی شود و اگر به خودآگاهی فعالین جنبش تبدیل شود، تأثیر بزرگی بر عقیم گذاشتن نهادهای سرکوب دولت می نماید.