منشور سرنگونی و اپورتونیسم راست (سخنرانی در سمینار پالتاکی) رحمان حسین زاده
دوستان عزیز خوشامد میگویم. عنوان مبحث "منشور سرنگونی و اپورتونیسم راست" است. در این راستا "منشور سرنگونی جمهوری اسلامی" که اخیرا توسط حزب کمونیست کارگری ایران صادر شده مورد بررسی، نقد و ارزیابی من قرار خواهد گرفت. از چند جنبه به این منشور خواهم پرداخت: ١- ضرورت انتشار این منشور در این دوره از کجا ناشی میشود؟ رابطه آن با تحولات اجتماعی و سیاسی کنونی در جامعه ایران چیست؟ ٢- چه خلایی را این حزب مشاهده کرده که با صادر کردن این منشور در صدد پر کردن آن است؟ رابطه این منشور با جنبش سبز چیست؟ ٣- محتوی این منشور چیست؟ آیا براستی سندی برای سرنگونی جمهوری اسلامی است؟ طبعا در طی استدلال هایی که در بحث امروز خواهم کرد تلاش میکنم، نشان دهم که محتوا و کارکرد سیاسی این سند راست است و در راستای سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. ٤- به علاوه نشان خواهم داد اپورتونیسم نهفته در این سند کجاست، و برخورد کمونیستی به آن چگونه باید باشد.
علل انتشار منشور سرنگونی حزب کمونیست کارگری چرا این سند در اوضاع و احوال امروز منتشر شده است. از قول حمید تقوایی لیدر حزب کمونیست کارگری این سند مربوط به اوضاع سیاسی ایران و تحولات منطقه است. ایشان در مصاحبه ای با نشریه انترناسیونال میگوید: "این سند از شرایط ویژه امروز ایران و خاورمیانه استنتاج شده است. دوره تازه ای از تاریخ دنیا است که بویژه از دوره بیست ساله اخیر، دوران یکه تازی میلیتاریسم غرب و اسلام سیاسی در جهان بعد از جنگ سرد متفاوت است." و نقطه شروع این دوره متفاوت را از اینجا میگیرد. ومیگوید: "ابتدا انقلاب ٨٨ ایران و امروز امواج انقلابات تونس، مصر، لیبی و بحرین و غیره خصوصیات این دوره جدید است" اینجا چند مکث و توضیح لازم و ضروری است. دوره ای که امروز در آن به سر میبریم با توجه به تحولات کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، قطعا دوره تازه ای است. اما حزب کمونیست کارگری ایران و حمید تقوایی بنا به مصلحت سیاسی شان نقطه شروع دلبخواهی "انقلاب ٨٨" در ایران را برای شروع دوره جدید در نظر گرفته است، در صورتیکه تمام دنیا میداند که نقطه شروع این تحولات به اعتراضاتی که در ایران بعنوان جنبش سبز شکل گرفت ربطی ندارد. هرچند تحولات بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران یک تحول سیاسی قابل توجه بود و در سطح وسیعی در دنیا و میدیا منعکس شد اما حتی ژورنالیستهای سطحی بورژوازی هم این تحول را نقطه شروع یا جزو مشخصات دوره جدید نمیدانند. این را خود سران جنبش سبز امثال موسوی و کروبی و فعالین این جنبش می خواستند قالب کنند و بگویند که اتفاقات اخیر شمال آفریقا ظاهرا الهام گرفته از جنبش ارتجاعی و انقلاب مخملی سبز آنها است. تا آنجا که معلوم است کسی این اظهارات را جدی نگرفت و از سران جنبش سبز قبول نکرد تا از حمید تقوایی و حزب ایشان بپذیرد. علاوه بر اینکه این نوع برخورد و تحلیل از رویدادهای امروز به لحاظ فاکتی نادرست است، بلکه یک تحریف بزرگ و وارونه جلوه دادن واقعیات امروز است. در فضای دروغ و تحریف، سران سبز اهداف مشخص و معینی داشتند. میخواستند از طریق این تحریف برای جنبش خودشان مشروعیتی دست و پا کنند. می خواستند جنبش شان را وسیع و بزرگ نشان دهند و الهام بخش بیداری انسان ها در خاورمیانه و کشورهای عربی جلوه دهند. می خواستند این را در فضای سیاسی ایران جا بیاندازند که در راستای آن ٢٥ بهمن سال قبل را فراخوان دادند و دیدیم که به جایی نرسید. امروز جناح چپ همان جنبش نیز، کمونیسم بورژوایی و حزب کمونیست کارگری در تحریف آشکار از اتفاقات دنیای امروز ذینفع است. میدانند که نتوانستند ادعای وارونه تصویر انقلابی از تحولات ٨٨ ایران را به کرسی بنشانند، این بار هدفشان این است که برای کسب مشروعیت و توجیه اهداف تحولات بورژوایی سبز که بعد از انتخابات ٨٨ شروع شد، فضای انقلابی کشورهای عربی و شمال آفریقا را وام بگیرند. به هر حال، آنچه که امروز نام "انقلاب سبز" از جانب سران بخشی از جمهوری اسلامی به خود گرفته از جانب کمونیسم بورژوایی به "انقلاب توده ها" یا "انقلاب جاری" مشهور است. جنبشی ارتجاعی که از دل شکافهای جمهوری اسلامی در مقطع انتخابات سر بر آورد. اساس آن تحول مشخص چیزی جز این نبود که دو بخش از بورژوازی ایران در کشمکش بر سر تقسیم سهم شان در اقتصاد و سیاست و راه حل نجات جمهوری اسلامی در مقابل هم صف آرایی کنند. برای هر فعال سیاسی که تجربه دو سال گذشته تحولات در ایران را دارد، لازم نیست که دوباره به مکانیسم ها و نقطه شروع شکافهای دو جناح جمهوری اسلامی و اهداف جنبش سبز رجوع کند. ماهیت ارتجاعی و ضد کارگری جنبش سبز لازم به استدلال نیست. پرچم و رهبری امتحان پس داده جنبش سبز در فضای سیاسی ایران نیازی به توضیح ندارد. بویژه خیلی ها که از سر توهم و عدم آگاهی کافی در روزهای اول این تحولات در صف این جنبش بودند، امروز بعد از روشن شدن این ماجرا از آن صف فاصله گرفته اند. از جمله آرزوهای جنبش سبز بازگشت به دوره خمینی است و مقایسه کردن آن با تحولات تونس و مصر مع الفارق است. حتی در انقلاب مصر جریانی مانند اخوان المسلمین اعلام کرد که ما قصد ایجاد دورانی از شکل و شمایل دوره خمینی را نداریم. در نتیجه دینامیسم جنبش سبز و آن چیزی که حمید تقوایی به آن "انقلاب ٨٨" میگوید که به اذعان خود ایشان از تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ایران سر بر آورده بسیار متفاوت است. در نتیجه مقایسه این جنبش با آنچه در مصر و تونس گذشت یک تحریف آشکار تحت نام کمونیسم و خاک پاشیدن درچشم طبقه کارگر است. تحولات مصر و تونس برخاسته از اراده کارگران و توده مردم آزادیخواه بود. برخاسته از بخش تحت ستم و فشار جامعه بود. با پرچم "نان و آزادی" علیه کلیت استبداد به میدان آمدند و نظامهای حاکمه شان را سرنگون کردند. این یک دینامیسم انقلابی بود که تا الان هم ادامه دارد و همین دیروز بود که حسنی مبارک و باندش را به محاکمه کشیده است. این روند بی وقفه ادامه دارد و این ابدا قابل مقایسه با جنبش بخشی از بورژوازی و طبقه متوسط ایران نیست که حفظ بخشی از قوانین اساسی جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران جزو اهدافش میباشد. در نتیجه تحولات تونس و مصر نقطه مقابل اهداف جنبش سبز است. به نظر من درس مهمی که تحولات شمال آفریقا برای کارگران در ایران دارد این است که باید مثل مصر و تونس جز به اراده خود کارگران و مردم آزادیخواه به هیچ جنبش دیگری دل خوش نکرد. باید سر سوزنی به ارتجاعی بودن جنبشهای بورژوازی از جمله جنبش سبز شک نکرد. کسی و جریانی که خود را چپ و منتسب به کمونیسم بداند و از این منظر بویی از آزادیخواهی برده باشد، باید حداقل این سطح از درک را میداشت و این درس را با طبقه کارگر شریک میشد. در نتیجه منتسب کردن تحولات ٨٨ ایران به عنوان نقطه شروع انقلابات تونس و مصر از سر مصلحت و اپورتونیسم است که در خدمت هدف سیاسی و ارتجاعی مشخص است. این برخورد حمید تقوایی و حزب تحت مسئولیتش نه معرفتی است و نه از سر نا آگاهی، اتفاقا انعکاس منفعت سیاسی – طبقاتی جنبشی است که امروز بنام "سبز" در جریان است. کسب مشروعیت و حیثیت برای جنبشی است که امروز در صحنه سیاسی بشدت آبروباخته است. در این مورد باز هم به نقل قولی از حمید تقوایی در همان مصاحبه ارجاعتان میدهم: "آنچه امروز جنبش سبز نامیده میشود هر دوی این خصوصیات را با خود حمل میکند، از یک سو کم نیستند جوانان و مردم انقلابی که خود را فعالان جنبش سبز میدانند اما خواهان بزیر کشیدن رژیم اسلامی هستند یا مدعیان رهبری جنبش سبز را قبول ندارند. و از سوی دیگر عناصر همین رهبری امکان پیدا می کنند با بیرق جنبش سبز جنبش انقلابی مردم را به حساب خود و خط اصلاح طلبی بریزند." می خواهم بگویم تصویری که ایشان ارائه میدهد این است که جنبش سبزی هست که رهبری الانش بخشی از اصلاح طلبان هستند که سرنگونی کل جمهوری اسلامی را نمیخواهند و ضد انقلابند. و طیف وسیعتر فعالین و لایه های این جنبش که جمهوری اسلامی را نمیخواهند. تا جایی که به جنبش سبز و تحلیل ما از آن بر می گردد همان روز اول گفتیم که این جنبش وسیعی در جامعه ایران است که لایه های مختلفی از گرایشات در آن موجودند، اما اینها تعیین کننده نیستند. این جنبش را باید از افق، پلاتفرم و رهبری آن شناخت که دینامیسم حرکتش را از جای مشخصی گرفته است. یک هدف و کار سیاسی عمده ما در طی این مدت دو ساله آگاهگری و روشن کردن مبانی و اهداف ضد آزادیخواهانه و ضد کارگری و ضد مردمی جنبش سبز بود برای اکثریت مردمی که بحق علیه کلیت جمهوری اسلامی بودند و بخشا از سر توهم در قالب جنبش سبز صدای اعتراض خود را بلند می کردند. برای امثال حمید تقوایی و جریان ایشان از همان روز اول کلیت این جنبش قابل دفاع و حمایت بوده است. اتفاقا در طی مدت این دو ساله شاهد ریزش در صفوف این جنبش هستیم. بخش های پایینی، قسمت هایی از بخش میانی و حتی امثال گنجی و مهاجرانی از رهبری این جنبش (موسوی و کروبی) فاصله گرفته اند. مشغول نوشتن پلاتفرم های جدید و انتقاد از "عملکردهای رهبری" جنبش سبز هستند. بنابراین اگر لایه هایی در درون جنبش سبز هستند که نمیخواهند جمهوری اسلامی بماند هنری در آن نیست، چون کماکان بستر همان بستر جنبش سبز است با افق ضد کارگری و ضد آزادیخواهی ومردمی که از همان روز علیه کلیت جمهوری اسلامی بودند. هنر حزب کمونیست کارگری این است که می خواهند ظاهرا در درون این جنبش بورژوایی نماینده جناح "رادیکال" آن باشند. واقعیت این است که وصل کردن جنبش ارتجاعی سبز به انقلابات مصر و تونس، به منظور کسب مشروعیت برای آن تلاشی وارونه برای توجیه هضم شدن حزب کمونیست کارگری در جنبش سبز است. میخواهند جناح چپ این جنبش باشند.تقریبا با همان دستور کاری که گنجی و مخملباف و ایدئولوگهای اصلاح طلب خارج و داخل این جنبش در پی آنند. چپ و راست جنبش سبز میدانند که نمیشود بر اساس پلاتفرم دو سال قبلشان حرکت کنند، باید حک و اصلاحش یا به قول خودشان "رادیکالترش" کنند. محتوای سند منشور حزب کمونیست کارگری حتی عقبتر از ادعاهای امثال اکبر گنجی است که به قول خودش میخواهد جمهوری اسلامی نباشد، نظام دینی نباشد، حکومت سکولار در آن جامعه حاکمیت کند و سرراست تر میخواهد ادغام شده در بازار جهانی و بازار آزاد باشد، رابطه خوبی با غرب داشته باشد. در نتیجه منشور حزب کمونیست کارگری کهنه و امتحان پس داده است چون قبل از آن ما شاهد منشور دوم و رایزنی در مورد منشور سوم جنبش سبز بودیم که به مسائلی جواب دهند که منشور اخیر حزب کمونیست کارگری هم میخواهد به آن جواب دهد. مثل اینکه منفعت زمینی حزب کمونیست کارگری ایجاب کرده، پرچم لایه هایی از جنبش سبز را برافرازند، به زعمشان پرچم بخش هایی که ظاهرا از موسوی و کروبی عبور کرده و حزب کمونیست کارگری و لیدر آن حمید تقوایی در این توهم کودکانه است، که میتواند رهبری این بخش را تامین کند.در صورتیکه بخش "میلیتانت" جنبش سبزازدرون خودش نمایندگان صاحب صلاحیت تری امثال گنجی، سازگارا و مخملباف و ... را برای این کار دارد. واقعیت اینست حزب کمونیست کارگری و کل چپ بورژوایی ایران صرفا سرویس دهندگان به این جنبش و لایه های متفاوت درون آن باقی خواهند ماند. عامل دیگر وسوسه کننده حزب کمونیست کارگری برای تهیه چنین منشوری را در چارچوب امید بستن کل اپوزیسیون بورژوایی و جناح چپ و راست آن به درجه ای از چرخش در سیاست آمریکا در مقابل ایران که مشخصا از کانال پیام نوروزی اوباما اعلام شد. اوباما که وعده بهبود رابطه با دولتمردان ایران را میداد، با ناکام ماندن از این سیاست و در فضای تحولات خاورمیانه این بار با پیام حمایت از "جنبش دمکراسی"در واقع جنبش بورژوایی اپوزیسیون و جنبش سبزرا قوت قلب داد. جنبش سبز و جریانات ناسیونالیست و غیره با بیان "خوش آمدی، دیرآمدی" به اوباما لبیک گفتند. در این فضا جناح چپ جنبش بورژوایی سبز هم امیدی گرفته است و با تدوین چنین منشورباب طبع لایه هایی از سبز، خود را با روند اوضاع منطبق میکند. منشوری را تدوین کرده اند که از یک طرف در تمایز با پلاتفرم سران شناخته شده سبز امثال موسوی و کروبی و از طرف دیگر تمایز نیم بند خود را با "رژیم چنج" مورد نظر نیروهای ناسیونالیست عظمت طلب ایرانی بکشند. در صورتی که جنبش سبز جایی شده که نیروهای ناسیونالیست و عظمت طلب ایرانی هم در آن هضم شدند تا جایی که امروز خبری از سیاست "رژیم چنج" این طیف و گزینه نظامی آمریکا نیست. جنبه دیگر منشور به قول حمید تقوایی این است که پلاتفرمی ارائه کند که لایه های سرنگونی طلب را از بورژوا و غیر بورژوا دور هم جمع کند و به زعم ایشان منشور سرنگونی، منشور جنبش های طبقاتی نیست بلکه حاصل جمع منافع کل طبقات است. منشور همه با هم است. در صورتیکه برای هر جریان واقع بین بار دیگر یکی از درسهای مهم تحولات دو ساله اخیر اینست، که جنبش همه با هم نداریم، طبقات و احزاب و جنبش ها مهر خود را بر حرکتها و رویدادهای اجتماعی میکوبند. ما در بیانیه "آنچه باید آموخت" به طور شفاف گفته ایم که سرنگونی داریم تا سرنگونی. جنبشهای همه با هم نداریم، حتی اگر به شکل جنبش همگانی هم به میدان بیایند. وظیفه کمونیست ها و حزب کارگری این است که پلاتفرم روشن و متمایز طبقاتی خود را جلو جامعه بگیرد. باید سرنگونی را از زاویه طبقه کارگر و مردم حق طلب معنی کرد. که اتفاقا پایه اصلی و دلیل اینکه ما پنج سال قبل منشور سرنگونی را تدوین کردیم، دقیقا پافشاری بر این مسئله بود که سرنگونی همه با هم نداریم و کمونیستها و طبقه کارگر ایران موظف است سرنگونی را از زاویه خودش معنی کند. اکنون حزب کمونیست کارگری بر اساس نگرش بورژوایی، پوپولیستی شان منشورعموم خلقی و همه با هم ارائه کرده به امید اینکه بیشترین بخش های درون جنبش سبز را دور هم جمع کند. منشوری که ماورا طبقاتی باشد و این توهمی بیش نیست. از ١٨ تیر ٧٨ به این طرف، درس بزرگ این بود که طبقات و جنبش های مختلف از منظر منافع خودشان سرنگونی را معنی میکنند. منشور سرنگونی برای حزب ما یک زمانی از این زاویه معنی پیدا کرد. وبالاخره وزن و جایگاه سند منشور سرنگونی حزب حکمتیست به نحوی که روزنامه کیهان جمهوری اسلامی درتقابل خود با دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و حزب ما مجبور به اذعان به آن و تبلیغ برای آن شد، عاملی بوده که حزب کمونیست کارگری ایران دیروقت و نا بهنگام به یاد منشور سرنگونی بیفتد. مثل اینکه متوجه تغییر اوضاع نیستند!!
محتوای بندهای منشور حزب کمونیست کارگری بند اول اعلام کرده: "خلع ید ولی فقیه، ریس جمهور، کلیه مقامات دولتی از قدرت". این گریز از سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی است. این حرف دل جنبش سبزی ها است. خلع ید ولی فقیه حرف امروز کروبی و موسوی هم است. برداشتن احمدی نژاد از مقام ریاست جمهوری در ماجراهای انتخابات ٨٨ تمام فسلفه وجودی جنبش سبز بود. راستش حرف دل رفسنجانی هم هست. و این شاه بند این منشور است که سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی را نه تنها معنی نمی کند، بلکه آن را کنار میزند. یک ریاکاری به تمام معنا که حرف سران جنبش سبزی ها را میزند. این بند، اعتراض بخشی از بورژوازی ایران علیه بخش دیگر آن است و در مقابل سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی است. بند بعدی "انحلال فوری وزارت اطلاعات و همه نیروها و نهادهای امنیتی سرکوبگر و مسلح حکومت". خیلی ساده می شود پرسید که چه دلیل و مصلحتی هست، که از انحلال بسیج و سپاه و نیروهای نظامی و انتظامی و ارتش به طور مشخص صحبت نمی شود. غیر از این مصلحت که جنبش سبز را از خود رم ندهند، غیر از این منفعت که بخشهایی از جنبش سبز را با خود یکی کنند و غیر از این مصلحت که ناسیونالیستهای ایرانی و سلطنت طلبان را به خاطر "ارتش عزیز" رم ندهند. آن هم در دوره ای که در تونس و مصر تمام هنر بورژوازی این بود که ارتش را ناجی جامعه قلمداد کند. در هم جهتی این بند با خواست بورژوازی ایران که میخواهد سیستم ارتش را دست نخورده باقی بگذارد، ابهامی وجود ندارد. جریانات بورژوایی نمیخواهند ارکان نظامی که قدرت سرکوب طبقه بورژوا و منافع این طبقه را حفظ می کند از بین ببرند. بنابراین حزب کمونیست کارگری ، در این منشور تدوین شده در کنار جریانات بورژوایی قرار میگیرد. اگر بحث بر سر سرنگونی کامل جمهوری اسلامی است نمیتوان از انحلال کامل سپاه پاسداران، ارتش و نیروهای انتظامی و نظامی سخن نگفت. وگرنه با توجه به همین ابزارها است که بورژوازی زخم خورده دوباره اعاده قدرت میکند. بند پنج منشور به "الغای قانون اساسی و قانون مجازات اسلامی" اشاره کرده است. در این مورد حرف جدی و جدید نزده اند. هم اکنون در رایزنیهای "جنبش سبز امید" در جهت تدوین منشور و پلاتفرم جدید، بحث تغییر قانون اساسی مطرح شده است.برای کل ناسیونالیسم پرو غرب با شاخه های مختلف آن و از جمله لایه هایی از جنبش سبز این خواست در جهت انطباق بیشتر با نیازهای بورژوازی جهانی و کشوری مطرح است. علاوه بر راست روی روشن این بندها و این سند، لازمست سئوالات دیگری را جلوی رهبری این حزب گذاشت. اگر به طور واقعی خواهان سرنگونی هستید چرا به صراحت و روشنی همانطور که در منشور سرنگونی حزب حکمتیست پنج سال قبل اعلام شد، از بیان "سرنگونی کامل جمهوری اسلامی" در سندتان عاجزید؟ چرا از مسلح کردن مردم در میلیس توده ای برای دفاع از آزادی و امنیت جامعه صحبتی نیست. خیلی روشن است که اگر جمهوری اسلامی به سوی سرنگونی برود، مردم سرنگونی طلب فورا به نیروی قدرت و به نیروی نظامی و مسلح توده ای خودشان احتیاج دارند. مهمتر از همه، ابزار و ارگان اجرایی اینها برای تحقق منشورشان چیست؟ آنوقت دستور کار سیاسی و موقت بعد از جمهوری اسلامی چگونه اجرا میشود؟ چرا از دولت موقت اجرا کننده آن دستور کار صحبت نشده است؟ اینها در منشور حزب کمونیست کارگری مسکوت مانده است. به دو دلیل: یکی اینکه مارکسیستهایی از جنس ما سئوال خواهند کرد که الان که جنبش سرنگونی (نه خواست سرنگونی به طور کلی) به معنای واقعی کلمه در میدان نیست، پیش پیشکی چرا طرفدار دولت موقت شده اید؟ ما زمان خودش منشور سرنگونی را در ارتباط با یک جنبش سرنگونی واقعی و قابل لمس در جامعه ایران مطرح کردیم و سر و ته آن معلوم بود و آن سرنگونی برای ما معنای انقلابی داشت و یک ابزار قدرت و اجرایی که دولتی بود با یک دستور کار موقت را اعلام داشتیم که باید اجرا میکرد. میخواستیم مساعدترین شرایط را برای پیشروی طبقه کارگر در راستای انقلاب کارگری تضمین شود. صفوف جامعه و مبارزه سیاسی پولاریزه تر بشود و با کسب آمادگی بیشتر و با صف متمایز کمونیستها و طبقه کارگر به سوی سوسیالیسم وانقلاب کارگری حرکت کنیم. اما بر عکس ما جایگاه منشور "سرنگونی" برای حزب کمونیست کارگری، سندی برای خود را منطبق کردن با لایه هایی از جنبش بورژوایی سبزو همنوایی با چرخش آمریکا و اوباما در قبال ایران و سندی برای بندو بست ومعامله با بورژوازی است. براین اساس حزب کمونیست کارگری مصلحت و منافعش ایجاب نمیکند که منشور سرنگونی ای شبیه منشور واقعی سرنگونی ما که کلیت جمهوری اسلامی را نشانه رفته بود، منتشر کند.منشور حزب کمونیست کارگری منشوری برای سرنگونی جمهوری اسلامی نیست، بلکه انعکاس اعتراض یک بخش از بورژوازی ایران علیه هیئت حاکمه جمهوری اسلامی است که هدفش برکناری جناح حاکم است. اینها می خواهند ولی فقیه و رئیس جمهور و دولت فعلی نباشند. از رفسنجانی و موسوی و کروبی تا لایه های رادیکالتر این جنبش به این خواست باور عمیق دارند و این هدف نقطه تلاقی چپ و راست این جنبش است. این منشور ترمزی است در مقابل سرنگون کردن کلیت جمهوری اسلامی. از زاویه دیگری هم سند امروز این جریان سندی بسیار راست است. سندی که ما در رابطه با جنبش سرنگونی در پنج سال پیش مطرح کردیم، سندی تاکتیکی بود که موضوعیت داشت در رابطه با اتفاقی که در جامعه رخ داده بود. آنزمان ارزیابی ما و همه این بود که جنبش سرنگونی به طور واقعی در صحنه است.میبایست پیروزی آن را معنی میکردیم. در صورتی که امروزبا تحولات پیش آمده و اتفاقا با توجه به عقب گردی که جنبش "سوپاپ اطمینانی سبز" بر جنبش سرنگونی تحمیل کرد، شاهد حضور فعال جنبش سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی نیستیم. طبعا وسیعا در جامعه ایران خواست سرنگونی موج میزند. بخش های مختلف در جامعه ایران معترضین آن قطعا میخواهند سر به تن جمهوری اسلامی نباشد، اما تبدیل کردن این امید و آرزو به یک جنبش با دامنه وسیع و رادیکال که صاحب برنامه و تاکتیک خود باشد، اکنون فاصله هست. در حال حاضر مادام که جنبش سرنگونی فی لحال در میدان نیست، برای نیروی کمونیستی که فلسفه وجودیش را در سرنگونی خلاصه نکرده باشد، از قبل و از پیش برنامه پردازی مینیمالیستی گمراه کننده است. اکنون کمونیستها و حزب کمونیستی لازمست برنامه ماگزیمالیستی خود را پافشاری کند. جنبش طبقه کارگر را حول کمونیسم و اهداف طبقاتی اش، و برجسته کردن مصافهای اصلیش، علیه کلیت بورژوازی بسیج کند، اتحاد و تشکل ایجاد کند و تحزب کمونیستی را محکم کند. صف متمایز کارگری و کمونیستی را تقویت کند. در ابعاد مختلف مبارزه طبقاتی فعالانه دخالت کند.
اپورتونیسم بی نقاب علاوه بر محتوای راست منشور منتشر شده، حزب کمونیست کارگری، برخورد اپورتونیستی واضحی به منشور سرنگونی از خود نشان داده است. اولا: آنزمان که ما منشور سرنگونی را تدوین کردیم دقیقا از سر راست روی و پوپولیسم شان که نمیخواستند مرز بین انقلابی گری به طور عمومی با انقلابیگری کارگری و کمونیستی را قایل شوند، و بر آن اساس معنای پیروزی سرنگونی را از زاویه طبقه کارگر با هدف پیروزی جریانات بورژوایی تفکیک کنند، منشور سرنگونی ما را تخطئه کردند، شانتاژ و کمپین کردند، اعلام کردند، منشور سرنگونی معنی ندارد، ودر همه تحولات و مقاطع تنها "منشور سوسیالیستی" داریم. با همین نگرش در جنبش سرنگونی آندوره هضم شدند. همانند همه بورژوا پوپولیستها آن تحرک همگانی را به حساب "سوسیالیسم" نوشتند و مرزهای سیاسی طبقاتی را مخدوش کردند. ترسیم صف متمایز کمونیستی در جنبش سرنگونی ارزشی برایشان نداشت. چه موضع آن دوره شان در جنبش سرنگونی در مقابل منشور ما و چه موضع امروزشان در منشور تدوین شده توسط این حزب برای پذیرفته شدن در صف جنبشهای بورژوایی،بر مخدوش کردن مرز بین جنبشهای طبقاتی و خط کشیدن بر صف متمایز کارگری کمونیستی استوار است. هر دو موضع راست روانه ودو روی یک سکه و اپورتونیستی است. به هر حال آندوره که ترسیم پلاتفرم سرنگونی طلبی از زاویه منفعت کارگر و انسان حق طلب ضرورت داشت و اینها از موضع راست در همان دوره در مقابل ما و کمونیستها به کمپینهایی که شاهدش بودیم دست زدند. در افتادن با حزب حکمتیست و منشور سرنگونی ما برای یک دوره جزو هویت شان بود. اما جالب اینکه امروز از منظر راست به منشور سرنگونی رسیده اند. باید گریبانشان را گرفت. پس آن همه کمپین کردن علیه نفس وجود منشور سرنگونی در آن دوره را چگونه توضیح میدهند؟. این معلق زدنها را چگونه توجیه میکنند؟ این برخورد دوگانه را چگونه توضیح میدهند؟ به نظرم فضای سالم سیاسی با استاندارد متمدنانه و بالا نباید این اپورتونیسم آشکار و این راست روی و دورویی و ریا کاری را از اینها قبول کند. احزاب برای چرخش در سیاستشان باید دلیل و توضیح داشته باشند. روزهای اولی که جنبش سبز در شکل و شمایل خیابانی اش به میدان آمد، اینها کفش و کلاه کردند و "ده فرمان" را صادر کردند. برای حضور فعال در جنبش سبز ستاد انقلاب را بر تارک برنامه تلویزیونی نشاندند. استراتژی جدید تدوین کردند. اینها عطای "انقلاب کارگری و حکومت کارگری" را به لقای "انقلاب انسانی و حکومت انسانی" بخشیدند. و می خواستند با این استراتژی و این پلاتفرم در جنبش سبز جایی دست و پا کنند. نشد! قبلترها بر اساس این راست رویهای مزمن و آشکار در سیاست و موضع شان، دنبال هر ارتجاعی براه افتادند. از هخا و الاهواز تا تحرکات ناسیونالیستی در آذربایجان و کردستان. اینها تاریخ معلق زدنهای اپورتونیستی این جریان است و ما از آنها عکس گرفته و ثبت کرده ایم. در خاتمه: منشور سرنگونی که حزب کمونیست کارگری اعلام کرده، سندی برای سرنگونی نیست. چه در تبینشان در ارتباط با اوضاع سیاسی امروز در بخش مقدمه منشور و چه در بندها و نتیجه گیری آن، جهت گیری بسیار راستی را عرضه میکند. در راستای انطباق بیشتر با تحرک بورژوایی در ایران، آنجا که در امید کاذب و ذوق زدگی جریان بورژوایی سبز نسبت به پیام آمریکا و اوباما شریکند و امید می بندند، و آنجا که با توهم تامین رهبری و پرچم سیاسی برای لایه ها ی "پایینی" جنبش سبز ، سند ارائه کرده اند. پلاتفرم پنج بندی اخیرشان در محتوی راست است و سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی در دستورش نیست. بندها طوری چیده شده اند که به قول خودشان بیشترین و وسیعترین نیروهای مختلف را از جنبشهای بورژوایی، و خرده بورژوایی را در بر بگیرد. اساسا پلاتفرمی برای برکناری یک جناح از هیات حاکمه و جایگرینی جناح دیگری از بورژوازی به جای آن است. این سندی تماما راست و اپورتونیستی است که ایزوله کردن و افشای آن ضروریست. *** این نوشته بر اساس سخنرانی پالتاکی در چهادرهم آوریل تهیه شده است. اما در بازنویسی علاوه بر ادیت نهایی، نکاتی در جهت بیان روشنتر و دقیقتر به آن اضافه شده است .
|