از عاشورا تا روز جهانى كارگر! مصطفی رشیدی
اوضاع وخيم سياسى جريان سبز در ايران بر كسى پوشيده نيست. اضمحلال و تشتت مبتنى بر ناكارايى سياسى اين جريان از يكسال قبل عيان شد. دامنه تظاهراتها بسرعت کاهش یافت، روز قدس و آخرين تيرهای ترکش زرادخانه ضد احمدنژادی اين جريان قدرت بسيج خود را از دست داد. صد البته نميشد مدت طولانی در پس "الله اکبر شبانه در پشت بام منازل" تداوم جنبش را وعده داد. سرکوب رژيم بر کسی پوشيده نبود، اما افول سبز قابل پوشاندن در پشت عامل سرکوب نبود. از همان زمان انتقاد و بازبينى و تجديد نظر در مواضع، طيف سردمداران سبز در داخل و خارج كشور را بخود مشغول كرد. بسرعتى باور نكردنى تئوريسنهاى سبز ايراد را كشف كردند: "بايد از غلظت اسلامی خود بكاهيم، به مردم، به كارگران، به اعتراضات مردم و به مناسبتهاى ملى دست ببريم". از بهمن گذشته و از ابراز وجود مجدد اين جريان، از چهار شنبه سورى سبز ملى – ايرانى که بگذریم، تا حالا روز جهانى سبز زنان را داشته ايم. نوبت اول مه، روز جهانى سبز كارگران هم در راه است! سبز يک جريان تا مغز استخوان بورژوايی است. اين جريانی نه برای سرنگونی جمهوری اسلامی، بلکه برای حفظ رژيم عمل کرده است. تا اينجا تعابير مختلفی از سبز داده شده است، اما عمق اسلامی جريان سبز بجای خود باقی مانده است. در بيلان دو سال تحرک و جولانداری سبز، در فشرده ترين بيان ممکن، طبقه کارگر و زن و آزاديخواهی و سرنگونی طلبی در فضای سياسی ايران سخت ترين خسارت را متحمل شد. تغيير ريل و کارگر پناهی امروز را چگونه بايد ترجمه کرد؟ با نزدیک شدن اول مه تعداد هر چه بیشتری فراخوان از داخل و خارج منتشر میگردد که کارگران "عزیز و ظلم دیده" را به اعتراض و اعتصاب دعوت میکند. بیکباره در و دیوار مملو از آفیش هایی شده است که پر سوز و گداز سنگ کارگر به سینه میزنند. آیا در وانفسای ضد کارگر رژیم نميشود آنرا به فال نيک گرفت؟ بر عکس. اول مه سال ١٣٩٠ باید مهر محکمتر جدایی سرنوشت کارگر با کل جریان سبز باشد. در دل کشمکشهای سیاسی همواره جريانات ارتجاعی بورژوايی بوده اند که عوامفريبانه و با شعارهای پوپوليستی سراغ کارگر رفته اند. همواره جريانات ارتجاعی درون حکومتها وجود داشته اند که وقتی زورشان بهم نرسيده، پای مردم را به ميان کشيده اند، اعتراض را در خيابانها دامن زه اند، تا وقت خود دوباره به خانه بازگردانند. جريان سبز حتی در اين چهار چوب نميگنجد. اين جريان اسلاميتر، رژيميتر ر مهمتر از هر چيز به منافع طبقاتی سرمايه دارانه خود وفا دارتر از آنست که چنين ريسکی را متقبل گردد. دو سال پیشتر در بهبوهه قدرت بسیچ و کیا و بیای خیابانی این جریان، یک کلمه از کارگر و حق کارگر در میان نبود. آنموقع شور و حماسه "رای من کو؟" تعیین تکلبف بسیار روشنی را با طبقه کارگر آن جامعه با خود حمل میکرد. جریان سبز چیزی فراتر از "رای" و ریاست جمهوری موسوی در انبان نداشت، اما با اینحال میشود پرسید چه چیزی دریای آق و نفرت آنها علیه نفس انقلاب را ضروری میساخت؟ این جریان دم از آزادی زده است، جا دارد پرسید کدام جریان ارتجاعی را سراغ دارید در اپوزیسیون و با مردم در خیابان باشد، و در عین حال باندازه جریان سبز تحقیر و تکفیر علیه طبقه کارگر را جار زده باشد؟ این جماعت تا آخرین روز هزیمت نیز با بیرق مخالفت با "گدا پروری" تا توانستند به ریش حمایت دولتی و سوبسید و نیازها و توقعات و موقعیت و حق کارگر خندیدند. دوره سبز، دوره عفونت در فضای سیاسی ایران گردید، دوره سقوط در مواضع و ساده ترین پرنسیپها برای بسیاری از احزاب و جریانات سیاسی در ایران بود، دوره نان بنرخ روز خوردنها و چرخشها و قایم کردن اطلاعیه ها بود. اما حتی در این فضا، حق بجانبی و دو قورت و نیم باقی در فراخوان اول مه سبزها واقعا خنده آور است. لب کلام فراخوانها در اینستکه "کارگران عزیز" آستین بالا بزنند، در روز اول مه بمیدان بیایند و جنبش سبز را نجات دهند! در قاموس و ادبیات این جریان، طبقه کارگر مدیون و مقصر به حساب میاید چرا که سبز و پرچم آنرا مورد حمایت قرار نداده است. در انظار اینها، امروز که حضرات به گرانی و مضایق زندگی کارگران واقف گشته اند و در سایتها به تعداد مکفی عبارت "عدالت اجتماعی" تکرار شده است، علی القاعده دیگر نباید بهانه ای باقی باشد! اینها از کارگران خواسته اند (برای جبران مافات هم که شده) یک ساعت ناقابل دست از کار بکشند و حمایت خود از جریان سبز را ابراز دارند... گنده دماغی و افاده شترمابانه این جریان دیگر نوبر است! هر چه هست اما، نباید زیاد به اینها سخت گرفت. نیم نگاهی به یک دوجین احزاب "چپ" و فراخوان اول مه شان بازگو کننده است که اعتماد بنفس گستاخانه سبز از کجا ناشی میگردد. بسختی میتوان باور کرد که چگونه اطلاعیه پس از اطلاعیه، در عبارتهای مشابه و آشنا، کارگران فراخوانده میشوند که اول مه را صرف رونق تازه "انقلاب" کنند. امروز و در مناسبت اول مه، همه احزاب و جریاناتی که از عاشورای دو سال قبل سبز، حماسه انقلاب و سرنگونی و آزادی ساختند، گرد هم آمده اند. دیدنی است که چگونه پرچمها و تاکتیکها و مناسبتهای فی مابین، از چپ تا راست، از منشور تازه منتشر شده حزب کمونیست کارگری تا منشور دوم و سوم سبز به هم نزدیک میگردد. فضای سیاسی ایران با تعداد و تنوع گسترده احزاب شئاخته میشود که ظاهرا هیچیک، علارغم تشابه در بسیاری مواضع با دیگری سر سازگاری نشان نمیدهد. پدیده سبز یک استثنا، سندی خلاف این قضاوت عمومی از آب درآمد. تنوع باور نکردنی جریانات زیر چتر سبز به یک هسته مرکزی گره خورده است: میتوان از شر ولایت فقیه خلاص شد، میتوان به فرم کنترل شده ای از "سرنگونی" نائل گردید، میتوان قوانین مذهبی را کنار گذاشت، میتوان با وعده دستمزد ماهانه یک میلیون تومان کارگر را دنبال نخود سیاه فرستاد، اما اساس نظام، سیستم سرکوب و باین معنا اساس تولید سرمایه دارانه را محفوظ داشت. این اکسیر "جادویی" سبز در همراهی بخش مهمی از درون خود رژیم با اپوزسیون ناسیونالیست تا طیف رنگارنگ کمونیستهای بورژوایی است. اول مه دقیقا مناسبتی استکه طبقه کارگر در ایران باید مرزهای طبقاتی هر چه روشنتری را با جریانات بورژوا – سبز- و ناسیونالیست ترسیم کند. طبقه کارگر هیچ بدهی به کشمکش و تصفیه حساب و "انقلاب" این جریانات ندارد. افق مطلوب این جریانات منافع کارگر را تامین نمیکند. هیچ دلیلی ندارد کارگر با طناب "انقلاب سبز" به چاه دیگری از همان نوع جمهوری اسلامی فرو برود. کارگران در برگزاری اول مه خود، و از جمله با تعطیلی کار، قبل از هر چیز باید بر سیاست بیگانگی با جریان سبز تاکید بگذارند. در روز طبقاتی کارگران و در ایران سال ١٣٩٠ هیچ پیامی موجه تر از این نیست که: کارگران سیاهی لشکر کشمکش بورژواها نخواهند شد! 20 آپریل 2011
|