گفتکو در مورد اوضاع سیاسی ایران کمونیست: موقعیت عمومی جمهوری اسلامی را چگونه میبینید؟ هیئت حاکمه جمهوری اسلامی مدعی است که موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه محکم است و جمهوری اسلامی توانسته است مشکلات سیاسی و اقتصادی پیش روی خود را حل کند٬ نظر شما در این مورد چیست؟ فاتح شیخ: ادعاهای هیات حاکمه جمهوری اسلامی ربطی به واقعیت ندارند. این ادعا کردنها بخشی از مکانیسم در انقیاد نگاهداشتن جامعه ایران، از راه بمباران مدام آن با ضد حقیقت و با تحمیل افکار گندیده و تصاویر وارونه طبقه حاکم سرمایه دار است. اثبات بی پایه بودنشان هم بخشی از وظایف تخطی ناپذیر کمونیستها و رهبران کارگری است، بخشی از مبارزه بیوقفه آنها در راه رهایی طبقه کارگر و جامعه از انقیاد سرمایه است. امروز سطح آگاهی و پختگی بخش پیشرو طبقه کارگر و سطح دانش عمومی جامعه ایران آنقدر بالاست که تقلاهای هیات حاکمه جمهوری اسلامی و دستگاههای غول آسای دروغپراکنی و پمپاژ جهلشان، به سنگ فرهنگ خشم و اعتراض کارگران و توده های محروم جامعه میخورد و در اشکال گوناگون، ازجمله در شکل تولید انبوه کوهی از جوک و مسخره در حق سران هیات حاکمه جواب میگیرد. این بخشی از واکنش عادی و مکانیسم دفاعی مردم در برابر تعرضات مادی و معنوی ارتجاع بورژوا اسلامی حاکم است. این روانشناسی توده ای معترض و متعرض، زمینه مساعدی برای اشاعه آگاهی سوسیالیستی در صفوف طبقه کارگر و جامعه فراهم آورده که نباید از چشم کمونیستها دور بماند. اینکه با وجود این سطح آگاهی و این روانشناسی توده ای، هیات حاکمه جمهوری اسلامی که در رده اول جانیترین، مزخرفگوترین و عقبمانده ترین بخشهای بورژوازی جهان است، در سطوحی ادعاهای پوچ خود را به خورد افکار عمومی داده است، دلیل بر قوت ادعاهایش نیست، بلکه محصول فشار استثمار بی لجام سرمایه و فقر و فلاکتی است که به زور استبداد سیاسی خشن و عریان، نسل کشی، اعدام و زندان، اختناق و ارعاب و تولید مدام جهل و خرافه بر جامعه حاکم کرده است. کل وظیفه و عملکرد هیات حاکمه جمهوری اسلامی تامین بازتولید یک چنین سرمایه داری متکی به کار ارزان کارگر بیحقوق، و مبتنی بر استبداد خشن و اختناق پلیسی بی پرده در ایران است. این ادعا که گویا جمهوری اسلامی بار خود را بسته و چرخه بازتولید این مناسبات را تامین کرده، مشکلات سیاسی و اقتصادی اش را پشت سر گذاشته و موقعیتش در منطقه را هم محکم ساخته است تماما بی پایه است. برای جواب مشخص به سوالتان، از میان شواهد عیان و فراوان به مواردی اشاره میکنم. - یکی از تازه ترین ادعاهای احمدی نژاد این بوده که: تکنولوژی اتمی ایران از ژاپن پیشرفته تر است، تکنولوژی ژاپن مال پنجاه سال قبل و تکنولوژی ایران امروزی است! یک لحظه بر این ادعا مکث کنیم و قضاوت را در مورد نفس ادعا و همچنین بطور مثال در سنجش با سرگذشت راه اندازی نیروگاه بوشهر توسط شرکت مقاطعه کار و "فرزندان گمنام امام زمان" به خوانندگان وا گذاریم. این در حالی است که یک پیامد مثبت گلوبالیزاسیون، خارج شدن روند رشد و گسترش تکنولوژی از کنترل قدرتهای بزرگ سرمایه داری و قابل دسترس شدن آن برای بخشهای دیگر بورژوازی در هر جای جهان است، چنانکه امروزه بورژوازی و هیات حاکمه هندوستان برای پیشرفت و گسترش "نانوتکنولوژی" با هیچ مانعی که ساخته دست قدرتهای بزرگتر از خودشان باشد روبرو نیستند. - ضدونقیضگویی سخنگویان هیات حاکمه در مورد شاخصهای معمولی اقتصادی نظیر تورم، بیکاری، اشتغال، گرانی، رشد اقتصادی و ارتباطش با اشتغال زائی و غیره. آمارهای ساده ای که تدقیق آنها با ابزارهای علمی آمار و تکنولوژی امروزی آمارگیری، کار پیش پا افتاده ای است. تاکید گالیله بر ضرورت "اندازه گیری" برای دانش بشر مشهور است چون در زمان او اندازه گیری غایب بود. اما امروز دستاورد اندازه گیری "نانومتری" و کامپیوتری در دانش و تکنولوژی بشر سرسام آور است. عصر محاسبات دقیق کامپیوتری جایی برای عقلیت تخمینی حاجی بازاری باقی نگذاشته، اما اظهارات مقامات جمهوری اسلامی در مورد شاخصهای اقتصادی، در سطح عقلیت حاجی بازاری مانده است و ترکیبی ضدعلمی از دروغگوئی آخوندمسلک و لافزنی کلاه مخملی مآب است. - حذف یارانه ها و فشاری که از بابت آن بر معیشت کارگران و دیگر اقشار پایین جامعه وارد شده، در کنار افزایش ناچیز حداقل دستمزد کارگران، بازی با آتشی است که هیات حاکمه جمهوری اسلامی به آن دست زده است. هنوز چند ماه از شروع این تعرض نگذشته، عدم توفیق سیاست جبران گرانی وسائل معیشت با دادن کمک هزینه، داد هشدار دادنهای بخشی از هیات حاکمه در خصوص پیامدهای خطیر واکنش کارگران و توده مردم به این تعرض وسیع را در آورده است. - روند روبه کاهش تولید نفت و گاز با وجود در اختیار داشتن یکی از غنی ترین منابع نفت و گاز جهان و گرایش منفی رشد اقتصاد ایران بر اساس گزارش صندوق بین المللی پول. آشکار است که رشد اقتصادی سالهای گذشته به تخت سینه تناقضات پیچیده اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی خورده و عقب رفته است. بر خلاف ادعاهای هیات حاکمه، جمهوری اسلامی نه فقط مشکلات سیاسی و اقتصادی دیرینش را حل نکرده بلکه با مشکلات جدید سیاسی و اقتصادی در شرایط جدید منطقه ای و جهانی روبرو شده است. شرایطی که در مقایسه با سالهای گذشته برای جمهوری اسلامی مساعد به حساب نمیآید. - بارزترین مورد پوچی ادعاهای هیات حاکمه جمهوری اسلامی جایگاهی واهی است که در مناسبات جهانی برای خود قائلند. نمایندگان واپسگراترین راه و رسم زمامداری، مدعی رسالت نجات بشر و اداره جهان هستند! این خود بزرگ بینی ابلهانه، این چرندیات "ضدامپریالیستی" و خرافات امام زمانی در خصوص ادعای نجات بشر و اداره جهان، مسخره خاص و عام است. تازه ترین و مسخره ترین نمونه آن رتوریک احمدی نژاد در کنفرانس اخیر کشورهای توسعه نیافته در ترکیه در مورد "طرح" بازگرداندن خسارت تاریخ چهارصد ساله برده داری و استعمار به ملتهای قربانی آن است. - مورد دیگر ادعاها و اطماعشان در مورد تحولات انقلابی شمال آفریقا و خاورمیانه و بهره برداری ارتجاعی از آنها، با عنوان کردن اینکه موج جدید انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی این جوامع علیه سلطه غرب و طلیعه ظهور "خاورمیانه اسلامی" است، سریعا به سنگ واقعیت خورد و به عکس خود برگشت. آنچه بر خلاف ادعاهایشان در واقعیت اتفاق افتاده این است که تحولات انقلابی جاری پرونده انقلاب اسلامی و راه رشد اسلام سیاسی را در منطقه بسته و نتیجتا دایره دخالت و گسترش نفوذ جمهوری اسلامی را تنگتر کرده است. عملا هم حاصل دخالت جمهوری اسلامی در بحرین ایجاد بحران روابط با دولتهای خلیج و حاصل ایستادن در برابر خیزش انقلابی در سوریه و تبدیل شدنش به شریک سرکوب مردم بپاخاسته در کنار بشار اسد و ارتش و دولت سرکوبگر سوریه، افت موقعیت آن در منطقه در قیاس با قبل از این تحولات بوده است. توافق فتح و حماس هم ضربه دیگری به این موقعیت افت کرده بود. بنابراین ادعایشان در مورد تحولات منطقه نه فقط بی پایه از آب در آمده است بلکه فی الحال دارند بهای آن را در معادلات منطقه میپردازند. - به این ترتیب موقعیت عمومی جمهوری اسلامی در ارتباط با جامعه پیچیده امروز ایران را میتوان چنین بیان کرد که: این حاکمیت بورژوائی علاوه بر اینکه با مصاف تعیین کننده مبارزه بیوقفه کارگران و توده های محروم جامعه روبرو است، با تناقضاتی که حمل میکند، در قبال بورژوازی هم کارا و پاسخگو نیست، با نیازهای رشد سرمایه مالی و صنعتی در هر دو بخش خصوصی و دولتی خوانایی ندارد و این ناخوانائی یک پایه واقعی تنشهای درونی مکرر آن است. در مناسبات جهانی و معادلات منطقه ای هم موقعیت عمومی جمهوری اسلامی نه تنها فی الحال دچار افت شده بلکه سیر نزولی آن ادامه خواهد داشت طوریکه در سطح جبران ناپذیری از رقبای خود در منطقه عقب مانده است. کمونیست: اختلاف و گاها تخاصمات خشن در میان جناحهای حاکمیت، همچنان تعمیق میشود. ارزیابی شما از اختلاف جناحها، بیرون حکومت و درون حکومت چیست؟ دسته بندی های درون حکومتی، و خط و نشان کشیدنهای مراکز قدرت در حاکمیت، نشانی از فروکش کردن ندارد. ارزیابی شما از این دور تخاصمات درون حکومتی چیست؟ زمیته های مادی دعوای قدرت این دوره در میان جناحهای حاکمیت، علاوه بر سبز، در میان خود "اصولگرایان"، را چه میدانید؟ امروز در دعوای درون خانوادگی رژیم چه گرایش و جناجی با چه راه حلی دست بالا دارد؟ فاتح شیخ: اساس شکلگیری جناحهای جمهوری اسلامی و بروز هرازگاه تنشهای میانشان، ناتوانی هر یک و همه آنها در ارائه راه حل قاطع و کارساز به تناقضات و معضلات سیاسی و اقتصادی و ایدئولوژیک آن به عنوان یک حاکمیت بورژوائی نامتعارف، بالانس ناپذیر و ناسازگار با جامعه مدرن و پیچیده ایران است. دور جدید جدال جناحها و شاخ به شاخ شدن خامنه ای با احمدی نژاد، در ادامه تلاشی است که احمدی نژاد و طرفدارانش به سهم خود برای عبور دادن حاکمیت بورژوائی جمهوری اسلامی از تناقضات دست و پاگیر آن و انطباق ترتیبات سیاسی و اداری و ایدئولوژیک نظامشان با گسترش سالهای اخیر سرمایه در ایران، با نیاز به جلب بیشتر سرمایه و نهایتا راه یافتن به بازار جهانی انجام داده اند. در ادامه تلاشهای این طیف، طرح حذف یارانه ها از سطح وسیع توافق عمومی کل بورژوازی درون و بیرون حکومت و داخل و خارج ایران برخوردار بوده است. اما موارد متعددی از اقدامات و تلاشهای احمدی نژاد و طرفدارانش به سد مقاومت جناحهای دیگر هیات حاکمه حتی در اردوی عمومی جناح راست معروف به اصولگرا برخورد کرده و عاطل مانده است. در مورد یارانه ها هم هر قدم که شبح ایستادگی کارگران و توده های محروم جامعه در قبال فشارهای معیشتی حاصل از آن نزدیکتر میشود و وحشت هیات حاکمه از این ایستادگی بالا میرود، فضای هشدار دادن و چوب لای چرخ گذاشتن علیه دولت احمدی نژاد ازجمله توسط مجلس تحت سلطه اصولگرایان بالا میگیرد. شاخصهای اقتصادی منفی پس از چند سال رشد مداوم و چشم انداز تیره سال آتی هم در تشدید تنشها اثر دارد. افت موقعیت جمهوری اسلامی در پی تحولات منطقه و چشم انداز ادامه آن در معادلات آتی منطقه هم فاکتور موثری است. بازرگان گفته بود: "در سربالایی اسبهای گاری یکدیگر را گاز میگیرند". تلاش احمدی نژاد و طرفدارانش ادامه پروژه ای است که رفسنجانی و خاتمی نتوانستند به سرانجام برسانند و جنبش سبز هم قادر به پیشبرد مجدد آن توسط جناح تعدیلگرا نشد. احمدی نژاد اکنون پرچم انطباق ترتیبات سیاسی و اداری و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی با مقتضیات انکشاف بیشتر سرمایه در ایران، وصل شدن به بازار جهانی همچون عضو ارگانیک آن و نهایتا رشد توان رقابت بورژوازی ایران با رقبای منطقه ای را به دست گرفته است. بر خلاف دوران رفسنجانی و خاتمی این پروژه از پشتیبانی وسیعتر بورژوازی و درنتیجه از نیروی اقتصادی و سیاسی قویتری در مصاف با جناح سنتی هیات حاکمه برخوردار است. خامنه ای که در طول زمامداری احمدی نژاد و قبل از آن طرفدار قاطع اصل ۴۴ و خصوصی کردنهای وسیع بوده است، اکنون لازم میداند جلو زیاده روی احمدی نژاد را بگیرد تا مانع بهم ریختن بالانس رابطه جناحهای حاکمیت شود. اینکه در این تنش معین دخالتهای خامنه ای در امور دولت در نقش راس حاکمیت (ولایت فقیه) دست بالا پیدا میکند یا "بناپارتیسم" مارک ایرانی - اسلامی احمدی نژاد در برابر او و در برابر مجلس اسلامی زیر سلطه ولایت فقیه هنوز قابل تشخیص نیست. قدر مسلم اینکه برای خامنه ای آسان نیست که احمدی نژاد را عقب براند و بالانس جناحهای حاکمیت را به زیان طرفداران او و به نفع جناح سنتی تاریخا پرنفوذ جمهوری اسلامی تغییر دهد. موقعیت احمدی نژاد در صفوف بورژوازی و خرده بورژوازی از موقعیت رفسنجانی و خاتمی و موسوی محکمتر است با این حال جای تردید است که در برابر فشارهای خامنه ای قادر به ایستادگی پایداری باشد. این یک جنگ قدرت پرتناقض است. از رضاشاه تا مصدق تا بازرگان و بنی صدر و رفسنجانی و خاتمی و موسوی و کروبی، کشمکش نمایندگان جناحهای مختلف سرمایه بر سر انطباق ترتیبات سیاسی و اداری و ایدئولوژیک حاکمیت با نیازهای رشد و خودافزایی سرمایه در ایران و قدرت رقابت آن با بورژوازی منطقه جریان داشته است. امروز هم کشمکش خامنه ای و احمدی نژاد بر سر همین انطباق از زاویه جناحهای مختلف سرمایه است. یک محور این جدال حول ابزارهای ایدئولوژیک اسلام و ناسیونالیسم ایرانی و نحوه ترکیب آنهاست. تاکید احمدی نژاد و مشائی بر عنصر ناسیونالیسم ایرانی (مکتب ایرانی اسلام) علاوه بر تلاش برای جلب حمایت وسیعتر بورژوازی ایران از جمهوری اسلامی، اکنون در ارتباط با تشدید رقابت سیاسی و اقتصادی با بخشهای دیگر بورژوازی منطقه و مشخصا ترکیه و ائتلاف دولتهای عرب قابل توضیح است. حفظ بالانس در حاکمیت بالانس ناپذیر جمهوری اسلامی مشکل لاینحل خامنه ای است. او که در همه سالهای اخیر از احمدی نژاد و اقتدار دولتش دفاع کرده ا اکنون در منطق استبداد سیاسی و انجماد ولایت فقیهی با او چون بزغاله ای کنار کرسی خود رفتار میکند که با اولین صدای بع و تکان دادن سر بر سرش میکوبد و اقتدارش را تحقیر میکند. استبداد سیاسی جمهوری اسلامی درگیر تناقضات مهلکی است که مبنایش ناخوانی ترتیبات سیاسی و اداری و ایدئولوژیک با نیازهای سرمایه رو به رشد و نیاز در انقیاد نگاهداشتن یک جامعه بزرگ و پیچیده و یک طبقه کارگر بزرگ و معترض است. نه احمدی نژاد قادر به ایجاد این انطباق حیاتی و نه خامنه ای قادر به حفظ بالانس در حاکمیت ناسازگار و بالانس ناپذیر جمهوری اسلامی است. اگر تاکنون جمهوری اسلامی بر بحرانها و تنشها غلبه کرده و جان بدر برده است، غلبه آن بر تنشها و بحرانهای کنونی تضمین شده نیست. تناقضات آن با حیات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه توسط هیچیک از جناحهایش قابل رفع نیست مناسبات سرمایه داری از ده ها سال پیش بر جامعه ایران مسلط شده و همه اختلافات و تخاصمات خشن و غیرخشن در رابطه جناحهای حاکمیت جمهوری اسلامی، مهر مبارزه طبقاتی میان طبقات اصلی جامعه یعنی بورژوازی وپرولتاریا را بر خود دارد. اینکه جناحهای متخاصم نماینده کدامیک از اقشار بورژوازی هستند برای تعیین تکلیف میان آنها در چارچوب این حاکمیت کافی نیست. هر یک از جناحها علاوه بر توان تحمیل پروژه خود بر جناح مقابل باید بتواند ادامه تحمیل استبداد سیاسی و خفقان پلیسی جمهوری اسلامی بر طبقه کارگر و جامعه را هم تضمین کند تا بتواند تولید و بازتولید نیروی کار ارزان را برای سرمایه تامین کند. این است آن تناقض اساسی که هر دو طرف متخاصم هیات حاکمه در شرایط امروز با رشد مبارزات اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر و بر متن تحولات منطقه و جهان با آن روبرو شده اند و از عهده حل آن بر نمیآیند. یک نگاه غیرمادی و غیرتاریخی به جمهوری اسلامی، تناقض این "دولت معین" با جامعه و تاریخ تکوین کل آن و جناحهای آن، یا به عبارت دیگر تاریخ تناقضات فزاینده جمهوری اسلامی با جامعه و مبارزه طبقاتی درون جامعه را نادیده میگیرد. این "دولت معین" اگر خودش را به زور به خورد جامعه هم داده باشد، جامعه آن را بالا میآورد و به بیرون تف می کند. مکانیسم اجتماعی و طبقاتی این تحول انقلابی به میدان آمدن جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر برای بزیر کشیدن این حاکمیت در مسیر تحقق انقلاب کارگری سوسیالیستی است. راه رفع تناقضات جمهوری اسلامی اقتصادی نیست. سیاسی است و امروز این راه حل سیاسی در بن بست است. تنها راه شکستن این بن بست و رفع این تناقض، عبور دادن جامعه از حاکمیت جمهوری اسلامی، از راه سرنگونی انقلابی آن به نیروی طبقه کارگر در راس توده های محروم است. کمونیست:عروج و نزول جنبش سبز، را چگونه ارزیابی میکنید؟ آینده این جریان را چگونه می بینید؟ فاتح شیخ: درباره عروج جنبش سبز در دو سال گذشته صحبت کافی داشته ایم. نزول جنبش سبز معلول ناتوانی این جناح از بورژوازی حاکم بر ایران در ارائه راه حل به تناقضات هیات حاکمه ای است که خود جزء لاینفک و پاره جگر آن بوده است. ضربه ای که جناح حاکم با دستگیری موسوی و کروبی بر رهبری جنبش سبز وارد آورده و واکنش ناچیز و تقریبا صفر طرفداران آنها و کل پایگاه جنبشی سبز به این ضربه میتوان گفت که جنبش سبز را به پایان عمر موثر خود رسانده است. اینکه در تحولات سیاسی آتی باز هم امکان و مجال سر جنباندن دارد واقعی است اما جناح حاکم توانسته است آن را در معادلات سیاسی جاری، منزوی کند. ظهور امامزاده دیگری به نام احمدی نژاد در جدال جناحهای حاکمیت که میتواند پرچم مصاف جنبش سبز در برابر خامنه ای و خواستهای ادعایی آنها را با قدرت بیشتر در دست بگیرد به سیر افول جنبش سبز سرعت بیشتری میبخشد. کمونیست:رابطه مردم با حکومت در ایران، امروز و پس از نزول جنبش سبز را چگونه ارزیابی میکنید؟ فاتح شیخ: رابطه طبقه کارگر و مردم با حاکمیت جمهوری اسلامی را تنها با بررسی موقعیت جنبشهای سیاسی موجود در صحنه سیاست ایران میتوان مشخص کرد. رهبری جنبش سبز از زاویه عملی و سیاسی توان هدایت پایه جنبشی خود را از دست داده است. و طبیعی است که جنبش تحت رهبری احمدی نژاد در درون حاکمیت بخواهد قاب جنبش سبز را بدزدد و پایه طبقاتی آن را جذب خود کند. جنبش سبز بعنوان یک جنبش بورژوایی ارتجاعی ملی- اسلامی تجزیه میشود. شرایط امروز طوری نیست که مانند دوره افول دو خرداد پایه ملی آن به طرف ناسیونالیسم پروغرب برود. خود جنبش ناسیونالیسم پروغرب با پیوستن بخش اعظم آن به جنبش سبز نشان داد که موضع مستحکمی ندارد. واقعیت اینست که فقدان داریوش همایون رهبر و شخصیت شاخص ناسیونالیسم پروغرب اوضاع آن جنبش را نامساعدتر کرده است، بویژه که جناح دیگر آن یعنی طیف طرفدار رضا پهلوی با افول موقعیت آمریکا در ارتباط با سیاست ایران از مدتها پیش توان تاثیرگذاری را از دست داده است. شرایط جنبش احمدی نژاد برای جذب پایه جنبش سبز مساعدتر است چراکه پای نیرومند حاکمیت است. طبیعتا تاثیر این مساله بر رابطه مردم با حاکمیت منفی است و میتواند به دور دیگری از چشم دوختن بیهوده توده مردم به تغییر از بالا و ادامه انتظار مهلک بینجامد. آنچه در این شرایط میتواند به رابطه مردم با حاکمیت در جهت پیشرفت مبارزه برای رهایی جامعه از شر جمهوری اسلامی و تکیه گاه سرمایه داری آن کمک کند، تلاش سازمانیافته و آگاهانه رهبران و فعالین کارگری در محل برای گسترش مبارزات اقتصادی و سیاسی در خط هماهنگ با حزب سراسری کمونیستی است. حزبی که پرچم سیاسی و مبارزاتی کارگران و مردم را در دست دارد. ترکیب این نیروی مبارزاتی میتواند از شرایط نزول جنبش سبز در خدمت هدایت نیروی فعاله طبقه کارگر و مردم در مسیر مبارزات هدفمند برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی بخوبی سود بجوید. کمونیست: تاثیرات انقلاب مصر و تونس و کل دنیای عرب بر ایران چگونه است؟ آیا حلقه بعدی در این تحولات ایران است؟ چرا و چگونه؟ فاتح شیخ: تاثیرات انقلاب تونس و مصر، بویژه با ابعاد به مراتب بزرگتر و مهمتر آن در مصر، بر اوضاع منطقه و جهان بسیار عظیم است و در ابعاد وسیعتر و متنوعتری ادامه پیدا خواهد کرد. اما این تاثیرات خطی و منطقه ای نیست. تاثیر آن بر تحرکات کارگری در ویسکانسن آمریکا و کشور بریتانیا با تاثیرات آن بر کشور لیبی در فاصله دو کشور تونس و مصر شباهتی بهم نداشته اند. در مورد ایران هم قطعا انقلاب تونس و مصر در تغییر رابطه طبقه کارگر با بورژوازی و تغییر رابطه مردم با حاکمیت جمهوری اسلامی تاثیرات مثبت داشته است. اگر این تاثیرات تاکنون به روانشناسی توده ای، ارتقای اعتماد به نفس و امید به تغییر از پایین با اراده انقلابی کارگران و مردم و یا موارد معین مبارزه اقتصادی نظیر اعتصاب موفق پتروشیمی ماهشهر محدود مانده است، باز دارای اهمیت است و از این محدوده ها فراتر هم خواهد رفت. در این زمینه انتقال تجارب مبارزه طبقاتی و انقلابی کارگران مصر و تاثیر آن بر زمینه چینی انقلاب مصر و همچنین بخصوص تجارب مبارزات سازمانیافته کارگران در تشکلهای مستقلشان در دفاع از دستاوردهای انقلاب و بسط و تداوم آن برای کارگران ایران بسیار باارزش است. در جواب سوال آیا "حلقه بعدی" این تحولات ایران است؟ روشن است که در عمل حلقه های بعدی، خیزشهای توده ای در یمن، بحرین، لیبی، عراق (هم در کردستان عراق و هم در بخشهای وسط و جنوب عراق) و سوریه بوده که با وجود تشابه زیاد در هر کشور مسیر متفاوت داشته است. ضمنا تاثیرات انقلاب مصر و تونس کل "دنیای عرب" را فرا نگرفته است. در تعدادی از کشورهای عرب زبان تا این لحظه خیزش توده ای پا نگرفته یا به سطح قابل توجهی نرسیده است. سوال "حلقه بعدی" برای آنها هم مطرح است. اما نه در مورد این کشورهای مصون مانده "دنیای عرب"، نه ایران و نه هیچ کشور دیگری، جواب ساده آری و نه وجود ندارد. لااقل من سراغ ندارم. هیچ سطحی از تحلیل سیاسی کنکرت، با دقتی که هواشناسی میتواند سیر حرکت امواج توده های هوا را پیش بینی کند، مسیر تاثیر امواج خیزشهای انقلابی توده های بپاخاسته این دوره را نمیتواند تشخیص دهد و پیش بینی کند. این جواب که: ایران حلقه بعدی نیست یا اصلا از این تاثیر معاف خواهد بود هم به همان اندازه بی پایه است. از جواب آره یا نه که بگذریم، تحلیل روندهای اساسی پشت انقلاب تونس و مصر میتواند به این بینش کمک کند که احتمال بروز آن در ایران واقعی است. "پیشگویی" اینکه در ایران هم حتما روی خواهد داد و یا اصلا اتفاق نخواهد افتاد، کار مارکسیستها نیست. بعضی تحلیلگران این تحولات را بیداری عرب، بهار عرب، سهمخواهی بورژوازی عرب از قدرت و ثروت جهان و نظیر اینها ارزیابی کرده اند. این تبیینها بخشی از تصویر را در بر دارند، اما کل تحولات و انقلابات در حال جریان را توضیح نمیدهند. مخصوصا وقتی مارکسیستی چنین تحلیلی ارائه کند بیشتر سوال برانگیز میشود: باید پرسید در تحلیل این انقلابات، چرا مبارزه طبقاتی جوامع دستخوش انقلاب، به جدال بخشهای مختلف بورژوازی محلی و جهانی محدود است و شامل نبردهای طبقه کارگر علیه بورژوازی نمیشود؟ چرا خیزش طبقه کارگر برای گرفتن قدرت و ثروتی که خود منشا آن است اگر نه بخش اصلی تصویر، دستکم بخش مهم تصویر مبارزه طبقاتی در دل انقلابات جاری نیست؟ تحولات ناگهانی و سریع در اندونزی در پی بحران اقتصادی ۱۹۹۸ شرق آسیا که به سقوط سوهارتو انجامید، به تحولات تونس و مصر شباهت داشت اما بهیچوجه به گرد پای ابعاد آن نمیرسید. حلقه بعدی بحران اقتصادی شرق آسیا هم هرچند سریعا به بخشهایی از جهان سرایت کرد اما بهیچوجه به گرد پای بحران اقتصادی کنونی نمیرسید که ده سال بعد، از نیمه سپتامبر ٢٠٠۸، سراسر جهان را فرا گرفت و هنوز ادامه دارد. کمونیست: طبقه کارگر و کمونیسم در ایران کجای تحولات سیاسی ایران قرار میگیرد؟ نقطه تلاقی اعتراضات و ابراز وجود طبقه کارگر و جنبش کمونیستی در ایران با تحولات سیاسی امروز ایران، کجا است؟ فاتح شیخ: طبقه کارگر و کمونیسم در این دوره بیش از همه تاریخ جامعه ایران موتور محرکه تحولات سیاسی بسوی تحقق آزادی و برابری و رهایی انسان هستند. فعال جنبش سوسیالیستی و رادیکال این طبقه، بسته به اینکه در چه موقعیتی بایستد و ویژگی کنکرت لحظه فعلی را چگونه ببیند، تشخیص او از کاراکتر تحولات سیاسی جامعه و نقش فعال و حاضر و دخالتگر طبقه کارگر و کمونیسم میتواند متفاوت باشد. کسی که در یک موقعیت دخالتگر و دست اندر کار کارگری و کمونیستی قرار ندارد میتواند در مورد لحظه فعلی تحولات جامعه ایران تردید کند و چنان به تردیدهایش میخ شود که نتواند منشا اثر هیچگونه دخالتگری سیاسی و انقلابی ای باشد. چنین کسی میتواند در این روزهای آخر اردیبهشت بگوید امروز روز اول دیماه است. آغاز فصل سرد است. و در باب راز فصلها و اینکه تا ذوب شدن یخ انجماد و استبداد خیلی فاصله است سخنوری کند. رهبران و فعالین کارگری و کمونیست در چنین موقعیتی نیستند و جامعه را محکوم به انجماد و استبداد نمی بینند. از هر تحولی که تناسب قوا را به نفع مبارزه مستقل کارگری تغییر دهد برای پیشبرد تلاش خود استفاده میکنند. اعتصاب پتروشیمی نمونه روشنی است که رهبران کارگری در محل اولا با تلاش متحد کننده خود و ثانیا با انتخاب تاکتیک درست و ثالثا به موازات اینها با تشخیص درست از مساعد شدن تناسب قوا اعتصابشان را سازمان دادند و به پیروزی رساندند. این نمونه بارز تلاقی اعتراضات و ابراز وجود طبقه کارگر و جنبش کمونیستی در ایران با تحولات سیاسی و نمونه روشن بینی کارگری رادیکال در برخورد به آن است. کمونیست: معضلات پیش پای طبقه کارگر و کمونیسم در ایران را چه می دانید؟ دورنمای پبش روی آن را چگونه ارزیابی میکنید؟ و بطور کلی شرط پیشروی طبقه کارگر در ایران در دل اوضاع حاضر را در گرو دستیابی به چه خواست ها و یا تحمیل چه شرایطی به بورژازی حاکم میدانید؟ فاتح شیخ: طبقه کارگر و کمونیسم در ایران در برابر آزمایش مهمی قرار گرفته است. رمز موفقیت در این آزمایش داشتن بینش روشن در مورد چشم انداز مبارزه طبقاتی با توجه به تحولات سرنوشت سازی است که در کشورهای متعدد منطقه جریان دارد و ایران هم نمیتواند از آن مصون بماند. رمز موفقیت همچنین در پیشروی گام به گام و کسب پیروزی حلقه به حلقه در مسیر اهداف کارگری و کمونیستی است. نه در ایران که هنوز درگیر تحولات انقلابی نیست، در مصر هم که گامهای اولیه پیروزی انقلابی برداشته شده است طبقه کارگر و کمونیسم در برابر چنین آزمایشی قرار دارد. تفاوتها را باید در نظر داشت اما در استراتژی انقلاب کارگری، در مصر و ایران تشابهات اساسی هستند و تفاوتها به عرصه های تاکتیک و سیاست و سازمان تعلق دارند. در ایران شرط حیاتی برای پیشروی رهبران کارگری و کمونیستها این است که تلاش خود را بر دو محور اساسی پابپای هم متمرکز کنند: یک محور تشکلیابی و سازماندهی حزبی و توده ای در صفوف طبقه کارگر بر مبنای سازماندهی و گسترش مبارزات اقتصادی و سیاسی است و محور دیگر تقویت حزب کمونیستی طبقه کارگر و پرچم سیاسی انقلابی آن است. معضلات اساسی طبقه کارگر و کمونیسم، ضعف هشداردهنده آنها در این دو محور اساسی است. علاوه بر این به نظر من رهبران کارگری و کمونیستها در این دوره در عرصه آگاهگری وظایف بزرگ عمومی و ویژه ای بر عهده دارند. اشاعه بینش کمونیستی و مارکسیستی در صفوف طبقه و فعالین آن و تلاش برای ایجاد استحکام فکری کمونیستی گرچه وظیفه ای دائمی است اما در این دوره حساس اهمیت و اولویت بیشتری دارد. به موازات این آگاهگری بنیادی و استراتژیک، آگاهگری در عرصه سیاسی و تلاش برای اشاعه بینش روشن از تحولات جهانی و منطقه ای و تاثیر آن بر عرصه مستقیم فعالیت ما در ایران هم ضرورت حیاتی دارد. همچنین در این دوره انتقال تجارب انقلابی کارگران تونس و مصر به درون صفوف طبقه کارگر و فعالین کارگری در ایران و متقابلا انتقال دستاوردهای فکری و سیاسی کمونیسم پرولتری در ایران و مشخصا میراث فکری و سیاسی منصور حکمت به صفوف رهبران کارگری و کمونیستهای مصر و تونس یک وظیفه کمونیستی انترناسیونالیستی و یک ضرورت پیشرفت مبارزه طبقاتی و کمونیستی بسوی پیروزی است.
|