-- Logo ---->

در آستانه ١٦ آذر، تحولات كنوني و جنبشهاي اجتماعي

(گفتگوي تلويزيون پرتو با مظفر محمدي)

 

تلويزيون پرتو:  در آستانه ١٦ اذر هستيم. اعتراضات دانشجويي ادامه دارند. سال گذشته تعداد زيادي از دانشجويان در جريان برگزاري  بزرگداشت ١٦ آذر دستگير شدند. اكنون چه تفاوتي بين امسال و سال قبل وجود دارد.چيزهايي تغيير كرده  يا وضع به همان منوال سابق است؟

 

مظفر محمدي:  امسال نسبت به سال گذشته فاكتورهاي زيادي تغيير كرده است.  از قبيل  اوضاع اقتصادي بين المللي و به تبع آن بحران اقتصادي جمهوري اسلامي، تداوم بحران سياسي و اختلافات جناحهاي درون رژيم و غيره. بحران اقتصادي رژيم كه از قبل هم وجود داشته و فاكتور جهاني امروز هم به آن اضافه شده اشت موجبات فقر و فلاكت و گرسنگي دهها ميليون كارگر و زحمتكش و خانواده هايشان را فراهم آورده است. رژيم از قبل سوبسيدها را زده و ميخواست يا ميخواهد از پول نفت مبلغي نقد به مردم بدهد كه اين هم با پايين آمدن قيمت نفت منتفي است.  اقتصادي كه متكي به درامد نفت است، با سقوط قيمت نفت به يك سوم مبلغ قبلي، ورشكسته است ورژيم در مقابل اين وضعيت درحال حاضر راه برون رفت ندارد.

علاوه بر گرسنگي، زمستان امسال مردم با كمبود و گراني بيشتر سوخت روبرو هستند و همه اين عوامل موجبات خشم و نگراني عميق مردم را فراهم كرده است. نتيجه اين وضع فلاكتبار اقتصادي، گرسنگي و بيكاري ميليوني،  بهمراه آن اختناق سياسي ميتواند انفجارهاي اجتماعي و عصيان هاي توده اي را به دنبال داشته باشد. رژيم هم سعي دارد به عناوين مختلف خود را براي رويارويي با اين شرايط آماده كند. همه اين ها اوضاع جديدي را بوجود آورده اند.

 

پرتو: يكي از اتفاقات سال گذشته برجسته شدن جنبش دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب  ( داب ) بود كه در دانشگاهها اوج گرفت و ١٣ و ١٦ آذر را به دنبال داشت . موقعيت اين جنبش را  امروز چگونه ميبينيد؟

  

مظفر محمدي: قبل از هر چيز اين مساله را بايد در نظر داشت كه جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي فقط به داب محدود نميشود. اين جنبش راديكال و سوسياليستي  چيزي نيست كه در ١٦ اذر پارسال ناگهان و مثل قارچ بعد از يك رعدو برق و باران سبز شده و بيرون زده باشد. در اينجا اتفاقي ميا فتد كه نقطه عطفي است و يك نمود و ابراز وجود علني و اجتماعي جنبشي است كه وجود داشته و در جامعه ريشه داشته است. اين فقط به جامعه ايران هم محدود نميشود. در كل جوامع بشري آنجا كه مبارزه طبقاتي هست اين جنبش هم كم يا زياد و قوي يا  ضعيف وجود داشته و دارد.

در دل يك مبارزه طبقاتي در جوامع سرمايه داري،‌ افكار و عقايد و سياستهايي مطرح ميشوند و جنبشهايي سر بر مي آوردن كه طبقاتي هستند و هر كدام طبقات خود را نمايندگي ميكنند. داب يك جزء اين مبارزه است.

 در ابعاد اجتماعي وسيع تر و در سطوح ديگري افكار و عقايد و سياست ناسيوناليستي داريم. جنبش ناسيوناليستي داريم. اصلاح طلبي و ليبراليسم و ملي مذهبي ها را داريم. همه اينها سياستهاي خودشان را دارند و جنبشهاي خودشان و صاحبان اين سياست و افكار و جنبشها را. و همه  اينها اجزاي گوناگون مبارزه طبقاتي در جامعه هستند. جنبشهاي بورژوايي و از چپ و راست با سرمايه داري مشكلي ندارند. با استثمار كارگر و كار مزدي مشكلي ندارند. دعواهايشان بين خودشان همه بر سر اين است كه چگونه كارگر را بيشتر استثمار كنند و كار ارزان باشد و سود بيشتر شود و آنها هم سهم بيشتري ببرند.

در طرف مقابل، جنبش  آزادي و برابري است. آزادي به معناي آزادي بي قيد و شرط سياسي و آزاديهاي فردي و اجتماعي و ازادي بيان اجتماعات و تشكل و اعتصاب ... و برابري به اين معنا كه همه شهروندان مملكت در استفاده از نعمات زندگي برابرند و يعني رهايي انسان از استثمار و كار مزدي و تامين و تضمين يك برابري كامل  اقتصادي و سياسي و اجتماعي براي همه. اين تقابل جنبشهاي طبقاتي و اجتماعي در جامعه وجود دارد و به اين معنا اگر كسي بخواهد اين جنبش را ببيند نميتواند چشم بر اين حقايق ببندد.

كساني  كه از زاويه تنگ نظري و محدود نگري و غيرطبقاتي فكر ميكنند سال گذشته يك عده جوان عصيانگر و بقول مخالفينشان آوانتوريست دردانشگاه ها گويا يك شبه يا پس از چند هفته گفت و شنود تصميم ميگيرند يك آكسيون راه بيندازند و يا ماجراجويي كنند، در واقع چشم خود را بر اين حقايق مي بندند.  اين ها در واقع ١٦ آذر را يك آكسيون مي بينند كه گويا عده اي هوس كردند و به كله شان زد كه به خيابان بيايند و يا تجمعاتي برگزار كنند. اين صرفا يك محدودنگري هم نيست بلكه  تصوري غير طبقاتي، غير اجتماعي و غير ماركسيستي است.

 

پرتو: اين جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي كه شما معتقديد يك وجه يا گوشه اش دانشگاه ها است، بقيه بخش ها و اجزاي آن در كجاي جامعه قرار دارد؟

 

مظفر محمدي: ببينيد، رژيم از همان ابتداي سر كار آمدنش تمام هم و غمش اين شد كه اين جنبش را كه بوسعت طبقه كارگر و جامعه بود سركوب كند. سركوب و توحش سالهاي ٦٠ يكي از اين مقاطع است. از آن ببعد هم به اعتراف خودشان هيچ وقت از شر آزاديخواهي و برابري طلبي مردم خلاصي نداشته است. جدال طبقه كارگر عليه سرمايه دار، ايستادگي زنان در مقابل آپارتايد جنسي و زير بار قوانين و شريعت اسلامي  نرفتن، ايستادگي جوانان در مقابل دخالت مذهب در زندگي شان و ... همه اينها در تمام طول اين سالها در طبقه كارگر و در اعتصابات كارگري و در محافل كارگران كمونيست و آژيتاسيون هاي كارگران سوسياليست و در ميان زنان و جوانان و روشنفكران راديكال و انقلابي جريان داشته است. و به علاوه در احزاب كمونيست و برابري طلب و از جمله  حزب كمونيست كارگري حكمتيست  به عنوان بخش حزبيت يافته اين جنبش.

اما اينكه اين جنبش در همه ابعادش و در ميان طبقه كارگر و توده هاي مردم زحمتكش چقدر متحد و متشكل و بهم پيوسته شده، طبقه كارگر چقدر توانسته جنبش اقتصادي وسياسي و اعتراضي خود را سازمان بدهد و چقدر توانسته در درون خودش حزب كمونيستي كارگري اش را سازمان بدهد، چقدر محافل كمونيستي و سوسياليستي و رهبران عملي كارگران دستشان را در دست هم گذاشته اند ... اين را ديگر بايد در ادامه و رشد و گسترش جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي در جامعه ديد. در نتيجه ميخواهم بگويم كه دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب جزيي از اين جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي و به اين اعتبار جزيي از يك مبارزه طبقاتي در جامعه است.     

 

پرتو: اخيرا تعدادي ديگر را در زندانهاي رژيم اعدام كرده اند. كه از جمله انها فاطمه حقيقت پژوه بود كه بعد از ٧ سال نگه داري در زندان اين روزها اعدامش كردند. مانور نيروهاي نظامي رژيم در شهرها شروع شده و ادامه دارد. ميخواهند نيروهاي بسيج را با عنوان كنترل مردم در محلات به كار بگمارند... با توجه به اين فضاي پليسي و نظامي ١٦ آذر امسال را چگونه ميبينيد؟

 

مظفر محمدي: ميشود گفت اين اوضاع و احوال پليسي و نظامي و اعدام ها به ١٦ اذر مربوط است  و ميشود گفت نيست. اگر كسي از من بپرسد كه اين اعدام ها اتفاق جديدي است ميگويم نه. اتفاقا اگر جمهوري اسلامي براي مدتي كسي را اعدام نكند بايد تعجب كرد و پرسيد چه خبراست و چه اتفاقي افتاده است. اين رژيم از ابتداي عمر ننگينش با اين كشتارها و فشارها  و سركوبهاي پليسي و نظامي و زندان واعدام  سر پا مانده است. با فشار و سركوب و اختناق وبا گرسنگي دادن طبقه كارگر. با كار ارزان. فرق نميكند، بيكاري و اخراج و گرسنگي دادن كارگر و خانواده اش خود يك نوع  شكنجه و قتل نفس است. قتل عمد است كه سرمايه داران و دولت به طبقه كارگر تحميل ميكنند. حالا هم از ترس عصيان و اعتراض طبقه كارگر و مردم زحمتكشي كه به فلاكت و گرسنگي محض كشانده شده اند ميخواهد محلات را كنترل كند.

از زاويه ديگر اين اوضاع ميتواند به ١٦ آذر هم مربوط باشد چرا كه اين فشار بر دانشگاه ها هم همزمان وجود دارد. هم اكنون كوچكترين اعتراض صنفي دانشجويان را سركوب ميكنند. در واقع ميخواهند جناح چپ جنبش دانشجويي را سركوب كنند. در رابطه با ١٦ آْذر، هم به دانشجويان چپ هشدار داده و تهديد كرده اند كه ابراز وجود نكنند و هم به نيروهاي خودي امثال تحكيم وحدت و انجمن هاي اسلامي و غيره فرصت داده اند تا بسيج شوند و ١٦ آذر را برگزار كنند. دفتر تحكيم و ليبرال ها صداي پاي خاتمي و اصلاحات را دوباره ميشنوند و جان گرفته اند. اين آن وضعيتي است  كه ما با آن روبروئيم.

 

 پرتو: مخالفين دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب بعد از دستگيريهاي سال گذشته گفتند " داب " عقب نشسته و حاشيه اي شده و بايد كار ديگري كرد. و يا حضور دوباره راست ها هم نشانه اين است كه فكر ميكنند چپ سركوب شده و بايد آنها اين خلا را پر كنند و دوباره ميدان دار شوند.

 

 مظفر محمدي: اگر كسي ميخواهد ارزيابي درست و واقعي از داب داشته باشد حداقل بايد به دو مرجع صلاحيت دار مراجعه كند. يكي خود داب است و كساني كه از همه صاحب حق تر و صاحب آب و گل تر اند. نميشود در چشم ادمهايي كه وجود دارند و رهبران و فعاليني كه جنبششان را نمايندگي ميكنند نگاه كرد و گفت تو ديگر نيستي. و مرجع ديگر جمهوري اسلامي است. جمهوري اسلامي اين را نميگويد. وزارت اطلاعات و وزارت كشور اين را نميگويند. جمهوري اسلامي ميگويد تحولات اجتماعي خطري است براي رژيم. نميگويد جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي طبقه كارگر و داب و غيره. تحولات اجتماعي از نظر جمهوري اسلامي بخش عمده وخطرناكش همين است. اين تحولات اجتماعي يك سرش اعتصابات و اعتراضات كارگري است و يك سرش جنبش ضد اپارتايد جنسي و اعتراض جوانان و داب و يك سرش هم احزاب كمونيستي كارگري و حزب حكمتيست و گارد آزادي و كميته هاي كمونيستي در محلات كار و زندگي كارگران و مردم است.  امسال امده اند ميگويند، به اصطلاح خودشان به ضد انقلاب اجازه ابراز وجود در دانشگاه را به مناسبت ١٦ آذر نميدهيم. خوب اگر چيزي وجود ندارد پس اين همه فشار  و تهديد و اماده باش و غيره براي چيست؟

بنا  بر اين طبيعي است براي كسي كه جنبش ازاديخواهي و برابري طلبي و داب را يك آكسيون مي بيند كه يك روز آمد و ديگر تمام شد  و آكسيون بعديش كو؟ و غيره...، خوب اين حق دارد فكر كند كه تعدادي ادم يك روزي امدند و بعد دستگير شدند و تمام شد و رفتند خانه ها يشان. اگر چه اين به لحاظ عيني و مشاهده ساده هم غلط و مردود است و جز يك تفكر مغرضانه و مخالفت آشكار با اين جنبش نيست. حتي مساله غرض و مرض هم به كنار، اين نوع تفكر پرتي اش را به جامعه و به مكانيسم مبارزه اجتماعي و طبقاتي  نشان ميدهد.

بايد مساله را از اين زاويه ديد كه در متن يك مبارزه طبقاتي و اجتماعي مدام،‌ یك پرچم بلند شد ، يك ابراز وجود اجتماعي و انساني شد، يك عده سر اين مايه گذاشتند، متشكل شدند، متحد شدند، ماه ها كار كردند، سالها افكار و نشرياتشان منتشر شد در دانشگاه ها تا  توانستند يك روزي بيايند و اعلام كنند به جامعه كه جنبش آزاديخواهي و برابري طلبانه جنبشي اجتماعي و انساني است و علني است و به وسعت جامعه است.  بگويند، ما هستيم شما هم بياييد.

كسي كه به اين فراخوان پشت كند به كل اين جنبش پشت كرده است. مهم نيست اسم خودش را چه گذاشته باشد. از زاويه چپ با داب مخالفت كردن و آن را تمام شده قلمداد كردن تاوانش براي اين چپ خيلي بيشتر است از جناح راست و يا رژيمي كه طبيعي است با اين جنبش دشمني كند و كمر به شكست و نابوديش ببندد.

 

پرتو:‌ جمهوري اسلامي در مقاطع مختلف مثل سالهاي ٦٠ و تا ٦٧ و دوره تهديدات جنگي امريكا سركوب هاي وسيعي را انجام داده است. ايا اين دوره هم يكي ديگر از اين مقاطع است كه رژيم ميخواهد به سركوب دست بزند و ايا موفق ميشود مثل سابق براي چند سالي اعتراضات و جنبش مردم را به عقب براند؟

 

 مظفر محمدي: من نميتوانم كف دستم را بخوانم. اگر قرار است كسي نگذارد اتفاقات گذشته تكرار شوند مائيم.  اما چيزي كه آشكار است اين است كه رژيم با اين موج دستگيري و اعدام و سركوب ها مثل همه دوره هاي قبلي از خودش دفاع ميكند و براي ماندنش به آن احتياج دارد. چون حتي يك روز بدون سركوب نميتواند سر پا باشد. اين رژيم در مقابل واقعياتي قرار گرفته است كه به آساني راه برون رفت ندارد. راست است كه رژيم بحرانهاي بين المللي اش كم شده گرچه آن هم حل نشده  است.  اما، به لحاظ اقتصادي ورشكسته است، به لحاظ سياسي دچار بحران است. در استانه انتخابات و به بهانه آن اختلاف جناحي دهان باز كرده اند، جنبشهاي اجتماعي در راه اند و خود ش اين را ميگويد. جنبش طبقه كارگر و جنبش آزاديخواهي وبرابري طلبي، برابري زن و مرد و احتمال عصيانهاي خودبخودي توده اي هست.  جان مردم به لب شان رسيده . تورم و گراني و بيكاري و دستمزد ناچيز به معناي فلاكت و گرسنگي محض است. ديگر مساله خط فقر و زير خط فقر يك شوخي مسخره  است. براي همه كارگران بيكار و خانواده هايشان حتي تهيه نان خشك و خالي هم سخت است و امكان پذير نيست. همه اين عوامل ممكن است مردم را يك روزي به خيابان بكشاند.

بنا بر اين، تمهيدات رژيم وهمه اين مانورها و نمايشهاي نظامي و پليسي و تهديدها و غيره به اين خاطر است كه به مردم بگويند به خيابان نيائيد. نكند يك روز به سرتان بزند و به خيابان بريزيد و سرنگوني جمهوري اسلامي را سر دهيد. ما هستيم و خيابان و محلات را قرق كرده ايم.  اما اين دوامي ندارد. اين يك حكومت نظامي اعلام نشده است كه گاه و بيگاه جمهوري اسلامي به آن دست ميزند. اينكه چقدر موفق ميشوند مردم را عقب بزنند راستش من فكر ميكنم راهي براي عقب نشستن ديگر نيست. مردم را تا بغل ديوار عقب زده و چسپانده اند. راه عقب تري از اين وجود ندارد. مردم چاره اي ندارند جز اين كه جلو بيايند تا زنده بمانند. مساله مردم با جمهوري اسلامي مساله گرسنگي و فقر و مرگ و مير و مساله مرگ و زندگي است. اين جنگ بالاخره شروع ميشود.

 

پرتو: در اينجا ميرسيم به همان سوال هميشگي كه چكار بايد كرد. وضع از اين بدتر نخواهد شد و گرسنگي را كاريش نميتوان كرد. وظيفه جنبشهاي اجتماعي از جمله جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي چيست؟ چطور ميشود اين وضعيت را تغيير داد. اين جنگ را كه بايد بكند؟

 

مظفر محمدي: در تجربه مردم  ايران ، يك دوره طولاني اصلاحات تجربه شده، و مردم ديدند كه شانسي نبود و ما از اول اين راگفتيم. اين مردم جنگ ايران و عراق را ديدند كه فكر ميكردند ممكن است در نتيجه ان رژيم برود. بعد احتمال حمله امريكا و انتظار اينكه ممكن است جنگ امريكا رژيم را بيندازد و هماهنگي ناسيوناليستهاي رنگارنگ با اين آهنگ جنگ و غيره. همه اينها را مردم تجربه كردند و شانسي نبود كه نيرويي يا دستي از غيب بيايد، امريكا يا اسراييل بيايد و جمهوري اسلامي را سرنگون كند. الان مردم بايد به اين نتيجه رسيده باشند كه خودشان بلاواسطه و مستقيما به حال خود فكري بكنند. اين جنگ را طبقه كارگر و مرد م زحمتكش خود مستقيما و رو در رو با رژيم بايد بكنند.

 اما از توده مردم علي العموم نميشود انتظار داشت كه همينطوري خودشان بيايند و بريزند و اين جنگ را بكنند وببرند، ممكن است مردم خودبخود هم به ميدان بيايند اما نتيجه اش چه ميشود دست ما نيست و  معلوم نيست و ممكن است به نفع كسي نباشد. منتهي آن چيزي كه دست ما است،  دست طبقه كارگر و كارگران سوسياليست و كمونيست ومحافل كارگري و محافل روشنفكران ماركسيست و كمونيست در صفوف زنان وجوانان و مردم زحمتكش است، اين است كه هر كسي تا انجا كه به جامعه دسترسي دارد و دستش توي كار است برود و اين جنبش را سازمان بدهد.

بورژوازي و ناسيوناليستها و همه اعوان و انصار مربوط به اين طبقه دايما در حال اين كاراند. متشكل و متحد ميشوند، خود را سازمان ميدهند و طبعا براي اين كار هم ازاد هستند ولي براي ما اين كار سرراستي نيست و موانع جدي دارد. ما هم بايد برويم و سازمانهاي خودمان را درست كنيم. اين دوره دوره طبقه كارگر است. طبقه كارگر بايد بيايد و مبارزه طبقاتيش را بلاواسطه دولت و شوراهاي اسلامي و خانه كارگر و حتي سنديكاليستهايي كه طبقه كارگر را دنبال نخود سياه ميفرستند، سازمان دهد. جنبش مجامع عموميش را راه بيندازد. كارگران سوسياليست، رهبران وسازماندهندگان اين جنبش مجامع عمومي بشوند. دانشجويان ازاديخواه و برابري طلب در دانشگاه ها خود و نيرويشان را سازمان دهند. من فكر ميكنم هر فعال داب اگر بخواهد حرمت واعتبار و اتوريته انساني اش را كه دارد كماكان داشته باشد بايد داب بماند.  فعال جنبشش براي آزادي و برابري باقي بماند. اگر ميخواهد نقش رهبري كنندگي و آن محبوبيت اجتماعي كه پيدا  كرده است را داشته باشد بايد داب بماند. تصور باطلي است كه اگر كسي فكر كند تحت هر بهانه اي از جمله توجيهات مخالفينشان  به داب پشت كند، چيزي دستگيرش ميشود  و يا فكر كند با راه اندازي چيزي به هر قيمت ميتواند داب را دور بزند. نتيجه اين كار علاوه بر اينكه شرافتمندانه نيست و براي مخالفين و دشمنان داب هم  تاوان سنگين دارد، موجب انزواي عناصري هم خواهد شد كه به اين دام بيفتند و يا به اين توهم دچار گردند. اين تير به پاي خود زدن است. بايد داب را گسترش داد و نيرويش را سازمان داد و رهبريش را تامين و  تضمين كرد.

اگر خلاصه بگويم در اين دوره تنها جنبش راديكالي كه ميتواند در مقابل جمهوري اسلامي و طبقه سرمايه دار در ايران بايستد و بگويد نه، طبقه كارگر و جنبشهاي آزاديخواهانه و برابري طلبانه مردم زحمتكش است.

 

پرتو: نوك حمله رژيم در اين دوره جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي و از جمله  داب بوده است. آيا داب تنها مانده است و يا چقدر توانسته است در جنبشهاي ديگر تاثير گذاشته و يا پايش را از دانشگاه بيرون بگذارد و به ميان طبقه كارگر برود؟

 

مظفر محمدي: قبلا گفتم كه جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي محدود به دانشگاه نيست. پايه اساسي و اجتماعي اين جنبش طبقه كارگر است و اجزاي ديگر آن جنبش زنان براي برابري است و غيره. اما تا انجا  كه به دانشجويان ازاديخواه و برابري طلب برميگردد، فكر نميكنم قرار بر اين بوده باشد كه داب همه شاخه ها و اجزاي جنبش عظيم ازاديخواهي و برابري طلبانه را سازمان يدهد و رهبري كند. قرار نيست كسي از دانشگاه برود و كارخانه را تصرف كند. قرار نبود و نيست كه دانشجوي سوسياليست از دانشگاه بيرون برود و در كارخانه مجمع عمومي كارگري سازمان بدهد. چپي كه در دانشگاه خود را چپ كارگري مينامد همين مشكل را دارد و به همين توهم دچار است كه دانشجوي چپ و سوسياليست  دانشگاه ميتواند رهبر و فعال جنبش كارگري بشود و براي اينكه اين بشود گويا بايد پسوند كارگري را يدك بكشد تا كارگري بشود! روشنفكر كمونيست ايده ، سياست و راه حلهاي كمونيستي را ميتواند به ميان طبقه كارگر ببرد كه الان مورد بحث من نيست. بحث من اين است كه داب در دانشگاه است و بايد در دانشگاه هم بماند.

اين وظيفه كارگران سوسياليست و كمونيست است كه گوش به زنگ باشند وصداهايي را كه از هر گوشه جامعه بلند است را بشنوند و به استقبال صداها و افكار و سياستها و جنبشهايي بروند كه متعلق به خود انها است. از نظر من مساله برعكس است. اين طبقه كارگر است كه بايد بشنود كه در دانشگاه ها چه خبر است! ببيند و بشنود كه سوسيالستهاي دانشگاه كه در واقع اعضاي جوان تر خانواده هاي كارگري اند چه ميگويند و كمونيستها و ماركسيستهاي جامعه چه ميگويند و چكار ميكنند؟ و طبقه كارگر سهمش را از آن بگيرد و سهم خودش را در مقابل آن ادا كند. ببيند حزب حكمتيست چه ميگويد و سهمش را از آن بگيرد و حزبش را بسازد و جنبش عليه آپارتايد جنسي را ببيند و از آن خود كند. ميگويم قضيه برعكس است. اگر قرار است همه گوشه وزواياي جامعه را كسي سر بكشد و در نهايت تسخير كند اين كار طبقه كارگر و كارگران سوسياليست و كمونيست است. اگر قرار است كسي صاحب جامعه و منافع مردم باشد، اين طبقه كارگر است. مساله از اين سو است.  دفاع از حقوق و آزاديهاي سياسي و برابري  مردم و يا شعار دانشگاه پادگان نيست، شعار طبقه كارگر هم هست. برابري زن و مرد شعار طبقه كارگر است. همه اينها امر طبقه كارگر است.

بنا براين  توقعي غيرواقعي و غير منطقي است كه چرا داب پايش را از دانشگاه بيرون نميگذارد و به ميان كارگران نميرود. از نظر من داب بايد در دانشگاه بماند و رهبر و فعال جنبش راديكال جوانان و دانشجويان عليه تبعيض و نابرابري و اختناق و براي آزادي و برابري باشد. ديگران بروند و بهره شان را  از اين جنبش ببرند و همزمان حمايت وتقويتش كنند.