کورش مدرسي

 

ضرورت تغييرات پايه اي در آرايش و عمل حزب حکمتيست

 

 

مقدمه

حزب حکمتيست از ابتداي شکل گيري خود همواره بر ضرورت ايجاد يک حزب سياسي کمونيست توده‌اي مدرن و با ديسيپلين که لولا و محمل جابجائي قدرت در جامعه است تاکيد داشته است. بخش اعظم قرارها و مصوبات نهاد هاي مختلف رهبري حزب و بويژه قطعنامه کنگره اول حزب تحت عنوان "اوضاع سياسي ايران و مصاف هاي حزب حکمتيست" و همچنين طرح "کميته هاي کمونيستي" و "گارد آزادي" معطوف به روشن کردن مباني ساختمان چنين حزبي است.

 

بدون هيچ اغراق ساختن يک حزب سياسي با مشخصات فوق عظيم ترين پروژه کمونيسم در تاريخ معاصر جهان بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسيه است. بعد از شکست قطعي اين انقلاب در دهه بيست قرن بيستم چپ راديکال سنتي نه تنها ناتوان از شکل دادن به چنين حزبي بوده است بلکه غالبا اين ناتواني را تا حد يک فضيلت و يک موقعيت "طبيعي" ارتقا داده است. به اعتقاد ما تداوم اين ضعف و اين عقب ماندگي سياسي، اجتماعي و عملي بزرگترين پيروزي و مهمترين اهرم قدرت بورژوازي بر جنبش برابري طلبانه طبقه کارگر بوده است. سازمان دهي و رهبري انقلاب طبقه کارگر در ايران با سازمان دادن و رهبري اين انقلاب تاريخي در مضمون و نحوه فعاليت کمونيستي و در خود آگاهي کمونيست ها در هم تنيده شده است، يک پديده واحد است.

 

ما هميشه بر اين باور بوده‌ايم که تنها خطي که بالقوه ميتواند چنين پايه قدرتمند سياسي و اجتماعي را به کمونيسم برگرداند کمونيسم ارتدکس مارکس و پراتيسيسم انقلابي لنين است که در اين دوره توسط منصور حکمت نمايندگي شده است. نفس حکمتيست ناميدن اين حزب تاکيد بر اين رسالت است. ما خود را حکمتيست ناميديم تا اعلام کنيم که ساير "قرائت‌ها"، رگه ها و سنت هاي کمونيسم مطلقا و بنا به تعريف فاقد چنين قابليتي هستند؛ اين جريانات اصولا چنين مسئله اي را ندارند که به فکر کسب قابليت حل آن باشند.

 

اما ساختن چنين حزبي يک پروژه مديريت بازرگاني نيست و با مفاهيم و شيوه هاي مديريت و رهبري يک نهاد مالي که نان مردم را به گروگان ميگيرد از پايه متفاوت است. پروژه ساختن چنين حزبي از توده‌اي داوطلب که نه تنها پولي دريافت نميکنند بلکه مجبورند از ساعات فراغت خود مايه بگذارند و حزب را هم از نظر مالي تامين کنند و حتي کادرهاي آن بايد به کرات از جان خود مايه بگذراند را با تئوري سازماني و مديريت بانکي نميتوان پيش برد. اين پروژه را در مقابل هر  مديريت "عاقل" بورژوائي بگذرايد تا در بهترين حالت حکم تخيلي بودن خود را بگيريد. اين پروژه تخيلي اما محدوديت هاي مفاهيم سازماني در تئوري هاي مديريت بورژوائي را نشان ميدهد. تئوري هائي که پايه تحرک، اتحاد و قهرماني را به انگيزه‌هاي مادي و يا ماليخولياي جريانات ايدئولوژيک  محدود ميبيند. اين تئوري ها انگيزه مبارزه انسان براي بهتر زيستن، ضرورت مبارزه هر روزه و هر لحظه طبقه کارگر در مقابل سرمايه داري براي رهائي، نياز انسان براي شاد زيستن و ديدن شادي انسان هاي ديگر و بالاخره آرزوي زندگي انساني در جامعه اي آزاد و برابر را درک نميکنند.

 

از اين مشاهده اما يک حکم عمومي تر استنتاج ميشود. ساختن يک حزب کمونيستي با مشخصات فوق تنها بر متن مفاهيم و روش هاي اداري و سازماني اي ممکن است که انسان ها را حول تحقق بهتر زيستن، رهائي از استثمار و ستم و تحقق آزادي و برابري نتنها سازمان بدهد بلکه روي زمين سفت قدرتمند تر کند. چنين حزبي تنها به عنوان لولاي قدرت انسانيت و لولاي قدرت روزانه و هر لحظه طبقه کارگر شانس شکل گيري دارد. در متن آنچه که به عنوان سنت چپ در جامعه داده شده است اين تغيير ريل در واقع يک انقلاب همه جانبه در تئوري سنتي حزبيت کمونيسم موجود است.

 

اما بعلاوه حزب ما اين انقلاب را در خلاء و روي صفحه سفيدي انجام نميدهد. مهمترين واقعيت‌هائي که بايد در نظر داشت اينها هستند:

 

۱ – ساختن چنين حزب کمونيستي اي يک پروژه عملي است. در مقابل تصويرهاي سنتي چپ سنتي در مورد "سر برآوردن حزب از ميان توده ها"، "پيوند با طبقه کارگر"، "تبليغ، ترويج و سازماندهي"،  و يا ساختمان تدريجي آن از طريق "کار آرام سياسي" چنين حزبي را تنها در متن، در بطن و در کوران سازمان دهي، متحد کردن قدرت طبقه کارگر و توده عظيم زحمتکشان و ستمديدگان جامعه ممکن است. ساختن حزب در جدال روزمره‌اي است که در لحظه به لحظه زندگي اکثريت ساکنين کره زمين جاري است. اين پروژه ساختن يک ارتش در متن يک جنگ تمام عيار سياسي، اجتماعي، فکري و شبه نظامي است. بعلاوه براي ما ساختمان حزب نه در يک دوره متعارف بلکه در متن اوضاع به شدت متحول سياسي ايران در يک مارپيچ دائم تغيير ضربان  نبض تحرک انقلابي در ايران انجام ميشود که جنبه هاي دائما متغيرتري به فعاليت حزب ميدهد.       

 

۲ – اما پيچيده تر از امر ساختن يک ارتش در حين جنگ، فائق آمدن بر سنت ها، باورها، عادات، نرم ها و استاندارهاي "طبيعي" و "خودبخودي‌"اي است که خود ما از گذشته حمل ميکنيم.  حتي وقتي هم که عادت ها و نرم هاي قديمي چپ سنتي را هم کنار ميگذاريم، فشار توقع و انتظار محيط اطراف ما را به عقب ميکشد. به اعتقاد من اين فاکتور به مراتب از فشار اختناق در شکست کمونيسم تاثير بيشتري داشته است و مهم ترين مانع در پيشروي حزب حکمتيست است.    

 

اين واقعيت ها و تلاش براي يافتن راه فائق آمدن بر آنها مضمون و موضوع بخش اعظم بحث هاي ما در پلنوم ها و جلسات دفتر سياسي بوده است.

 

بعلاوه ما بايد ساختن حزب سياسي کمونيستي را در متن يکي از عظيم ترين تحولات تاريخ اخير ايران پيش ببريم. تغييرات بنياديي که اوضاع سياسي ايران و منطقه از سر ميگذراند کل زمين سياسي در ايران را شخم خواهد زد. جايگاه احزاب و سنت هاي سياسي را به سرعت حال تغيير ميدهد و شرايط و اولويت هاي جديدي را در مقابل کمونيسم ما قرار ميدهد.

 

شکست ناسيوناليسم ايراني پروغرب در سرنگوني جمهوري اسلامي، تسليم سياسي و ايدئولوژيک اين سنت ناسيوناليستي به جمهوري اسلامي، شکست سياست "ضربه پيشگيرانه" دولت هاي دست راستي بوش و بلير، تغيير تعادل قواي استراتژيک در منطقه به نفع جمهوري اسلامي، و مهمتر از آن کاهش خوش بيني مردم به امکان سرنگوني جمهوري اسلامي جنبه هائي از اين تغيير هستند. سر آغاز اين تغييرات بنيادي را ما در کنگره اول حزب پيش بيني و ترسيم کرديم.

 

جامعه ايران وارد يکي از حساس ترين مقاطع تاريخ اخير خود ميشود. ناسيوناليسم عظمت طلب پرو غرب جنبش اجتماعي است که در دوران اخير بيش از همه افکار، انتظارات، اميد ها و توقعات جامعه ايران در مقابل جمهوري اسلامي را رقم زده است. اين جنبش در سايه سياست هاي نئوکانسرواتيو هاي آمريکا و محدوديت هاي ذاتي ناسيوناليسم نه تنها در مقابل جمهوري اسلامي شکست خورد بلکه از نظر ايدئولوژيک  فرو ريخت. شکست اين جنبش جامعه را در مقابل يک انتخاب ديگر قرار داده است. سوال اين است که جامعه کدام جنبش را انتخاب ميکند. يا به عبارت بهتر کدام جنبش خود را به جامعه مي‌قبولاند؟

 

اين موقعيت حزب ما را نيازمند پاسخ گوئي به نياز هاي يک دوره به شدت غير متعارف  و ايجاد تحول بنيادي در فعاليت خود ميکند. در دو پلنوم اخير کميته مرکزي حزب و بويژه در جلسه اخير دفتر سياسي اين تغييرات پايه اي در اوضاع سياسي ايران و موقعيت کنوني و وظايف دوره اي و فوري حزب حکمتيست موضوع اصلي بحث بودند. اين بحث ها باز شده اند و نتيجه گيري اوليه از آنها شده اند. اين پروسه بايد حداکثر تا کنگره دوم حزب که در اکتبر ۲۰۰۷ برگذار ميشود به نتيجه نهائي برسد.

 

٭٭٭

دفتر سياسي و کميته رهبري حزب در پاسخ گوئي به اين ضروريات اقدامات عملي اوليه اي را در مکانيسم هاي رهبري (نقش کميته هاي کمونيستي و حزبي) تصويب کرده که بعضا در قرار هاي مصوب دفتر سياسي (رک کمونيست شماره ۱۴۹) منعکس است.

 

در همين رابطه کميته رهبري نيز تغييراتي را در سازمان تبليغات حزب ايجاد کرده است که سند آن را در زير ميخوانيد.

 

در نتيجه اين تغييرات  کمونيست هفتگي، کمونيست ماهانه و نشريه حکمت فعلا منتشر نخواهند شد. بجاي اين نشريات کل انرژي تبليغاتي و نوشتاري حزب حول محور هاي زير سازمان داده ميشود.

 

۱ -  انتشار يک نشريه (نشريه کمونيست) که در قطع A3 در حدود ۳۶ صفحه با فرکانس حدود ۱۰ شماره در سال

 ۲ -  – ايجاد سازمان تلويزيون و تمرکز تبليغات بر برنامه هاي روزانه تلويزيون پرتو.

 

ساير تغييرات تا آنجا که اعلام آنها بشکل علني مناسب باشد به تدريج به اطلاع خواهد رسيد.