مصاحبه تلویزیون پرتو با مظفر محمدی
 

از چه گوارا تا گارد آزادی!

به مناسبت چهلمین سالگرد مرگ چه گوارا

نوامبر ٢٠٠٧

تلویزیون پرتو: انقلاب و انقلابیگری، پاكباختگی، مصمم بودن بر سر راهی كه میریم، مبارزه با اجحاف و بیعدالتی، آزادیخواهی و حمایت از مردم در مقابل ارتجاع و سركوب و نیروهای رژیم افسار گسیخته، علیه آمریكا، یك كلاه مخصوص و یك ستاره روی آن، سیگار برگ،  قد بلند و كاپشن نظامی، ریش بلند...  صحبت ازچه گوارا است.

ارنستو رافائل چگوارا، به مناسبت چهلمین سالگرد مرگش، در تمام دنیا مجددا در باره اش صحبت شد. اینكه آیا انقلابیگری و مبارزه جویی راه به جایی میبرد؟ روحیه جوانان امروز چگونه است؟ و... یكبار دیگر تداعی شد.

در اوضاع سیاسی ایران هم همین مسئله صدق میكند. چه گوارا یك چهره شناخته شده است. جوانانی كه با همین شكل و قیافه میگردند و سعی میكنند كه با او تداعی شوند و به او ارجاع میكنند، كم نیستند. در دانشگاهها و در محلات و همه جا او را میشود دید. نه حالا بلكه از سالهای قبل هم. دهها سال است كه راه و روش این آدم بخشی از فضای سیاسی از جمله در ایران را و صفوف چپ را تحت تاثیر قرار داده.

مظفر محمدی امروز مهمان برنامه ماست. او چهره های انقلابی و كمونیست و سازمانده اعتراضات در ایران است. بیش از ٣٠ سال از زندگی اش را مشغول این كار بوده. از سازمان دادن اعتراضات مختلف در مبارزه علیه رژیم شاه، تا دستگیر شدنها و شركت و سازماندهی قیام و ... تا امروز كه مسولیت سنگینی در سازمان دادن واحدهای گارد آزادی به عهده داشته است. او در تماس با گروههای مختلف جوانان در شهرهای مختلف ایران است.  

اولین سوالم اینست كه كجا تنه ات به تنه چه گوارا خورده و در این مورد چه فكر میكنید؟

 

مظفر محمدی: من از نوجوانی با چه گوارا آشنا شدم. به همان دلیلی كه الان جوانان در كشورهای اروپایی و شرقی با او آشنا هستند. به او علاقمند شدم به دلیل اینكه احساس كردم بیعدالتی هست. تبعیض و نابرابری هست. و فكر میكردم كه میشود چگوارا شد و میشود خود را نجات داد. از همان وقت او را شناختم. اما بعدا متوجه شدم كه نمیشود چگوارا شد. نمیشود با یك كلاه و سیگار برگ ازتوی جنگلها سر بر آورد  و بشریت را نجات داد. باید راههای دیگری را انتخاب كرد. با وجود آنكه راهم از چگوارا جدا شد منتهی همیشه او برای من الگویی از یك انسان مبارز، مصمم، انقلابی، با اراده و خستگی ناپذیر بوده است.

 

پرتو:‌ میبینیم جوانان مختلفی هستند كه لباسهایی میپوشند با عكس چگوارا و دانشگاهها و فضاهای مختلف در ایران و غیره را نگاه میكنیم اینها را میبینیم. چرا چنین است؟

مظفر محمدی:  بشر به تغییر امیدوار است و ناراضی است. من فكر میكنم كه هر تی شرتی با عكس چه گوارا كه یك جوان یا نوجوان و یا حتی بزرگتر ها میپوشند نشان میدهد كه از چیزی ناراضی اند. و به همین دلیل این آدم هنوز سمبل اعتراض و نارضایتی است. او برایشان یك الگوست. منتهی این مسئله یك جنبه دیگر هم دارد و آن اینست كه هر كسی ممكن است فكر كند كه باید چه گوارا بود تا بشود این وضع را تغییر داد و اگر این الگو تنها راه نجات بشر باشد حتما مشكل جدی ایجاد میكند. به همین دلیل همانطور كه گفتم من خیلی زود متوجه شدم اگر انقلابیگری با سازمان دادن مردم جامعه همراه نباشد‌ مردمی كه الزاما چه گوارا نمیتوانند باشند و حتی كاربرد اسلحه هم بلد نیستند، راه به جایی نمیبرد.  راه تغییر جامعه به نفع مردم، مبارزه كارگری است كه  اعتصاب  میكند، كارمند و توده ناراضی مردم است كه اعتراض میكند، تظاهرات میكند و دست به انقلاب میزند. از این راه میشود بشریت را نجات داد. اگر شما انقلابیگری لنین را مثلا با انقلابیگری چه گوارا مقایسه كنید هر دو آن انقلابیگریست. هر دو تصمیم انسانهای بزرگ است به انجام كارهای بزرگ. منتهی یكی میرود و عده ای آدم مثل خودش را پیدا میكند و فكر میكند باید جامعه بولیوی یا آرژانتین را نجات داد...

یك انسانی هم میرود در یك كشور چند میلیونی و بزرگ با ملیتها و تفاوتهای زیاد، طبقه كارگر را سازماندهی میكند برای انقلاب ١٩١٧. به این اعتبار من فكر میكنم كه  الگوی چه گوارا میتواند نشانه اعتراض و نارضایتی  باشد اما آن الگو راهی نیست كه بشود بوسیله آن بشر امروز را نجات داد.

 

پرتو: چه گوارا جوانی بود كه پزشك شد بعد همه چیز را رها كرد و رفت به یك مبارزه پیوست و پاكباختگی بزرگی را به خرج داد و از همه چیزخودش گذشت. چه چیز چه گوارا، اسلحه اش، انقلابیگری اش یا چیست كه اینقدر جذبه دارد در میان مردم؟

مظفر محمدی: به نظر من همه اینها هست. یك انسان مصمم، آدمی كه میخواهد چیزی را تغییر بدهد در عین حال آدمی است كه تداعی میشود با سوسیالیسم از نوع خودش، با چپ، با برابری، با مخالفت با سرمایه داری، با تبعیض و نابرابری كه در سیستم سرمایه داری هست، این مجموعه ای است كه در وجود او جمع شده و الگویی شده در این دوره. میدانم اگر از یك نوجوان بپرسی كه این تی شرت را چرا پوشیدی ممكن است  نداند كه سرمایه داری چیست.

منظورم اینست كه چه برای آنهاییكه میدانند و چه آنهایی كه نمیدانند سرمایه داری چه بلایی است، چه گوارا تداعی میشود با مبارزه علیه بیعدالتی، تبعیض و نابرابری در جامعه سرمایه داری و حتی تداعی میشود با سوسیالیسم.

 

پرتو: علاوه بر آنهایی كه شما گفتید چه گوارا سمبل مبارزه علیه امپریالیسم و بخصوص دولت آمریكا هم هست. وحتی جوانهایی كه فعال محیط زیستند باز به چه گوارا رجوع میكنند . در اینمورد چه میگویید؟

مظفر محمدی: همانطور كه قبلا گفتم همه این جنبه ها مثبت است. اگر به جای چه گوارا جوانها و مردم، الگویی از سیكهای هند برای خود درست میكردند، یا در خاور میانه یك آخوند، امام یا پیغمبر یا امام  زمانی كه میخواهد ظهور كند، الگوی جوانان میشد خیلی بد بود. در عوض میبینیم كه رفته اند سراغ آدمی كه مخالفت با تبعیض و نابرابری و خواهان تغییر به نفع مردم كارش بوده و نیتش بوده و واقعا میخواسته تغییر ایجاد كند. این جنبه مثبت قضیه است. كسی را انتخاب كرده اند كه الگوی انسانی مصمم و با اراده كه میخواسته جامعه را تغییر بدهد است. اما جنبه منفی اش اینست كه هر وقت جنبشهای اجتماعی عقب نشینی میكنند، وقتی كارگر را به خانه میفرستند و سندیكاها، اتحادیه و شوراهایش را از او میگیرند  و در غیاب جنبشهای بزرگ اجتماعی برای آزادی و برابری زن و مرد...انقلابی گری فردی  و فرد گرایی پا به میدان میگذارد. حتی آنارشیسم سر بر میآورد. این به درجه ای از سر ناامیدی و استیصال هم هست.

مراجعه به چه گوارا تا آنجا كه از سر نارضایتی است به جای خود. اما وقتی كسی نمیتواند مثل چگوارا بشود آنوقت مایوس میگردد. مثل اینكه كار تغییر دنیا فقط كار آدمهایی مثل چگواراست و به این اعتبار هیچ تك كارگری و هیچ جوانی نمیتواند چگوارا بشود. در یك كشور معین در یك تاریخ معینی یك عده آدم  جمع شدند و تغییراتی در كوبا بوجود آوردند كه مثبت بود اما این دیگر نمیتواند الگوی مبارزه مردم  این دوره باشد.

 

پرتو: در چهلمین سالگرد كشته شدن چگوارا میدیای بین المللی نوشتند از این سر كه  انقلا ب و انقلابیگری تمام شده و به نتیجه نرسید. نظر شما در مورد این تصویر چیست؟

مظفر محمدی: اینكه سرمایه داری و بورژوازی دنیا فكر میكنند با رفتن چگوارا دیگر انقلاب و انقلابیگری تمام شده این برمیگردد به تصور و آرزوهای خودشان به اینكه میخواهند بگویند دنیا همین است كه هست. جامعه سرمایه داری ازلی و ابدیست. شیوه و روش دیگری برای زندگی وجود ندارد. ببینید آدمهایی به این بزرگی تلاش هم كردند فایده نداشت. بنابراین به این وضع  راضی باشید.

منتهی یك جنبه دیگر اینست كه اینها مخالفتشان با چگوارا صرفا از سر اینكه او موفق نشد نیست بلكه از این سر است كه كمونیسم موفق نشد. از نظر آنها مبارزه از نوع چگوارا،‌ مبارزه چریكی یك عده آدم انقلابی كه میتوانند چیزی را تغییر بدهند، همان كمونیسم است كه نمیتواند موفق شود. در مورد شكست شوروی هم همین را گفتند كه كمونیسم شكست خورد. در حالیكه سرمایه داری دولتی بود كه آنها به نام كمونیسم قلمداد میكردند.

دراینجا هم این راه حل چریكی بود كه نمیتوانست راه حل رهایی بشر باشد. راهی كه از طریق جنبش چریكی از طریق یكی یكی آدمهایی كه در خانه های تیمی دور هم جمع میشوند و یا یه عده آدمی كه از كوه سرازیر میشوند این روشها شكست خورده. همان وقت هم محكوم به شكست بود. از وقتی كه چگوارا كوبا را بجا گذاشت و بجای سازماندهی انقلاب اجتماعی و انقلاب كارگری و بدست دادن یك نمونه در كوبا جایی كه كار مزدی لغو میشود و سوسیالیسم برقرار میگردد ومیتوانست حداقل برای آمریكای لاتین نمونه باشد و جذاب باشد برای مردم و مردم این سوسیالیسم  را انتخاب كنند... به جای این راهی را انتخاب كرد كه برود یكی یكی انقلابیون را اینجا و آنجا از كنگو تا ارژانتین و بولیوی جمع كند و انقلاب كند. از همان وقت این نوع انقلاب كردن معلوم بود كه شكست میخورد. بنا بر این دو تا راه وجود داشت. یكی راه محاصره شهرها از طریق  روستاها به شیوه مائو كه شكست خورده است و یك راهی هم كه انقلاب نوع اكتبر، انقلاب سوسیالیستی ١٩١٧. این راه دوم به قوت خود باقی است. آنها میخواهند این را به خورد مردم بدهند كه راه چریكی، انقلابیگری چریكی، همان كمونیسم است و شكست خورده. طبقه كارگر شكست خورده انقلاب كارگری شكست خورده است. این دیگر یك ارزوست برای بورژوازی. تا طبقه كارگر و تبعیض و نابرابری و كارمزدی هست افق انقلاب سوسیالیستی پیشاروی طبقه كارگر قرار دارد.

 

پرتو: خیلیها هنوز به  چگوارا توجه میكنند. حتی دنیای مد و تبلیغات. جمهوری اسلامی هم به آن ارجاع دارد با هوگوچاوز عكس میگیرد و آن را  ادامه راه ضدامپریالیستی چگوارا میدانند. جریانات مختلف اجتماعی سراغ او میروند. در این مورد و یا به جوانانی كه شیفته میشوند چه میگویید؟

 

مظفر محمدی: من فكر میكنم نمیشود فقط از سر چگوارا جواب همه این چیزها را داد. علاقه به چگوارا بخصوص در میان جوانان علاوه بر انقلابیگری و تصمیم و اراده اش،  او خوش تیپ هم هست. جوانها دوستش دارند و عكسهایش قشنگ است و به سینه و كلاه میزنند. میشود به هر جوانی و هر گروهی كه  به چگوارا علاقمند است همین حرفها را زد. باید خاطرنشان كرد كه عنصر انقلابیگری را میتوان  از چگوارا گرفت و آن را همراه كرد با سازماندادن جامعه، رهبری اعتراضات مردم، به میدان اوردن كارگر و زنان و انقلاب توده ای و كارگری و انقلاب سوسیالیستی. اینها بدون همدیگر نمیشود. نمیشود گفت توده ها همینجوری به میدان میایند و انقلاب میكنند. خیلیها اینجوری میگویند و عنصر اراده و عنصر رهبری و انقلابیگری را كنار گذاشته اند.  الان در دوره ای هستیم كه این خیلی مد است. به درجه زیادی میتوان گفت كه دوره نا انقلابیگری است.  دوره تسلیم و حتی هزیمت است. دوره واگذاشتن مسائل به اتفاقات خود بخودی است. دوره دنباله روی است. دوره انتظار است متاسفانه . به این معنی انقلابیگری چگوارا و سازماندهی جامعه و انقلاب به شیوه لنین و حزب بلشویك را باید الگوی مبارزه خود و مردم قرار داد. سازماندهی و رهبری مبارزه مردم بدون انقلابیگری و تصمیم و اراده انسان برای تغییر به نتیجه نمیرسد.

به جوان و نوجوانی كه تی شرت چگوارا را میپوشد باید گفت تو هم میتوانی چگوارا باشی، بدون اینكه لازم باشد به كوه و جنگل بری یا خیلی از اسلحه بلد باشی. بهترین انقلابیگری در میان جوانان این دوره این است كه بتوانند تعداد هر چه بیشتر از جوانان دور هم جمع بشوند و واحدهای گارد آزادیشان را تشكیل بدهند. هوای محله و شهرشان را داشته باشند، خودشان را آماده كنند تا بموقع بتوانند از آزادی و امنیت و حرمت مردم دفاع كنند.

 

پرتو: شما در سالهای اخیر به سازماندادن واحدهای گارد آزادی مشغول بودید. موضوع گارد آزادی هم بیشتر جوانهایی است كه معترض و ناراضی اند و میخواهند كاری بكنند و خیلی های آنها میخواهند كاری بكنند. وقتی شما با این جوانان صحبت میكنید در مورد تفاوت یا تشابهات آنان با مثلا از نوع چه گوارا به آنها چه میگویی؟ آیا هنوز هم چه گوارا برای آنها سمبل است؟

 

مظفر محمدی: حتما خبر دارید كه  جمهوری اسلامی اخیرا بچه های چگوارا را دعوت كرده به ایران و به دانشگاه رفته اند خیلی از دانشجویان علاقه نشان داده اند و تشویقشان كرده اند به احترام پدرشان. و حرف خوبی كه دخترش زده این بوده كه گفته پدرم مذهبی نبود و لائیك و كمونیست بود. میخواهم بگویم كه حتی جمهوری اسلامی هم به خاطر فریب مردم و به این دلیل كه  جوانها به این آدم انقلابی علاقمندند و در حالی كه مخالفت با  امپریالیسم و حمله نظامی امریكا مطرح است، احمدی نژاد هم در كنار چه گوارا و به عنوان ضد امپریالیست عكس بگیرد.

 اما تا آنجا كه به گارد آزادی مربوط است اگر علاقه ای به چگوارا وجود دارد نه از زاویه صرف ضد امپریالیست بودن او و نه حتی از زاویه شهامت فردی او است. بلكه از زاویه تصمیم و اراده انقلابی یك انسان برای تغییر میشود گفت من از ناصیه و چشمان هر عضو گارد ازادی یك چه گوارا میبینم. منتها چه گواراهایی كه شانس آورده اند در اوایل قرن ٢١ هستند. اگر چند دهه قبل كسانی یا جریانی فكر میكرد  میشود از طریق روستا شهر را محاصره كرد و یا از كوه و جنگل سرازیر شد و انقلاب كرد، الان ما اعضای گار ازدی را داریم كه تئوریهای ماركس را دارند و انقلابیگری و تاریخ انقلاب اكتبر لنین را پشت سر دارند. باضافه اینكه تئوریهای منصور حكمت را دارند و حزبشان، حزب حكمتیست را دارند كه میخواهند انقلاب اجتماعی را در ایران سازمان بدهند. عضو گارد آزادی به این معنا كسی است كه انقلابیگری و تصمیم و عجله چگوارا را برای تغییر دارد و باید بتواند مثل چگوارا از اسلحه اش استفاده كند، در عین حال كسی است كه در میان مردم زندگی میكند، از كوه نیامده است. قهرمان نیست. عضو كارخانه ایست كه در آن كار میكند. عضو دانشگاهی است كه در آن درس میخواند. با جمع هر چه بیشتری از بچه های محله دوست است و آنها را سازمان میدهد و در گروههای ورزشی و هنری و فرهنگی و محافل خانودگی آنها را دور هم جمع میكند. در ٨ مارس ها، اول ما مه ها و در اعتصابات كارگری پیشاپیش حضور دارد. عضو گارد آزادی در این دوره با این مشی و با این تفكر مسلح است كه هم بداند چه طور از اسلحه اش استفاده كند و هم مردم را برای یك انقلاب اجتماعی سازمان دهد. این دیگر كار چریك نیست. كارگروههای چریكی طرفدار مشی چه گوارا نیست. كار رهبران و فعالین محبوب كارگران و مرم است كه بخشا در  واحدهای گارد آزادی هم خود را سازمان داده اند.

 

پرتو: چطور میتوان جوانی پرشور و شوق را  كه میخواهد سریعا از اسلحه اش استفاده كند، بخواهید كه ناشناس بماند در جامعه و با مردم قاطی شود.  خود این تناقضی ندارد با آن نوع انقلابیگری كه چگوارا داشت؟

برای مثال خیلی از همین جوانها هستند كه میگویند میخواهند فوری كاری انجام دهند و شما میگویید فعلا بروید مردم را سازمان بدهید.

مظفر محمدی:  مشكلی كه ما از اول با آن روبروبوده ایم همین است. هر واحد گارد آزادی كه میخواهی سازمان بدهی اولین سوالش اینست كه خود الان چكار كنیم؟ كه را بزنیم؟ كه را بگیریم؟ كدام پایگاه را بزنیم؟ كدام پلیس را خلع سلاح كنیم؟ و.... طبعا این یك جنبه مثبت دارد كه آدمها میخواهند كاری انجام بدهند. منتهی او فكر میكند كه اسلحه اش برای اینست كه بجنگد و جایی را بگیرد و كسی را خلع سلاح كند. اینجاست كه ما با دوستان و رفقایمان به این توافق میرسیم كه این اسلحه را ما داریم برای اینكه بتوانیم مردم را سازمان بدهیم و آنها را متوجه این شیوه مبارزه برای دفاع از زندگیشان و ازادی و امنتیشان بكنیم. گارد آزادی چند واحد چریكی نیست. این یك راه حل پیش پای مردم است كه بتوانند خود را آماده كنند تا عملا و مستقلا در مقابل زورگویان و جریانات مذهبی و قوم پرست كه بخواهند جنگ قومی و  مذهبی را به مردم تحمیل كنند بایستند و بگویند، "نه". ما نمیگذاریم. بتوانند در مقابل جمهوری اسلامی خود را قوی كنند و اگر جنگی هم شد قربانی این و آن دارو دسته فاشیست و ضدمردم نشوند. این لازم است. ما باید اسلحه را از قبل آماده كرده و داشته باشیم. اول تمرین كرده باشیم، بلد باشیم از اسلحه استفاده كنیم. و فردا بتوانیم رهبر یك جنبش و مبارزه مسلحانه و توده ای مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی باشیم.

اینكه رفقا و دوستان ما عجله دارند از اسلحه شان استفاده كنند فشار همان تفكر و شیوه چریكی و یا كار ناسیونالیستها است. و این یك انتخاب و كار آسانی به نسبت رفتن و متحد و متشكل كردن مردم هم هست. كارهایی كه امروز جریانی مثل پژاك انجام میدهد، از قبیل  كشتن مواد مخدر فروشی كه خود قربانی است، آسان ترین كاری است كه از خیلیها برمیاد. تا اینكه یك كارگر باشی و اسلحه ات را جایی مخفی كرده باشی و گروهت را سازمان داده باشی و گروههای دیگری را برای سازماندهی گارد آزادی آماده كرده باشی و در عین حال در  اعتصاب كارگران كارخانه حضور و شركت موثر داشته باشی. عضو محبوب تشكل كارگریت باشی،‌ عضو محبوب خانواده و محبوب در میان مردم  محله  باشی،  مردم دوستت داشته باشند و حضور تو و دوستان تو مساوی باشد با گشایشی در آنجا كه هستی و فضایی انسانی تر به نسبت جاهایی كه واحدهای گارد نیستند. جایی كه كسی نمیتواند به آسانی روی زن دست بلند كند، جایی یا شهری كه رژیم نمیتواند در ملا عام كسی را اعدام كند یا صحنه نمایش جنایتكارانه سنگسار برپا كند. و اگر رژیم دست به ا ین كار بزند بچه های محل و شهر و واحدهای گارد آن را بهم میزنند. بنا بر این میبینید كه فلسفه وجود گارد آزادی و حضور او كاملا به واحدهای چریكی یا پیشمرگایه تی در اردوگاهها و یا خانه های تیمی كاملا متفاوت است. گارد آزادی قبل از اینكه مسئله ای درباره اسلحه باشد راه حلی برای دفاع مردم از امنیت و مدنیت و سلامت جامعه شان و تضمینی است برای اینكه بتوانند در تعیین سرنوشت سیاسی جامعه شان فارغ از دارو دسته های مذهبی  و قومی و كانگسترهای فاشیست، آزادانه شركت كنند...

 

پرتو: دوره چگوارا و پیروزی انقلاب كوبا دوره خوشبینی و آروزهای بزرگ بود. ادعای اینكه میتوان دولتهای امپریالیستی را شكست داد و سرجایشان نشاند وجود داشت. اینكه دنیا را نجات داد. الان تا جایی كه به ما برمیگردد یك جمهوری اسلامی در مقابل خود داریم كه قدرقدرتی میكند. آیا میشود این رژیم را شكست داد؟ آیا میتوان با جنگی كه آمریكا میخواهد تحمیل كند مقابله كرد؟

 

مظفر محمدی: شما درست میگویید. وقتی كه انقلابیون كوبایی رفتند و به آن شیوه كوبا را آزاد كردند و باتیستای دیكتاتور را سرنگون كردند بالاخره این خوشبینی و شاید توهم را ایجاد كرد كه شاید بشود به همین شیوه دنیا را نجات داد. فردا بولیوی پس فردا آمریكای لاتین و بعد همه دنیا را به آن صورت نجات داد. اما خیلی زود معلوم شد كه نه،  آنقدرها هم آسان نیست. از آنوقت تا حالا چند دهه میگذرد و كار خیلی سختتر شده است. بورژوازی قویتر و تا دندان مسلح است.

برای مثال اگر گارد آزادی فكر كند با اسلحه اش میتواند جمهوری اسلامی را سرنگون كند عین همان توهمی است كه چگوارا فكر میكرد با یك واحد چریكی میتوان بولیوی را ازاد كرد. این توهم است. در مقابل هر واحد گارد ازادی، جمهوری اسلامی هزاران واحد مسلح در ارتش و سپاه و بسیج و پلیس مخفی دارد. نیروهایی كه تا دندان مسلح و مجهزاند، آموزش دیده و برای سركوب و مقابله آماده شده اند. اما نقطه قدرت ما و گارد ازادی مردم  اینست كه جزیی از یك جامعه چند میلیونی است. پشتش به سازماندهی مبارزه مردم جامعه است. گارد آزادی نیروی مسلح خود مردم است. زمانی میرسد كه مردم به خودشان میگویند كه الان وقتش است اسلحه ها را بیرون بیاوریم و واحدهای گارد را كه از قبل سازمان داده ایم به میدان بكشانیم. گارد آزادی پیشقراول یك ارتش میلیونی توده ای در ایران است. برای دفاع از امنیت و آزادی و نان سفره مردم و برای دفاع از حرمت شان. چه در آستانه سرنگونی جمهوری اسلامی و چه زمانی و بهر دلیلی از جمله  حمله نظامی آمریكا بخواهند جامعه را شلوغ كنند. از همین حالا فدرالیستها و قوم پرستها برای راه اندازی  جنگ قومی و داخلی آماده میشوند. در چنین اوضاع و احوالی انواع  گروههای گوناگون مذهبی سربرآورده و  بمب به خود میبندند و شیرازه جامعه را از هم می گسلند. گارد آزادی جواب به این پدیده و برای مقابله با آن است.

 

پرتو: به پایان بحثمان نزدیك مشویم. تا جایی كه به چه گوارا برمیگردد، سیگارش را نباید كشید! اما تصمیم و اراده و انقلابیگری و تعجیلش را باید نگه داشت. شما شناساندن چگوارا و مثلا پوشیدن پیراهن با عكس او را توصیه میكنید؟

 

مظفر محمدی: من چیزی به كسی توصیه نمیكنم. هر كس علائق خودش را دارد. یكی عكس چه گوارا را به سینه میزند یكی دیگر ممكن است عكس خواننده ای زن یا مرد را. جوانان و نوجوانان هر عكسی را دوست دارند میتوانند  به سینه خود بزنند. فكر میكنم در آینده انقلاب ایران و سرنگونی جمهوری اسلامی و از همین حالا كه گارد آزادی به عنوان نیروی حامی آزادی و امنیت مردم به میدان آمده است، فرماندهان و اعضای گارد آزادی كسانی خواهند بود كه جوانان ایرانی عكسهایشان را به سینه میزنند. این عزیزان و دوستان مردم همین حالا در كنارشان هستند بدون اینكه كسی بداند كه این یا آن كارگر یا جوان محله و یا همكار اداری اش عضو گارد است. یك نیروی عظیم توده ای و انقلابی در میان مردم و جامعه ما موج میزند. ما باید این نیرو را سازمان بدهیم.