نقل از
کمونيست ١٣١
٨ مارس
روز
اعتراض عمومي
به آپارتايد
جنسي است!
مظفر
محمدي
بزرگداشت
٨ مارس جز
اعتراض به
نابرابري زن و
مرد معناي
ديگري ندارد. براي
بيش از ٤٠
ميليون زن و
دختر ايراني و
در ديگر
كشورهاي
اسلام زده اين
اعتراض معناي ويژه
اي دارد و پاسخ
به آن نيز روشها
و سياستهاي
ويژه اي در
بردارد. مارس روزي
است كه به
بهانه آن
ميتوان
كارهايي كرد كه
هر روز نميشود
و نميتوان
انجام داد.
مساله
اين نيست كه در اين
روز جمهوري
اسلامي سرنگون ميشود،
يا ميتوان قانون
اساسي اسلامي را
تغيير داد و يا
حجاب را لغو
كرد. در اين
روز نميتوان انقلاب
كرد.
اما اين روزي
است كه از
هفته هاي قبل
ميليونها زن
در سراسر جهان
به استقبالش
ميروند. بخشي
از زنان كشورهاي
پيشرفته كه در
آن حقوق برابر
زن و مرد به
رسميت شناخته
شده،
جمع ميشوند و
كمبود و
محدوديتهاي
اين و آن گوشه
تبعيض جنسي را
مورد انتقاد
قرار ميدهند.
اما در
كشورهاي
اسلام زده و
از جمله ايران
آش شورتر از
اين ها است. در
مملكت ما
ايران،
دنيا شاهد يك
آپارتايد
جنسي تمام
عيار است. از
قرون وسطي و
دوران سياه
تاريخ بشر تا
كنون اينچنين
زن بودن جرم
نبوده و مورد
تحقير وآزار
قرار نگرفته
است.
اعتراض
به آپارتايد
جنسي و عوارض
و مصيبتهايش روزمره وجود
دارد. اعتراضي
كه گرچه سازمانيافته
نيست اما
مستمر و جزئي
از زندگي روزمره
زنان و دختران
جوان جامعه ما
است. زندگي دو
نسل جامعه ما
را كشمكشي
اجتماعي و
انساني رقم
زده است
كه حاكي از
افتخار و غرور
انساني و در
همان حال هم
سرشار از
تراژدي
انساني است.
٨ مارس
در تداوم اين
مبارزه
انساني اما
روزي است كه
ميتواند
تحركات
پراكنده و
تلاشهاي فردي و
گروهي زنان و
دختران جواني
كه با جسارت و
يك تنه عليه
يك غول
ارتجاعي قد
علم كرده اند
را در متن يك
تحرك توده اي
عظيم و
اجتماعي يك
كاسه كند. يك
نداي
اجتماعي، يك
حركت عظيم و
عميق انساني و
فريادهاي در
گلو خفته در
خيابان و
منازل و محلات
و مدارس و
دانشگاهها
ما را
فراميخواند.
آيا
ميشود جويهاي
كوچك در اين
روز بهم
بپيوندند و
رودخانه اي
پرشور ايجاد
كنند؟
آيا
ميتوان در اين
روز هزاران و
دهها هزار زن
و مرد و جوان
را به
خيابانها سرازير
كرد و يا در
زير سقف
سالنهاي بزرگ
شهرها و
دانشگاهها و
مدارس و محلات
و حتي سلف
سرويس
كارخانه ها جمع
كرد؟
بايد از
همين حالا و
هفته ها قبل
از ٨ مارس به
همه كساني كه از درد
تبعيض و
آپارتايد
جنسي مينالند،
از آن متنفرند
و با هيچ بند
نافي با عامل اين آپارتايد،
جمهوري
اسلامي، وصل
نيستند، رجوع كرد.
بايد به همه
گفت، دوستان
بياييد اين
روزي است كه بايد
تحركات خرد و
ريز را يك
كاسه كرد. براي
تحقق اين كار ميتوان
و بايد يك تيم
بزرگ تشكيل داد.
كافي
است زن بود تا
فهميد كه
نابرابري و
تبعيض چه درد
جانكاهي است. معضل
اپارتايد
جنسي
فراتر از
وابستگي به
اين و آن تيره و
قبيله و قشر و
طبقه و گرايش اجتماعي است .
فهميدن اين
مساله براي
كسي كه پايش
روي زمين است
كار پبچيده اي
نيست. زن بودن
در جامعه
اسلام زده
ايران يعني
درد و زجر و
تحقير
سيستماتيك را
متحمل شدن حال
گيريم زن
كارگر باشد يا
بورژوا و
داراي اين و
آن گرايش و مليت
و مذهب و يا از
اهالي جنوب و
يا شمال و شرق
كشور. و پاسخ
اين شرايط
دردناك جنبشي
اجتماعي ا ست بوسعت
جامعه ايران و
با شركت همه
كساني كه عليه اين
پديده زشت
هستند.
از
نظر جريانات
فرقه اي اين
توهم و يا راست
روي است. گويا
هنر سوسياليست
و يا چپ بودن
مرزبندي با
اين و آن
گرايش و منزه
نگه داشتن خود
در حاشبه
تحولات
اجتماعي پر كشمكش
است. در
حاليكه هنر در
متحد و متشكل
كردن هر چه
وسيعتر توده
هاي مردم و در
اينجا توده زنان
صرفنظر از
گرايشات و
تعلقات
گوناگون سياسي
و فكري و يا
نداشتن هيچ
تعلقي است.
گردآوري توده
وسيع زنان زير
يك پرچم واحد
است. پرچم و شعار
مبارزه زنان و
خواست و آرزوي
دل توده ميليوني
زن ودختر در
ايران كنار
زدن هيولاي
تبعيض جنسي و
تحقق برابري
زن و مرد است.
اين مبارزه اي
روزمره است.
ما شاهد
كشمكشي عظيم
اجتماعي و
روزمره هستيم
. گيريم
پراكنده و
فردي و بدون
تشكل و اتحاد
و بدون رهبري.
اما هست. يك كاسه
كردن اين تلاش
بزرگ و گسترده
اجتماعي كار فعالين
حقوق برابر زن
و مرد است.
حقوقي كه حتي توسط
بورژوازي در
كشورهاي
متمدن امضا
شده و برسميت
شناخته شده و
تا حدود بسيار
زيادي متحقق
گشته است.
طبيعتا بايد
فعال و رهبر
اين جنبش
اجتماعي به
گستردگي
جامعه ٤٠
ميليوني زنان
شد.
مبارزه عليه
آپارتايد
جنسي در
ايران
مبارزه دائمي
عليه
مردسالاري را در درون
خود دارد. مردسالاري
را خود رژيم
باد ميزند و
توليد ميكند
و از
قبل آن براي به
تمكين كشاندن
نصف انسانهاي
جامعه،
تغذيه ميكند
و بهره ميبرد.
در حقيقت
ميتوان گفت كه
مردسالاري شريك
جرم جنايات
جمهوري
اسلامي عليه
زنان است. اين
اتهامي سنگين
است. اما بايد با
صراحت اعلام
كرد، كساني
كه به
پديده زشت
مردسالاري
آلوده هستند،
حتي اگر مخالف
سرسخت رژيم هم
باشند چه
بخواهند و چه
نخواهند در
تداوم تبعيض
جنسي به رژيم
خدمت ميكنند. اعتراض
و جنبش زنان
در ايران تحت
حاكميت اسلام،
جنبشي است
صرفا بر سر
بيحقوقي زن.
بايد زن بود
تا اين را درك
كرد. بايد زن
بود تا با همه
وجود اين درد
را لمس كرد.
دردي كه
دامنگير همه
زنان است از
زناني كه دستشان
به دهنشان
ميرسد تا زنان
كارگر و خانه
دار، همه و
همه. در نتيجه
اين شرايط
غير انساني
ما با نفرت عظيمي
از جانب نيمي
از انسانهاي
جامعه مان
نسبت به رژيم
اسلامي مواجهيم
كه قبل از هر
چيز زن بودن
آن را توضيح
ميدهد. متنفرم
چون زنم و
تحقير ميشوم.
متنفرم چون آزار
ميبينم، چون
درجه دو
ناميده
ميشوم، چون لباسم
را نه خودم
بلكه شرع و
آخوند و مجلس
اسلامي و دولت
تعيين ميكند،
چون آزاد
نيستم، چون
انسان بودنم
زير سوال است.
چون من را نه
انساني مستقل
و شخصيتي صاحب
اراده بلكه ناموس
مرد تعريف
ميكنند و
بالاخره چون
زنم. معترضم
چون زنم. ما
همسرنوشتيم و
همه باهم، چون
زنيم....
همين
نفرت و درد
مند بودن و
همدرد بودن و
همسرنوشتي
عميق اجتماعي
و رواني و
شخصيتي كافي
است وهمين
نقطه شروع و
رجوع فعالين
و پيشروان
رهايي زن
براي
سازماندهي و متحد
كردن و به
حركت در آوردن
اين آتشفشان
عظيم
اجتماعي است.
صحبت از
مبارزه اي
مستمر و بي
امان اجتماعي
است.
زنان در
اين مملكت به
آپارتايد
جنسي تمكين نكرده
اند. همه شاهد مقاومت ،
مبارزه و
اعتراش
روزمره زنان و
دختران جوان در
خيابان و
مدرسه و دانشگاه
و در مقابله
با گروههاي
منكرات و
حراستهاي مدارس
و ادارات و
كارخانه و با
هر چه مظاهر
شرعي و ضد زن هستند.
مخالفت و
مقاومتي كه
مدام در جريان
است.
دختران
جوان با تلاش
و پافشاري كم
نظيري فاتحين
غلبه بر حجاب
اسلامي و
عاملين كشف
حجاب اند.
بسياري از
قوانين شرعي و
اسلامي در عمل
از طرف زنان و
دختران جوان
زير پا نهاده
شده اند.
رابطه پسر و
دختر مرزهاي مذهب و
شريعت را در
نورديده و رابطه
آزاد و انساني
را به عمل در
آورده است.
اين جنبش
را بايد صاحب
سازمان و تشكل
توده اي و
شعار و مطالبات
معين و عملي و
راهكارها و
روشهاي اجتماعي
مبارزه و .... كرد.
اين كار شدني
است. از
تك و توك زنان
همكار رژيم با
هر عنوان و
منصب دولتي يا
غير دولتي
بگذريم، صف
وسيعي از زنان
و دختران
روشنفكر و
تحصيلكرده و
ميليونهاي
ديگر به صرف
زن بودن و
تحمل حقارت، تشنه
و چشم انتظار
ظهور اين
پديده اند... فمينيستهاي
جواني كه
اسلامي
نيستند و تنها
دلشان از
تبعيض جنسي و
بي حرمتي به
زن خون است در
اين صف قرار
دارند. اگر در
ايران جنبش
زنان داراي صد
شاخه و شعبه و
گرايش بشود
باز يك چيز
غير قابل
انكار است و انهم
نفرت مشترك و
عظيم اجتماعي
همه زناني است
كه اين تقسيم
بنديها در
مقابلش تاب
نمي آورند.
هنر رهبر و
فعال و دلسوز
رهايي و
برابري زن،
اين است كه از
همه ظرفيتهاي
موجود
اجتماعي
استفاده كند و
به استقبالش
برود، يك كاسه
اش كند و يك
قافله عظيم
اجتماعي راه
بيندازد كه
شامل همه زنان
از كساني كه
فقط لغو
سنگسار را
ميخواهند يا
فقط حق حضانت
و طلاق را
ميطلبند، تا
كساني كه
خواهان
برابري كامل
زن و مرداند را
در بر ميگيرد.
اين جنبش
عظيم را
ميتوان و بايد
داراي يك
رهبري با عرضه
و مدعي لغو
آپارتايد جنسي
كرد!
٨ مارس
ميتواند و
بايد به
همبستگي و يك
كاسه كردن اين
تحركات
بزرگ
اجتماعي كمك كند.
٨ مارس با اين
هدف ميتواند
چشم و گوش
جهانيان را
نيز به پديده
و لكه ننگ
آپارتايد
جنسي بر دامان
بشريت متمدن
امروز بار
ديگر بگشايد. بايد
بار ديگر توجه
افكار عمومي و
بخصوص
جنبشهاي زنان در
سطح بين
المللي را به اين پديده
زشت جلب كرد.
زماني
افكار عمومي
جهاني عليه
آپارتايد نژادي
بر انگيخته شد
و به همت يك
جنبش عظيم
اجتماعي ضد
آپارتايد اين
نكبت تاريخي
برانداخته شد.
اين نه تنها
يك پيروزي و
سربلندي براي
زنان و مردان
افريقاي
جنوبي بلكه
براي كل بشريت
بود.
بايد به
جوامع بين
المللي گفت، آپارتايد
جنسي در ايران
كم اهميت تر
از آپارتايد
نژادي كه
جامعه بشري
متمدن عليه اش
به پا خاست ،
نيست. كمتر
زشت و ننگ
نيست!
ميتوان و
بايد به مردم
جهان گفت كه رهايي
زن در ايران كمك
بزرگي به
تضعيف اسلام
سياسي و
تروريسم
اسلامي و كم
شدن شر جمهوري
اسلامي از سر
بشريت متمدن
است. بايد گفت اين راه
مبارزه با جمهوري
اسلامي و
اسلام سياسي
است نه تحريم
اقتصادي و نه
حمله نظامي
امريكا!
اين جنبش را
ياري
برسانيد، حمايت
كنيد، صداي
حقخواهي و
برابري طلبيش
شويد
تا هم خود را
نجات دهد و هم با
لغو اپارتايد
جنسي و حذف عاملانش،
به اسايش و
امنيت جامعه
بشري كمك كند.
١١ بهمن
٨٥ (٣١ ژانويه
٢٠٠٧)