نقل
از کمونيست
شماره 119
تعرض
فاشيستي به
کارگران افغانستاني
، در سکوتي
مرگبار و معني
دار!
خالد
حاج محمدي
جمهوري
اسلامي تصميم
گرفته است چند
ميليون کارگر
و مردم زحمتکش
"افغانستاتي"
را به جرم طوق
خارجي بر گردن
آنها، به
افغانستان
باز گرداند.
طبق آمار خود
رژيم ٥٠٠ هزار
نفر از اين
کارگران جواز
کسب ندارند و "غير
قانوني"
ميباشند و حق
کار و زندگي
در ايران را
ندارند. اين
آمار همراه
خانواده و
کودکان آنان سه
تا چهار
ميليون انسان
را در بر
خواهد گرفت. براي
اجراي اين
اقدام
فاشيستي از
پليس و نيروي
انتظامي، تا
وزارت کشور و
وزارت کار و
بازرگاني
بسيج شده اند.
اين کارگران
"خارجي"
ساليان سال
است در ايران
زندگي ميکنند
و بخش کثيري
از آنها در
ايران متولد
شده اند و
هيچوقت
افغانستان را
نديده اند.
اينها بخشي از
طبقه کارگر
ايرانند که
چند ده سال در
بدترين شرايط
برده وار
مجبور به تحمل
فقيرانه ترين
زندگي و سختترين
شرايط کار شده
اند. به جرم "خارجي"
بودن هر
کارفرماي کلاش
و حقه بازي با
يک دوم دستمزد
و حتي کمتر،
از نيروي
کارشان استفاده
کرده است و
سود و سرمايه
خود را پر و
بال داده است. اين
کارگران در يک
شرايط مرگبار
مجبور به کار
سياه و بي مزد
جهت تامين نان
شب کودکان خود
شده اند.
اينها توليد
کنندگان سود و
منبع بزرگ درآمد
صاحبان
سرمايه و دولت
حامي آنها
بوده اند. امروز
جمهوري
اسلامي با
رندي هميشگي و
در شرايطي که
فقر و محروميت
و بيکاري دامن
طبقه کارگر را
گرفته است و هر
روز در گوشه و
کنار اين
مملکت اعتراض به اين
وضعيت در
جريان است، اخراج
کارگران
افغانستاني
را به عنوان "راه
حل" اين معضل پيش
گرفته است. وقيحانه
ميخواهند اين
دورغ را به
خور مردم دهند
که عامل
بيکاري ما
کارگران اين بخش
از هم طبقه
ايهاي ما،
همسايه و هم
محله اي و
همسرنوشتان
ماست. قرار
است با اخراج
بخش ضعيفتر
ما، جوابي به
اعتراض ما به
بي حقوقي را
بدهند. در اين
چند سال با
قرار دادن اين
بخش از شهروندان
مملکت در يک
شرايط
فلاکتبار و در
بي حقوقي
کامل، تلاش
کرده اند از
آنها به عنوان
نيروي کار مفت
و ارزان
استفاده کنند
و از اين راه
دستمزد و
مزاياي کل
طبقه کارگر را
پايين نگه
داشته اند و
بردگي مطلق را
بر همه ما
تحميل کرده
اند. امروز
ميخواهند
اعتراض ما به
فقر و محروميت
خود را عليه
بخشي از خود
ما به اسم "خارجي"
بودن
کاناليزه
کنند. اين حربه
فاشيستي
البته نه تازه
است و نه نا
آشنا. جمهوري
اسلامي در اين
چند سال
زيرکانه و با
اين جهت
فاشيستي و ضد
انساني خود به
اشاعه فرهنگ
ناسيوناليستي
دامن زده است
و متاسفانه
احساس انساني
در اين جامعه
را با سموم
ملي و
ناسيوناليستي
و ضد "خارجي"
رقيق و کم
تاثير کرده
است.
در
اين تلاش
ارتجاعي
البته جمهوري
اسلامي تنها
نبوده است. کل
مدياي نوکر و
چاکر منش اين
دولت، بخش
اعظم روزنامه
نگاران و
خبرنگاران
کوته بين، بخش
اعظم طيف
دمکراسي
طلبان و حقوق
بشري هاي
رياکار را
عملا با خود داشته
است. چند
ميليون انسان
کارگر در اين
مملکت،
سالهاست در
جهمني نگه
داشته شده اند
و روزانه مورد
تعرض و تحقير
و اهانت و بي
حرمتي قرار
گرفته اند و
کمتر حزب و
جريان
پوزسيون و اپوزسيوني،
کمتر روشنفکر
کرواتي و
مدافع
دمکراسي و حقوق
بشر و "مدرن" و
حتي "چپ" در اين
جامعه وجدانش به
درد آمده است.
خيل شاعر و
نويسنده و
روشنفکر و
متفکر ملي گرا
و دگرانديش و
روزنامه نگار
و وکيلش در
مقابل اين
توحش، خم به
ابرو نياورده
اند. انگار
اتفاقي
نيفتاده است، انگار
بستن مدرسه و
بيمارستان و
بازار و
خيابان و کوچه
و محله بر چند
ميليون انسان
اتفاقي به
حساب نمي آيد.
انگار خون
ديگران ازاين بخش
محروم طبقه
کارگر،
به جرم نام
افغاني و
خارجي که بر
پيشاني آنها
به زور حک کرده
اند، رنگين
تر است. همه
قلمها در بيان
واقعه و خبر
اين ماجرا
شکسته است.
گوشها کر و
چشما کور شده
اند. انگار
کسي روزانه در
خيابان صداي
اين خيل عظيم
از انسان شريف
و کار کن و
صاحب درامد و
دارايي اين
مملکت را نمي
شنود. همه در
بيان ساده يک
فاجعه عظيم
انساني لکنت
زبان گرفته
اند. تا بحث
کارگر افغاني
پيش مياد بخش
اعظم طيف
ملي اسلامي و
نويسنده و
شاعر و حقوق
بشري خفقان
ميگيرند.
اينها جملگي
شريک سنت ملي
اسلامي و
توليد
کنندگان
فرهنگ ضد
انساني و متعفن
ناسيوناليست
و واپسگرا و
تمدن ستيز
هستند. اکنون
اگر به جاي
چند ميليون
انسان کارگر و
زحمتکش
افغانساتي،
وزير و مباشري
را تهديد کرده
بودند،
شاخکهاي دمکرسي
طلبي و حقوق
بشر آقايان و
خانمان حساس
شده بود و
صدايشان را به
جهان رسانده
بودند. اکنون
اگر آخوندي را
تلفني تهديد
کرده بودند از
بي بي سي تا
دهها
تلويزيون و
مفسر و ايران
شناس و تاريخ
دادن و روزنامه
و راديو، گوش
همه از ظلمي روا
شده، کر کرده
بودند. اگر به
جاي اين فاجعه
عظيم کسي خداي
نکرده کلمه اي
در توصيف پوسيده
بودن فرهنگ
ايراني و ترکي
و کردي و عربي بيان کرده
بود، جملگي در
اعتراض به اهانت
و تحقير فرهنگ
اصيل ايراني و
قومها، خروار
خروار کاغذ
سياه ميکردند.
از اينها بيش
از اين
انتظاري نيست.
اينها مسموم تر
از آنند که
توقعي داشت.
اما آيا
سايه سنگين
فرهنگ کهنه و
پوسيده ملي و
ناسيوناليستي،
چشم ديدن و
تشخيص و درک
ابعاد فاجهه
را از مردم
شريف و برابري
طلب اين
مملکت، از
کارگر و کمونيست
اين مملکت هم
تيره و تار
کرده است؟
قرار
است اين سکوت
مرگبار احساس
همسرنوشتي کارگري
را هم با خود
دفن کند؟ قرار
است اين موج
فاشيستي کل
طبقه کارگر را
به سکوتي معني
دار بکشاند و
فضاي مسموم و
ضد کارگري را
حتي بر خود ما
حاکم کند؟ اين
ديگر قابل
تحمل نيست؟ چرا
صدائي از
کارگران و تشکلهاي
کارگري در
اعتراض به اين
سياست ضد
انساني و در
تقابل با فضاي
ناسيوناليستي
و حملات ارتجاعي
رژيم اسلامي و
دستگاه
تبليغي آن به
هم طبقه اي
هايمان در نمي
آيد؟ مگر رهبران
کارگري و آيا
تشکلهاي آنان
قرباني تبليغات
ناسيوناليستي
رژيم شده اند؟
چرا دفاع از
کارگران افغاني
به مطالبات
کارگران
اضافه
نميشود؟ چرا
نبايد
کارگران
مراکز کليدي
به اين توحش آشکار
و اين فاجعه
دردناک
اعتراض کنند،
از رفقاي خود
دفاع کنند، ٢
ساعت از کار
در ٤ مرکز کارگري
در دفاع از همسرنوشتان
خود دست از
کار بکشند؟ چرا
کميته دفاع از
کارگران
افغاني را تشکيل
نميدهند؟ نميشود
تعرض به يک
کارگر افغاني
در محل کار را
با اعتراضي
عمومي جواب
داد و چنان
جواب دندان
شکني به
مامورين رژيم
داد که جرات
دست درازي به
شغل و امنيت
زندگي
کارگران
افعاني نکند؟ اين
سکوت و قورت
دادن حب
ناسيوناليسم
را بايد در هم
شکست!
در
هم شکستن اين
سياست
ارتجاعي و
ممانعت از يک
تراژدي انساني
کار ما
کمونيستها و
آزاديخواهان،
کار طبقه
کارگر و
فعالين
کمونيست در
اين مملکت
است. پاک کردن
و زدودن سموم
ناسيوناليستي
بر بستر تنگ
نظري و فشار
زندگي بر مردم
محروم و
کارگران و
ستمديدگان در
اين مملکت کار
ما است. تعرض
به کارگران
افغانساتي
حمله به سطح
معيشت و زندگي
روزانه طبقه
کارگر است.
تلاشي براي ايجاد
شکاف در صفوف
ما به اسم
ايراني و
افغاني است.
عامل
بيکاري در اين
مملکت
همکاران و
همسرنوشتان ما
نيستند. اينها
خود قربانيان
فقر و محروميت
و بيرحمي
جامعه سرمايه
داري هستند.
سکوت ما قابل
بخشودني نيست.
بايد در مقابل
اين توحش
ايستاد و دست
در دست همديگر
اتحادي
طبقاتي ايجاد
کرد. نبايد
تحمل کرد که
در روز روشن
يک دولت
جنايتکار با
سياستي
فاشيستي درصد
بالايي از هم
طبقه ايهاي ما
را به بهانه
هاي پوچ و با
انگ قومي و
غير ايراني، آن
هم تحت نام حل
بيکاري روانه
جهنم ديگري
کنند و ما
نظاره گر
باشيم. هر
کمونيست و
انسان شريفي، هر
کارگر آگاهي
بايد در فکر
سازماندادن
مردم در دفاع
از آنها باشد.
کل فعالين حزب
حکمتيست و هر
انسان آزاده
اي بايد براي
در هم شکستن
اين تلاش
ارتجاعي و
تبديل آن به
اعتراضي از
جانب کارگران
و مردم عليه
جمهوري
اسلامي، عليه
فقر و بيکاري
بکوشد. رياکاري
جمهوري
اسلامي در اين
سنگر را بايد
بر ملا کرد.
اين بخش از
همشهريان ما
بايد در ميان
آغوش گرم ما
احساس امنيت و
آرامش کنند.
همراه آنها و
به عنوان تني
واحد عليه اين
تعرض لجام گسيخته
به کارگر و
انسان کار کن
در اين جامعه
بايد ايستاد. در
کارخانه و
مدرسه و محله
بايد در مقابل
تعرض به
کارگران
افغانستاني
سدي ايجاد
کرد، در ميان
خود بايد
پناهشان داد و
اجازه نداد که
پليس و پاسدار
و آخوند و
وزارت کار و
بقيه دم و
دستگاه تحميق
و زور اين
دولت، به خود جرات
دهند و به
حقوق آنها دست
درازي کنند.