نقل از کمونيست شماره ١١٧

 

اين الگوي کنگره يک حزب سياسي چپ بود!

مهرنوش موسوي

 

کنگره حزب حکمتيست برگزار شد و از ٣ زاويه براي من حائز اهميت بود.

 

کنگره خود يکي ديگر از مومنتومهاي تلاش براي ايجاد يک حزب سياسي بود. حزبي که از مضمون قطعنامه ها تا نحوه بحث موافق و مخالف روي آن کاملا به شيوه احزاب سياسي غير ايدئولوزيک و غير فرقه ايي با کمال متانت و حوصله و با آرامش به مسائل پرداخت. اينجا خبري از شلوغ بازي و شعار و خود تحميقي و خود تهيجي نبود. من فکر ميکنم خود همين فضا بيشترين امکان دخالت سياسي را براي آحاد مردم در اين حزب فراهم ميکند. اين کنگره خيلي سياست را قابل لمس کرده بود. در مقابل کساني که معتقدند تاکيد روي اين مسائل نشانه عقب گرد است و فرض بايد اين باشد که کمونيستها به اين شيوه همايش سياسي قوه مقننه خود را برگزار کنند، پاسخ من اين است که اين حقيقتي است. به جريان ما يک عقب گردي را تحميل کردند. يک زماني اين جنبش مبتکر اين بود که نه فقط در حزب خودش را به روي مردم باز کند، بلکه رسم برگزاري کنگره علني را به کل اپوزيسيون چه راست و چه چپ آن تحميل کرد، حکمت شرايطي فراهم آورد که در کنگره کمونيستها نمايندگان احزاب راست بيايند و حرفشان را بزنند و پاسخ بگيرند. امروز بر عکس است. کساني که خودشان البته اين عقب گرد را موجب شده و اسمشان را کمونيست گذاشته اند براي اينکه "حرف" بزنند به دامن ديگران و حتي دشمنان کمونيستها به شيوه هايي غير اصولي و غير قابل باور پناه برده اند. اين فاجعه است، عقب گرد براي توصيف اين وضع کم است. ما در اين وانفسا کنگره خودمان را برگزار کرديم و تصوير متفاوتي شديم. ما را نميشود بدون تاريخمان قضاوت کرد. در عين حال اينکه در کنگره ما موافق و مخالف روي مسائل مختلف به بحث و مشورت و تبادل نظر پرداختند را نميشود به صرف " دمکراسي" و "آزادي بيان" و غيره توضيح داد، اين بسيار تقليل گرايانه است. ما هيچ بدهکاري به سنت سياسي کساني نداريم که کمونيسمشان هميشه بدهکار و کيسه بوکس "دمکرات نماهاي" طبقات حاکم و جنبش هاي سياسي آنهاست. خود تحميل همين "بدهکاري دمکراتيک" و فروختن آن تحت لواي جديد " علنيت" باعث تحميل ضربات زيادي به جنبش ما شد که معني و مفهوم حزبيت را تماما به عقب رانده و تحزب طبقه کارگر و کمونيسم کارگري را امروز با مخاطرات جدي مواجه کرده است. مسئله ما اما از روز اول قبل از هر چيز مردم بوده و هست. آن هم در يک رابطه کاملا سياسي و حزبي! اين تاکيد را به اين خاطر ميکنم که کنگره ما بالاخره يک الگويي جلو جنبش کمونيسم کارگري گذاشت که در اين سالهاي اخير به لطف هجوم سنتي چپ ميپنداشت که براي رابطه با مردم فرمول " حزب و جامعه" يک الاکلنک است که بويژه قسمت اول آن يعني حزب را بايد ول کرد، در هم ريخت و.... ما در کنگره خود به شيوه علني اما تاکيد ميکنم کاملا با ديسيپلين و حزبي وارد يک رابطه ايي شديم.  ما مردم را در سوخت و ساز واقعي فکري و سياسي رهبري خود سهيم کرديم. در عين حال که بيشترين قطعنامه هاي ما مربوط به ضبط و ربط داشتن اين حزب و قانون داشتن و "هردنبيل" نبودن موازين آن بود. اين پشت و روي فعل و انفعال سياسي در درون اين حزب بود و مشغله هاي آن تماما مربوط به مسائل عملي و فکري پيشبرد مبارزه ما بود. از تحميل عقب گرد به جنبش کمونيسم کارگري که بگذريم، واقعيت اين است که در جامعه اختناق زده و غير متحزب ايران برگزاري چنين تجمعاتي نه در ادامه برحورد سالم خطوط سياسي مختلف در يک حزب سياسي و ايجاد اجماع سياسي و عملي براي پيشبرد مبارزه اين احزاب بلکه تازه خود محلي براي زد و خورد و کشمکش هاي پنهان سياسي در جدالهاي قدرت است. کنگره محمل تفوق قدرت اين يا آن جريان به غير سياسي ترين شيوه هاست. کنگره ما از اين لحاظ با تمام کاستيهايش براي يک حزب سياسي که راه ناهمواري را در دنياي پس از حکمت پيموده است يک موفقيت خوب و با ارزش بود.

 

يکي ديکر از مسائل مهم کنگره مسئله اهميت سازمان دادن حزب در داخل کشور است که البته بحث هايي است که هنوز بايد محصولات بيشتري داشته باشند. اين خودش يک پيشروي بود. معلوم بود که دو سال پس از تشکيل اين حزب يک صورت مساله واقعي روي ميز ماست. به نظر من ما پس از مرگ منصور حکمت وارد يک پروسه نامتعارف شديم. از بعد از کنگره سوم حزب نشانه هايي از اين امر نمايان بود که ابعاد و دامنه تشکيلات حزب عملا از تئوريهاي سازماني تاکنوني جلو ميزنند. به عنوان يکي از منتقدين طرحهاي موقت فعلي اما جالب و قابل تعمق ميدانم نفس سئوالي که روي ميز رهبري حزب همچنان قرار دارد و آن هم تناقض ميان کنگره علني و تشکيلات گسترده مخفي است؟! در اين زمينه شايد بيشتر از اينها بشود به تجربه حزب کمونيست کارگري عراق گوش کرد.

 

 

حضور بسيار فعال و مشارکت و همدلي کمونيست کارگريهاي عراق قابل احترام و در عين حال بسيار بسيار جالب بود. با وجود تفاوتهاي زيادي که ميان عرصه هاي مختلف نبرد ما در دو جامعه وجود دارد، مهم اين است که پيشرويها و دستاوردها متعلق به هر دو جنبش است.

 

بالاخره اينکه به نظر من اين کنگره دستاورد مهمي بود. مهمتر از اينها و خيلي بهتر از اينها ميتوانست بشود اگر اجماع فکري و تصويري واحدتري از تلاش ما براي تبديل کنگره به يک سکوي پرش سياسي وجود داشت. به اعتقاد من خود کنگره در عين حال باعث نزديکي بيشتر ما به مردم و ما به هم براي وصول به اهداف مشترک شد. اين شادي بخش و بسيار اميدوار کننده است. پيام اين کنگره به نظر من اين بود که براي ايجاد هر تغييري در زندگي مردم در جامغه ايران کمونيسم به حزب نياز دارد و اين حزب بايد مختصات سياسي داشته باشد و اينکه   اين حزب بايد درخود براي سازندگانش به عنوان يک وسيله مهم در حرف و عمل روزمره شان مهم باشد و اين حزب را بايد گسترش داد و موانع سياسي و فکري و سنتي دخالت مردم و بويژه رهبران و فعالين کارگري و آحاد مردم را از ميان برد. کنکره ما نماد عبور از بسياري از اين موانع بود.

 

اکتبر ٢٠٠٦