ده روزي كه دنيا را لرزاند
نويسنده: جان ريد
ترجمه از: رحيم نامور و بهرام دانش
John Reed
روزنامه نگار انقلابي آمريكا كه در انقلاب هاي روسيه و مكزيك شركت داشت
امروز زادروز «جان ريدJohn Reed» روزنامه نگار انقلابي امريكا است كه 22 اكتبر 1887 به دنيا آمد و تنها 33 سال عمر كرد. وي تنها آمريكايي است كه در كنار ديوار كرملين در ميان رهبران و انقلابيون شوروي مدفون شده است.
«جان» كه افكار سوسياليستي داشت براي تهيه اخبار مربوط به انقلاب مكزيك در صف انقلابيون اين كشور قرار گرفت و مبارزه كرد. براي پوشش اخبار جنگ جهاني اول هم سرباز شد و به جبهه رفت. او براي اطلاع از اوضاع ناآرام روسيه، مشکلات و نارضايتيها مردم به اين كشور رفت و در سال 1917 با لنين ملاقات كرد و با او دوست شد و سپس پا به پاي بلشويكهاي در انقلاب شركت جست.
در بازگشت به آمريكا، «جان» به تاسيس حزب كمونيست اين كشور كمك و روزنامه «توده ها» را سردبيري كرد. پس از انشعاب حزب كمونيست آمريکا، دبير يكي از شعب آن شد و در اين سمت، چون خود را در معرض تعقيب پليس ديد ، به روسيه رفت تا آب از آسياب بيافتد كه در آنجا به تيفوس دچار شد و نوزده اكتبر 1920 در گذشت. كتابهاي متعدد از او باقي مانده است از جمله كتاب «ده روز كه جهان را تكان داد» . اين كتاب درباره انقلاب اكتبر 1917 روسيه است و چون حاوي اطلاعات دست اول است ماخذکار مورخان و پژوهشگران قرار گرفته است.
ترجمه فارسي اين كتاب از روي متن انگليسي آن كه در برخي فصول با اختصار چاپ شده بود، انجام گرفته و كمبودهاي آن سپس از روي متن كامل ترجمه روسي كتاب تكميل گرديد. ترجمه بخش انگليسي توسط رحيم نامور و ترجمه بخشهاي تكميلي به زبان روسي توسط بهرام دانش انجام گرفته است.
فهرست
متني از لنين در مورد كتاب ............................. 3
مقدمهي كروپسكايا بر چاپ روسي كتاب .............. 3
مقدمهي مؤلف .......................................... 4
ملاحظات رهنمون و توضيحات .......................... 8
فصل اول: زمينه كلي ......................................... 13
فصل دوم: طوفان برميخيزد ............................... . 22
فصل سوم: در آستانه .......................................... 36
فصل چهارم: سقوط دولت موقت ......................... 53
فصل پنجم: با تمام قدرت به پيش! .......................... 73
فصل شش: كميته نجات ميهن و انقلاب .................. 93
فصل هفتم: جبهه انقلابي .................................. 106
فصل هشتم: ضد انقلاب ................................... 118
فصل نهم: پيروزي ....................................... 132
فصل دهم: مسكو ............................................146
فصل يازدهم: تصرف حاكميت ............................. 155
فصل دوازدهم: كنگره دهقاني ............................ 171
از لنين در مورد كتاب
با علاقه و توجهي فراوان كتاب جان ريد "ده روزي كه دنيا را لرزاند" خواندم. من خواندن اين كتاب را به تمام كارگران جهان توصيه ميكنم. اين كتابي است كه من آرزو دارم در ميليونها نسخه به چاپ برسد و به همه زبانها ترجمه شود. اين كتاب حقيقيترين و روشنترين تصوير از حوادثي است كه وقوف برآنها براي فهم چگونگي انقلاب پرولتاريايي و ديكتاروي پرولتاريا داراي اهميتي به سزا است. اين مسائل با گسترش بسيار مورد بحث و بررسي قرار دارد. اما هركس پيش از اينكه اين انديشهها را قبول يا رد كند بايد به اهميت تصميم خويش واقف باشد. كتاب جان ريد بدون ترديد در روشن كردن مسئلهاي كه مسئله اساسي انقلاب كارگري بينالمللي است كمك خواهد كرد.
و . اي . لنين
آخر سال 1919
مقدمه كروپسكايا بر چاپ روسي كتاب
" ده روزي كه دنيا را لرزاند" چنين است عنواني كه جان ريد به كتاب شايان تحسين خود داده است، در اين كتاب روزهاي نخستين انقلاب اكتبر به نحو فوقالعاده روشن و پرتواني تصوير شده است، اين كتاب تنها عبارت از بيان ساده فاكتها و مجموعهاي از اسناد نيست، بلكه رشتهايست از صحنههاي زنده و آن چنان نمونهوار كه ميتواند در ذهن هر فرد شركت كننده در انقلاب صحنههاي مشابهي را، كه خود آن شخص شاهد آن بوده است، زنده سازد. تمام اين مناظركه از زندگي گرفته شده به بهترين وجهي روحيه تودهها را منعكس ميسازد- روحيهاي كه هر كنش انقلاب كبير به ويژه در بطون آن مفهوم ميگردد.
در بادي نظر شگفتانگيز مينمايد كه چگونه يك بيگانه، يك آمريكايي كه زبان مردم را نميدانسته و به نحوه زندگي خلق آشنا نبوده، توانسته است اين چنين اثري بهوجود آورد. عليالظاهر قاعدتا" اين چنين كسي ميبايست در هر قدم دچار اشتباهات مضحكي گردد و به بسياري مسائل مهم سرسري بنگرد.
بيگانگان دربارهي روسيه شوروي به نحو ديگري چيز مينويسند. آنان يا به هيچ وجه حوادثي را كه به وقوع پيوسته درك نميكنند، يا واقعيتهاي جداگانه را كه غالبا" نمونهوار نيستند، گرفته و آنها را تعميم ميدهند.
درست است كه تعداد ناظران خارجي انقلاب اندك بوده است.
جان ريد يك ناظر بيتفاوت نبود. او يك انقلابي پر شور، و كمونيستي بود كه معناي حوادث و مفهوم نبرد بزرگ را درك ميكرد. اين درك به وي ديدهاي تيزبين داد كه بدون آن نميتوانست اين چنين اثري به وجود آورد.
روسها درباره انقلاب اكتبر به نحو ديگري مينويسند. اينان يا به ارزيابي انقلاب ميپردازند و ياآن وقايعي را تصوير ميكنند كه خود در آن شركت داشتهاند. كتاب جان ريد منظره عمومي انقلاب واقعي توده مردم را عرضه ميدارد و از اين جهت براي جوانان و براي نسلهاي آينده – آنهايي كه انقلاب اكتبر برايشان ديگر جزء تاريخ قرار ميگيرد – داراي ارزش بزرگ ويژاي است. كتاب ريد نوعي حماسه است.
جان ريد خود را با انقلاب روسيه پيوند داد. روسيه شوروي به او نزديك بود و براي اوجاي زادگاهش راگرفت. وي در اين سرزمين به بيماري تيفوس در گذشت و در پاي ديوار سرخ مدفون گرديد. كسي كه همانند جان ريد مراسم تدفين قربانيان انقلاب را ترسيم كند وي را اين چنين افتخاري ميسزد.
ن . كروپسكايا
مقدمه مؤلف
كتاب حاظر بخش فشردهاي است از تاريخ متراكم بدانگونه كه من شاهد آن بودهام. مدعي هيچ چيز ديگر نيست جزء يك شرح تفصيلي از انقلاب نوامبر، آن هنگام كه بلشويكها در رأس كارگران و دهقانان قدرت دولتي روسيه را بدست آورده، آن را در اختيار شوراها قرار دادند.
قسمت عمده كتاب مربوط ميشود به "پطروگراد سرخ" – پايتخت و قلب قيام. اما خواننده بايد متوجه باشد كه آنچه در پطروگراد صورت پذير شد با شدت كمابيش مختلف و در فواصل مختلف در سراسر روسيه تقريبا" يكسان تكرار شد.
در اين كتاب كه نخستين مجلد از سلسله كتابهايي است كه من به رشته تحرير ميكشم، خويشتن را به بيان حوادث روزانه كه خود شاهد و ناظر آنها بودهام و يا آنچه از شهود قابل اعتماد شنيدهام، محدود ميسازم. بدوا" طي دو فصل، يعني مقدمه و فصل اول، به نحو اختصار به شرح زمينه و علل انقلاب نوامبر ميپردازم. من متوجه هستم كه مطالعه اين دو فصل كسالتآور است، اما اين دو فصل براي فهم فصلهاي آينده اهميت به سزايي دارد.
مسائل بسياري است كه طبعا" در برابر خواننده قرار ميگيرد: بلشويسم چيست؟ بلشويكها چگونه سازمان دولتياي به وجود آوردند؟ اگر بلشويكها قبل از انقلاب نوامبر طرفدار مجلس مؤسسان بودند چرا بعدا" به نيروي اسلحه آن را برانداختند؟ اگر بورژوازي، تا آنگاه كه خطر از ناحيه بلشويكها برايش محسوس نبود با مجلس مؤسسان مخالفت ميورزيدند، چگونه بعدا" مبدل به پرچمدار آن شد؟
اينها و بسياري مسائل ديگر را نميتوان در اينجا پاسخ گفت. نگارنده در مجلد ديگري "كورنيلوف تا برستليتوفسك" كه محتوي جريان انقلاب تا هنگام صلح با آلمان و شامل چگونگي خود جريان صلح است مسائل مزبور را مورد بررسي قرار خواهم داد. در آنجا من منشاء و وظايف سازمانهاي انقلابي، تحولات روحيه تودههاي مردم، انحلال مجلس مؤسسان، ساختمان حكومتي شوروي، و نتايج مذاكرات برستليتوفسك را تشريح خواهم كرد.
هنگاميكه سخن از نفوذ و شهرت روز افزون بلشويكها ميرود بايد دانست كه تلاش اقتصاد روسيه و ارتش روسيه نه در بيستوپنج اكتبر 1917 بلكه ماهها قبل از آن، همچون نتيجه ناگزير و منطقي جرياني انجام گرفت كه از سال 1915 آغاز گشت. مرتجعين خودفروش كه دربار سلطنت را بدست داشتند آگاهانه روسيه را به شكست كشانيدند تا صلح جداگانهاي را با آلمان زمينهسازي كنند. اكنون ما ميدانيم كه، هم كمبود اسلحه در جبهه كه موجب عقبنشيني بزرگ تابستان 1915 گرديد و هم كمبود خواربار در ارتش و در شهرهاي بزرگ، درهم گسيختگي صنايع و حمل و نقل درسال 1916 – همه اينها بخشي بود از خرابكاري عظيمي كه در لحظه تعيين كننده توسط انقلاب ماه مارس دچار وقفه شد.
در چند ماه نخستين، پس ازآن كه نظام نوين به حاكميت دست يافت، عليرغم آشفتگي كه ناگزير ملازم با هر انقلابي است كه به 160 ميليون مردم به حداعلي ستمديده جهان آزادي ميبخشد، هم وضع داخلي كشور وهم قدرت رزمي ارتشآن بيترديد بهبود پذيرفت.
ولي "ماه عسل" به درازا نكشيد. طبقات ثروتمند فقط و فقط انقلابي را ميخواستندكه حكومت را از تزار بگيرد و به آنها بسپارد. آنها ميخواستند روسيه جمهوري مشروطهاي همچون فرانسه و ايالاتمتحده و يا سلطنت مشروطهاي نظير انگلستان شود. ولي تودههاي مردم خواستار دموكراسي واقعا" كارگري و دهقاني بودند.
ويليام انگليش والينگ در كتاب خويش به نام "پيام روسيه" كه شرح مختصري است از انقلاب 1905 ، روحيه كارگران روسي را كه بعدها تقريبا" همگي در صف بلشويسم قرار گرفتند بدين گونه تشريح ميكند:
"آنها (كارگران) ميديدند كه حتي آزادترين حكومتها، اگر بهدست طبقات ديگر باشد، احتمالا" ناچارند مانند گذشته گرسنه باشند ... كارگر روسيه انقلابي است، ولي زورگو نيست. دگماتيك نيست، از خرد محروم نيست. او حاضراست پشت باريكادها بجنگد – و ميداند كه يعنيچه _ او در بين كارگران سراسر جهان يگانه كارگري است كه اين را از روي تجربه شخصي خويش ميداند. او آماده است و ميخواهد عليه ستمگران _ طبقه سرمايهداران _ مبارزه كند و تا پايان مبارزه كند. ولي موجوديت طبقات ديگررا از ياد نميبرد. تنها چيزي كه از آنها ميخواهد اين است كه، به هنگام در گرفتن طوفانيكه فرا ميرسد، آنها در اين سو و در آنسو قرار گيرند ... آنها (كارگران) تاييد ميكنند كه سازمانهاي سياسي آمريكا از سازمانهاي سياسي آنها بهتر است. ولي آنها به هيچ روي نميخواهند به جاي مستبدي مستبد ديگر را ( طبقه سرمايهدار را) بنشانند ... كارگران روسيه را در گروههاي چند نفري در مسكو، در ريگا، در اودسا، تيرباران واعدام كردند. آنها را هزارهزار به زندان افكندند، به كويرها و مناطق قطبي تبعيد كردند. و آنها همه اينها را به جان خريدند نه به خاطر چيزي مانند امتيازات مشكوك كارگران گلدفيلد يا كريپلكريك..."
بدين سبب است كه درروسيه، در بحبوبه جنگ، انقلاب سياسي به انقلاب اجتماعي تكامل پيداكرد و سرانجام عالي خود را در پيروزي بلشويسم يافت.
آ . ج . ساك مدير بوروي اطلاعاتي روسيه در امريكا كه كارش خصومت باحكومت شوروي است چنين ميگويد:
"بلشويكها كابينه خود را با واگذاري مقام نخستوزيري به نيكلاي لنين، و وزارت خارجه را به لئوتروتسكي، تشكيل دادند. تقريبا" بلافاصله پساز انقلاب ماه مارس معلوم بود كه آنها حتما" حكومت را بدست خواهند گرفت. تاريخ بلشويكها پس از انقلاب، تاريخ رشد دائمي آنهاست."
بيگانگان و به ويژه امريكاييان غالبا" بر روي "جهل" كارگران روسيه تكيه ميكنند. راست است كه آنها به قدر مردم غرب تجربه سياسي ندارند، در عوض، آنها در سازمانهاي داوطلبانه خويش مكتبي عالي را گذرانيدهاند. در سال 1917 كئوپراتيوهاي مصرف در روسيه بيش از 12 ميليون عضو داشت و شوراها به خودي خود تجسم معجز نمون نبوغ سازماندهي زحمتكشان روسيه است. علاوه بر اين، شايد در سراسر جهان خلقي را نتوان يافت كه به اين خوبي تئوري سوسياليستي و شيوههاي بهكار بستن آنرا آموخته باشد. ببينيد ويليام انگليش والينگ خصائص اين مردم را چگونه شرح ميدهد:
"اكثر كارگران روسي ميتوانند بخوانند و بنويسند. كشور طي سالهاي بسيار در حال آنچنان غليان شديدي است كه در رأس مبارزه آنها نه فقط نمايندگان پيشرو طبقه آنها بلكه همچنين عناصر انقلابي بسياري از اقشار تحصيل كرده جامعه قرار گرفتند كه با انديشههاي سياسي و اجتماعي رستاخيز روسيه به كارگران روح دميدند..."
بسياري از مؤلفان خصومت خويش را نسبت به نظام شوروي چنين توجيه ميكنند: "آخرين مرحله انقلاب روسيه، نه كم و بيش، مبارزه عناصر "حسابي" جامعه عليه خشونت بلشويكها بوده است. "ولي واقعيت اين است كه طبقات ثروتمند بودند كه با مشاهده رشد قدرت سازمانهاي انقلابي خلق مصمم شدند آنها را سركوب كنند و انقلاب را متوقف سازند. بورژوازي در تلاش براي دسترسي به اين هدف سرانجام متوسل به وسايل مذبوهانهاي گرديد. بورژوازي براي در هم كوبيدن دولت كرنسكي و شوراها، حمل و نقل را مختل كرد؛ به ايجاد هرج و مرج داخلي پرداخت؛ به منظور بر هم زدن كميتههاي كارخانهها، بسياري از مؤسسات را تعطيل كرد؛ مقادير زيادي سوخت و مواد خام را منهدم كرد؛ براي بر هم زدن كميتههاي نظامي مجازات اعدام را از نو برقرار ساخت؛ و شكست در جبهه را ناديده گرفت.
همه اينها براي رشد درخشان بلشويسم غذايي بسيار عالي بود. بلشويكها در پاسخ به اين اعمال مردم را به جنگ طبقاتي فراخواندند و شعار "حاكميت به شوراها" را اعلام داشتند. مابين اين دو جريان كه در دو قطب مخالف جاري بود گروهبنديهايي قرار داشتند كه تماما" و يا قسما" از بلشويكها پشتيباني ميكردند _ از جمله سوسياليستهاي "معتدل" كه عبارت بودند از منشويكها، اسارها و چند حزب كوچك ديگر. اين گروهبنديها نيز در معرض حملات طبقات ثروتمند قرارگرفتند، ولي نيروي مقاومت آنها را تئوريهاي خود آنها نفي كرد.
منشويكها و سوسياليستهاي انقلابي اجمالا" چنين عقيده داشتند كه روسيه از لحاظ اقتصادي هنوز براي انقلاب اجتماعي رسيده نشده و تنها يك انقلاب سياسي ميتواند تحقق پذير باشد. بر حسب تفسير آنها تودههاي روسي آنقدر آمادگي نداشتند كه بتوانند قدرت را بدست گيرند. آنها بر آن بودند كه هرگونه اقدامي كه در اين جهت صورت بگيرد نتيجه اجتنابپذيرش ايجاد عكسالعملي خواهد بود كه امكان ميدهد يك ابن وقت ستمگر نظام سابق را برقرار سازد؛ و نتيجه آن شد كه چون سوسياليستهاي "معتدل" به قدرت رسيدند از اعمال قدرت ترسيدند.
آنها بر آن بودند كه روسيه ميبايست از همان مراحل تكامل اقتصادي بگذرد كه غرب اروپا گذشته است، و سپس به همراه سايركشورهاي جهان به مرحله سوسياليسم گسترده برسد. با اين جهت آنها طبعا" با صاحبان ثروت روسيه عقيده مشتركي داشتند كه روسيه بدوا" بايد يك دولت پارلماني باشد، منتها البته با برخي پيشبردها نسبت به دموكراسي غرب. آنها بالنتيجه با اصرار خواستار همكاري طبقات ثروتمند در حكومت بودند.
اين چنين موضعي با حمايت مستقيم از طبقات ثروتمند تنها گام كوچكي فاصله داشت. سوسياليستهاي "معتدل" به بورژوازي احتياج داشتند. اما بورژوازي از وجود سوسياليستهاي "معتدل" مستغني بود. اين وضع منجر به آن گرديد كه ورزاي سوسياليست به ناچار و قدم به قدم و سرانجام در مجموع برنامه خود عقب بنشينند، در حالي كه طبقه ثروتمند متعرضتر ميشد.
و سرانجام، آنگاه كه بلشويكها با قاطعيت از هر گونه سازش امتناع ورزيدند، منشويكها و سوسياليستهاي انقلابي، خود را در صف طبقات ثروتمند يافتند ... امروز در هر يك از كشورهاي جهان همان پديده كمابيش ديده ميشود. به نظر من بلشويكها نه تنها نيروي ويرانگري نيستند، بلكه يگانه حزبي را دارند در روسيه با برنامه سازمانده و با قدرتي كافي براي تحقق بخشيدن به آن. اگرآنها در آن لحظه كه حكومت را بدست آوردند، پيروز نميشدند به نظر من ترديد زيادي نميتوان داشت كه در آن صورت ارتشهاي امپراطوري آلمان در ماه دسامبر وارد پطروگراد شده بودند و مجددا" يك تزار در رأس روسيه قرار ميگرفت...
هنوز هم كه يك سال تمام از موجوديت حكومت شوراها ميگذرد، باز عادتا" از قيام بلشويكها به عنوان "ماجراجويي" ياد ميشود؛ طوفاني بود كه پيشاهنگي تودههاي زحمتكش وارد تاريخ ميشد و به خاطر خواستهاي وسيع و ساده آنها همه چيز را در گروگذاشت. در آن موقع ديگر دستگاهي كه ميبايست اراضي بزرگ را بين دهقانان تقسيم كند به وجود آمده بود. كميتههاي كارخانهها و اتحاديههاي كار سازمان يافته بود و ميبايست نظارت كارگران را بر صنايع برقرار سازند. در هر ده، در هر شهرستان و هر استان شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان و دهقانان وجود داشتند و آماده بودند تا اداره امور محل را بدست گيرند.
قطع نظر از هر نوع داوري دربارهي بلشويسم، اين واقعيتي است انكار ناپذير كه انقلاب روسيه يكي از بزرگترين حوادث تاريخ بشري است و پيروزي بلشويسم پديدهاي داراي اهميت جهاني. هنگامي كه مورخين در جستجوي كشف جزئيات تاريخ كمون پاريس هستند، به همان نحو هم ميخواهند تمام آنچه را كه در ماه نوامبر در پطروگراد گذشته و روح و جوهر آنچه مردم را بدانگونه به هيجان آورد بدانند: بدانند رهبران قيام چگونه بودند، چطور حرف ميزدند و چگونه عمل ميكردند. با اين نقطه نظر است كه من به نگارش اين كتاب مبادرت ورزيدهام.
در اين نبرد، من يك ناظر بيطرف نبودهام، اما در ميان حوادث آن روزهاي سترگ كوشيدهام رويدادها را از ديد وجدان واقعهنگاري علاقمند به حقيقت بنگرم. ج . ر نيويورك_ اول ژانويه 1918
ملاحظات رهنمون و توضيحات
براي يك خواننده عادي دشوار است كه سازمانهاي گوناگون موجود در روسيه يعني گروههاي سياسي، كميتهها، كميتههاي مركزي، شوراها، دوماها، اتحاديهها_ را از هم تميز دهد. بدين جهت من ميخواهم درباره اين سازمانها اطلاعات و توضيحات مختصري بدهم.
احزاب سياسي
به هنگام انتخابات مجلس مقننه در پطروگراد هفده ليست و در برخي از استانهاي ديگر تا چهل ليست نامزدهاي نمايندگي احزاب گوناگون وجود داشت. اما توضيحات زير محدود است به هدف و تركيب بعضي از احزاب سياسي و گروهها كه اسامي آنها در اين كتاب آمده است. درباره برنامه و خصلت عمومي اين سازمانها من فقط ميتوانم مهمترين نكات را ذكر كنم.
1- انواع گوناگون سلطنتطلبان، اكتبريستها و غيره. اين گروهها كه زماني قدرت زياد داشتند ديگر به صورت علني موجود نبودند. آنها يا غيرعلني فعاليت ميكردند يا اعضاء آنها به كادتها، كه مرتبا" به برنامه سلطنتطلبان نزديك ميشدند، پيوسته بودند. نمايندگان اين دسته در اين كتاب "رودزيانكو" و "شولگين" هستند.
2- كادتها، اين عنوان از حروف اول عنوان "حزب دمكرات هوادار قانون اساسي" اخذ شده است. نام رسمي اين حزب "حزب آزادي خلق" است. در زمان تزار كادتها به صورت حزب بزرگ ليبرال طرفدار رفرمهاي سياسي از صفوف ملاكان بيرون آمدند و بدين ترتيب تا حدودي به حزب مترقي امريكا شبيه بودند. در مارس 1917 زماني كه انقلاب انجام شد، كادتها اولين دولت موقت را تشكيل دادند. اين دولت در آوريل سرنگون شد، زيرا به دفاع از هدفهاي امپرياليستي متفقين و همچنين به دفاع از هدفهاي دولت تزاري پرداخت. به همان اندازه كه خصلت اجتماعي و اقتصادي انقلاب عميقتر ميشده ماهيت ارتجاعي كادتها بيشتر بروز ميكرد. نمايندگان آنها در اين كتاب "ميليوكوف" و شاتسكي" هستند.
الف_ اتحاديه مردان جامعه، بعد از آنكه كادتها به علت رابطه با كورنيلوف ضد انقلابي هرگونه وجههاي را از دست دادند، در مسكو اين جمعيت تشكيل شد. نمايندگان اين گروه پستهاي وزارت را در آخرين دولت كرنسكي بدست آورند. آنها خود را بالاتر از حزب معرفي ميكردند. رهبران روشنفكر آنها كساني چون " رودزيانكو" و "شولگين" بودند. مدرنترين بانكداران، بازرگانان و كارخانهداران به اين گروه تعلق داشتند. آنها اين موضوع را تشخيص ميدادند كه با شوراها بايد با اسلحه خود آنها مبارزه كرد يعني با تشكيلات اقتصادي. "ليانازوف" و كونووالوف" نمونه رهبران اين گروهاند.
3- سوسياليستهاي خلقي يا "ترودوويكها" (گروه كار) كه از لحاظ تعداد يك حزب كوچك بودند. اعضاء اين گروه را روشنفكران، مديران شركتهاي تعاوني و دهقانان مرتجع تشكيل ميدادند و با آنكه خود را سوسياليست ميناميدند، عملا" مدافع منافع بورژوازي كوچك يعني كارمندان و پيشهوران وغيره بودند. آنها همان نظريات سازشگرانهاي را داشتند كه "گروهكار" در دوران دوماي تزاري ازآن پيروي ميكرد. گروه اخير قبل از هر چيز نماينده دهقانان بود. كرنسكي رهبري "ترودوويكها" را در دوماي تزاري به عهده داشت. سوسياليستهاي خلقي يك گروه ناسيوناليستي بودند و بيانگران آنها در اين كتاب "پهشهخونوف" و چايكوفسكي" هستند.
4- حزب كارگري سوسيالدمكرات روسيه_ يك حزب ماركسيستي بود كه در كنگره 1903 در اثر اختلافنظر بر سر مسئله تاكتيك به دو جناح منشعب شدند_ اكثريت (بلشينستوو) و اقليت (منشينستوو)_ از آنجا نام بلشويك يعني از جناح اكثريت ونام منشويك يعني از جناح اقليت پديد آمد.
الف_ منشويكها. به انواع گوناگون سوسياليستهايي اطلاق ميشد كه ميپنداشتند جامعه ميتواند با سيرطبيعي و خودپو به سوسياليسم برسد. همه اين گروهها ناسيوناليست بودند. اين حزب زماني سوسياليستهاي روشنفكر را كه تحت نفوذ انحصارات متشكله به وسيله ثروتمندان بودند در صفوف خود متشكل كرده بود و چون نتوانست نفوذ آنها را از خود دوركند به طرفداري از آنها برخاست. نمايندگان اين گروه در اين كتاب "دان" ، "ليبر" و "تسرهتلي" هستند.
ب- منشويكهاي انترناسيوناليست. اينها جناح راديكال منشويكها را تشكيل ميدادند و با هرگونه اتحاد طبقات توانگر مخالف بودند؛ با وجود اين حاضر نبودند ارتباط خود را با منشويكهاي محافظهكار كاملا" قطع كنند. آنها همچنين با ديكتاتوري پرولتاريا كه بلشويكها بيانگر آن بودند مخالفت ميورزيدند. تروتسكي مدتها عضو اين گروه بود. "مارتوف" و "مارتينوف" رهبري اين گروه را به عهده داشتند.
ج- بلشويكها. اكنون حزب خود را حزب كمونيست مينامند تا گسست كامل پيوند خود را با سوسياليسم "پارلماني" و پيروان نظرات "اعتدالي" تصريح كنند. بلشويكها قيام فوري پرولتاريا مطالبه ميكردند تا با تصرف قدرت حاكمه و صنايع، زمين، منابع طبيعي و مؤسسان مالي، تحقق سوسياليسم را تسريع كنند. اين حزب بيانگر اراده كارگران صنعتي و همچنين بخش اعظم دهقانان تهيدست است. واژه "بلشويك" نبايد "ماكزيماليست" ترجمه شود. ماكزيماليستها گروه خاصي هستند (به 5 ب مراجعه شود)
د- سوسياليستهاي متحد يا انترناسيوناليستها كه ضمنا" به نام روزنامه خود يعني "نوواياژيزن" (زندگي نوين) مشهور بودند و گروه كوچكي از روشنفكران را در بر ميگرفتند كه تقريبا" هيچ كارگري در بين خود نداشتند. اين گروه برنامهاي همانند برنامه منشويكهاي انترناسيوناليست داشت فقط با اين تفاوت كه نه به بلشويكها ميپيوست و نه به منشويكها. نمايندگان آن در اين كتاب "آويلوف" و كراماروف" هستند.
ح- بدينستوو (وحدت). گروه بسيار كوچك و ناچيزي كه تقريبا" فقط از پلخانوف پيروي ميكرد. پلخانوف در اواخر عمر مشي شوينيستي اتخاذ كرد وحتي از منشويكها هم محافظهكارتر شد. بعد از قيام بلشويكي اين گروه منحل گرديد.
5- حزب سوسيال رولوسيونرها. اينها را بر حسب حروف اول اسمشان " اسار" ميناميدند. نخست حزب انقلابي دهقاني بود و روش تروريستي داشت. پس از انقلاب مارس تعداد اعضايش، كه هيچگاه سوسياليست نبودند، رو به ازدياد رفت و از آن پس فقط از لغو مالكيت خصوصي- مشروط بر آنكه به مالكين غرامت پرداخت شود- پشتيباني ميكرد. بالاخره وضع انقلابي بين دهقانان، كه هر روز قوت ميگرفت،آنها را مجبور كرد كه از مسئله غرامت صرفنظر كنند. در پاييز سال 1917 جوانان و روشنفكران، اين حزب را ترك كردند و به "حزب سوسيالرولوسيونرهاي چپ" پيوستند. حزب قديمي كه جناح راديكال، آنها را "حزب سوسيالروسيونرهاي راست" ميناميد، همان سياست منشويكها را در پيش گرفت و با آنها همكاري ميكرد. "سوسيالرولوسيونرهاي راست" نمايندگي دهقانان مرفه، روشنفكران و افراد غيرسياسي مناطق روستايي را به عهده داشتند. رهبران آنها در اين كتاب "اوكسنتيف" ، "گوتس" ، "كرنسكي" ، "چرنوف" و "بابوشكا" و "برشكوتسكايا" هستند.
الف- سوسيالرولوسيونرهاي چپ- با وجود اينكه از لحاظ تئوري با برنامه بلشويكها درباره ديكتاتوري پرولتاريا موافق بودند، ولي در ابتدا از پيوستن به تاكتيك قاطع بلشويكها خودداري كردند. "سوسيالرولوسينونرهاي چپ" در دولت شوراها شركت كردند و رهبري چند كميساريا و ازآن جمله كميسارياي ملي كشاورزي را به عهده گرفتند. چندبار از كابينه خارج شدند و بازگشتند. عده زيادي از دهقانان كه از "سوسيالرولوسيونرهاي راست" پيوند گسسته بودند به اينها پيوستند و در نتيجه اين حزب به حزب بزرگ دهقاني مبدل شد. آنها پشتيبان دولت شوراها بودند و براي ضبط بلاعوض املاك مالكان بزرگ مبارزه ميكردند. رهبران آنها عبارت بودند از بانو "اسپيريدونوا" ، "كارهلين" ، "كامكوف" و "كالاگايف".
ب- ماكزيماليستها. اين گروه در سال 1905 از حزب سوسيالرولوسيونرها جدا شده بود. آن زمان آنها جنبش دهقاني نيرومندي را رهبري ميكردند كه از اجراي فوري يك برنامه اجتماعي افراطي طرفداري ميكرد و سپس به يك گروه ناچيز آنارشيست دهقاني بدل شدند.
سنن پارلماني
كار كنفرانسها و كنگرههاي روسيه بيشتر بر وفق سنن رايج در كشورهاي قاره اروپا انجام ميگيرد، نه بر وفق سنن كشور ما. نخستين اقدام بهطور كلي انتخاب هيئت رئيسه است. هيت رئيسه كميتهاي است كه صدارت جلسه را به عهده دارد. اعضاء اين كميته عبارتند از نمايندگان گروهها و احزاب سياسي كه در جلسه شركت دارند و متناسب با تعداد اعضاء هر يك از آنها انتخاب ميشود. هيئت رئيسه دستوركار جلسه را معين ميكند و هر يك از اعضاي آن طبق تصميم صدر ميتوانند به نوبت جلسه را اداره كنند.
هر مسئلهاي ابتدا بهطور كلي مطرح ميگردد و بعد درباره آن بحث ميشود. در آخر هر جلسه احزاب مختلف قطعنامههاي خود را پيشنهاد ميكنند و درباره هر يك جداگانه رأي گيري ميشود. ممكن است اتفاق بيافتد، و اغلب هم اتفاق ميافتد، كه دستوركار جلسه در همان نيم ساعت اول كنار گذاشته شود. به استناد "فوريت" خاص يك مسئله كه تقريبا" هميشه از طرف جلسه پذيرفته ميشود، هر كس ميتواند ازجا بلند شود و درباره نكات مورد نظر خويش اظهار عقيده كند. شركت كنندگان بر جلسه تسلط دارند. كار اداره كننده جلسه از حدود زنگ زدن براي بر قراري نظم يا تذكر به ناطقين فراتر نميرود. كار اصلي جلسه در جلسات فراكسيونهاي احزاب و گروههاي مختلف انجام ميشود كه اغلب با رأي مخفي است و نمايندگان آن رؤساء فراكسيونها هستند. در نتيجه اين امر درباره هر مسئله مهم و هر رأيگيري كار جلسه متوقف ميشود تا فراكسيونهاي گروهها و احزاب مختلف بتوانند گردهم آيند.
شركت كنندگان در جلسه يا با شور تمام براي ناطق كف ميزنند و يا با بانگ رسا مخالفت خود را اعلام ميدارند و در اين موارد قواعدي را كه هيئت رئيسه مقرر داشته است، مراعات نميكنند. الفاظ زير در اين جلسات زياد بگوش ميخورند: "پروسيم!" (خواهش ميكنم، ادامه بدهيد)، "پراويلنو!"، "اتوورنو!" (صحيح است! درست است!)، "داولنو!" (كافي است!)، "دالوي!" (برو پي كارت!)، "پازو!" (افتضاح) و "تيشه" (ساكت).
سازمانهاي تودهاي
1- "سويتها" (شوراها). واژه "سويت" به معني شورا است. در زمان تزار "شوراي دولتي" داير بود. از زمان انقلاب به بعد اين واژه بيش از پيش به پارلمان منتخب اعضاي سازمانهاي اقتصادي زحمتكشان اطلاق ميگردد كه شوراي نمايندگان كارگران، سربازان و دهقانان- ناميده ميشود؛ من نيز از واژه "سويت" همين معني را به كار بردهام و در جاهاي ديگر واژه "شورا" را گذاشتهام.
علاوه بر شوراهاي منتخب هر شهر و هر ده روسيه (و درشهرهاي بزرگ علاوه بر اين شوراها و شوراهاي بخش) شوراهاي استان و كميته اجرائيه مركزي شوراهاي سراسر روسيه در پايتخت نيز وجود دارند. (مراجعه شود به توضيح مربوط به "كميته مركزي")
بعد از انقلاب مارس (منظور همان انقلاب دوم روسيه يعني انقلاب بورژادمكراتيك است كه به تقويم قديم در نيمه دوم فوريه سال 1917 و به تقويم جديد در نيمه اول مارس 1917 انجام گرفت. مترجم) تقريبا" در همهجا شوراهاي نمايندگان كارگران با شوراهاي نمايندگان سربازان متحد شدند. درباره مسائلي كه به مصالح خاص آنها مربوط ميشد، شعبههاي شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان به طور فوقالعاده گرد ميآمدند. شوراهاي دهقاني تازه بعد از تصرف قدرت حاكمه توسط بلشويكها، به شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پيوستند. آنها نيز مانند كارگران و سربازان متشكل شده بودند و تحت رهبري كميته اجرائيه شوراهاي دهقاني سراسر روسيه كه در پايتخت قرار داشت، فعاليت ميكردند.
2- اتحاديهها. با وجودي كه آنها اغلب اتحاديههاي صنعتي بودند، خود را اتحاديههاي صنفي ميناميدند؛ به هنگام انقلاب اكتبر چهارميليون نفر را در بر ميگرفتند. اين اتحاديهها در اتحاديه سراسري روسيه متحد شده و شكل خاصي از فدراسيون روسي كارگري بودند. (ظاهرا" جان ريد در اينجا به فدراسيون كارگري امريكا اشاره ميكند.)
3- كميتههاي كارخانهها. اين سازمانها كه بهطور خود به خودي از طرف كارگران دركارخانهها براي كنترل توليد تشكيل شده بودند در محيط هرج و مرج سازمان اداري كه انقلاب پديد آورده بود ميكوشيدند مواضع خود را تثبيت كنند. اين كميتهها با اقدامات انقلابي خويش اداره امور كارخانهها را در دست خود ميگرفتند. كميتههاي مزبور يك سازمان كل در پطروگراد داشتند كه يك كميتهمركزي در رأس آن قرار داشت و با اتحاديهها همكاري ميكرد.
4- دوما. كلمه دوما كم و بيش به معناي "مجلس مشورتي" است. دوماي قديم تزاري كه تا شش ماه پس از انقلاب با شكل كمي دمكراتيكتر هنوز وجود داشت، در سپتامبر 1917 به مرگ طبيعي در گذشت. دوماي شهري كه در اين كتاب از آن سخن ميرود، يك مجلس مشورتي شهري تجديد سازمان يافته بود كه اغلب "خودگرداني شهري" ناميده ميشد. اين دوما با رأي مستقيم و مخفي انتخاب ميشد؛ پس از انقلاب اكتبر پشتيباني تودهها را از دست داد.
5- زمستوها. اين كلمه كم و بيش به معناي "مجلس مشورت دهقاني" است. در دوران تزاري زمستوها گروههاي نيمهسياسي-نيمهاجتماعي بودند كه وظايف اداري محدودي در دهات انجام ميدادند. بخش اعظم آنها زير سلطه ليبرالهايي از قشر مالكان بزرگ قرار داشت. فعاليت مهم آنها تاسيس مدرسه و مؤسسات اجتماعي براي دهقانان بود. در زمان جنگ آنها تامين خواربار و لباس براي ارتش و همچنين خريد از خارجه را به عهده گرفتند و در بين سربازان فعاليتهايي كم و بيش همانند فعاليت اتحاد جوانان مسيحي در جبهه انجام ميدادند. بعد از انقلاب مارس زمستوها خصلت دمكراتيك بيشتري به خود گرفتند، زيرا در نظر بود ارگانهاي دولتي دردهات به آنها واگذار شود. اما آنها نيز مانند دوماهاي شهري نتوانستند به فعاليت خود عليه شوراها ادامه دهند.
6- كئوپراتيوها. اين واژه را بايد به مفهوم شركتهاي تعاوني مصرفي كارگران و دهقانان تلقي كرد كه قبل از انقلاب روسيه چندين ميليون عضو داشتند. اين كئوپراتيوها كه به وسيله ليبرالها و سوسياليستهاي "معتدل" تشكيل شده بودند مورد پشتيباني گروههاي سوسياليستهاي انقلابي قرار نگرفتند، زيرا در برابر واگذاري كامل وسايل توليد و توزيع به زحمتكشان راهحلهاي ديگري عرضه ميداشتند. پس از انقلاب مارس كئوپراتيوها بهطور سريع توسعه پيدا كردند و تحت تسلط سوسياليستهاي خلقي، منشويكها و سوسيالرولوسيونرها قرارگرفتند و تا انقلاب اكتبر خصلت يك نيروي سياسي محافظهكار را داشتند. با وجود اين نبايد فراموش كرد كه پس از فروپاشيدگي مؤسسات پيشين بازرگاني و حمل و نقل همين كئوپراتيوها مواد غذايي لازم براي روسيه تامين ميكردند.
7- كميتههاي ارتشي. اين كميتهها به وسيله سربازان در جبهه تشكيل شدند تا عليه نفوذ ارتجاعي افسران رژيم كهنه مبارزه كنند. هر گروهان، هر هنگ، هر تيپ، هر لشكر و هر واحد بزرگتر يك چنين كميتهاي داشت. به عنوان سازمان كل يك كميته ارتشي انتخاب شد.
8- كميتههاي ناويان. اين كميته نظير كميتههاي ارتشي در نيروي دريايي بودند.
كميته مركزي
در بهار و تابستان سال 1917 كنگره سازمانهاي مختلف سراسر روسيه تشكيل شد: كنگره ملي كارگران، كنگره ملي سربازان و شوراهاي دهقاني، اتحاديهها، كميتههاي كارخانهها، كميتههاي ارتشي و نيروي دريايي و علاوه بر اينها كنفرانسهايي در داخل ارتش و نيروي دريايي، كنگره كئوپراتيوها و كنگره مليتها و غيره برگزار شدند. هريك از اين كنگرهها يك كميته مركزي با يك كميته اجراييه مركزي تشكيل ميداند تا منافع خاص خود را در دولت تحقق بخشند. پس از آنكه دولت موقت رو به ضعف رفت، اين كميتههاي مركزي اختيارات روزافزون سازمان اداري را در دست خود گرفتند. مهمترين كميتههاي مركزي كه در اين كتاب نام برده ميشود عبارتند از:
شوراي كل اتحاديهها- در زمان انقلاب 1905 پرفسور "ميليوكوف" و ليبرالهاي ديگر اتحاديهاي به نام "اتحاديه روشنفكران صاحب مشاغل آزاد" يعني پزشكان، حقوقدانان و غيره داشتند. اينها در يك سازمان مركزي به نام "شوراي اتحاديهها" متحد شدند. در سال 1905 آنها از دمكراسي انقلابي طرفداري ميكردند، ولي در 1917 در رأس كارمندان دولتي مخالف قدرت حاكمه شوراها، عليه قيام بلشويكها به مبارزه برخاستند.
كميته اجراييه مركزي- كميته اجراييه مركزي شوراهاي سراسري نمايندگان كارگران وسربازان.
سنترال فلوت- كميته مركزي نيروي دريايي.
ويكژل- كميته اجراييه سراسري راه آهن كه بر حسب حروف اول واژههاي روسي آن "ويكژل" ناميده ميشد.
سازمانهاي ديگر
گاردسرخ- كارگران مسلح فابريكهاي روسيه- گاردسرخ نخستين بار در دوران انقلاب 1905 تشكيل شد و در انقلاب مارس1917، زماني كه براي نظم و آرامش در شهرها احساس ميشد، دوباره بر روي صحنه آمد. افراد گاردسرخ مسلح بودند و تمام تلاشهاي دولت براي خلع سلاح آنها عقيم ماند. هر بار كه انقلاب با بحران روبرو ميشد، افراد گاردسرخ با شور و هيجان انقلابي، به خيابانها ميريختند.
گاردسفيد- داوطلباني از محافل بورژوازي كه در آخرين مراحل انقلاب پديد آمدند تا از مالكيت خصوصي، كه بلشويكها تصميم به الغاي آن داشتند، دفاع كنند. بيشتر آنها دانشجو بودند.
تكينسي- به اصطلاح "لشكروحشي" در ارتش- افراد اين لشكر از مسلمانان آسياي ميانه و از مزدوران كورنيلوف بودند. شهرت آنها در اطاعت كوركورانه و سفاكي در جنگ بود.
گردان مرگ يا گردان ضربتي- اين عنوان اصولا" در جهان به "گردان زنها" اطلاق ميشد. اما گرداني هم از مردان به اين عنوان وجود داشت. اين گردان را در تابستان 1917 كرنسكي تشكيل داد تا از قهرماني آنها براي بالا بردن انضباط و نيروي مبارزه در ارتش استفاده كند. گردان مرگ از جوانان شوينيست متعصب تشكيل ميشد كه اغلبشان فرزندان طبقات مالك بودند.
اتحاديه افسران- سازمان ارتجاعي افسران در ارتش- وظيفه اين سازمان مبارزه با قدرت سياسي روزافزون كميتههاي ارتشي بود.
سوران سنت گئورگ- صليب سنت گئورگ در قبال ابراز شهامت در جنگ داده ميشد. صاحب اين صليب خود به خود جزو "سواران سنت گئورگ" ميشد. اين سازمان براي تقويت روحيه نظاميگري ميكوشيدند و در اين زمينه نقشي عمده ايفا كرد.
اتحاديه دهقانان- در سال 1905 يك سازمان انقلابي بود، ولي در سال 1917 به مدافع منافع دهقانان مرفه بدل شد و عليه قدرت روز افزون شوراهاي نمايندگان دهقانان و هدفهاي آن مبارزه ميكرد.
فصل اول
زمينه كلي
در اواخر سپتامبر 1917 يك پرفسور علوم اجتماعي، كه ازخارج براي مشاهده وضع روسيه آمده بود، در شهر پطروگراد از من ديدن كرد. سوداگران و روشنفكران به او گفته بودند كه انقلاب قوس نزولي خود را طي ميكند، و او نيز در اين زمينه مقالهاي نوشته بود. پس آنگاه به مسافرت خود درن قاط مختلف كشور ادامه داد؛ شهرهاي صنعتي را ديدن كرد؛ با كميتههاي دهقاني تماس گرفت و با نهايت حيرت دريافت كه انقلاب در حال اعتلاء وگسترش است. در بين مزدبگيران و زحمتكشان ده معمولا" اين صدا بهگوش ميرسد: "تمام زمينها ازآن كشاورزان"، "تمام كارخانهها ازآن كارگران." واگر اين پرفسور سري به جبهه ميزد از زبان تمام افراد ارتش سخن از صلح ميشد.
پرفسور متحير ماند. اما تحير او موردي نداشت. هر دو اين ملاحظات صحيح بود. طبقات صاحب مكنت محافظهكارتر، و تودههاي مردم راديكالتر ميشدند.
محافل سوداگري و روشنفكري روسيه بهطور كلي داراي اين نظريه بودند كه انقلاب بهقدر كافي جلو رفته و بيش از حد معمول بهطول كشيده است و اينك هنگام آن است كه سر و صورتي به كارها داده شود- گروه مسلط سوسياليستهاي "اعتدالي" و منشويكهاي آبورونتسي و سوسياليستهاي انقلابي نيز كه پشتيبانان حكومت كرنسكي بودند چنين ميانديشيدند. در روز بيستوهفت اكتبر (چهاردهم اكتبر) روزنامه ارگان رسمي سوسياليستهاي "اعتدالي" چنين نوشت:
"درام انقلاب داراي دو پرده است: ويران كردن كهنهها، ايجاد نظم تازه. پرده اول بهقدر كافي بهطول انجاميده است و اينك هنگام آن است كه پرده دوم آغاز گردد- هرچه ممكن است سريعتر. يك انقلابي بزرگ ميگفت: "دوستان! بشتابيم تا به انقلاب پايان بخشيم! آنكس كه كار انقلاب را به درازا ميكشاند ميوه آن را نخواهد چيد."
اما در بين تودههاي كارگر، سرباز، و دهقان اين باور قويا" رسوخ داشت كه پرده اول هنوز به پايان نرسيده است: در جبهه بين كميته سربازان با افسراني كه عادتا" نميتوانستند به سرباز به مثابه يك انسان بنگرند پيوسته برخوردهايي رخ ميداد؛ در پشت جبهه كميتههاي ارضي منتخب دهقانان به جرم تلاش براي اجراي مقررات دولتي درباره زمين به زندان گسيل ميشدند؛ كارگران كارخانهها عليه فهرستهاي سياه و عليه اخراجهاي دسته جمعي مبارزه ميكردند؛ بيشتر از اين- تعبيديهاي سياسي را كه اينك به كشور باز ميگشتند به عنوان افراد "ناباب" به داخل راه نميدادند؛ حتي مواردي پيش ميآمد كه كساني كه از خارج به ده باز ميگشتند به خاطر فعاليت انقلابي سال 1905 خويش به زندان ميافتادند.
پاسخ سوسياليستهاي "معتدل" به انواع نارضاييهاي متعدد مردم يكي بود: صبر كنيد تا مجلس مؤسسان در ماه دسامبر تشكيل شود. اما اين جواب تودهها را قانع نميكرد. مجلس مؤسسان البته خوب است، اما مسائل مشخصي وجود داشت كه انقلاب روس به خاطر آنها انجام گرديده بود- به خاطر تحقق بخشيدن به آنها جانباختگان انقلاب در گورستان برادران در ميدان مارس ميپوسيدند و اين هدفها، قطع نظر از اينكه مجلس مؤسسان تشكيل شود يا نشود، ميبايست تحقق پذيرد: صلح، زمين به دهقانان، نظارت كارگران بر كارخانهها. مجلس مؤسسان از امروز به فردا، و از فردا به پس فردا موكول شده بود. از كجا كه بازهم آنقدر به تاخير نيفتد تا آنگاه كه مردم به حدي آرام بگيرند كه حاضر شوند خواستهاي خود را تعديل كنند! به هر حال، هشت ماه از انقلاب ميگذشت و نتايج حاصله بسيار ناچيز بود.
در اين گيرودار سربازان خود شروع كردند اين كه مسئله صلح را صاف و ساده از طريق فرار حل كنند. دهقانان خانههاي اربابي را آتش ميزدند و املاك وسيع را تصرف ميكردند. كارگران دست به خرابكاري و اعتصاب ميزدند ... و البته كاملا" طبيعي است كه كارخانهداران و ملاكين و افسران ارتش تمام مساعي خود را بكار ميبردند تا از هرگونه سازش بر مبناي دمكراتيك جلوگيري كنند ...
اسلوب كار حكومت موقت بين رفرمهاي نيم بند و اقدامات شديد براي سركوبي نوسان داشت. دستوري كه از طرف وزير كار، كه سوسياليست بود، صادر گرديد به همه كميتههاي كارگري فرمان ميداد كه تنها پس از ساعات كار ميتوانند به دور هم گردآيند. در بين دستههاي نظامي در جبهه، آژيتاتورهاي احزاب سياسي مخالف توقيف ميشدند؛ روزنامههاي راديكال بهقيد توقيف در ميآمدند؛ درباره مبلغين انقلابي احكام اعدام صادر ميكردند؛ اقداماتي براي خلع سلاح كردن گاردسرخ به عمل ميآمد و براي حفظ انتظام در ايالات قزاق اعزام ميشد.
اين اقدامات از طرف سوسياليستهاي "معتدل" و رهبران آنها، كه در كابينه شركت داشتند و همكاري با طبقات ثروتمند را ضرور ميدانستند، پشتيباني ميشد. توده مردم به سرعت از آنها روي بر ميگردانيدند و به سوي بلشويكها ميرفتند كه خواستار صلح، زمين، نظارت كارگران بر صنايع و ايجاد حكومت كارگري بودند. در سپتامبر 1917 بحراني در گرفت: كرنسكي و سوسياليستهاي "معتدل" عليرغم خواست اكثريت عظيم مردم موفق شدند با شركت طبقات ثروتمند حكومت ائتلافي تشكيل دهند. در نتيجه منشويكها و سوسياليستهاي انقلابي اعتماد مردم را نسبت به خود براي هميشه از دست دادند.
چگونگي مناسبات تودههاي مردم با سوسياليستهاي "معتدل" ضمن مقالهاي كه اوايل اكتبر (اواخر سپتامبر) در روزنامه "راه كارگري" (راپوچي پوت) تحت عنوان "وزيران سوسياليست" انتشار يافت به نحو برجستهاي بيان گرديده است.
"فهرست خدمات آنها را بنگريد:
تسرهتلي: كارگران را خلع سلاح كرد، به اتفاق ژنرال پولوتسف سربازان انقلابي را "آرام" ساخت، حكم اعدام را براي سربازان تاييد نمود.
اسكويلف: از آنجا شروع كرد كه وعده داد سود سرمايهداران را تمام و كمال ازآنها بگيرند، و كار را به آنجا پايان داد كه در صدد انحلال كميتههاي كارخانهاي كارگران برآمد.
اوكسينتيف: چند صد نفر دهقانان را كه اعضاء كميتههاي ارضي بودند به زندان افكند و چند ده روزنامه كارگران و سربازان را تعطيل كرد.
چرنوف: فرمان تزار را درباره انحلال سيم (پارلمان) فنلاند امضاء كرد.
سارينكوف: صاف و ساده با ژنرال كورنيلوف متحد شد و فقط در نتيجه شرايطي خارج از اختيار او نتوانست پطروگراد را به اين "منجي" وطن تسليم كند.
زارودني: با موافقت الكسنسكي وكرنسكي هزاران كارگر، ملوان و سرباز انقلابي را به زندان افكند.
نيكيتين: نقش يك ژاندارم عادي را عليه كارگران راه آهن ايفا كرد.
كرنسكي: بهتر است درباره او سكوت كنيم. فهرست خدمات اين يكي بسيار طولاني است ...
كنگره نمايندگان ناوگان بالتيك در هلمينگفورس قطعنامهاي تصويب كرد كه چنين آغاز ميشود:
"ازكميتههاي شوراي كارگران و سربازان و دهقانان سراسر روسيه و از مركز ناوگان، بر كناري فوري كرنسكي- اين به اصطلاح "سوسياليست" و يا به اصطلاح سوسياليست و ماجراجوي سياسي- به مثابه شخصي كه با شانتاژ سياسي بيشرمانه به سود بورژوازي انقلاب را بدنام ميكند و آن را به نابودي ميكشاند و نيز به همراه آن تمام خلق انقلابي را به فنا سوق ميدهد، از رأس حكومت موقت خواسته شود ..."
نتيجه مستقيم همه اينها افزايش و گسترش حيثيت بلشويكها بود.
از ماه مارس به بعد، از آنگاه كه سيل خروشان حملات كارگران و سربازان، قصر تاوريد را در هم كوبيد و دوماي دولتي متزلزل را ناگزير ساخت تا قدرت حاكميت عالي سراسري روسيه را بدست گيرد، پيوسته اين تودههاي كارگر و دهقان و سرباز بودند كه هر گونه چرخشي را در امر انقلاب باعث ميشدند. آنها بودند كه وزارت ميليوكوف را بر انداختند؛ شوراهاي آنها بود كه شرايط صلح روسيه را به جهانيان عرضه داشت: "بدون الحاق، بدون غرامت، با حق تعيين سرنوشت براي همه خلقها".
و باز در ماه ژوئيه، اين قيام خود به خودي پرولتارياي غير متشكل بود كه بارديگر به قصر تاوريد حمله برد تا از شوراها بخواهد كه امور دولتي روسيه را بدست بگيرند.
بلشويكها كه در آن ايام يك فرقه سياسي كوچكي بودند خويشتن را در رأس اين جنبش قرار دادند. در نتيجه شكست فلاكتبار قيام، افكار عمومي عليه آنها جريان يافت. تودههاي فاقد رهبري كه به دنبال آنها بودند به سوي ويبورگ، كه به مثابه سنت آنتوان پطروگراد ميباشد، بازگشتند. پس از آن دوران شكار وحشيانه بلشويكها آغاز گرديد: صدها نفر به زندان افتادند- از آن جمله تروتسكي، بانوكولونتاي، وكامنيف. لنين و زينويف براي اجتناب از توقيف اجبارا" پنهان شدند. مطبوعات بلشويكها را تعطيل وتوقيف ميكردند. پرووكاتورها و مرتجعين فرياد بر آوردند كه بلشويكها عامل آلمان هستند تا آنجا كه مردم جهان باورشان شد.
اما حكومت موقت در اثبات اين اتهامات عاجز ماند. اسنادي كه به موجب آنها از توطئه با آلمانيها سخن ميرفت، همه مجعول از كار در آمدند. بلشويكها يكي پس از ديگري بدون محاكمه، تنها به قيد التزام شفاهي و يا حتي بدون التزام، از زندان آزاد شدند تا آنجا كه تنها شش تن از آنها در زندان باقي ماندند.
ناتواني وبي تصميمي حكومت موقت را، كه تركيب آن پيوسته در حال تغيير بود، هيچكس نميتوانست انكار كند. بلشويكها بارديگر شعاري را كه در نظر تودهها بسيار گرامي بود به ميان كشيدند: "تمام قدرت به شوراها". و طرح اين شعار به هيچ وجه نميتوانست چيزي به سود خود بلشويكها تلقي شود، زيرا در آن روزها اكثريت شوراها در دست سوسياليستهاي "معتدل" يعني بدترين دشمنان آنها بود.
اما مهمتر آن بود كه آنها تمايلات ساده و ناپخته كارگران و سربازان و دهقانان را گرفته آن را اساس برنامه نزديك و فوري خود قرار دادند. بدين نحو هنگامي كه منشويكهاي آبورونتسي و سوسياليستهاي انقلابي خود را به سازش با بورژوازي آلوده ميكردند بلشويكها به سرعت تودههاي روسي را به سوي خود ميكشانيدند- در ماه ژوئيه مورد پيگير و منفور بودند، اما در ماه سپتامبر كارگران پايتخت، ناويان بالتيك، و سربازان، تقريبا" همگي به سوي هدف آنها جلب شده بودند. انتخابات شهرداريهاي شهرهاي عمده در ماه سپتامبر بسيار جالب بود: از 70 درصد آرايي كه در ماه ژوئن نصيب منشويكها و سوسياليستهاي انقلابي شده بود اينك تنها 18 درصد به سود آنها باقي ميماند ...
براي ناظرين خارجي يك مطلب نامفهوم بود، و آن اينكه كميته اجرائيه مركزي شوراها، كميتههاي مركزي ارتش و درياداري و كميته برخي از اتحاديهها، به خصوص كميته مركزي كارگران پست و تلگراف و كارگران راهآهن، با شدت هر چه تمامتر مخالف بلشويكها بودند. اين كميتههاي مركزي در اواسط تابستان و يا حتي قبل از آن يعني در مواقعي انتخاب شده بودند كه منشويكها و سوسياليستهاي انقلابي وسيعترين پيروان را داشتند، در حالي كه اكنون با تمام قوا ميكوشيدند هر گونه تجديد انتخاباتي را به تعويق اندازند.
چنانكه مثلا" كنگره سراسري روسيه بر طبق اساسنامه شوراي نمايندگان كارگران و سربازان ميبايست در ماه سپتامبر تشكيل شود، اما كميته اجرائيه مركزي به بهانه اينكه به وقت تشكيل مجلس مؤسسان فقط دو ماه مانده است و در آن موقع هم شوراها ميبايد مستعفي شوند، قدمي براي تشكيل جلسه بر نميداشت.
در عين حال بلشويكها در سراسر كشور، در شعب اتحاديهها و در بين تودههاي سربازان و ناويان، يكي پس از ديگري، موفقيت بدست ميآوردند. شوراي دهقانان هنوز در حال محافظهكاري به سر ميبرد، زيرا در نواحي عقب مانده روستايي آگاهي سياسي خيلي به كندي پيشرفت ميكند و در اين نواحي در طي زندگي يك نسل فعاليت تهييجي از طرف حزب سوسياليستهاي انقلابي انجام گرفته است. اما حتي در بين همين طبقه نيز يك جناح انقلابي در حال تشكيل بود. اين جناح در همان ماه اكتبر، هنگامي كه جناح چپ سوسياليستهاي انقلابي جدا شد و گروه سياسي نويني به نام سوسياليستهاي انقلابي چپ به وجود آورد، موجوديت خود را اثبات كرد.
از طرف ديگر آثاري مشاهده ميشد حاكي از اينكه ارتجاع خود را تقويت ميكند. مثلا" در تاتر كمدي تروايتسكي در پطروگراد از اجزاي نمايشنامهاي به نام "گناهان تزار" به وسيله گروهي از سلطنت طلبان جلوگيري شد. آنها تهديد كردند كه هنرپيشهها را به جرم اهانت به تزار لينچ خواهند كرد. برخي از مطبوعات با آه و ناله يك "ناپلئون روسي" را آرزو ميكردند. روشنفكران بورژوا، شوراي نمايندگان كارگران را شوراي نمايندگان "سگها" ميخواندند..
در روز پانزدهم اكتبر من با يك سرمايهدار روسي به نام استپان گئورگهويچ ليانوزوف، كه او را راكفلر روسيه ميخواندند و از نظر سياسي طرفدار كادتها بود، به گفتگو نشستيم. وي به من گفت:
"انقلاب يك بيماري است. دير يا زود قدرتهاي خارجي بايد در اينجا مداخله كنند همانطور كه كسي در كار كودكي مداخله ميكند و راه رفتن را به او ياد ميدهد. البته اين كار كمابيش ناهموار است. اما ملتها بايد در درون كشورشان خطر بلشويسم، خطر انديشههاي مسري از قبيل ديكتاتوري پرولتاريا و انقلاب جهاني را احساس كنند. البته اين امكان وجود دارد كه چنين مداخلهاي ضرورت پيدا نكند. حمل و نقل ازكار افتاده، كارخانهها بسته ميشوند، آلمانيها در حال پيشروي هستند. گرسنگي و شكست ممكن است مردم روسيه را بر سر عقل بياورد."
ليانوزوف با تاكيد تمام اظهار ميداشت بازرگانان وكارخانهداران، به هر قيمت كه باشد، ممكن نيست رضايت بدهند كه كميته كارخانهاي ازطرف كارگران تشكيل شود و يا اينكه آنها در اداره امور كارخانه شركتي داشته باشند. وي ميگفت:
"درباره بلشويكها! با يكي از دو راه ميتوان كار آنها را ساخت. دولت ميتواند پطروگراد را تخليه كند و سپس محاصره آن را اعلام بدارد تا فرمانده نظامي بدون هيچگونه تشريفات قضايي تكليف اين آقايان را روشن كند ... يا اينكه اگر مثلا" مجلس مؤسسان تمايلات خيال پردازانه ازخود نشان داد آنرا با نيروي سرنيزه ميتوان پراكنده ساخت ..."
زمستان فرا ميرسد- زمستان وحشتبار روسيه. من سوداگران را ميشنيدم كه درباره آن ميگفتند: "زمستان هميشه بهترين دوست روسيه بوده است. شايد اكنون نيز ما را از شر انقلاب نجات بدهد." دريخبندان جبهه جنگ ارتشييان تيرهبخت همچنان گرسنگي ميكشيدند وجان ميسپردند- بدون هيچگونه تشويق و اميد. راههاي آهن قطع ميشد، خوراك نايابتر ميگرديد. كارخانهها بسته ميشدند. تودههاي محروم و به جان رسيده فرياد بر ميآوردند كه بورژوازي عليه حيات توده دست به توطئه زده و وسايل شكست در جبهه را فراهم ميآورد. درست پس از آن كه كورنيلوف علنا" اعلام داشت "آيا لازم است ما "ريگارافديه" بدهيم تا كشور را مجددا" به وظيفه خود آشنا سازيم" اين ناحيه تسليم دشمن شد.
به نظر امريكائيان باورنكردني است كه مبارزه طبقاتي تا به اين حدت وشدت برسد. اما من شخصا" درجبهه شمال به افسران برخوردم كه با صراحت تمام، شكست فاجعه آميز نظامي را به همكاري با كميته سربازان ترجيح ميدادند. دبير شعبه پطروگراد حزب كادتها به من اظهار داشت كه تلاشي حيات اقتصادي كشور جزيي است از مبارزه براي بياعتبار ساختن انقلاب. يكي از ديپلماتهاي دول متحد، كه تعهد كردهام نامي از او نبرم، برحسب اطلاعاتي كه داشت اين مطلب را تاييد ميكرد. من از يك معدن زغال سنگ در حوالي خاركف اطلاع دارم كه صاحبانش آن را آتش زدند وآب به آن بستند. كارخانههاي بافندگي را در مسكو سراغ دارم كه مهندسين آنها، هنگامي كه آنها را ترك ميگفتند، ماشينها را از حيز انتفاع ميانداختند. رؤساي راهآهن را سراغ دارم كه درعين تلاش براي خراب كردن لوكوموتيوها مچشان گير كارگرها افتاده بود ...
قسمت عمدهاي از طبقات ثروتمند، آلمان را به انقلاب ترجيح ميدادند – حتي به حكومت موقت ترجيح ميدادند! وهيچ پروايي از اظهار عقيده خود نداشتند. در خانواده روسي كه من در آنجا زندگي ميكردم موضوع صحبت به هنگام صرف غذا تقريبا" بدون استثناء عبارت بود از ورود عنقريب آلمانها كه نظم و انضباط با خود خواهند آورد ... يك روز عصر خانه يكي از بازرگانان مسكو رفته بودم. به هنگام صرف چاي از يازده نفر حاضرين دور ميز پرسيده شد كه كدام را ترجيح ميدهند؟ "ويلهلم را يا بلشويكها را؟" ده تن از آنها به ويلهلم رأي دادند و تنها يك نفر عليه ويلهلم بود!
محتكرين از بينظمي عمومي استفاده ميكردند و خرمن خرمن ثروت مياندوختند و آن را درعياشيهاي بوالهوسانه به مصرف ميرساندند و يا وسيله انحراف و افساد عمال دولتي قرار ميدادند. مواد خوراكي و سوخت احتكار ميشد و يا به طور پنهاني از كشور خارج و به سوئد ارسال ميكردند. مثلا" در چهار ماهه اول انقلاب مواد ذخيره شده در انبارهاي شهرداري تقريبا" به طور آشكار به باد تاراج ميرفت و ذخيره دو ساله تا آنجا تقليل مييافت كه ديگر تكافوي حتي يك ماه مردم را نميكرد ...
بر حسب گزارش رسمي آخرين وزير خواربار دولت موقت، بهاي كلي فروشي قهوه در ولاديوستك هريك پوند دو روبل بود و مصرفكنندگان پطروگراد براي هر پوند سيزده روبل ميپرداختند. در همه انبارهاي شهرهاي بزرگ خروارها خواربار و پارچه بر روي هم انباشته شده بود، اما تنها اغنيا توانايي خريد آن را داشتند.
من خانواده بازرگان ساكن يكي از شهرها را ميشناختم كه كار آن احتكار بود و به قول روسها به يك ماروديور (دزد اموال كشتگان جنگ) تبديل شده بود. سه پسر اين خانواده با دادن رشوه از نظام معافيت گرفته بودند. يكي ازآنها به خريد وفروش خواربار اشتغال داشت. ديگري طلاي معادن لنا را قاچاق كرده به گروه مرموزي در فنلاند ميفروخت. سومي بخش عمده سهام يك كارخانه شكلات سازي را خريده بود و محصول كارخانه را به كئوپراتيوهاي محلي ميفروخت مشروط بر آنكه تمام مايحتاج او راتامين كنند. و بدين نحو در حالي كه تودههاي مردم به موجب كارت جيرهبندي هر روز تنها نيم پوند نان سياه بدست ميآوردند و ميخريدند، وي مقدار زيادي نان سفيد، قند، چاي، شيرني، كيك وكره در اختيار داشت ... در چنين حالتي، آنگاه كه سربازان از شدت سرما، گرسنگي و خستگي قادر به جنگ نبودند، اين خانواده با خشم و نفرت فرياد بر ميآوردند كه اي "ترسوها"! فرياد ميكردند كه ديگر از روسي بودن خود "ننگ دارند" و سپس آنگاه كه بلشويكها ذخاير بزرگ خواربار پنهان شده راكشف و مصادره ميكردند بانك بر ميآوردند: "عجب راهزنهايي!"
در اعماق اين پوسيدگي ظاهري قواي سياه ديرين، كه پس از سقوط نيكولاي دوم هيچ تغييري در آنها رخ نداده بود، ميخزيدند وگرچه نهان، اما بسيار فعال بودند. عمال پليس مخفي بدنام هنوز دست اندركار بودند- دست اندركار به سود تزار يا عليه تزار، به سود كرنسكي يا عليه او، براي هر كس كه به آنها پول ميداد ... انواع سازمانهاي مخفي از هر قبيل نظير دستههاي چرنيسوتني در تاريكي كار ميكردند و به هر وسيله دست ميزدند تا بدين يا بدان نحو ارتجاع را بار ديگر به قدرت برسانند.
در چنين محيط آكنده از فساد، آكنده از دوروييهاي وحشتبار، يك ترجيعبند از زبان بلشويكها هر روز بيش از روز پيش در عمق اجتماع رخنه ميكرد و انعكاس مييافت: "تمامي قدرت به دست شوراها؛ تمامي قدرت به دست نمايندگان مستقيم ميليون ها و ميليونها كارگران و دهقانان و سربازان ساده؛ نان؛ پايان جنگ نابخردانه؛ پايان ديپلماسي مخفي؛ پايان احتكار وخيانت؛ ... انقلاب در خطر است و به همراه آن آرمان خلقهاي سراسر جهان."
مبارزه بين پرولتاريا وبورژوازي، بين شوراها و دولت، كه در روزهاي نخست ماه مارس آغاز شده بود، اينك به اوج خود نزديك ميشد. روسيه كه با يك جهش از قرون وسطي به قرن بيستم جهيده بود، در يك نبرد حيات و مماتي به دنياي حيرت زده، دو انقلاب ارائه داد: انقلاب سياسي، انقلاب اجتماعي.
چه استعداد انقلابي حيات بخشي كه روسيه پس از ماهها گرسنگي و سرخوردگي از خود بروز داد! بورژوازي ميبايست روسيه خود را به از اينها شناخته باشد! اكنون روسيه ديگر از طغيان كامل "بيماري" انقلابي فاصله زيادي نداشت.
چون به گذشته مينگريم و روسيه پيش از قيام نوامبر را به نظر ميآوريم، كشوري را در قرن گذشته و به حد باور نكردني محافظهكار مي بينيم. ما چه زود خود را با زندگي نوين و پرتحرك منطبق ساختيم! چنان كه مناسبات سياسي روسيه ناگهان و تماما" به سمت چپ چرخش يافت، تا آنجا كه كادتها به مثابه دشمنان خلق غيرقانوني اعلام شدند؛ كرنسكي مبدل به يك "ضد انقلاب" گرديد؛ رهبران معتدل سوسياليستها تسرهتلي، دان، ليبر، گوتس، و اوكسنتيف ديگر براي پيروانشان مرتجع بودند؛ و مرداني مانند ويكتورچرنوف و حتي ماكسيمگوركي در صف جناح راست قرار گرفتند.
در اواسط دسامبر 1917 گروهي از رهبران سوسياليستهاي انقلابي از سر ژرژ بوخانان سفير بريتانيا ديداري خصوصي به عمل آوردند و مصرانه از او تقاضا كردند كه اين ملاقات را محرمانه نگهدارد، زيرا مردم آنها را "خيلي راست" ميدانستند. و سر ژرژ گفت:
"فكرش را بكنيد! يك سال پيش از اين دولت متبوع من به من دستور داد كه ميليوكوف را نپذيرم، زيرا او به نحو خطرناكي دست چپي است."
سپتامبر و اكتبر بدترين ماههاي سال در روسيه و مخصوصا" بدترين ماههاي سال در پطروگراد هستند. در زير آسمان گرفته و خاكستري و در طول روزهايي، كه پيوسته كوتاهتر و كوتاهتر ميشدند، باران نفوذ كننده به طور دائم ميباريد. گِلها در زير پاها عميق، لغزان و چسبان وآثار چكمههاي سنگين درآن هويدا بود – بدتر از موقع عادي، زيرا سازمان شهرداري به كلي از هم پاشيده بود. باد بٌرنده و مرطوب از خليج فنلاند ميوزيد. كوچهها را مهي نمناك فراگرفته بود. شب هنگام، هم به خاطر رعايت صرفهجويي و هم از ترس زيپلنها، چراغ خيابانها بسيار معدود و ازهم دور بود. در خانههاي شخصي و آپارتمانها از ساعت شش تا ساعت دوازده برق جريان داشت. بهاي شمع هر دانه دو روبل بود و نفت هم تقريبا" بدست نميآمد. از ساعت سه بعد از ظهر هوا تاريك ميشد تا ساعت ده روز بعد. دزدي و دستبرد به خانهها گسترش مييافت. در آپارتمانها مردها در تمامي شب با اسلحه پر به نوبت كشيك ميدادند. چنين بود وضع در دوران حكومت موقت.
هر هفته كه ميگذشت خواربار كميابتر ميشد. جيره سرانه نان از يك پوند ونيم در روز به يك پوند و سپس به سه ربع پوند، به نيم پوند، و سرانجام به يك ربع پوند تقليل يافت. در اواخر، يك هفته تمام ميگذشت و نان اصلا" به دست كسي نميرسيد. قرار بود به هر نفر در ماه دو پوند شكر داده شود، آن هم در صورتي كه اساسا" شكري پيدا ميشد، و اين نيز به ندرت اتفاق ميافتاد. يك تخته شكلات يا يك پوند شيريني بيمزه در همه جا از هفت تا ده روبل – حداقل يك دلار- قيمت داشت. مقدار شير شهر تنها نيمي از كودكان را كفايت ميكرد. بسياري از مهمانخانهها و خانههاي شخصي ماه به ماه رنگ آن را نميديدند. در فصل ميوه سيب و گلابي در كنار كوچهها هر دانه اندكي كمتر از يك روبل فروخته ميشد ...
براي بدست آوردن شير يا نان و شكر و توتون، شخص ميبايست ساعتهاي طولاني زير باران و سرما به نوبه بايستد. گاه كه از يك جلسه شبانه، كه تمام شب به طول انجاميده بود، به خانه بر ميگشتم ميديدم پيش از صبح سحر مردم نوبه ميگرفتند و زنها در صف ميايستادند در حالي كه بعضي بچه در بغل داشتند ... كارلايل در اثر خود "انقلاب فرانسه" صفت مشخصهاي كه از مردم فرانسه ذكر ميكند استعداد آنها است براي نوبه گرفتن و انتظار كشيدن. روسيه به نوبه ايستادن را از زمان سلطنت نيكلاي "مقدس" و از سال 1915 آموخت و از آن پس گاه و بيگاه صف بر قرار ميشد تا اين كه از تابستان سال 1917 ايستادن در صف جزء نظم عادي زندگي او قرار گرفت. فكرش را بكنيد چه وضعي داشتند اين مردم ژنده پوشي كه در زمستان روسيه در خيابانهاي يخ زده و منجمد پطروگراد تمام روز را ميبايست در صف بيايستند. من به گفتگوهاي مردم در صفوف منتظر براي نان گوش فرا داده و شنيدهام كه چگونه اين مردم روسيه، كه به حد حيرتانگيزي نيك نفس هستند، گاهگاه آهنگ تلخ نارضايي سر ميدادند ...
البته تمام تاترها هر شب باز بود و از جمله يكشنبهها. كارساوينا در مارينسكي باله تازهاي را نمايش ميداد و تمام دوستان باله براي ديدن او ميآمدند. شالياپين آواز ميخواند. در تاتر الكساندرينسكي درام "مرگ ايوان مخوف" اثر تولستوي را مجددا" روي صحنه ميآوردند. در آنجا من به ويژه يك دانشجوي هنگ تشريفاتي امپراطوري را در لباس مليله دوزي بخاطر دارم كه در فواصل بين پردهها از جاي خود بر ميخاست و خبردار روبروي لژ خالي سلطنتي كه علامت عقاب آن را پاك كرده بودند، ميايستاد ... تاتر كريوويه زركالو نمايشنامه پرشكوه رقص دستهجمعي تصنيف شنيتسلر را نمايش ميداد.
با اينكه آثار هنري آرميتاژ و ديگر موزهها را به مسكو انتقال داده بودند معذا هر هفته در آنجا نمايشگاه نقاشي گشايش مييافت. گروههايي از زنان روشنفكر براي استماع كنفرانسهاي ادبي و هنري وفلسفه عاميانه در مجامع حضور مييافتند. آن روزها به خصوص برهكشان تئوزوفيها بود. براي نخستينبار در تاريخ، "ارتش نجات" اجازه ورود به روسيه يافته بود و در و ديوار را پوشيده از اعلان دربارهي تشكيل جلسات انجيلي خود ميكرد كه در همان حال هم باعث اعجاب و هم باعث تفريح خاطر مستمعين روسي ميشد.
زندگي روزمره و سنتي شهر همچنان طبق معمول جريان داشت، در حالي كه ميكوشيد تا آنجا كه ممكن باشد انقلاب را ناديده بگيرد. شعرا شعر ميسرودند، اما نه درباره انقلاب. نقاشان رئاليست صحنههايي از روسيه قرون وسطي، از تاريخ و هر چيز ديگر ترسيم ميكردند بجز از موضوعات مربوط به انقلاب. دختر خانمهاي اعيان زاده شهرستاني به پايتخت ميآمدند تا زبان فرانسه بياموزند و صداي خود را تربيت كنند. افسران جوان، با نشاط و زيبا، باشلقهاي قرمز و مليلهدوزي شده خود را ميپوشيدند، شمشيرهاي كار استادان قفقازي را حمايل ميكردند و در تالارهاي هتلها پرسه ميزدند. خانمهاي بوروكراتهاي متوسطالحال بعد از ظهرها با هم چاي مينوشيدند. هريك از آنها قندان كوچك طلايي يا نقرهاي منبتكاري با خود داشت كه در آن مقداري قند و تكهاي نان گذاشته بود و ضمن صحبت آرزو ميكرد كه چه خوب ميشد اگر تزار باز ميگشت، يا آلمانها ميرسيدند، و يا هر حادثه ديگري رخ ميداد كه ميتوانست مسئله دردناك كلفت و نوكر را حل كند. دختر يكي از دوستان من يك روز بعد از ظهر مثل برج زهرمار به خانه آمد، زيرا زن بليط فروش او را "رفيق" خطاب كرده بود.
اما در پيرامون آنها روسيه بزرگ و پهناور، آبستن دنياي تازه، از درد زايمان به خود ميپيچيد. خدمتكارها، كه تا آنگاه با آنها به مثابه حيوان رفتار ميشد و مزد آنها تقريبا" هيچ بود، اينك احساس استقلال ميكردند. بهاي يك جفت كفش بيش از يكصد روبل بود. و چون ميزان متوسط مزدها ماهانه تا سيو پنج روبل ميرسيد خدمتكارها از ايستادن به صف نوبه و فرسوده كردن كفشها امتناع ميورزيدند. بيش از اين" در روسيه نوين هر مرد يا زني حق رأي داشت. مطبوعاتي از آن طبقه كارگر بودند كه خبرها و مطالب نوين وحيرتانگيز مينوشتند. شوراها وجود داشتند و اتحاديهها. ايزوشچيكها (سورچيها) اتحاديه داشتند. آنها همچنين در شوراي پطروگراد داراي نماينده بودند. پيشخدمتها و كاركنان هتلها متشكلشده بودند و ازگرفتن انعام امتناع ميكردند. برروي ديوار رستورانها اعلانهايي زده بودند به اين مضمون: "اينجا انعام گرفته نميشود." يا "اگر كسي از طريق خدمت در روي ميز غذا اعاشه كند دليل آن نميشود كه با پرداخت انعام به او توهين شود."
در جبهه، سربازان در نبرد خود با افسران دست و پنجه نرم ميكردند و ازطريق كميتههاي خويش ميآموختند كه بر خود حكومت كنند. در كارخانهها – اين سازمانهاي مختص روسي يعني كميتههاي كارخانه – از طريق مبارزه با نظام كهنه تجريه و نيرو بدست ميآوردند و به رسالت تاريخي خويش آگاهي مييافتند. سراسر روسيه خواندن ميآموخت؛ سياست، اقتصاد و تاريخ ميخواند، زيرا مردم ميخواستند بدانند ... در هر شهر، در اغلب قصبات، در سرتاسر جبهه، هر دسته سياسي روزنامه خود را داشت و گاه داراي چند روزنامه بود. صدها هزار رساله و نشريه از طريق هزاران سازمان پخش ميشد و به داخل ارتش و به دهات، به درون كارخانهها و درميان كوچهها راه مييافت و منتشر ميشد. عطش براي كسب دانشي كه مدتهاي مديد بر روي مردم بسته بود در اثر انقلاب به نحو شگرفي امكان بروز يافت. تنها از انستيتوي اسمولني در شش ماهه اول انقلاب هر روز خروارها نشريه با كاميون و قطار به اكناف كشور سرازير ميشد و اين سرزمين را اشباع ميكرد. همان گونه كه شنهاي داغ آب را ميبلعد و به خود در ميكشند، روسيه مواد خواندني را مينوشيد و باز سير نميشد – نه نشريات حاوي افسانه يا تاريخ تحريف شده و يا مطالب بيرمق و يا قصههاي بازاري و فاسد كننده، بلكه تئوريهاي اجتماعي، اقتصادي، فلسفه، آثار تولستوي، گوگول وگوركي را.
و پس آنگاه سخنرانيها: روسيه را چنان سيلي از سخن زنده فراگرفته بود كه آنچه را كه كارلايل "طوفان نطق و خطابت" در فرانسه ميناميد در مقايسه با آن جويبار كوچكي بيش نبود. خطابهها، بحثها، نطقها در تماشاخانهها، در سيركها، در اطاقهاي مدرسه، در باشگاهها، در مراكز دهات، در كارخانهها ... چه منظره پرشكوهي بود هنگامي كه چهل هزار كارگر كارخانه پوتيلوف از كارخانه سيلآسا بيرون ميريختند تا به خطابههاي سوسيال دمكراتها، سوسياليستهاي انقلابي، آنارشيستها و هركسي كه چيزي براي گفتن داشت، و مادام كه سخن ميگفت، گوش بدهند! ماهها بود كه در پطروگراد و سراسر روسيه، از هرگوشه وكنار كوچهاي به مثابه تريبون استفاده ميشد. بحثهاي ناگهاني و بالبداهه در قطارهاي راهآهن، در ترامواها، همه جا ...
و كنفرانسها و كنگرههاي سراسري روسيه كه مردم را از دو قاره بر دور هم گرد ميآورد: مجامع شوراها، كئوپراتيوها، زمستووها، مليتها، كشيشها، دهقانان، احزاب سياسي، كنفرانسهاي دمكراتيك، كنفرانس دولتي مسكو، شوراي جمهوري روسيه ... در پطروگراد هميشه سه چهار مجمع برقرار بود و هرگونه تلاشي براي محدود ساختن زمان سخنراني ناطقين با ممانعت قاطع روبرو ميشد و هر فرد امكان كامل مييافت تا هر احساس و نظري را كه دارد بيان كند ...
ما به جبهه دوازده در پشت ريگا رفتيم، در آنجا افرادي كه پوست به استخوانشان چسبيده بود، بدون پاپوش در گلولاي سنگرهاي ملالتخيز به حال بيماري افتاده بودند و چون ما را ديدند با چهرههاي بهم فشرده و درحالي كه رنگ نيلي عضلات آنها از سوراخهاي لباسهاي ژنده آنها نمايان بود از جاي بر خاسته مشتاقانه از ما ميپرسيدند: "چيزي براي خواندن آوردهايد؟"
گواينكه ظاهرا" آثار و علائم زيادي از تغيير و تحول به چشم ميخورد؛ گو اينكه مجسمه كاترينكبير در برابر تاتر الكساندرينسكي پرچمي سرخ در دست داشت، و پرچمهاي ديگري، ولو رنگ رو رفته، از فراز اماكن عمومي و دولتي آويخته بود و طغراها و نشانهاي عقاب امپراطوري، يا پاره، و يا پوشيده شده بود؛ گو اينكه به جاي پليسهاي درنده، يكي از افراد بدون اسلحه گاردشهري دركوچهها نظارت ميكرد، اما باز آثاري از بسياري از احوال دوران گذشته هنوز باقي بود.
مثلا" "تابل رانگو" – فهرست درجه بندي- كه پطركبير با دستهاي آهنين بر گردن روسيه استواركرد، هنوز به اعتبار خود باقي بود. تقريبا" همه كس از بچه مدرسهاي به بالا هنوز اونيفورم خاص خود را با نشان امپراطوري بر روي دكمهها و پاگونها ميپوشيد. از حدود ساعت 5 بعد از ظهر به بعد خيابانها از مردان سالخورده و مقرراتي در لباسهاي متحدالشكل، كيف در دست، مملو ميشد كه از سركار خود در مؤسسات و وزارتخانههاي سربازخانهمانند دولتي به خانههاي خود ميرفتند و يحتمل در اين انديشه بودند كه مرگ و مير رؤساي آنها تا چه حد ميتواند راه ارتقاء رتبه را به روي آنها بگشايد تا در جرگه امناي دانشگاه و يا رايزنان دولتي وارد شوند و از اين راه با حق بازنشستگي كافي و يا يحتمل با نشان "سنتآن" بازنشسته شوند.
ميگويند سناتور سوكولوف در بحبوبه اوج انقلاب روزي با لباس عادي به جلسه سنا رفت ولي او را به دورن جلسه راه ندادند، زيرا لباس مخصوص خدمتگزاران تزار را به بر نداشت. در مقابل اين چنين زمينهاي كه تمامي يك ملت ميجوشيد و از هم ميپاشيد، منظره قيام تودههاي خلقي روسيه باز و گسترده ميشد.
فصل دوم
طوفان بر ميخيزد
در ماه سپتامبر ژنرال كورنيلوف به سوي پطروگراد به حركت در آمد تا خود را ديكتاتوري نظامي روسيه اعلام بدارد. به همراه او مشت پولادين بورژوازي هويدا شد كه گستاخانه در صدد سركوب انقلاب بود. تعدادي از وزيران سوسياليست در توطئه كورنيلوف دست داشتند. خود كرنسكي در معرض سؤظن بود. ساوينكوف كه از طرف كميته مركزي حزبش، يعني حزب سوسياليستهاي انقلابي ايضاح شده بود، از هر توضيحي امتناع ورزيد و از حزب اخراج گرديد. كورنيلوف توسط كميتههاي سربازان توقيف شد. بسياري از ژنرالها از كار بركنار شدند. برخي از وزيران كرسي خود را از دست دادند وكابينه سقوط كرد.
كرنسكي در صدد بر آمد دولت جديدي با شركت نمايندگان حزب بورژوازي –كادتها- تشكيل دهد. حزب سوسياليستهاي انقلابي كه وي بدان منسوب بود به وي دستور داد كه كادتها را اخراج كند. كرنسكي تبعيت نكرد و تهديد نمود كه اگر سوسياليستها در اين امر اصرار ورزند، او استعفا خواهد داد. ولي خشم مردم به حدي شديد بود كه او در آن هنگام جرأت نكرد عليه آنها مبارزه كند. يك هيئت حكومتي موقت مركب از پنج وزير به رياست كرنسكي تشكيل شد و قدرت حاكمه را تا حل نهايي مسئله تركيب كابينه بدست گرفت.
شورش كورنيلوف تمام گروهبنديهاي سوسياليستها را، اعم از "معتدل" يا انقلابي ، بر زمينه يك تلاش براي دفاع از خود متحد ساخت. كورنيلوفگري ديگر نبايد تكرار شود. بايد دولت جديدي تشكيل يابد كه در برابر تمام آنهايي كه طرفدار انقلابند مسئول باشد. از اينرو كميته اجرائيه مركزي به تمام سازمانهاي دمكراتيك پيشنهاد كرد نمايندگان خود را براي كنفرانس دمكراتيك كه ميبايست در پطروگراد تشكيل يابد اعزام دارند.
در كميته اجرائيه مركزي بلافاصله سه جريان به وجود آمد: بلشويكها ميخواستند كه بي درنگ كنگره شوراهاي سراسري روسيه تشكيل شود و تمام قدرت حاكمه به وي منتقل گردد. اسارهاي سانتريست به رهبري چرنوف همراه با اسارهاي چپ به رياست كامكوف و اسپيريدونوا، منشويكهاي انترناسيوناليست به رياست مارتوف، و منشويكهاي سانتريست به نمايندگي باگدانوف و اسكوبلف خواستار بودند كه يك دولت سوسياليستي هم سنخ تشكيل شود. منشويكهاي راست به رياست تسرهتلي، دان، ليبر و نيز اسارهاي راست به رهبري اوكسنتيف اصرار داشتند كه در دولت جديد نمايندگان طبقات ثروتمند نيز شركت كنند.
درست در همين زمان بلشويكها درشوراي پطروگراد، و پس از آن در شوراهاي مسكو، كيف، اودسا و ديگر شهرها اكثريت به دست ميآوردند.
منشويكها و اسارها كه در كميته اجرائيه مركزي حاكم بودند هراسان شده و به اين نتيجه رسيدند كه لنين در نهايت كار براي آنها از كورنيلوف خطرناكتر است. آنها مقررات نمايندگي را در كنفرانس دمكراتيك تغيير دادند و تعداد كرسيهاي به مراتب بيشتري به كئوپراتيوها و ديگر سازمانهاي محافظهكار واگذار كردند. ولي حتي اين كنفرانس با منتخبين ويژهاش ابتدا با تشكيل دولت ائتلافي بدون كادتها موافقت كرد. فقط تهديد علني كرنسكي به استعفا و نالههاي نوميدانه سوسياليستهاي "معتدل" كه "جمهوري در خطر است" كنفرانس را وا داشت كه با اكثريت ناچيزي اصل ائتلاف با بورژوازي را به پذيرد و تشكيل نوعي پارلمان مشورتي را تحت عنوان "شوراي موقت جمهوري روسيه" بدون هيچگونه قدرت قانون گذاري تصويب كند. در حكومت جديد نمايندگان طبقات ثروتمند عملا" زمام امور را در دست داشتند و در شوراي جمهوري آنها تعداد زيادي از كرسيها را به نحو نامتناسبي اشغال كردند.
كميته اجرائيه مركزي كه ديگر بيانگر نمايندگان عادي شوراها نبود بدون هيچ دليل قانوني از دعوت كنگره سراسر روسيه كه ميبايست در سپتامبر تشكيل يابد امتناع ورزيد. كميته اجرائيه مركزي ديگر بسي دورتر از آن رفته بود كه كنگره تشكيل دهد و يا با تشكيل آن موافقت كند. ارگان مطبوعاتي رسمي آن به نام "ايزوستيا" اشاره ميكرد كه وظيفه شوراها ديگر پايان يافته و احتمال دارد به زودي منحل گردند ... در همين زمان دولت موقت نيز اعلام داشت كه انحلال "سازمانهاي غير مسئول" يعني شوراها جزء برنامه كار او است.
بلشويكها در پاسخ، شوراها را فراخواندند كه دوم نوامبر (20 اكتبر) در كنگره پطروگراد گرد آيند و قدرت حاكمه روسيه را بدست خويش بگيرند. در عين حال آنها شوراي جمهوري روسيه را ترك گفته و اعلام داشتند كه نميخواهند در "دولت خيانت به خلق" شركت داشته باشند.
ولي خروج بلشويكها در شوراي مفلوك جمهوري آرامشي به وجود نياورد. طبقات ثروتمند، كه اكنون در رأس قدرت حاكمه قرار گرفته بودند آشكارا گستاخ ميشدند. كادتها اعلام داشتند كه دولت قانونا" حق ندارد روسيه را جمهوري اعلام كند، و به قصد تفرق ساختن كميتههاي سربازان و ناويان خواستار اتخاذ تدابير خشني در ارتش و نيروي دريايي بودند و نيز شوراها را در معرض حمله قرار ميدادند. اما در جناح مقابل شوراي جمهوري، منشويكهاي انترناسيوناليست و اسارهاي چپ هوادار عقد فوري قرار داد صلح، واگذاري زمين به دهقانان و كنترل كارگري بر توليد، يعني عملا" طرفدار برنامه بلشويكها بودند.
من امكان يافتم كه نطق مارتوف را عليه كادتها بشنوم. او مانند بيمار مشرف به مرگي بر روي كرسي خطابه خم شده با اشاره انگشت به سوي راستها و با صداي گرفتهاي كه به زحمت شنيده ميشد ميگفت: "شما ما را شكست طلب ميناميد. ولي شكستطلبان واقعي آنهايي هستند كه در انتظار لحظه مساعد براي عقد قرار داد صلح نشستهاند و صلح را از امروز به فردا تا الي غيرالنهاريه به تعويق مياندازند تا اين كه از ارتش روسيه چيزي باقي نماند و خود روسيه به مثابه شيئي مورد معامله گروههاي امپرياليستي قرارگيرد ... شما در صديد سياستي را به مردم روسيه تحميل كنيد كه منافع بورژوازي خواستار آن است. مسئله صلح ميبايست بي درنگ حل شود ... آنگاه شما خواهيد ديد آنهايي كه شما آنها را عمال آلمان ميناميد، آن تسيمروالديستهايي كه بيداري تودههاي دمكراتيك سراسر جهان را تدارك ديدند، كار عبثي نكردهاند ..."
بين اين گروهبنديها، منشويكها و اسارها كه فشار نارضايي روز افزون تودهها را از جناح چپ احساس ميكردند از اين جهت به جهت ديگري شتافتند. خصومت عميقي شوراي جمهوري را به گروهبنديهاي آشتي ناپذير تقسيم كرده بود.
چنين بود اوضاع به هنگامي كه خبر كنفرانس متفقين در پاريس كه مدتها انتظار آن ميرفت مسائل حاد سياست خارجي را با اصرار و ابرام مطرح ساخت ...
تمام احزاب دمكراتيك روسيه هوادار عقد صلح در اسرع وقت و بر مبناي دمكراتيك بودند. هنوز ماه آوريل 1917 بود كه شوراي پطروگراد كه در آن زمان زير رهبري منشويكها و اسارها قرار داشت، شرايط معيني را براي صلح روسيه مطرح ساخت. در آن از جمله خواسته شده بود كه متفقين كنفرانسي براي بررسي هدفهاي جنگ تشكيل دهند. وعده داده شد كه كنفرانس در ماه اوت تشكيل شود. اين كنفرانس سپس به ماه سپتامبر و پس از آن به ماه اكتبر موكول گرديد و اينك روز دهم نوامبر (بيستوهشت اكتبر) براي تشكيل آن تعيين گرديده بود.
دولت موقت قصد داشت دو نماينده به اين كنفرانس اعزام دارد. يكي ژنرال آلكسيف كه داراي افكار بسيار ارتجاعي بود و ديگري ترشچنكو وزير امور خارجه. شوراها از جانب خود اسكوبلف را به عنوان نماينده انتخاب كردند و بيانه و دستورالعمل تدوين نمودند كه وي ميبايست. طبق آن رفتار كند. دولت موقت نه اسكوپلف را به رسميت شناخت و نه دستورالعملش را. ديپلماسي متفقين نيز اعتراض كرد. كار به آنجا منتهي شد كه بونارلاو، در پاسخ به سئوالي در مجلس عوام انگلستان به سردي اظهار داشت: "تا آنجا كه من ميدانم كنفرانس پاريس نه هدفهاي جنگ، بلكه طرق انجام آن را بررسي خواهد كرد."
مطبوعات محافظه كار روسيه غرق در مسرت بودند. بلشويكها فرياد بر ميآوردند "ببينيد تاكتيك سازشكارانه منشويكها و اسارها كار را به كجا كشانيد!"
به طول هزاران ميل در خط جبهه ميليونها نفر از افراد ارتشهاي روس مانند دريايي در حال مد در حركت بودند و صدها و صدها تن نمايندگان خود را به پايتخت ميفرستادند كه فرياد "صلح، صلح" از آنها بلند بود. من به سيرك مدرن كنار رودخانه به يكي از ميتينگهاي مهم عمومي كه تعداد آنها هر شب نسبت به شب پيش افزون ميشد رفتم. آمفيتاتر لخت و عريان و كسالتآور از پنج چراغ آويخته از يك سيم نازك روشنايي ميگرفت و تمام ميز و صندليهاي كثيف و دود زده آن و همه زواياي آن مملو از جمعيت بود. سربازان، ناويان، كارگران، زنان – همه آنچنان غرق در شنيدن شده بودند كه گفتي رشته عمرشان بدان بسته است. سربازي از ديويزيون پانصد و چهلهشتم در حال نطق بود. وي در حالي كه از گونههاي فشردهاش آثار درد واقعي نمايان بود فرياد زد:
"رفقا! آنها كه بالاها نشستهاند هميشه از ما ميخواهند كه بيشتر فداكاري كنيم، بيشتر فداكاري كنيم. در حالي كه آنهايي كه همه چيز دارند هيچ كس مزاحمشان نيست. ما با آلمانها در حال جنگ هستيم. آيا ما ژنرالهاي آلماني را دعوت ميكنيم كه زمام ستاد ارتش ما را به دست گيرند؟ خوب، ما با سرمايهدارها در حال جنگيم و با وجود اين آنها را دعوت به شركت در دولت ميكنيم ... سرباز ميگويد: آخر به من بگوييد كه براي چه ميجنگيم. آيا براي قسطنطنيه ميجنگيم يا براي روسيه آزاد؟ آيا براي دمكراسي يا براي غارتگران سرمايهدار؟ اگر شما به من ثابت كنيد كه براي انقلاب ميجنگيم در آن صورت من بدون اين كه مجازات اعدام مجبورم كند، به جنگ خواهم رفت وخواهم جنگيد. وقتي كه زمين به دهقانان تعلق بگيرد وكارخانهها به كارگران، و قدرت شوراها، در آن صورت خواهيم دانست چيزي داريم كه براي آن بجنگيم، و براي آن خواهيم جنگيد."
در سربازخانهها، در گوشه وكنار خيابانها تعداد بيشماري سربازان ناطق، همه در خواست ميكردند كه به جنگ پايان داده شود و اعلام ميداشتند كه اگر دولت براي برقراري صلح اقدامات مؤثري به عمل نياورد ارتش سنگرها را ترك گفته و به خانه خود خواهد رفت.
ناطقي از ارتش هشتم:
"ما ناتوان هستيم، در هر واحد معدودي از ما باقي نمانده است. بايد يا به ما غذا و كفش و تجهيزات بدهند و ما را تقويت كنند، يا طولي نخواهد كشيد كه سنگرها خالي خواهد شد. يا صلح يا تجهيزات ... دولت يا بايد به جنگ خاتمه دهد يا ارتش را تجهيز كند."
سربازي از تيپ توپخانه شماره چهل و ششم سيبري:
"افسرها با كميتههاي ما همكاري نميكنند. آنها ما را به دشمن ميفروشند. آنها آژيتاتورهاي ما را اعدام ميكنند و دولت ضدانقلاب پشتيبان آنها است. ما گمان ميكرديم انقلاب با خود صلح ميآورد. اما اينك دولت ما را حتي از حرف زدن درباره اين چيزها منع ميكند و درعين حال نان كافي كه ما را سرپا نگه دارد، و يا حتي اسلحهاي كه به آن بجنگيم به ما نميدهد."
از اروپا شايعاتي به گوش ميرسيد درباره انعقاد صلح به بهاي فدا كردن روسيه ... اخبار واصله درباره وضع سربازان روس در فرانسه برشدت نارضايي ميافزود: تيپ شماره يك كوشيده بود به تقليد رفقاي خود در روسيه كميتههاي سربازي را جانشين افسران خود كند و از عزيمت به سالونيك امتناع ورزيده و خواستار بازگشت به ميهن شده بود. تيپ را محاصره كرده بودند، آن را به گرسنگي محكوم ساخته بودند و سرانجام با توپ به گلوله بسته بودند كه موجب كشتار زيادي شده بود ...
روي بيست و ششم اكتبر (سيزدهم) من به كاخ مارينسكي رهسپار شدم كه شوراي جمهوري در آنجا جلسه تشكيل داده بود. ميخواستم نطق ترشچنكو را بشنوم. او ميبايست اعلاميه دولت را درباره سياست خارجي قرائت كند كه كشوري كه جنگ رمق آن را گرفته و تشنه صلح بود، طي مدت درازي با بيصبري انتظار آن را داشت. جواني بلند قامت با لباس منظم، صورتي از ته تراشيده و گونههاي استخواني برجسته، با صدايي آرام نطقي را كه با دقت تهيه شده بود و هيچ گونه تعهدي را ايجاب نميكرد قرائت مينمود: "مصالح دولتي روسيه" درباره "دشواريهاي" ناشي از دستور اسكوبلف. ترشچنكو با جملههاي زيرين كه مضمون نطق او را تشكيل ميداد سخن خود را به پايان رسانيد:
"روسيه دولت معظمي است. روسيه در هر وضعي كه پيش آيد دولت معظمي باقي خواهد بود. ما ميبايست از آن دفاع كنيم. ما ميبايست خود را مانند مدافعان كبير و فرزندان دولتي معظم نشان بدهيم."
هيچكس از اين نطق رضايت حاصل نكرد. مرتجعين خواهان سياست امپرياليستي "سخت" بودند، و احزاب دمكراتيك خواستار گرفتن تضميني كه دولت صلح برقرار خواهد كرد. من اكنون سرمقاله روزنامه "رابوچياي سالدات" ارگان شوراي بلشويكي پطروگراد را نقل ميكنم.
"پاسخ دولت به سنگرها"
"آقاي ترشچنكو وزير امورخارجه نطق مفصلي در مورد جنگ و صلح در پارلمان ايراد داشت. اين كمحرفترين وزيران براي ارتش و مردم چه حكايت كرد؟"
"نخست اينكه ما با متفقين خود (نه خلقها-بلكه دولتهاي آنها) پيوند فشرده داريم."
"دوم اينكه دمكراتها نبايد درباره امكان يا عدم امكان جنگ زمستاني قضاوت كنند. تصميم بر عهده دول متفق است."
"سوم اينكه هيجدهم ژوئيه كاري نيك و سعادت بخش بوده است (درباره عواقب آن ترشچنكو درنطق خود سكوت ميكند)."
"چهارم اينكه گويا "نادرست است كه متفقين در قيد ما نيستند و ما اعلاميههاي مشخصي از متفقين خود دريافت داشتهايم". اعلاميه؟ پس عمل؟ پس روش ناوگان انگليس؟ پس مذاكرات شاه انگلستان با گوركو- اين ضدانقلابي اعزامي؟ درباره اين مسائل آقاي وزير سكوت اختيار كرد."
"پنجم اينكه دستور اسكوبلف بد است و به مذاق ديپلماتهاي متفق روسيه خوش نيامده است وحال آنكه "ما ميبايست در كنفرانس متفقين به زبان واحدي سخن گوييم."
"آيا اين تمام مطالب است؟ تمام! پس راه خروج از بن بست كجاست؟ باورداشتن به متفقين و به آقاي ترشچنكو. پس صلح چه وقت فرا خواهد رسيد؟ آن زمان كه متفقين اجازه بدهند!"
"چنين است پاسخ دولت موقت به سنگرها درباره صلح!"
در اين زمان درافق سياست روسيه سايه نيروي به قدر كافي شرور، يعني كازاكها، هويدا ميشود. روزنامه گوركي به نام "نوواياژيزن" (زندگي نوين) توجه خوانندگان خود را به فعاليت آنها جلب كرد:
"در روزهاي فوريه كازاكها بر روي مردم آتش باز نكردند، به هنگام شورش كورنيلوف آنها به خائنين نپيوستند ... در اين اواخر نقش آنها دارد تغيير ميكند. آنها از سرسپردگي غير فعال به ميدان تعرض فعال سياسي قدم ميگذارند ..."
كالهدين – آتامان سربازان كازاكهاي دون- توسط دولت موقت از كار بركنار شد، زيرا وي در توطئه كورنيلوف شركت داشت، ولي او از ترك پست خود يكباره امتناع كرد و در نووچركاسك با سه ارتش بزرگ كازاك مستقر گشت و به تدارك توطئه پرداخت و تهديد به تعرض كرد. نيرويش چنان بزرگ بود كه دولت به نافرمانيش تن در داد. از اين بالاتر: دولت موقت مجبور شد كه شوراي اتحاد سربازان را به طور رسمي بشناسد و اعلام دارد كه شعبه شوراهاي جديدالتاسيس كازاكها غير قانوني است. در اوائل اكتبر يك هيئت نمايندگي از طرف كازاكها به نزد كرنسكي آمد و وقيحانه قطع حملات به كالهدين را خواستار شد و رئيس دولت را نكوهش كرد كه وي نسبت به شوراها ارفاق ميكند. كرنسكي موافقت كرد كه متعرض كالهدين نشود و در عين حال گفت:
"رهبران شورا مرا مستبد وجابر ميدانند ... در حالي كه دولت موقت نه تنها بر شوراها تكيه ندارد، بلكه بسيار متأسف است كه اين شوراها وجود دارند!"
در همان زمان يك هيئت نمايندگي ديگر ازطرف كازاكها به نزد سفير انگلستان رفت و طي مذاكره با وي صاف و ساده خود را نماينده "خلق آزاد كازاك" خواند.
در "دون" سازماني از نوع جمهوري كازاك تشكيل يافت.
"كوبان" خود را "دولت مستقل كازاك" اعلام داشت.
در روستوف، كنار دون، و دريكاترينوسلاو، كازاكهاي مسلح شوراها را متفرق ساختند و درخاركف بناي اتحاديه كارگران معادن را در هم كوبيدند. ماهيت كازاكها همهجا با خصلت ميليتاريستي و ضد سوسياليستي بروز كرد. سردمداران اين جنبش اشراف و ملاكان بودند: مانند كالهدين، كورنيلوف، ژنرال دوتوف، ژنرال كارائولوف و ژنرال بارديژي. اين جنبش از طرف بازرگانان و بانكداران بزرگ مسكو حمايت ميشد.
روسيه كهن به سرعت از هم ميپاشيد. در اوكرائين، در فنلاند، در لهستان، در بلاروس، انقلاب ناسيوناليستي نيرومندتر و تهورآميزتر ميشد. حكومتهاي محلي كه تحت نفوذ طبقات ثروتمند قرار داشتند خواستار خودمختاري بودند و از فرمان برداري پطروگراد سرباز ميزدند. در هلسينگفورس سناي فنلاند با اعطاي وام به حكومت موقت مخالفت ورزيد و فنلاند خود را خود مختار اعلام كرد و خروج نيروهاي روسي را طلب نمود. "راداي" بورژوا در "كيف" به توسعه سرحدات اوكرائين پرداخت تا آنجا كه تمام سرزمينهاي فلاحتي روسيه جنوبي را تا اورال شامل گرديد و سپس دست به تشكيل يك ارتش ملي زد. وينيچنكو نخستوزير به انعقاد صلح جداگانه با آلمان اشاره كرد، و حكومت موقت درمانده و ناتوان. سيبري و قفقاز خواستار تشكيل مجلس مؤسسان جداگانه بودند و در همه اين كشورها نبرد سخت و تندي بين اولياء امور و شوراهاي محلي نمايندگان كارگران وسربازان آغاز ميشد.
اوضاع هر روز بيش از پيش به طرف هرج و مرج . صدها هزار سرباز جبهه را ترك ميگفتند و به صورت موجهايي عظيم و بيمقصد در سراسر اين سرزمين پراكنده ميشدند. دهقانان استانهاي تامبون و توئر، خسته از انتظار براي زمين و خشمگين از فشارهايي كه حكومت براي سركوب آنان وارد ميكرد، خانههاي اربابي را ميسوزانيدند و مالكين را ميكشتند. اعتصابات فوقالعاده وسيع و اخراجهاي دسته جمعي، مسكو و اودسا و معادن زغال سنگ دون را فراگرفته بود. حمل و نقل فلج، ارتش گرسنه و در شهرهاي بزرگ خواربار ناياب بود. دولت، كه بين دستههاي دمكراتيك و مرتجع درمانده بود، نميتوانست هيچ كاري انجام دهد؛ و آنگاه هم به ناگزير دست به اقداماتي ميزد، با اين اقدام منافع طبقات ثروتمند را حفظ ميكرد و براي برقراري نظم و آرامش در بين دهقانان نيروهاي كازاك اعزام ميشد تا اعتصابات را درهم بشكند. در تاشكند مقامات دولتي شوراي محلي را سركوب كردند. در پطروگراد شوراي اقتصادي كه براي سر و صورت دادن به وضع آشفته اقتصاد تشكيل شده بود، در بين نيرويهاي متخاصم سرمايه و كار به بن بست رسيد و از طرف كرنسكي منحل شد. سران نظامي منتسب به نظام كهن كه از طرف كادتها حمايت ميشدند خواستار استقرار مجدد انضباط در ارتش و نيروهاي دريايي بودند. دريادار وردروسكي وزير درياداري – مرد شايسته احترام- و ژنرال ورخوسكي وزير جنگ بيهوده تاكيد ميكردند كه يگانه راه نجات كشور عبارت است از يك انضباط نوين داوطلبانه دمكراتيك و مبتني بر همكاري با كميتههاي سربازان و ناويان. توصيههاي آنها ناشنيده گرفته ميشد.
چنين مينمود كه مرتجعين در تحريك خشم عمومي مصمماند! هنگام محاكمه كورنيلوف فرا ميرسد. مطبوعات بورژوازي بيشتر و بيشتر از او به طور علني دفاع ميكردند و او را به عنوان "ميهن پرست بزرگ روس" ميستودند. روزنامه ابشچهيهديئلو متعلق به بورتسف ديكتاتوري مشترك كورنيلوف-كالهدين- كرنسكي را طلب ميكرد.
روزي من با بورتسف در تالار شوراي جمهوري به صحبت نشستم. مردي بود كوچك اندام و خميده با صورتي پرچين و چشماني نزديكبين در پشت شيشههاي كلفت عينك، با موهاي آشفته و ريشي كه رنگ خاكستري بر آن پاشيده شده بود.
"جوان! حرفهاي مرا به خاطر بسپار. روسيه به مرد نيرومندي احتياج دارد. ما حالا بايد انقلاب را كنار بگذاريم و تمام َهم خودمان را عليه آلمانيها به كار ببريم. مغلوب كردن كورنيلوف ابلهي است، ابلهي! وپشت سراين ابلههان عمال آلماني قرار گرفتهاند. كورنيلوف ميبايست پيروز شده باشد ..."
روزنامههاي افراطي راست كه ارگانهاي سلطنتطلبان بينقاب بودند از قبيل تريبون خلق متعلق به پوريشكهويچ، نووياروس (روسيه نوين) و ژيوويهاسلووو (كلامزنده) آشكارا قتل عام دمكراسي انقلابي را طلب ميكردند ...
در روز بيست و سوم اكتبر (دهم) جنگ دريايي با اسكادران آلمان در خليج ريگا به وقوع پيوست. دولت موقت به بهانه اين كه پطروگراد در خطر است نقشه تخليه پايتخت را طرح ريزي كرد. بنا بود اول كارخانههاي بزرگ اسلحهسازي از آنجا منتقل و در پهنه روسيه تقسيم شوند و سپس دولت موقت به مسكو منتقل گردد. بلافاصله فرياد اعتراض بلشويكها بلند شد كه دولت ميخواهد پايتخت سرخ را ترك گويد تا انقلاب ناتوان شود. ريگا به آلمانها فروخته شده و اينك نوبه به پطروگراد رسيده است.
مطبوعات بورژوازي به نشاط آمده بودند. روزنامه رچ (بيان) متعلق به كادتها نوشت:
"دولت خواهد توانست وظايف خود را در محيطي آرام فارغ از مزاحمت آنارشيستها انجام دهد."
رودزيانكو رهبر جناح راست حزب كادت در روزنامه اوتروراسيئي (صبح روسيه) نوشت كه اشغال پطروگراد از طرف آلمانها مسسبب خير خواهد بود، زيرا آلمانها شوراها را برهم خواهند زد و گريبان روسيه را از چنگ ناوگان انقلابي رها خواهند ساخت.
وي در اين زمينه چنين نوشت:
"پطروگراد در خطر است. من به خود ميگويم بگذار خدا به داد پطروگراد برسد". آنها از آن ميترسيدند كه اگر پطروگراد از دست برود سازمان مركزي انقلاب از هم پاشيده ميشود. من به اين ايراد جواب ميدهم: "من بسيار شادمان خواهم بود اگر همه اين سازمانها مضمحل گردند، زيرا اينها براي روسيه چيزي جز مصيبت به بار نميآورند"... با اشغال پطروگراد نيروي بالتيك هم مضمحل خواهد شد ... و اين نيز هيچ تأسفي ندارد. بسياري از اين ناوها به كلي فاسد شدهاند ..."
نقشه تخليه پطروگراد در قبال طوفان مخالفت عمومي عقيم ماند.
در اين گيرودار مسئله تشكيل كنگره شوراها مانند ابر طوفندهاي كه برق لامع از آن ساطع شود، روسيه را فراگرفت. تشكيل كنگره نه تنها مورد مخالفت دولت واقع شد بلكه تمامي سوسياليستهاي "معتدل" با آن به مخالفت برخاستند. كميتههاي مركزي ارتش و نيروي دريايي، كميتههاي مركزي برخي از اتحاديههاي كارگري، شوراهاي نمايندگان دهقانان و بيش از همه خود كميته اجرائيه مركزي از هيچ كوششي براي جلوگيري از تشكيل آن خودداري نكردند. روزنامههاي ايزوستيا و گولوسسولداتا (صداي سرباز) كه از طرف شوراي پطروگراد منتشر شده، ولي اينك به دست كميته اجرائيه مركزي افتاده بود با شدت به خود شورا حمله ميكردند. همچنين مجموعه توپخانه مطبوعاتي حزب سوسياليستهاي انقلابي از قبيل ديئلونارودا (هدف خلق) و ووليانارودا (اراده خلق) در اين حمله شركت ميجستند.
سيل نماينده و پيامهاي تلگرافي به سوي كميتههاي شوراهاي سراسر كشور و به كميتههاي ارتش سرازير گرديد كه به آنها دستور جلوگيري از انتخاب نماينده را براي كنگره و يا حداقل به تأخير انداختن آن را ميداد. قطعنامههاي مطنطن عليه كنگره، اعلاميههايي كه در آنها گفته ميشد دمكراسي اجازه نميدهد در آستان تشكيل مجلس مؤسسان كنگره تشكيل شود. اعتراض از طرف نمايندگان جبهه، اتحاديه زمستووها، اتحاديه دهقانان، اتحاديههاي ارتشهاي كازاك، اتحاديههاي افسران و سواران سنتگئورك و گردانهاي مرگ ...
شوراي جمهوري روسيه نيز يك آهنگ نغمه مخالف ساز كرده بود. تمامي دستگاه ماشيني كه انقلاب مارس (فوريه) آن را به حركت در آورده بود اينك عليه گشايش كنگره شوراها عمل ميكرد.
در سمت ديگر، اراده هنوز شكل نگرفته پرولتاريا، كارگران، سربازان و دهقانان تهيدست قرار داشت. بسياري از شوراهاي محلي اينك در دست بلشويكها بود، هم چنين سازمان كارگران صنعتي، كميتههاي كارخانهها، سازمان قيام ارتش و درياداري. در بعضي نقاط مردم كه از انتخاب نمايندگان شورا ممنوع شده بودند، ميتينگهاي ناحيهاي تشكيل داده و نماينده براي پطروگراد از بين خود انتخاب ميكردند. در نقاط ديگر كميتههاي موجود را كه به عاملين اخلال تبديل شده بودند، برهم زده و كميتههاي تازه تشكيل ميدادند. تورم دروني عصيان، پيوستهاي را كه به تدريج سخت و منجمد شده و طي آن چند ماه از فوران شعله انقلاب جلو گرفته بود، بالا ميآورد و ميتركانيد. تنها يك انقلاب تودهاي خود به خودي سراسر روسيه ميتوانست كنگره شوراها را به وجود آورد ...
هر روزه ناطقين بلشويك به سوي سربازخانهها و كارخانهها سرازير ميشدند و "حكومت جنگ داخلي" را به شدت مورد حمله قرار ميدادند. يك روز يكشنبه ما به وسيله تراموايي كه سنگين و پرصدا از وسط دريايي از گلولاي و از بين كارخانههاي بدقواره و كلسياهاي پرشكوه ميگذشت بهسوي كارخانه ابوخوف- يك كارخانه مهمات سازي دولتي- كه در شلوسلبرگ قرار داشت، رفتيم.
ميتينگ در ميان يك ساختمان عظيم ناتمام با ديوارهاي زشت آجري تشكيل شده بود. ده هزار نفر مرد و زن با لباسهاي كار سياه رنگ در پيرامون كرسي خطابه كه با پارچهاي سرخ پوشيده شده بود، گرد آمده بودند. مردم بر روي كومههاي الوار و آجر تنگ يكديگر نشسته و در روي تيرهاي حمال بغل دست هم چمباته زده بودند. همه مصمم، صداها همه رعدآسا، در آسمان تيره و ابرگرفته گاهبهگاه خورشيد رخساره مينمود و امواج نور سرخگون از پنجرههاي بي در و پيكر بر روي صورتهاي سادهاي، كه به سمت بالا به سوي ما نگران بودند، ميتافت.
لوناچارسكي با هيكل باريك و هيئت دانشجويي و با قيافه حساس يك هنرمند توضيح ميداد كه به چه دليل ميبايد قدرت به دست شوراها قبضه شود. وي ميگفت: در برابر دشمناني كه عامدا" و عالما" به ويراني كشور ميكوشند، ارتش را مضمحل ميكنند و زمينه را براي يك كورنيلوف تازه آماده ميسازند هيچ چيز ديگري نميتواند انقلاب را پاسداري كند.
سربازي از جبهه روماني، لاغر، مفلوك و به ستوه آمده فرياد كرد: رفقا! ما در جبهه ازگرسنگي ميميريم، از سرما خشك ميشويم. ما بيهيچ علت و سببي از بين ميرويم. من از رفقاي امريكايي تقاضا ميكنم كه به مردم امريكا بگويند كه روسها از انقلاب خود دست نخواهند شست تا آنگاه كه بميرند. ما با تمام نيروي خود مقاومت ميكنيم تا آنگاه كه مردم دنيا بر خيزند و به مدد ما بشتابند. به كارگران امريكايي بگوييد قيام كنند و براي انقلاب سوسياليستي بجنگند!
پس آنگاه پتروفسكي بر خاست: باريك اندام، با حركاتي آرام و بياني كوبنده:
"حرف بس است. وقت عمل است. وضع اقتصادي بسيار بد است، ولي ما بايد به دشواريها عادت كنيم. قصد دارند ما را به گرسنگي و سرما به زانو در آورند. ميخواهند ما را تحريك كنند. ولي بگذار دشمنان حد و حدود خود را بشناسند. هرگاه آنها جسارت كرده به سازمانهاي پرولتري ما انگشت بزنند ما آنها را از صفحه روزگار هم چون زباله خواهيم روفت."
مطبوعات بلشويكي با سرعتي ناگهاني گسترش يافت. غير از دو روزنامه حزبي "رابوچيپوت" (راه كارگر) و "سولدات" (سرباز)، هفته نامه نويني به نام "درهونسكايابدناتا" (فقر روستا) با نيم ميليون تيراژ براي دهقانان انتشار يافت. و از روز سيام (هفدهم) اكتبر روزنامه "رابوچيايسولدات" (كارگر و سرباز) پخش شد. سرمقاله اين روز به اجمال نقطه نظر بلشويكها را بيان ميكرد:
"چهارمين جنگ زمستاني براي ارتش و كشور هلاكتبار است. در عين حال خطر تسليم بر روي پطروگراد انقلابي آويخته است. ضد انقلابيون با انتظار فلاكت مردم نشستهاند ... دهقانان به جان آمده راه قيام علني را در پيش گرفتهاند. ملاكان و مأموران دولت به كمك نيروهاي مجازات اعزام شده، دهقانان را قلع و قمع ميكنند. كارخانهها تعطيل ميشوند. ميخواهند كارگران را از راه گرسنگي به تسليم وادارند. بورژوازي و ژنرالهايش خواستار تدابير خشن براي احياي انضباط كوركورانه در ارتشاند. هواداران كورنيلوف نخوابيدهاند. اينان به حمايت بورژوازي ميكوشند و علنا" براي بر هم زدن مجلس مؤسسان تدارك ميبينند."
"دولت كرنسكي ... بر ضد كارگران، سربازان و دهقانان است. اين دولت كشور را به پرتگاه فنا سوق ميدهد ... روزنامه ما در چنين روزهاي خوفانگيز پا به عرصه وجود ميگذارد. روزنامه "رابوچيايسولدات" نداي پرولتارياي پطربورگ و پادگان پطربورگ خواهد. "رابوچيايسولدات" از منافع تهيدستان روستا به نحوي آشتيناپذير دفاع خواهد كرد ... خلق ميبايست از انهدام نجات يابد. انقلاب ميبايست به پايان خود برسد. قدرت حاكمه ميبايست از دست جنايتكار بورژوازي به در آيد و به دست كارگران و سربازان متشكل و دهقانان انقلابي منتقل شود ... برنامه ما برنامه شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطربورگ است." تمام حاكميت به شوراها، هم در مركز و هم در محلها!" "متاركه بي درنگ در تمام جبههها! صلح دمكراتيك و شرافتمندانه براي خلقها! زمينهاي ملاكان بدون بها براي دهقانان!" "كنترل كارگري برتوليد!" "دعوت شرافتمندانه مجلس مؤسسان! ..."
در اينجا نقل قطعه ديگري از اين روزنامه – ارگان بلشويكهايي كه تمام جهان آنها را ٌعمال آلمان ميدانست، جالب خواهد بود:
"قيصرآلمان كه دستش آغشته به خون ميليونها نفر است ميخواهد ارتش خود را به پطروگراد گسيل دارد. ما كارگران و سربازان و ناويان و دهقانان آلماني را، كه كمتر از ما تشنه صلح نيستند، عليه قيصر به كمك فرا ميخوانيم. مرده باد جنگ لعنتي! چگونه ميتوان چنين پيشنهادي را مطرح ساخت؟ قدرت حاكمه انقلابي حكومت واقعا" انقلابي متكي بر ارتش و اركان پرولتاريا و دهقانان ... چنين حكومتي ميتواند از فراز سر ديپلماتها، چه متفق وچه دشمن، بلاواسطه به سربازان آلماني مراجعه كند. چنين حكومتي ميتواند سنگرهاي آلماني را با ميليونها پيام به زبان آلماني پركند ... خلبانان ما ميتوانند اين پيام هارا پخش كنند .."
اما در شوراي جمهوري پرتگاه بين طرفين روز به روز عميقتر ميشد.
كارهلين سوسياليست انقلابي چپ فرياد بر ميآورد:
"طبقات ثروتمند ميخواهند براي زنجير كردن روسيه به عرابه جنگي متفقين از دستگاه انقلابي نيكلايچايكوفسكي سخنگوي سالخورده سوسياليستهاي خلقي با واگذاري زمين به دهقانان مخالف ورزيد و در صف كادتها قرار گرفت:
"لازم است بي درنگ انضباط سختي در ارتش برقرار شود ... من از همان آغاز جنگ يك نفس تأكيد كردهام كه انجام اصلاحات اجتماعي و اقتصادي در دوران جنگ جنايت است. ما اين جنايت را مرتكب ميشويم. گرچه من دشمن اصلاحات نيستم زيرا من سوسياليستم ..." (فريادها از چپ: ما شما را باور نداريم، كف زدنهاي رعدآسا از راست.)
"عجماف" به نام كادتها اعلام ميدارد كه هيچ لازم نيست به ارتش توضيح داده شود كه براي چه ميجنگند، زيرا هر سرباز ميبايست بفهمد كه هدف نزديك عبارت است از پاك كردن سرزمين روسيه از دشمن.
خودكرنسكي دوبار نطقهاي هيجان انگيزي درباره وحدت ملي ايراد كرد و درپايان يكي از اين سخنرانيها به گريه افتاد. جلسه نطق او را با سردي تلقي كرد، رشته سخن او را با تمسخر ميبريدند.
انستيتوي اسمولني قرارگاه كميته اجرائيه مركزي و شوراي پطروگراد به مسافت چند ميل از شهر دركنار رود پهناور "نوا" قرار داشت. من به وسيله واگني پراز جمعيت كه با حركت حلزوني و صداي رعدآسا از ميان كوچههاي پرگلولاي و قلوه سنگ ميگذشت، به آنجا رفتم. در انتهاي خط، گنبد كبود رنگ دير اسمولني با ترصيع طلايي خود زيبا به نظر ميرسيد. در كنار آن نماي سربازخانه مانند اسمولني با دويست يارد طول، داراي سه طبقه بلند، كه در مدخل آن نشان امپراطوري به طور بر جسته برروي سنگ حك شده بود، هنوز هم گستاخ و مغرور خودنمايي ميكرد ..
در دوران نظام سابق يك مدرسه رهباني مشهور براي دختران اشراف روسيه تحت سرپرستي شخص ملكه ايجاد شده بود. انستيتو را سازمان انقلابي كارگران و دهقانان قبضه كرده بود. در داخل آن بيش از يك صد اطاق بزرگ و سفيد، ولي خالي، قرار داشت كه پلاكهاي روي آنها برجاي بود. كسي كه از خارج وارد ميشد روي پلاكها ميخواند "اطاق نمره چهار درس بانوان" يا "بوروي معملين". اما در بالاي اين پلاكها آگهيهايي با خطوط ناهموار، كه نشان حياتپر به روي نظام نوين بود، به چشم ميخورد. "كميته مركزي شوراي پطروگراد"، كميته اجرائيه مركزي"، "بوروي امورخارجي"، "اتحاديه سربازان سوسياليست" ، "شوراي مركزي اتحاديههاي كارگري سراسري روسيه" ، "كميته كارخانهها" ، "كميته مركزي ارتش". در همين جا كميتههاي مركزي احزاب سياسي و اطاق جلسات فراكسيوني آنها قرار داشت.
راه روهاي دراز طاقدار را چراغهايي دور از هم روشن ميكرد و مملو از سربازان و كارگران كه شتاب زده در حركت بودند و شانه بعضي از آنها در زير بار دستههاي روزنامه، اعلاميه و اوراق تبليغاتي از هر قبيل خم شده بود. صداي مداوم چكمههاي سنگين آنها در روي كف چوبي همچون رعد طنين ميافكند ... در همه جا پلاكاتهايي نصب شده بود: "رفقا! به خاطر حفظ سلامتي خودتان نظافت را مراعات كنيد."
در بالاي پلههاي هر طبقه و هر پاگرد، ميز طويلي گذاشته و انواع نشريههاي متعلق به احزاب مختلف را به فروش ميرسانيدند.
اطاق غذاخوري بزرگ با سقف كوتاهش در طبقه پايين همچنان براي همين كار مورد استفاده قرار داشت. من با دو روبل بليطي خريدم كه ميتوانستم با آن غذا بخورم و با هزاران تن ديگر دركنار ميزهاي طويل جلو آشپزها به خط ايستاديم. بيست نفر مرد و زن ملاقه در دست از پاتيلهاي بزرگ سوپ كلم و قطعاتي گوشت و مقداري كاشا و چند تكه نان سياه پخش ميكردند. بهاي هر استكان چاي پنج كوپك بود. در ميان سبدي قاشقهاي چوپي قرار داشت ... نيمكتهاي دراز كنار ميزهاي چوبي را سرتاسر پرولترهاي گرسنه اشغال كرده بودند و غذاي خود را ميبلعيدند، نقشه ميچيدند، و از اين سوي ميز با آن سو شوخيهاي خشن رد و بدل ميكردند.
در طبقه بالا نيز يك اطاق ناهار خوري مختص كميته اجرائيه مركزي قرار داشت، گو اين كه هر كس ديگر هم ميتوانست به آنجا برود. درآنجا به روي نانها قشر ضخيمي كره اضافه ميشد و چاي نيز حد و حسابي نداشت.
در جهت جنوبي طبقه دوم تالار بزرگ مخصوص جلسه واقع بود كه قبلا" اطاق رقص انستيتو را تشكيل ميداد. تالاري بود با سقف بلند و سفيد كه از چهل چراغهايي مزين با صدها چراغ الكتريكي روشنايي ميگرفت و دو رسته ستون عظيم آن را از وسط تقسيم ميكرد. در آخر تالار سكويي بود كه طرفين آن را شمعدانهاي پرشاخهاي گرفته بود. در پشت اين سكو قاب عكس زريني ديده ميشد كه زماني تمثال امپراطوران را زينت ميداد، ولي اينك عكس را از آن خارج ساخته بودند. در اينجا در روزهاي جشن گرانددوشسها اجتماع ميكردند و افسرها با اونيفورمهاي پر زرق و برق و روحانيون با رداهاي مجلل در اطراف آنها پرسه ميزدند.
بيرون از آنجا، درست موازي با تالار كميته رسيدگي به اعتبارنامههاي نمايندگان كنگره شوراها قرار داشت. من آنجا ايستاده بودم و ورود نمايندگان را تماشا ميكردم. سربازان ستبر و ريشو، كارگران با بلوزهاي سياه رنگ، چند دهقان با موهاي بلند. دختركي كه براي تنظيم كارها گماشته شده بود و از اعضاء گروه وحدت پلخانف بود از روي استهزاء خندهاي كرد:
"اينها با نمايندگاني كه براي كنگره اول آمده بودند خيلي تفاوت دارند. ببينيد چقدر خشن و عامي به نظر ميآيند. مردم تيره ..."
درست ميگفت- اعماق روسيه به جوش آمده بود و از آن ژرفنا بود كه اينك سيلي به طرف بالا راه مييافت. كميته رسيدگي به اعتبارنامهها كه از طرف كميته اجرائيه مركزي قديم تعيين گرديده بود، هيئتهاي نمايندگي را تحت عنوان اين كه انتخاب آنها غير قانوني است يكي بعد از ديگري رد ميكرد. ولي كارخان عضو كميته مركزي حزب بلشويك خيلي ساده غرشي كرد و گفت: "اهميت ندارد، چون وقتش برسد ما شماها را به جاي خودتان مينشانيم."
"رابوچيايسولدات" نوشت:
"توجه نمايندگان كنگره سراسري روسيه را به تلاش بعضي از اعضاء سازمان كميته معطوف ميداريم كه ميخواهند تحت اين عنوان كه كنگره تشكيل نخواهد شد و بهتر است نمايندگان پطروگراد را ترك كنند، ميكوشند تا كنگره را به هم بزنند ... به اين دروغها توجه نكنيد ... روزهاي بزرگي درپيش داريم ..."
روشن بود كه تا روز دوم نوامبر شماره نمايندگان به حد نصاب نخواهد رسيد. به اين جهت گشايش كنگره به روز هفتم نوامبر (بيست وپنجم اكتبر) موكول گرديد. اما اينك سرتاسر كشور به جوش آمده بود. منشويكها و سوسياليستهاي انقلابي كه خود را در معرض افلاس ميديدند، ناگهان تاكتيك خود را تغيير داده و ديوانهوار سيل تلگراف به اكناف كشور روانه ساختند و به سازمانهاي محلي دستور دادند كه هر قدر ممكن باشد نمايندگاني از بين "سوسياليستهاي معتدل" بر گزيده اعزام دارند.
در همين گيرودار كميته اجرائيه شوراي دهقانان طي پيام فوقالعادهاي خواستار شد كه كنگره دهقانان در روز سيزده دسامبر (سيويك نوامبر) براي مقابله با هر نوع فعاليت كارگران و سربازان تشكيل شود.
بلشويكها در چه كار بودند؟ در شهر شايعاتي پخش شد كه كارگران و دهقانان براي عمل مسلح آماده ميشوند. مطبوعات بورژوايي و ارتجاعي "قيامي" را پيش بيني ميكردند و از دولت ميخواستند كه شوراي پطروگراد را توقيف كند و يا اقلا" مانع تشكيل كنگره شود. روزنامههايي نظير "نوواياراسيا" علنا" قتل عام بلشويكها را تقاضا ميكردند.
روزنامه گوركي موسوم به "نوواياژيزن" نظر بلشويكها را مبني بر اين كه ارتجاعيون در صدد نابود كردن انقلاب هستند و اگر لازم آيد بايد با آنها مسلحانه مقابله شود تأييد ميكرد، ولي توصيه ميكرد كه تمام احزاب دمكراسي انقلابي بايد در يك جبهه گردآيند:
"مادام كه دمكراسي نيروهاي اساسي خود را متشكل نساخته است، مادام كه مخالفت با سلطه آن هم چنان نيرومند است، دست زدن به حمله بيفايده خواهد بود. اما اگر نيروهاي متخاصم به قوه قهريه توسل جويند در آن صورت دمكراسي انقلابي بايد براي بدست گرفتن قدرت وارد نبرد گردد و در چنان حالتي از طرف وسيعترين قشرهاي مردم حمايت خواهد شد ..."
گوركي خاطرنشان ميساخت كه هم مطبوعات ارتجاعي، و هم مطبوعات دولتي بلشويكها را به اعمال قهر وا ميدارند. و به هرحال قيام راه را براي يك كورنيلوف تازه هموار خواهد ساخت. ولي بلشويكها را ترغيب ميكرد كه اين شايعايات را تكذيب كنند. پوترهسوف در روزنامه بلشويكي موسوم به "دن" (روز) داستان هيجانانگيزي به انضمام نقشهاي چاپ و منتشر كرد كه در آن ادعا شده بود نقشه نهايي مبارزه بلشويكها است كه فاش ميشود.
به نحو سحرانگيزي در و ديوار پر شد از هشدارباشها و اعلاميهها و تقاضاها- همه از طرف كميتههاي مركزي احزاب "معتدل" و محافظهكار وكميته اجرائيه مركزي كه هر گونه تظاهري را به شدت مردود ميداشت و از كارگران و سربازان مصرانه تقاضا ميكرد كه به آژيتاتورها گوش ندهند. مثلا" از طرف شعبه نظامي حزب سوسياليستهاي انقلابي اعلاميه انتشار يافت:
"بار ديگر شايعاتي درشهر پخش ميشود حاكي از تصميم براي تعرض. سرچشمه اين شايعات چيست؟ چه سازماني آژيتاتورها را مجاز كرده است كه دعوت به قيام كنند؟ بلشويكها در مقابل سئوالي كه در كميته اجرائيه مركزي از آنها شد هر گونه شركتي را در اين امرتكذيب كردند ... ولي اين شايعات بخودي خود منشاء خطر هستند. بسيار آسان است كه افراد بي كله بدون توجه به نحوه تفكر اكثريت كارگران، سربازان و دهقانان قسمتي از كارگران و سربازان را به كوچهها بكشانند و آنها را به قيام تحريك كنند... در اين لحظات پراضطرابي كه روسيه انقلابي از سر ميگذراند هرگونه قيامي ميتواند به آساني مبدل به جنگ داخلي بشود و نتيجهاي كه از اين كار حاصل خواهد شد بر هم خوردن تمام سازمانهاي كارگري ميباشد كه براي ايجاد آنها آن همه نيرو مصرف شده است ... دسيسه كاران ضدانقلابي اين نقشه را در سر ميپرورانند كه با استفاده از اين قيام انقلاب را نابود سازند، راه جبهه را به روي ويلهلم بگشايند و مجلس مؤسسان را بر هم بزنند ... در پستهاي خود استوار باقي بمانيد، بيرون نياييد."
در روز بيستوهشت اكتبر (پانزده نوامبر) در اسمولني با كامنيف كه مردي كوچك اندام بود، ريشي نوك تيز وحركات واطواري فرانسوي مآب داشت به بحث نشستيم. او به هيچ وجه مطمئن نبود كه تعداد كافي نماينده بتوانند خود را برسانند. وي ميگفت:
"اگر كنگره تشكيل بشود نماينده خواست اكثريت شكننده مردم خواهد بود. اگر اكثريت آن با بلشويكها باشد، همانطور كه من انتظار دارم، ما خواهيم خواست كه قدرت به شوراها منتقل شود و حكومت موقت استعفا بدهد ..."
والودارسكي، كه جواني بود بلند بالا، عينكي، با چهرهاي بي رنگ و بيمارگونه، صريحتر صحبت كرد: "هواداران "ليبر-دان" و ديگر سازشكاران عليه كنگره كارشكني ميكنند. اگر آنها موفق بشوند كه جلو كنگره را بگيرند، خوب، در آن صورت ما آن قدر واقع بين هستيم كه كار خودمان را متوقف نسازيم ..."
من در دفترچه يادداشت خودم به تاريخ بيستونه اكتبر (شانزده اكتبر) شرح ذيل را از يكي از روزنامههاي آن روز استنساخ كردهام:
"موكيلوف- ستاد فرماندهي كل. هنگهاي وفادار و لشكر وحشي، و قزاقها، و هنگهاي مرگ در اينجا متمركز شدهاند. افسران مدرسه نظام پاولوسك، تزارسكويهسهلو، و پترهوف دستور يافتهاند كه آماده حركت به پطروگراد باشند. يونكرهاي "اورانينباوم" وارد شهر ميشوند. قسمتي از لشكر زرهي پادگان پطروگراد در قصر زمستاني مستقر شده است. بر طبق فرماني به امضاء تروتسكي از طرف كارخانه اسلحه سازي دولتي "سستروورسك" چندين هزار قبضه تفنگ به نمايندگان كارگران پطروگراد تحويل شده است. در متينگ نظامي شهري ناحيه "لتني" سفلا قطعنامهاي صادر و ضمن آن خواسته شده است كه قدرت به شوراها منتقل گردد."
اينها نمونههايي است از اوضاع آشفته آن روزهاي پرتب و تاب كه هركسي ميدانست حادثهاي در شرف وقوع است، اما هيچكس نميدانست چه نوع حادثهاي.
در جريان جلسه شوراي پطروگراد در شب سيام (هفدهم) اكتبر تروتسكي در زمينه خبر شايعه در مطبوعات بورژوايي مبني بر اين كه شوراي مزبور هواي قيام در سر دارد، اظهار داشت كه اين شايعات "تلاشي است از طرف ارتجاع براي بياعتبار ساختن كنگره شوراها و كارشكني و بر هم زدن آن ... شوراي پطروگراد دستور هيچگونه تعرضي را نداده است. اگر لازم باشد ما اين كار را خواهيم كرد و شوراي پطروگراد از ما حمايت خواهد كرد ... آنها (دولت) در صدد تدارك ضدانقلاب هستند و ما اين اقدام را با حملهاي كه بيامان و قاطع خواهد بود جواب خواهيم گفت."
صحيح است كه شوراي پطروگراد دستور تظاهرات نداده بود، اما كميته مركزي حزب بلشويك در همان وقت مسئله قيام را بررسي ميكرد. جلسه آنها سراسر شب بيستوسه (ده) اكتبر داير بود. تمام متفكرين حزب و رهبران آنها و نمايندگان كارگران و پادگان پطروگراد در آنجا حضور داشتند. از بين روشنفكران تنها لنين و تروتسكي طرفدار قيام بودند. حتي نظاميها با قيام مخالفت ميكردند. رأي گرفته شد و پيشنهاد قيام شكست خورد.
سپس كارگري خشن و زمخت ازجا برخاست و با چهره در هم فشرده از خشم و با لحني پر از خشونت گفت:
"من از طرف پرولتارياي پطروگراد حرف ميزنم. ما طرفدار قيام هستيم. شما به راه خودتان برويد. اما از حالا من به شما گوشزد ميكنم كه اگر شما جلو انحلال شوراها را نگيريد، حساب ما با شما پاك است."
چندين تن از سربازان نيز با او همآهنگ شدند ... پس از آن بار ديگر رأي گرفتند و انديشه قيام پيروز گرديد.
با همه اين احوال جناح راست بلشويكها كه ريازانوف، كامنوف و زينوويف در رأس آن قرار داشتند، همچنان به مبارزه خود عليه قيام مسلحانه ادامه دادند. صبح سيويك (هيجدهم) اكتبر نخستين قسمت "نامه به رفقا" به قلم لنين، يكي از متهورانهترين تبليغات سياسي كه تا آنگاه جهان به خود ديده بود، انتشار يافت. در اين نامه لنين ايرادات كامنيف و ريازانوف را طرح كرده و دلايل خود را بر له قيام ارائه ميدهد:
"يا امتناع علني از شعار "تمامي قدرت به شوراها" يا قيام، راه وسط وجود ندارد."
در همان روز "پاول ميليوكوف" ليدر كادتها نطق پر آب و تابي در شوراي جمهوري ايراد كرد- دستور "اسكوبهلف" را مردود و ننگين و هواداري از آلمان خواند و اظهار داشت: "دمكراسي انقلابي روسيه را به فنا سوق ميدهد." ترشچنكو را به باد مسخره گرفت و صاف و ساده اعلام داشت كه ديپلماسي آلمان را بر ديپلماسي روسيه ترجيح ميدهد. از نيمكتهاي چپ بانگ ننگ و نفرت بلند شد.
در عين حال دولت نميتوانست اهميت كاميابي تبليغاتي بلشويكها را به حساب نياورد. روز بيستوششم (سيزدهم) اكتبر كميسيون مشترك دولت و شوراي جمهوري معجلا" دو لايحه قانوني تصويب كرد كه در يكي از آنها به طور موقت زمين به دهقانان واگذار ميشد، و در ديگري سياست خارجي صلحجويانه و مجدانهاي را طلب ميكرد. شب همان روز نخستين جلسه كميسيون تحكيم نظام جمهوري و مبارزه با هرج و مرج با كر و فر زيادي تشكيل شد كه بايد گفت كوچكترين اثري از آن در تاريخ باقي نمانده است. صبح فردا من به همراه دو خبرنگار ديگر با كرنسكي مصاحبهاي داشتيم و اين آخرين بار بود كه او روزنامهنگاران را پذيرفت.
او با حرارت به ما گفت: "مردم روسيه از در هم شكستگي اقتصادي رنج ميبرند و از متحدين خويش مأيوس شدهاند. تمام دنيا فكر ميكنند كه انقلاب روسيه پايان يافته است. از اين اشتباه بر حذر باشيد. انقلاب روسيه تازه شروع شده است ..."- يك پيشگويي صائبتر از آنچه خود وي بدان باور داشت!
جلسه شوراي پطروگراد در شب سيام (هفدهم) اكتبر، كه من در آن حضور داشتم، فوقالعاده پرهيجان گذشت و تا بامداد ادامه يافت. در آن تمام سوسياليستهاي روشنفكر "معتدل"، افسران، اعضاء كميتههاي ارتشي و اعضاء كميته اجرائيه مركزي گرد آمده بودند. كارگران، دهقانان و سربازان با زباني ساده و پرشور عليه آنها سخن ميگفتند.
دهقاني از هرج و مرج در "تاوو" حكايت كرد كه دليل آن بنا به گفته وي توقيف كميتههاي ارضي بود. او فرياد زد: "اين كرنسكي كارش فقط حمايت از ملاكان است. آنها ميدانند كه مجلس مؤسسان در هر حال زمين را از آنها خواهد گرفت و به همين دليل ميخواهند تشكيل اين مجلس را غير ممكن سازند."
يك كارگر مكانيسين از كارخانه پوتيلوف حكايت كرد كه چگونه مديران، شعب كارخانه را يكي پس از ديگري به بهانه اين كه سوخت و مواد خام نيست تعطيل كردهاند. او گفت كميته كارخانه به جستجو پرداخت و ذخاير بزرگي كشف كرد كه پنهان كرده بودند. آنگاه اظهار داشت: "اين اقدام تحريك آميز است- آنها ميخواهند ما را يا از گرسنگي بكشند يا وادار به اعمال قهر كنند."
سربازي چنين آغاز كرد: "رفقا من از جايي براي شما سلام آوردهام كه در آنجا انسانها براي خود گور ميكنند و نام آن را سنگر گذاردهاند."
آنگاه سرباز جوان تكيده و بلند قامتي كه چشماني شعلهبار داشت از جاي بر خاست. برايش به شدت دست زدند. او همان چودنوفسكي بود كه در تهاجم ماه ژوئيه كشته پنداشته شده بود و اينك گويي زندگي دوباره يافته است:
"توده سربازان ديگر به افسران اعتماد ندارند. حتي كميتههاي ارتشي به ما پشت پا ميزنند. آنها مانع تشكيل جلسات شوراي ما ميشوند ... توده سرباز طلب ميكند كه مجلس مؤسسان درست سر موعد مقرر گشايش يابد. و هر كس بخواهد آن را به تعويق اندازد، لعنت بر او باد! لعنت نه فقط درلفظ، زيرا ارتش هنوز توپ در اختيار دارد ..."
او حكايت كرد كه انتخاب نمايندگان مجلس مؤسسان در ارتش پنجم با چه خشونتي همراه بوده است: "افسران، به ويژه منشويكها و اسارها عمدا" سعي دارند بلشويكها را زير گلوله بفرستند. آنها روزنامههاي ما را به سنگر راه نميدهند. آنها ناطقين ما را توقيف ميكنند (سربازي فرياد زد: چرا از نبودن نان صحبت نميكنيد؟ چودنوفسكي پاسخ داد: "انسان كه فقط با نان زندگي نميكند.")
به دنبال وي افسري از منشويكها آبورونتسي نماينده شوراي "ويتبسك" سخن گفت:
"حرف بر سر آن نيست كه چه كسي قدرت را در دست دارد. بدبختي ما از دولت نيست بلكه از جنگ است. ولي هر چه پيش آيد بايد جنگ را به پيروزي رساند" (سخن او فريادهاي تمسخر آميز قطع كرد). او ادامه داد : "اين آژيتاتورهاي بلشويك عوام فريبند" (قهقه خنده در سالن). "موقتا" بايد مبارزه طبقاتي را فراموش كنيم". (ديگر به او مجال ادامه سخن ندادند. يكي فرياد زد: "آري دل شما فقط براي همين لك زده است.")
در آن روزها پطروگراد منظره جالبي داشت. در كارخانهها اطاقهاي كميته مملو از بستههاي تفنگ بود، قاصدان ميآمدند و ميرفتند، گاردسرخ تمرين ميكرد. در تمام سربازخانهها هر شب ميتينگ و جلسه بود و در تمام مدت روز بحثهاي پايان ناپذير. در كوچه وخيابان از غروبگاه، كه هوا رو به تيرگي ميرفت، دسته هاي انبوه مردم به كوچهها ميريختند و همچون امواج در حال جزر ومد بودند؛ از "نوسكي" بالا و پايين ميرفتند و براي بدست آوردن روزنامهها با هم منازعه ميكردند ... راه بري به حدي توسعه يافته بود كه عبور از كوچههاي فرعي خطر داشت. يك روز بعد از ظهر در "سادووايا" جمعيتي مركب از چندين صد تن را ديدم كه سربازي را كه مرتكب دزدي شده بود، بيمحابا ميزدند. افراد مرموز در گوش زنهايي كه ساعات طولاني را براي بدست آوردن نان و شير در سرماي شديد بر خود ميلرزيدند، چنين زمزمه ميكردند كه يهوديها ذخاير خواربار را احتكار كردهاند، كه در حالي كه مردم از گرسنگي ميميرند اعضاي شوراها در ناز و نعمت غوطه ميخورند.
در دروازهها و درهاي اسمولني پاسباناني گماشته شده بودند كه از هر عابري جواز عبور ميخواستند. اطاقهاي كميته تمام روز و شب پراز همهمه و سر و صدا بود. صدها كارگر و سرباز بر روي زمين و يا هرجا كه گيرشان ميآمد ميخوابيدند. در تالار طبقه بالا در حدود هزار نفر در جلسه پرغوغاي شوراي پطروگراد شركت داشتند.
كلوپهاي قمار از آغاز ظلمت شب تا طلوع صبح وظايف تباه كننده و ويرانگر خود را اجرا ميكردند. شامپاين مثل آب به مصرف ميرسيد و دستهاي بيستهزار روبلي بازي ميشد. شبانگاه در مركز شهر زنان فاحشه غرق در زر و زيور و پالتوهاي خز گران قيمت بالا وپايين ميرفتند و دركافهها وول ميزدند. توطئهگران سلطنتطلب، جاسوسهاي آلماني، قاچاقچيان دسيسهكار وظايف خود را تدارك ميديدند. و در زير باران، در سرماي سخت و سوزنده، در زير آسمان تيره، شهر عظيمي نفس نفسزنان، تندتر و تندتر پيش ميرفت- به سوي چه چيز؟
فصل سوم
در آستانه
در مناسبات بين دولتي ناتوان و خلقي طغيانگر، دير يا زود، لحظهاي فرا ميرسد كه هر اقدام حكومت، تودهها را به خشم ميآورد و اگر هم اين حكومت دست به روي دست بگذارد نفرت مردم را بر ميانگيزد.
طرح تخليه پطروگراد غضب طوفانآسايي برپا ساخت. اظهارات علني كرنسكي مبني بر اينكه دولت ابدا" چنين قصدي نداشته است با شليك خنده استهزاء مواجه شد.
روزنامه "رابوچيپوت" (راهكارگر) به غرش در آمد كه "دولت بورژواها و ملاكان، كه در اثر فشار انقلابي به شئدر افتاده است، در تلاش جستن مفري براي خود، دعاوي مجعولي را در فضا ميپراكند كه گويا قصد فرار از پطروگراد را نداشته و نخواسته است پايتخت را تسليم كند."
در"خاركوف" سي هزار كارگر معدن زعال سنگ متشكل شدند و شعار اساسي كارگران صنعتي جهان را كه ميگويد: "طبقه كارگر و طبقه كارفرما هيچگونه وجه مشتركي بين خود ندارند" پذيرفتند. كازاكها اين سازمان را سركوب كردند. بسياري از كارگران از كار رانده شدند. بقيه آنها اعتصاب عمومي اعلام داشتند. "كونوبالوف" وزير بازرگاني و صنايع به منظور پايان دادن به اغتشاش به "اورلوف" معاون خويش اختيارات وسيعي داد. كارگران معدنچي نسبت به اورلوف نفرت داشتند.كميته اجرائيه مركزي نه فقط از اين انتصاب پشتيباني كرد، بلكه همچنين حاضر نشد خروج كازاكها را از حوضه دونتس طلب كند.
به دنبال اين واقعه شوراي كالوزسكي سركوب شد. بلشويكها كه در اين شورا اكثريت را به دست آورده بودند، براي آزادي برخي از زندانيان سياسي به تلاش افتادند. دوماي شهر با موافقت كميسر دولتي از شهر مينسك نيروي نظامي فراخواند كه شورا را به توپ بستند. بلشويكها عقب نشستند و در لحظهاي كه از ساختمان خارج ميشدند كازاكها فريادكنان بر آنان تاختند:
"چنين است آن چه بر سر همه شوراهاي ديگر بلشويكي و شوراي مسكو و پطروگراد خواهيم آورد."
اين حادثه سراسر روسيه را دچار هيجان ساخت.
در پطروگراد شوراهاي منطقه شمال كه صدارت آن را كريلنكوي بلشويك عهدهدار بود پايان يافت. كنگره با اكثريت شكننده آراء قراري داير به واگذاري تمام حاكميت به كنگره شوراهاي سراسر روسيه تصويب كرد. كنگره پيش از آن كه متفرق شود پيام شادباشي به بلشويكهاي بازداشت شده فرستاد و اعلام داشت كه ساعت آزادي آنها نزديك است. در همان زمان نخستين كنگره كميتههاي كارخانههاي سراسر روسيه هواداري خود را از شوراها قاطعانه اعلام نمود و قطعنامه زير را تصويب كرد:
"طبقه كارگر با واژگون ساختن حكومت استبدادي در صحنه سياسي ميكوشيد تا در عرصه فعاليت توليدي خود نيز به پيروزي نظام دمكراتيك دست يابد. بيانگر اين خواست همانا انديشه نظارت كارگري است كه طبعا" در شرايط از هم پاشيدگي اقتصادي ناشي از سياست تبهكارانه طبقات حاكمه ايجاد شده است ..."
اتحاديه كارگران راه آهن استعفاي ليوهروفسكي وزير مواصلات را مطالبه كرد ...
اسكوبهلف از جانب ك.ا.م (كميته اجرائيه مركزي- سي اي كا) اصرار داشت كه "خواستها" بايد در كنفرانس متفقين مطرح گردد و برحسب ظاهر به اعزام ترشچنكو به پاريس اعتراض ميكرد. ترشچنكو استعفاي خود را تقديم داشت ...
ژنرال ورخوفسكي كه قادر نبود تجديد سازمان ارتش را از نظر خويش عملي سازد به ندرت در جلسات شوراي وزيران حضور مييافت ...
روز سوم نوامبر (بيستويك اكتبر) روزنامه "ابشچهيهديئلو" (امر عمومي) متعلق به بورتسف با پيام زيرين، كه با حروف درشت چاپ شده بود، انتشار يافت:
هموطنان! روسيه را نجات دهيد!
"همين الآن اطلاع يافتم كه ديشب در جلسه كميسيون دفاع شوراي جمهوري، ژنرال ورخوفسكي وزير جنگ و يكي از عمدهترين مسئولين نابودي ژنرال كورنيلوف پيشنهاد كرده است پنهان از متحدين با آلمانها قرارداد صلح منعقد گردد ... اين خيانت به روسيه است. ترشچنكو اعلام داشته است كه پيشنهاد ژنرال ورخوفسكي در دولت موقت نيز حتي مورد بحث هم قرار نگرفته است. م . اي. ترشچنكو گفته است اين مجمع ديوانگان است. اعضاي كميسيون از سخنان ژنرال ورخوفسكي به وحشت افتادند ... ژنرال الكسيهيف گريه كرده است. نه، اين مجمع ديوانگان نيست. اين بدتر از هر تيمارستان است. اين خيانت مستقيم به روسيه است! كرنسكي، ترشچنكو و نكراسوف ميبايست بيدرنگ درباره سخنان ورخوفسكي به ما جواب بدهند. هموطنان به پاخيزيد! به روسيه خيانت ميكنند. آن را نجات دهيد".
ولي ورخوفسكي در واقع همينقدر گفته بود كه وقت آن رسيده است كه متفقين را براي ارائه پيشنهادات صلح به عجله واداريم، زيرا ارتش روسيه ديگر توانايي جنگيدن ندارد.
هيجان در روسيه و در خارج به اوج رسيد. ورخوفسكي يك مرخصي "استعلاجي" براي مدتي نامعلوم دريافت داشت و از هيئت دولت خارج شد. "ابشچهيهديئلو" به قيد توقيف در آمد.
ميتينگهاي عظيمي در سراسر شهر برپا شد كه روز چهار نوامبر(بيستودو اكتبر) را روز شوراي پطروگراد اعلام داشت. بهانه تشكيل اين ميتينگها جمعآوري اعانه براي سازمانهاي شوروي و مطبوعات شوروي بود. در واقع امر اين ميتينگها ميبايست به تظاهر نيرو تبديل يابد. ناگهان اطلاع رسيد كه كازاكها همان روز را براي انجام يك راهپيمايي مذهبي به افتخار شمايل معجزهگري، كه در سال 1812 مسكو را از دست ناپلئون نجات داد، تعيين كردهاند. حالت انفجار به حد كمال خود رسيده بود. كوچكترين جرقهاي ميتوانست آتش جنگ داخلي را شعلهور سازد. شوراي پطروگراد پيام زيرين را انتشار داد:
برادران كازاك
"شما كازاكها را ميخواهند عليه ما كارگران و سربازان برانگيزند. اين عمل برادركشي را دشمنان مشترك ما، اشراف زورگو، بانكداران، ملاكان، صاحبمنصبان سابق دولتي، نوكران پيشين تزار ... انجام ميدهند. تمام رباخواران، ثروتمندان، شاهزادگان، اشراف، ژنرالها و دركنار آنها ژنرالهاي شما چشم ديدن ما را ندارند. آنها حاضرند در هر لحظه شوراي پطروگراد را متهم سازند و انقلاب را خفه كنند. شركت و يا عدم شركت در اين راهپيمايي مذهبي بسته به تشخيص آزادانه وجدان هركازاك است. ما در اين كار مداخله نميكنيم و هيچگونه مانعي براي هيچكس ايجاد نمينماييم. اما ما به شما هشدار ميدهيم: مواظب باشيد كه تحت اين عنوان مذهبي، "كالهدين" شما را عليه كارگران و سربازان برنيانگيزد!"
در كارخانهها و در برزنهاي كارگري بلشويكها شعار خود را تبليغ ميكردند: "تمام حاكميت به شوراها!"، در حالي كه عمال نيروهاي سياه مردم را به قتل عام يهوديان، دكانداران و رهبران سوسياليست تحريك ميكردند.
از يك سو مقالات مطبوعات سلطنتطلب كه به قلع و قمع دعوت ميكرد، و از سوي ديگر بانگ رعدآساي لنين كه : "قيام! ... بيش از اين نبايد به انتظار نشست!"
حتي مطبوعات بورژوايي به تلاطم در آمده بود. نشريات "بورس" تبليغات بلشويكي را "سؤقصد به بنياد اساسي جامعه، به مصونيت فردي، و به احترام به مالكيت خصوصي" ميناميد.
ولي كينهتوزي جرايد سوسياليستهاي "معتدل" بيش از همه بود. "ديئلونارودا" (امرخلق) اعلام ميداشت كه "بلشويكها خطرناكترين دشمنان انقلابند". روزنامه منشويكي دن (روز) مينوشت: "دولت موظف است خود را و ما را حفظ كند".
روزنامه "يدينستوو (وحدت) متعلق به پلخانوف دقت دولت را به اين موضوع جلب كرد كه كارگران پطروگراد مسلح شدهاند، و اتخاذ تدابير مجدانه عليه بلشويكها را تقاضا داشت.
و دولت هر روز ناتوانتر ميشد. حتي اداره مختار شهرداري از هم ميپاشيد. ستونهاي جرايد پر از اخبار مربوط به دزدي و قتلهاي گستاخانه بود، ولي تبهكاران به هيچوجه مجازات نميشدند.
از طرف ديگر گشتيهاي مسلح كارگري شب هنگام در خيابانها پاس ميدادند؛ تاراجگران مسلح را ميراندند و آنچه اسلحه ميديدند مصادره ميكردند.
روز چهارم (بيستودو اكتبر) سرهنگ پولكونيكوف فرمانده منطقه نظامي پطروگراد فرمان زير را صادر كرد:
"عليرغم روزهاي دشواري كه كشور از سر ميگذراند در پطروگراد همچنان دعوتهاي بيمسئوليتي براي شورشهاي مسلحانه و قلع و قمع ادامه دارد و در عينحال هر روز دامنه دزدي و اوباشگري گسترش مييابد."
"چنين وضعي زندگي اهالي را برهم ميزند و مانع كار هماهنگ ارگانهاي دولتي و اجتماعي ميشود. با درك مسئوليت و وظيفه درقبال ميهن فرمان ميدهيم:
1- هر واحد نظامي طبق اختيارات خاص در محدوده خود بايد در پاسداري دولتي و اجتماعي همه گونه كمك به ارگانهاي ادارات مختار شهرداري، كميسرها و پليس مبذول دارد.
2- به اتفاق سركلانتري ناحيه و نمايندگان شهرباني بايد گروههاي گشتي تشكيل دهد و براي توقيف عناصر جنايتكار و فراريان تدابير لازم اتخاذ گردد.
3- كليه كساني كه به سربازخانهها آمده و دعوت به قيام مسلحانه و غارت كنند بايد دستگير شده در اختيار معاون سركلانتري گذارده شوند.
4- از تظاهرات خياباني و ميتينگ و نمايش جلوگيري به عمل آيد.
5- از تظاهرات مسلح و عمليات مبني بر قتل و غارت با تمام نيروهاي مسلحي كه در اختيار هست جلوگيري شود.
6- براي جلوگيري از تفتيشهاي خودسرانه و دستگيريهاي به كميسرها كمك شود.
7- تمام وقايعي كه در منطقه عمل واحدهاي نظامي رخ ميدهد بيدرنگ به ستاد منطقه گزارش داده شود.
"تمام كميتههاي واحدها و تمام سازمانهاي نظامي را فرا ميخوانم كه در انجام وظايفي كه به فرماندهان محول گرديده به آنها كمك كنند."
كرنسكي در شوراي جمهوري اعلام كرد كه دولت موقت از تبليغات بلشويكي كاملا" مطلع و بهقدر كافي نيرومند است كه از عهده هر گونه تظاهراتي بر آيد. وي روزنامههاي "نوواياواسيا" (روسيه نوين) و "رابوچيپوت" (راه كارگر) را به بزهكاريهاي واحدي متهم ساخت. وي افزود: "ولي آزادي مطلق مطبوعات مانع آن است كه دولت بتواند عليه اكاذيب مطبوعاتي تدابيري اتخاذ كند". (اين اظهارات كاملا" صادقانه نبود. دولت موقت روزنامههاي بلشويكي را درماه ژوئيه بسته بود و اينك ميخواست همان كار را تكرار كند. جان ريد)
"من شخصا" آب از سرم گذشته است. براي من فرق نميكند كه چه بر سرم بيايد. شجاعت آن را دارم كه بگويم مسبب و مايه اصلي تمام حوادث عجيب و بغرنجي كه رخ ميدهد همانا تحريكات غيرقابل تصوري است كه بلشويكها در شهر به راه انداختهاند."
تا روز دوم نوامبر (بيست اكتبر) فقط پانزده نفر نماينده براي كنگره شوراها حضور يافته بودند. فرداي آن روز تعداد آنها به صد نفر رسيد و پس از يك شبانه روز اين تعداد به صدوهفتاد نفر بالغ گرديد كه صدوسه تن آنها بلشويك بودند. براي گشايش مجمع چهارصد نفر لازم بود در حاليكه تنها سه روز به تشكيل كنگره مانده بود.
من تقريبا" هميشه در اسمولني به سر ميبردم. راه يافتن بدانجا ديگر دشوار بود. دروازه خارجي را دو رديف نگهبان حفاظت ميكردند. در برابر در بزرگ صف درازي از مردم در انتظار جواز ورود بودند. از آنها چهارنفر چهارنفر پس از شناسايي هر يك واطلاع از اين كه براي چه كاري آمده است به اسمولني راه داده ميشدند. به هر يك جواز ورود داده ميشد. اما هر روز سيستم جواز تغيير مييافت، زيرا جاسوسان براي ورود به داخل بنا دائما" متوسل به نيرنگ ميشدند.
يك بار كه به اسمولني آمدم نزديك دروازه خارجي پيشاپيش خود تروتسكي را با زنش ديدم. نگهبان آنها را متوقف ساخته بود. تروتسكي جيبهاي خود را كاوش ميكرد، اما نميتوانست جواز را پيدا كند.
سرانجام چنين گفت:
"مهم نيست. شما كه مرا ميشناسيد. نام خانوادگي من تروتسكي است.
سرباز سرسختانه پاسخ داد:
"جواز شما كو؟ عبور ممنوع است. من هيچ خانوادهاي را نميشناسم."
"آخرين صدرشوراي پطروگراد هستم."
سرباز جواب داد:
"حالا كه شما يك چنين شخص مهمي هستيد لااقل ميبايست يك مدركي نزد خود داشته باشيد!
تروتسكي بسيار شكيبا بود. او گفت:
"اجازه بدهيد نزد سرنگهبان بروم."
سرباز مردد شد و زير لب گفت:
نميشود براي خاطر هركس سرنگهبان را ناراحت كرد."
ولي سرانجام وي سرجوخه نگهباني را فراخواند. تروتسكي وضع خود را براي او شرح داد و تكرار كرد:
"نام خانوادگي من تروتسكي است."
سرجوخه پشت گردن را خاراند: "تروتسكي؟" و زمزمه كرد:
"مثل اين كه جايي اين اسم را شنيدهام. بسيار خوب، رفيق، بفرماييد!
در راهرو با كارخان عضو كميته مركزي حزب بلشويك بر خورد كردم. او براي من از اختصاصات حكومت نوين سخن گفت:
"سازماني پر نرمش، نسبت به اراده خلق كه بيانگر آن شوراها هستند بس حساس، واگذارنده حد اعلاي آزادي در بروز ابتكارات محلي. حالا دولت موقت درست مانند دوران تزار دمكراسي محلي را به زنجير كشيده است. در جامعه نوين ابتكارات از پايين منشاء خواهد گرفت. اشكال اداره طبق اساسنامه حزب سوسيالدمكرات كارگري روسيه برقرار خواهد شد. پارلمان، كميته اجرائيه مركزي نوين خواهد بود كه در برابر كنگره شوراهاي سراسر روسيه كه بايستي زود به زود تشكيل شود مسئوليت خواهد داشت. وزارتخانهها را وزراي جداگانه اداره نخواهند كرد، بلكه اداره آنها در دست گروههايي خواهد بود كه مستقيما" در برابر شوراها مسئول هستند."
روز سيام اكتبر (هفده اكتبر) من پس از توافق مقدماتي با تروتسكي در اتاق كوچك بيمبل و اثاتيهاي كه در طبقه فوقاني اسمولني بود نزد وي حضور يافتم. او بر روي يك صندلي چوبي پشت ميز لختي در وسط اتاق نشسته بود. لازم بود من سئوالات بسيار معدودي را مطرح سازم. او با سرعت و با لحني مطمئن بيش از يك ساعت سخن گفت. مهمترين گفتههاي او را با حفظ دقيق بياناتش بازگو ميكنم:
"دولت موقت به كلي ناتوان است. قدرت حاكمه در دست بورژوازي است. ولي حاكميتش در پشت نقاب يك ائتلاف تشريفاتي با احزاب طرفدار جنگ (آبورونتسي) پنهان است. در تمام طول انقلاب ما شاهد قيام دهقانان هستيم كه در انتظار زميني كه به آنها وعده داده شده است عذاب ميكشند. همين نارضايي، آشكارا تمام طبقات زحمتكش را در سراسركشور فرا گرفته است. سلطه بورژوازي فقط از طريق جنگ داخلي ميتواند عملي بشود. بورژوازي تنها به وسيله شيوههاي كورنيلوفي ميتواند امور را اداره كند ولي نيرويش كافي نيست ... ارتش هوادار ما است. سازشكاران، پاسيفيستها، اسارها و منشويكها تمام اعتبار خود را از دست دادهاند، زيرا مبارزه بين دهقانان و ملاكان، بين كارگران و فرمانروايان، بين سربازان و افسران به درجه خشونت و آشتيناپذيري بيسابقهاي رسيده است. انقلاب ميتواند به سرانجام خود برسد و خلق ميتواند نجات يابد، ولي فقط با پيروزي پرولتري، ديكتاتوري پرولتري."
"شوراها كاملترين شكل نمايندگي مردم هستند كه از لحاظ تجارب انقلابي خود و انديشهها و آرمانهاي خود كامل هستند. شوراها با تكيه بلاواسطه به سربازان در سنگر، به كارگران كارخانهها، به دهقانان در روستاها، ستون فقرات انقلاباند."
"ما تا كنون شاهد تشكيل حكومت بدون شوراها بودهايم. اين مساعي فقط به فقدان حكومت منتهي شدهاند. در لحظه حاضر در راهروهاي شوراي جمهوري روسيه انواع نقشههاي ضدانقلابي سرهمبندي ميشود. ولي شوراها نمايندگان آرمان خلقاند. بين اين دو اردوگاه هيچ گروهي وجود ندارد كه داراي ارزش جدي باشد."
"اين "لوتفاتال"(lute fatal) آخرين نبرد تعيين كننده سرنوشت است. ضدانقلاب بورژوازي تمام نيروي خود را متشكل ميسازد و تنها در انتظار لحظه مساعد براي حمله است. پاسخ ما قاطع خواهد بود. ما كاري را به سرانجام ميرسانيم كه در فوريه آغاز شد، و در دوران كورنيلوفي به پيش رانده شده است."
وي سپس به تشريح سياست خارجي دولت آينده پرداخت:
"نخستين اقدام ما دعوت به ترك مخاصمه فوري در تمام جبههها و به تشكيل كنفرانس تمام خلقها براي مذاكره درباره شرايط دمكراتيك صلح خواهد بود. درجه دمكراتيك بودن پيمان صلح بستگي به درجه پشتيباني انقلابي خواهد داشت كه ما در اروپا از آن برخوردار گرديم. اگر ما در اينجا حكومت شوراها را ايجاد كنيم اين عامل مقتدري به سود استقرار بيدرنگ صلح در سراسر اروپا خواهد بود، زيرا حكومت شوراها مستقيما" و بلاواسطه از بالاي سر دولتها خطاب به تمام خلقها ترك مخاصمه را پيشنهاد خواهد كرد."
"انقلاب روسيه در لحظه انعقاد صلح با تمام نيروي خود از اصل "بدون الحاق غرامت، براساس حق تعيين آزاد سرنوشت ملل" مصرانه دفاع خواهد كرد و براي تشكيل جمهوري فدراتيو اروپا اصرار خواهد ورزيد. در پايان جنگ من اروپايي را ميبينم كه نه توسط ديپلماتها، بلكه توسط پرولتاريا تجديد بنا شده است. جمهوري فدراتيو اروپا، ايالات متحده اروپا- اين است آن چيزي كه بايد بشود. گروه بنديهاي ملي ديگر كافي نيست. ترقي اقتصادي الغاي مرزهاي ملي را طلب ميكند. اگر اروپا به صورت گروه بنديهاي ملي منقسم بماند، آنگاه امپرياليسم كار خود را ادامه خواهد داد. فقط جمهوري فدراتيو اروپا است كه ميتواند صلح به سراسر جهان بدهد. لبخندي خفيف و تقريبا" استهزاء آميز بر لبانش نشست."
"ولي بدون عمل تودههاي اروپا فعلا" اين هدف قابل دسترسي نيست."
همه انتظار داشتند كه روزي ناگهان بلشويكها به كوچهها بريزند و همه يقه سفيدها را به گلوله ببندند، ولي قيام در واقع بسيار ساده و كاملا" آشكار انجام گرفت.
دولت موقت قصد داشت پادگان پطروگراد را به جبهه بفرستد.
پادگان پطروگراد شامل قريب شصت هزار نفر بود و نقش برجستهاي در انقلاب ايفا كرد. همين پادگان بود كه در روزهاي بزرگ فوريه كار را فيصله داد؛ شوراي نمايندگان سربازان راتشكيل داد؛ كورنيلوف را از كنار پطروگراد تاراند.
اكنون در اين پادگان تعداد بلشويكها بسيار زياد بود. هنگامي كه دولت موقت براي تخليه شهر توطئه چيد، پادگان پطروگراد بود كه به وي پاسخ داد:
"از دو حال خارج نيست. دولت كه قادر به دفاع از پايتخت نيست يا بايد بيدرنگ صلح برقرار سازد، و يا چنانچه نتواند صلح برقرار كند بايد بركنار بشود و جاي خود را به يك دولت واقعي خلقي بدهد."
آشكار بود كه هرگونه كوششي براي قيام كاملا" به پادگان پطروگراد بستگي داشت. نقشه دولت عبارت بود از تعويض هنگهاي پادگان با واحدهاي "قابل اعتماد" يعني كازاكها و "گردانهاي مرگ". كميتههاي برخي از ارتشها، سوسياليستهاي "معتدل" و كميته اجرائيهمركزي(ك.ا.م) از دولت پشتيباني ميكردند. در جبهه و در پطروگراد كارهاي تهييجي وسيعي انجام گرفت. ميگفتند اينك هشت ماه است كه پادگان پطروگراد بيكار نشسته و در سربازخانههاي پايتخت ميخورد و ميخوابد. در حالي كه در جبهه ارتش گرسنه است و بدون اين كه تعويض بشود و يا تقويت گردد بايد از بين برود.
بديهي است در سخنان كساني كه پادگان پطروگراد را متهم به عدم تمايل به تعويض راحتي نسبي خود با وحشت كارزار زمستاني ميكردند هسته حقيقي وجود داشت. اما دلايل ديگر نيز بود كه سبب امتناع آنها از رفتن به جبهه ميشد. شوراي پطروگراد از نقشههاي دولت بيم داشت و ضمنا" صدها نماينده از جبهه از طرف سربازان ساده ميآمدند و يك صدا اعلام ميداشتند: "راست است كه ما احتياج به تقويت داريم، اما براي ما لازمتر است كه مطمئن باشيم اينجا در پطروگراد، انقلاب داراي سپر قابل اطميناني است. شما رفقا عقب جبهه را نگاه داريد، ما جبهه را نگاه خواهيم داشت."
روز بيستوپنج اكتبر (دوازده اكتبر) كميته اجرائيه شوراي پطروگراد در پشت درهاي بسته موضوع تشكيل كميته نظامي ويژهاي را مورد بررسي قرارداد. فرداي آن روز شعبه سربازي شوراي پطروگراد كميتهاي انتخاب كرد كه بيدرنگ تحريم تمام روزنامههاي بورژوازيي را اعلام داشت و سرزنش نامهاي خطاب به كميته اجرائيه مركزي به علت مبارزهاش عليه كنگره شوراها به آن تسليم كرد. روز بيستونه اكتبر (شانزده اكتبر) تروتسكي در جلسه محلي شوراي پطروگراد پيشنهاد كرد كه تشكيل كميته انقلابي نظامي از نظر تشريفاتي مورد تصويب قرار گيرد. وي گفت: " ما ميبايست سازمان ويژهاي به وجود آوريم كه به دنبال آن به ميدان جنگ برويم و اگر لازم باشد بميريم." تصميم گرفته شد كه دو هيئت نمايندگي براي مذاكره با كميتههاي سربازي و ستاد، يكي از جانب شوراها و ديگري از طرف پادگان به جبهه اعزام گردند.
هيئت نمايندگي شورا در پسكوف از طرف ژنرال چرهميسوف فرمانده جبهه شمال پذيرفته شد. وي به نحو اختصار اعلام داشت كه ديگر به پادگان پطروگراد فرمان داده است كه در سنگرها مستقر گردند و لذا جاي گفتگويي باقي نميماند. به هيئت نمايندگي پادگان هم كه اساسا" اجازه خروج از پطروگراد ندادند.
هيئت نمايندگي شعبه سربازي شوراي پطروگراد تقاضا كرد كه نماينده آن را در ستاد منطقه پطروگراد بپذيرند. امتناع! شوراي پطروگراد خواستار شد كه بدون تصويب شعبه سربازي هيچ فرماني صادر نشود. باز هم امتناع! به نمايندگان با خشونت اعلام شد: ما فقط كميته اجرائيه مركزي را ميشناسيم. ما شما را نميشناسيم و چنانچه مقررات را نقض كنيد شما را توقيف خواهيم كرد.
روز سيام اكتبر (هفده اكتبر) جلسه نمايندگان كليه هنگهاي پطروگراد قطعنامه زير را تصويب كرد:
" پادگان پطروگراد ديگر دولت موقت را به رسميت نميشناسد. دولت ما شوراي پطروگراد است. ما تنها از فرامين شوراي پطروگراد كه از طريق كميته انقلابي نظامي آن صادر گردد تبعيت خواهيم كرد".
به واحدهاي نظامي محلي فرمان صادر شده بود كه منتظر دستورات شعبه سربازي شوراي پطروگراد باشند. فرداي آن روز كميته اجرائيه مركزي جلسه مخصوص خود را مركب از اكثريت عظيمي از افسران دعوت كرد و كميته ويژهاي براي كار مشترك با ستاد تشكيل داد و كميسرهاي خود را به كليه نواحي پطروگراد اعزام داشت. روز سوم نوامبر (بيستويك اكتبر) در يك متينگ عظيم سربازي در اسمولني قطعنامه زير تصويب گرديد:
"پادگان پطروگراد و حومه ضمن تبريك به تشكيل كميته انقلابي نظامي در جنب شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطروگراد، پشتيباني كامل خود را از تمام اقدامات كميته انقلابي نظامي كه در جهت پيوند فشردهتر جبهه با پشت جبهه انجام گيرد، اعلام ميدارد. در عين حال پادگان پطروگراد اعلام ميدارد كه تمام پادگان در كنار پرولتارياي متشكل به پاسداري از نظام انقلابي پطروگراد ايستاده است. هر اقدام تحريك آميزي كه از جانب كورنيلوفيها و بورژوازي براي ايجاد آشفتگي و سردرگمي در صفوف انقلابي انجام گيرد با مقابله بياماني روبرو خواهد شد."
كميته انقلابي نظامي كه به نيروي خود واقف بود مجدانه ميطلبيد كه ستاد منطقه نظامي پطروگراد از دستورات آن تبعيت كند. كميته به تمام چاپخانهها دستور صادر كرد كه بدون تصويب آن هيچ بيانيه و يا شعاري چاپ نكنند. كميسرهاي مسلح در زرادخانه "كراموركسي" حضور يافته مقادير عظيمي اسلحه و مهمات تصرف كردند و ارسال ده هزار تفنگ را به ستاد فرماندهي كالهدين كه در "نوووچركاسك" تازه مستقر گرديده بود متوقف ساختند.
دولت كه ناگهان خود را در برابر ورطه خطرناك ميديد به كميته وعده داد كه آن را تحت فشار قرار ندهد به شرطي كه كميته، داوطلبانه خود را منحل كند. ديگر خيلي دير بود. در نيمه شب پنجم نوامبر (بيستوسه اكتبر) خود كرنسكي، مالوسكي را به شوراي پطروگراد فرستاد و به وسيله او پيشنهاد كرد كه شورا نمايندهاي به ستاد اعزام دارد. كميته انقلابي نظامي جواب موافق داد. ولي يك ساعت بعد ژنرال مانيكوفسكي كه عهدهدار كفالت وزارت جنگ بود، اين پيشنهاد را پس گرفت.
بامداد روز سهشنبه ششم نوامبر (بيستوچهار اكتبر) سراسر شهر از پيامي كه به امضاي "كميته انقلابي نظامي جنب شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطروگراد" در كوچهها و خيابانها پراكنده شده بود به هيجان درآمد:
"به اهالي پطروگراد"
"هموطنان! ضد انقلاب سر جنايتكار خود را بلند كرده است. كورنيلوفيها نيرو بسيج ميكنند تا كنگره شوراهاي سراسر روسيه را درهم كوبند و جلسه مؤسسان را برهم زنند. همچنين ايلغارگران ممكن است سعي در ايجاد آشوب و كشتار در كوچههاي پطروگراد كنند. شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطروگراد حفظ نظم انقلابي را در برابر سؤقصدهاي ضدانقلابي و آشوبگرانه بر عهده خود ميگيرد. پادگان پطروگراد به هيچ نوع اعمال زور و لجامگسيختگي مجال نخواهد داد. از اهالي دعوت ميشود كه اوباشان و مبلغين چورنوسوتني را توقيف كنند و آنها را در نزديكترين واحد نظامي به كميسرهاي شورا تحويل دهند. به محض اين كه عناصر سياه بخواهند در كوچههاي پطروگراد آشوب و غارت و بلوا به راه انداخته و يا تيراندازي كنند، اين جنايتكاران از صفحه زمين محو خواهند شد. هموطنان! ما از شما دعوت ميكنيم كاملا" آرام و خوددار باشيد. كار نظم و انقلاب در دستهاي محكمي قرار دارد."
روز سوم نوامبر (بيستويك اكتبر) رهبران بلشويك در جلسه مشاوره تاريخي خود گرد آمدند. جلسه در پشت درهاي بسته برگزار شد. خبر آن را "زالكيند" به من داد و من پشت در راهرو منتظر نتايج مشاوره شدم. وولودارسكي كه از اطاق خارج شد آنچه را كه در آنجا ميگذشت برايم تعريف كرد:
"لنين گفت: بيستوچهار اكتبر براي اقدام خيلي زود است. قيام احتياج به پايهاي در سراسر روسيه دارد، و تا روز بيستوچهار هنوز همه نمايندگان به كنگره نرسيدهاند. از جانب ديگر بيستوشش اكتبر براي عمل خيلي دير است. تا اين زمان كنگره تشكيل يافته و براي يك جلسه بزرگ متشكل اخذ تصميمات سريع و قاطع دشوار است. ما بايد بيستوپنج اكتبر اقدام كنيم- در روز گشايش كنگره- تا بتوانيم به كنگره بگوييم: "اين است قدرت حاكمه! با آن چه خواهيد كرد؟
در يكي از اطاقهاي طبقه فوقاني شخصي نشسته است با چهرهاي كشيده و موهاي دراز، كه زماني افسر ارتش تزاري بوده و سپس انقلابي شده و تبعيد شده، نامش "افسهينكو آنتونوف" است. وي رياضيدان و شطرنجباز است. او نقشه تصرف پايتخت را طرحريزي كرده است.
دولت نيز به نوبه خود آماده جنگ شده است. مطمئنترين هنگها كه از لشكرهاي سراسر جبهه برگزيده شدهاند، بدون اينكه جلب توجه كنند، به سوي پايتخت روان گشتهاند. در كاخ زمستاني يونكرها استقرار يافته است. در كوچهها براي نخستين بار پس از روز قيام ژوئيه، گشتيهاي كازاك مشاهده شدهاند. پولكونيكوف فرمان پشت فرمان صادر كرده تهديد ميكند كه كوچكترين سرپيچي را به شديدترين وجهي سركوب خواهد كرد. كيشكين وزير آموزش ملي- منفورترين عضو دولت- به عنوان كميسر فوقالعاده براي حفظ نظم در پطروگراد تعيين شده است. وي روتنبرگ و پالچينسكي را به سمت معاونين خود منصوب نموده كه به قدر خود وي بيوجههاند. در پطروگراد، كرونشتات و فنلاند وضع نظامي اعلام شده است. نشريه بورژوايي "نووويهورهميا" (عصر جديد) در اين مورد با تمسخر نوشته است:
"چرا وضع محاصره نظامي؟ دولت كه ديگر فاقد قدرت حاكمه است. او ديگر نه اعتبار اخلاقي دارد و نه دستگاه لازم را كه به وي امكان اعمال زور بدهد ... در بهترين حالت او ميتواند به مذاكره با اشخاصي بپردازد كه موافقت دارند با وي مذاكره كنند. او فاقد هرگونه قدرت ديگري است."
روز دوشنبه پنج نوامبر (بيستوسه اكتبر) بامدادان من سري به كاخ مارينسكي زدم تا بدانم در شوراي جمهوري روسيه چه ميگذرد- مباحثات شديد پيرامون سياست خارجي ترهشچنكو، واكنشهايي نسبت به حادثه بورس.- در ورخوفسكي همه ديپلماتها حضور دارند جزء سفير ايتاليا كه ميگويند در تصادفي نزديك كارسو به كلي خرد شده است.
آن لحظه كه من وارد شدم كارهلين- اس ار چپ- به صداي بلند سرمقاله تايمز لندن را قرائت ميكرد كه در آن گفته شده بود: "بلشويسم را بايد با گلوله علاج كرد."
كارهلين به سوي كادتها برگشته فرياد زد: "اين همان فكر شماست."
صدا از سمت راست: "بلي، بلي!"
كارهلين با حرارت جواب داد: "بلي، من مي دانم كه چنين فكر ميكنيد، اما اگر جرأت داريد عمل كنيد!"
آنگاه اسكوبهلف با هيئت يك مرد خوشگذران با ريشي بور و آراسته و گيسواني موجدار و روشنبا لحني محجويانه از فرمان شورا دفاع كرد. پس از او ترهشچنكو به ايراد نطق پرداخت كه از سمت چپ با فريادهاي: "استعفا بده!" استقبال شد. او اصرار داشت كه در كنفرانس پاريس نمايندگان دولت و كميته اجرائيه مركزي همه از نظر مشتركي كه عبارت است از نقطه نظر خود او- ترهشچنكو- دفاع كنند. و سپس چند جمله هم درباره احياء انضباط در ارتش و درباره جنگ تا حد پيروزي ...جلسه شوراي روسيه در بين همهمه و فريادهاي اعتراض از چپ و راست وارد دستور شد.
كرسيهاي بلشويكها خالي بود. از همان روز گشايش شورا كه بلشويكها جلسه را ترك گفته و بدين سان نيروي حياتي آن را از آن باز گرفته بودند، اين كرسيها خالي مانده بود. من از پلكانها پايين ميآمدم و با خود فكر ميكردم كه عليرغم اين مباحثات شديداللحن، هيچ صداي زندهاي از جهان واقعي خارج نميتواند به درون اين تالار سرد و دراز نفوذ كند؛ و دولت موقت، هم اكنون ديگر در برخورد با همان صخره جنگ يا صلح كه وزارت ميليوكوف را واژگون ساخت، متلاشي شده است. وقتي دربان پالتو را به من ميداد زير لب لندلند كنان گفت: "آه، بر سر روسيه بدبخت چه خواهد آمد؟- منشويكها، بلشويكها، ترودوويكها، اوكرائين، فنلاند، امپرياليستهاي آلماني، امپرياليستهاي انگليسي!- چهلوپنج سال است كه در اين دنيا زندگي ميكنم و هيچوقت اين همه حرف نشينيدهام."
در راهرو با پرفسور شاتسكي برخوردم- آقايي بسيار ذينفوذ در محافل كادتها- با قيافهاي شبيه موش و قبايي فاخر. از او پرسيدم: "درباره طغيان بلشويكها كه اين همه راجع به آن صحبت ميكنند چه نظري داريد؟" شانههايش را بالا انداخت، خنديد و پاسخ داد:
"حيوانات رذلي هستند، جرأتش را ندارند، اگر هم جرأت كنند به آنها نشان خواهيم داد. به نظر ما اين كار حتي بد هم نيست، زيرا خودشان و طعبانشان كارش ساخته شده و ديگر هيچ نيرويي در جلسه مؤسسان نخواهند داشت. ولي آقاي عزيز، اجازه بدهيد مختصرا" براي شما نقشه خودم را درباره تشكيل دولت جديد كه از طرف مجلس مؤسسان پيشنهاد خواهد شد توضيح دهم. ملاحظه كنيد، من صدر كميسيون تهيه قانون اساسي هستم كه مشتركا" توسط شوراي جمهوري و دولت موقت تشكيل خواهد شد. ما يك هيئت قانونگذاري مركب از دو مجلس خواهيم داشت- مانند شما در ايالات متحده. مجلس مادون از نمايندگان محلها تشكيل خواهد شد و مجلس مافوق از نمايندگان مشاغل آزاد، زمستووها، كئوپراتيوها، اتحاديههاي صنفي."
در كوچه باد سرد و نمناكي از جانب باختر ميوزيد. گِل سرد از كف كفش به داخل نفوذ ميكرد. دو گروهان از يونكرها با گامهاي هماهنگ از خيابان "مورسكايا" به بالا ميرفتند. صفوف آنها ضمن حركت نوسان داشت. آنها يك سرود سربازي دوران تزار را ميخواندند ... در نخستين چهار راه متوجه شدم كه به پليسها اسب دادهاند؛ آنها را با تپانچههايي در درون جلدهاي نو و براق مسلح كردهاند. گروهي كوچك از مردم، ساكت و آرام، به آنها مينگريستند. در گوشه نوسكي بروشوري خريدم تحت عنوان: "آيا بلشويكها ميتوانند قدرت حاكمه دولتي را نگاه دارند؟" كه لنين آن را نوشته بود. پول آن را به مارك كاغذي پرداختم كه در آن زمان به جاي پول نقره مبادله ميشد. ترامواها مانند هميشه در حركت بودند.
دركنار ديوارها سربازان فراري از جبهه در لباس نظامي صف كشيده بودند و سيگار و تخمه آفتابگردان ميفروختند. در سراسر نوسكي توده مردم در درون مه غليظي آخرين شمارههاي روزنامه را با جنگ و دعوا بدست ميآوردند و ميخواندند؛ يا اين كه در برابر اعلاميهها ازدهام ميكردند و ميكوشيدند تا از متن پيامها و بيانههايي كه به در و ديوار چسبيده بود سر درآورند- بيانههاي كميته اجرائيه مركزي، شوراي دهقانان، حزب سوسياليستهاي "معتدل"، كميتههاي ارتشي- كه همه آنها كارگرها و سربازها را تهديد ميكردند، از آنها خواهش و تمنا ميكردند، برايشان افسون ميخواندند كه در خانههاي خود بنشينند و از دولت پشتيباني كنند.
يك زره پوش پيوسته آرام آرام ميآمد و ميرفت و بوق ميزد. در هر گوشهاي، بر سر هر چهارراهي، توده انبوهي مجتمع بودند. سربازان و دانشجويان با حرارت بحث ميكردند. شب به كندي فرو مينشست و فانوسهاي معدود چشمك ميزدند. امواج بيپايان تودههاي مردم جريان داشت- پطروگراد هميشه قبل از اغتشاش چنين بوده است.
شهر حال عصياني داشت و با هر صداي شديدي برانگيخته و سراپاگوش ميشد. اما از بلشويكها هيچگونه اثر خارجي مشهود نبود. سربازان در سربازخانهها و كارگران در كارخانهها باقي مانده بودند. در نزديكي كليساي كازانسكي ما وارد سينمايي شديم. يك فيلم ايتاليايي نمايش ميدادند- سراسر خونريزي و دسيسه و شهوت. در رديف جلو چند ناوي و سرباز نشسته بودند و با بهتي كودكانه به پرده سينما مينگريستند؛ ابدا" نميتوانستند هضم كنند كه آن همه دوندگي و آن همه خونريزي به چه درد ميخورد.
از سينما شتابان به اسمولني رفتم. در اطاق شماره ده فوقاني كميته انقلابي نظامي بلاانقطاع جلسه داشت. جلسه را جواني هيجده ساله و مو بور به نام "لازيمير" اداره ميكرد. چون از كنار من گذشت متوقف شد و با اندكي حجب دست مرا فشار داد. او با لبخندي شادمانه گفت:
دژ پطروپاولوفسك ديگر به ما ملحق شد. هم اكنون اين خبر را از هنگي دريافت داشتم كه از طرف دولت براي آرام كردن پطروگراد اعزام شده است. اما سربازان به شك افتادهاند كه موضوع نبايد صاف و ساده باشد و قطار را در "كاچينا" متوقف ساختهاند و نمايندگان خود را به نزد ما فرستادهاند. آنها از ما پرسيدهاند: "موضوع چيست؟ شما چه ميگوييد؟ ما ديگر قطعنامه "تمام حاكميت به شوراها" را علني ساختهايم." ما به آنها پاسخ داديم: "برادران! به نام انقلاب به شما تبريك ميگوييم، در جاي خود استوار و منتظر فرمان باشيد!" وي همچنين اطلاع داد كه: "تمام سيمهاي تلفني ما قطع شده است، ولي تلفنچيهاي نظامي براي ايجاد ارتباط با كارخانهها و سربازخانهها تلفن صحرايي داير كردهاند."
مأموران ارتباطي و كميسرها دائما" به درون اطاق ميرفتند و از آنجا خارج ميشدند. در پشت درها دوازده نفر داوطلب به نوبه ايستاده و آماده بودند كه هر لحظه به دورترين نقاط شهر بشتابند. يكي از آنان- مردي سيه چرده در لباس ستواني- به زبان فرانسه به من گفت: "همه آمادهاند تا با نخستين اشاره وارد عمل بشوند."
ميآمدند و ميرفتند: پودوويسكي؛ غير نظامي ريشو و لاغر اندامي كه نقشههاي عملي قيام در مغزش پخته ميشد، آنتونوف؛ با ريش نتراشيده و يقه چركين كه از بيخوابي تلوتلو ميخورد، كريلنكو؛ سرباز تنومند و چهارشانه با لبخند دائمي برلب و حركاتي پرهيجان و بياني تند، ديبنكو؛ ناوي عظيمالجثه ريشو با قيافهاي آرام. چنين بودند مردان اين نبرد به خاطر حاكميت شوراها و نبردهاي آينده.
در پايين، در اطاق كميتههاي كارخانه، ساراتوف نشسته بود. او به طور خستگي ناپذير فرمانهايي را خطاب به زرادخانه دولتي امضاء ميكرد: يكصدوپنجاه تفنگ به هر كارخانه! در برابرش چهل نفر نماينده به نوبه ايستادهاند.
با چند تن از فعالين بلشويك كه شهرت كمتري داشتند برخورد كردم. يكي از آنها با چهرهاي مهتابي رنگ تپانچهاش را به من نشان داد و گفت: "شروع شد. چه ما وارد عمل بشويم چه نشويم دشمن ديگر ميداند كه وقت آن رسيده است كه كار ما را تمام كند و الا نابود ميشود."
شوراي پطروگراد شب تا صبح بلاانقطاع جلسه داشت. هنگامي كه من وارد تالار شدم اتفاقا" تروتسكي نطقش را پايان ميداد:
"از ما ميپرسند آيا ما ميخواهيم قيام كنيم؟ من ميتوانم پاسخ صريح به اين پرسش بدهم. شوراي پطروگراد توجه دارد كه اينك ديگر لحظهاي رسيده است كه ميبايست تمام حاكميت به شوراها منتقل گردد. اين انتقال حاكميت به وسيله كنگره سراسر روسيه انجام خواهد گرفت. آيا قيام مسلحانه لزوم خواهد يافت؟ اين امر به آنهايي بستگي دارد كه ميخواهند كنگره سراسر روسيه را برهم زنند. براي ما روشن است كه دولت ما در هيئت كابينه موقت دولتي است ناتوان و تنها منتظر آن است كه جاروي تاريخ به چرخش درآيد تا جاي خود را به حاكميت تودهاي واقعي واگذار كند. ولي ما هنوز هم، حتي امروز هم، كوشش داريم از تصادم بپرهيزيم. ما اميدواريم كه كنگره شوراهاي سراسر روسيه با تكيه بر آزادي متشكل تمام خلق قدرت حاكمه را بدست خود خواهد گرفت. ولي اگر دولت بخواهد از زمان كوتاه بيستوچها، يا چهلوهشت و يا هفتادودو ساعتي كه وي را از مرگ جدا ميكند براي حمله به ما استفاده كند، ما با حمله متقابل پاسخ خواهيم داد- ضربه را با ضربه، و آهن را با پولاد!"
در ميان كفزدنهاي رعدآسا تروتسكي اطلاع داد كه اسارهاي چپ موافقت نمودهاند نمايندگان خود را به كميته انقلابي نظامي اعزام دارند.
هنگامي كه در ساعت سه از كاخ اسمولني خارج ميشدم متوجه شدم كه در طرفين در ورودي مسلسلها مستقر شده و دروازهها و چهارراههاي نزديك توسط گشتيهاي نيرومند سربازي محافظت ميشود. بيلشاتوف كه از پلهها بالا ميدويد فرياد زد: "خوب، ما ديگر شروع كرديم! كرنسكي يونكرها را فرستاد تا روزنامههاي "سرباز" و "راهكارگر" ما را ببندند، ولي گروه ما رسيد و مهر دولتي را شكست. و ما حالا مردم را براي تصرف روزنامههاي بورژوازي ميفرستيم!
وي شادمانه بر شانه من كوبيد و به دويدن ادامه داد.
صبح ششم نوامبر (بيستوچهار اكتبر) من كاري با اداره سانسور داشتم كه در بناي وزارت امورخارجه قرار داشت. برديوارهاي خيابانها بيانههايي چسبيده شده بود كه با لحني پر تشنج مردم را به "آرامش" دعوت ميكردند. پالكونيكوف فرمان پشت فرمان صادر ميكرد:
"به كليه واحدها و دستهها فرمان ميدهم كه تا دريافت فرمان از استاد منطقه، در محل خود در سربازخانه باقي بمانند."
"هرگونه اقدام مستقل را ممنوع ميكنم."
"تمام افسراني كه بدون دريافت فرمان از رؤسا خود دست به اقدامي بزنند به اتهام شورش مسلحانه تحويل دادگاه خواهند شد."
"به تمام نظاميان اجراء هر فرماني را كه از سازماني مختلف صادر شده باشد اكيدا" قدغن ميكنم ..."
روزنامههاي صبح اطلاع دادند كه دولت روزنامههاي "نووواياراسيا" (روسيه نوين)، "ژيووبهاسلووو" (سخن زنده)، "رابوچيپوت" (راه كارگر)، و "سولدات" (سرباز) را ممنوع كرده و مقرر داشته است كه رهبران شوراي پطروگراد و اعضاي كميته انقلابي نظامي را توقيف كنند.
هنگامي كه من از ميدان كاخ ميگذشتم چند آتشبار از يونكرها با تاپ تاپ و سروصداي زياد از زير طاق ستاد كل گذشتند و در برابر كاخ صف كشيدند. بناي عظيم و سرخ رنگ ستاد كل فوقالعاده پرهيجان به نظر ميرسيد. چند اتومبيل برابر درها متوقف بودند. لاينقطع اتومبيلهاي جديد حامل افسران ميآمدند و ميرفتند. سانسورچي مانند پسربچهاي كه به سيرك برده باشند دچار هيجان بود. او به من گفت: "كرنسكي همين الآن به شوراي جمهوري رفت تا استعفا بدهد!" من به سوي كاخ مارينسكي شتافتم و پايان نطق پرالتهاب و تقريبا" نامربوط كرنسكي را شنيدم كه سراسر تلاشهايي بود براي تبرئه خود او و حملههاي پرجوش و زهرآگين عليه مخالفين سياسي. كرنسكي گفت:
" براي اين كه حرفهايم بياساس نباشد در اينجا قطعات مشخص را از تعدادي بيانيه، كه توسط اوليانوف لنين جنايتكار دولتي تحت پيگرد، ولي متواري، در روزنامه "رابوچيپوت" درج شده است، براي شما بازگو ميكنم. در يك رشته بيانيه تحت عنوان "نامه به رفقا" اين جنايتكار دولتي، پرولتارياي پطربورگ و نظاميان را فراخوانده است تا تجربه سوم تا پنجم ژوئيه را تكرار كنند و اثبات كرده است كه بايد بيدرنگ دست به قيام مسلحانه زد ... ديگر رهبران حزب بلشويك طي نطقهايي كه در جلسات و ميتينگها ايراد ميكنند، همچنين به قيام فوري مسلحانه دعوت ميكنند. قبل از همه ميبايست نطق برونشتاين- تروتسكي، صدرشوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطربورگ را خاطرنشان ساخت. يك سلسله از مطالب مندرج در "رابوچيپوت" و "سولدات" از لحاظ عبارات و شيوه نگارش جزء به جزء با مقالاتي كه در "نووواياراسيا" انتشار يافته انطباق دارند. سروكار ما بيشتر از آن كه با جنبش فلان حزب سياسي باشد با موضوع استفاده از جهل سياسي و غرايز بزهكارانه بخشي از اهالي است. سروكار ما با سازمان خاصي است كه هدف خود را اين ميداند كه به هر قيمت كه شده موج بيوبندوبار ويرانگري و قلعوقمع را در روسيه برانگيزد. با روحيه كنوني تودهها يك جنبش علني در پطروگراد به ناچار با فجيعترين غارت و كشتار همراه خواهد بود و نام روسيه آزاد را براي هميشه ننگين خواهد ساخت ... بسيار نمونه وار است كه بنا به اعتراف خود سازمان دهنده عصيان يعني اوليانوف لنين "وضع چپترين جناحهاي سوسيالدمكراتهاي روس به ويژه مساعد است."
در اينجا كرنسكي به قرائت قطعه زيرين از مقاله لنين پرداخت:
"فكرش را بكنيد! در شرايط سخت جهنمي، با داشتن فقط يك ليبكنشت (كه او هم در تبعيد است) بدون روزنامه، بدون آزادي تشكيل جلسات، بدون شوراها، و با حداعلاي خصومت تمام طبقات اهالي تا آخرين دهقان مرفه عليه انديشه انترناسيوناليسم با وجود تشكل عالي گروه امپرياليستي و بورژوازي متوسط و كوچك، آلمانها يعني انقلابيون انترناسيوناليست آلماني، كارگراني را در لباس ناوي در ناوگان قيام برپا كردهاند. در حالي كه آنها به زحمت حتي يك احتمال برد از صد احتمال را داشتند. ولي ما با داشتن دهها روزنامه، با آزادي جلسات، بابرخورداري از اكثريت در شوراها، با انترناسيوناليست پرولتري كه بهترين موقعيت را در جهان داريم، ما امتناع ميكنيم كه با قيام خويش از انقلابيون آلماني پشتيباني به عمل آوريم."
كرنسكي ادامه داد:
"بدينسان خود سازمان دهندگان اعتراف دارند كه در حال حاضر كاملترين شرايط براي آزادي فعاليت كليه احزاب سياسي در روسيه موجود است كه اداره آن بدست دولت موقت كنوني با نخستوزيري كرنسكي است كه به عقيده، بلشويكها مردي است غاصب كه خود را به بورژوازي فروخته است ..." ...سازمان دهندگان قيام به پرولتارياي آلمان كمك نميكنند بلكه به طبقات حاكمه آلمان كمك ميكنند؛ جبهه دولت روسيه را به روي مشت پولادين ويلهلم و دوستانش ميگشايند ... براي دولت موقت دلائل و انگيزهها تفاوت ندارند؛ همچنين فرق نميكند كه اين كار دانسته يا ندانسته انجام ميگيرد، ولي به هرحال من از پشت اين كرسي خطابه با آگاهي به مسئوليت خود، اين عمل حزب سياسي روسيه را وطن فروشي و خيانت به دولت روسيه نام ميگذارم ... من در موقع قضايي قرار ميگيرم. من پيشنهاد كردهام كه بيدرنگ پيگردهاي محاكماتي مربوطه انجام گيرد؛ و نيز پيشنهاد كردهام دستگيريهاي مربوطه انجام گيرد (سروصدا از جناح چپ به كرنسكي مجال ادامه سخن نميدهد). اكنون كه دولت با يك خيانت آگاهانه يا غيرآگاهانه از بين ميرود و در لب پرتگاه عدم قرار گرفته است، دولت موقت و من از آن جمله ترجيح ميدهيم كشته شويم و منهدم گرديم، ولي ما به حيات، شرف، و استقلال دولت خيانت نخواهيم كرد".
در اين لحظه ورقهاي به دست كرنسكي دادند.
"هم اكنون نسخهاي از مدركي را كه در هنگها پخش ميشود به من دادند." و به صداي بلند شروع به قرائت كرد:
"شوراي پطروگراد را خطر تهديد ميكند ... دستور ميدهم كه هنگ به حال آمادهباش جنگي كامل در آورده شود و منتظر دستور ثانوي باشد. هرگونه اهمال و يا عدم اجراي فرمان خيانت به انقلاب محسوب خواهد شد.
"به جاي صدر: پودوويسكي، منشي: آنتونوف"
كرنسكي ادامه داد:
"درواقع اين كوششي است براي شوراندن عوامالناس عليه نظام موجود، عليه تشكيل جلسه مؤسسان، و گشودن جبهه روسيه به روي هنگهاي فشرده مشت پولادين ويلهلم. من كاملا" دانسته و فهميده ميگويم "عوامالناس"، زيرا تمام دمكراسي آگاه و كميته اجرائيه مركزي و سازمانهاي ارتشي، تمام انسانهايي كه روسيه آزاد بدانها افتخار دارد و بايد افتخار كند، خرد و وجدان و شرف دمكراسي بزرگ روسيه به اين معترض است."
"من براي خواهش به اينجا نيامدهام، بلكه با اين اطمينان آمدهام كه دولت موقت، مدافع كنوني اين آزادي نوين، با پشتيباني متحدالرأي همه روبرو خواهد شد- به استثناء افرادي كه هيچگاه تصميم نميگيرند جسورانه حقيقت را توي چشم طرف بگويند ...دولت موقت هيچگاه آزادي هموطنان را در كشور و حقوق سياسي آنها را قطع نكرده است ... ولي در حال حاضر دولت موقت اعلام ميدارد كه آن عناصري از جامعه روس، آن گروهها و احزابي كه به خود جرأت دهند دست به روي اراده خلق روس بلند كنند، و در عين حال با اين عمل خود ما را در معرض تهديد گشودن جبهه به روي آلمان قرار دهند، بيدرنگ، قاطعانه و بطور كامل در معرض انهدام قرار خواهند گرفت. بگذار اهالي پطروگراد بدانند كه با حكومتي قاطع روبرو خواهند شد و شايد عقل و شرف و وجدان در قلب هركس باقي باشد، در اين ساعت آخر بر وجود او غلبه كند ..."
درتمام طول مدت اين نطق تالار پر از سروصدا و جوش و خروش بود. هنگامي كه نخست وزير رنگ پريده، نفس گرفته، خاموش شد، و با تمام افسراني كه در التزام او بودند، تالار را ترك گفت، آنگاه ناطقين چپ يكي پس از ديگري پشت كرسي خطابه قرار گرفتند. آنها با خشم و خشونت راستها را مورد حمله قرار دادند. حتي سوسياليستهاي انقلابي (اس ار) به زبان گوتس اعلام داشتند:
"سياست بلشويكها كه نارضايي مردم را به بازي گرفتهاند عوامفريبانه و جنايتكارانه است. ولي ترديد مربوط به صلح، به زمين، به دمكراتيزه كردن ارتش ميبايست به چنان شكلي مطرح گردد كه براي هيچ سربازي، هيچ كارگري و يا دهقاني جاي هيچ ترديد نماند كه دولت با قاطعيت و بلاانحراف براي حل واقعي اين مسائل كوشش به عمل ميآورد ... ما و منشويكها ميل نداريم بحران در كابينه به وجود بياوريم. ما حاضريم با تمام قوا و تا آخرين قطره خون خود از دولت موقت دفاع ميكنيم تنها بدان شرط كه دولت موقت با بياني دقيق و روشن نظر خود را نسبت به اين مسائل مبرم كه مردم بيصبرانه در انتظار آنها هستند توضيح دهد ..."
سپس مارتوف، يكپارچه خشم، به ايراد نطق پرداخت:
"سخنان نخست وزير كه به خود اجازه داد تا از جنبش "عوامالناس" سخن گويد، در حالي كه سخن بر سر جنبش بخش بزرگي از پرولتاريا و ارتش در ميان است، ولو اين جنبش متوجه هدف خطايي هم باشد، سخناني است كه به جنگ داخلي فرا ميخواند."
- كف زدنها از چپ-
قطعنامه پيشنهادي چپها به شرح زير تصويب شد. اين قطعنامه در واقع بيان عدم اعتماد به دولت بود:
"1- قيام مسلحانهاي كه در روزهاي اخير تدارك ديده ميشود و هدفش تصرف قدرت حاكمه است خطر افروختن جنگ داخلي را در بر دارد، شرايط مساعدي براي سركوب جنبش و بسيج نيروهاي ضدانقلاب چرنوسوتني را فراهم ميسازد و بطور قطع بر هم خوردن جلسه مؤسسان، فجايع نوين جنگي، و انهدام انقلاب را در شرايط فلج زندگي اقتصادي و از هم پاشيدگي كامل كشور را بدنبال دارد."
"2- زمينه براي موفقيت تبليغات نامبرده، علاوه بر شرايط عيني جنگ و ويراني، به سبب اهمال در انجام تدابير مبرم ايجاد گرديده است، و از اين رو ضرور است كه قبل از هر چيز بيدرنگ فرمان واگذاري زمين در اختيار كميتههاي ارضي صادر شود و در سياست خارجي اقدام فوري از طريق ارائه پيشنهاد به متفقين به منظور اعلام شرايط صلح و آغاز مذاكرات صلح به عمل آيد."
"3- براي مبارزه با مظاهر فعال هرج و مرج و براي جلوگيري از سركوب جنبش ضرور است براي از ميان برداشتن آنها تدابير فوري اتخاذ گردد و كميته نجات اجتماعي مركب از نمايندگان اداره مختار شهرداري و ارگانهاي دمكراسي انقلابي كه در تماس با دولت موقت عمل كنند ايجاد گردد ..."
جالب است تذكر داده شود كه منشويكها و اسارها نيز به اين قطعنامه رأي دادند.
وقتي كرنسكي از اين قطعنامه اطلاع حاصل كرد، اوكسنتيف را براي اداي توضيح به كاخ زمستاني فراخواند. او به اوكسنتيف گفت: " اگر اين قطعنامه، ابراز عدم اعتماد به دولت موقت است، در آن صورت من به شما پيشنهاد ميكنم كابينه جديدي تشكيل دهيد." آنگاه رهبران سازشكار- دان، گوتس، و اوكسنتيف "آخرين سازش خود را انجام دادند." آنان به كرنسكي توضيح دادند كه اين قطعنامه به معناي انتقاد از اعمال دولت نيست.
در زاويه ملتقاي خيابان "مورسكايا" و "نوسكي" دستههاي سرباز مسلح به تفنگهاي سرنيزهدار تمام اتومبيلهاي شخصي را متوقف ميساختند، سرنشينان آنها را پياده ميكردند و ماشينها را به كاخ زمستاني روانه ميساختند. جمعيت زيادي به تماشا ايستاده بود. هيچكس نميدانست اين سربازان طرفدار كي هستند- طرفدار دولت موقت يا طرفدار كميته انقلابي نظامي؟ نزديك كليساي كازان نيز همين وضع جريان داشت. اتومبيلها از خيابان نوسكي به بالا روانه ميشدند. ناگهان پنج شش تن ناوي مسلح به تفنگ ظاهر شدند. آنها خندان با دو سرباز به گفتگو پرداختند. روي نوار كلاه بيلبه ملواني آنها نوشته شده بود: "آورورا" و "زارياسوابودي"- اسامي مشهورترين نبرد ناوهاي بلشويكي در ناوگان بالتيك. يكي از ناويان گفت: "كرونشتاتيها ميآيند." اين سخنان مفهوم سخناني را داشت كه در سال 1792 در پاريس ادا ميشد: "مارسيهها ميآيند." زيرا كرونشتات شامل بيستوپنج هزار ناوي بود همه از بلشويكهاي معتقدي كه آماده استقبال مرگ بودند.
روزنامه "رابوچيايسولدات" (سرباز و كارگر) انتشار يافت. نخستين صفحهاش را پيامي اشغال كرده بود كه با حروف درشت چاپ شده بود:
"سربازان، كارگران، هموطنان"
"دشمنان خلق شب هنگام به حمله دست زدهاند. افسران ستاد كورنيلوفي ميكوشند كه يونكرها و گردانهاي ضربهاي را از اطراف در مركز متمركز سازند. يونكرهاي "اورانينباوم" و واحدهاي ضربهاي "تزارسكويهسهلو" از اطاعت آنها سرپيچي كردند. توطئهاي براي ايراد يك ضربه خائنانه بر شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطربورگ كه چيده ميشود ... حمله توطئه كنندگان ضدانقلابي، بر ضد كنگره شوراهاي سراسر روسيه در آستانه گشايش آن ، و عليه جلسه مؤسسان، عليه خلق متوجه است. شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطروگراد به پاسداري انقلاب ايستاده است. كميته انقلابي نظامي مقابله با فشار توطئهگران را رهبري ميكند. تمام پادگان و تمام پرولتارياي پطروگراد براي ايراد ضربه خردكننده بردشمنان خلق آمادهاند. كميته نظامي انقلابي مقرر ميدارد:"
"1- تمام كميتههاي هنگها، گردانها و دستهها همراه با كميسرهاي شورا و تمام سازمانهاي انقلابي ميبايست بلاانقطاع در حال اجلاس باشند و تمام اطلاعات مربوط به نقشهها و اعمال توطئهگران را در دست خود متمركز سازند."
"2- هيچ سربازي نبايد بدون اجازه كميته از واحد خود دور شود."
"3- بيدرنگ از هر واحد دو نفر نماينده و از هر شوراي برزن پنج نفر نماينده به اسمولني اعزام شود."
"4- درباره تمام اعمال توطئهگران بيدرنگ به انستيتوي اسمولني اطلاع داده شود."
"5- تمام اعضاي شوراي پطروگراد و همه نمايندگان كنگره شوراهاي سراسر روسيه دعوت ميشوند كه فورا" براي جلسه فوقالعاده به انستيتوي اسمولني حضور يابند."
"ضد انقلاب سر جنايتكار خود را بلند كرده است."
"تمام دستآوردها و اميدهاي سربازان، كارگران و دهقانان را خطر بزرگي تهديد ميكند. ولي نيروي انقلاب بسي برتر از نيروي دشمنان انقلاب است."
"امر خلق در دستهاي محكمي قرار دارد. توطئهگران منكوب خواهند شد."
"بيهيچ گونه تزلزل و ترديد، با سرسختي، استواري، خودداري، قاطعيت!"
"زنده باد انقلاب!"
"كميته انقلابي نظامي"
شوراي پطروگراد در اسمولني كه مركز طوفان بود بلاانقطاع جلسه داشت. نمايندگان در همانجا روي زمين كف اتاق مي خوابيدند و سپس بيدار ميشدند تا فورا" در مذاكرات جلسه شركت جويند. تروتسكي، كامنيف، و والودارسكي هريك شش، هشت يا دوازده ساعت در روز سخن ميگفتند. من به طبقه اول فرود آمده به اطاق شماره هيجده رفتم كه در آنجا مشاوره نمايندگان بلشويكها جريان داشت. صداي برنده ناطق با اعتماد تأكيد ميكرد: "سازشكاران ميگويند ما منفرد شدهايم، به آنها توجه نكنيد. سرانجام آنها مجبور خواهند بود يا به دنبال ما بيايند و يا بدون پيروان خويش باقيبمانند."
ناطق ورقهاي را بلند كرد. "ما هم اكنون آنها را به دنبال خود ميكشانيم. همين الآن نمايندگاني از طرف منشويكها و اسارها آمدهاند. آنها ميگويند كه اعمال ما را محكوم ميكنند، معهذا چنانچه دولت بر ما حمله برد، آنها عليه امر پرولتاريا به مبارزه دست نخواهند زد."(صداي هلهله رعدآسا)
با فرارسيدن شب جمعيت انبوهي از سربازان و كارگران، تالار بزرگ را، كه همهمه مبهم آن با دود آبي رنگ توتون به هم ميآميخت، پركرد. كميته اجرائيه مركزي قديم سرانجام تصميم گرفت به نمايندگان كنگره نوين تبريك گويد كه براي آن و شايد براي مجموع نظام انقلابي كه وي به وجود آورده بود مرگ با خود داشت. ضمنا" بايد گفت كه در اين جلسه فقط اعضاي كميته اجرائيه مركزي حق رأي داشتند.
شب از نيمه گذشته بود كه "گوتس" در محل صدارت جلسه قرار گرفت. "دان" در ميان سكوتي سنگين كه به نظر بسيار تهديد كننده مينمود پشت ميز خطابه رفت. وي گفت:
"لحظهاي كه ما از سر ميگذرانيم با فاجعهانگيزترين رنگها ملون است. دشمن در راه به سوي پطروگراد قرار دارد. نيروهاي دمكراسي براي تشكيل مقاومت ميكوشند؛ و در چنين حالي ما در انتظار خونريزي در خيابانهاي پايتخت نشستهايم و گرسنگي نه فقط دولت، بلكه انقلاب را تهديد به نابودي ميكند. تودههاي رنج كشيده و عذاب ديدهاند و به روحيه بيمارگونهاي مبتلا گشتهاند. آنها علاقه خود را به انقلاب از دست دادهاند. اگر بلشويكها، به هر ترتيب كه باشد، شروع كنند، اين نابودي انقلاب خواهد بود ..."(صداها: "دروغ است"). "ضدانقلابيون فقط منتظر بلشويكها هستند تا به غارت و كشتار دست بزنند. اگر هر گونه خروجي رخ دهد جلسه مؤسسان ديگر نخواهد بود. (فريادها دروغ است، افتضاح!"). "به هيچوجه قابل قبول نيست كه پادگان پطروگراد در منطقه عمليات نظامي از اجراي فرامين ستاد سر باز زند ... شما بايست از ستاد و از كميته اجرائيه مركزي منتخب خودتان تبعيت كنيد. "تمام حاكميت به شوراها" يعني مرگ. راهزنان و تازجگران تنها در انتظار لحظهاي هستند كه به چپاولگري و آتش سوزي دست بزنند ... وقتي شعارهايي داده ميشود از اين قبيل كه "به خانهها بريزيد، لباس و كفش بورژواها را از تنشان در آوريد ..."(هميشه: "چنين شعارهايي نبوده است! دروغ! دروغ!"). "فرق نميكند. هر چيزي ممكن است شروع بشود، ولي به همينجا خاتمه خواهد يافت! كميته اجرائيه مركزي قدرت حاكمه دارد، حق دارد عمل كند ... و همگي موظفند از آن اطاعت كنند ... ما از سرنيزه نميترسيم ... كميته اجرائيه مركزي با تن خويش انقلاب را در پناه خواهد گرفت ..."(فريادها: اين تن مدتها است كه مرده است.")
"دان" كه در ميان سروصداي وحشتناك بدون انقطاع، صدايش به زحمت به گوش ميرسيد، در عين اين كه با مشت به كنار كرسي خطابه ميكوبيد. با تمام نيرويش فرياد ميكشيد: "هركس به چنين كاري تحريك كند، اين چنين كس مرتكب جنايت شده است ..." صدايي: "شما مدتها است مرتكب جنايت شدهايد؛ شما حكومت را گرفتيد و آن را به بورژوازي داديد!"
"گوتس" زنگ رياست را به شدت تكان ميدهد: "ساكت! و الا شما را بيرون ميكنم." صدايي: "اگر جرأت داريد بيرون كنيد." (كف زدنها- سوت!.) "دان" ادامه ميدهد:
"اكنون درباره سياست مسالمتآميز "(قهقهه خنده). "متأسفانه روسيه ديگر نميتواند بجنگد. صلح خواهد شد، ولي صلح غيردائمي و غيردمكراتيك ... ما امروز در شوراي جمهوري به منظور گريز از خونريزي قطعنامهاي تصويب كرديم كه واگذاري زمين را به كميتههاي ارضي و آغاز فوري مذاكرات صلح را طلب ميكنند ... "(خنده، فريادها – ديگر دير است!")
از ميان بلشويكها تروتسكي در ميان كفزدنهاي رعدآسا پشت كرسي خطابه قرار گرفت. تمام جلسه به پا خاست و برايش هلهله سرداد. بر چهره لاغر و استخواني تروتسكي زهرخندي مفيستوفلي ( مفيستوفل – قهرمان كتاب فاوست تأليف گوته؛ يعني لبخندي شيطاني، زهرآگين، تمسخرآميز.م) مشاهده ميشد:
"تاكتيك "دان" اثبات ميكند تودهها – تودههاي وسيع، ٌبله و بياعتنا، همه به دنبالش ميروند!"
ناطق با حركاتي تراژيك بر ميگردد و خطاب به صدر جلسه ميگويد:
"وقتي ما راجع به واگذاري زمين به دهقانان سخن ميگفتيم شما با ما مخالف بوديد. ما به دهقانان مراجعه كرديم و گفتيم: اگر به شما زمين نميدهند، خودتان آن را بگيريد. حالا دهقانان به توصيه ما عمل كردهاند و شما به چيزي دعوت ميكنيد كه ما آن را شش ماه پيش مطرح ساختيم! به نظر من اگر كرنسكي اعدام را در جبههها لغو كرده است، اين روش او ناشي از انديشههاي او نبوده است. به گمان من كرنسكي را پادگان پطروگراد كه از اطاعت وي سرباز زده اقناع كرده است. امروز "دان" را متهم ميكنند كه در شوراي جمهوري نطقي ايراد داشته كه وي را به مثابه يك بلشويك مخفي فاش ساخته است ... روزي خواهد رسيد كه خود "دان" بگويد كه در قيام روزهاي سوم تا پنجم ژوئيه، ٌگلِ انقلاب، شركت داشته است ... در قطعنامه پيشنهادي "دان" كه امروز به تصويب شوراي جمهوري رسيد، هيچ اشارهاي به تشديد انضباط در ارتش نشده است و حال اين كه اين نكته در تبليغات منشويكها جاي بس مهمي دارد. نه، تاريخ هفت ماهه اخير نشان ميدهد كه تودهها منشويكها را طرد كردهاند! منشويكها و اسارها بر كادتها پيروز شدند، اما چون قدرت حاكمه را بدست گرفتند آن را به همان كادتها تقديم داشتند. "دان" به ما ميگويد كه شما حق نداريد قيام كنيد؛ قيام حق مسلم هر انقلابي است. وقتي تودههاي ستمديده قيام ميكنند هميشه حق با آنها است."
سپس "ليبر" پوزه باريك و تلخ زبان، در ميان هو و خنده تمسخر آميز رشته سخن را بدست گرفت: "ماركس و انگلس گفتهاند كه پرولتاريا حق ندارد حكومت را تصرف كند تا آن گاه كه براي چنين كاري پخته نشده باشد. در انقلاب بورژوازي، نظير انقلاب ما، تصرف حكومت از طرف تودهها به معني پايان فاجعهانگيز انقلاب است. تروتسكي، به عنوان تئوريسين سوسيالدمكرات، خودش بايد با آنچه هم اكنون ما را بدان فرا ميخواند، مبارزه كند" (فريادها: بس است، برو كنار!")
سپس مارتف سخن گفت كه هر لحظه گفتههايش را فريادها قطع ميكردند: "انترناسيوناليستها با واگذاري حكومت به دمكراسي مخالف نيستند، ولي آنها شيوههاي بلشويكها را محكوم ميكنند. حالا وقت تصرف حكومت نيست."
مجددا" "دان" پشت تريبون رفت و خشمآگين به عمليات كميته انقلابي نظامي، كه كميسرها را براي تصرف روزنامه ايزوستيا و برقراري سانسور اين روزنامه فرستاده بود، اعتراض كرد. سخنانش سروصداي مهيبي به دنبال داشت. مارتف تلاش ميكرد به سخن ادامه دهد، ولي ديگر صدايش شنيده نميشد. نمايندگان ارتش و ناويان بالتيك از جاي خود برخاسته فرياد ميزدند كه دولت آنها شوراهاست.
"ارليچ" در ميان جنجال و قيلوقال قطعنامهاي را پيشنهاد كرد كه كارگران و سربازان را به حفظ آرامش و گوش ندادن به پرووكاتورهاي خواهان تظاهرات دعوت ميكرد، و در عين حال معترف بود به لزوم ايجاد فوري كميته نجات اجتماعي و همچنين اعلام بيدرنگ قانون واگذاري زمين به دهقانان و آغاز مذاكرات صلح توسط دولت موقت.
آنگاه "والودارسكي" از جاي خود پريد و با صداي گرفته فرياد برآورد كه كميتهاجرائيه مركزي حق ندارد در آستانه كنگره شوراها وظايف اين كنگره را بر عهده بگيرد. والودارسكي گفت كه كميته اجرائيه مركزي عملا" مرده است، و اين قطعنامه تنها نيرنگي است به خاطر حفظ حكومت ميرندهاش. "ما بلشويكها به اين قطعنامه رأي نخواهيم داد!" و سپس تمام بلشويكها تالار جلسه را ترك گفتند و آنگاه قطعنامه به تصويب رسيد. نزديك ساعت چهار صبح در ميان راهرو به "زورين" برخوردم كه تفنگي بر دوش داشت.
"ما به قيام دست زديم"- اين سخن را آرام و با فراغ خاطر به من گفت – ما هم اينك وزيران دادگستري و امور مذهبي را توقيف كرديم. آنها هم اكنون در زير زميناند. يك هنگ براي تصرف ايستگاه تلفن روان شده است، هنگ ديگري تلگرافخانه و هنگ ديگري بانك دولتي را متصرف خواهند شد. گارد سرخ به خيابان آمده است."
از روي پلههاي اسمولني، در تاريكي سردي، ما براي نخستين بار گارد سرخ را ديديم. گارد سرخ – متشكل از گروه جواناني در لباس كارگري- آنها تفنگ سرنيزهدار به دست داشتند و نا آرام با هم صحبت ميكردند. از دور از سمت باختر، از بالاي شيروانيهاي ساكت، صداي زودگذر تيراندازيهاي متقابل به گوش ميرسيد. اينها يونكرها بودند كه ميكوشيدند پلهاي روي رود "نوا" را از هم باز كنند تا كارگران و سربازان ناحيه ويبورگ نتوانند به نيروهاي مسلح شوراها كه در آن سمت رودخانه بودند بپيوندند. ولي ناويان كرونشتات مجددا" پلها را وصل كردند. در پشت سر ما از بناي عظيم اسمولني كه چراغهايش ميدرخشيد غلغلهاي شبيه به همهمه كندوي زنبور عسل به گوش ميرسيد.
فصل چهارم
سقوط دولت موقت
روز چهارشنبه هفت نوامبر (بيستوپنج اكتبر) خيلي دير از خواب بيدار شدم. آنگاه كه به سوي نوسكي ميرفتم توپ ظَهر از دژ "پطرپاولوفسكي" شليك شد. روزي بود گرفته و سرد. در جلو بانك چند سرباز مسلح با تفنگهاي سرنيزهدار در كنار درهاي بسته كشيك ميدادند. من پرسيدم: "شما كدام طرفي هستيد؟ دولتي؟"
يكي از آنها غرشكنان جواب داد: "ديگر دولتي در كار نيست، خوشبختانه". اين تنها چيزي بود كه توانستم از او بفهمم.
ترامواها در خيابان نوسكي در رفت و آمد بودند. زنها و پسر بچهها خود را به هرجا كه دستشان ميرسيد آويخته بودند. مغازهها باز بود. چنين مينمود كه اضطراب تودههاي توي كوچه از روز پيش كمتر است. موجي از دعوتهاي تازه براي مقاومت عليه قيام برخاسته و همان شبانه در و ديوار شهر از اوراق تبليغاتي مبني بر دعوت مردم به مبارزه با قيام پر شده بود. دهقانان، سربازان جبهه، كارگران پطروگراد، همه به مخالفت با قيام دعوت شده بودند. يكي از اين اوراق بدين مضمون بود:
از طرف دوماي شهر پطروگراد
"دوماي شهر به اطلاع ميرساند كه دوما در جلسه فوقالعاده ششم نوامبر (بيستوچهار اكتبر) خود كميتهاي به عنوان كميته نجات عمومي از اعضاي دوماهاي مركزي و محلي و نمايندگان سازمانهاي دمكراتيك انقلابي زير تشكيل داد: كميته اجرائيه مركزي شوراي نمايندگان كارگران و سربازان، كميته اجرائيه نمايندگان دهقانان سراسري روسيه، نمايندگان سازمانهاي نظامي، ناوگان مركزي، نمايندگان شوراهاي كارگران و سربازان پطروگراد، شوراي اتحاديههاي كارگري و غيره."
"اعضاي كميته نجات عمومي در ساختمان دوماي شهرداري اجراي وظيفه خواهد كرد. تلفن شماره 40 – 15 ،77 – 223 و 36- 138 . تاريخ هفت نوامبر (بيستوپنج اكتبر) 1917 "
گرچه من در آن لحظه متوجه واقعيت نشدم، اما اين آگهي در حكم اعلان جنگ عليه بلشويكها بود. نسخهاي از روزنامه "رابوچيپوت" – تنها روزنامهاي كه براي فروش عرضه ميشد- خريدم. كمي پس از آن پنجاه كوپك به يك سرباز دادم و يك نسخه دست دوم از روزنامه "دِن" (روز) را از او گرفتم. روزنامه بلشويكي در چاپخانه متعلق به "روسكاياووليا"، كه اينك مصادره شده بود، با قطع بزرگ و عناوين درشت به چاپ رسيده بود- از اين قبيل: تمامي قدرت به شوراي كارگران، سربازان و دهقانان- صلح- نان- زمين." مقاله اساسي آن به امضاي زينوويوف بود كه به همراه لنين در مخفيگاه به سر ميبرد. مقاله چنين شروع ميشد:
"هرسرباز، هركارگر، هرسوسياليست واقعي، هردمكرات شرافتمند تشخيص ميدهد كه در برابر وضع موجود دو راه بيشتر وجود ندارد: يا تمامي قدرت در دست ملاكان بورژوا باقي خواهد ماند و مفهوم آن سركوب كارگران، سربازان، و دهقانان، ادامه جنگ، گرسنگي و مرگ اجتنابناپذير خواهد بود؛ و يا اين كه قدرت به كارگران، سربازان و دهقانان انقلابي منتقل ميشود و معناي آن الغاي كامل ستم مالكان، لگام زدن به سرمايهداران، و پيشنهاد فوري صلح عادلانه خواهد بود و آنگاه است كه دهقانان صاحب زمين خواهند شد؛ آنگاه است كه حق نظارت كارگران بر كارخانهها تضمين خواهد گرديد؛ آنگاه است كه براي گرسنگان نان تأمين خواهد شد؛ آنگاه است كه جنگ نابخردانه پايان خواهد يافت."
روزنامه "دِن"(روز) شامل اخبار متفرقه شب هيجانانگيز گذشته بود- از اين قبيل: "تصرف مراكز تلفن، ايستگاه بالتيك و تلگرافخانهها، ناتواني يونكرهاي "پطرهوف" در اين كه خود را به پطروگراد برسانند، ترديد قزاقها، توقيف بعضي از وزراء، تير خوردن رئيس پليس شهر، توقيف متقابل، برخورد سربازان گشتي و يونكرها و گارد سرخ."
در گوشه ميدان "مورسكايا" به سروان "گامبرگ"- منشويك آبورونتسي و دبير شعبه نظامي حزب مزبور – برخوردم و چون از او پرسيدم آيا در واقع قيامي رخ داده است، او در يك حالت خستگي شانه را بالا افكند و جواب داد: "كي ميداند؟ خوب، اين امكان هست كه بلشويكها قدرت را بدست آورده باشند، اما بيش از سه روز قادر به حفظ آن نخواهند بود. كسي را ندارند كه بتواند دولت را اداره كند. شايد همان بهتر كه آزمايش كنند. با اين كار فاتحه آنها خوانده خواهد شد ..."
هتل نظامي واقع در كنج ميدان "سنتايزاك" از طرف ناويان مسلح تصرف شده بود. در اطاق انتظار عده زيادي افسران جوان و خوش پوش و پرزرق و برق ديده ميشدند كه به اين سو و آن سو ميرفتند و با هم نجوا ميكردند- ناويان به آنها اجازه خروج نميدادند.
ناگهان از بيرون صداي تيري به گوش رسيد و متعاقب آن در گوشه و كنار تيراندازي شروع شد. من دويدم بيرون. در پيرامون قصر مارينسكي، مقر شوراي جمهوري روسيه، وضع غير عادي جريان داشت. در سراسر ميدان سربازان به طور اريب صف بسته و همه حاضر به آتش بودند و بام مهمانخانه را نگاه ميكردند. يكي فرياد كشيد: "پرووكاسيون! به طرف ما تيراندازي كردند" و سرباز ديگري به سوي وي دويد.
در كنج غربي كاخ يك اتومبيل زرهپوش ديده ميشد كه پرچم سرخي در بالاي آن در اهتزاز بود و روي پرچم نوشته شده بود: "SRSD "- شوراي نمايندگان كارگران و سربازان. لولههاي تفنگ همه به سوي "سنتايزاك" قراول ميرفت. در دهانه خيابان "نووايا" از چندين جبعه، بشكه، يك تختخواب كهنه و يك واگن، سنگري تعبيه شده بود. يك توده الوار انتهاي اسكله "مورسكايا" را سد كرده بود. مقداري الوار كوتاه از يك انبار چوب به عنوان سنگر موقتي در جلو در ساختمان روي هم چيده بود. من پرسيدم: "مگر جنگي در پيش خواهد بود؟
سربازي با عصبانيت جواب داد: "به همين زودي، به همين زودي رفيق. برو از اينجا، صدمه ميبيني!" و در حالي كه به سوي اداره نيروي دريايي اشاره ميكرد ادامه داد:
"از آن طرف خواهند آمد."
"كي ميآيد؟"
سرباز جواب داد: "برادرجان، اين را ديگر نميدانم". و آنگاه تفي بر روي زمين افكند.
در جلو در كاخ گروهي سرباز و ناوي جمع بودند. يك ناوي از فرجام كار شوراي جمهوري صحبت ميكرد و ميگفت: "ما رفتيم آنجا. جلو درها را از رفقاي خودمان گذاشتيم. من به طرف ضدانقلابي كورنيلوفي رفتم كه روي صندلي رياست نشسته بود. آن وقت گفتم: شوراي جمهوري تمام شد. زود بساطتان را جمع كنيد و برويد خانه."
قهقهه خنده بلند شد. من در حالي كه مدارك خود را نشان ميدادم كوشيدم كه از در تالار مطبوعات بگذرم. آنجا يك ناوي تنومند متبسم مرا نگاه داشت و چون جواز خود را نشان دادم گفت: "اگر شما ميكائيل مقدس هم باشيد نميتوانيد از اينجا عبور كنيد." از شيشه دَر، صورت يك سرباز فرانسوي را ديدم كه موج شيشه آن را بريده بريده نشان ميداد. حركات دستش هم همچنان بريده بريده، مشاهده ميشد. او هم در داخل مانده بود و راه خروج نداشت ...
آن طرفتر مردي كوچكاندام با سبيل خاكستري در لباس ژنرالي بين گروهي سرباز ايستاده با صورت بر افروخته فرياد ميزد: "من ژنرال آلكسيهيف هستم، به عنوان افسر فرمانده تو و به عنوان عضو شوراي جمهوري طلب ميكنم به من راه داده شود." نگهبان سر خود را خاراند. از گوشه چشمان مضطرب نگاهي به بيرون افكند و به افسري كه به آنجا نزديك ميشد اشاره كرد. افسر چون متوجه شد با چه كسي سروكار دارد دست و پاي خود را گم كرد و پيش از اين كه آگاهانه بداند چه ميكند با همان عادت قديمي سلامي نظامي داده و گفت:
"حضرت اجل! ورود به قصر اكيدا" ممنوع است. من حق ندارم."
اتومبيلي به آنجا رسيد و "گوتس" را ديدم در درون آن نشسته و ظاهرا" با نشاط تمام قاهقاه ميخندد. چند دقيقه بعد اتومبيل ديگري رسيد كه در جلو آن چند سرباز مسلح قرار داشتند و درون آن پر بود از اعضاء توقيف شده دولت موقت. "پطرز"- عضو كميته انقلابي نظامي، از اهل لتوني- با عجله به اين سوي ميدان آمد. من در حالي كه اشاره به افراد توقيف شده ميكردم به او گفتم:
"من گمان ميكردم ديشب همه اينها را شما به تور انداخته باشيد."
وي مانند پسر بچهاي كه از چيزي مأيوس شده باشد جواب داد:
"آه، احمقها پيش از اين كه ما تصميم بگيريم به بسياري از آنها مجال دادند كه فرار كنند ..."
پايينتر در سمت خيابان "واسكرهسينسكي" انبوهي از ناويان و به دنبال آنها ستون بيانتهاي سربازان، تا آنجا كه چشم كار ميكرد، در حركت بودند.
ما از خيابان "آدميرالتيسكي" به سوي كاخ زمستاني رفتيم. تمام مدخلهاي ميدان قصر را سربازان نگهبان سد كرده بودند. صفي از سربازان از يك سو تا سوي ديگر جهت غربي را در ميان گرفته و انبوهي از مردم با نگراني در پيرامون آنها گرد آمده بودند. همه چيز آرام و ساكت مينمود جز اين كه عدهاي از سربازان از داخل قصر چوب به خارج ميبردند و در جلو دروازه اصلي ميچيدند.
هيچ نميدانستم كه نگهبانان از دولتيها هستند يا از شوراها. سفارشنامهاي كه از اسمولني داشتيم اثري نميبخشيد. با اين جهت ما در حالي كه باد به غبغب انداخته بوديم و پاسپورت امريكايي خود را نشان ميداديم و پيوسته ميگفتيم "كار اداري داريم" در سمت ديگر راه خود را از ميان جمعيت ميبريديم. بر دروازه كاخ همان دربانان قديمي در اونيفورمهاي آبي رنگ با دكمههاي برنجي و يقههاي سرخ مليله دوزي و زرين با كمال ادب پالتو و كلاه ما را گرفتند و ما از پلهها بالا رفتيم. در سرسراي تاريك و غمانگيز كه از پردههاي قاليچهاي آن اثري بر جا نمانده بود چند تن خدمتگزاران سالخورده بيحال يله داده بودند. در جلو اطاق كرنسكي افسر جواني بالا و پايين ميرفت و سبيل خود را ميجويد. ما سئوال كرديم كه آيا مصاحبه با نخستوزير ممكن است؟ وي سري فرود آورد، پاشنهها را به هم كوبيد و به زبان فرانسوي گفت:
"نه، متأسفم. الكساندرفيدورويچ فعلا" فوقالعاده گرفتار است ..." سپس لحظهاي به ما خيره شد و افزود: "حقيقت امر اين است كه او اينجا نيست .."
"پس كجاست؟"
"به طرف جبهه رفته است. اما ميدانيد؟ اتومبيل او به قدر كافي گازولين نداشت. ما مجبور شديم بفرستيم گازولين از بيمارستان انگليسيها بگيريم."
"آقايان وزراء اينجا هستند؟"
"آنها در يكي از اطاقها جلسه دارند- درست نميدانم."
"بلشويكها خواهند آمد؟"
"البته! شك نيست كه خواهند آمد. من هر لحظه منتظر تلفن هستم كه آمدن آنها را خبر بدهد. اما ما هم آماده هستيم. جلو در كاخ يونكرها را گماشتهايم. پشت آن در."
"ميتوانم داخل بشوم؟"
"خير به هيچوجه اجازه نيست." ناگهان با همه دست داد و از آنجا دور شد. ما به طرف در ممنوعالورود رفتيم كه آن را موقتا" كار گذاشته بودند و سرسرا را به دو نيمه ميكرد و از بيرون چفت شده بود. از آن سوي در صداهايي شنيدم. كسي ميخنديد. ساحت وسيع كاخ مانند گورستان خاموش بود و تنها اين صداها سكوت را به هم ميزد. يك پيشخدمت سالخورده از جلو ما دويد و گفت: "نه، بارين. نبايد برويد."
"چرا در چفت است؟"
وي جواب داد: "براي اين كه سربازها را آنجا نگه داريم." پس از چند دقيقه عنوان كرد كه ميخواهد استكاني چاي بنوشد و به آنسوي سرسرا بازگشت. ما چفت در را باز كرديم. در سمت داخل يك جفت سرباز پاس ميدادند، اما به ما چيزي نگفتند. سرسرا به اطاق بزرگ مزيني منتهي ميشد با گچبريهاي زراندود و چهلچراغ بزرگ كريستال. پشت آن چند اطاق كوچكتر قرار داشت كه با چوبهاي تيره رنگ فرش شده بود. روي پاركت در دو سمت كومههاي تشك و پتوي كثيف توده شده بود و روي بعضي از آنها سربازها دراز كشيده بودند. در هر گوشه مقداري ته سيگار، تكههاي نان، لباس، شيشههاي خالي با علامت مشروبات گرانبهاي فرانسوي ديده ميشد. تعداد بيشتر و بيشتري از سربازان با سردوشهاي سرخ مدرسه يونكرها در محيطي آكنده از بوي زننده توتون و بدنهاي نشسته، ميآمدند و ميرفتند. يكي از آنها بطري بورگاندي سفيد در دست داشت كه ظاهرا" از كاخ ربوده شده بود.آنگاه كه از كنار آنها ميگذشتيم و از اطاقي به اطاق ديگر ميرفتيم حيرت زده به ما مينگريستند. سرانجام به رديف تالارهاي پذيرايي تشريفاتي رسيديم كه پنجرههاي بزرگ و گردوخاك گرفته آنها به ميدان باز ميشد. ديوارها با پردههاي بزرگ نقاشي در درون چهارچوبهاي بزرگ و مٌذهب، كه صحنههاي تاريخي و جنگي را نشان ميدادند، مزين شده بود: "دوازده اكتبر 1812 "، "شش نوامبر 1812" و "شانزده-بيستوهشت اوت 1813 ". يكي از آنها گوشه سمت راستش پاره شده بود.
كاخ صورت سربازخانه بزرگي را پيدا كرده بود. در و ديوار نشان ميداد كه هفتههاست كه به اين صورت درآمده است. در آستانه هر پنجره مسلسلي نصب كرده بودند. در بين تشكها تفنگ روي هم چيده شده بود.
هنگامي كه مشغول تماشاي عكسها بوديم صداي نفس آلوده با بوي الكل از سمت چپ من مرا متوجه خود كرد. شخصي با لهجه بد ولي روان فرانسوي گفت: "توجه زياد شما به اين نقاشيها نشان ميدهد كه خارجي هستيد." وي مردي بود كوتاه و چاق و آنگاه كه كلاه از سر برگرفت معلوم شد سرش طاس است. وي ادامه داد:
"امريكايي هستيد؟ بسيار مسرورم. من سروان ستاد ولاديميرآرتزيباشف هستم. كاملا" در خدمت شما." مثل آن بود كه پرسه زدن چهار نفر خارجي، و يكي از آنها زن، در مقر دفاع ارتشي كه هر لحظه در انتظار حمله به سر ميبرد، هيچ غرابتي برايش نداشت. وي شروع به شكايت از اوضاع روسيه كرد و گفت:
"تنها حرف بر سر بلشويكها نيست. بلكه سنتهاي عالي به كلي منسوخ شده است. به اطراف خودتان نگاه كنيد. آنها همه شاگردان مدرسه افسري هستند، اما آيا مردم محترمي هستند؟ كرنسكي در مدرسه افسري را بر روي هر داوطلب و سربازي كه توانست امتحان بدهد باز گذاشت. طبعا" عده زيادي دچار بيماري مسري انقلاب شدهاند ..."
بدون اين كه از حرفهاي خود نتيجهاي گرفته باشد موضوع صحبت را تغيير داد: "من خيلي مايلم از روسيه بروم. تصميم گرفتهام وارد ارتش امريكا بشوم. ممكن است خواهش كنم پيش كنسول خودتان ترتيب كار مرا بدهيد؟ من آدرس خودم را به شما خواهم داد." عليرغم اعتراض ما آدرس خودش را روي تكه كاغذي نوشت و آن وقت مثل آن بود كه باري از دوشش برداشته شده است. من هنوز اين آدرس را در اختيار دارم: "اورانين بائومسكايا يا شكولا-2 – استاراياپتروف." سپس در حالي كه اطاقها را به ما نشان ميداد به سخنان خود افزود: "ما امروز صبح زود سان ديديم. فوج زنها تصميم گرفت نسبت به دولت وفادار بماند."
"آيا اين سربازان زن در درون قصر هستند؟"
"بلي، آنها در اطاق عقب مستقر شدهاند كه اگر حادثهاي رخ دهد آسيبي به آنها نرسد."
آهي كشيد و ادامه داد: "مسئوليت سنگيني است!"
لحظهاي كنار پنجره ايستاده به ميدان جلو كاخ خيره شديم كه سه گروهان از يونكرها با شنلهاي خاكستري دراز، و مسلح، به فرماندهي يك افسر بلند قامت و زبر و زرنگ صف ميكشيدند. او را شناختم. وي استانكهويچ نام داشت، كميسر نظامي حكومت موقت بود. پس از چند لحظه دو گروهان از اين جمع دوشفنگ كردند و سه بار فرياد كشيدند، با قدمهاي فشرده از ميدان گذشتند و از زير طاقنصرت سرخ به سوي شهر رفته از نظر ناپديد گرديدند.
يك نفر گفت: "آنها ميروند خط تلفن را تصرف كنند."
سه تن از يونكرها در كنار ما ايستاده بودند و ما با آنها وارد صحبت شديم. به ما گفتند كه از سربازان و درجهداراني هستند كه وارد مدرسه نظام شدهاند. اسامي آنها روبرتاولف، الكسيواسيلنكو و ارنيزاكس از اهل لتوني- ولي حالا ديگر نميخواهند افسر بشوند، زيرا افسرها هيچ وجهاي ندارند. در واقع معلوم بود كه به كار خودشان درمانده هستند و وضع و حال رضايتبخشي ندارند.
با اين همه زود به گزافه گويي پرداختند: "اگر بلشويكها بيايند به آنها نشان خواهيم داد كه چطور بايد جنگيد. آنها جرأت جنگيدن ندارند، ترسو هستند. اما اگر ما مغلوب شويم، خوب، هركدام يك گلوله براي خودمان نگه ميداريم ..."
در همين لحظه صداي تيراندازي از نقطهاي نه چندان دور بگوش رسيد. در ميان ميدان، مردم شروع به دويدن كردند. بعضي خود را روي زمين ميانداختند. درشكهچيها كه در گوشهاي ايستاده بودند به هر سو به حركت درآمدند. از همه جا فرياد و غوغا بلند بود. سربازها اين سو و آن سو ميدويدند و تفنگها را برميداشتند و فرياد ميكردند: "از اينجا ميآيند، از اينجا ميآيند!" اما پس از چند دقيقه بار ديگر آرامش برقرار شد. درشكهچيها بازگشتند. آنها كه به روي در افتاده بودند بلند شدند. سر و كله يونكرها از زير طاق سرخ نمايان شد كه با قدمهاي موزون پيش ميآمدند و يكي از آنها به دو تن از همكاران خود تكيه داده بود.
آنگاه كه كاخ را ترك گفتم ديگر ديروقت شده بود. نگهبانان ميدان همه ناپديد شده بودند. ساختمان بزرگ و نيمه مدور دولتي متروك به نظر ميرسيد. ما براي صرف غذا به هتل فرانس رفتيم و درست موقعي كه نيمي از سوپ خود را خورده بوديم پيشخدمت كه رنگ از رويش پريده بود به سوي ما آمد و با اصرار از ما خواست كه به اطاق غذاخوري سمت عقب برويم، زيرا ميخواستند چراغهاي كافه را خاموش كنند. وي گفت: "تيراندازي خواهد شد."
هنگامي كه بار ديگر وارد "مورسكايا" ميشديم هوا به كلي تاريك بود و تنها در گوشه "نوسكي" كور سوي چراغي خيابان را اندكي روشن كرده بود. در زير چراغ اتومبيل زرهپوشي ايستاده بود و دود از آن خارج ميشد. پسربچهاي از آن بالا رفته و به لوله مسلسل آن خيره شده بود. سربازها و ناويها در آنجا مستقر شده و ظاهرا" در انتظار به سر ميبردند. ما به سوي طاق سرخ بازگشتيم كه گروهي سرباز آنجا جمع شده و به كاخ زمستاني كه كاملا" روشن بود مينگريستند و با صداي بلند صحبت ميكردند. يكي از آنها ميگفت: "كميته ميگويد صبر كنيم. چطور ميتوانيم به آنها تيراندازي كنيم؟ فوج زنها آنجا است، آن وقت به ما خواهند گفت زنهاي روسي را به گلوله بستهايم."
چون به "نوسكي" رسيديم يك اتومبيل زرهپوش ديگر از گوشه ميدان پيدا شد. مردي سر خود را از برجك آن خارج كرد و فرياد كشيد: "بياييد برويم حمله كنيم!"
راننده زرهپوش اولي جلو آمد و با صداي بلندي كه در ميان تلقتلق ماشين بتواند به گوش طرف برسد گفت: "كميته ميگويد صبر كنيم. آنجا پشت كومههاي چوب توپ كار گذاشتهاند.
اينجا ترامواها متوقف و عابرين انگشت شمار بودند. روشنايي وجود نداشت. اما به فاصله چند ساختمان آنطرفتر ترامواها، انبوه مردم، پنجرههاي روشن مغازهها، و اعلانات الكتريكي سينماها جلب نظر ميكرد. زندگي مسير عادي خود را ميپيمود. ما براي تاتر "مارينسكي" بليط داشتيم. همه تاترها داير بودند، اما هيجان و حركت بيرون جالبتر بود ...
در تاريكي پاي ما به تودههاي الوار، كه در پل پليتسيسكي از آنها سنگر تعبيه شده بود، بر ميخورد. در جلو قصر استراكانوف چند سرباز توپ صحرايي سه اينچي را كار ميگذاشتند. سربازها با اونيفورمهاي مختلف بدون مقصد ميآمدند و ميرفتند و خيلي زياد حرف ميزدند ..
در سمت "نوسكي" چنان بود كه گفتي تمام مردم شهر آنجا گرد آمده قدم ميزنند. در هرگوشه انبوه كثيري گرد آمده و به بحثهاي آتشين گوش ميدادند. عده دوازده نفري سرباز با تفنگهاي سرنيزهدار در چهار راهها پاسداري ميكردند. پيرمرداني با صورتهاي سرخ در درون پالتوهاي خز گرانبها مشتهاي بسته خود را به آنها حواله ميدادند. زنهاي شيكپوش هياهوكنان به آنها ناسزا ميگفتند. سربازها محجوب و ناراحت نيشخند ميزدند و با بيميلي استدلال ميكردند ... زرهپوشها كه به نام تزارهاي نخستين- اولك، روريك و اسوياتوسلاو- ناميده ميشدند نشيب و فراز خيابان را ميپيمودند و بر روي آنها حروف درشت سرخرنگ RSDRP (حزب سوسيالدمكرات كارگري روسيه) خوانده ميشد. در خيابان ميخائيلوفسكي مردي پديدار شد كه زير بغلش پر از روزنامه بود. انبوه مردم يورش بردند و دور او را گرفتند و با پرداخت يك، پنج و ده روبل به بهاي يك روزنامه روي دست هم بلند ميشدند و روزنامه را ميقاپيدند. اين روزنامه "رابوچيايسولدات" بود كه پيروزي انقلاب پرولتري و آزادي بلشويكهايي را كه هنوز در زندان بودند بشارت ميداد و از ارتش، چه در جبهه و چه در عقب جبهه، طلب حمايت ميكرد. اين شماره فقط داراي چهار صفحه با حروف درشت بود و فاقد هرگونه خبر.
در گوشه خيابان "سادووايا" قريب دو هزار نفر گرد آمده بودند. جمعيت به پشتبام بناي مرتفعي مينگريست كه در آنجا روشنايي سرخ رنگ كوچكي روشن و خاموش ميشد.
دهقان بلند قامتي بدان اشاره كرد و گفت: "نگاه كنيد! آنجا پرووكاتور نشسته است و الآن تيراندازي خواهد كرد ..." ولي گويي كسي مايل نبود به آنجا برود و ببيند موضوع از چه ............................................ص67 كتاب.......................................... عظيم خاكستري رنگي كه دو پرچم سرخ بر روي برجك آن در اهتزاز بود سوتكشان از دروازه خارج شد. هوا سرد بود. افراد گارد سرخ كه دروازه را پاسداري ميكردند براي گرمكردن خود به گرد كومههاي آتش حلقه زده بودند. در دروازههاي داخلي نيز كومههاي آتش روشن شده بود و در پرتو نور آنها نگهبانان آرام جوازهاي ما را ميخواندند و ما را ورانداز ميكردند. در طرفين در ورودي مسلسلها آماده به جنگ مستقر و از درون جعبههاي فشنگ آنها نوارهاي فشنگ همچون مار دراز شده بود . درون حياط در زير درختان چندين زرهپوش ايستاده بود و موتورهاي آنها كار ميكرد. در تالارهاي عظيم كمروشنايي از صداي چكمههاي سنگين، فريادها و گفتگوها، غوغا برپا بود. همه روحيهاي مصمم داشتند. انبوه كارگران با پيراهنها و كلاههاي پوستي سياه كه اكثرا" تفنگي بردوش داشتند، و سربازان با شنلهاي خشن زردرنگ وكلاههاي پوستي خاكستري پلكانها را اشغال كرده بودند. لوناچارسكي و كامنيف با عجله براي خود راه باز ميكردند و جايي ميرفتند. آنها با چهرههاي متفكر با هم حرف ميزدند و هريك از آنها كيفي مملو از كاغذ زير بغل داشت. جلسه شوراي پطروگراد پايان پذيرفته بود. من كامنيف را متوقف ساختم. مردي بود كوتاه قد، با حركاتي تند، صورت پهن و سري نزديك شانهها. او بي هيچ مقدمه قطعنامهاي را كه همان لحظه تصويب شده بود براي من به زبان فرانسه ترجمه كرد:
"شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطروگراد انقلاب پيروزمند پرولتاريا و پادگان پطروگراد را تبريك ميگويد. شورا به ويژه آن همبستگي، تشكل، انضباط و آن اتحاد كاملي را كه تودهها در اين قيام- كه از لحاظ پيروزمندي بدون خونريزي استثنايي بوده است- از خود نشان دادند خاطرنشان ميسازد. شورا ابراز اطمينان بيتزلزل ميكند كه دولت كارگري- دهقاني كه انقلاب در هيئت حكومت شوروي تأسيس خواهد كرد، حمايت تمام تودههاي دهقانان تهيدست را براي پرولتارياي شهري تأمين خواهد نمود، و اين دولت با استواري به سوي سوسياليسم پيش خواهد رفت كه يگانه وسيله نجات كشور از فلاكتها و مصيبتهاي بيمانند جنگ ميباشد."
"دولت نوين كارگري- دهقاني، بيدرنگ به تمام خلقهاي رزمنده، صلح دمكراتيك و عادلانه پيشنهاد خواهد كرد. اين دولت بيدرنگ مالكيت ملاكان را بر زمين ملغي و زمين را به دهقانان واگذار خواهد كرد. او نظارت كارگري را بر توليد و توزيع فرآوردهها برقرار كرده و كنترل همه خلقي را بر بانكها، ضمن تبديل تمام آنها به يك بانك واحد، مستقر خواهد ساخت."
"شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطروگراد تمام كارگران و تمام دهقانان را فرا ميخواند كه با تمام نيروي خود به حمايت از انقلاب كارگري-دهقاني برخيزند. شورا ابراز اطمينان ميكند كه كارگران شهري در اتحاد با دهقانان تهيدست، انضباط رفيقانه بيتزلزلي از خود نشان داده، نظم انقلابي سختي را كه براي پيروزي سوسياليسم ضرور است ايجاد خواهند كرد."
"شورا معتقد است كه پرولتارياي كشورهاي اروپاي غربي ما را ياري خواهند كرد تا امر سوسياليسم را به پيروزي كامل و استوار برسانيم."
من پرسيدم: "يعني شما خيال ميكنيد پيروزي حاصل شده است؟ ..."
او شانهها را بالا افكند. "هنوز كارهاي انجام دادني خيلي زياد است، به طور وحشتناكي زياد است. كار تازه دارد شروع ميشود ..."
................................ص 68 كتاب..................................هاي كارگري را ديدم او با خاطر افسرده جلو پايش را نگاه ميكرد و ريش خاكستريش را گاز ميگرفت. او فرياد برآورد: "ديوانگي است، ديوانگي!" "پرولتارياي اروپا برنميخيزد .. تمامي روسيه ...". وي با پريشانخاطري دست خود را تكان داد و با سرعت دور شد. ريازانوف و كامنيف با قيام مخالف بودند، ولي نيروي دهشتناك استدلالات لنيني را بر گرده خود حس ميكردند.
جلسه بسيار مهمي گذشته بود. تروتسكي از طرف كميته انقلابي نظامي اعلام داشت ديگر دولت موقت وجود ندارد. وي اظهار داشت كه: خصيصه دولتهاي بورژوايي و خردهبورژوايي آن است كه آنها تودهها را فريب ميدهند. اكنون برعهده ما- شوراي نمايندگان كارگران و سربازان و دهقانان- است كه سرمشق بيسابقه تاريخ يعني حاكميتي را كه هدفش جز برآوردن نياز سربازان، كارگران و دهقانان نباشد، ايجاد كنيم."
لنين پشت ميز خطابه ظاهر شد. هلهله رعدآسايي وي را استقبال كرد. او به پيشگويي از انقلاب سوسياليستي پرداخت ... پس از او نوبت ايراد نطق به زينوويف رسيد. وي گفت: "امروز ما وام خود را در قبال پرولتارياي بينالمللي ادا كرديم و ضربه دهشتناكي به جنگ، ضربهاي بر تمام امپرياليستها و از جمله به ويلهلم دژخيم وارد آورديم."
پس از آن تروتسكي اطلاع داد كه: "تلگرافهايي مشعر بر پيروزي قيام به جبهه ارسال گرديده ولي هنوز پاسخ دريافت نشده است. شايع است كه نيروهاي نظامي به سوي پطروگراد در حركتند. لازم است يك هيئت نمايندگي به سوي آنها اعزام شود تا تمام حقيقت را براي آنها بازگو كند.(صدايي: "شما قبل از موعد اراده كنگره و شوراهاي سراسر روسيه را بيان ميكنيد!")
"تروتسكي با لحني سرد گفت: "اراده كنگره شوراهاي سراسر روسيه قبل از موعد به وسيله عمل قيام بزرگ كارگران و سربازان پطروگراد اعلام شده است."
ما از ميان انبوه جوشان جمعيتي كه كنار در به يكديگر فشار وارد ميآوردند راه باز كرده وارد تالار بزرگ شديم. تالار با چهلچراغهاي درخشاني روشن بود. برروي نيمكتها و صندليها، در معبرها و طاقچهها، حتي بر لبه سكويي كه براي هيئت رئيسه تدارك شده بود، نمايندگان و كارگران و سربازان از تمام روسيه نشسته بودند. آنها گاه در سكوت تشويقآميز و گاه با سروصداي وحشتانگيزي منتظر زنگ رئيس بودند. بخاريها در تالار خاموش بودند. اما بخار بدنهاي نشسته آن را گرم كرده بود. دود آبي رنگ ناخوشآيند توتون بلند ميشد و در هوا معلق ميماند.گاهگاه فردي از رهبران پشت كرسي خطابه ميرفت و از رفقا خواهش ميكرد سيگار نكشند. آنگاه تمام حضار از جمله آنهايي كه سيگار ميكشيدند فرياد برميآوردند: "رفقا! سيگار نكشيد!" و كشيدن سيگار ادامه مييافت." پطروفسكي آنارشيست و نماينده كارخانه "ابوخوفسكي" مرا در كنار خود جاي داد. ريش او نتراشيده و صورتش نشسته بود و از بيخوابي به زحمت خود را روي پا نگه ميداشت. او سه شبانه روز بلاوقفه در كميته انقلابي نظامي كار كرده بود.
برروي سكوي تعبيه شده رهبران كميته اجرائيه مركزي سابق نشسته بودند و براي آخرين بار برعهده داشتنند كه جلسه شوراهاي نامطيع را كه از نخستين روزهاي انقلاب اداره ميكردند، برگزار نمايند. اكنون شوراها عليه آنها قيام كردهاند. نخستين مرحله انقلاب روسيه كه اين افراد سعي در متوقف ساختن آن كردند پايان پذيرفته بود. سه نفر از مهمترين آنها در هيئت رئيسه ديده ميشد. كرنسكي از ميان شهرها و قصباتي كه به جنبش درآمده بودند به جبهه فرار كرده بود. چخيدزه – عقاب پير- نيز نبود. او با نفرت به موطنش در كوهاي گرجستان رفته و در آنجا به علت بيماري سل بستري شده بود. تسرهتلي بيغم نيز حضور نداشت. او هم سخت بيمار بود. ولي سرانجام آمد و تمام هنر گويندگي خود را براي دفاع از آنچه كه ديگر كارش از كار گذشته بود، بكار برد. در پشت ميز هيئت رئيسه "گوتس"، "دان"، "باگدانف"، "برويدو" و "فيليپوسكي"- همه با چهرههاي رنگپريده، قيافههاي ناراضي، چشمها به زير افكنده نشسته بودند. در پايين پاي آنها دومين كنگره شوراهاي روسيه ميجوشيد و بالاي سر آنها كميته انقلابي نظامي كه تمام رشتههاي قيام را در دست داشت و ضربات دقيق و شديد وارد ميآورد و پر تبوتاب كار ميكرد. ساعت ده و چهل دقيقه شب بود.
"دان" كه اونيفورم كيسه مانند سرهنگ نظامي برتن داشت زنگ را به حركت درآورد. بيدرنگ سكوت سنگيني، كه آن را فقط جروبحث و ازدحام كنار در ميشكست، حكمفرما شد. "دان" با لحني غمانگيز سخن آغاز كرد: "حاكميت در دست ما است". كمي درنگ كرد و ادامه داد:
"رفقا! كنگره شوراها در چنان لحظهاي استثنايي و در چنان اوضاع و احوال استثنايي گرد آمده است كه فكر ميكنم شما ميفهميد چرا كميته اجرائيه مركزي كاري اضافي ميداند كه جلسه حاضر را با يك نطق سياسي افتتاح كند. اين امر براي شما بخصوص مفهوم خواهد شد، اگر بياد آوريد كه من عضو هيئت اجرائيه مركزي هستم و در اين لحظه رفقاي حزبي ما در كاخ زمستاني زير آتش قرار دارند و فداكارانه وظايف خود را در وزارتخانههايي كه اداره آنها را كميته اجرائيه مركزي برعهده آنها گذارده است انجام ميدهند. (همهمه) نخستين جلسه كنگره دوم شوراي نمايندگان كارگران و سربازان را مفتوح اعلام ميدارم."
در ميان جنبوجوش و سروصداي عمومي انتخاب هيئترئيسه شروع شد. "اوانهسوف" اظهار داشت: بنا به موافقتي كه بين بلشويكها و اسارهاي چپ و منشويكهاي انترناسيوناليست حاصل گرديد، تصميم گرفته شده است كه هيئت رئيسه بر مبناي تناسب نمايندگان تركيب شود. چند نفر منشويك از جا پريدند و فرياد اعتراض برآوردند. يك سرباز ريشو سر آنها داد زد: "بياد بياوريد، بياد بياوريد كه شما بر سرما بلشويكها، آنگاه كه در اقليت بوديم، چه آورديد!" نتيجه انتخابات: چهارده نفر بلشويك، هفت نفر اسار، سه نفر منشويك و يك نفر انترناسيوناليست از گروه گوركي. "گندلمان" از جانب اسارهاي راست و اسارهاي مركز اعلام داشت كه آنها از شركت در هيئت رئيسه خودداري ميكنند. چينچوك گفته او را از جانب منشويكها تكرار كرد. منشويكهاي انترناسيوناليست نيز گفتند كه تا برخي مسائل روشن نشود نميتوانند وارد هيئت رئيسه بشوند (دستزدنهاي بيرمق! ، فريادها!). صدايي از حضار:
"مرتدها! شماها خود را ناسيوناليست هم ميناميد؟ "رئيس نمايندگان اوكرائين تقاضاي كرسي در هيئت رئيسه كرد و آن را بدست آورد. پس از آن كميته اجرائيه قديم محل هيئت رئيسه را ترك گفتند و به جاي آنها تروتسكي، كامنيف، لوناچارسكي، خانم كولونتاي، نوگين و ديگران نشستند. تمام تالار برميخيزد و كفزدنهاي رعدآسا طنين ميافكند. چه مقام منيعي را بدست آوردهاند اين بلشويكها! از فرقهاي كه فقط چهار ماه پيش دائما" مورد تعقيب بودند و به حساب نميآمدند رسيدهاند به مقام والاي سكانداري روسيه بزرگ كه طوفان قيام آن را در بر گرفته است!
كامنيف اطلاع داد كه در دستور روز مطالب زير قرار دارد: اول مسئله تشكيل حاكميت؛ دوم مسئله صلح و جنگ؛ و سوم مسئله مجلس مؤسسان. لوزوفسكي از جاي برخاست و اعلام داشت كه بنا به موافقت تمام فراكسيونها پيشنهاد ميشود كه ابتدا گزارش پطروگراد استماع شود و مورد مذاكره قرار گيرد، سپس به اعضاي كميته اجرائيه مركزي و نمايندگان احزاب اجازه سخن داده شود و سرانجام وارد دستور روز گردد.
ولي ناگهان صداي تازهاي شنيده شد سنگينتر از همهمه ازدحام، صدايي پيگير و اضطرابانگيز- صداي غرش عميق و بم توپ. همه با هيجان سر به سمت پنجرههاي تيره برگرداندند و جلسه تكاني خورد. مارتف اجازه سخن خواست و با صدايي گرفته گفت: "جنگ داخلي شروع شد رفقا! نخستين مسئلهاي كه ميبايست مذاكره شود حلمسالمتآميز بحران است. ماچه از نظر اصولي و چه تاكتيكي موظفيم با شتاب طرق پيشگيري از جنگ داخلي را بررسي كنيم. آنجا توي كوچه برادران ما را به گلوله ميبندند. در لحظهاي كه درست مقارن است با گشايش كنگره شوراها، مسئله حاكميت را با يك توطئه نظامي، كه از طرف يكي از احزاب انقلابي سازمان يافته، ميخواهند حل كنند" ...(فرياد و همهمه صداي او را محو ميكند). "تمام احزاب انقلابي وظيفه دارند به واقعيتها چشم بدوزند. وظيفه كنگره پيش از هر چيز آن است كه مسئله حاكميت را حل كند، ولي اين مسئله در كوچه مطرح شده و به زور اسلحه حل ميشود ... ما بايد حاكميتي بسازيم كه از شناسايي مجموعه دمكراسي بهرهمند باشد. كنگره اگر بخواهد بيانگر دمكراسي انقلابي باشد نبايد دست روي دست گذاشته تماشاگر جنگ داخلي، كه دارد درميگيرد و محتملا" ميتواند منجر به انفجار ضدانقلابي شود، باشد ... امكان برون رفت مسالمتآميز از بحران را بايد در ايجاد يك حاكميت دمكراتيك واحد جستجو كرد ... لازم است يك هيئت نمايندگي براي مذاكره با ديگر احزاب سوسياليست و ديگر سازمانها انتخاب گردد ..."
در اين اثنا صداي غرش تهديد كننده توپ قطع نميشد؛ نمايندگان بر سر هم داد ميزدند و بدين ترتيب، در محيطي آغشته به تيرگي و نفرت و هراس وحشتناك و جسارت فداكارانه، روسيه نوين تولد يافت.
اسارهاي چپ و سوسيالدمكراتهاي متحد از پيشنهاد مارتف پشتيباني كردند. پيشنهاد تصويب شد. سربازي اعلام داشت كه كميته اجرائيه شوراهاي دهقاني سراسر روسيه از اعزام نمايندگان خود به كنگره امتناع ورزيده است. او پيشنهاد كرد كميسيوني يا يك دعوتنامه به آنجا فرستاده شود و افزود كه چندين نماينده دهقاني حضور دارند به آنها حق رأي داده شود. رأي گرفتند و پيشنهاد تصويب شد.
سروان خاراش اجازه سخن خواست. او از محل خود با هيجان فرياد كرد: "رياكاران سياسي كه بر اين كنگره تسلط دارند به ما ميگويند كه ميبايست مسئله حاكميت مطرح شود، در حالي كه اين مسئله هنوز قبل از افتتاح كنگره در پشت سر ما مطرح شده است. كاخ زمستاني را به آتش ميبندند، ولي ضرباتي كه بر آن وارد ميشود ميخهاي تابوت آن حزب سياسي را ميكوبد كه تصميم به انجام چنين ماجرايي گرفته است! (همهمه حضار). خاراش در ادامه سخن چنين گفت: "در حالي كه در اينجا پيشنهاد حلوفصل مسالمتآميز اختلاف را مطرح ميكنند در كوچهها جنگ جريان دارد. اسارها و منشويكها لازم ميدانند كه از هر آنچه در اينجا ميگذرد كناره گيرند و تمام نيروهاي اجتماعي را به مقاومت در برابر تلاش براي تصرف حاكميت فرا ميخوانند." "كوچين" از ترودوويكها و نماينده سپاه دوازدهم: " من فقط به منظور كسب اطلاع به اينجا اعزام شدهام. من فورا" به جبهه باز ميگردم و در آنجا تمام كميتههاي ارتشي اعتقاد راسخ دارند كه غصب حاكميت توسط شوراها سه هفته قبل از افتتاح مجلس مؤسسان دشنهاي است كه از پشت بر ارتش وارد آمده و جنايتي است نسبت به تمام مردم" (فريادهاي خشمناك: دروغ! دروغ ميگويي!). مجددا" صداي ناطق شنيده ميشود: "بايد به اين ماجراجويي كه در پطروگراد ميگذرد پايان داد. به نام نجات ميهن و انقلاب من تمام نمايندگان را به ترك تالار دعوت ميكنم!" او از پشت كرسي خطابه پايين ميآيد. غرش و نفرت، عدهاي با چهرههاي برافروخته تهديدآميز برخاسته به استقبالش ميروند.- چينچوك، افسري با ريش بزي حنايي رنگ و صدايي نرم و دلنشين به نطق ميپردازند:
"من به نام نمايندگان جبهه سخن ميگويم. ارتش به قدر كافي در اين كنگره نماينده ندارد. علاوه براين، ارتش در لحظه حاضر يعني فقط سه هفته پيش از گشايش مجلس مؤسسان، تشكيل كنگره شوراها را لازم نميشمارد."(فريادها و پاكوبيدنهاي طولاني) "به عقيده ارتش كنگره شوراها قدرت حاكمه لازم را دارا نيست." سربازاني كه در تالار بودند از جا پريده و فرياد زدند:
"شما از طرف كي صحبت ميكنيد؟ شما نماينده كيهستيد؟"
"من نماينده كميته اجرائيه شوراي مركزي سپاه پنجم، از هنگ تيرانداز شماره سه، تيپ شماره ... لشكر شماره ..."
"چه وقت شما را انتخاب كردهاند؟ شما نماينده سربازان نيستيد. نماينده افسرانيد. پس سربازها چه ميگفتند؟" (فريادهاي اعتراض) ناطق به گفتار خود ادامه ميدهد:
"ما گروه جبهه از هر آنچه ميگذرد و در آينده خواهد گذشت از خود سلب مسئوليت ميكنيم و لازم ميدانيم كه براي نجات انقلاب تمام نيروهاي انقلابي آگاه آماده شوند. گروه جبهه كنگره را ترك ميكند. جاي نبرد در خيابان است." (باز هم همهمه)
"شما از طرف ستاد سخن ميگوييد نه از طرف ارتش!"
"همه سربازان هوشمند را دعوت ميكنيم كه كنگره را ترك كنند." (صداهايي در تالار: عامل كورنيلوف! ضد انقلابي! پرووكاتور!)
و سپس چينچوك به نام منشويكها اعلام داشت: "يگانه امكام برون رفت مسالمتآميز از بحران آن است كه كنگره با دولت موقت درباره تشكيل كابينه جديد كه متكي بر تمام اقشار اجتماع باشد شروع به مذاكره كند." (چند دقيقه همهمه كركنندهاي سخن او را قطع كرد.) او صدا را به فرياد بلند كرد و بيانيه منشويكها را خواند: "نظر به اين كه بلشويكها با تكيه بر شوراي پطروگراد و بدون مشورت با ديگر فراكسيونها و احزاب يك توطئه نظامي تدوين كردهاند، ما بر آنيم كه باقيماندن در كنگره امكان ندارد و از اين رو آن را ترك ميكنيم و همه گروهها و احزاب ديگر را دعوت ميكنيم كه با ما بيايند و براي بررسي اوضاعي كه پيش آمده است گرد آيند."(فريادها: فراريها!)
"گندلمان" در حالي كه دمبه دم سخنش با همهمه و غوغا عمومي قطع ميشد، با صدايي كه به زحمت شنيده ميشد از طرف اس ارها به بمباران كاخ زمستاني اعتراض كرد: "ما تن به يك چنين هرجومرجي نميدهيم."
هنوز او نفس تازه نكرده بودكه سربازي با چهره استخواني و چشماني شعلهبار به پشت ميز خطابه دويد، دستهاي خود را با حركاتي تند تكان ميداد و فرياد ميكرد: "رفقا! (سكوت برقرار ميشود)، نام خانوادگي من پطرسون است. من از طرف هنگ تيرانداز شماره دو لتوني صحبت ميكنم. شما اظهارات دو نماينده از كميتههاي ارتشي را شنيديد. اين اظهارات ارزشكي ميداشتند اگر چنانچه گويندگان آنها واقعا" نمايندگان ارتش ميبودند." (دست زدنهاي شديد!) "آنها نماينده سربازان نيستند" (ناطق مشت گره كرده خود را تكان ميداد.") "سپاه دوازدهم ديرزماني است اصرار دارد كه شورا و كميته اجرائيه سربازان تجديد انتخاب شود. ولي كميته ما درست مانند كميته مركزي شما از دعوت نمايندگان تودهها تا اواخر سپتامبر امتناع كرده است و بدينسان اين مرتجعين توانستهاند نماينذگان دروغين را به اين كنگره اعزام دارند. ولي من به شما ميگويم كه هنگ تيراندازان لتوني به كرات اعلام داشته است: قطعنامه بس است، حرف كافي است، بايد عمل كرد. ما بايد حاكميت را بدست خود بگيريم. بگذار اين نمايندگان خود ساخته بروند! ارتش با آنها نخواهد بود."
صداي دستزدنهاي طوفان آسا تالار را فراگرفت.
در نخستين دقايق جلسه نمايندگان كه از سير سريع و برقآساي حوادث و شليك توپخانه مبهوت شده بودند، دچار ترديد گرديدند. در ظرف يك ساعت تمام از پشت ميز خطابه متواليا" ضرباتي همچون چكش بر آنها وارد ميآمد كه آنها را حتي به هم نزديك ميكرد، ولي در عين حال تحت فشار قرار ميداد. آيا آنها تنها نخواهند ماند؟ آيا روسيه عليه آنها بر نخواهند خاست؟ آيا راست است كه هم اكنون ارتش به سوي پطروگراد روان است؟ اما اينك در بيانات اين سرباز جوان كه با چشمان صاف و روشن سخن ميگفت حقيقت را همچون برق لامع در تلالؤ و درخشش ميديدند. صدايش صداي سربازان بود، صداي ميليونها كارگر و دهقاني بود كه لباس سربازي به تن داشتند و وجودشان از همان شور، از همان انديشه، از همان احساس سرشار بود كه خود نمايندگان از آن اشباع بودند.
باز هم در پشت كرسي خطابه سربازان قرار مي گيرند ... گژلشچاك از جانب نمايندگان جبههها اظهار ميدارد كه يك اكثريت بسيار ناچيز ارتشيان است كه تصميم به ترك كنگره گرفته است و در رأيگيري اصلا" نمايندگان بلشويك شركت نداشتند. او گفت: "صدها نماينده از جبهه بدون شركت سربازان انتخاب شدهاند، زيرا كميتههاي ارتشي مدتها است كه ديگر نمايندگان واقعي توده سربازان نيستند ..."
لوكيانوف فرياد ميزند كه "افسراني از نوع خاراش و چينچوك نمايندگان سرفرماندهي در كنگره بودهاند نه نماينده سربازان." "آنها كه در سنگر زندگي ميكنند با بيصبري منتظرند كه قدرت حاكمه در دست شوراها قرار گيرد و آنها به اين موضوع اميدهاي فراوان بستهاند" : ورق بر خواهد گشت.
ورق برگشت و اينك ديگر روحيهها شروع به تغيير يافتن كرد.
سپس آبرامويچ از جانب "بوند" (حزب سوسيالدمكرات يهوديان) به سخن پرداخت. او از شدت خشم ميلرزيد و چشمانش از زير شيشه ضخيم عينك ميدرخشيد.
"حوادثي كه اكنون در پطروگراد جريان دارد بدبختي عظيمي است. گروه "بوند" به بيانيه منشويكها و اسارها ميپيوندد و كنگره را ترك ميگويد! "آنگاه دستش و صدايش را بلند كرد و گفت: "وظيفه ما در قبال پرولتارياي روسيه به ما اجازه نميدهد كه اينجا بمانيم و مسئوليت اين جنايت را به عهده بگيريم. از آنجا كه شليك بر كاخ زمستاني متوقف نميشود، دوماي شهر به همراه منشويكها و اسارها، و كميته اجرائيه شوراي دهقانان مقرر داشته است كه يكجا با حكومت موقت از بين برود. ما نيز به آنها ميپيونديم. ما كه مسلح نيستيم سينه خود را در برابر مسلسل تروريستها ميگشاييم ... ما از همه نمايندگان دعوت ميكنيم ... ". بقيه سخنانش در ميان طوفان و غريو فريادها، تهديدها، لعنتها گم شد و هنگامي كه پنجاه نماينده "بوند" از جاي برخاسته به سمت در روان شدند فريادها به غرش مهيبي مبدل گرديد.
كامنيف زنگ رياست را به صدا در آورد و فرياد زد: "به جاي خود بنشينيد، وارد دستور شويم ..." تروتسكي از جاي برخاست. چهرهاش پريده رنگ و خشن بود. در صداي نيرومند او نفرت سردي جوش ميزد: " بگذار تمام سوسيال سازشكاران، تمام اين منشويكها و اسارهاي سردرگم و اين آقايان به اصطلاح "بونديست" بروند. همه اينها زبالههايي هستند كه به زبالهدان تاريخ ريخته خواهند شد!"
ريازانوف از جانب بلشويكها اطلاع داد كه كميته انقلابي نظامي بنا به خواهش دوماي شهر يك هيئت نمايندگي براي مذاكره به كاخ زمستاني اعزام داشت. "بدينسان ما هر آنچه كه ممكن بود براي جلوگيري از خونريزي انجام داديم ..."
وقت آن رسيد كه ما از آنجا برويم. لحظه كوتاهي در اطاقي متوقف شديم كه در آنجا كميته انقلابي نظامي مشغول كار بود. هنگهاي از نفس افتادهاي را ميپذيرفت و يا اعزام ميداشت و كميسرهايي را با اختيارات فوقالعاده به نقاط مختلف شهر ميفرستاد. تلفنهاي صحرايي بلاوقفه كار ميكرد. آنگاه كه در باز شد هواي پردودي كه بوي عرق ميداد به مشام ما خورد و ما افرادي را ديديم با موهاي پريشان كه بر روي نقشهاي كه زير آباژور چراغ برق گسترده بود خم شده بودند. رفيق "يوزهفوفدوخوينسكي"- جواني خندان با موهاي پرپشتبور- به ما جواز عبور داد.
ما خارج شديم. شب سردي بود. در برابر اسمولني اتومبيلهاي زيادي ميآمدند و ميرفتند. در ميان سروصداي آنها شليك خفه توپخانه از دور شنيده ميشد. كاميون عظيمالجثهاي كه موتورش ميغريد سراسر در لرزش بود. افرادي بستههاي اوراق چاپي به داخل كاميون ميدادند و ديگران آنها را گرفته به روي هم ميچيدند و در همه حال تفنگهاي خود را بردوش داشتند.
من پرسيدم: "شما كجا ميرويد؟"
كارگري كوچكاندام لبخند زنان جواب داد: "به دور تمام شهر" و دست خود را وسيع و پيروزمندانه بلند كرد. ما جواز خود را نشان داديم. او ما را دعوت كرد: "با ما بياييد، ولي ممكن است به روي ما تيراندازي كنند". ما جست زديم و سوار كاميون شديم. اهرم دنده با صدايي خشك به حركت در آمد، كاميون بزرگ به جلو پريد و ما به روي افرادي كه ميكوشيدند خود را به داخل كاميون بكشانند، افتاديم. كاميون از جنب كومههاي آتش كه در كنار دروازههاي دروني و بروني روشن بودند و با نور سرخفام خود چهره كارگران تفنگداري را كه به روي آتش خم شده بودند روشن ميساختند، گذشت و با جستوخيز و چپ و راست شدن، شتابان وارد خيابان سووروفسكي شد. يكي از همراهان ما طناب يكي از بستهها را بريد و دسته دسته شروع به پخش اوراق كرد. ما به كمك او شتافتيم. بدينسان از كوچههاي تاريك گذشتيم و به دنبال خود رشتهاي كاغذ سفيد پران باقي گذاشتيم. عابرين ديرمانده متوقف ميشدند و آنها را برميداشتند. در چهار راهها سربازان گشتي كومه آتش را رها ميكردند و اوراق را در فضا ميقاپيدند. گاه سواران مسلح با ما روبرو ميشدند، تفنگها را از دوش فرود ميآورند و فرياد ميزدند "ايست! ولي راننده ما كلمات نامفهومي ميپرانيد و همان كافي بود كه ما به پيش برويم. من يكي از پيامها را گرفتم و زير نور بريده بريده چراغهاي خيابان به زحمت خواندم:
به اهالي روسيه
"حكومت موقت واژگون گرديده است. قدرت حاكمه دولتي به دست ارگان شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطربورگ يعني كميته انقلابي نظامي افتاده است كه در رأس پرولتاريا و كارگران پطروگراد قرار دارد."
اموري كه خلق در راه آنها مبارزه ميكرد، يعني پيشنهاد فوري صلح دمكراتيك، الغاء حاكميت مالكان بر زمين، نظارت كارگري بر توليد و ايجاد حكومت شوروي تأمين گشته است."
زنده باد انقلاب كارگران، سربازان و دهقانان!
كميته انقلابي نظامي- جنب شوراي نمايندگان كارگران و سربازان و دهقانان
مردي كه در كنار من بود و چشماني مورب و چهرهاي با خطوط مغولي داشت و كلاه قفقازي از پوست بز بر سر نهاده بود گفت: ""مواظب باشيد! پرووكارتورها هميشه از پنجره تيراندازي ميكنند." ما به ميدان تاريك و تقريبا" خالي "ازنامنسكي" پيچيديم و شتابان وارد خيابان نوسكي شديم- در حالي كه سه نفر از ما تفنگها را حاضر براي تيراندازي در دست داشتند و پنجرهها را زير نظر گرفته بودند. خيابان مملو از جمعيت بود. انبوه عظيمي خميده به اين سو و آن سو حركت ميكردند. ما ديگر صداي توپ را نميشنيديم و هر قدر به كاخ زمستاني نزديكتر ميشديم كوچهها را ساكتتر و خاليتر ميديديم. تمام پنجرههاي دوماي شهر از روشنايي ميدرخشيد. دورتر، تودههاي متراكمي از مردم و زنجيرهاي از ناويان ديده شدند كه خشمگينانه به ما نهيب ميزدند و ما را امر به توقف ميدادند. كاميون از سرعت خود كاست و ما بيرون پريديم.
اينجا منظره حيرتانگيزي بود- درست از سوك ترعه "يكاترينسكي" زير نور چراغ خيابان زنجيرهاي از ناويان مسلح، خيابان نوسكي را قطع كرده بود و راه برستوني از مردمي كه با صفوف چهار به چهار جلو ميآمدند بسته بود. تعداد اين مردم به سيصد تن ميرسيد. مردها با فراك، زنها با لباسهاي فاخر، افسران ارتش- خلاصه مردمي از هر قبيل. در بين آنها عدهاي از نمايندگان كنگره و رهبران منشويكها و سوسياليستهاي انقلابي را شناختيم. اوكسنتيف رئيس باريك اندام و ريش قرمز شوراي دهقانان، زوروكين سخنگوي كرنسكي، خينچوك، آبرامويچ و در جلو همه "شرايدر" شهردار سالخورده و ريش سفيد پطروگراد و پروكوپوويچ وزير خواربار حكومت موقت كه صبح آن روز توقيف و سپس آزاد شده بود، قرار داشتند. "مالكين" خبرنگار ديلي نيوز، كه به زبان روسي صحبت ميكند، را ديدم كه شادمانه فرياد ميزد: "ميرويم به سوي كاخ زمستاني براي استقبال مرگ." صف برجاي ايستاد. از سمت جلو صداي جروبحثي شنيده شد. "شرايدر" و "پروكوپوويچ" ناوي تنومندي را كه فرمانده گروه بود مورد عتاب خطاب قرار دادند:
"ما از شما راه عبور ميخواهيم. ببينيد اين رفقا از كنگره شوراها هستند. به اجازه نامه آنها نگاه كنيد. ما به كاخ زمستاني ميرويم."
از وجنات ناوي بلاتكليفي نمايان بود. با دستهاي ستبرش سر خود را خاراند و خميازهكشان گفت: "من از كميته دستور اكيد دارم كه نگذارم هيچكس به كاخ زمستاني برود، اما يكي از رفقا ميفرستم به اسمولني تلفن كند ..."
"شرايدر" سالخورده كه خيلي به هيجان آمده بود فرياد كرد: "ما مؤكدا" از شما ميخواهيم به ما راه بدهيد. ما مسلح نيستيم. شما به ما اجازه بدهيد يا ندهيد ما به راه خود ادامه خواهيم داد.
ناوي با لحن تلخي تكرار كرد: "من دستور دارم ..."
از اطراف صدا بلند شد: "خوب، اگر ميخواهيد به ما تيراندازي كنيد بفرماييد! ما خواهيم رفت! به پيش!" "ما براي مردن آمادهايم. اگر دل آن را داريد كه به رفقاي روسي تيراندازي كنيد بفرما! ما سينه خودمان را جلو تفنگهاي شما برهنه ميكنيم."
ناوي با سرسختي جواب داد: "خير، من نميتوانم اجازه عبور بدهم."
"اگر ما برويم چه خواهيد كرد؟ تيراندازي خواهيد كرد؟"
"خير . من به مردمي كه اسلحه ندارند شليك نميكنم. ما به روسهاي غيرمسلح تيراندازي نخواهيم كرد."
"ما جلو خواهيم رفت، آن وقت شما چه ميكنيد؟"
ناوي با لحني مردد گفت: "بالاخره كاري خواهيم كرد. ما نميتوانيم اجازه عبور بدهيم. بالاخره كاري خواهيم كرد."
"چه خواهيد كرد؟ هان؟ چه خواهيد كرد؟"
ناوي ديگر با حال برافروخته جلو دويد و گفت:
"شما را اردنگي خواهيم كرد. اگر لازم بشود شليك خواهيم كرد، زود به خانههايتان برويد، بگذاريد راحت باشيم."
اين حرف فرياد خشم آلود جمعيت را برانگيخت. پروكوپوويچ به روي چيزي مانند جعبه رفت و در حالي كه چتر خود را تكان ميداد شروع به حرف زدن كرد:
"رفقا! مردم! عليه ما قوه قهريه بكار ميرود. ما نميتوانيم اجازه بدهيم خون پاكمان به دست افراد جاهل ريخته شود. اين دون شأن ماست كه خونمان در كوچه بدست سوزنبانها ريخته شود.(منظور او از استعمال كلمه سوزنبان چه بود، من هيچگاه نتوانستم بفهمم) برگرديم برويم دوما ببينيم چطور و از چه راه ميتوانيم كشور و انقلاب را نجات بدهم!"
وپس آنگاه ستونها با سكوت شكوهمندي چرخ زده در همان صفوف چهارنفري به "نوسكي" باز گشتند. ما از اين شلوغي استفاده كرده چشم نگهبانان را دزديده به سوي كاخ زمستاني پيش رفتيم.
اين طرف بكلي تاريك بود و بجز گروههاي سرباز و گاردسرخ كه با حركاتي مصمم و پرهيبت پيش ميرفتند، جنبندهاي وجود نداشت. در برابر كليساي كازان يك توپ صحرايي سه اينچي در وسط خيابان موضع گرفته و در اثر واكنش شليك آخرين گلوله به سوي بامها اندكي يكوري شده بود. در آستانه هر در سربازان ايستاده با صدايي آهسته صحبت ميكردند و به سوي پل "پليتسايسكي" سرك ميكشيدند. صدايي را شنيدم كه ميگفت "بعيد نيست ما كار خطايي كرده باشيم ..." در سر هر پيچ نگهبانان همه عابرين را متوقف ميساختند. تركيب اين نگهبانان جالب بود: بدون استثناء در رأس هر گروه نظامي يك گارد سرخ قرار داشت.
تيراندازي متوقف شده بود. در همان لحظه كه به "مورسكايا" رسيديم يك نفر فرياد كرد: "يونكرها پيغام دادهاند كه منتظرند برويم آنها را بيرون بيندازيم". همه در حال سكوت، تنها صداي پاها و جرنگجرنگ اسلحه سكوت را به هم ميزد. ما خود را داخل اولين صف كرديم.
همچون سيلابي تيره رنگ كه سراسر خيابان را فراگرفته باشد، بدون سرود، بدون شور و هيجان، از اطاق سرخ گذشتيم و در آنجا مردي كه در جلو من بود با صدايي آهسته گفت: "رفقا! متوجه باشيد! به آنها اعتماد نكنيد، آنها حتما" شليك خواهند كرد." چون به فضاي باز رسيديم در حالي كه خم شده و تنگ هم قرار گرفته بوديم شروع به دويدن كرديم تا آنگاه كه ناگهان به مجسمه الكساندر برخورديم و پشت پايه مجسمه دور هم جمع شديم. من پرسيدم:
"آنها چند نفر از شما را كشتند؟"
"نميدانم، در حدود ده نفر."
اين گروه چند صد نفري چند دقيقه به همان حال ماند. سپس مثل آن بود كه طمينان خاطري پيدا شود. بدون اين كه فرماني داده شده باشد به سوي جلو به حركت درآمد. در اين موقع در روشنايي نوري كه از قصر زمستاني به خارج ميتابيد توانستيم تشخيص بدهيم كه دويست سيصد نفر اولي همه گارد سرخ هستند و فقط معدودي سرباز جسته جسته بين آنها پيدا ميشود. از سنگري كه با چوب هيزم ساخته شده بود با دست و پا بالا رفتيم و آنگاه كه به داخل سنگر جستيم فرياد پيروزي برآورديم و پاهايمان به كومههاي تفنگي، كه يونكرها جلو پاي ما انداخته بودند، خورد. در دو سوي دروازه اصلي درها چهار طاق باز بود. از آنجا روشنايي به بيرون ميتابيد و از آن بناي عظيم هيچ صدايي شنيده نمي شد.
ما به همراه موج پر اشتياق افراد به مدخل سمت راست، كه به يك اتاق خالي با سقف گنبدي باز ميشد، كشانيده شديم. اينجا زير زمين جبهه شرقي قصر بود كه چندين پله و سرسراي پيچ در پيچ از آن منشعب ميشد. تعدادي صندوق بزرگ بسته در آنجا ديديم. گارد سرخها و سربازان با خشم زياد به سوي آنها حمله برده با ته تفنگ شروع به شكستن آنها كردند و محتويات آنها را بيرون كشيدند كه عبارت بود از قالي، پرده، پارچه كتاني، بشقابهاي چيني، ظروف بلور ... يكي ساعت برونزي بزرگي را به دوش گرفت. ديگري چند پر شترمرغ بدست آورده زينت كلاه خود ساخت. تازه دستها به تاراج باز شده بود كه يكي از آن ميان فرياد كشيد: "رفقا! به هيچ چيز دست نزنيد! هيچ چيز برنداريد! اينها اموال خلق است." ناگهان يك گروه بيست نفري فرياد برآورد: "دست نزنيد! همه چيز را به جاي خودش بگذاريد! اينها اموال خلق است." دستهاي زيادي آنچه را كه ربوده شده بود به جاي خود گذاشت. پارچههاي حرير، پردههاي ديواري از دست كساني كه آنها را ربوده بودند گرفته شد. دو نفر ساعت برونزي ديواري را پس گرفتند. همه چيز با شتابزدگي در سر جاي خود قرار گرفت. چند تن به ابتكار خود به نگهباني ايستادند. همه اين كارها خود به خود انجام پذيرفت. از سرسرا و پلهها صدايي كه رفتهرفته دور و ضعيف ميشد به گوش ميرسيد: "انضباط انقلابي، اموال خلق ... "
ما به سمت مدخل در جهت غربي بازگشتيم. در اينجا نيز نظم و انضباط برقرار شده بود. يك گارد سرخ سر خود را داخل كرد و گفت. "رفقا! خلوت كنيد! بگذاريد نشان بدهيم كه ما دزد و راهزن نيستيم. بجز كميسرها همه بيرون تا وقتي كه نگهبان بگذاريم!"
دوگارد سرخ، يك سرباز و يك افسر روولور بدست به نگهباني ايستادند. سرباز ديگري پشت سر آنها با قلم و كاغذ كنار ميزي نشست. از دور و نزديك صداي "همه كس بيرون" به گوش ميرسيد. نظاميها به سوي در خروجي هجوم بردند: دستها را تكان ميدادند، عتاب و خطاب ميكردند، بحث و مشاجره ميكردند. هركس كه فرا ميرسيد كميتهاي كه خودبخود تشكيل شده بود جيب و بغل او را وارسي ميكرد و آنچه را كه بطور قطع متعلق به خود او نميتوانست باشد از او گرفته ميشد و آنكه در پشت ميز نشسته بود همه را يادداشت ميكرد و سپس آنچه كه از او گرفته شده بود به اطاق كوچك منتقل ميكردند. عجيبترين آميزهاي از اشياء به غارت رفته بود: مجسمههاي كوچك، شيشههاي جوهر، روتختخوابي با علامت امپراطوري، شمعداني، يك پرده نقاشي كوچك رنگ روغني، خشككن، شمشير دسته طلايي، قطعات صابون، پارچه از هرقبيل، پتو. يك گارد سرخ سه تفنگ داشت كه دوتاي آنها را از يونكرها گرفته بود. ديگري چهار كيف مملو از اسناد و مدارك با خود ميبرد. مقصرين يا با ملال خاطر اموال تاراج شده را تسليم ميكردند يا مانند كودكان با عجز و لابه عفو ميطلبيدند. افراد كميته خاطرنشان ميساختند كه دزدي شايسته شأن دوستان مردم نيست. غالبا" آنها كه گير ميافتادند كمك ميكردند تا ديگر رفقاي خود را تفتيش كنند.
يونكرها در دستههاي سه يا چهار نفري بيرون آمدند. كميته با حرارت و هيجان زياد با آنها برخورد ميكرد و به هنگام تفتيش آنها اين عبارات را هم نثار آنها ميكرد : پرووكاتورها! كورنيلوفيستها! ضدانقلابيها! قاتلين مردم! اما به هيچوجه شدت عمل به كار برده نميشد. معهذا يونكرها بسيار وحشتزده بودند. آنها هم جيبهايشان پر بود از اشياء كوچك غارتي. كاتب مزبور با كمال دقت ريز آنها را ثبت ميكرد و همه در يك گوشه اطاق كوچك به روي هم توده ميشد. يونكرها خلع سلاح شدند و صداهايي از اطراف پرخاشكنان به آنها ميگفت: "خوب، بعد از اين ديگر عليه مردم اسلحه بدست ميگيريد؟" آنها يكييكي جواب ميدادند: "نه" و به يكيك آنها اجازه خروج داده ميشد.
ما سئوال كرديم آيا اجازه هست داخل بشويم؟ كميته مردد ماند. اما گارد سرخ تنومندي با قطعيت جواب داد كه ورود ممنوع است و از ما پرسيد: "اصلا" شما كي هستيد؟ ما از كجا بدانيم از طرفداران كرنسكي نيستيد؟" (ما پنج تن بوديم و دو نفرمان زن.)
يك سرباز و يك گارد سرخ از در وارد شدند و در حالي كه جمعيت را كنار ميزدند ميگفتند: "رفقا! اجازه، اجازه!" افراد ديگري با تفنگهاي سرنيزهدار داخل شدند. به دنبال آنها صفي مركب از نيم دوجين افراد در لباس كشوري- همه اعضاي حكومت موقت- به درون آمدند. "كيشكين" در جلو همه- چهرهاش دژم و زرد، بعد از او "روتنبرگ"- عبوس و ترشرو و سرش پايين، بعد از او "ترهشچنكو" وارد شد كه با غضب پيرامون خود را مينگريست. نگاه خشك و عبوس او به روي ما خيره ماند ... همه در حال سكوت ميگذشتند. تودههاي قيام كننده، پيروزمند براي ديدن آنها اجتماع كردند. اما تنها معدودي آنها را مورد پرخاش قرار دادند. فقط بعدها بود كه ما فهميديم در ميان كوچه مردم خشمگين در صدد قتل آنها برآمده بودند و تيرهايي هم خالي شده بود، اما ناويها آنها را صحيح و سالم به زندان پطروپاولسكي رسانيده بودند.
دراين گيرودار ما بدون مانع در داخل قصر به گردش پرداختيم. هنوز آمد و شد و جستجوي عمارات تازهساز در اين بناي غولآسا به منظور كشف افراد يونكر زياد بود- در حالي كه ديگر يونكري آنجا وجود نداشت. ما از پلهها بالا رفتيم و اطاق به اطاق شروع به پرسه زدن كرديم. به اين قسمت از كاخ نيز گروه ديگري از طرف "نوا" آمده دست يافته بودند. نقاشيها، مجسمهها، پردههاي ديواري و فرشهاي تالار عظيم تشريفات به هيچوجه دست نه خورده بود. در اطاقهاي مسكوني همه روكشهاي تختخوابها كنده و همه اشكافها چهارطاق باز بود. گرانبهاترين غنيمتها عبارت بود از لباس كه كارگران احتياج مبرم بدان داشتند.ُ در اطاقي كه مبلها نگهداري ميشد ما دو سرباز را مشغول شكافتن رويه صندليها كه استادانه از چرم اسپانيايي ساخته شده بودند، ديديم. آنها توضيح دادند كه اين چرمها را براي ساختن پوتين ميخواهند ...
خدمتكاران سالخورده با لباسهاي متحدالشكل آبي و قرمز و طلايي خود با بيحوصلگي اين گوشه و آن گوشه خزيده و تنها برحسب عادت پيوسته تكرار ميكردند: "نميتوانيد داخل شويد، بارين، ورود ممنوع است!" ما سرانجام به اطاق تذهيبكاري كه مرمر سبز در آن بكار رفته و پردههاي زربفت از آن آويخته بود- اطاقي كه شوراي وزيران يك روز و يك شب تمام در آنجا جلسه داشت و پيشخدمتها جاي آنها را به گاردسرخها نشان داده بودند- رسيديم. ميز دراز با روميزي كتاني سبزرنگ به همان حالتي كه وزيران دور آن نشسته و همانجا توقيف شده بودند، باقي بود. در مقابل هر صندلي قلم و جوهر و كاغذ قرار داشت. برروي كاغذها ياداشتهايي ناتمام درباره نقشه عمل، طرحهاي اوليه اعلاميه و مانيفست ديده ميشد. اما چون معلوم شده بود كه همه اين كارها ديگر بيهوده است، اكثر ياداشتها را قلم زده و پاك كرده بودند. اوراق ديگر مشحون بود از نقوش هندسي كه ظاهرا" نويسنده در لحظاتي كه افسرده و بيحوصله به نظريات واهي درباره نقشه عمل غيرعملي وزيري پس از وزير ديگر گوش ميداده، آنها را بطور ناخودآگاه برروي اين اوراق ترسيم كرده بود. من يكي از يادداشتها را به خط "كونووالف"، كه خيلي سردستي و با خطوط كج و معوج نوشته شده و شامل عبارات زير بود، برداشتيم: "دولت موقت از تمام طبقات استمداد ميجويد كه به پشتيباني آن برخيزند ..."
بايد خاطرنشان ساخت كه در تمام مدتي كه كاخ تحت محاصره بود، دولت موقت با جبهه و با ايالات روسيه تماس دائمي داشت. بلشويكها صبح خيلي زود وزارت جنگ را اشغال كرده، اما متوجه نشده بودند كه دستگاه تلگراف نظامي در اطاق زير شيرواني قرار دارد و همچنين به خط تلفن سريع بين آنجا و كاخ زمستاني پينبرده بودند. يك افسر جوان تمام مدت روز در اطاق مزبور نشسته و سيلي از اعلاميهها و بيانيههاي استمدادي را به سوي سراسر كشور جاري ساخته و آنگاه كه از سقوط كاخ زمستاني مطلع شده بود كلاه خود را به سر گذاشته و آرام از عمارت خارج گرديده بود ...
ما به قدري در بحر اين مسائل فرورفته بوديم كه تا مدتي متوجه تغيير روش سربازها و گارد سرخ پيرامون خود نشديم. هنگامي كه از افرادي به ....................ص 78 كتاب................... ميرفتيم گروه كوچكي ما را دنبال ميكردند تا اينكه به تالار بزرگ نقاشي محلي كه بعدازظهر در آنجا با يونكرها حرف زده بوديم، رسيديم. در اين موقع تعداد تعاقب كنندگان ما به يكصد نفر بالغ ميشد. آنجا سرباز غولپيكري در جلو راه ما ايستاده و در حالي كه آثار سؤظن شديد از سيمايش پديدار بود غرش كنان پرسيد: "شما كيهستيد؟ اينجا چه ميكنيد؟" ديگران هم به تدريج پيرامون ما حلقه زده به ما خيره شده شروع به قرقر كردند. يك نفر را شنيدم كه گفت: "پرووكارتورها". و ديگري: "غارتگرها". من اجازه نامههاي خودمان را كه به امضاء كميته انقلابي نظامي بود نشان دادم. سرباز تند و تيز آنها را گرفت، زيرورو كرد و بدون اين كه چيزي بفهمد به آنها خيره شد. ظاهرا" سواد خواندن نداشت. آنها را پس داد. تفي به روي زمين افكند و با لحن تحقيرآميزي گفت. "كاغذ پاره." انبوه جمعيت مانند گله اسبهاي وحشي كه صيادي را دوره كنند حلقه خود را به دور ما تنگتر كردند. من از فراز سر آنها منظره افسري را تشخيص دادم كه آثار درماندگي در قيافهاش پديدار بود. او را پيش خواندم. وي با شانهها راه را به سوي من گشود و گفت: "من كميسر اينجا هستم. شما كي هستيد؟ چه شده؟" من مدارك خودمان را نشانش دادم. وي شتابزده با زبان فرانسه سليس گفت: "شما خارجي هستيد؟ بسيار خطرناك است." آنگاه رو به جمعيت كرد، مدارك ما را نشان داد و گفت:
"رفقا! اينها از رفقاي خارجي ما هستند- امريكايي هستند. آمدهاند اينجا كه بتوانند هموطنان خودشان را از دليري و انضباط انقلابي ارتش پرولتاريايي آگاه كنند."
سرباز تنومند پرسيد:
"شما از كجا ميدانيد؟ پس من به شما بگويم: اينها پرووكاتور هستند، آنها ميگويند آمدهاند تا با چشم خودشان انضباط انقلابي ارتش پرولتاريا را ببينند، آن وقت آزادانه اتاق به اتاق كاخ را ميگردند. ما از كجا بدانيم جيب آنها پر از اموال غارتي نيست؟"
ديگران به طرف جلو فشار آورده فرياد زدند: "درست است!"
افسر مزبور در حالي كه عرق روي پيشانيش نشسته بود با لحن الحاح آميزي گفت:
"رفقا! رفقا! من كميسر كميته انقلابي نظامي هستم. به من اعتماد كنيد! خوب! من بايد به شما بگويم كه گذرنامه اينها عين همان امضايي را دارد كه مدارك و احكام خود من."
وي ما را از قصر به بيرون برد و تا دروازهاي كه به اسكله "نوا" منتهي ميشد و در جلو آن كميته تفتيش قرار داشت راهنمايي كرد و در حالي كه صورت خود را پاك ميكرد گفت: "جان مفتي به در برديد!"
من پرسيدم: "به سر فوج زنها چه آمد؟"
او خندهاي كرد و گفت:
" آه، زنها! آنها همهشان در يك پستو جمع شده بودند. ما براي اين كه درباره آنها تصميمي بگيريم وضع وحشتناكي داشتيم. عده زيادي از آنها به حالت غش افتاده بودند و از اين قبيل. به اين جهت ما سرانجام آنها را به ايستگاه فنلاند برديم و با قطار به شهر "لهواشورز" فرستاديم، آنها در آنجا اردوگاهي دارند ..."
ما به آغوش شبي سرد و عصياني كه حركت دستههاي ناشناخت ارتشي آن را پرغوغا و آمد و شد كشتيها آن را ملتهب كرده بود خزيديم. از حوالي رودخانه كه سمت تاريك پطروپاولوفسكي در آنجا مانند هيولايي سايه افكنده بود صداهاي درشتي به گوش ميرسيد ... زيرپاي ما روي كف پيادهرو خرده تكههاي گچبري كتيبه قصر، كه دو گلوله از كشتي "آورورا" به آن اصابت كرده آن را در هم شكسته بود، پخش و پلا شده و اين تنها خسارتي بود كه بمباران كاخ مزبور ببار آورده بود ...
اينك در حدود سه ساعت از نيمه شب ميگذشت. در "نوسكي" بار ديگر تمام چراغهاي خيابان نور ميپاشيدند. توپها از آنجا رفته بودند. تنها نشان باقيمانده از جنگ، دستههاي كوچك گارد سرخ و سرباز بود كه در كنار كورههاي آتش كز كرده بودند. شهر در آرامش به سر ميبرد- آرامشي كه شايد در تاريخ آن نظير نداشت. در آن شب نه كسي را لخت كردند و نه دستبردي به جايي زده شد.
بناي دوماي شهر غرق در نور بود. ما وارد تالار الكساندروفسكي شديم كه دور تا دور آن گالريهايي بود با عكسهاي امپراطور بر روي پارچههاي سرخفام درون چهارچوبهاي زرين سنگين. اطراف ميز خطابه قريب صد نفر گردآمده بودند. اسكوبهلف سخن ميگفت. او اصرار داشت كه كميته نجات اجتماعي به قصد متحد ساختن تمام عناصر بلشويكي در يك سازمان واحد به نام "كميته نجات ميهن و انقلاب" توسعه يابد. در همام هنگامي كه ما در تالار بوديم كميته تشكيل شد. اين همان كميتهاي است كه بعدها نيرومندترين دشمن بلشويكها شد و طي هفتهها گاه به نام خودش و گاه به عنوان "كميته غير حزبي امنيت اجتماعي" عمل كرد.
در اينجا "دان"، "گوتس" ، "اوكسنتيف"، چند نماينده بركنار شده كنگره، اعضاي كميته اجرائيه شوراي دهقانان، "پروكوپوويچ" سالخورده و حتي اعضاي شوراي جمهوري- از جمله "ويناور" و كادتهاي ديگر حضور داشتند. "ليبر" فرياد ميزد كه كنگره شوراها غيرقانوني است، و كميته اجرائيه مركزي قديم هنوز اختيارات خود را داراست. همانجا پيامي خطاب به كشور آماده شد.
ما خارج شديم و درشكه فراخوانديم، "كجا برويم؟" وقتي ما گفتيم به "اسمولني"، درشكهچي به علامت نفي سر تكان داد و گفت: "نه، آنجا شياطين ...". فقط پس از جستجوي زياد و خسته كنندهاي ما توانستيم سرانجام درشكهاي بيابيم كه حاضر باشد ما را به مقصد برساند. او سي روبل گرفت و به فاصله دو خيابان از اسمولني ما را پياده كرد.
پنجرههاي اسمولني هنوز ميدرخشيد. اتوبوسها ميآمدند و ميرفتند. در اطراف كومههاي آتش كه همچنان شعلهور بودند نگهبانان گرد آمده و با عطش از هركس جوياي آخرين اخبار ميشدند. راهروها از مردمي كه با چشمهاي خسته شتابان در رفت و آمد بودند، پر بود. در برخي اتاقهاي كميته افراد روي زمين خوابيده و تفنگهاي خود را كنار خود گرفته بودند. گرچه نمايندگان مستعفي از آنجا رفته بودند، اما تالار همچنان پر بود و مانند دريا همهمه داشت. هنگامي كه ما وارد شديم كامنيف فهرست اسامي وزيران توقيف شده را قرائت ميكرد. چون به نام "ترهشچنكو" رسيد صداي دست زدنهاي رعدآسا توأم با فريادهاي شادي و خنده فضا را پر كرد. نام "روتنبرگ" تأثير كم تري داشت، ولي نام "پالچينسكي" با فريادها و كفزدنهاي طوفانآسايي روبرو شد ... اعلام گرديد كه "چودنووسگي" به مقام كميسر كاخ زمستاني منصوب گرديده است.
دراينجا حادثهاي واقعا" دراماتيك رخ داد. دهقان بلند بالايي به پشت ميز خطابه رفت. صورت ريشويش از شدت خشم منقبض شده بود. او مشت خود را برروي ميز هيئت رئيسه كوفت:
"ما سوسياليستهاي انقلابي مصرانه ميطلبيم كه وزيران سوسياليستي كه در كاخ زمستاني توقيف شدهاند بيدرنگ آزاد گردند. رفقا! آيا ميدانيد كه چهار نفر از ما كه زندگي و آزادي خود را وقف مبارزه عليه استبداد تزاري كردهاند به دژ پطروپاولوفسكي كه گورستان تاريخي آزادي روسيه است افكنده شدهاند؟" همهمه عمومي- دهقان همچنان فرياد ميزد و مشت ميكوبيد. نماينده ديگري خود را به كرسي خطابه رساند و در كنار او قرار گرفت و با اشاره دست به سوي هيئت رئيسه فرياد زد:
"آيا نمايندگان تودههاي انقلابي ميتوانند در اينجا آسوده جلسه تشكيل دهند در حالي كه مأموران بلشويك رهبرانشان را شكنجه ميدهند؟"
تروتسكي با اشاره دست تقاضاي سكوت كرد: "ما اين به اصطلاح "رفقا" را در لحظهاي گرفتيم كه آنها با كرنسكي ماجراجو سرگرم طرح دسيسهاي به قصد سركوب شوراها بودند. به چه مناسبت ما ميبايست با آنها تعارف بكنيم؟ مگر آنها پس از شانزده و هيجده ژوئيه با ما با نزاكت رفتار كردند؟"- در صدايش لحن پيروزمندانهاي انعكاس يافت- "اكنون كه آبورونتسيها و بزدلان رفتند و وظيفه پاسداري و نجات انقلاب تماما" بر عهده ما قرار گرفته، به ويژه لازم است كاركرد و كاركرد. ما تصميم داريم بميريم و تسليم نشويم ..."
كميسري از "تزارسكويهسهلو" غرق در گِل و نفس زنان وارد شد و پشت تريبون قرار گرفت:
"پادگان "تزارسكويهسهلو" در كنار پطروگراد استقرار يافته و كاملا" آماده است از كميته شوراها و كميته انقلابي نظامي دفاع كند (غرش كف زدنها). تيپ سواري كه از جبهه اعزام گشته و وارد " تزارسكويهسهلو" شده تماما" به ما ملحق گرديده است. اين تيپ حاكميت شوراها را قبول دارد و بر آن است كه ميبايست بيدرنگ زمين به دهقانان واگذار گردد و كنترل كارگري برقرار شود. گردان پنجم سوار كه در "تزارسكويهسهلو" مستقر ميباشد با ما است."
نمايندهاي از گردان سوم سوار سخن گفت و گفتارش با فريادهاي رعدآساي شادي استقبال شد. او نقل كرد كه تيپ سوار سه روز پيش فرمان حركت به جبهه جنوب غربي را براي "دفاع" از پطروگراد دريافت داشت، ولي سربازان بدگمان شدند كه معناي واقعي اين فرمان چه ميتواند باشد. در ايستگاه "پهرهدولسك" نمايندگان گردان سوار از پادگان "تزارسكويه" از آنها استقبال كردند. يك ميتينگ عمومي تشكيل شد و در اين ميتينگ معلوم گرديد كه "بين سواران هيچكس وجود ندارد كه بخواهد خون برادر بريزد و يا از حكومت ملاكان و سرمايهداران پشتيباني كند."
"كاپهلينسكي" از جانب منشويكهاي انترناسيوناليست پيشنهاد كرد براي جستجوي راه برون رفت مسالمتآميز و جلوگيري از جنگ داخلي كميسيون خاصي تشكيل گردد. تمام تالار به غرش درآمد: "هيچ راهحل مسالمتآميز وجود ندارد، يگانه راهحل پيروزي است." پيشنهاد با اكثريت شكنندهاي رد شد و منشويك انترناسيوناليست زير رگبار تمسخر و اهانت جلسه را ترك گفت. در بين نمايندگان سايهاي هم از ترس وجود نداشت. كامنيف از پشت كرسي خطابه به دنبال نماينده منشويكي كه خارج ميشد فرياد زد: "منشويكهاي انترناسيوناليست پيشنهاد خود را درباره حل مسالمتآميز، بر خلاف نظم جلسه و بدون رعايت نوبت، مطرح ساختند. ولي آخر آنها هميشه طرفدار نقض دستور جلسه بودهاند تا مطالب آن فراكسيونهايي را بيان دارند كه خواستهاند كنگره را ترك كنند. كاملا" واضح است كه خروج تمام اين مرتدين امري است كه قبلا" تصميم آن گرفته شده است."
جلسه تصميم گرفت كه خروج تعدادي از فراكسيونها را به حساب نياورد و پيام خطاب به كارگران و سربازان و دهقانان سراسر روسيه را استماع كرد.
"به كارگران، سربازان و دهقانان"
"دومين كنگره شوراي نمايندگان كارگران و سربازان سراسر روسيه گشايش يافت. در آن اكثريت عظيم شوراها نمايندگي دارند. در كنگره همچنين تعدادي از نمايندگان شوراهاي دهقاني حضور يافتهاند. كنگره با اتكاء بر اراده عظيم اكثريت كارگران، سربازان و دهقانان و با اتكاء به قيام پيروزمندانه كارگران و پادگان نظامي پطروگراد قدرت حاكمه را بدست ميگيرد."
"حكومت موقت واژگون شده است. اكثريت اعضاء حكومت موقت توقيف گرديدهاند."
"حاكميت شوروي به تمام خلقهاي صلح بيدرنگ و دمكراتيك و متاركه بيدرنگ در تمام جبههها را پيشنهاد ميكند. حاكميت شوروي واگذاري بلاعوض اراضي ملاكان و اراضي اختصاصي و موقوفات را به كميتههاي دهقاني، تأمين مينمايد. با دمكراتيزه كردن كامل ارتش، حقوق سربازان را حفاظت ميكند، كنترل كارگري بر توليد برقرار مينمايد، دعوت مجلس مؤسسان را در موعد مقرر تأمين ميكند، براي رساندن نان به شهرها و كالاهاي مورد نياز به دهات بذل مساعي ميكند. حق كامل تعيين سرنوشت تمام ملل ساكن روسيه را تضمين ميكند."
"كنگره مقرر ميدارد: تمام قدرت حاكمه در محل به شوراهاي نمايندگان كارگران، سربازان و دهقانان كه ميبايست نظم واقعي انقلابي را تأمين كند، منتقل شود."
"كنگره سربازان را در سنگرها به هوشياري و استقامت فرا ميخواند. كنگره شوراها اطمينان دارد كه ارتش انقلابي توانايي دفاع از انقلاب را در قبال هر نوع دسيسه امپرياليستي داراست تا آنكه حكومت نوين به صلح دمكراتيك كه به تمام خلقها مستقيما" پيشنهاد گرديده دست يابد. حكومت نوين تمام تدابير را براي تأمين كليه مايحتاج ارتش انقلابي از طريق سياست مجدانه مصادره و مالياتبندي بر طبقات توانگر و نيز بهبود وضع خانواده سربازان اتخاذ مينمايد."
"كورنيلوفيستها، كرنسكيها، كالهدينها و ديگران سعي دارند ارتش به پطروگراد گسيل دارند. واحدهاي چندي كه از راه فريب توسط كرنسكي به حركت درآمده بودند به صف خلق قيام كننده پيوستهاند."
"سربازان! با كرنسكي كورنيلوفيست فعالانه مقابله كنيد، هوشيار باشيد!"
"كارگران راه آهن! تمام قطارهايي را كه كرنسكي به پطروگراد ميفرستد متوقف سازيد!"
"سربازان! كارگران! كارمندان! سرنوشت انقلاب و سرنوشت صلح دمكراتيك در دست شماست. زنده باد انقلاب!"
"كنگره شوراهاي نمايندگان كارگران، سربازان سراسر روسيه"
"نمايندگان شوراهاي دهقاني"
درست ساعت پنج و هفده دقيقه صبح بود كه كريلنكو، كه از شدت خستگي تلوتلو ميخورد، از پلكان كرسي خطابه بالا رفت و تلگرافي را به جلسه عرضه كرد:
"رفقا! از جبهه شمال است! ارتش دوازدهم به كنگره شوراها تبريك ميگويد و اطلاع ميدهد كه كميته انقلابي نظامي تشكيل يافته و فرماندهي جبهه شمال را بدست گرفته است." (هنگامهاي برپا شد كه تصوير كردن آن مقدور نيست. افراد ميگريستند و يكديگر را در آغوش ميگرفتند.) "ژنرال چهرهميسوف" كميته را به رسميت شناخته است و "ويتينسكي" كميسر حكومت موقت استعفا داده است!"
كار به سرانجام رسيد ...
لنين و كارگران پطروگراد تصميم به قيام گرفتند. شوراي پطروگراد حكومت موقت را واژگون ساخت و كنگره شوراها را در برابر واقعه تعويض قدرت قرار داد. اكنون ميبايست تمام روسيه عظيم را، و پس از آنتمام جهان را به سوي خود جلب كرد! آيا روسيه پاسخ خواهد داد؟ آيا قيام خواهد كرد؟ و جهان؟ جهان چه خواهد كرد؟ آيا خلقها به پيام روسيه پاسخ خواهند داد؟آيا موج جهاني سرخ به تلاطم درخواهد آمد؟
ساعت شش بود و هنوز سنگيني شب سرد باقي. تنها نور بيرنگ و ضعيف صبحگاهي كه وهم و خيال را ميمانست محجويانه در كوچهها ميگذشت و چراغها را مجبور به خاموشي ميكرد.
سايه بامداد مخوف بر روي روسيه گسترده ميشد.
فصل پنجم
با تمام قدرت به پيش!
صبحگاه پنج شنبه هشتم نوامبر (بيستوشش اكتبر) شهر را در هيجان شورانگيزي يافت. تمام مردم با صداي غرنده طوفان برخاسته بودند. در سطح همه چيز آرام مينمود. صدها هزار نفر كه مانند هميشه به خواب رفته بودند، بامدادان برخاسته و به سركارهاي خود روان بودند. در پطروگراد ترامواها حركت ميكردند، مغازهها و رستورانها باز بودند، تاترها كار ميكردند، نمايشگاههاي عكس، مردم را به تماشا فرا ميخواندند. چرخ يكنواخت زندگي بغرنج روزمره كه در شرايط جنگ نيز مختل نشده بود به گردش معمولي خود ادامه ميداد. هيچ چيز از اين قابليت زيست ارگانيسم اجتماعي حيرتبخشتر نيست كه حتي در دوران مصائب عظيم نيز بكار خود ادامه ميدهد، تغذيه ميكند، ميپوشد، تفريح ميكند ...
شايعات درباره كرنسكي در شهر پر بود. ميگفتند او خود را به جبهه رسانده و با ارتش عظيمي به سوي پايتخت روان است.
"ووليانارودا" (اراده خلق) فرمان "اورادرپسكوف" بدين شرح انتشار داده است:
"اغتشاشي كه در نتيجه ديوانگي بلشويكها ايجاد گشته كشور ما را در لبه پرتگاه نيستي قرار داده است. تمركز تمامي نيروي اراده، جسارت و وظيفه شناسي هر فرد لازم است تا بتوانيم ميهن خود را از اين آزمايش هلاكتبار بدر ببريم ... در حال حاضر تا اعلام تركيب نوين حكومت موقت- چنانچه چنين حكومتي تشكيل گردد- هر فرد ميبايست بر سر پست خود بماند و وظيفه خويش را در برابر ميهن مثله شده انجام دهد. بايد خاطر داشت كه كوچكترين اختلال در سازمان موجود ارتش ميتواند موجب فلاكتهاي جبرانناپذيري شده جبهه را زير ضربات نوين دشمن قرار دهد. از اين رو بايد به هر قيمتي شده قدرت تدافعي ارتش را حفظ كرد، نظم كامل را در آن نگه داشت، از سرايت لرزشهاي نوين در آن جلوگيري كرد و نگذاشت كه در اعتماد كامل متقابله بين رؤسا و مرئوسين تزلزلي ايجاد گردد. به تمام فرماندهان و كميسرها به نام نجات ميهن فرمان ميدهم كه بر سر پستهاي خويش بمانند، همچنان كه من پست خود را در سرفرماندهي ارتش حفظ كردهام تا آنگاه كه اراده حكومت موقت جمهوري اعلام گردد."
در پاسخ پيام زيرين بر در و ديوار ظاهر شد:
"از طرف كنگره شوراهاي سراسر روسيه:"
"وزيران پيشين- كونووالف، كيشكين، ترهشچنكو، ماليانتوويچ، نيكيتين و ديگران توسط كميته انقلابي توقيف شدهاند! كرنسكي فرار كرده است! تمام سازمانهاي ارتش موظفند براي توقيف بيدرنگ كرنسكي و انتقال او به پطروگراد تدابيري اتخاذ كنند. هرگونه ياري به كرنسكي به مثابه خيانت سنگين دولتي مجازات خواهد شد."
كميته انفلابي نظامي كه آزادي عمل بدست آورده بود، دستورها و پيامها و فرامين را همچون اخگرهاي سوزان به هرسو پراكنده ميكرد. فرمان صادر شد كه كورنيلوف را به پطروگراد منتقل سازند. اعضاء كميتههاي ارضي دهقاني كه توسط حكومت موقت توقيف شده بودند آزاد گرديدند. اعدام در جبههها ملغي گرديد. به كارمندان دولت فرمان صادر شد كه به كار ادامه دهند و در صورت تخلف تهديد به مجازات سخت شدند. اغتشاشات و احتكار با تهديد به مجازات اعدام ممنوع گرديد. در تمام وزارتخانهها كميسرهاي موقت منصوب گرديدند. در وزارت خارجه "اويتسكي" و تروتسكي، در وزارت داخله و دادگستري "روكف"، شلياپنيكوف"، در وزارت دارايي "منژينسكي"، در وزارت تأمين اجتماعي "كولنتاي" در وزارت بازرگاني و طرق و مواصلات "ريازانوف"، در اداره درياداري ناوي "كوربير"، در وزارت پستوتلگراف "اسپيرو"، در اداره تاترها "موراويوف"، در اداره چاپخانههاي دولتي "دربيشف"، كميسر پطروگراد ستوان "نستهروف"، و كميسر جبهه شمال "پوزرن".
به ارتش توصيه شده كه كميتههاي انقلابي نظامي انتخاب كنند. به كارگران راهآهن توصيه شد كه نظم را حفظ كرده به ويژه حمل خواربار به شهرها و جبههها را بدون وقفه انجام دهند. در مقابل به آنها وعده داده شد كه نمايندگان آنها به وزارت طرق راه خواهند يافت.
در يكي از اعلاميهها خطاب به كازاكها گفته ميشد:
"برادران كازاك!
"شما را به پطروگراد اعزام ميدارند. ميخواهند شما را با سربازان و كارگران انقلابي پايتخت درگير سازند. به هيچيك از سخنان دشمن مشترك ما يعني ملاكان و سرمايهداران باور نكنيد. در كنگره، تمام سازمانهاي كارگران و سربازان و دهقانان آزاد روسيه نمايندگي داشتهاند. كنگره ميخواهد در خانواده خود كازاكهاي زحمتكش را نيز ببيند. ژنرالهاي سياه، نوكران ملاكان، نوكران نيكلايخونخوار دشمنان همگي ما هستند."
"آنها به شما ميگويند كه شوراها قصد دارند زمين را از كازاكها بگيرند. اين دروغ است. انقلاب فقط از ملاكان كازاك زمين ميگيرد و به خلق واگذار مينمايد."
"شوراي نمايندگان كازاكها را تشكيل دهيد! به شوراي كارگران و سربازان و دهقانان بپيونديد. به ارتجاع سياه نشان دهيد كه شما به خلق خيانت نميكنيد نميخواهيد لعنت تمام روسيه انقلابي را بر خود فرود آوريد ..."
"برادران كازاك، هيچيك از فرامين دشمنان خلق را اجرا نكنيد! نمايندگان خود را براي مذاكره و موافقت با ما به پطروگراد بفرستيد ... كازاكهاي پادگان پطروگراد افتخار آن را يافتهاند كه اميد دشمنان خلق را بر باد دهند..."
"برادران كازاك، كنگره شوراهاي سراسر روسيه دست برادري به سوي شما دراز ميكند. زنده باد اتحاد كازاكها با سربازان، كارگران و دهقانان سراسر روسيه!"
و از سوي ديگر امواج سيلآسا پيامها و اعلانات بود كه همهجا پخش ميشد، به در و ديوار چسبانده ميشد، و تلاطم روزنامهها كه اعتراض ميكردند و لعنت ميفرستادند و انهدام و مصيبت پيشگويي ميكردند. دوران جنگ بين دستگاههاي چاب فرا رسيده بود – تمام ديگر حربهها در دست شوراها بود.
نخست پيام "كميته نجات ميهن و انقلاب" وسيعا" در سراسر روسيه و اروپا انتشار يافت:
"هموطنان جمهوري روسيه"
"در بيستوپنج اكتبر بلشويكهاي پطروگراد عليرغم اراده انقلابي خلق، جنايتكارانه بخشي از حكومت موقت را توقيف كردند. شوراي موقت جمهوري روسيه را منحل كردند و يك حكومت غيرقانوني اعلام داشتند. اعمال قهر عليه حكومت انقلابي روسيه كه در روزهاي خطرات عظيم دشمن خارجي انجام يافت جنايت بيسابقهاي است نسبت به ميهن.
"شورش بلشويكها ضربه مهلكي بر امر دفاع وارد ساخته و صلحي را كه همه خواستار آنند به تعويق ميافكند. جنگ داخلي كه بلشويكها آغاز كردهاند ميتواند كشور را به مصائب غيرقابل تصوير و هرجومرج و ضدانقلاب بكشاند و تشكيل مجلس مؤسسان را كه ميبايست نظام جمهوري را تثبيت و زمين را براي هميشه در اختيار خلق قرار دهد، برهم زند."
"كميته نجات ميهن و انقلاب" كه در شب هفت نوامبر تشكيل شد، ابتكار تشكيل مجدد حكومت موقت را به عهده ميگيرد- حكومتي كه با تكيه بر نيروهاي دمكراسي، كشور را تا تشكيل مجلس مؤسسان هدايت ميكند و آن را از ضدانقلاب و هرجومرج نجات ميدهد. "كميته نجات ميهن و انقلاب" شما هموطنان را فرا ميخواند تا حكومت زورگويان را به رسميت نشناسيد و دستورهاي آن را اجرا نكنيد."
"براي دفاع از كشور و انقلاب بپاخيزيد!"
از "كميته نجات ميهن و انقلاب" پشتيباني كنيد!"
امضاء: شوراي جمهوري روسيه، دوماي پطروگراد، كميته اجرائيه مركزي (كنگره اول)، كميته اجرائيه شوراي دهقانان، و از كنگره دوم شوراها: گروه سربازان جبهه، سوسياليستهاي انقلابي، منشويكها، سوسياليستهاي خلقي، اتحاد سوسيالدمكراتها و گروه "يدينستوو."
حزب اسار و منشويكهاي آبورونتسي، شوراي دهقانان، كميتههاي ارتشي و ناوگان مركزي همه فرياد ميزدند: "...گرسنگي پطروگراد را خفه ميكند! ارتش آلمان آزادي ما را لگدكوب ميكند، يورشهاي دستههاي ارتجاع روسيه را لگدمال خواهد كرد- اگر چنانچه كارگران، سربازان و هموطنان آگاه با يكديگر متحد نشويم ..."
"به وعدههاي بلشويكها باور نكنيد. وعده صلح بيدرنگ دروغ است. وعده نان فريبكاري است. وعده زمين افسانه است ...!"
و باز در همين مضمون:
"رفقا! شما را وقيحانه و تبهكارانه فريب دادهاند! تصرف دولت فقط به وسيله بلشويكها انجام گرفته است... بلشويكها نقشه خود را از ديگر احزاب سوسياليستي كه در شورا بودهاند پنهان داشتهاند ... آنها به شما وعده زمين و آزادي دادهاند، ولي ضدانقلاب با استفاده از هرجومرجي كه بلشويكها ايجاد كردهاند شما را از زمين و آزادي محروم خواهد كرد ..."
روزنامهها نيز به همين درجه شديداللحن بودند. "ديئلونارودا" فرياد بر ميآورد: "وظيفه ما افشاء اين خائنان به طبقه كارگر است. ما وظيفه داريم كه تمام نيروها را بسيج كرده به دفاع از انقلاب برخيزيم ..."
"ايزوستيا" در آخرين شماره خود از طرف كميته اجرائيه سابق تهديد به انتقامجويي وحشتناك ميكرد: "اما درباره كنگرهشوراها! ما تأكيد ميكنيم كه كنگره كه شوراهايي در كار نبوده است. ما تصريح ميكنيم كه فقط يك مشاوره خصوصي فراكسيون بلشويكي بوده است و بدين مناسبت آنها حق نداشتهاند از كميته اجرائيه مركزي سلب اختيار كنند ..."
"نوواياژيزن" خواهان تشكيل حكومت نويني بود كه كليه احزاب سوسياليستي را در خود گردآورد. از عوامل اسارها و منشويكها كه كنگره را ترك كرده بودند، به شدت انتقاد ميكرد و برآن بود كه قيام بلشويكها با نهايت وضوح يك پديده عمدهاي را نشان ميدهد و آن اين كه همه توهمات مربوط به همكاري با بورژوازي فاقد هرگونه پايه است ...
"رابوچيپوت" نام خود را به "پراودا"- روزنامه لنيني كه در ماه ژوئيه توقيف گرديده بود- تغيير داده و با لحن شديدي اعلام ميداشت:
"كاركران، سربازان، دهقانان! در فوريه شما دارودسته اشراف سلطنت استبدادي را در هم شكستيد و ديروز دارودسته بورژوازي استبدادي را."
"نخستين وظيفه كنوني ما محافظت تمام طرق عبور به سوي پطروگراد است؛"
"دومين وظيفه خلع سلاح و بيزيان ساختن كامل عناصر ضد انقلابي پطروگراد است،"
"سومين وظيفه سازماندهي نهايي حاكميت انقلابي و تأمين اجراي برنامه خلق است ..."
آن چند روزنامه كادتي و بطور كلي مطبوعات بورژوازي كه هنوز انتشار مييافتند وقايع را با فراغ بال به تمسخر ميگرفتند و با نفرت به تمام احزاب خاطرنشان ميساختند: " مگر ما به شما نگفتيم؟" اعضاء ذينفوذ حزب كادتها دائما" در اطراف دوماي شهر و "كميته نجات ميهن و انقلاب" پرسه ميزدند. بطور كلي بورژوازي سكوت اختيار كرده بود و در انتظار ساعت و لحظه خود بود كه به نظرش بزودي ميبايست فرا رسد. شايد بجز لنين و تروتسكي و كارگران پطروگراد و سربازان ساده هيچكس ديگر تصور آن را هم نميكرد كه بلشويكها بتوانند بيش از سه روز حاكميت را در دست نگه دارند.
در همان روز من در آمفيتاتر تالار نيكلايفسكي شاهد جلسه پرشور دوماي شهر بودم كه بدون تنفس بكار پرداخته بود. در اينجا تمام نمايندگان ضد بلشويكي گردآمده بودند. "شرايدر" شهردار پر جبروت ريشسفيد و موسفيد براي حضار حكايت مي كرد كه چگونه شب گذشته به اسمولني رهسپار شده تا از جانب اداره شهر اعتراض كند و به تروتسكي اعلام داشته كه "دوما كه در حال حاضر يگانه حكومت قانوني در شهر است و بر اساس رأي گيري همگاني، مستقيم و مخفي ايجاد گشته است حكومت نوين را نميشناسد و در پاسخ تروتسكي گفته است مهم نيست، براي اين كار طبق قانون اساسي وسيله وجود دارد. دوما را ميتوان منحل ساخت و مجددا" انتخاب كرد..."
داستان "شرايدر" طوفاني از خشم برانگيخت. پيرمرد خطاب به دوما سخنان خود را ادامه داد:
"اگر بطور كلي بتوان حكومتي را كه به زور سرنيزه تشكيل يافته به رسميت شناخت، هم اكنون ما چنين حكومتي داريم. ولي من فقط حكومتي را قانوني ميشمارم كه مورد پذيرش اكثريت خلق باشد و نه حكومتي كه توسط مشتي غاصب ايجاد شده باشد."(كف زدنهاي شديد از تمام نيمكتها بجز از جايگاه بلشويكها) شهردار در ميان همهمه و فرياد اطلاع ميدهد كه بلشويكها با انتصاب كميسرهاي خود در تعدادي از شعبات، حقوق اداره مختار شهري را نقض كردهاند.
ناطقي بلشويك كه سعي دارد بر همهمه غلبه كند فرياد ميزند كه پشتيباني كنگره شوراها از بلشويكها پشتيباني تمام روسيه است. او ميگويد: "شما نمايندگان واقعي اهالي پطروگراد نيستيد."
صدايي از يك گوشه بلند ميشود: "اهانت، اهانت!" شهردار موقرانه خاطرنشان ميسازد كه دوما براساس آزادترين حقوق انتخاباتي ممكن برگزيده شده بود و ناطق بلشويك پاسخ ميدهد: "درست است، ولي دوما دير زماني است كه انتخاب شده و به همان اندازه كهنه است كه كميته اجرائيه مركزي و كميتههاي ارتشي." و در پاسخ به وي فرياد ميزدند: "كنگره جديد شوراها هنوز نبود!" او مي گويد: "فراكسيون بلشويكها از باقيماندن در اين آشيانه ضدانقلاب امتناع دارد" (همهمه) "و ما خواستار تجديد انتخابات دوما هستيم." بلشويكها از تالار خارج ميشوند. به دنبال آنها فرياد بلند ميشود: "جاسوسهاي آلمان! مرده باد خائنين!"
شينگاريوف كادت طلب ميكرد كه تمام كارمندان اداره خودمختار شهر كه موافقت كردهاند به عنوان كميسرهاي كميته انقلابي نظامي منصوب شوند از كاربركنار گردند و به دادگاه تحويل شوند. "شرايدر" به پا خاست و طي پيشنهادي نسبت به تهديد بلشويكها داير به انحلال دوما اعتراض كرد. دوما به عنوان نمايندگان قانوني اهالي ميبايست از ترك پست خود امتناع ورزد.
درتالار "الكساندروفسكي" نيز جاي سوزن نبود. جلسه "كميته نجات" جريان داشت. اسكوبهلف سخن ميراند. او گفت: "هيچگاه وضع انقلاب چنين وخيم نبوده و هيچگاه خود مسئله موجوديت كشور روسيه چنين نگراني برنيانگيخته است. هيچگاه تا كنون تاريخ مسئله بود و نبود را اين گونه شديد و قاطع در برابر روسيه مطرح نساخته است. ساعت پر عظمت نجات انقلاب فرارسيده و ما با درك اين امر وحدت فشرده تمام نيروهاي زنده دمكراسي انقلابي را كه اراده متشكل آن مركز نجات ميهن و انقلاب را به وجود آورده است، حفظ ميكنيم. ما خواهيم مرد، ولي پست پرافتخار خود را ترك نخواهيم كرد ..." و الي آخر از اين قبيل!
درميان كفزدنهاي رعدآسا اطلاع داده شد كه اتحاديه كارگران راهآهن به "كميته نجات" پيوسته است. پس از چند دقيقه كارمندان پست و تلگراف حضور يافتند و سپس چند منشويك بينالمللي وارد شدند و با كف زدنها استقبال كردند. نمايندگان اتحاديه راهآهن اعلام داشتند كه آنها بلشويكها را نميشناسند، و تمام دستگاه راهآهن را بدست خود گرفتهاند و از تحويل آن به حكومت غاصبين امتناع ميورزند. نمايندگان كارمندان تلگراف اظهار داشتند كه تا آنگاه كه كميسر بلشويكها در وزارتخانه هست، رفقايشان بطور قطع از كار خودداري ميكنند. كارمندان پست از تحويل پست اسمولني سرباز زدهاند ... تمام ارتباطات تلفني اسمولني قطع شده است. جلسه با رضامندي زيادي استماع اين داستان پرداخت كه اوريتسكي چگونه به وزارتخارجه آمده و قراردادهاي سري را مطالبه كرده "ونراتوف" چگونه عذر او را خواسته است. كارمندان دولتي همه جا دست از كار كشيده بودند.
اين جنگ بود- جنگ آگاهانه، انديشيده، از نوع خالص روسي، جنگي از راه اعتصاب و خرابكاري. صدر جلسه در حضور ما فهرست مأموريتها را قرائت كرد. فلان آدم بايد به تمام وزارتخانهها سر بزند، فلان كس به بانك برود، ده دوازده نفر مأمور شدند به سربازخانهها رفته سربازان را وادار به حفظ بيطرفي كنند: "سربازان روس! خون برادران خود را نريزيد!". كميسيون خاصي براي مشاوره با كرنسكي تشكيل شد. چند تن به منظور سازمان دادن شعبه هاي محلي كميته نجات و متحد ساختن تمام عناصر ضدبلشويك به شهرها و ولايات اعزام شدند.
روحيهها بالا بود. اين بلشويكها ميخواهند اراده خود را به روشنفكران تحميل كنند؟ به آنها نشان خواهيم داد، نشان خواهيم داد!" تنافض بين اين جلسه و كميته شوراها حيرتبخش بود. در آنجا انبوه بزرگي از سربازان ژنده پوش و كارگران و دهقانان سرا پا روغني و كثيف، تمام تهيدستان – آنهايي كه در جنگ خشن براي بقاء خود رنج و عذاب كشيدهاند؛ و در اينجا رهبران منشويك و اسار- ا.كسنتيفها، دانها، ليبرها، وزيران سابق سوسياليست نظير اسكوبهلفها و در رديف آنها كادتها از نوع "ويناور" اتو كشيده و "شاتسكي" عطر زده؛ و در كنار آنها روزنامهنگاران، دانشجويان، روشنفكران، از هر قبيل و قماش، جمعيت دومايي خورده و خوابيده و خوب پوشيده. من در بين آنها بيش از سه تن پرولتر نديدم ...
خبرهاي تازهاي دريافت شد: تهكينسيهاي كورنيلوفي در بوخوف به نگهبانان حمله كرده و كورنيلوف توانسته است فرار كند. شوراي مسكو كميته انقلابي تشكيل داده و با اداره دژباني شهر وارد مذاكره شده و خواسته است كه زرادخانه را براي مسلح كردن كارگران تحويل بگيرد.
اين وقايع با انواع و اقسام شايعات، سخنچينيها و دروغهاي آشكار مخلوط بود. به عنوان نمونه، يك روشنفكر جوان كادت كه سابقا" منشي ميليوكف و سپس ترهشچنكو بود ما را به كناري كشيد و براي ما جزئيات ساخته و پرداخته حكايت كرد كه كاخ زمستاني چگونه تصرف شده است. وي گفت: "بلشويكها را افسران آلماني و اتريشي هدايت ميكردند.
ما به نزاكت پرسيديم: عجب! واقعا" چنين است؟ از كجا ميدانيد؟
"يكي از دوستان من آنجا بوده و براي من نقل كرده است."
"او چگونه توانست تشخيص بدهد كه آنها افسران آلماني بودهاند؟"
"آخر آنها اونيفورم آلماني به تن داشتهاند!"
صدها از اين گونه شايعات بيسروته پخش ميشد. اين اكاذيب را نه تنها مطبوعات ضد بلشويكي چاپ ميكردند، بلكه حتي افرادي مانند منشويكها و اسارها كه بطور كلي با احتياط بيشتري به وقايع مينگريستند، آنها را باور ميكردند.
ولي داستانهاي مربوط به زورگوييها و خشونتهاي بلشويكها به مراتب جديتر بود! مثلا" همه جا ميگفتند و مينوشتند كه گويا افراد گارد سرخ نه فقط كاخ زمستاني را تماما" غارت كردهاند، بلكه يونكرهاي غير مسلح را به قتل رسانيده و با خونسردي تمام سر چند وزير را بريدهاند! يا اين كه گويا به اغلب زنهاي "هنگ بانوان" تجاوز شده و آنها طاقت اين عذاب را نياورده و خودكشي كردهاند! جمعيت دومايي به سهولت تمام نظاير اين داستانها را ميبلعيد. بدتر اين بود كه در اين داستانهاي وحشتزايي كه پدران و مادران يونكرها در روزنامهها ميخواندند غالبا" حتي نام قربانيان نيز ذكر ميشد! در نتيجه دوما را انبوهي از مردمي كه از غم و وحشت از خود بيخود شده بودند احاطه كردند.
حادثه مربوط به كنياز "تومانوف" كه بنا به ادعاي بسياري از روزنامهها جسدش را از آبهاي "مويكا" گرفته بودند بسيار نمونهوار است. در ظرف چند ساعت اين خبر توسط خانواده خود كنياز تكذيب شد و اعلام گرديد كه وي توقيف شده است. آنگاه روزنامهها نوشتند كه مغروق كنياز "تومانوف" نبوده، بلكه ژنرال "دنيسوف" بوده است. ولي سپس معلوم شد كه ژنرال نيز صحيح و سالم و زنده است. ما به تحقيق پرداختيم، ولي از جسد كسي كه در "مويكا" غرق شده باشد اثري بدست نياورديم. هنگامي كه ما از دوما خارج ميشديم دو نفر پيشاهنگ را مشغول پخش اعلاميهاي يافتيم بين انبوهي كه در "نوسكي" گرد آمده بودند. اين جمعيت تقريبا" تماما" از دلالها، دكاندارها، كارمندان دولت، سوداگران و كاركنان تجارتخانهها تشكيل شده بود. در اعلاميه چنين گفته ميشد:
"از جانب دوماي شهر"
"دوماي شهر در جلسه بيستوشش اكتبر خود با در نظر گرفتن حوادثي كه جريان دارد مقرر داشته است كه منازل مسكوني مصون اعلام گردد؛ و از طريق كميتههاي خانهها اهالي پطروگراد را فرا ميخواند كه در برابر هرگونه قصد ورود به خانههاي شخصي مجدانه مقابله كنند و بنا به مصالح دفاع شخصي از استعمال اسلحه خودداري نورزند."
درگوشه خيابان "ليتيني" پنج نفر گارد سرخ با دو نفر ناوي روزنامه فروشي را احاطه كرده بودند و از او ميخواستند بسته روزنامههاي منشويكي- "روزنامهكارگر"- را به آنها تحويل دهد. آنگاه كه سرانجام يكي از ناويها روزنامهها را گرفت، روزنامه فروش از حنجره شروع به فرياد كشيدن و مشت حواله دادن كرد. جمعيت بزرگي به گرد آنها جمع شد و باراني از ناسزا بر سربازان گشتي باريدن گرفت. كارگر كوچكاندامي مصرانه سعي داشت روزنامه فروش و جمعيت را قانع كند و يك نفس تكرار ميكرد: "اينجا اعلاميه كرنسكي چاپ شده است. او ميگويد كه مردم روس را ما به گلوله ميبنديم، خونريزي خواهد شد."
دراسمولني محيط از گذشته تب آلودتر بود- اگر بتوان از آنچه كه بود حالي تب آلودتر تصوير كرد. بازهم همان افرادي كه در راهروهاي تاريك ميدويدند، همان گروههاي كارگران مسلح به تفنگ، همان رهبراني كه بحث ميكردند و توضيح ميدادند و اينجا و آنجا فراميني صادر ميكردند، دائما" شتابان بجايي ميرفتند و به دنبال آنها دوستان و معاونانشان ميدويدند. آنها همه از خود بيخود بودند، همچون مجسمههاي زنده بيخوابي و كار طاقتفرسا به نظر ميرسيدند: ژوليده، ريشهاي نتراشيده و چشمان سرخ. آنها در آتش شور و هيجان ميسوختند و به سوي هدف تعيين شده شتاب ميكردند. كار آنها زياد، بينهايت زياد بود. ميبايست حكومت را تشكيل داد، در شهر نظم برقرار كرد، پادگانها را همچنان در حال هواداري نگهداشت، بر "كميته نجات" غالب آمد، در برابر آلمانها مقاومت ورزيد، براي جنگ با كرنسكي آماده شد، ولايات را در جريان گذشت و در سراسر روسيه از ارخانگلسك تا ولاديووستوك همه جا تبليغ كرد. كارمندان دولتي و شهري سر از اطاعت كميسرها پيچيده بودند. كاركنان پستوتلگراف ارتباط اسمولني را با جهان خارج قطع كرده بودند. كاركنان راهآهن به تمام خواستهايي كه براي حركت قطارها ميشد جواب رد ميدادند. كرنسكي پيش ميآمد. تكيه كامل بر پادگانها امكان پذير نبود. كازاكها براي حمله آماده ميشدند. پشتيبان دشمن، نه فقط بورژوازي متشكل، بلكه تمام احزاب سوسياليست بودند - به استثناء اسارهاي چپ و بعضي منشويكهاي بينالمللي و هواداران "نوواياژيزن" كه آنها هم مردد بودند و نميدانستند چه تصميم بگيرند! اين راست است كه تودههاي وسيع كارگران و سربازان با بلشويكها بودند، راست است كه مناسبات دهقانان هنوز به قدركافي روشن نبود، ولي آخر در هر حال بلشويكها از لحاظ افراد تحصيل كرده و تعليم يافته به هيچوجه غني نبودند.
ريازانوف كه از پلهها بالا ميرفت با وحشت تمسخرآميزي ميگفت كه او كميسر بازرگاني و صنايع است در حالي كه از امور بازرگاني هيچ نميداند. در طبقه بالا در ناهار خوري مردي كلاه پوستي برسر در گوشهاي كز كرده بود در همان لباسي كه – خواستيم بگوييم در لباسي كه شب با آن خوابيده بود- اما نه، شب را بيخواب گذرانده بود. ريش سه روزه صورتش را ميپوشانيد. برروي پاكت كثيفي چيزي مينوشت و به هنگام تفكر مدادش را ميجويد. او "منژينسكي" كميسر دارايي بود كه تمام بار و بنه اطلاعاتش بدان انحصار داشت كه زماني در بانك فرانسه محاسب بوده است ... آن چهار رفيقي كه در راهرو بناي كميته انقلابي نظامي ميدوند و در عين حال چيزهايي برروي تكههاي كاغذ ياداشت ميكنند از جمله كميسرهايي هستند كه در تمام روسيه متفرق شدهاند تا مردم را از تمام وقايع آگاه سازند و آنها را قانع كنند و با استفاده از هر استدلال و وسيلهاي كه بيايند مبارزه كنند ...
جلسه كنگره ميبايست در ساعت يك گشايش يافته باشد. تالار وسيع مدتهاست از نمايندگان پر شده است. ساعت نزديك به هفت است و هيئت رئيسه هنوز حضور نيافته است. بلشويكها و اسارهاي چپ در اطاقهاي خود جلسات فراكسيوني داشتند. تام وقت لنين و تروتسكي در اين روز بيانتها در مبارزه با هواداران سازش گذشته بود. بخش بزرگي از بلشويكها متمايل به ايجاد حكومتي به اشتراك تمام احزاب سوسياليست بودند. آنها فرياد ميزدند: "ما نخواهيم توانست ايستادگي كنيم، نيروهاي مخالف ما بيحد زياد است، تعداد ما كم است، ما منفرد خواهيم شد و همه چيز از بين خواهد رفت ..." چنين مي گفتند كامنيف، ريازانوف و ديگران.
ولي لنين كه از طرف تروتسكي پشتيباني ميشد تزلزل ناپذير همچون صخره ايستاده بود: "بگذار سازشكاران برنامه ما را بپذيرند و وارد حكومت بشوند. ما يك وجب هم عقب نشيني نخواهيم كرد. اگر اينجا رفقايي هستند كه در آنها جسارت و اراده كافي براي مقابله با خطري كه ما با آن روبرو هستيم وجود ندارد، بگذار بروند و به ديگر ترسوها و سازشكاران بپيوندند. كارگران و سربازان با ما هستند. ما وظيفه داريم كار را ادامه بدهيم."
ساعت هشت وپنج دقيقه اسارهاي چپ پيام فرستادند كه آنها در كميته انقلابي نظامي باقي خواهند ماند. لنين گفت: "چنين است- آنها به دنبال ما كشيده ميشوند!" چندي گذشت و هنگامي كه در تالار بزرگ پشت ميز مخصوص مطبوعات نشسته بودم يكنفر آنارشيست كه در روزنامههاي بورژوازي كار ميكرد، به من پيشنهاد كرد برويم ببينيم هيئت رئيسه در چه حال است. در اطاق كميته اجرائيه مركزي و نيز در دفتر شوراي پطروگراد هيچكس نبود. ما تمام اسمولني را جستجو كرديم معلوم شد كه هيچ كس اصلا" نميداند كه رهبران كنگره كجا هستند. همراه من در بين راه برايم داستان فعاليت انقلابي گذشته خود را نقل كرد. وي بيان كرد كه چگونه مجبور شده است از روسيه فرار كند، با چه رضامندي مدت درازي در فرانسه گذرانيده است ... اين مرد بلشويكها را مردمي عامي، خشن، جاهل و فاقد هرگونه حس زيباشناسي ميدانست. او يك نسخه تمامعيار روشنفكر روس بود. سرانجام ما به اطاق شماره هفده رسيديم كه كميته انقلابي در آنجا قرار داشت. ما در مقابل در ايستاديم. از كنار ما بدون انقطاع افرادي ميرفتند و ميآمدند. در باز شد و از اطاق مردي خپله و چهارشانه در لباس نظامي بدون سردوشي خارج شد. به نظر ميرسيد كه لبخند ميزند، اما با دقت بيشتري ميشد حدس زد كه آنچه لبخند مينمايد فقط شكلكي است كه از غايت خستگي بر چهرهاش نشسته است. او كريلنكو بود.
همراه من كه مردي بود جوان و خوشپوش، شادمانه فرياد زد، بطرف او دويد و دستش را به جلو دراز كرد: "نيكلايواسيليهويچ! مگر شما مرا فراموش كردهايد؟ ما با هم در زندان بوديم."
كريلنكو به مغز خود فشاري آورد، فكر خود را تمركز داد، به او دقيق شد و سرانجام دوستانهترين نگاهها را به مصاحب خود افكند و گفت: "آه، بلي. شما س ... هستيد! سلامعليكم." آنها يكديگر را بوسيدند. كريلنكو ضمن اين كه دست او را چرخ بزرگي داد گفت: "خوب! شما اينجا چكار ميكنيد؟"
"آه! من فقط مشاهده ميكنم ... شما مثل اين كه از كاميابي بزرگي برخورداريد!"
كريلنكو با لحني قاطع پاسخ داد: "بلي، انقلاب پرولتري كاميابي بزرگي است – لبخندي زد- وانگهي، شايد ما يكديگر را مجددا" در زندان ملاقات كنيم!"
دركريدور به راه افتاديم. دوست من به توضيح موضوع پرداخت:
"ببينيد! من طرفدار كراپوتكين هستم. از نظر ما انقلاب با يك ناكامي عظيمي پايان يافته است. انقلاب ميهن پرستي تودهها را برنيانگيخته است. البته اين فقط ثابت ميكند كه هنوز مردم ما براي انقلاب پخته نشدهاند ..."
##########################
ساعت هشت و چهل دقيقه بود كه موجي طوفانآسا از غريو شادي و كف زدن، ورود هيئت رئيسه را به همراه لنين- لنين بزرگ- اعلام داشت: مردي كوتاه قامت، چهارشانه، با سري بزرگ و فرورفته در ميان شانهها، طاس، با پيشاني برجسته، چشمان كوچك، بينياي پهن و كوتاه، دهاني گشاد و نجيب و چانهاي محكم. درآن لحظه صورتش از ته تراشيده شده بود ولي در عين حال همان ريش معهود كه پيش از آن و بعد از آن مشخص وي شمرده ميشد، در اين صورت جوانه ميزد. لباسش مندرس و شلواري كه برايش بلند بود به پا داشت. بدون جاذبه خاص – كسي كه ميبايست بت تودهها باشد و از آنچنان محبت و احترامي برخوردار گردد كه شايد تنها معدودي از رهبران در تاريخ از آن بهرهمند بودهاند. پيشوايي عجيب و شهره در نزد همه، رهبري كه اين شايستگي را در پرتو هوشمندي و قدرت فكري كسب كرده بود، بيگانه از هرگونه زرقوبرق، عاري از وسواس، آشتي ناپذير و بيتزلزل و بدون جلوه فروشي ولي داراي قدرتي شگرف در بيان انديشههاي ژرف ضمن عبارات ساده و توانا در تجزيه و تحليل هر وضع مشخص – و همه اينها آميخته با زيركي و جسارت روشنفكري.
كامنيف مشغول قرائت گزارش فعاليت كميته انقلابي نظامي بود: الغاء مجازات اعدام در ارتش، احياء حق آزادي تبليغات، آزاد كردن افسران و سربازاني كه به اتهام جرائم سياسي بازداشت شده بودند، فرمان توقيف كرنسكي، مصادره كردن ذخاير خواربار در انبارهاي شخصي- غرش عظيم شادباشها.
و باز هم يك نماينده از "بوند": روش آشتي ناپذير بلشويكها يعني درهم شكستن انقلاب؛ و به اين جهت نمايندگان "بوند" ناگزير از باقيماندن در كنگره خودداري كنند"(فرياد حاضرين): "ما گمان ميكرديم شما همان ديشب بيرون رفتيد! چند دفعه ديگر ميخواهيد از كنگره خارج شويد؟"
سپس نمايندگان منشويكهاي بينالمللي. فريادها: "چطور؟ شماها هم هنوز اينجا هستيد؟" ناطق توضيح داد كه فقط معدودي از منشويكهاي بينالمللي كنگره را ترك گفتهاند. بقيه قصد دارند بمانند. و افزود:
"ما انتقال قدرت به شوراها را خطرناك و حتي براي انقلاب مرگبار ميدانيم –همهمه- ولي ما وظيفه خود ميدانيم كه در كنگره بمانيم و اينجا عليه انتقال قدرت رأي بدهيم."
ناطقين ديگر بدون نظم و ترتيب سخن گفتند. نمايندهاي از كارگران معادن "دون" از كنگره تقاضا كردند كه عليه "كالهدين" كه ممكن بود از فرستادن زغال سنگ و خواربار به پايتخت جلوگيري كند اقداماتي به عمل آورد. چند سرباز تازه از جبهه رسيده پيام شادباش پر شور افواج خود را اعلام داشتند. سپس لنين در حالي كه دست به گوشه ميز گرفته بود و چشمان كوچك كنجكاوش پيوسته بهم ميخورد، ظاهرا" بيتوجه به استقبال ستايش آميز طولاني كه تا چند دقيقه به طول انجاميد، به انتظار ايستاد و چون شور و هيجان فرونشست با بياني ساده گفت: "اينك ما با استقرار نظام سوسياليستي ميپردازيم." بار ديگر غريو رعدآساي شادي مردم.
"نخستين كار ما اتخاذ تدابير عملي براي تحقق بخشيدن به امر صلح است. ما بر مبناي شرايط شوروي، يعني نه غرامت و نه الحاق، و براساس حق ملل در تعيين سرنوشت خود، صلح را به مردم همه كشورهاي متخاصم عرضه ميداريم. در عين حال به همان گونه كه وعده دادهايم موظفيم همه قراردادهاي سري را منتشر و ملغي كنيم. مسئله جنگ و صلح به حدي روشن است كه گمان دارم بتوانم بدون مقدمهپردازي طرح اعلاميه خطاب به همه ملتها را بخوانم."
به هنگام حرف زدن دهان بزرگش چنان از هم باز ميشد كه گفتي دارد تبسم ميكند. صدايش خشن بود اما نه ناخوش آيند. مثل اين بود كه در اثر سالها و سالها تمرين در سخنوري بدانگونه سخت و خشن شده است؛ بطور يكنواخت حرف ميزد و اين اثر را تلقين ميكرد كه گوينده قادر است مدام همان طور حرف بزند. به هنگام تأكيد اندكي به جلو خم ميشد- بدون حركات پرپيچ و خم- و روبروي او هزار چهره ساده با احساس پرستش سراپاگوش شده بود.
"پيام به خلقها و به دولتهاي ملل در حال جنگ"
"دولت كارگران و دهقانان روسيه، كه در پرتو انقلاب ششم و هفتم نوامبر (بيستوچهار وبيستوپنج اكتبر) زمام امور را به دست گرفته و متكي به شوراهاي نمايندگان كارگران، سربازان و دهقانان است، به همه خلقهاي در حال جنگ و به همه دولتهاي مربوطه آنها پيشنهاد ميكند كه براي صلح عادلانه و دمكراتيك عاجلانه وارد مذاكره شوند.
منظور دولت از صلح عادلانه و دمكراتيك كه مطلوب اكثريت عظيم كارگران و مردم زحمتكش است كه در اثر جنگ ناتوان شده و از پاي درآمدهاند، صلحي كه كارگران و دهقانان روسيه پس از سرنگون ساختن سلطنت تزاري هيچگاه از مطالبه مصرانه آن باز نهايستادهاند، عبارت است از صلح فوري بدون الحاق (يعني بدون استيلا بر سرزمينهاي ديگران، بدون ملحق ساختن اجباري ملتها) و بدون غرامت. دولت روسيه به همه خلقهاي در حال جنگ پيشنهاد ميكند با ابراز آمادگي براي داشتن قدمهاي مؤثر در راه مذاكره به قصد استقرار صلح، فورا" و بدون تأخير، بدون اين كه منتظر تصويب شرايط تفصيلي صلح باشند اين چنين قرارداد صلحي را به وسيله مجامع مختار همه خلقهاي كليه كشورها و همه مليتها منعقد سازند. استنباط دولت از الحاق و يا استيلاء بر سرزمينهاي ديگران طبق مفهوم حقوق دمكراتيك بطور اعم و حقوق طبقه زحمتكش بطور اخص چنين است: هرگونه پيوستن يك مليت كوچك و ضعيف به يك دولت نيرومند و بزرگ در حالي كه آن ملت كوچك بطور روشن و صريح و داوطلبانه تن به چنين وحدتي نداده باشد- قطع نظر از هر موقعيتي كه سبب اين چنين الحاق اجباري شده باشد، قطع نظر از درجه رشد تمدن ملتي كه به زور الحاق شده، قطع نظر از اين كه اين الحاق اجباري در اروپا صورت گرفته باشد يا در كشورهاي ماوراء درياها."
"هرگاه ملتي با زور در قلمرو دولت ديگر باقيمانده باشد، اگر عليرغم تمايل صريحا" بيان شده آن ملت (اين چندان مهم نيست كه اين تمايل از طريق مطبوعات، از طريق ميتينگهاي عمومي و يا به موجب تصميم احزاب سياسي و يا از طريق خشم و عصيان عليه ستم ملي ابراز شده باشد) به آن حق داده نشود كه از طريق اخذ آراء آزاد، بدون كوچكترين فشار، بعد از خروج كامل قواي مسلح ملتي كه آن را به خود ملحق ساخته و يا در صدد الحاق آن است و يا بطور كلي نيرومندتر است، درباره شكل سازمان ملي و سياسي خود تصميم بگيرد- اين چنين وحدتي جنبه الحاق دارد، يعني عبارت است از غلبه و استيلاء و عملي است قهرآميز."
"ادامه اين جنگ بدين منظور كه به ملل زورمند و ثروتمند مجال داده شود تا مليتهاي ناتوان و مغلوب را بين خود تقسيم كنند، به نظر دولت بزرگترين جنايت ممكن عليه بشريت است و دولت رسما" و جدا" تصميم خود را مبني بر امضاء قرارداد صلحي كه بر طبق شرايط فوق و به نحوي كه براي ملتها بدون استثناء عادلانه باشد، اعلام ميدارد."
"در عين حال دولت اعلام ميكند كه شرايط نامبرده صلح را به هيچ وجه به مثابه اولتيماتوم تلقي نميكند يعني موافق است كه هرگونه شرايط ديگري را براي صلح مورد بررسي قرار دهد و فقط اصرار ميورزد كه هر پيشنهاد از طرف هر كشور در حال جنگ هر قدر ممكن باشد سريعتر، كاملا" واضح و عاري از هرگونه ابهام و مطالب كشدار و دو پهلو باشد."
"دولت ديپلماسي سري را ملغي ميسازد و در برابر تمامي كشور عزم خود را مبني بر اين كه هرگونه مداكراتي را همانند روز روشن در برابر خلق قرار دهد، اعلام ميدارد و عاجلا" به چاپ و نشر كامل تمام قراردادهاي محرمانهاي كه به وسيله دولت زمينداران و سرمايهداران از ماه مارس تا روز هفتم نوامبر (از فوريه تا بيستوپنج اكتبر) 1917 منعقد گرديده است، مبادرت مي ورزد. تمام مواد قراردادهاي محرمانه كه معمولا" مبتني بر تحليل منافع و امتيازاتي براي سرمايهداران روسي ميباشد و يا منظور از آنها حفظ سرزمينهاي الحاق شده و يا توسعه آنها به سود امپرياليستهاي روسي بوده است، فورا" و بدون هيچگونه بحثي از طرف دولت ملغي شده اعلام ميگردد."
"دولت با عرضه داشت پيشنهاد خود به تمام دولتها و تمام خلقها كه به نيت اسقرار صلح وارد مذاكرات علني شوند، آمادگي خود را براي آغاز اين مذاكرات به وسيله تلگراف يا پست و يا از طريق مذاكره بين نمايندگان كشورهاي مختلف و يا در كنفرانسي مركب از اين نمايندگان اعلام ميدارد. دولت به منظور تسهيل اين مذاكرات، نمايندگان مختار خود را در كشورهاي بيطرف تعيين ميكند."
"دولت به تمام دولتها و همه خلقهاي در حال جنگ پيشنهاد ميكند كه بلادرنگ قرارداد آتشبس منعقد سازند و پيشنهاد ميكند كه اين آتشبس براي مدت سه ماه باشد و اين مدت كافي خواهد بود براي اين كه نه تنها مذاكرات لازم بدون استثناء بين تمام نمايندگان ملتها و مليتهايي كه به جنگ كشانده شدهاند و يا جنگ به زور به آنها تحميل گرديده است، آغاز شود، بلكه مجامعي از نمايندگان مختار خلقهاي همه كشورها به منظور تاييد نهايي شرايط صلح به وجود آيد. دولت موقت كارگران و دهقانان روسيه ضمن عرضهداشت اين پيشنهاد به دولتها و خلقهاي همه كشورهاي در حال جنگ، بطور اخص كارگران آگاه سه كشور پيشرو كه بزرگترين شركتكنندگان در جنگ هستند، يعني ملل انگلستان، فرانسه و آلمان را مورد خطاب قرار ميدهد. كارگران اين كشورها بزرگترين خدمت را به امر ترقي و سوسياليسم انجام دادهاند. نمونه عالي نهضت چارتيست در انگلستان، يك رشته انقلابات داراي اهميت جهاني و تاريخي كه توسط پرولتارياي فرانسه انجام شد و بالاخره در آلمان نبرد تاريخي عليه قوانين استثنايي و كار دراز مدت سرسختانه و با انضباط براي ايجاد سازمانهاي تودهاي پرولتري آلمان كه براي تمام كارگران سراسر جهان سرمشق و نمونه است، همه اين نمونههاي قهرماني پرولتري، اين آفرينندگي عظيم تاريخي براي ما و ثايق اطمينان بخشي است در اين كه كارگران كشورهاي مزبور وظيفهاي را كه براي آزاد كردن بشريت از وحشت و نتايج جنگ به عهده دارند، درك خواهند كرد و با فعاليت همه جانبه، قاطع و جوشان خود به ما كمك خواهند كرد تا امر صلح و به همراه آن امر نجات زحمتكشان و تودههاي استثمار شونده را از هرگونه بردگي و هرگونه بهرهكشي به سرانجام برسانيم."
آنگاه كه طوفان هلهله فرونشست، لنين بارديگر به سخن درآمد.
"ما به كنگره پيشنهاد ميكنيم كه اين اعلاميه را تصويب كند. ما دولتها را هم مانند خلقها مورد خطاب قرار ميدهيم، زيرا اعلاميهاي كه فقط خطاب به مردم كشورهاي در حال جنگ باشد، ممكن است عقد قرارداد صلح را به تأخير اندازد. شرايط صلح كه در ايام متاركه تدوين ميشود به تصويب مجلس مؤسسان خواهد رسيد. هدف ما از تعيين سه ماه مدت متاركه آن است كه پس از اين همه قتلعام خونين دوران آرامش را براي مردم، تا آنجا كه ممكن است، طولانيتر كنيم و به آنها وقت كافي براي انتخاب نمايندگان نشان بدهيم. اين پيشنهاد صلح مورد مخالفت دولتهاي امپرياليستي قرار خواهد گرفت. در اين محاسبه ما نبايد خودمان را فريب بدهيم. اما ما اميد آن را داريم كه عنقريب در همه كشورهاي در حال جنگ انقلاب درگيرد. به اين جهت است كه ما بطور اخص كارگران فرانسه و انگلستان و آلمان را مورد خطاب قرار ميدهيم."
وي بيانات خود را چنين به پايان رسانيد:
"انقلاب ششم و هفتم نوامبر (بيستوچهار و بيستوپنج اكتبر) سرآغاز دوران انقلاب سوسياليستي است ... انقلاب كارگري به نام صلح و سوسياليسم پيروز خواهد شد و سرنوشت خود را به سرانجام خواهد رسانيد ..."
در همه اين بيانات چيزي آرام و نيرومند نهفته بود كه روح شنونده را تكان ميداد. قابل فهم بود كه چرا مردم آنگاه كه لنين حرف ميزند او را باور دارند.
برطبق رأي حاضرين خيلي زود تصميم گرفته شد كه تنها نمايندگان گروههاي سياسي در اين زمينه صحبت كنند و به ناطقين تا پانزده دقيقه وقت داده شود.
ابتدا "كارهلين" از طرف جناح چپ سوسياليستهاي انقلابي:
"فراكسيون ما فرصت آن را نداشت تا اصلاحاتي را در متن اعلاميه پيشنهاد كند. اين يك سند خصوصي بلشويكي است، اما ما به آن رأي ميدهيم، زيرا با جهت عمومي مطلب موافقيم ..."
كماروف نماينده سوسيالدمكراتهاي بينالمللي- مردي بلند قامت با شانههاي خميده، چشماني نزديكبين، كه مقدر بود عنوان دلقك اپوزيسيون به او اطلاق شود، چنين عقيده داشت كه تنها دولتي مركب از تمام احزاب سوسياليست ميتواند واجد آنچنان اختياري باشد كه به چنين اقدام خطيري مبادرت ورزد. اگر يك دولت مؤتلف سوسياليستي به وجود آيد گروه وي به تمام برنامه دولت رأي خواهد داد و گرنه تنها با قسمتهايي از آن موافقت خواهد كرد. درباره اعلاميه حاضر گروه بينالمللي با نكات اساسي آن موافقت دارد ...
سپس نمايندگان ذيل يكي پس از ديگري در ميان هلهله و شور رو به تزايد به صحبت پرداختند:
"سوسيالدمكراسي اوكرائين موافق، سوسيال دمكراسي ليتواني موافق، سوسياليستهاي خلقي موافق، سوسيال دمكراسي لهستان موافق، ولي در عين حال يك حكومت ائتلافي را ترجيح ميدهد. سوسيال دمكراسي لتوني موافق ...چيزي در درون اين افراد شعله ميزد: يكي از آنها از انقلاب جهاني آينده كه ما گارد پيشاهنگ آن هستيم" صحبت ميكرد، ديگري از دوران نوين برادري كه تمامي بشريت يك خانواده بزرگ را تشكيل دهد" حرف ميزد. يكي از اعضاء منفرد درخواست صحبت كرد و گفت: "اينجا تضادي وجود دارد. ابتدا شما پيشنهاد صلح بدون الحاق و بدون غرامت ميكنيد. اما بعد ميگوييد پيشنهادات ديگران را براي صلح مورد بررسي قرار ميدهيد. بررسي كردن قبول كردن ..."
لنين به پاي خاست:
"ما خواستار صلحي عادلانه هستيم. اما از جنگ انقلابي باك نداريم ... يحتمل دولتهاي امپرياليست اساسا" به درخواست ما جواب ندهند. اما ما براي آنها اولتيماتوم نميفرستيم كه آسان بتوانند آن را رد كنند. اگر پرولتارياي آلمان بداند كه ما آمادهايم تا هرپيشنهاد صلحي را مورد بررسي قرار دهيم شايد اين خود به منزله آخرين قطرهاي باشد كه كاسه را پر ميكند، و در آلمان انقلاب درگيرد."
"ما بررسي تمام پيشنهادهاي صلح را قبول ميكنيم. اما اين بدان معني نيست كه آنها را ميپذيريم. عمده اين است كه ما ميخواهيم به جنگ پايان دهيم ..."
درست ساعت ده و سيوپنج دقيقه بود كه كامنيف درخواست كرد تمامي كساني كه با اعلاميه موافقت دارند اعتبارنامههاي خود را بلند كنند. تنها يك نفر جرأت كرد كه دست به مخالفت برافرازد. اما همهمه ناگهاني پيرامون وي اورا مجبور كرد كه دست خود را پايين آورد- اتفاق آراء!
ناگهان تحت تأثير يك انگيزه دروني همه به پا خاستند و ما مشاهده كرديم كه به اتفاق هم با آهنگ يك دست كه هر لحظه اوج ميگرفت، سرود انترناسيونال را ميسراييم. سربازي سالخورده با موهاي خاكستري مانند كودكي بغض كرده بود. الكساندر كولونتاي تند تند ميكوشيد تا با بهم زدن چشمها جلو اشكهاي خود را بگيرد. هلهله عظيمي سراسر تالار مملو ساخته بود كه پنجره و درها را ميشكافت و آرام و ضعيف در آسمان محو ميشد. كارگر جواني در كنار من، در حالي كه چهرهاش ميدرخشيد، فرياد كرد: "جنگ تمام شد، جنگ تمام شد!" و در پايان سرود، آن لحظه كه در ميان سكوت ناراحت كننده سرپاي ايستاده بوديم يكي از پشت سر فرياد زد: "رفقا! آنهايي را به خاطر بياوريم كه در راه آزادي جان باختند." و آنگاه شروع به خواندن مارش عزا كرديم- سرودي آرام با آهنگ اندوهبار و در عين حال پيروزمند، خالص و خلص روسي و بس هيجانانگيز. سرود انترناسيونال به هر حال يك رنگ خارجي دارد. مثل آن بود كه اين مارش عزا انعكاس دهنده ژرفاي روح تودههاي گمنامي است كه نمايندگان آنها در تالار نشستهاند و با رؤياهاي مبهم خويش روسيه نويني را در نظر مجسم ميكنند و شايد هم بيش از اينها:
در نبردي ناگزير جان باختيد
به خاطر آزادي انسان، به خاطر شرف انسان
جان باختيد و همه آنچه را كه در نزد شما گرامي بود.
در زندانهاي مخوف رنج كشيديد
زنجير در پاي به تبعيدگاهها رفتيد
زنجيرها را بيشكوه با خود كشيديد زيرا نميتوانستيد فراموش كنيد
برادران زجر كشيدهتان را
ز آن رو كه ايمان داشتيد نيروي عدالت از نيروي شمشير برندهتر است
آن روز نزديك است كه آن گاه كه كاخ ستم فرو ريزد و مردم آزاده
بر پاي خواهند ايستاد
بدرود رفقا!
راهي نجيبانه برگزيديد
به دنبال شما ارتش تازه نفس آماده است براي مردن و رنج بردن
بدرود رفقا !
راهي نجيبانه برگزيديد.
در كنار مزار شما سوگند ميخوريم كه نبرد كنيم بكوشيم براي آزادي
و نيكبختي انسانها
تاريخ رهايي طبقه ما
پرولتارياي جهاني با آتش و خون نوشته ميشود
شما نه اولين نسل و نه آخرين نسل زندانيان و قربانيان طبقه كارگر
در راه رهايي خواهيد بود.
از ديوار تيرباران كموناردها در پاريس
تا سنگفرشهاي خونين پطرزبورگ
راهي است
كه طبقه كارگر براي رهايي خويش پيموده است.
به همين خاطر آنها- جانباختگان ماه مارس- آنجا در گورستان سرد رفقا ميدان مارس آرام غنوده بودند. به همين خاطر هزاران و دهها هزار در سلول زندانها و در تبعيدگاهها و در معادن سيبري جان باخته بودند. اين آزادي بدان شكل كه آنها منتظر فرا رسيدنش بودند و آنگونه كه روشنفكران انتظار داشتند، فرا نرسيد- آزادياي فرا رسيده بود طوفانآسا، قاطع، جسور، خسته از فرمولها، بياعتنا به هرگونه برخورد احساساتي، بطور واقعي!
لنين فرمان راجع به زمين را قرائت كرد:
"1- مالكيت ملاكان برزمين بيدرنگ بدون هرگونه بازخريدي ملغي ميشود."
"2- املاك مالكان مانند تمام زمينهاي خالصه ديگر، موقوفهها و اراضي متعلق به كليسا با تمام وسائل زراعتي، اعم از جاندار و بيجان و تمام اعياني و متعلقات آن تا تشكيل مجلس مؤسسان در اختيار كميتههاي ارضي، ناحيهاي و شوراهاي نمايندگان دهقانان منطقهاي قرار داده ميشود."
"3- هرگونه اقدام براي زيان رساندن به داراييهاي مصادره شده كه از اين پس متعلق به خلق است به مثابه بزه سنگيني اعلام ميگردد كه دادگاه نظامي مجازات آن را تعيين خواهد كرد. شوراهاي منطقهاي نمايندگان دهقانان براي رعايت نظم دقيق به هنگام مصادره دارايي ملاكان و براي تعيين مساحت زمينها و اينكه كدام بخش قابل مصادره است و نيز براي تهيه صورت دقيق تمام دارايي مصادره شده و براي حفظ دقيق انقلابي آنچه كه به خلق تعلق گيرد، اعم از اراضي، اعياني، اغنام و احشام و ذخاير خواربار و غيره تمام تدابير ضرور را اتخاذ خواهد كرد."
"4- به منظور رهبري اجراي تحولات بزرگ ارضي تا زماني كه مجلس مؤسسان نسبت به آنها تصميم اتخاذ كند، همه جا دستورالعمل دهقاني زيرين كه از تركيب دويستوچهلودو سفارشنامه دهقانان محلها كه توسط هيئت تحريريه "اخبار شوراي نمايندگان سراسر روسيه" تدوين گرديده و در شماره هشتادوهشت اين "اخبار" انتشار يافته است. (پطروگراد، شماره 88، مورخ 19 اوت 1917 ) ميبايست نصبالعين قرار گيرد."
"5- اراضي دهقانان عادي و كازاكهاي عادي مصادره نميشود."
لنين افزود:
"اين طرح چرنوف وزير سابق نيست كه ميگفت "بايد جنگلها را ساخت" و سعي داشت اصلاحاتي از بالا انجام دهد. مسئله تقسيم اراضي از پايين در محلها حل خواهد شد. مقدار زميني كه به دهقانان واگذار ميگردد برحسب شرايط محل متغيير خواهد بود ... به هنگام دولت موقت ملاكان از اجراي فرامين كميتههاي ارضي مطلقا" سرباز ميزدند- همان كميتههاي ارضي كه "الووف" طرح آنها را ريخت، شينگاريوف آنها را به وجود آورد و كرنسكي آنها را اداره ميكرد."
هنوز بحث آغاز نشده بود كه مردي از ميان جمعيت به زور براي خود راه باز كرد و شتابان خود را به كرسي خطابه رسانيد. وي "پيانيچ" عضو كميته اجرائيه شوراهاي دهقاني بود. تمام وجودش يكپارچه خشم شده بود. با لحني شديد اين سخنان را به چهره نمايندگان پرتاب كرد:
"كميته اجرائيه شوراهاي نمايندگان دهقانان سراسر روسيه به توقيف رفقا "سالازكين" و "ماسلوف" كه از وزيران هستند، اعتراض ميكند. ما طلب ميكنيم كه بيدرنگ آنها آزاد شوند. آنها در دژ "پطروپاولوفسك" زنداني هستند. مي بايست فورا" دست به عمل زده شود. يك لحظه درنگ جايز نيست."
پشت سر او سربازي با ريش آشفته و چشماني آتشين ظاهر شد:
"شما اينجا ايستادهايد و درباره واگذاري زمين به دهقانان گفتگو ميكنيد و آنگاه خود شما در عين حال با نمايندگان منتخب همين دهقانان رفتار مستبدين ستمگر را اعمال ميكنيد. من به شما بگويم- او در اينجا مشت خود را بلند كرد- من به شما بگويم كه اگر مويي از سر آنها كم بشود سروكار شما با قيام خواهد بود!" همهمه هيجان انگيزي در ميان جمعيت پيچيد.
تروتسكي آرام و زهركين با اعتماد به نيروي خود پشت ميز خطابه قرار گرفت. جلسه با غريو شادي اورا استقبال كرد:
"ديروز كميته انقلابي نظامي تصميم كلي داير به آزاد كردن وزيران اسار و منشويك- ماسلوف، سالازكين، گووزدف و ماليانتوويچ اتخاذ كرد. اگر هنوز آنها در دژ پطروپاولوفسك هستند فقط به آن دليل است كه مشغلهها بيحد زياد است ... البته آنها توقيف در منزل خواهند بود تا آن كه جريان شركت آنها در عمليات خائنانه كرنسكي به هنگام شورش كورنيلوف كاملا" روشن شود."
پيانيچ فرياد برآورد: "هيچگاه در هيچ زمان در هيچ انقلابي چيزي كه ما اكنون شاهد آنيم وجود نداشته است." تروتسكي پاسخ داد:
"اشتباه ميكنيد. اين گونه چيزها را حتي انقلاب ما هم ديده است. در روزهاي ژوئيه صدها نفر از رفقاي ما توقيف شدند .. حتي رفيق كولونتاي بنا به درخواست پزشك از زندان آزاد گرديد. اوكسنتيف دو مأمور از نگهبانان سابق تزاري به در خانه او گماشت!"
نمايندگان دهقانان ناسزا گويان خارج شدند. جلسه با استهزاء آنها را بدرقه كرد.
نماينده اسارهاي چپ به تشريح نظريات خود درباره فرمان راجع به زمين پرداخت: اسارهاي چپ با وجود موافقت كامل و اصولي نسبت به فرمان فقط بعد از انجام بحث و مذاكره بدان رأي خواهند داد. ميبايست از عقيده شوراهاي دهقاني اطلاع پيدا كرد.
منشويكهاي بينالمللي نيز اصرار داشتند كه موضوع را در داخل حزب خود مورد بحث قرار دهند.
سپس پيشواي ماكزيماليستهاي جناح آنارشيست دهقاني به ايراد نطق پرداخت: "ما نميتوانيم از آن حزب سياسي كه در نخستين روز بدون هرگونه پرگويي چنين امري را به موقع اجرا ميگذارد قدرداني نكنيم .."
درپشت تريبون يك دهقان تمام عيار با موهاي دراز، چكمههاي بلند برپا و پوستيني برتن ظاهر شد. نگاهي به اطراف افكند و گفت: "سلام بر شما رفقا و هموطنان! اينجا دور و بر ما كادتها پرسه ميزنند. شما دهقانان سوسياليست ما را توقيف ميكنيد پس چرا اين كادتها را توقيف نميكنيد!"
اين حرف سبب درگيري بحث دهقاني پرهيجاني شد. شب گذشته نيز سربازان درست به همين گونه بحث و جدالي داشتند. در اينجا پرولترهاي واقعي دهقاني بحث ميكردند ...
"اعضاي كميته اجرائيه ما اوكسنتيف و ديگران كه ما آنها را مدافعين دهقانان حساب ميكرديم، اينها همان كادتها هستند. آنها را توقيف كنيد، آنها را توقيف كنيد!"
صداي ديگر شنيده شد: "كي هستند اين اكسنتيفها و پيانيچها؟ - آنها ابدا" دهقان نيستند. آنها فقط زبانشان را در دهان ميچرخانند و پر حرفي ميكنند!"
انبوه نمايندگان كه ناطقين را از رفقاي خود احساس كردند به سوي آنها توجه نمودند.
اسارهاي چپ يك تنفس نيمساعته پيشنهاد كردند. هنگامي كه نمايندگان ميخواستند تالار را ترك كنند، لنين به پا خاست: "رفقا! ما نميتوانيم وقت خود را هدر دهيم. فردا صبح تمام روسيه ميبايست از خبري كه داراي اهميتي عظيم است مطلع گردد. هيچگونه تأخير جايز نيست!"
در بحبوحه بحث و مجادله پرهيجان و با صداي پاي صدها نفر، ناگهان صداي فرياد صدر كميته انقلابي نظامي شنيده شد: "در اطاق شماره هفده به پانزده نفر ٌمبلغ براي اعزام به جبهه احتياج داريم!"
دو ساعتونيم بعد نمايندگان در گروههاي جداگانه به تالار بازگشتند. هيئت رئيسه جاي خود را اشغال كرد و جلسه به كار خود ادامه داد. خواندن تلگرافهاي واصله از هنگهاي مختلف كه پشتيباني خود را از كميته انقلابي نظامي اعلام ميداشتند آغاز شد. جلسه به تدريج به جنبوجوش افتاد. نمايندهاي از سربازان روسي جبهه مقدوني با حرارت از وضع آنجا سخن گفت: "ما از دوستي "متحدين" خود بيشتر صدمه ميبينيم تا از دشمن." نمايندگان ارتشهاي دهم و دوازدهم هم كه در همان لحظه معجلا" از جبهه رسيده بودند اظهار داشتند: "ما به شما قول ميدهيم كه در هر زمينه از شما پشتيباني كنيم!" سربازي از دهقانان نسبت به آزاد كردن "سوسيال خائنين" يعني ماسلوف و سالازكين اعتراض كرد. كميته اجرائيه شوراي دهقانان را ميبايست يكجا توقيف كرد! اين سخنان واقعا" انقلابي بود. نمايندهاي از سربازان روسي مقيم ايران اظهار داشت كه به وي ماموريت داده شده است كه به نام سربازان طلب كند تا تمام قدرت به شوراها منتقل گردد. افسري اوكرائيني به زبان مادري خود فرياد زد: "در اين لحظه بحراني هيچگونه تصميمي از لحاظ مليت نبايد گرفته شود ... زنده باد ديكتاتوري پرولتاريا در تمام كشورها!" اين چنين ميجوشيد سيل انديشههاي داغ و ملتهب؛ و روشن بود كه روسيه ديگر هيچگاه لال نخواهد شد.
كامنيف اظهار داشت كه نيروهاي ضد بلشويكي همه جا سعي دارند ايجاد بينظمي كنند، و آنگاه پيام كنگره را خطاب به تمام شوراهاي محلي قرائت كرد:
"كنگره شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان سراسر روسيه به شوراهاي محلي مأموريت ميدهد كه بيدرنگ براي جلوگيري از تعرضات ضد انقلابي ضد يهود و هرگونه كشتار و چپاول ديگر مجدانهترين تدابير را اتخاذ كند. شرف انقلاب كارگري، دهقاني و سربازي اقتضاء ميكند كه هر گونه كشتار و چپاول جلوگيري به عمل آيد."
"گاردسرخ پطروگراد، پادگان انقلابي و ناويان پطروگراد نظام كامل در پايتخت برقرار كردند. كارگران، سربازان و دهقانان ميبايست در همه جا مانند كارگران و سربازان پطروگراد عمل كنند. رفقاي سرباز و كازاك! شما در درجه اول وظيفه داريد كه نظم انقلابي واقعي را تأمين نماييد."
"تمام روسيه انقلابي و سراسر جهان چشم به شما دوخته است!"
ساعت دو بعد از نيمه شب فرمان زمين به رأي گذاشته شد و به اتفاق آراء به استثناي يك رأي تصويب گرديد. شعف و شادماني نمايندگان دهقانان از حد فزون بود ...
بدينسان بلشويكها در حالي كه هرگونه ترديد را از خود دور ساخته و تمام موانع را از پيش پاي خود برميداشتند، بدون وقفه به پيش ميتاختند. آنها يگانه مردمي در روسيه بودند مجهز به برنامه عمل مشخص، در حالي كه ديگران همه هشت ماه تمام بود كه بجز پرگويي كار ديگري انجام نداده بودند. سربازي نحيف، ژنده، ولي خوشبيان پشت كرسي خطابه قرار گرفت. او به مادهاي از دستورالعمل كه در آن گفته ميشد: "فراريان از دريافت سهميه زمين محرومند" اعتراض كرد. ابتدا او را با سوت و هو استقبال كردند، ولي سرانجام سخنان ساده و مؤثر وي همه را به سكوت وا داشت:
"سرباز بدبختي كه به زور به غسالخانه جنگ و به تمام مصائب بيمعنايي كه خود شما در فرمان صلح بدان اعتراف داريد كشانده شده، انقلاب را به مثابه خبر صلح و آزادي تلقي كرد. صلح؟ دولت كرنسكي او را مجددا" به تعرض واداشت، مجبورش كرد كه به كاليستي برود، بكشد و بميرد. او ملتمسانه درخواست صلح كرد، ولي ترهشچنكو به ريش او خنديد ... آزادي؟ در دوران كرنسكي او ناظر بود كه كميتههايش را منحل ميسازند، روزنامههايش را توقيف ميكنند، ناطقين حزبش را به زندان ميافكنند ... و اما در خانهاش – در دهي كه آنجا تولد يافته – ملاكان با كميتههاي ارضي پيكار ميكنند و رفقايش را پشت ميلههاي آهنين مينشانند ... در پطروگراد، بورژوازي دست در دست آلمانها در تهيه مايحتاج ارتش از قبيل خواربار، لباس، مهمات خرابكاري كرد. سرباز در سنگرها لخت و پا برهنه نشست. چه كسي او را مجبور كرد فرار كند؟ دولت كرنسكي كه شما او را ساقط كرديد."
سرانجام حتي براي او دست زدند!
وآنگاه سرباز ديگري به نطق آتشيني پرداخت: "دولت كرنسكي پردهاي نيست كه در پشت آن يك چنين عمل قبيحي مانند فرار بتواند مستور بماند. فراري آدم پستي است كه به خانهاش بر ميگردد و رفقايش را كه در سنگرها ميميرند رها ميكند. هر فراري خائن است و ميبايد مجازات شود ..."(همهمه، فريادها: "بس است، ساكتشو"!) كامنيف معجلا" پيشنهاد ميكند كه مسئله براي بررسي به دولت ارجاع گردد.
ساعت دو و سيدقيقه بعد از نيمه شب سكوت سنگيني حكم فرما شد. كامنيف فرمان تشكيل دولت را قرائت كرد:
"براي ادراه كشور، تا زمان دعوت مجلس مؤسسان، يك حكومت موقت كارگري- دهقاني به نام شوراي كميسرهاي خلق تشكيل ميشود."
"اداره عرصههاي مختلف كشور به كميسيونهايي محول ميگردد كه مجموع آنها ميبايست تحقق پذير شدن برنامه اعلام شده از طرف كنگره را، در وحدت فشرده با سازمانهاي تودهاي كارگران، زنان كارگر، ناويان، سربازان، دهقانان و كارمندان تأمين كند. حاكميت دولتي در قبضه هيئت عمومي رؤساي اين كميسيونها و يا به عبارت ديگر در قبضه شوراي كميسرهاي خلق خواهد بود."
"نظارت بر فعاليت كميسرهاي خلق و حق تعويض آنها در اختيار كنگره شوراهاي نمايندگان كارگران و دهقانان و سربازان سراسر روسيه و كميته اجرائيه مركزي آن ميباشد ..."
تالار ساكت است. اما به هنگام خواندن فهرست نام كميسرهاي خلق، به دنبال هر نام، به ويژه نام لنين و تروتسكي غرش رعدآساي كفزدنها بلند ميشود.
صدر شورا: ولاديمير اوليانوف (لنين)
كميسر خلق در امور داخلي: آ.اي. ريكوف
كشاورزي: و.پ. ميليوتين
كار: آ.ك. شلياپنيكوف
امور جنگي و درياداري: كميتهاي مركب از و.آ. اوفسهينكو (آنتونوف)، ن.و. كريلنكو و و.پ.ا. ديبنكو
امور بازرگاني و صنايع: و.پ. نوگين
فرهنگ خلقي: آ.و. لوناچارسكي
دارايي: آي.اي. اسكوورتسوف (استپانوف)
امور خارجي: ل.د. برونشتيين (تروتسكي)
دادگستري: ك.اي. اوپوكوف (لوموف)
پستوتلگراف: ان.پ. اوپوكوف (گلهيف)
صدر امور ملي: اي.و. جوگاشويلي(استالين)
پست كميسر خلق در امور راهآهن موقتا" خالي ميماند.
درطول ديوار تالار خطي از سرنيزهها كشيده شده بود. سرنيزهها برروي صندلي نمايندگان ايستاده بودند. كميته انقلابي نظامي همه را مسلح ساخته بود. بلشويسم براي نبرد قاطع با كرنسكي كه صداي شيپورش اكنون ديگر از سمت جنوب خاوري شنيده ميشد، مسلح گرديده بود. هيچكس حاضر نبود به خانه برود. برعكس، صدها نفر افراد جديد راه گشوده به درون تالار ميآمدند. بناي عظيم به حد اشباع از سربازان با چهرههاي سخت و از كارگران پر شده بود. ساعتهاي درازي آنها اينجا ايستاده و بدون خستگي به سخنان ناطقين گوش ميدادند. هواي سنگين و خفه پر از دود توتون بود. بوي عرق تنفس انسان و البسه كثيف به مشام ميخورد.
آويلوف عضو هيئت تحريريه "نوواياژين" از جانب سوسيالدمكراتهاي بينالمللي و منشويكهاي بينالمللي باقي مانده در كنگره سخن گفت: صورت باريك جواني داشت. سرداري فاخر او با وضع محيط بشدت ناهماهنگ بود.
"ما ميبايست به وضوح بدانيم كه كجا ميرويم. اگر واژگون ساختن حكومت ائتلافي با اين سهولت انجام گرفت، به سبب آن نبود كه دمكراسي چپ بسيار نيرومند است، بلكه فقط بدين سبب بود كه حكومت به مردم نه نان توانست بدهد و نه صلح. و بخش چپ دمكراسي فقط در صورتي ميتواند حكومت را در دست خود نگهدارد كه قادر به حل اين دو وظيفه باشد. آيا ميتوانيد به مردم نان بدهيد؟ گندم در كشور بسيار كم است. اكثريت تودههاي دهقاني به دنبال شما نخواهند آمد، به دليل آنكه شما ميتوانيد به دهقانان نان و ماشين كه مورد احتياج مبرم آنها است بدهيد. سوخت و ديگر كالاهاي مورد احتياج اوليه تقريبا" غيرقابل دسترسي است ... دسترسي به صلح به همينگونه دشوار و حتي دشوارتر است. حكومتهاي كشورهاي متحد حتي از گفتگو با اسكوبهلف امتناع كردهاند و پيشنهاد كنفرانس صلحي كه ما دادهايم به هيچوجه از طرف آنها پذيرفته نخواهد شد. شما را نه لندن، نه پاريس و نه برلن خواهند شناخت. فعلا" نميتوان برروي پشتيباني فعال پرولتارياي كشورهاي متحد حساب كرد، زيرا اكثريت پرولتاريا هنوز از مبارزه انقلابي بسيار دور است. بخاطر بياوريد كه دمكراسي متحد ما حتي كنفرانس استكهلم را نتوانست تشكيل دهد. و اما درباره سوسيال دمكراسي آلمان: من اين اواخر با رفيق گلدنبرگ نماينده استكهلمي خودمان صحبت كردم. نمايندگان جناح چپ به او گفتهاند كه انقلاب در آلمان به هنگام جنگ غيرممكن است (صداهاي فرياد همواره در تالار بيشتر و خشمگينتر ميشد، ولي آويلوف ادامه داد). آيا ارتش روسيه، در صورتي كه ائتلافهاي اتريش و آلمان با فرانسه و انگلستان به حساب ما با هم آشتي كنند، بدست آلمانها سركوب خواهد شد؟ و يا ما با آلمان صلح جداگانهاي منعقد خواهيم ساخت كه در نتيجه آن در هر حال روسيه منفرد خواهد گرديد. من همين الآن اطلاع يافتم كه سفيران متفقين ميخواهند بروند و در تمام شهرهاي روسيه كميته نجات ميهن و انقلاب تشكيل يافته است ... هيچ حزبي نميتواند به تنهايي از عهده چنين دشواريهاي غيرقابل تصور برآيد. فقط اكثريت واقعي خلق كه حامي دولت ائتلافي سوسياليستي باشد ميتواند امر انقلاب را به سرانجام برساند ..."
سپس وي قرار دو فراكسيون را قرائت كرد:
"با در نظر گرفتن اين كه براي نجات دستاوردهاي انقلاب تشكيل فوري حكومتي ضرورت دارد كه متكي باشد به دمكراسي انقلابي كه در شوراهاي نمايندگان كارگران، سربازان و دهقانان تشكيل يافته است، و نيز نظر به اين كه وظيفه چنين حكومتي عبارت است از دستيابي سريع صلح دمكراتيك، واگذاري زمين به كميتههاي ارضي، سازماندهي نظارت برتوليد و دعوت مجلس مؤسسان در موعد مقرر، لذا كنگره مقرر ميدار: كميته اجرائيه موقت براي تأسيس حكومت با موافقت آن گروههاي دمكراسي انقلابي انتخاب گردد كه در كنگره عمل ميكند"
استدلالات آرام و خونسردانه آويلوف، نمايندگان را عليرغم شورانقلابي آنها قدري مردد ساخت. درآخر نطق او فريادها و سوتزدنها آرام گرفته بود و هنگامي كه وي بيانات خود را تمام كرد حتي از برخي نقاط صداي كفزدنها شنيده شد.
كارهلين به دنبال آويلوف به سخن درآمد. او نيز جوان بود و بيباك و در صداقتش هيچكس ترديد نداشت. مضافا" اينكه نماينده حزب اسارهاي چپ يعني حزب "ماريااسپيريدونووا" بود – يگانه حزبي كه به دنبال بلشويكها ميرفت و دهقان انقلابي را به دنبال خود ميكشانيد:
"حزب ما از ورود به شوراي كميسرهاي خلق امتناع ورزيده است، زيرا ما نميخواهيم براي هميشه از آن بخش ارتش انقلابي جدا شويم كه كنگره را ترك گفت. چنين گسستي ما را از امكان ميانجيگري بين بلشويكها و ديگر گروههاي دمكراتيك محروم ميدارد، و حال اين كه اين ميانجيگري است كه در لحظه حاضر وظيفه اساسي ما است. ما نميتوانيم هيچ حكومتي را مورد پشتيباني خود قرار دهيم جز حكومت ائتلاف سوسياليستي. علاوه بر اين ما به رفتار مستبدانه بلشويكها معترضيم. كميسرهاي ما از پستهاي خود رانده شدهاند. ديروز يگانه ارگان مطبوعاتي ما "ازناماياترودا" (پرچم كار) ممنوع گرديد. دوماي شهر براي مبارزه با شما كميته پرتوان نجات ميهن و انقلاب تشكيل ميدهد. شما هم اكنون منفرد هستيد. هيچيك از گروههاي دمكراتيك از حكومت شما حمايت نميكند."
تروتسكي مطمئن و مسلط به خود پشت كرسي خطابه قرار گرفت. زهرخندي تقريبا" استهزاء آميز بر لبانش نقش بسته بود. او با صداي زنگ داري به سخن پرداخت. جمعيت انبوه به طرف جلو خم شد تا هركلمهاش را بشنود:
"هيچيك از اين دعاوي درباره خطر انفراد حزب ما تازگي ندارد. در آستانه قيام نيز براي ما شكست محتوم پيشبيني ميكردند. همه يكجا مخالف ما بودند. فقط فراكسيون اسارهاي چپ از كميته نظامي انقلابي پشتيباني ميكرد. پس ما با وجود تمام اين احوال چگونه توانستيم حكومت را بدون خونريزي واژگون سازيم. اين واقعيت درخشانترين گواه آن است كه ما منفرد نبوديم. در واقع اين حكومت موقت بود كه منفرد شده بود. احزاب دمكراتيك مخالف ما بودند كه منفرد بودند و آنها هم اكنون هم منفرد هستند و براي هميشه از پرولتاريا بريدهاند."
"با ما از ضرورت ائتلاف سخن ميگويند. فقط يك ائتلاف امكان پذير است و آن ائتلاف با كارگران، سربازان و تهيدستترين دهقانان است و افتخار تحقق بخشيدن به اين ائتلاف از آن حزب ما است. اما آويلوف كدام را در نظر دارد؟ ائتلاف با آنهايي كه پشتيبان حكومت خائن برميهن ما بودند؟ ائتلاف در تمام موارد عامل افزايش نيرو نيست. مثلا" آيا سازماندهي قيام ممكن ميبود اگر در صفوف ما "دان" و "اوكسنتيف" قرار داشتند؟ (شليك خنده). اوكسنتيف نان كم ميداد، اما آيا ائتلاف با آبورونتسيها نان بيشتري خواهد داد؟ وقتي ميبايست بين دهقانان و اوكسنتيف كه كميتههاي ارضي را توقيف ميكرد يكي را انتخاب نمود، ما دهقانان را برميگزينيم. انقلاب ما يك انقلاب كلاسيك در صفحات تاريخ باقي خواهد ماند ..."
"ما را متهم ميسازند كه از سازش با ديگر احزاب دمكراتيك امتناع ميورزيم. ولي آيا ما در اين امر گناهكاريم؟ يا شايد چنان كه "كارهلين" گمان مييرد تقصير با "سؤتفاهم" است؟ نه، رفقا! هنگامي كه در بحبوحه انقلاب، حزب ما كه هنوز با دود باروت احاطه شده بود، ميآيد و ميگويد: "اين حاكميت! آن را دست بگيريد!" و آنهايي كه حكومت به آنها عرضه شده است به صف دشمنان ميپيوندند، اين ديگر "سؤتفاهم" نيست. اين اعلام جنگ بيامان است، و اين جنگ را ما اعلام نكرديم."
"آويلوف تهديد ميكند كه اگر ما "منفرد" بمانيم آنگاه مساعي ما براي دسترسي به صلح عقيم ميماند. تكرار ميكنم كه من نميتوانم بفهمم ائتلاف با اسكوبهلف و يا حتي ترهشچنكو چگونه ميتواند براي دستيابي به صلح به ما كمك كند. آويلوف سعي دارد كه ما را از خطر صلح به حساب روسيه بترساند. در اين باره من بايد بگويم كه اگر زمام اروپا همچنان در دست بورژوازي امپرياليستي باقيبماند، در آن صورت روسيه انقلابي در هر حال به ناچار معدوم خواهد شد. از دو حال خارج نيست: يا انقلاب روسيه جنبش انقلابي را در اروپا برميانگيزد، يا دول اروپايي انقلاب روسيه را خفه ميكند." ( لنين معتقد بود كه پيروزي انقلاب با اتكاء به نيروي كارگران و دهقانان و طبقات تهيدست در يك كشور واحد امكان پذير است. مترجم)
نمايندگان به شدت كف زدند و احساس اين كه پيشاهنگان نبرد تمامي بشريتاند در آتش شوق ميسوختند؛ و از اين كه نوعي تصميم و قاطعيت آگاهانه و سخت تمام عمليات تودههاي قيام كننده را فراگرفت وبراي هميشه باقيماند.
ولي طرف مقابل ديگر به مبارزه دست زده بود. كامنيف به نماينده اتحاديه كارگران راهآهن اجازه سخن داد. او مردي بود چهارشانه با چهرهاي خشن، كه خصومت آشتيناپذير خود را پنهان نميداشت. اثر نطقش در جلسه همچون انفجار بمب بود:
"من از طرف نيرومندترين سازمان در روسيه اجازه سخن خواستهام و به شما اعلام ميدارم: كميته اجرائيه مركزي اتحاديه كاركنان راهآهن سراسري روسيه به من مأموريت داده است كه تصميم اتحاديه را درباره مسئله تشكيل حكومت به اطلاع شما برسانم. كميته مركزي بيترديد از پشتيباني بلشويكها، در صورتي كه آنها همچنان در حال خصومت با تمام دمكراسي روسيه باقي بمانند، امتناع ميورزد."
همهمه وحشتانگيزي در تالار پيچيد. ناطق ادامه داد:
"در سال1905 و در روزهاي كورنيلوفگري كارگران راهآهن خود را بهترين مدافعان انقلاب نشان دادند، ولي شما ما را به كنگره دعوت نكرديد. (فريادها: شما را كميته سابق دعوت نكرد.)
ناطق بدون اعتناء ادامه داد:
"ما اين كنگره را قانوني نميشماريم. پس از خروج منشويكها و اسارها اكثريت لازم براي تشكيل جلسه باقي نمانده است ... اتحاديه ما از كميته اجرائيه سابق پشتيباني ميكند و اعلام ميدارد كه كنگره فاقد حق انتخاب كميته اجرائيه نوين است."
"حاكميت ميبايست حاكميتي سوسياليستي و انقلابي و در برابر ارگانهاي معتبر تمام دمكراسي انقلابي مسئول باشد. مادام كه چنين حاكميتي ايجاد نشده است اتحاديه كارگران راهآهن از حمل و نقل دستجات ضدانقلابي به پطروگراد خودداري خواهد كرد و در عين حال به اعضاي خود دستور خواهد داد كه بدون تأييد اتحاديه هيچ دستوري را انجام ندهند. كميته اجرائيه اتحاديه، تمام اداره راهآهنهاي روسيه را بدست خود ميگيرد."
اواخر اين نطق در ميان طوفان شديد خشم عمومي تقريبا" خفه شد. معذالك اين ضربه سختي بود. براي پيبردن به تأثير دردآور آن كافي بود به چهره درهم اعضاي هيئت رئيسه نگريست. كامنيف با اختصار پاسخ داد كه هيچگونه ترديدي درباره اختيار قانوني كنگره مورد ندارد، زيرا قطعنظر از خروج منشويكها و اسارها تعداد باقيمانده نمايندگان در جلسه حتي بيش از حد نصابي است كه كميته اجرائيه مركزي سابق مقرر داشته است.
سپس شوراي كميسرهاي خلق با اكثريت شكننده آراء انتخاب گرديد. انتخاب كميته اجرائيه و پارلمان جديد جمهوري روسيه بيش از يك ربع ساعت وقت نگرفت. تروتسكي نتيجه را اعلام داشت: يكصد عضو از جمله هفتاد نفر از بلشويكها. اما درباره دهقانان و احزابي كه كنگره را ترك گفتهاند براي آنها كرسيهاي آزاد باقي گذاشته شده بود. "ما با خرسندي تمام احزاب و گروههايي را كه برنامه ما را قبول كنند، ميپذيريم." و با اين جمله تروتسكي گزارش را به پايان رسانيد.
بلافاصله دومين كنگره شوراهاي سراسر روسيه نيز به پايان خود رسيد تا نمايندگان بتوانند سريعا" به اطراف و اكناف روسيه رهسپار شوند و جريان حوادث بزرگي را كه رخ داده است به اطلاع مردم برسانند.
تقريبا" ساعت هفت صبح بود كه ما بليط فروشها و رانندگان ترامواهايي را كه در برابر اسمولني ايستاده بودند از خواب بيدار كرديم. اين ترامواها را اتحاديه كارگران تراموا براي رسانيدن نمايندگان به خانههايشان فرستاده بود. محيط درون ترامواها به اندازه محيط كنگره در شب گذشته پرهيجان و شاداب نبود. چهرها بسيار نگران مينمود. يحتمل آنها بخود ميگفتند: "خوب، حالا ما حاكم شديم، اما چگونه خواهيم توانست خواستهاي خود را پيش ببريم؟"
نزديك خانه يك گشتي مسلح از افراد عادي ما را نگاه داشت و دقيقا" مورد بازرسي قرار داد. اعلاميه دوما تأثير خودش را ميبخشيد.
بانوي صاحبخانه، چون صداي ما را شنيد، با شال ابريشمي گلي رنگي كه به دوش خود انداخته بود، دوان دوان به استقبال ما آمد:
"كميته خانه طلب ميكند كه شما مردها كشيك بدهيد."
"كشيك چه لزومي دارد؟"
"آخر بايد زنها و كودكان را حفظ كرد!"
"در مقابل كي؟"
"در مقابل دزدها و چپاولچيان!"
"پس اگر كسي از كميته انقلابي نظامي بيايد و در جستجوي اسلحه برآيد چي؟"
"بلي، آنها همه خود را اينطور مينامند. وانگهي، مگر فرقي دارد؟"
من رسما" اعلام داشتم كه كنسول به تمام اتباع امريكا قدغن كرده است كه در مناطقي كه روشنفكران روسي زندگي ميكنند با خود اسلحه برندارند.
###########################
فصل شش
كميته نجات ميهن و انقلاب
جمعه نهم نوامبر (بيستوهفتم اكتبر)
"نووچركاسك: هشت نوامبر (بيستوشش اكتبر) با در نظر گرفتن اقدام بلشويكها به قصد واژگون ساختن حكومت موقت و تصرف قدرت حاكمه در پطروگراد و ديگر نواحي، حكومت نظامي كه غصب قدرت حاكمه را توسط بلشويكها جنايت و امري به كلي غيرمجاز ميشمرد، ضمن اتحاد فشرده با ديگر حكومتهاي نظامي كازاك، از حكومت موقت ائتلافي موجود كاملا" پشتيباني ميكند. نظر به وضع فوقالعاده و قطع ارتباط با دولت مركزي، حكومت نظامي موقتا" و تا احياء قدرت حاكمه حكومت موقت و برقراري نظم مجدد در روسيه، از روز بيستوپنج اكتبر اختيارات كامل حاكميت دولتي در منطقه "دون" را بر عهده ميگيرد."
"رئيس حكومت نظامي كازاك: آتامان كالهدين"
فرمان نخست وزير كرنسكي كه در كاچينا امضاء شده است:
"اعلام ميدارم كه من نخستوزير حكومت موقت و سرفرماندهي عالي تمام نيروهاي مسلح جمهوري روسيه امروز در رأس جبهه نظاميان وفادار به ميهن، وارد شدهام. به تمام واحدهاي منطقه نظامي پطروگراد كه بدون تعقل و از روي گمراهي به دارودسته خائنين به ميهن و انقلاب پيوستهاند امر ميدهم كه بدون ساعتي درنگ براي اجراي وظايف خود بازگشت كنند. اين فرمان در تمام گروهانها، اسوارانها و اسكادرانها خوانده شود."
"نخست وزير حكومت موقت وسر فرماندهي عالي : آ. كرنسكي
تلگرام كرنسكي به فرمانده جبهه شمال:
"كاچينا توسط نظاميان وفادار به دولت تصرف شده و بدون خونريزي اشغال شده است. گروههاي ناويان كرونشتات و سربازان هنگهاي سه ميونوف و ايسمائيلوف بيچونوچرا اسلحه خود را تسليم داشته به ارتش دولتي پيوستهاند. به تمام ستونهايي كه در راه هستند دستور ميدهم كه به سرعت پيشروي كنند. واحدهاي نظامي از كميته انقلابي فرمان عقبنشيني دريافت داشتهاند ..."
كاچينا، كه در حدود سيكيلومتر در جنوب باختري پطروگراد واقع است، شبانه به تصرف درآمده بود. واحدهاي دو هنگ نامبرده (غير از ناويان) كه بدون فرمانده در آن حوالي پرسه ميزدند واقعا" هم در محاصره كازاكها افتاده و اسلحه خود را تسليم كرده بودند، اما به ارتش نپيوسته بودند. در اين گيرودار گروه انبوهي از سربازان در اسمولني دچار بلاتكليفي بودند و ميخواستند وضع خود را روشن كنند. آنها نميدانستند كازاكها تا اين اندازه نزديكاند. بعدا" سعي داشتند با آنها وارد مذاكره شوند.
درجبهه انقلابي بطور مشهود سردرگمي حكمفرما بود. پادگانهاي شهرهاي كوچك جنوب پطروگراد به دو و يا دقيقتر بگوييم به سه قسمت تقسيم شده بودند و هر يك بين خودشان نزاع داشتند. فرماندهان عاليرتبه از زور كسي به طرفداري كرنسكي گرويده بودند. اكثريت سربازان هوادار شوراها، مابقي در عذاب ترديد و تزلزل.
كميته انقلابي نظامي معجلا" سروان موراويف- افسر جاه طلب گارد را به فرماندهي دفاع از پطروگراد تعيين كرد- همان موراويف كه در تابستان گذشته "گروهانمرگ" تشكيل داده بود و ميگويند روزي به دولت اعلام كرد كه "خيلي با بلشويكها تعارف ميكنيد. آنها را بايست خرد و خاكشير كرد." وي مردي بود داراي جنم نظامي كه در برابر زور و جسارت سر فرود ميآورد- شايد اين سر فرود آوردن تماما" صادقانه بود.
اينك سيوشش ساعت بود كه رابطه بلشويكها با استانهاي روسيه و با تمامي جهان خارج قطع بود. كاركنان راهآهن و تلگرافچيها از مخابره و ارسال تلگرافهاي آنها امتناع ميكردند. كارمندان پست مكاتيب آنها را نميپذيرفتند. فقط ايستگاه راديو دولتي واقع در "تزارسكويهسلو" هر نيم ساعت يكبار بولتن اخبار و اعلاميه آنها را در تمام نقاط كشور پخش ميكرد. كميسرهاي كميته انقلابي نظامي در مسابقه با كميسرهاي دوماي شهري، در قطارها با شتاب تمام به اطراف و اكناف كشور ميشتافتند. در جبهه دو هواپيما شامل اوراق تهييجي پرواز ميكردند.
ولي سريعتر از هر وسيله ارتباطي امواج قيام بود كه به سرعت در روسيه گسترده ميشد. شوراي هلسينگفور قطعنامهاي داير به پشتيباني از انقلاب صادر كرد. در شهر كيف بلشويكها زرادخانه و تلگرافخانه را به تصرف درآوردند، اما نمايندگان كنگره كازاكها كه در آن شهر جلسه تشكيل داده بودند، آنها را بيرون راندند. در كازان، كميته انقلابي نظامي، افسران ستاد پادگان محل و كميسر حكومت موقت را توقيف كرد. از "كراسنوبارسك" خبر رسيد كه شوراها ارگانهاي اداره مختار شهري را تصرف كردهاند. در مسكو، كه وضع در اثر اعتصاب چرمسازها از يكسو و خطر اخراج دسته جمعي كارگران از سوي ديگر، بغرنج شده بود، شوراها با اكثريت شكننده آراء به پشتيباني از اقدام بلشويكها در پطروگراد رأي دادند. در اينجا ديگر كميته انقلابي نظامي تشكيل شده و وارد عمل شده بود.
درهمه جا جريان وقايع بدين نحو بود كه سربازان صفي(104) و كارگران صنايع همگي از شوراها پشيباني ميكردند. افسران و يونكرها و بورژوازي كوچك- همانند نمايندگان بورژوازي يعني كادتها و سوسياليستهاي معتدل- در صف حكومت موقت قرار داشتند. در همه شهرها كميتههاي نجات ميهن و انقلاب تشكيل شده و خود را براي جنگ داخلي آماده ميكردند.
روسيه پهناور از هم ميپاشيد. اين پويش از سال 1905 آغاز شده بود. انقلاب مارس (فوريه)، آن را تسريع كرد و در اوائل موجد اميدواري مبهمي نسبت به نظام نوين گرديد، ولي سرانجام كارش بدان منتهي شد كه شكلهاي نظام كهنه را كه از مدتها پيش منحط شده بود، حفظ كرد. و اكنون ديگر بلشويكها در طي يك شب تمامي اين شكل را متلاشي كرده و مانند دود به هوا فرستاده بودند. روسيه كهنه برباد رفت. جامعه بيشكل ذوب شد و تحت تأثير حرارتهاي نخستين همچون ماده مذاب به جريان درآمد. از ميان شعلههاي دريايي از آتش، موج نبرد طبقاتي پرتوان و بياماني برخاست و همراه با آن هستههاي نوسازيهاي نويني كه هنوز ترد و زودشكن بود، ولي به تدريج سخت و صلب ميشد، به وجود ميآمد.
درپطروگراد، در شانزده وزارتخانه كه زير رهبري دو وزارتخانه- كار و خواربار- قرار داشتند و حكومت سوسياليستي متجانسي تشكيل داده بودند، كارمندان دست به اعتصاب زدند.
دراين بامداد سرد و مرطوب به نظر ميرسيد كه "مشتيبلشويك" چنان تنها ماندهاند كه دستشان از زمين و آسمان كوتاه است. دريايي از خصومت جوشان آنها را احاطه كرده بود. كميته انقلابي نظامي، در تنگنا ضربات متقابلي وارد ميآورد و با تمام نيرو از موجوديت خود دفاع ميكرد. "جسارت، باز هم جسارت، هميشه جسارت!" ساعت پنج صبح گاردهاي سرخ به چاپخانه متعلق به اداره مختار شهر وارد شدند و هزاران نسخه پيام اعتراضي دوما را ضبط كردند. و "روزنامه اداره خودمختار شهر" ارگان رسمي دوما را بستند. تمام روزنامههاي بورژوازي از ماشينهاي چاپ بيرون ريخته شد- از جمله روزنامه ارگان كميته اجرائيه مركزي سابق به نام "گولوسسولداتا" (صداي سرباز)- تعطيل شد، ولي با تغيير عنوان و به نام "سولداتسكيگولوس" (صداي سربازي) به تعداد صدهزار نسخه انتشار بافت و بذر خشم و نفرت پيرامون خويش پاشيدن گرفت.
"افرادي كه شبانه ضربه خائنانه خود را وارد ساختند، افرادي كه روزنامه را بستند، نخواهند توانست مدت زيادي كشور را در تاريكي نگهدارند. كشور از واقعيت آگاه خواهد شد و حق شما- آقايان بلشويكها – را كف دستتان خواهد گذاشت. همه ما اين را خواهيم ديد ..."
ساعت يك ما از خيابان "نوسكي" پايين ميرفتيم. در برابر ما سراسر خيابان مملو از جمعيت بود. گاهگاه يك گاردسرخ و يا يك ناوي با تفنگ سرنيزهدار از آنجا ميگذشت و به گيرجمعيت ميافتاد و در حلقه تنگ فشار قريب به صد نفر مرد و زن دكاندار، دانشجو، كارمند و اداري قرار ميگرفت. اينها همه مشتهاي خود را تكان ميدادند، لعنت ميفرستادند و تهديد ميكردند. در روي پلهها پيشاهنگها و افسران نسخههاي "سولداتسكيگولوس" را پخش ميكردند. كارگري با بازو بند سرخ و تپانچه در دست در ميان ازدحام خصمانه ايستاده بود، از شدت خشم بر خود ميلرزيد و ميخواست كه نسخههاي روزنامه را به او تحويل دهند ...
به نظر من تاريخ هيچگاه پديده مشابهي بخود نديده است. در يك طرف مشتي كارگر و سرباز مسلح كه تجسم قيام پيروزمند بودند- سخت بيپناه و از طرف ديگر ازدحامي به شدت خشمگين مركب از همان افرادي كه ظهرها پيادهروهاي خيابان پنجم را پر ميكنند- جمعيتي كه مسخره ميكنند، لعنت ميفرستند و فرياد ميزنند: "خائنين، پرووكاتورها."
درها را دانشجويان و افسران حفظ ميكردند- بازوبندهاي سفيدي داشتند كه با خط سرخ بر روي آنها نوشته شده بود: "ميليس كميته امنيت اجتماعي." نيم دوجين پيشاهنگ ميآمدند و ميرفتند. داخل بنا از مردم ميجوشيد. سروان گومبرگ از پلهها پايين آمد و گفت: "آنها ميخواهند دوما را منحل كنند. اكنون كميسر بلشويكها در دوما نشسته است ..." وقتي ما بالا رفتيم "ريازانف" را ديديم كه به سرعت دور ميشود. او اينجا آمده بود تا از دوما بخواهد شوراي كميسرهاي خلق را به رسميت بشناسد؛ و رئيس شهر با قاطعيت به او جواب رد داده بود.
درتمام بناهاي دوما ازدحامي بزرگ از كارمندان، روشنفكران، روزنامهنگاران خارجي، افسران فرانسوي و انگليسي و غيره فرياد ميزدند، همهمه ميكردند و دست و سر و پا تكان ميدادند. مهندس شهر با قيافهاي پيروزمند به آنها اشاره ميكرد و ميگفت: "تمام سفارتخانهها دوما را يگانه حكومت قانوني ميشناسند، اما اين بلشويك دزدان و غارتگراني بيش نيستند و اساسا" كارشان ساخته شده است. موضوع بيش از چند ساعت طول نخواهد كشيد. تمام روسيه با ما است."
درتالار "الكساندرروفسكي" جلسه وسيع و پر جمعيت "كميتهنجات" جريان داشت. فيليپوفسكي برجلسه رياست ميكرد و در پشت كرسي خطابه باز همان اسكوبهلف سخن ميراند. در ميان صداي كف زدنها، وي نام سازمانهايي را كه تازه به "كميتهنجات" پيوسته بودند، بر ميشمرد: كميته اجرائيه شوراهاي دهقاني، كميته اجرائيه مركزي سابق، كميته مركزي ارتش، كميته مركزي ناوگان، منشويكهاي بينالمللي، سوسياليستهاي انقلابي، گروه نمايندگان جبهه از كنگره شوراها، كميتههاي مركزي منشويكها و اسارها و سوسياليستهاي خلق، گروه "بدينسترو (وحدت) اتحاديه دهقانان، كئوپراتيوها، زمستوها،.................ص 105 كتاب.................................... اتحاديه اتحاديهها، ويكژال (كميته اجرائيه اتحاديه راهآهنهاي سراسري) اتحاديه بازرگاني- صنعتي ... وي ميگفت:
"... حاكميت شوراها حاكميت دمكراسي نيست، بلكه ديكتاتوري است و آنهم نه ديكتاتوري پرولتاريا، بلكه ديكتاتوري عليه پرولتاريا. هركس زندگيش ملهم از انقلاب بوده و هست، ميبايد اكنون همراه با ما بخاطر دفاع از انقلاب بپاخيزد ..."
"وظيفه روز نه فقط بيزيان ساختن عوامفريبان غيرمسئول است، بلكه همچنين مبارزه با ضد انقلاب ميباشد ... اگر اين شايعات صحيح است كه در استانها ژنرالهايي هستند كه ميخواهند از جريان وقايع بهرهبرداري كنند و با مقاصد ضدانقلابي به سوي پطروگراد روان گردند، اين امر بار ديگر ثابت ميكند كه ما وظيفه داريم يك حكومت دمكراتيك پرتوان به وجود آورديم؛ و در غير اين صورت به دنبال هرجومرج از چپ، هرجومرجي از راست خواهد آمد. پادگان پطروگراد نميتواند به هنگامي كه در كوچهها خريداران "گولوسسولداتا" و پسر بچههاي فروشنده "رابوچاياگازتا" را توقيف ميكنند، بيتفاوت باقيبماند. زمان انقلاب سپري شده است ... بگذار هركس كه اعتقاد خود را به انقلاب از دست داده است كنار برود ... براي اينكه حاكميت دمكراتيك واحدي احياء شود لازم است مجددا" اعتبار انقلاب را بالا برد ... پس سوگند ياد كنيم، رفقا، كه يا انقلاب نجات يابد و يا ما نيز با آن از بين برويم."
جلسه به پاي خاست و اين سخن در ميان صداي رعدآساي كف زدنها گم شد. تمام چشمها ميدرخشيدند. در تالار يك نفر پرولتر ديده نميشد ...
رشته سخن را "واينشتاين" بدست گرفت:
"ما ميبايست آرامش را حفظ كنيم، و تا زماني كه افكار عمومي مجدانه به گرد كميته نجات حلقه نزده است از هر اقدامي خودداري كنيم. فقط آنگاه است كه ما ميتوانيم به حمله دست بزنيم."
نماينده "ويكژال" اظهار داشت كه سازماني كه وي را فرستاده است ابتكار ايجاد حكومت نويني را به عهده ميگيرد. هيئت نمايندگي آن براي مذاكرات مربوط به اسمولني رهسپار شده است ... بحث پر حرارتي آغاز شد. آيا بايد بلشويكها را در حكومت جديد راه داد؟ مارتوف عقيده داشت كه بايد آنها را راه داد. او استدلال كرد كه بالاخره بلشويكها حزب سياسي بسيار مهمي هستند. اختلاف عقيده بروز كرد. جناح راست منشويكها و اسارها و نيز سوسياليستهاي خلقي، نمايندگان مؤسسات تعاوني و بورژوازي شديدا" مخالفت كردند ... يكي از ناطقين آنها گفت:
"آنها به روسيه خيانت كردهاند. آنها جنگ داخلي را آغاز كردهاند و جبهه را در برابر آلمانها شكستهاند. بلشويكها بايد بيرحمانه قلعوقمع شوند ..."
اسكوبهلف نظر داد كه هم بلشويكها اخراج شوند و هم كادتها.
ما با يك اسارجوان به صحبت پرداختيم كه در موقع خود همراه بلشويكها جلسه مشاوره دمكراتيك را ترك گفته بود. واقعه در آن شبي اتفاق افتاد كه تسرهتلي و ديگر سازشكاران سياست ائتلافي را به دمكراسي روسيه تحميل كردند. من از او پرسدم:
"شما اينجا هستيد؟"
آتشي از چشمانش شعله ور شد و فرياد زد:"بلي، من نيمه شب همراه رفقاي حزبيم كنگره را ترك گفتيم. من بيست سال زندگي خودم را براي اين به خطر نينداختم كه حالا زير دگنك افراد جاهل از آنها تبعيت كنم. شيوه عمل آنها غيرقابل تحمل است. ولي آنها حساب دهقانان را نكردهاند ... وقتي دهقانان بپاخيزند، پايان كار آنها مسئله يك دقيقه خواهد بود."
"مگر دهقانان بپا خواهند خاست؟ مگر فرمان راجع..........دهقانان ......ص 106 كتاب............ مگر آن ها بيش از اين چه ميخواهند؟"
او با عصبانيت ديوانهواري فرياد زد: "آها! فرمان زمين! شما ميدانيد كه اين فرمان زمين چيست؟ اين فرمان ما است. تمام و كمال برنامه اسارها است. حزب من پس از تحقيق دقيق مطالبات دهقاني اين سياست را طرح ريزي كرده است. اين يك دزدي است!"
"خوب، اگر اين سياست مخصوص شما است، پس ايراد شما به چه چيز است؟ اگر خواست دهقانان چنين است، پس به چه مناسبت آنها قيام كنند؟"
"چطور شما نميفهميد؟ مگر براي شما روشن نيست كه دهقانان فورا" خواهند فهميد كه تمام اينها صاف و ساده يك فريبكاري است؟ آنها خواهند فهميد كه اين غاصبين برنامه اساري ما را دزديدهاند."
من از او پرسيدم: "آيا راست است كه "كالهدين" به سمت شمال حركت ميكند؟"
اوسرش را به علامت تأييد تكان داد، دستهايش را از شدت رضامندي بهم ماليد و گفت:
"كاملا" راست است. حالا شما ميبينيد كه اين بلشويكها چه آشي پختهاند! آنها ضد انقلاب را عليه ما به حركت در آوردهاند. انقلاب معدوم شد!"
"ولي آيا شما از انقلاب دفاع خواهيد كرد؟"
"البته، ما تا آخرين قطره خون خود از آن دفاع خواهيم كرد، ولي به هيچوجه با بلشويكها همكاري نخواهيم كرد."
"خوب، اگر "كالهدين" به پطروگراد برسد و بلشويكها به دفاع از شهر برخيزند مگر شما به آنها ملحق نخواهيد شد؟"
"البته كه خير. ما نيز از شهر دفاع خواهيم كرد، ولي نه همراه بلشويكها. "كالهدين" دشمن انقلاب است، ولي بلشويكها نيز دشمن انقلاباند."
"چه كسي را شما ترجيح ميدهيد؟ كالهدين را يا بلشويكها را؟"
"صحبت بر سر اين موضوع نيست. من به شما ميگويم انقلاب معدوم شده است و گناه آن بر گردن بلشويكها است. ولي گوش كنيد! چرا ما در اين باره صحبت مي كنيم؟ كرنسكي ميآيد ... پس فردا ما دست به تعرض خواهيم زد ... اسمولني هم اكنون نمايندگاني فرستاده به ما پيشنهاد ميكند كه حكومت نويني تشكيل دهيم. ولي حالا آنها در چنگ ما هستند. آنها مطلقا" ناتوانند ... ما با آنها همكاري نخواهيم كرد ..."
صداي تيري از كوچه برخاست. ما به سوي پنجره شتافتيم. گارد سرخ كه در نتيجه حملات جمعيت بكلي از خود بدر شده بود تيري خالي كرده دست دختري را مجروح ساخته بود. ما ديديم كه چگونه مجروح را روي تخته رواني خواباندند در حالي كه جمعيت پيرامون وي به هيجان آمده بود. فريادهاي مجروح به گوش ما ميرسيد. ناگهان از گوشه خيابان ميخائيلوفسكي زرهپوشي هويدا شد. مسلسلهايش از سويي به سوي ديگر ميچرخيد. جمعيت بيدرنگ پاي به فرار نهاد. همانگونه كه در موارد مشابه عمل ميشود، افرادي روي زمين دراز كشيدند يا در جويبار كنار خيابان و پشت ستونهاي تلفن پناه بردند. زرهپوش تا مقابل در دوما پيش آمد. از برجك آن مردي خارج گرديد و مطالبه كرد كه نسخههاي "سولداتسكيگولوس" را به او بدهند. پيشاهنگان به او خنديدند و به هشتي روان شدند. زرهدار لاقيدانه به دور بنا چرخي زد و از "نوسكي" به سوي بالا روان شد. افرادي كه در خيابان دراز كشيده بودند برخاستند و لباسهاي خود را تكان دادند ...
درداخل، ولوله غيرقابل تصوري پيچيد. هركس با دستهاي از روزنامه "سولداتسكيگولوس" شتابان در جستجوي جايي براي پنهان كردن آنها ميدويد ...
روزنامهنگاري به دَو وارد اطاق شد. در دست كاغذي داشت. آن را در هوا تكان ميداد و فرياد ميزد: "اعلاميه كراسنوف". همه به سويش دويدند: به چاپ بدهيد، زودتر به چاپ بدهيد و فورا" به سربازخانهها بفرستيد!"
"بنا به اراده سرفرماندهي عالي، من به فرماندهي نيروهاي متمركز كنار پطروگراد تعيين شدهام. هموطنان! سربازان! كازاكهاي شجاع "دون" "كوبان" "زابايكال" "آمور" و "ينيسي"! شماها كه به سوگند سربازي خويش وفادار ماندهايد، شما كه وفاداري به سوگند كازاكي را با ارادهاي استوار و خلل ناپذير حفظ كردهايد، من به شما خطاب ميكنم و شما را فرا ميخوانم كه برويد و پطروگراد را از هرجومرج و زورگويي و قحطي نجات بدهيد و اين لكه ننگ زائل نشدني را، كه مشتي بدانديش از مردمان جاهل با رهنمايي، اراده و پول امپراطور ويلهلم بر دامن روسيه زدهاند، پاك كنيد. حكومت موقت كه در روزهاي كبير مارس بر پا داشتيم واژگون نشده است، بلكه از طريق اعمال قهر از بناي خود رانده شده و در كنار ارتش كبير جبهه، كه به وظيفه خود وفادار مانده است، گرد ميآيد. شوراي اتحاديه نظاميان كازاك تمام سلحشوران كازاك را متحد ساخته و آنها با روحيه شاداب كازاكي و با تكيه به اراده تمامي خلق روس سوگند ياد كردهاند كه به خدمت ميهن كمر بربندند، به همان گونه كه اجداد ما در دوران اغتشاش وحشتناك سال 1612 ، آن هنگام كه مردان "دون" مسكو را از خطر سوئديها و لهستانيها و لتونيها و از اغتشاشات داخلي نجات دادند. (حكومت شما هنوز وجود دارد) جبهه رزمنده باكين و نفرت بيان نشدني به دشمنان و خائنين مينگرد. غارتگري، كشتار، زورگويي آنها، روشهاي خالص و خلص آلماني آنها نسبت به مغلوبين ولي تسليم نشدگان، تمامي روسيه را از آنها رويگردان ساخته است. هموطنان! سربازان! كازاكهاي شجاع پادگان پطروگراد! بيدرنگ نمايندگان خود را به نزد من بفرستيد تا من بتوانم بدانم چه كسي خائن به آزادي و ميهن است و چه كسي نيست؛ مبادا تصادفا" خون بيگناهي ريخته شود..."
تقريبا" در همين حين شايعهاي پيچيد كه گاردهاي سرخ بنا را محاصره كردهاند. افسري با بازوبند سرخ وارد شد و سراغ رئيس شهر را گرفت. پس از چند دقيقه بازگشت. شرايدر سالخورده به سرعت از اطاق خود خارج شد و در حالي كه رنگ ميداد و رنگ ميگرفت فرياد زد:
"جلسه فوقالعاده دوما فورا!" جلسهاي كه در تالار بزرگ جريان داشت بهم خورد. "تمام اعضاءدوما به جلسه فوقالعاده!
"چه خبر است؟"
"نميدانم- ميخواهند مارا توقيف كنند- ميخواهند دوما را منحل كنند – تمام اعضاءدوما را دم در توقيف ميكنند." چنين بود تفسيرهايي كه با نگراني بيان ميشد.
درتالار "نيكلايوسكي " حتي جا ي ايستادن نبود" رئيس شهر اعلام داشت كه نظاميان دم تمام درها استقراريافتهاند و اجازه نميدهند كه كسي وارد يا خارج گردد. كميسر تهديد ميكند- تهديد به توقيف و انحلال دوما. نطقهاي شديد اللحني نه تنها از پشت كرسي خطابه، بلكه از ميان جمعيت پاشيده ميشد: اداره مختار شهر را كه آزادانه انتخاب شده هيچ قدرتي نميتواند منحل سازد شخص رئيس شهر و تمامي اعضاء دوما مصونيت دارند. آنها هيچگاه زورگويان و پرووكاتورها وعمال آلمان را نخواهند شناخت. مارا تهديد به انحلال ميكنند؟ بگذار بيايند – آنها تنها از روي نعش ما به اين تالار خواهند آمد؛ و ما در اينجا با همان شايستگي سناتورهاي روم باستان در انتظار ورود "واندالها" هستيم ...
قرار: وقايع فورا"تلگرافي به اطلاع دوماهاي شهر وزمستوها در سراسر روسيه برسد.
قرار: نه رئيس شهر و نه صدر دوما نميتوانند هيچگونه رابطه اي با نمايندگان كميته انقلابي نظامي و يا باصطلاح شوراي كميسرهاي خلق بگيرند.
قرار: بيدرنگ طي پيامي اهالي پطروگراد براي دفاع از اداره مختار شهري منتخب خويش فرا خوانده شوند.
قرار: جلسه دوما بلا انقطاع اعلام ميشود...
درحال يكي از اعضاء دوما وارد تالار شد و به جلسه اطلاع داد كه وي به اسمولني تلفن كرده و كميته انقلابي نظامي اعلام داشته كه درباره محاصره دوما فراميني صادر نكرده است و نظاميان برچيده خواهند شد.
هنگامي كه ما از پلهها پايين ميرفتيم "ريازانوف" بسيار ملتهب و شتابان وارد هشتي شد. من پرسيدم: شما قصد داريد دوما را منحل سازيد؟" وي پاسخ داد:
"نه خير، نه خير!- عجب داستاني است! لابد سوءتفاهمي رخ داده است، من صبح امروز به رئيس شهر اعلام كردم كه هيچكس دست به تركيب دوما نخواهد زد...
درخيابان "نوسكي" به هنگام فرا رسيدن غروب گروهي سواره نظام در ستون دو نفري تفنگ بر دوش اسب ميتاختند. آنها ايستادند. جمعيت آنها را محاصره كرد و به سئوال بست. پيرمردي فربه با سيگاري ميان دندانها از آنها پرسيد:
"شما كيستيد؟ از كجا ميآييد؟"
"از ارتش دوازدهم. از جبهه. ما آمدهايم از شوراها در برابر بورژوازي لعنتي دفاع كنيم."
فريادهاي خشمگين برخاست:
"آها! ژاندارمهاي بلشويكي! كازاكهاي بلشويكي!"
افسر كوچك اندامي كه ٌكتي چرمي در بر داشت و از پلكان رو به پايين ميدويد، بيخ گوش من گفت:
"پادگان مردد است. اين آغاز پايان كار بلشويكها است. ميخواهيد ببينيد. چگونه روحيه عوض ميشود؟ برويم." وي تقريبا" در حال دويدن خيابان "نوسكي" را در پيش گرفت و ما به دنبال او.
"اين كدام هنگ است؟"
"هنگ زرهي."
درواقع هم وضع جدا" بغرنج ميشد. زرهيها كليد اوضاع را در دست خود گرفته بودند. آنها از هركس طرفداري ميكردند او ميتوانست برشهر مسلط شود. "كميسرهايي از كميته نجات و از دوما به منظور مذاكره به نزد آنها اعزام شده بودند و آنها ميتينگي تشكيل داده بودند كه ميبايست مسئله را حل كند."
"چه تصميمي بايد گرفت؟ به طرفداري از چه كسي بايد جنگيد؟"
"نه خير! به اين جور كارها نميتوان دست زد! آنها هيچگاه عليه بلشويكها نخواهند جنگيد. حداكثر آنها تصميم خواهند گرفت كه بيطرف بمانند- اما بعد وقتي يونكرها و كازاكها ..."
دروازه مانژ عظيم و سرپوشيده ميخائيلوفسكي با دهان سياه خود خميازه ميكشيد. دو سرباز نگهبان خواستند ما را متوقف سازند، ولي ما به سرعت از كنار آنها رد شديم بدون اين كه به فريادهاي اعتراض آنها اعتنا كنيم. مانژ با نور ضعيف يگانه فانوسي كه از سقف آويزان بود روشن ميشد و در تيرگي مبهم، ستونهاي بلند چهارگوش و دريچهها از آن روشنايي ميگرفتند. در پيرامون، اشباح غولآساي اتومبيلهاي زرهپوش به نظر ميرسيد. يكي از آنها در وسط بنا و درست در زير فانوس ايستاده بود. به گرد آن دو هزار سرباز با اونيفورمهاي خاكستري- قهوهاي اجتماع كرده و در فضاي عظيم آن بناي پرابهت تقريبا" گم بودند. يك عده ده نفري در روي زرهپوش ديده ميشدند- افسران صدر كميته سربازي و سخنرانان. يك نظامي در بالاي برج مركزي زرهپوش سخن ميراند- او خانژونوف صدر كنگره واحدهاي زرهي روسيه بود كه در تابستان قبل تشكيل يافته بود؛ اندامي تركه و خوشتراش داشت، كتي چرمين دربر و سردوشيهاي ستواني بردوش؛ خوش بيان بود و به نحوي قانع كننده به طرفداري از بيطرفي سخن ميراند. او ميگفت:
"براي مرد روس امري است وحشتناك كه برادران خود – روسها- را بكشد. بين سربازاني كه دوش به دوش يكديگر عليه تزار برخاستند و دوش به دوش هم دشمن خارجي را در جنگ زدهاند- جنگهايي كه تاريخ ثبت خواهد كرد- نميبايست جنگ داخلي درگيرد. ما سربازان را چه كار به اين مشتي زباله احزاب سياسي. من نميخواهم به شما بگويم كه دولت موقت حكومتي دمكراتيك بوده است. ما ائتلاف با بورژوازي را نميخواهيم، نه نميخواهيم. ولي ما به حكومت متحده دمكراسي احتياج داريم. در غير اين صورت روسيه فنا ميشود. و در صورتي كه چنين حكومتي به روي كار بيايد، آنگاه ديگر جنگ داخلي و برادركشي ضرورت نخواهد داشت."
سخنانش بسيار قانع كننده به نظر ميرسيد. صداي كفزدنها و فريادهاي تأييد بلند شد و در بناي عظيم پيچيد. سربازي رنگ پريده و ملتهب بر روي برج زرهپوش قرار گرفت. او فرياد برآورد:
"رفقا! من از جبهه روماني آمدهام تا مصرانه به شما بگويم كه انعقاد صلح ضرورت دارد- صلح بيدرنگ. هر آنكس كه به ما صلح بدهد ما به دنبال او خواهيم رفت، اعم از اين كه بلشويكها باشند و يا حكومت نويني. به ما صلح بدهيد! ديگر نميتوانيم بجنگيم. ما نميتوانيم بجنگيم- نه با آلمانها و نه با روسها." اينها را گفت و به پايين جست.
از توده انبوه مستمعين همهمه مبهمي برخاست. اين همهمه آنگاه كه ناطق بعدي، يك منشويك آبورونتسي كوشيد بگويد جنگ ميبايست تا پيروزي متفقين ادامه يابد، به چيزي شبيه ابراز خشم بدل گرديد. صدايي قاطع به رويش فرياد زد. شما مانند كرنسكي حرف ميزنيد!"
سپس نماينده دوما به نطق پرداخت. او به سربازان توصيه كرد كه بيطرف بمانند. به سخنانش با نوعي بياعتمادي گوش دادند- بيخ گوش هم پچپچ كردند، با اين احساس كه او خودي نيست. براي من هيچگاه اتفاق نيفتاده بود افرادي را ببينيم كه با چنين سماجتي سعي دارند بفهمند و تصميم بگيرند- بكلي ساكت ايستاده بودند- با توجهي رنجدهنده و بينهايت متمركز به سخنان ناطق گوش ميدادند، در حالي كه ابروان آنها از شدت فشار فكري گره خورده بود و بر پيشانيها عرق مينشست. آنها پهلواناني بودند با چشمان بيگناه كودكان و با قيافههاي سربازان حماسي.
اكنون بلشويكي از سربازان اين واحد سخن ميگويد: بيانش سراسر خشم آلود و سرشار از كين بود. گو اينكه اظهارات او با روحيه مستمعين توافق نداشت، اما حاضرين به سخنان او با احساس همدردي كمتري نسبت به ديگران گوش نميدادند. در اين لحظه آنها همگي از گردونه محدود انديشه روزانه عادي خويش خارج شده بودند و اكنون آنها ميبايست درباره روسيه، درباره سوسياليسم، درباره سراسر جهان فكر كنند- چنانكه گفتي زندگي و مرگ انقلاب با زرهپوشهاي آنها بستگي يافته است.
در ميان سكوت سنگين، ناطقين يكي پس از ديگري سخن ميگفتند. فريادهاي خشمگين جاي فريادهاي تأييد را ميگرفت: آيا بايد براي رزم به پاي خواست يا نه؟ دوباره خانژونوف خوش سيما و خوشبيان به سخن پرداخت. ولي هرقدر هم او درباره صلح سخن گويد مگر خودش افسر آبورونتسي نيست؟ كارگري از واسيلي اوستروفسكي رشته سخن را بدست گرفت. او را با اين جمله استقبال كردند:
"پس شما كارگران چكار ميكنيد؟ به ما صلح ميدهيد؟" در نزديكي ما چند نفري كه بيشتر آنها افسر بودند گرد آمده بودند. آنها با هياهوي تمام طرفداران بيطرفي را تأييد ميكردند، باهم فرياد ميزدند: "خانژونوف، خانژونوف!" براي ناطقين بلشويك سوت ميكشيدند.
ناگهان بين كميتهايها و افسراني كه روي زرهپوش قرار داشتند بحث پرحرارتي درگرفت. آنها با هيجان سر و دست خود را تكان ميدادند و به نظر ميرسيد كه نميتوانند به هيچگونه موافقتي برسند. جمعيت متوجه اين مجادله گرديد و همهمه آغاز كرد و به هيجان آمد؛ ميخواست بداند موضوع چيست. سربازي كه افسران او را نگاه داشته بودند خود را رهانيد، دست خود را بالا برد و فرياد زد:
"رفقا! رفيق كريلنكو اينجا است، و ميخواهد صحبت كند."
فريادهاي تأييد و كف زدنها، صداي سوت و هو: "خواهش ميكنيم! بفرماييد!" "مرده باد!" در ميان همهمه و غريوها فريادهاي غيرقابل توصيف، كميسر خلقي امور نظامي در حالي كه از اطراف او را به جلو ميراندند و بلند ميكردند، خود را به زرهپوش رسانيد و برروي آن قرار گرفت. دقيقهاي ساكت ايستاد، سپس به روي رادياتور رفت و لبخند زنان به اطراف نگريست- چهارشانه، با پاهاي كوتاه، در لباس نظامي بدون سردوشي، با سر برهنه.
افسراني كه نزديك من ايستاده بودند به شدت جيغ ميكشيدند: "خانژونوف، خانژونوف بيايد! برو گمشو! دهانت را ببند، مرده باد خائن!" جمعيت ميجوشيد و ميغريد. ناگهان جنبشي در گرفت. يك گروه ده پانزده نفري سرباز ابرو سياه همچون بهمن به سوي ما آمدند؛ با فشار از بين جمعيت راه ميگشودند: "چه كسي اينجا جلسه را بهم ميزند؟ چه كسي اينجا سروصدا راه انداخته است؟ افسران پراكنده شدند و ديگر گرد نيامدند. كريلنكو با صدايي كه از شدت خستگي دورگه شده بود، سخن آغاز كرد:
"رفقاي سرباز! من چنان كه بايد نميتوانم صحبت كنم. خواهش ميكنم مرا ببخشيد. چهار شبانه روز تمام است نخوابيدهام. لازم نيست به شما بگويم من سربازم. لازم نيست به شما بگويم من صلح ميخواهم. ولي بايد اين را به شما بگويم: حزب بلشويك- همان حزبي كه شما و تمام ديگر رفقاي شجاع شما كه براي هميشه يوغ حكومت خونخوار بورژوازي را به دور افكندهاند و به وي در انجام انقلاب كارگري و سربازي كمك كردهاند- اين حزب وعده داده است كه به تمام خلقهاي جهان صلح پيشنهاد كند. امروز ديگر اين وعده اجراء شده است (كفزدنهاي رعدآسا). به شما تلقين ميكنند كه بيطرف بمانيد. بيطرف باقي بمانيد در لحظهاي كه يونكرها و واحدهاي ضربتي كه هيچگاه با بيطرفي آشنا نبودهاند برروي شما در كوچهها تير خالي ميكنند و كرنسكي و يا كسي ديگر از اين باند را به پطروگراد ميخوانند. "كالهدين" از : "دون" به تعرض پرداخته است. كرنسكي از جبهه پيش ميآيد. كورنيلوفتكينها را شورانده و ميخواهد ماجراي اوت را تكرار كند. منشويكها و اسارها از ما ميخواهند كه به جنگ داخلي راه ندهيم، ولي آخر چه چيز جز جنگ داخلي به خود آنها امكان داد كه در رأس حاكميت قرار گيرند؟- همان جنگ داخلي كه از ماه ژوئيه آغاز شده است و در طي اين جنگ آنها دائما" در صف بورژوازي قرار گرفتهاند چنانكه هنوز هم قرار دارند. من چگونه ميتوانم شما را اقناع كنم هرگاه شما ديگر تصميم خود را گرفته باشيد. موضوع بكلي روشن است. در يك سو كرنسكي، كالهدين، كورنيلوف، منشويكها، اسارها، كادتها، دوماهاي شهري، هيئت افسري. آنها به ما ميگويند كه نياتشان بسيار خوب است. در سوي ديگر كارگران، سربازان، ناويان، دهقانان فقير. حكومت در دست شما است. شما بر اوضاع مسلط ميباشيد. روسيه بزرگ متعلق به شما است. آيا شما آن را پس خواهيد زد؟"
كريلنكو از شدت خستگي خود را به زحمت روي پا نگاه ميداشت. ولي هرقدر بيشتر صحبت ميكرد همانقدر در صدايش صداقت عميقي كه در پشت اين سخنان قرار داشت آشكارتر ميشد. وقتي نطقش را پايان داد تلوتلو خورد و كم مانده بود به زمين بيافتد. صدها دست او را نگاه ميداشتند. مانژ مرتفع و تيره رنگ از غرش كفزدنها و فريادهاي پر هيجان ميلرزيد.
.....................................................ص 111 كتاب ..............................................................................................
.....................................................................................................................................................................................
"هنگ زرهي نمايندگان خود را از كميته انقلابي نظامي فرا ميخواند و خود را در جنگ داخلي كه در گرفته بيطرف اعلام ميدارد." پيشنهاد شد هركس طرفدار قطعنامه است به سمت راست و هركس مخالف است به سمت چپ برود. ابتدا يك لحظه ترديد همچون حالت انتظار مشاهده شد، ولي سپس جمعيت سريع و سريعتر به سمت چپ تغيير مكان داد. صدها سرباز قوي هيكل در حالي كه گِل كف زمين مانژ را، كه به زحمت روشنايي ميگرفت، با پاهاي خود لگد ميكردند و به يكديگر فشار ميآوردند به حركت درآمدند. فقط در حدود پنجاه نفري از آنهادر حول و حوش ما باقي ماندند. آنها با سماجت طرفدار قطعنامه بودند و آنگاه كه زير سقف مرتفع فريادهاي ظفر غريدن گرفت آنها برگشته و به سرعت از بنا خارج گرديدند- بسياري از آنها از انقلاب كناره گرفتند.
بخاطر بسپاريد كه نظير اين نبرد در هر سربازخانه، در تمام شهرها، در تمام مناطق، در سراسر جبهه، در پهنه تمام روسيه جريان داشت. در نظر خود مجسم كنيد اين كريلنكوهاي بيخواب را كه در هر هنگ بيدار بودند، از مكاني به مكان ديگر ميشتافتند، اقناع ميكردند، بحث ميكردند، تهديد ميكردند؛ سپس بياد داشته باشيد كه عين همين اوضاع در تمام ابنيه، تمام اتحاديههاي كارگري كارخانهها، در تمام دهات، در همه ناوهاي جنگي روسيه كه در مناطق دور پراكنده بودند، جريان داشت. بينديشيد كه صدها هزار مردم روسيه در تمامي پهنه روسيه عظيم ناطقين را با چشمان خود ميبلعيدند؛ مجسم كنيد همه اين كارگران، دهقانان، سربازان و ناويان را كه با زحمت ميكوشيدند بفهمند و تصميم بگيرند و پس از دقت انديشمندانه رنجآور، با چنين اتحاد بيسابقهاي تصميم ميگرفتند. چنين بود انقلاب روسيه!
##########################
در آنجا در اسمولني شوراهاي كميسرهاي خلق چرت نميزد. ديگر اكنون نخستين فرمان زير ماشنهاي چاپ بود و ميبايست در همان شب در هزاران نسخه در كوچههاي شهر منتشر گردد و به وسيله راهآهن در سراسر كشور تا جنوب و شرق ارسال شود:
"شوراهاي كميسرهاي خلق كه توسط كنگره نمايندگان كارگران، و سربازان سراسر روسيه با شركت نمايندگان دهقانان برگزيده شده است به نام دولت جمهوري مقرر ميدارد:
"1- انتخابات مجلس مؤسسان ميبايست در موعد مقرر- دوازده نوامبر- انجام گيرد."
"2- تمام كميسيونهاي انتخاباتي، ادارات خودمختار محلي، شوراي نمايندگان كارگران و سربازان و دهقانان و سازمانهاي سربازان در جبهه ميبايست تمام مساعي خود را براي تأمين انجام انتخابات آزاد و صحيح مجلس مؤسسان در موعد مقرر مصروف بدارند." "به نام دولت جمهوري روسيه"
"صدر شوراهاي كميسرهاي خلق – ولاديمير اوليانوف لنين"
دربناي دوماي شهري همه چيز ميجوشيد و ميغريد. هنگامي كه ما وارد تالار شديم يكي از اعضاي شوراي جمهوري سخن ميراند. او اظهار ميداشت كه شورا خود را منحل نميداند، بلكه تنها موقتا" تا پيدا كردن بناي نويني امكان ادامه كار از او سلب شده است. كميته ريشسفيدان شورا در هيئت كامل خود چنين قرار داد كه به "كميته نجات" ملحق گردد. اين آخرين آثار حيات شوراي جمهوري روسيه در تاريخ بود.
سپس نمايندگان بتوالي معمول سخن راندند: ازطرف وزارتخانهها، از طرف ويكژال، از طرف اتحاديه كارمندان پست و تلگراف....آنها براي .....اعلام ميداشتند كه تصميم راسخ ......................................... .ص كتاب112........................... ، افسانه پر زرق و برقي درباره دلاوري خودش و رفقايش و همچنين درباره رفتار بيشرمانه گاردهاي سرخ حكايت كرد. جلسه بيترديد هريك از كلمات او را باور ميداشت. يكنفر گزارش مندرجه در روزنامه "نارود" (خلق) متعلق به اسارها را قرائت كرد كه در آن به تفصيل درباره تخريب و تاراج كاخ زمستاني و اين كه خسارت وارده بالغ بر پانصد ميليون روبل ميباشد سخن رفته بود.
گاهگاه پيكهاي ارتباطي سر ميرسيدند و اخباري را كه تلفني دريافت داشته بودند گزارش ميدادند: بلشويكها چهارتن از وزيران سوسياليست را از زندان آزاد ساختهاند. كريلنكو به دژ پطروپاولوفسك رهسپار شده و به درياسالار "وردرهوسكي" گفته است كه وزير درياداري فرار كرده و او، يعني كريلنكو، از جانب شوراي كميسرهاي خلق مأموريت يافته كه از درياسالار تقاضا كند بخاطر نجات روسيه اداره وزارتخانه را بدست گيرد، و ناوي سالخورده موافقت كرده است. كرنسكي به سوي شمال كاچينا تعرض ميكند و پادگانهاي بلشويكي از برابر او عقب مينشينند. اسمولني فرمان نويني صادر كرده است داير به تحديد اختيارات دوماي شهري در عرصه خواربار.
خبر اخير به مثابه يك گستاخي تلقي گرديد و موجب انفجار خشمي فوقالعاده شد. او- لنين - غاصب است و زورگو كه كميسرهايش گاراژ شهري را متصرف شدهاند، به انبارهاي شهر هجوم بردهاند، در امور مربوط به كميته تدارك و توزيع خواربار مداخله كردهاند، به خود جرأت داده است حدود اختيارات براي اداره خودمختار و آزاد و مستقل شهري تعيين كند! يكي از اعضاي دوما در حالي كه مشتهاي گره كرده خود را تكان ميداد پيشنهاد كرد چنانچه بلشويكها به خود جرأت مداخله در امور كميته تداركات را بدهند حمل و نقل خواربار بكلي متوقف گردد ... نماينده ديگري از كميته مخصوص تداركات اطلاع داد كه وضع خواربار بسيار دشوار است و تقاضا كرد كميسرهايي براي تسريع حمل و نقل اعزام گردند.
"ودوننكو" با اعتماد زيادي به گفته خود اظهار داشت كه پادگان متزلزل است و هنگ سميونوفسكي ديگر تصميم گرفته است از تمام دستورهاي حزب اسار تبعيت كند. ناويهاي كشتيهاي مينانداز كه در "نوا" قرار دارند، بيدرنگ هفت تن از اعضاي كميته براي ادامه كار تبليغات تعيين شدند ...
آنگاه رئيس سالخورده شهر پشت ميز خطابه قرار گرفت: "رفقا! هموطنان! هماكنون من اظلاع يافتم كه تمام زندانيان پطروپاولوفسك در معرض بزرگترين خطرها قرار دارند. زندانبانان بلشويك چهارده نفر از يونكرهاي آموزشگاه پاولوفسكي را مادرزاد برهنه كرده و شكنجه دادهاند. يكي از آنها ديوانه شده است. زندانبانان تهديد كردهاند كه وزيران را بدون محاكمه به قتل خواهند رسانيد. فريادهاي خشم و نفرت بلند و باز هم بلندتر شد. زني كوتاه و چهارشانه در لباس خاكستري اجازه سخن خواست. او "وراسلوتسكايا" انقلابي سابقهدار، عضو دوما و از بلشويكها بود:
"اين دروغ است! پرووكاسيون است! صداي خشك فلزياش بياعتنا به سيل اهانتها بلندتر شد: "دولت كارگري- دهقاني، كه حكم اعدام را ملغي ساخته نميتواند چنين اعمال را مجاز بداند. ما ميطلبيم اين خبر بيدرنگ مورد تحقيق قرار گيرد. اگر در آن كوچكترين ذرهاي هم از حقيقت باشد، دولت مجدانهترين تدابير را اتخاذ خواهد كرد."
همان لحظه كميسيون خاصي مركب از نمايندگان تمام احزاب به رياست رئيس شهر تعيين شد. كميسيون به دژ پطروپاولوفسك رهسپار گرديد. ما به دنبال كميسيون روانه شديم و در همان مواقع دوما كميسيون ديگري براي ملاقات با كرنسكي انتخاب كرد. كميسيون اخير ميبايست سعي كند كه به هنگام ورود كرنسكي به شهر از خونريزي جلوگيري به عمل آورد.
ديگر شب به نيمه رسيده بود كه ما خود را آهسته از كنار نگهبانان دروازه پطروپاولوفسك گذرانديم و وارد حياط عظيمي شديم كه به زحمت با چند چراغ الكتريكي روشن شده بود. از كنار كليسايي گذشتيم كه در زير سايه برج نوك تيز طلايي آن و ساعتهايش كه هنوز هم هر ظهر آهنگ "خدا نگهدار تزار باد" را پخش ميكند، قبور امپراطوران روس قرار دارد. اطراف خالي بود. اكثر پنجرهها چراغ نداشت. گاه و بيگاه ما با هيكل تنومندي برخورد ميكرديم كه آرام در تاريكي ميگذشت و به پرسشهاي ما جواب متداول "نميدانم" را ميداد. طرف چپ شبح كوتاه و تيره قلعه تروبتسكوي نمايان بود – همان گورستان انسانهاي زنده به گور كه در زمان رژيم تزاري در درون آن رزمندگان فداكار بيحد و حساب يا مردند و يا ديوانه شدند. دولت موقت در روزهاي مارس در اينجا وزيران تزار را زنداني كرد و اكنون بلشويكها وزيران دولت موقت را آنجا نشاندند.
يك ناوي با خوشرويي ما را به پاسگاهي كه در خانه كوچكي نزديك ضرابخانه قرار داشت راهنمايي كرد. در اطاق گرم مملو از دود به دور سماوري كه قلقلكنان ميجوشيد، دوازده تن گارد سرخ، ناوي و سرباز بازنشسته بودند. آنها بسيار صميمانه ما را استقبال كردند و به ما چاي تعارف كردند. سرنگهبان نبود. او به همراه كميسيون خرابكاران دومايي رفته بود كه مدعي بودند يونكرها شكنجه شدهاند. سربازان و ناويان اين داستان را مضحك تلقي كردند. دركنج اطاق مرد كوتاه اندامي با سر طاس نشسته بود كه قبا و پوستين فاخري در برداشت. سبيلهايش را ميجويد و همچون جانوري كه به تنگنا افتاده باشد از زير چشم نگاه ميكرد. او را تازه توقيف كرده بودند. يكي از سربازان با بيعتنايي نگاهي به او كرد و گفت "اين يك وزير يا چيزي از همين قبيل است". مردك گويي اين سخنان را نشنيد. آشكار بود كه سخت ترسيده است، گو اين كه كسي نسبت به او ابراز خصومتي نميكرد.
من به او نزديك شدم و به زبان فرانسه با او به گفتگو پرداختم. او از روي تكلف و تعارف تعظيمي كرد و به من پاسخ داد: "من گراف تولستوي. سر در نميآورم كه چرا مرا توقيف كردهاند. من آرام از روي پل تروئيتسكي به منزلم ميرفتم كه دو نفر از اين آ ... آ ... آقايان مرا توقيف كردند. من كميسر دولت موقت در ستاد كل بودهام، ولي به هيچوجه وزير نبودهام ..."
يكي از ناويان گفت: "ولش كنيد برود، از او باكي نيست ..."
سربازي كه توقيفي را آورده بود پاسخ داد: "نه ، بايد از سر نگهبان بپرسم."
ناوي خنديد: "سر نگهبان؟ پس ما براي چه انقلاب كرديم؟ مگر نه براي اينكه ديگر گوش به حرف افسرها ندهيم؟"
ستواني از هنگ پاولوفسكي چگونگي آغاز قيام را براي ما حكايت كرد:
"شب ششم نوامبر (بيستوچهار اكتبر) هنگ ما در ستاد كل مأمور نگهباني بود. من با چند نفر از رفقايم در نگهبانخانه بوديم. ايوان پاولويچ و يك رفيق ديگري كه نامش را فراموش كردهام پشت پردههاي پنجره در اطاقي كه ستاد جلسه داشت خود را پنهان كردند و چيزهاي بسيار مهمي شنيدند. مثلا" آنها شنيدند كه فرمان داده ميشود همان شب يونكرهاي كاچينا به پطروگراد گسيل شوند و نيز فرمان داده ميشود كه كازاكها براي صبح آن شب آماده شوند تا وارد عمل گردند ...و اينكه تمام نقاط شهر ميبايست تا سپيده دم اشغال گردد. سپس آنها تصميم داشتند پلها را برچينند . اما آنگاه كه گفتند اسمولني را بايد محاصره كرد ديگر ايوان پاولويچ طاقت نياورد. در اين هنگام خيليها ميآمدند و ميرفتند و بدين سبب او توانست از اطاق آهسته خارج شود و خود را به اتاق نگهباني برساند.ولي رفيق او به استراق سمع ادامه داد. من ديگر شك ميبردم كه آنجا دارد توطئهاي سرهم بندي ميشود. هرآن اتومبيلهايي با افسران ستاد ميآمدند. همه وزيران آنجا بودند. ايوان پاولويچ هر آنچه را كه شنيده بود به من باز گفت. از نيمه شب دو ساعتونيم گذشته بود. دبير كميته هنگ نيز با ما بود، ما همه چيز را به او گفتيم واز او پرسيديم چه بايد كرد. او به ما پاسخ داد كه تمام آيندگان و روندگان را بايد توقيف كرد. ما همين كار را كرديم . ساعتي گذشت و ما چند تن افسر و دو وزير را گرفته بوديم و آنها را يكراست به اسمولني فرستاديم . ولي كميته انقلابي نظامي هنوز آماده نبود، نميدانست چه بايد كرد. تمام راه را دويديم تا به آنها فهمانديم كه جنگ ديگر شروع شده است. به نظرم از يكساعت كمتر نگذشت، ماتنها ساعت پنج توانستيم به ستاد باز گرديم. اما تا اين زمان ديگر تقريبا" تمام توقيف شدگان متفرق شده بودند .با اينهمه ما عدهاي را گرفتيم و ديگر تمام پادگان در راه بود...
يكي از گارد سرخها از جزيره واسيلوسكي به تفصيل تمام حكايت كرد كه روز بزرگ قيام در ناحيه او چگونه برگزار شده است. او لبخندزنان گفت:
ماهيچ"حتي يك مسلسل هم" نداشتيم و از اسمولني هم نميتوانستيم مسلسل بدست بياوريم. رفيق زالكين، كه عضو اوپراوا(بوروي مركزي) دوماي محلي بود"ناگهان بيادش آمد كه در اطاق جلسه بورو يك مسلسل وجود دارد كه اصلا" از آلمانها به غنيمت گرفته شده است. بنابراين او و من به اتفاق يك رفيق ديگر به آنجا رفتيم. آنجا منشويكها و سوسياليستهاي انقلابي جلسه داشتند. خوب، ما در را باز كرديم و همانطور كه آنها كنار ميز نشسته بودند پيش رفتم. عده آنها دوازده نفر بود در مقابل عده سه نفري ما. وقتي ما را ديدند سكوت كردند و فقط به ما خيره شدند. ما اطاق را تا آخر پيموديم. مسلسل را پياده كرديم. رفيق زالكين يك قطعه را برداشت ومن قطعه ديگر را-آنها را روي دوشمان گذاشتيم و بيرون آمديم. حتي يكنفرشان هم به ما حرفي نزد!"
يك ناوي پرسيد: "ميدانيد قصر زمستاني چطور تصرف شد؟
"درحدود ساعت يازده ما فهميديم كه در سمت "نوا" ديگر خبري از يونكرها نيست. از در به درون ريختيم و يكنفر يكنفر يا درگروههاي كوچك از پلهها يكييكي بالا رفتيم. وقتي به بالاي پلهها رسيديم يونكرها ما را متوقف ساختند و تفنگهاي ما را گرفتند. با وجود اين رفقاي ما همينطور ميآمدند تا كمكم عده ما از آنها بيشتر شد. آن وقت نوبه ما بود كه تفنگهاي يونكرها را بگيريم ..."
درهمين لحظه سر نگهبان وارد شد – استواري جوان و خندان، بازويش پيچيده و به گردن بسته، حلقههاي ناشي از بيخوابي در زير چشمانش. چشم او قبل از همه به يك زنداني افتاد كه در صدد برآمد به او توضيحاتي بدهد. اما او به ميان حرف زنداني دويد و گفت:
"آه ، بله، شما جزو كميتهاي بوديد كه بعد از ظهر چهارشنبه از تسليم شدن خودداري كرديد. به هر حال، هموطن، ما را با شما كاري نيست. معذرت ميخواهم." و سپس در را باز كرد و با دست به گرافتولستوي اشاره كرد كه ميتواند از آنجا برود. چند تن از حاضرين جلسه، خاصه گارد سرخها شروع به غرولند و اعتراض كردند و ناوي نامبرده پيروزمندانه به آنها گفت: "بفرماييد! به شما عرض نكردم؟
واينك دو سرباز ميخواستند با سرنگهبان صحبت كنند. آنها از طرف پادگان به سِمت كميته اعتراض انتخاب شده بودند. آنها گفتند كه به زندانيها عينا" همان غذايي داده ميشود كه به افراد پادگان، در حالي كه غذا به اندازهاي وجود ندارد كه شكمها را سير كند. "چرا بايد از ضدانقلابيها به اين خوبي پذيرايي شود؟"
سرنگهبان جواب داد: "رفقا! ما انقلابي هستيم نه راهزن" و آنگاه رو به من كرد. ما توضيح داديم كه شايع شده يونكرها مورد شكنجه قرار ميگيرند و زندگي وزيران در خطر است، و پرسيدم آيا ميشود با زندانيها ملاقات كنيم بطوريكه بتوانيم به دنيا نشان بدهيم...؟
سرباز جوان با عصانيت جواب داد:
"نه، من ديگر نميخواهم مزاحم زندانيها بشوم. من همين الآن مجبور بودم آنها را از خواب بيدار كنم، آنها حتم داشتند كه ما ميخواهيم قتل عامشان كنيم... اكثر يونكرها مرخص شدهاند ،بقيه هم فردا آزاد خواهند شد."
اينرا گفت و شتابان از آنجا دور شد.
"اگر اينطور است، پس اجازه بدهيد با كميسيون دوما ملاقات كنيم!"
سرنگهبان كه براي خود چايي ميريخت سري فرود آورد وبا بيقيدي گفت: "آنها هنوز هم در تالار هستند."
ودرحقيقت هم آنها آنجا بودند در بيرون در. در ميان نور ضعيف چراغ نفتي به دور شهردار حلقه زده بودند و با هيجان صحبت ميكردند. من گفتم:
آقاي شهردار! ما خبرنگاران آمريكايي هستيم. آيا شما لطفا" رسما" نتيجه تحقيقات خودرا در اختيار ما خواهيد گذاشت؟"
چهره موقر و متين خودرا به سوي ما برگردانيد و با صدايي آرام گفت:
"اين شايعات به هيچوجه حقيقت ندارد. اگر از حادثهاي كه موقع انتقال وزراء به اينجا رخ داد بگذريم، از هر جهت وضع آنها رعايت ميشود. درباره يونكرها- هيچكس كوچكترين آسيبي نديده است."
درسمت "نوسكي" در تيرگي شهر نيمه شب ستوني پايان ناپذير از سربازان با سكوت و آرامش در حركت بودند- براي جنگيدن با كرنسكي ميرفتند. در پس كوچههاي تاريك اتومبيلها بدون چراغ ميآمدندو ميگذشتند. در"فونتانكا" شماره شش - ستاد شوراي نمايندگان دهقانان ودر آپارتمانهاي خصوصي عمارت بزرگي در نوسكي ودر كاخ مدرسه مهندسي فعاليتهاي نهاني جريان داشت. دوما غرق در روشنايي بود...
ودرداخل اسمولني كميته انقلابي نظامي كار ميكرد و همچون ماشين ديناموي اشباع از برق، اخگر به اطراف ميپراكند.
فصل هفتم
جبهه انقلابي
شنبه دهم نوامبر (بيستوهشت اكتبر).
"هموطنان! كميته انقلابي نظامي اعلام ميدارد كه هيچگونه عملي را كه ناقض نظم انقلابي باشد تحمل نخواهد كرد. دزدي، غارت، تجاوز و يا كوشش براي تاراج و كشتار به سختي مجازات خواهد شد. كميته، به پيروي از نمونه كمون پاريس، تمام غارتگران و موجدين هرجو مرج را بي امان معدوم خواهد كرد."
درشهر آرامش حكمفرما بود. نه هرجومرجي، نه دزدي و تاراجي و نه حتي دعواي مستانه. شب هنگام در كوچههاي ساكت گشتيهاي مسلح پرسه ميزدند و در سر هر چهار راه سربازان و گاردهاي سرخ به گرد كومههاي آتش، خندان و آواز خوانان، پاس ميدادند. در روز گروههاي بزرگي از مردم در پياده روها جمع ميشدند و به مباحثات دائمي كه بين دانشجويان و سربازان، بين بازرگانان و كارگران، جريان داشت گوش ميدادند.
افراد دركوچهها و خيابانها يكديگر را متوقف ميساختند:
"آيا كازاكها خواهند آمد؟"
"نه ..."
"خبرهاي تازه؟"
"هيچ نميدانم. كرنسكي كجا است؟"
"ميگويند فقط در هشت ورستي پطروگراد. راست است كه بلشويكها با "آورورا" فرار كردهاند؟"
"ميگويند ..."
برروي تمام ديوارها اطلاعيهها، بيانيهها و فرمانها چسبانده شده، ولي روزنامه كم است ... بر روي پلاكات عظيمي بيانيه خشم آلود كميته اجرائيه شوراي نمايندگان دهقانان سراسر روسيه ديده ميشود: " ...آنها (بلشويكها) به خود اجازه دادهاند كه بگويند گويا بر شوراي نمايندگان و دهقانان تكيه دارند. بدون اين كه هيچ اختياري داشته باشند به نام شوراي نمايندگان دهقانان سخن ميگويند. بگذار تمام روسيه زحمتكش بداند كه اين دروغ است و تمام دهقانان زحمتكش و كميته اجرائيه شوراي نمايندگان دهقانان سراسر روسيه هرگونه شركت دهقانان متشكل را در اين اعمال زور تبهكارانه بر اراده همه زحمتكشان، با نفرت تكذيب مي كند ..."
يك بيانيه از طرف شعبه نظامي حزب سوسياليستهاي انقلابي- اسار:
"تلاش مذبوحانه بلشويكها در آستانه شكست است؛ پادگان دچار تفرقه و افسردگي است؛ وزارتخانهها كار نميكنند؛ نان دارد تمام ميشود؛ تمام فراكسيونها غير از مشتي ماگزيماليست كنگره را ترك گفتهاند؛ حزب بلشويك منفرد گشته است ... پيشنهاد ميكنيم به گرد كميته نجات ميهن و انقلاب متحد گرديد ... و آماده باشيد تا در لحظه لازم به دعوت كميته مركزي به مقابله فعال دست زنيد .."
شوراي جمهوري موارد رنجش خود را در بيانيه زير بر ميشمرد:
"شوراي موقت جمهوري روسيه در برابر فشار سرنيزه مجبور شد روز بيستوپنج اكتبر متفرق گردد و كار خود را موقتا" تعطيل كند. غاصبان حكومت با سخنان "آزادي و سوسياليسم" كه در دهان دارند به زورگويي و خودسري مشغولاند. آنها اعضاي حكومت موقت و از جمله وزراي سوسياليست را دستگير كرده و در دوستاقخانههاي تزاري زنداني ساختهاند. آنها روزنامهها را تعطيل و چاپخانهها را تصرف كردهاند... چنين حكومتي بايد دشمن خلق و انقلاب شناخته شود و ميبايست عليه آن به مبارزه برخاست، ميبايست آن را واژگون ساخت ... شوراي موقت جمهوري تا تجديد كار خود، هموطنان جمهوري روسيه را فرا ميخواند كه به دور كميتههاي محلي نجات ميهن و انقلاب، كه زمينه سقوط حكومت بلشويكها و احياء دولت را سازمان ميدهند كه تا تشكيل مجلس مؤسسان قادر به هدايت كشور باشد، گردآيند."
ديئلونارودا (امر خلق) مينوشت:
"انقلاب قيام تمام مردم است ... چه كسي "دومين انقلاب" آقايان لنين و تروتسكي و نظاير آنها را قبول دارد؟- گروه كوچكي از كارگران، سربازان و ناويان فريب خورده- و ديگر هيچكس ..."
و روزنامه "نارودنويهاسلوو" (سخن خلق)- ارگان سوسياليستهاي خلقي:
"دولت كارگري و دهقاني؟ - خيالبافي! اين دولت را هيچكس، نه در روسيه، نه نزد متفقين، نه حتي در كشورهاي دشمن به رسميت نميشناسند! ..."
مطبوعات بورژوازي موقتا" ناپديد شدهاند.
"پراودا" درباره نخستين جلسه كميته اجرائيه مركزي نوين- پارلمان جمهوري روسيه – گزارشي درج كرد: "ميليوتين" كميسر ملي كشاورزي متذكر شد كه كميته اجرائيه دهقاني روز سيزدهم دسامبر را براي گشايش كنگره دهقاني سراسر روسيه تعيين كرده است. او گفت: "ولي ما نميتوانيم منتظر بمانيم. براي ما لازم است كه از پشتيباني دهقانان برخوردار گرديم. من پيشنهاد ميكنم كه كنگره دهقاني را گرد آوريم و بيدرنگ ..." اسارهاي چپ اين پيشنهاد را پذيرفتند. معجلا" خطابي به دهقانان تهيه شد و كميسيوني مركب از پنج نفر براي اجراي طرح انتخاب گرديد.
جزئيات قانون نوين تقسيم اراضي و مسئله نظارت كارگري بر توليد تا ارائه گزارش از جانب كميسيون كارشناسان به تعويق افتاد. طرح سه فرمان استماع و تصويب شد:
نخست طرح پيشنهادي لنين درباره "وضع عمومي مطبوعات كه طبق آن ميبايست تمام روزنامههايي كه به مقاومت دعوت ميكنند و يا از حكومت نوين سرپيچي كرده به اعمال تبهكارانه تحريك ميكنند و يا عمدا" واقعيتها را تحريف ميكنند تعطيل شوند. دوم فرمان امهال اجارهبهاي منازل مسكوني و سوم فرمان تشكيل ميليتس كارگري. و نيز امريههاي چندي صادر شد كه يكي از آنها به دوماي شهر اختيار ميداد خانهها و بناهاي خالي مصادره كند؛ ديگري به امر تسهيل تخليه تمام واگنهاي باري در نقاط انتهايي خطوط راهآهن اختصاص داشت تا حمل مايحتاج اوليه تسريع گردد و قطارهايي كه بي اندازه مورد لزومند آزاد شوند ...
پس از دو ساعت كميته اجرائيه نمايندگان دهقانان تلگرام زير را به سراسر روسيه مخابره كرد:
"كميته اجرائيه شوراي نمايندگان دهقانان سراسر روسيه اعلام ميدارد كه چون انتخابات مجلس مؤسسان، كه اكنون يگانه راه نجات دهقانان و كشور ميباشد، در پيش است، لذا كمافيالسابق دور شدن نيروهاي محلي را در لحظه كنوني زيانانگيز و خطرناك ميداند. دعوت كنگره را براي سيام دسامبر تأييد ميكنيم."
دردوما جنبوجوش بيسابقهاي حكمفرما بود. افسراني ميآمدند و ميرفتند. رئيس شهر با رهبران كميته نجات مشاوره ميكرد. يك عضو شهرداري با نسخهاي از بيانيه كرنسكي دوان دوان وارد ميشد. صدها نسخه از اين بيانيه از هواپيمايي كه در ارتفاع كم روي "نوسكي" پرواز كرده بود، پخش شده بود. در اين بيانيه تمام كساني كه سر از اطاعت پيچيده بودند به انتقام وحشتناكي تهديد ميشدند و به سربازان دستور داده ميشد اسلحه را بر زمين گذارده و بيدرنگ در ميدان "مارس" گردآيند.
به من گفتند نخستوزير هم اكنون "تزارسكويهسهلو" را تصرف كرده و در فاصله فقط پنج مايلي پطروگراد قرار دارد. او فردا يعني چند ساعت ديگر وارد شهر خواهد شد. قواي شوروي كه با كازاكها تماس گرفتهاند به صف دولت موقت پيوستهاند. چرنوف اين وسطها ميچرخد و سعي دارد واحدهاي نظامي بيطرف را به نيرويي مبدل سازد كه بتواند جنگ داخلي را متوقف گرداند.
بنا به گفته رجال دوما نشين، در شهر هنگهاي پادگان، بلشويكها را ترك ميكنند. اسمولني هم اكنون رها شده است. تمام دستگاه دولتي اعتصاب كرده است. كارمندان بانك دولتي از ادامه كار تحت رهبري كميسرهاي اسمولني سر باز زده و از تحويل پول بدانان امتناع ورزيدهاند. تمام بانكهاي خصوصي بسته شده است. وزارتخانهها در حال اعتصابند. كميتهاي از دوما به تمام اطاقهاي بازرگاني مراجعه ميكند و براي صندوق كمك به اعتصابيون پول جمع ميآورد.
تروتسكي به وزارت امورخارجه رفت و به كارمندان دستور داد فرمان صلح را به زبانهاي خارجي ترجمه كنند. شش صد نفر كارمند استعفا نامه خود را جلو او پرتاپ كردند ... شلياپنيكوف كميسر كار به كاركنان وزارتخانه خود فرمان كه در ظرف بيستوچهار ساعت به سركار خود باز گردند و آنها را تهديد كرد كه در غير اين صورت اخراج خواهند شد. فقط دربانان به حرف او گوش دادند ... يك دسته از شعب كميته ويژه تداركات كار را متوقف ساختند تا از بلشويكها تبعيت نكرده باشند ...تلفنچيها عليرغم وعده سخاوتمندانه افزايش حقوق و بهبود شرايط كار از خدمت به مؤسسات شوروي امتناع ورزيدند ... حزب سوسياليستهاي انقلابي (اسار) مقرر داشت كه تمام اعضاء خود را، كه در كنگره شوراها ماندهاند و يا در قيام شركت كرده بودند، اخراج كنند ...
اخبار استانها: موگيليوف عليه بلشويكها برخاست. در كيف كازاكها شوراها را تارومار كردند و تمام رهبران شورشي را توقيف كردند. شورا و پادگان سيهزار نفري "لوگا" قطعنامههايي در وفاداري به دولت موقت تصويب كردند و تمام روسيه را فراخواندند تا به آنها ملحق شود. "كالهدين" تمام شوراها و اتحاديههاي حرفهاي حوزه "دون" را متفرق ساخت. ارتش وي به سوي شمال به حركت درآمده است.
نمايندگان كارگران راهآهن اعلام داشت: "ديروز ما تلگرافي به سراسر روسيه مخابره كرديم و خواستيم بيدرنگ جنگ بين احزاب سياسي قطع گردد و يك دولت ائتلافي سوسياليستي تشكيل شود و الا همين فردا شب اعلام اعتصاب خواهيم كرد ... بامداد مشاوره تمام فراكسيونها براي مذاكره در اين مسئله تشكيل ميشود. به نظر ميرسد كه بلشويكها در پي سازش هستند ..."
يك مهندس شهرداري قوي هيكل و سرخ گونه با خنده گفت: "به شرطي كه تا آن موقع زنده بمانند."
به هنگامي كه وارد اسمولني شديم آن را فقط خالي نيافتم بلكه پرهيجان و پركارتر از هر موقع ديگرش ديدم. انبوهي از كارگران و سربازان وارد ميشدند و خارج ميگرديدند. همه جا پاسداري تقويت شده بود. در اينجا با خبرنگاران روزنامههاي بورژوازيي و سوسياليستهاي "معتدل" برخورد كرديم. خبرنگار "ووليانارودا" (اراده خلق) فرياد ميزد:
ما را بيرون كردند! بونچ برويهويچ به دفتر مطبوعات آمد و به ما دستور داد كه خارج شويم. او گفت ما جاسوس هستيم." آنگاه همه يكصدا فرياد بر آوردند:
"اهانت است! زورگويي است! ما آزادي مطبوعات ميخواهيم."
در راهرو ميزهاي درازي قرار گرفته بود كه بر روي آنها بستههاي شعارها، پيامها و فرمانهاي كميته انقلابي نظامي انبوه شده بود. سربازان و كارگران اين بستهها را ميكشيدند و در اتومبيلها قرار ميدادند. يكي از اين پيامها چنين آغاز ميشد:
"به چوبه رسوايي!
"در اين لحظه غمانگيز كه خلق زحمتكش روسيه از سر ميگذراند، منشويكهاي سازشكار و اسارهاي راست به طبقه كارگر خيانت كردهاند. آنها در صف كورنيلوف، كرنسكي و ساوينكوف قرار گرفتند ... آنها فرامين كرنسكي خائن را چاپ ميكنند و در شهر با اشاعه ياوهترين شايعهها درباره پيروزي موهوم اين مرتد هول و هراس ميپراكنند ... هموطنان! اين شايعات ابلهانه را باور نكنيد! آن نيرويي كه بتواند بر قيام خلق پيروز گردد وجود ندارد. كرنسكي و دوستانش بزودي به مجازاتي كه شايسته آنند خواهند رسيد ... ما آنها را به چوبه رسوايي خواهيم بست. ما آنها را هدف نفرت تمام آن كارگران، سربازان، ملوانان و دهقاناني قرار خواهيم داد كه اينها ميخواهند با زنجير ديرينه مقيد نگاهشان دارند. و آنها هيچگاه نخواهند توانست داغ خشم و نفرت خلق را از جبين خود بزدايند. شرم و رسوايي بر خائنين به خلق!"
كميته انقلابي نظامي در يك بناي وسيعتري به اتاق شماره هفده طبقه فوقاني انتقال يافت. در كنار درهاي آن گاردهاي سرخ پاس ميدادند. در درون اتاق فضاي تنگي با نرده جدا شده و پر بود از اشخاص خوش سر و لباس كه ظاهري موقر و متين از خود نشان ميدادند ولي در باطن از خشم ميجوشيدند. اينان بوورژواهايي بودند كه ميخواستند جواز اتومبيل و يا جواز خروج از شهر بگيرند. بين آنان عده زيادي خارجي بودند ... نوبه كشيك با "بيلشاتوف" و "پطرز" اعضاي كميته بود. آنها كار را كنار گذارده براي ما بولتن آخرين اخبار را قرائت كردند:
"هنگ شماره يكصدوهفتاد ونه پشتيباني يك پارچه خود را وعده داده است. پنج هزار نفر باربران بندري كارخانه كشتي سازي پوتيلوف دولت جديد را تبريك ميگويند. كميته مركزي اتحاديههاي كارگري و حرفهاي به كميته انقلابي نظامي با شعف شادباش ميگويد. پادگان و اسكادران در "رهوال" كميته انقلابي نظامي انتخاب كرده و نيرو اعزام داشتهاند. شهرهاي "پسكوف" و "مينسك" توسط كميته انقلابي نظامي اداره ميشود. شادباش از طرف شوراهاي تزاريتسين، رستوفكناردن، پيتاتيگورسك، سواستوپول ... لشكر فنلاند و كميتههاي جديدالانتخاب ارتشهاي پنجم و دوازدهم پيشنهاد ميكنند كه در اختيار حكومت جديد قرار بگيرند ... اخبار مسكو نامشخص است. نظاميان كميته انقلابي نظامي مهمترين نقاط استراتژيك شهر را اشغال كردهاند. دو گروهان محافظ كرملين به شوراها پيوستهاند، ولي زرادخانه در دست سرهنگ ريابتسف و يونكرهايش باقي مانده است. كميته انقلابي نظامي از وي براي كارگران اسلحه خواسته و ريابتسف تا صبح امروز مذاكره را با كميته ادامه داده، ولي بامدادان ناگهان به كميته اتمام حجت فرستاده و خواستار تسليم سربازان شوروي و انحلال كميته شده است. جنگ آغاز گرديده است... در پطروگراد ستاد مجموعا" از كميسرهاي اسمولني تبعيت كرده است. مركز ناوگان از اطاعت سر باز زده ولي توسط ديبنكو و گروهان ناوگان كرونشتات اشغال شده است. مركز ناوگان جديدي تشكيل يافته كه مورد پشتيباني ناوهاي جبهههاي بالتيك و درياي سياه قرار گرفته است ..."
اما در خلال تمام اين اعتمادها احساس ملالتآوري راه گشوده بود. گويي در فضا نوعي نگراني معلق بود. كازاكهاي كرنسكي ديگر نزديك شده بودند. آنها توپخانه به همراه داشتند. اسكريپنيك دبير كميتهها مؤكدا" به من ميگفت كه يك سپاه تمام به همراه كرنسكي است و با لحن قاطع ميافزود: "آنها ما را زنده نخواهند گرفت ..." چهره وي از فرط بيخوابي شبانه زرد شده بود. پطروفسكي با حال خسته زير لب خنديد: "شايد فردا بخوابيم ... و براي مدت درازي بخوابيم ..." لوزوفسكي لاغر اندام و ريش خرمايي گفت: "ما چه شانسي در پيروزي داريم؟ ما تنها هستيم؛ يك عده غير متشكل در مقابل سربازان تعليم ديده!"
درجنوب و جنوب غربي پطروگراد شوراها از برابر كرنسكي فرار ميكردند و پادگانهاي كاچينا، پاولوفسكي و تزارسكويهسهلو منشعب شده بودند. نيمي از سربازان ميخواستند بيطرف بمانند و بقيه بدون افسرها، با بينظمي به سوي پايتخت حركت كرده بودند.
درتالار بولتن زيرين آويخته بود:
"از كراسنويهسهلو – بيستوهشت اكتبر- ساعت شش صبح."
"به تمام آدرسهاي ناشتاورخ، كلاوكوسف، ناجووسف، همهجا، به همه، و به همه اطلاع داده شود:"
"كرنسكي وزير سابق به همه آدرسها و به همهكس تلگرام دروغيني مخابره كرده حاكي از اين كه سپاهيان انقلابي پطروگراد داوطلبانه اسلحه خود را تسليم داشته و به نظاميان دولت سابق- دولت خيانتكار- پيوستهاند و اين كه سپاهيان از كميته انقلابي نظامي امريهاي دريافت داشتهاند كه عقبنشيني كنند. سپاهيان خلق آزاد، نه عقب نشيني ميكنند و نه تسليم ميشوند. سپاهيان از اين جهت كاچينا را ترك گفتهاند كه بين آنان و برادران كازاك فريب خوردهشان خونريزي نشود، و نيز براي اين كه در خارج شهر موضع مساعدتري بگيرند و موضع آنها تا بدان حد استوار است كه اگر كرنسكي و همدستانش نيروي خود را ده برابر هم بكنند، هيچگونه جاي نگراني نيست. روحيه سپاهيان عالي است. در پطروگراد آرامش برقرار است."
"امضاء – فرمانده دفاع شهر پطروگراد و ناحيه پطروگراد"
"سرهنگ موراويوف"
هنگامي كه ما از كميته انقلابي خارج ميشديم آنتونوف با چهره رنگ پريده و مردهگوني وارد اطاق شد. در دستش كاغذي بود. گفت: "اين را پخش كنيد!":
"به تمام شوراهاي ناحيهاي نمايندگان كارگران كارخانه"
"فرمان"
"باندهاي كورنيلوفي-كرنسكي راههاي پايتخت را تهديد ميكنند. تمام دستورات لازم براي سركوب بيامان سؤقصد ضد انقلابي عليه خلق و پيروزيهايش صادر شده است."
"ارتش و گارد سرخ انقلابي به پشتيباني بيدرنگ كارگران نيازمندند."
"به شوراهاي ناحيهاي و كميتههاي كارخانهاي فرمان ميدهيم:"
"1- تعداد هرچه بيشتر كارگر براي حفر سنگر، ايجاد باريگاد و موانع سيمخاردار اعزام بدارند."
"2- هرجا كه براي اين كار تعطيل كارخانه لازم آيد فورا" اجرا كنند."
"3- تمام سيمهاي خاردار و يا ساده موجود و نيز تمام وسايل لازم براي حفر سنگرها و ايجاد باريگادها را جمعآوري كنند. همه كساني كه اسلحه دارند آن را نزد خود نگاه دارند."
"4- تمام اسلحههاي بدرد خور را با خود بردارند."
"5- حداعلاي انضباط دقيق را رعايت كنند و براي پشتيباني از ارتش انقلاب با تمام وسايل آماده باشند.
"صدر شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطروگراد"
"كميسر خلق- لئوتروتسكي"
"صدر كميته انقلابي نظامي سرفرماندهي ناحيه منطقه"
"نيكلاي پادوويسكي"
آنگاه كه ما از اسمولني خارج شده در خيابان تيره و تاريك قرار گرفتيم از همه جا صداي سوت كارخانهها، خروشان عصبي و اشباع از نگراني طنين افكن بود. مردم زحمتكش، مردان و زنان، به تعداد دهها هزار نفر به خيابانها ريختند. كارخانههاي حومه شهر سوتزنان جمعيت ژندهپوش خود را بيرون ميريختند. پطروگراد سرخ در خطر است: " ........................ص 121 كتاب .................... بودند از كوچههاي كثيف به سوي جنوب و جنوب غربي به سمت دروازه مسكو روان بودند. هيچگاه شهر يك چنين سيل عظيم انساني نديده بود كه خودبخود به حركت آيد. انسانها سردرگم، گروهانهاي سربازان، توپها، كاميونها، گاريها، همچون رودخانهاي جاري بودند. پرولتارياي انقلابي ميرفت تا با سينه خود از پايتخت جمهوري كارگران و دهقانان دفاع كند.
درجلو در اسمولني اتومبيلي ايستاده بود. مردي لاغر كه چشمان سرخ شدهاش از پشت شيشههاي ضخيم عينك بزرگتر از آنچه بود مينمود، به اتومبيل تكيه داده، دستهاي خود را در جيب پالتو نخنمايي فرو برده بود. وي چند كلمهاي به زحمت بر زبان جاري ساخت. همانجا يك ناوي ريشو و تنومندي كه چشماني روشن و جوان داشت با نگراني به جلو و به عقب قدم ميزد و در حين حركت با پريشانحالي با تپانچه بزرگي از پولاد سياهرنگ بازي ميكرد. يكي از اين دو مرد آنتونوف و ديگري ديبنكو بود.
چند سرباز در كار بستن دوچرخه نوع نظامي به بدنه اتومبيل بودند. راننده به سختي اعتراض ميكرد. او ميگفت كه دوچرخهها لعاب اتومبيل را خراش ميدهند. البته او خودش بلشويك بود، و اتومبيل نيز از يك بورژوا مصادره شده بود. روي اين دوچرخهها امربران نظامي سوار ميشدند. معالوصف غرور حرفهاي رانندگياش جريحهدار شده بود ... و دوچرخهها در كنار اسمولني بجا ماندند.
اين كميسرهاي تودهاي امور نظامي و دريايي براي بازرسي به جبهه جنگ، در هر كجا كه بود، عزيمت ميكردند. "آيا ممكن نيست ما هم با آنها برويم؟" – "البته نه، اتومبيل پنج جا بيشتر ندارد. دو جا براي كميسرها، دو جا براي امربرها و يك جا براي راننده." با وجود اين يك آشناي روس من، كه نام تروسيشكا را به او ميدهيم، با كمال خونسردي در اتومبيل نشست و هرقدر از او خواهش كردند جاي خود را ترك نكرد.
من هيچ دليلي ندارم داستاني را كه تروسيشكا درباره اين مسافرت حكايت كرد باور نكنم. در خيابان سوووروف بود كه يكي از مسافران به ياد غذا افتاد. بازرسي جبهه ممكن بود سه چهار روز به طول انجامد و تهيه خواربار در آن ايام كار سادهاي نبود. اتومبيل را متوقف ساختند. چه كسي پول دارد؟ كميسر نظامي تمام جيبهاي خود را پشت و رو كرد- در آنها يك كوپك هم يافت نشد. معلوم شد كميسر امور دريايي نيز مفلس است. راننده نيز پول ندشت. تروسيشكا آذوقه خريد.
چون اتومبيل به خيابان نوسكي پيچيد لاستيك آن تركيد.
آنتونوف پرسيد: "چه بايد كرد؟"
ديبنكو تپانچه خود را به حركت درآورد و پيشنهاد كرد: "اتومبيل ديگري مصادره ميكنيم."
آنتونوف وسط خيابان قرار گرفت و با حركت دست اتومبيلي را كه پشت فرمان آن سربازي نشسته بود متوقف ساخت. آنتونوف گفت: "من اين اتومبيل را لازم دارم."
سرباز در پاسخ گفت: "نخواهم داد."
"شما ميدانيد من كيستم؟"- آنتونوف ورقهاي را نشان داد حاكي از آنكه وي به سرفرماندهي تمام ارتشهاي جمهوري روسيه تعيين شده بود و همه كس ميبايست بيگفتگو از او اطاعت كند.
سرباز جواب داد: "اگر از طرف خود خدا هم آمده باشي براي من فرق نميكند. اين اتومبيل متعلق به هنگ شماره يك مسلسل است و ما با آن مهمات حمل ميكنيم و آن را به شما نخواهيم داد."
خوشبختانه در خيابان يك تاكسي كهنه و زهوار دررفته با پرچم ايتاليايي ظاهر شد. (صاحبان اتومبيلهاي شخصي به هنگام سردرگمي اوضاع براي گريز از مصادره شدن، آنها را در كنسولگريهاي خارجي ثبت ميكردند.) از اين تاكسي يك غيرنظامي را كه پوستين فاخري بر تن داشت پياده كردند و ............................................................................................................................. ص 122 كتاب .......................................................................................................................................................
فرمانده گارد سرخ كجاست؟ او را تا انتهاي "ناروسكايا" هدايت كردند كه در آنجا چند صد نفر كارگر سنگر ميكندند و در انتظار كازاكها بودند.
آنتونوف پرسيد: "وضع شما چطور است رفقا؟"
فرمانده جواب داد: "همه چيز منظم است رفيق. روحيه ارتش عالي است، فقط مهمات نداريم."
آنتونوف به او گفت: "در اسمولني دو ميليارد شانه فشنگ وجود دارد. الآن به شما قبض ميدهم- او شروع به جستجوي جيبهاي خود كرد- "از شماها كسي يك تكه كاغذ ندارد؟" ديبنكو نداشت، امربرها هم نداشتند. تروسيشكا دفترچه خود را عرضه كرد.
آنتونوف فرياد برآورد: "آه! مداد ندارم! كي مداد دارد؟ لازم نيست بگوييم يگانه كسي كه مداد داشت باز تروسيشكا بود.
ما كه سوارشدن در اتومبيل سرفرماندهي نصيبمان نشده بود به ايستگاه راهآهن "تزارسكويهسلو" رفتيم. در خيابان نوسكي گاردهاي سرخ را ديديم كه تفنگ بردوش روان بودند. برسر تفنگ همه آنها سرنيزه نبود. غروب زودرس زمستاني فرا ميرسيد. گاردهاي سرخ با سرهاي افراشته در هواي سرد و باراني با صفوفي نامنظم، بدون موزيك و بدون طبل، ميگذشتند. بر روي سر آنها پرچم سرخي در اهتزاز بود كه در روي آن با حروف زرين و كج و معوجي نوشته شده بود: "صلح! زمين!" همه آنها بسيار جوان بودند. از سيماي آنها خوانده ميشد مردمي هستند كه آگاهانه به سوي مرگ ميروند. جمعيت عابرين نيمه مرعوب و نيمه منزجر، با چشماني ساطع از خشم و نفرت، آنها را مشايعت ميكردند. در ايستگاه راه آهن هيچكس نميدانست كه كرنسكي كجا است و جبهه كجا. وانگهي، قطار فقط تا "تزارسكويهسهلو" ميرفت.
در واگون ما روستائياني كه به خانههاي خود باز ميگشتند به هم فشار ميآوردند. آنها محمولاتي از آنچه كه خريد كرده بودند و روزنامههاي عصر را با خود داشتند. صحبت برسر قيام بلشويكها بود. و اگر اين گفتگوها در ميان نبود هيچكس نميتوانست از ظاهر حال واگون ما حدس بزند كه جنگ داخلي تمامي روسيه را به دو اردوگاه آشتي ناپذير تقسيم كرده و قطار به سوي صحنه عمليات نظامي رهسپار است. از پنجره واگون مشاهده ميكرديم كه در تيرگي غروب كه به سرعت سياهتر ميشد زنجيرهاي از دستههاي سرباز روي جادههاي كثيف به سوي شهر كشيده شده است. آنها بين خود بحث ميكردند و تفنگهاي خود را حركت ميدادند. در شاخه فرعي يك قطار باربري پر از سرباز متوقف بود كه پرتو شعلههاي كومههاي آتش بر آن ميتابيد. غير از اينها چيزي وجود نداشت. در مسافت دور، در خط افق، نور چراغهاي شهر تاريكي ميشكافت. از دور در حومه شهر يك تراموايي در حال خزيدن ديده ميشد.
درايستگاه راهآهن "تزارسكويهسهلو" آرامش حكمفرما بود. اما اينجا و آنجا دستههاي سرباز ديده ميشد كه آهسته بين خود گفتگو ميكردند و ناآرام به جاده خلوتي كه به كاچينا ميرفت مينگريستند. من از آنها پرسيدم طرفدار كي هستند. يكي از سربازان به من گفت: "ما كه از كارها سردر نميآوريم. البته كرنسكي پرووكاتور است. ولي ما فكر ميكنيم خوب نيست مردم روس به روي مردم روس تير خالي كند."
دردفتر رئيس ايستگاه راهآهن سربازي گشادهرو، بلند قامت، ريشو، با بازوبند سرخ كميته هنگ كشيك ميداد. جواز ما كه به مهر اسمولني ممهور بود احترام زيادي در او برانگيخت. وي بيگفتگو طرفدار شوراها بود، ولي در سيمايش تزلزل مشاهده ميشد.
"دو ساعت پيش گاردهاي سرخ اينجا بودند و سپس رفتند. صبح كميسر حضور يافت، ولي وقتي كازاكها آمدند او به پطروگراد بازگشت."
"پس كازاكها حالا اينجا هستند؟"
وي با گرفتگي خاطر سري تكان داد: "جنگ درگرفت. كازاكها صبح زود رسيدند. آنها دويست سيصد نفر از ماها را اسير كردند و در حدود بيستوپنج نفر را كشتند."
"وحالا كجا هستند؟"
"گمان نميكنم دور باشند. دقيقا" نميدانم. آنجاها بايد باشند..." و دست خود را بدون اين كه نقطه مشخصي را تعيين كند به سمت غرب تكان داد.
ما در بوفه ايستگاه ناهار خورديم- غذايي عالي، بسي بهتر و ارزانتر از پطروگراد. در نزديكي ما يك افسر فرانسوي نشسته بود كه همان موقع از كاچينا آمده بود. او ميگفت كه آرامش برقرار است. شهر در دست كرنسكي است. او ادامه داد: "آه اين روسها! يك خلق خاصي هستند. اين چه جنگ داخلي است كه به راه افتاده است- همه چيز غير از مبارزه!
ما به شهر رفتيم. نزديك در خروجي ايستگاه دو سرباز با تفنگ و سرنيزه ايستاده بودند. صدها نفر بازرگان، كارمندان دولتي و دانشجو گرد آنها حلقه زده بودند. تمام جمعيت برسر آنها فرياد ميزد و دشنام ميداد. درقيافه سربازان حالتي مشاهده ميشد شبيه كودكاني كه غيرعادلانه مجازات ميشوند.
حمله را جوان بلند قامتي هدايت ميكرد كه لباس دانشجويي بر تن داشت و آثار عجب و تكبر از قيافهاش نمايان بود. او پرخاشگرانه ميگفت:
"من فكر ميكنم براي شما روشن باشد كه با اسلحه كشيدن به روي برادران خود مبدل به حربهاي در دست رهزنان و خائنان ميشويد." سرباز با لحن جدي جواب داد:
"نه، برادرجان. شما نميفهميد. آخر در دنيا دوطبقه وجود دارد" پرولتاريا و بورژوازي. مگر اينطور نيست؟ ما ..." دانشجو با خشونت حرف او را قطع كرد:
"من با اين وراجي ابلهانه آشنا هستم. دهقانان جاهلي از نوع تو اين شعارها را شنيدهاند، ولي چه كسي آنها را گفته و معناي آنها چيست؟- اين ديگر براي شما روشن نيست. هرچه شنيدهاي مانند طوطي تكرار ميكني." –جمعيت ميخندد- "من خودم ماركسيستم. به تو بگويم آنچه شما براي آن ميجنگيد سوسياليسم نيست. اين فقط هرجومرج است. اين فقط به نفع آلمانها است."
سرباز جواب داد: "نه خير، من ميفهمم" –به روي پيشاني او عرق نشسته بود- شما معلوم است آدم دانشمندي هستيد و من يك مرد سادهاي هستم. ولي فكر ميكنم ..."
دانشجو با نفرت صحبت او را قطع كرد: "تو لابد فكر ميكني كه لنين دوست واقعي پرولتاريا است؟"
سرباز پاسخ داد: "آري، اينطور فكر ميكنم." سرباز در وضع دشواري گيركرده بود.
"خوب آقاجان! آيا تو ميداني كه لنين را آلمان در يك واگن مهروموم شده فرستاده؟ تو ميداني كه لنين از آلمانها پول ميگيرد؟" سرباز لجوجانه جواب داد:
"نه، من اين را نميدانم. ولي من ميدانم كه لنين همان چيزي را ميگويد كه ما ميخواهيم بشنويم؛ و تمام مردم ساده همين را ميگويند. آخر دو تا طبقه هست: پرولتاريا و بورژوازي."
"احمق! من دو سال در زندان ئلوسلبورگ به خاطر انقلاب خوابيدهام، وقتي تو هنوز انقلابيون را به تيرميبستي و سرود "خدا تزار را حفظ كند" ميخواندي. اسم من واسيلي "گئورگيهويچپانين" است. تو درباره من هيچوقت چيزي نشنيدهاي؟" سرباز با فروتني جواب داد:
"نشنيدهام، ببخشيد! آخر من تحصيل كرده كه نيستم. شما لابد يك قهرمان بزرگ هستيد!"
دانشجو قاطعانه گفت: "همينطور است، و من با بلشويكها مبارزه ميكنم، زيرا آنها روسيه و انقلاب آزاد ما را مضمحل ميكنند. حالا تو چه ميگويي؟" سرباز پشت گردنش را خاراند:
"من نميتوانم هيچ چيز بگويم"- چهره سرباز در نتيجه تشنج فكري دگرگون شده بود:
"به نظر من موضوع روشن است. فقط من تحصيل كرده نيستم ... مثل اين كه اينجور است- دو طبقه وجود دارد: پرولتاريا و بورژوازي ..."
دانشجو فرياد زد: "باز هم كه تو اين فرمول ابلهانه را تكرار ميكني!"
وسرباز سرسختانه جواب داد: "فط دوطبقه؛ و هركس طرفدار يك طبقه نيست يعني اين كه طرفدار طبقه ديگر است."
ما در خيابانها به پرسه زدن پرداختيم. فانوسهاي دور از هم نور ضعيفي ميپراكندند و خيابانها تقريبا" از عابرين خالي بود. شهر كه بر روي آن سكوت تهديد آميزي آويخته بود همچون نوعي برزخ بين بهشت و دوزخ و سرزميني دچار خلاء سياسي مينمود. تنها آرايشگاهها روشن و پر از مشتري بودند، و نيز در برابر حمامها صفوفي از مردم به نوبه ايستاده بودند. شنبه شب بود- شبي كه مردم در سراسر روسيه خود را شستشو ميدهند. من كمترين ترديدي ندارم كه در اين شب سربازان شوروي و كازاكها برخوردشان با هم مسالمتآميز بود.
هرقدر به پارك كاخ نزديكتر ميشديم خيابانها را خلوتتر ميديديم. يك نفر روحاني وحشت زده و هراسان، محل شورا را به ما نشان داد و خود شتابان پنهان شد. شورا در يك بناي فرعي يكي از كاخهاي اشرافي در برابر پارك قرار داشت. درهايش بسته و پنجرههايش تاريك بود. سربازي كه در آن نزديكي پرسه ميزد، بدگمان و عبوس، ما را ورانداز كرد و بدون اين كه دستها را از جيب در آورد گفت: "شورا دو روز پيش رفته است." "كجا؟" وي شانهها را بالا انداخت: "نميدانم."
كمي دورتر، در برابر بناي بزرگي كه داخل آن غرق در نور بود قرار گرفتيم. از درون آن صداي چكش به گوش ميرسيد. ما نا مصمم ايستاديم. در اين هنگام يك سرباز و يك ناوي دست به زير بازوي هم به ما نزديك شدند. من به آنها جواز خود را از اسمولني نشان دادم و از آنها پرسيدم: "شما هوادار شورا هستيد؟ "آنها سراسيمه به يكديگر نگاه كردند و پاسخ ندادند. ناوي به بنا اشاره كرد: "آنجا چه خبر است؟" "نميدانم."
سرباز محتاطانه دستش را دراز كرد و در را نيمه باز كرد. سالن بزرگي پشت در نمايان گرديد با پارچههاي سرخ آويخته و شاخههاي كاج و رديفهاي صندلي و صحنهاي كه در برابر آنها ترتيب داده شده بود. زن تنومندي چكش بزرگي در دست به سوي ما آمد. دهانش پر از ميخ بود. پرسيد: "چه ميخواهيد؟" ناوي با حال عصباني پرسيد: "امشب نمايش هست؟" زن با خشونت پاسخ داد:
"شب يك شنبه غير حرفهايها بازي ميكنند. راهتان را بكشيد برويد!"
ما سعيكرديم سرباز و ناوي را به گفتگو وا داريم، اما آنها هراسان و آشفته خاطر به نظر ميرسيدند و شتابان در دل تاريكي ناپديد شدند. ما از ميان پارك عظيم تاريك به سوي كاخ امپراطوري روان شديم. دكههاي عجيب و پلهاي تزئيني در تيرگي شب حالتي ابهام آميز داشتند. صداي آرام شرشر فواره به گوش ميرسيد. ما در حالي كه به يك قٌوي فلزي مضحك، كه از غاري مصنوعي شناكنان بيرون ميآمد، چشم دوخته بوديم ناگهان احساس كرديم كه ما را تعقيب ميكنند. يك گروه شش نفري سرباز قوي هيكل مسلح با بدگماني از چمن نزديك به ما چشم دوخته بودند. من به سوي آنها رفتم و پرسيدم: "شما كي هستيد؟"
يكي از سربازان پاسخ داد: "نگهبان اينجا." همه آنها بسيار خسته به نظر ميرسيدند- بيشك در نتيجه هفتههاي دراز بحث و جلسات بدون انقطاع.
"شما طرفدار كرنسكي هستيد يا طرفدار شوراها؟"
سكوت كوتاهي حكمفرما شد. سربازان با بي اعتمادي به يكديگر نگاه كرده و سرانجام پاسخ دادند:
"ما بيطرفيم."
از زيرطاق عظيم كاترين گذشتيم و وارد حصار شديم و پرسيديم كه ستاد كجا است. نگهباني كه در كنار در ورودي ايوان منحني سفيد به پا ايستاده بود به ما گفت كه سرنگهبان در داخل بنا است.
درتالار زيباي سفيدي كه به وسيله يك بخاري سنگي دو طرفه به دو بخش نامساوي تقسيم شده بود، چند افسر با ناراحتي گفتگو ميكردند. همه رنگپريده و پريشانحال بودند. به خوبي معلوم بود كه شب را نخوابيدهاند. ما به يكي از آنها كه پيرمردي با ريش سفيد بود و نشانهايي بر سينه داشت نزديك شديم. به ما گفتند كه وي خود سرهنگ است. من جوازهاي بلشويكي خود را به او نشان دادم. او حيرتزده، ولي مؤدبانه پرسيد: "چطور خودتان را زنده تا اينجا رساندهايد. حالا كوچهها بسيار خطرناك است. در "تزارسكويهسهلو" ديگ كينتوزي ميجوشيد. امروز صبح جنگ بود و فردا بازهم زدوخورد خواهد شد. كرنسكي در حدود ساعت هشت وارد شهر خواهد شد."
"پس كازاكها كجا هستند؟"
"قريب يك مايلي اينجا، آنجا!" و دست خود را تكان داد.
"و شما از شهر در برابر آنها دفاع خواهيد كرد؟" او زير لب خنديد: "اوه، نه عزيز من. ما شهر را براي كرنسكي نگه داشتهايم". ما كمي ترسيديم، زيرا جوازهاي ما بر اعتقاد انقلابي عميق ما گواهي ميداد. سرهنگ سرفه كرد و ادامه داد:
"راستي، درباره جوازهاي شما! اگر شما را بگيرند دچار خطر بزرگي خواهيد شد. از اين جهت اگر شما بخواهيد جنگ را ببينيد من دستور ميدهم اطاقي در مهمانخانه افسران براي شما فراهم كنند. شما فردا صبح ساعت هفت نزد من بياييد، به شما جوازهاي جديدي خواهم داد."
ما پرسيديم: "يعني شما طرفدار كرنسكي هستيد؟"
"ميدانيد! نه كاملا" طرفدار كرنسكي! (مثل اين بود كه سرهنگ دچار ترديد شده است.)
"ميدانيد! بيشتر سربازان پادگان ما بلشويك هستند. امروز پس از جنگ آنها به پطروگراد رفتند و توپخانه را هم با خود بردند. ميتوان گفت هيچ سربازي به طرفداري از كرنسكي بر نخاست. اما بسياري از آنها اساسا" نميخواهند بجنگند. ولي افسران آنها تقريبا" همگي ديگر به كرنسكي پيوستهاند يا اساسا" رفتهاند. و ما – ميبينيد در مشكلترين وضع قرار گرفتهايم."
ما ابدا" باور نميكرديم كه در آنجا جنگي رخ بدهد. سرهنگ لطف كرده گماشته خود را همراه ما تا ايستگاه فرستاد. گماشته از اهالي جنوب بود، در "بسارابي" در يك خانواده مهاجر فرانسوي به دنيا آمده بود. او تكرار ميكرد:
"آخ، من نه در فكر خطرم نه در فكر محروميتها. اما مدت زيادي است كه مادر بيچارهام را نديدهام – سه سال تمام-"
درمراجعت به پطروگراد از پشت پنجره واگون از ميان سرما و تاريكي گروهي سرباز را ديدم كه در گرد كومه آتش با سر و دست با هم بحث ميكردند. بر سر چهار راهها دستههاي زرهپوش ايستاده بودند. رانندگان سر از برجكها درآورده با صداي بلند با هم به گفتگو ميپرداختند.
درتمام مدت اين شب اضطرابانگيز دستههاي سربازان و گاردهاي سرخ بدون فرمانده در دشت سرد سرگردان بودند: با هم مواجه ميشدند، با هم در ميآميختند و كميسرهاي كميته انقلابي از نزد گروهي به سوي گروه ديگر ميشتافتند در تلاش اين كه دفاع را سازمان دهند.
ما در مراجعت، پطروگراد را متشنج يافتيم. انبوه جمعيت آشفته و مشوش درست به گونه امواجي از بالا و پايان خيابان نوسكي حركت ميكرد. چيزي در فضا معلق بود. از سوي ايستگاه راهآهن ورشو، از درها صداي شليك توپخانه بگوش ميرسيد. در مدارس يونكرها فعاليت هيجانانگيزي حكمفرمايي ميكرد. اعضاي مجلس دوما از اين سربازخانه به آن سربازخانه ميرفتند و براي سربازان داستانهاي وحشت انگيزي از وحشيگري بلشويكها ميسرودند: ضرب و شتم يونكرها در كاخ زمستاني، تجاوز به زنان در هنگ بانوان، تيرباران دختري در برابر بناي دوما، قتل كنيازتومانوف ... درتالار الكساندر در محل دوما جلسه فوقالعاده كميته نجات جريان داشت. كميسرها از پيش و پس ميدويدند... در اينجا تمام روزنامهنگاران رانده شده از اسمولني به گرد هم برآمده بودند. روحيه آنها بالا بود. گفتههاي ما را درباره وضع "تزارسكويهسهلو" باور نميداشتند. "آقا خواهش ميكنم، همه ميدانند كه "تزارسكويهسهلو" در دست كرنسكي است و كازاكها هم اكنون در پولكوف هستند." يك كميسيون خاص انتخاب شد تا از كرنسكي در ايستگاه راهآهن استقبال كند. براي صبح فردا انتظار ورود او را داشتند.
يكي از روزنامهنگاران خيلي محرمانه به من اطلاع داد كه حمله ضد انقلاب در نيمه شب آغاز خواهد شد. او دو پيام به من نشان داد: يكي به امضاء "گوتس" و "پالكونيكوف" كه به تمام آموزشگاههاي يونكرها و تمام سربازان بهبود يافته در بيمارستان و به همه سواران گئوركي دستور ميداد تا براي عمليات جنگي آماده شوند و منتظر فرامين كميته نجات باشند. پيام دوم به امضاي خود كميته نجات بود به شرح زير:
"خطاب به اهالي پطروگراد"
"رفقاي كارگر! سربازان و هموطنان پطروگراد انقلابي!"
"بلشويكها در عين اين كه در جبهه به صلح دعوت ميكنند در عقب جبهه به جنگ و برادركشي فرا ميخوانند. از شعار تحريك آميز آنها تبعيت نكنيد! سنگر نكَنيد! مرده باد اسلحه! مرده باد دامهاي خائنانه!"
"سربازان! به سربازخانهها برگرديد!"
"قتل عامي كه در پطروگراد آغاز شده انهدام واقعي انقلاب است. به نام آزادي و زمين و صلح به گرد كميته نجات ميهن و انقلاب مجتمع گرديد!"
هنگامي كه ما از دوما خارج شديم با يك گروه گارد سرخ برخورد كرديم. چهره آنها خشن و مصمم مينمود. آنها از خيابان تاريك و خالي ميگذشتند و يك دوجين اسير از اعضاء شعبه محلي شوراي نيروهاي كازاك را به همراه ميبردند. آنها را در بناي مزبور در همان لحظهاي كه سرگرم تدارك توطئه ضدانقلابي بودند توقيف كرده بودند. سربازي كه پسر بچهاي با سطلي از سريش همراه داشت اعلانهاي بزرگ سفيد و براقي را ميچسبانيد:
"درشهر پطروگراد و حومه حكومت نظامي اعلام ميشود. هرگونه اجتماع و ميتينگ در كوچهها و بطور كلي در هواي باز تا دستور ثانوي ممنوع است."
"صدر كميته انقلابي نظامي- ن.پودوويسكي"
ما به خانه رفتيم. فضا از صداهاي گوشخراش انباشته بود. بوق اتومبيلها، فريادها، شليكها از دور دست شهر خشمگين و ناآرام را تكان ميداد.
صبح زود، قبل از تعويض نگهبانان، يك گروهان يونكر كه افراد آن خود را با فرم هنگ سه ميونوف ملبس كرده بودند، در ايستگاه تلفن حاضر شدند. آنها رمز شناسايي بلشويكها را ميدانستند و بدون هيچ مانعي نگهبانان را تعويض كردند. چند دقيقه بعد آنتونوف براي بازرسي پستها به آنجا آمد. يونكرها او را دستگير كرده و در اطاق كوچكي زنداني ساختند. آنگاه گاردهاي سرخ آمدند يونكرها آنها را با شليك تفنگ استقبال كردند. چند تن از آنها كشته شدند.
ضد انقلاب آغاز گشت ...
فصل هشتم
ضد انقلاب
صبح فردا، يكشنبه يازدهم نوامبر (بيستونه اكتبر) كازاكها با صداي ناقوس همه كليساها وارد "تزارسكويهسهلو" شدند. خود كرنسكي بر اسب سپيدي سوار بود. از فراز تپه كمارتفاعي آنها ميتوانستند گلدستههاي زرين و گنبدهاي رنگين پهنه عظيم خاكستري رنگ پايتخت گسترده در دشت ملالتخيز، و در پشت آن آبهاي پولاد رنگ خليج فنلاند را ببينند.
جنگ رخ نداد، ولي كرنسكي مرتكب خطاي مرگآوري شد. ساعت هشت صبح وي به هنگ شماره دو تيرانداز "تزارسكويهسهلو" فرمان داد كه اسلحه را برزمين بگذارند. سربازان پاسخ دادند كه آنان بيطرفي را رعايت خواهند كرد، ولي سر به خلع سلاح فرود نميآورند. كرنسكي ده دقيقه براي آنها وقت معين كرد تا تصميم بگيرند. اين امر سربازان را به خشم آورد: اينك هشت ماه است كه آنها خود را از طريق كميتههاي هنگي اداره ميكنند و حالا بوي نظام كهنه ميآيد. چند دقيقه بعد توپخانه كازاكها سربازخانهها را به آتش بست و هشت تن كشته شدند. از اين لحظه به بعد در "تزارسكويهسهلو" ديگر حتي يك سرباز هم "بيطرف" نماند.
پطروگراد با صداي شليك متقابل تفنگها و آهنگ پاي مردمي كه گذر ميكردند، بيدار شد. آسمان كبود و باد سردي كه ميوزيد از آمدن برف خبر ميداد. به هنگام شفق صبح دستههاي نيرومند يونكرها مهمانخانه نظامي و تلگرافخانه را اشغال كردند، ولي پس از يك نبرد خونين از آنجاها رانده شدند. ايستگاه تلفن در محاصره ناوياني بود كه پشت باريگادهايي از بشكهها وجعبهها و حلبيها در وسط خيابان مورسكي سنگر گرفته بودند؛ و يا در محل تقاطع خيابان "گوروخوايا" و ميدان "ايساكيف" پنهان شده بودندو هر عابري را به آتش ميبستند.گاهگاه اتومبيلي با پرچم صليب سرخ از كنار آنها ميگذشت و آنها متعرض آن نميشدند.
آلبرتريسويليامز(دوست جانريد سياستمدار امريكايي مؤلف كتابهايي در مورد شوروي.م)در ايستگاه تلفن بود. او از آنجا با اتومبيلي داراي علامت صليب سرخ كه بر حسب ظاهر از مجروحين انباشته بود حركت كرد. بطوريكه او خبر ميدهد اين اتومبيل پس از دورزدن شهر از كوچههاي فرعي به مقر ستاد ضد انقلاب يعني آموزشگاه يونكري ميخائيلوفسكي رسيد. در حياط آموزشگاه يك افسر فرانسوي بود كه ظاهرا" سررشته تمام حوادث را در دست داشت. و بدينسان مهمات و خواروبار به ايستگاه تلفن منتقل ميشد. ده تا از اينگونه اتومبيلها كه ظاهرا"متعلق به صليب سرخ بودند براي تأمين ارتباطات و تداركات به يونكرها خدمت ميكردند. آنها پنج شش زرهپوش متعلق به لشگر زرهي انگليسي را كه منحل شده بود در اختيار داشتند. هنگامي كه خانم لوئيزبرايانت (نويسنده امريكايي و همسر و همرزم جانريد 1890-1936 .م) از ميدان "ايساكيف"ميگذشت بايكي از اين زرهپوشها مواجه شد كه از مقر فرماندهي نيروي دريايي به ايستگاه تلفن ميرفت. در كنج خيابان گوگول درست روبروي لوئيزبرايانت ماشين متوقف شد. چند ناوي كه پشت كومههاي هيزم پنهان بودند آتش به سوي آن باز كردند. مسلسل برج زرهپوش به چرخش درآمد و باراني از گلوله به سوي كومههاي هيزم و جمعيت سرداد. زيرطاقياي،كه خانم برايانت درآنجا ايستاده بود، ازجمله دوپسربچه خردسال كشته شدند. ناگهان ناويان فريادزنان از پشت پناهگاه خود بيرون جسته به سوي جلو شتافتند. آنها ماشين عظيم الجثه را محاصره كرده باسر نيزه برشكاف آن ميكوبيدند بدون آنكه به شليك تير توجه كنند. راننده زرهپوش چنين وانمود كرد كه مجروح شده اشت. ناويان اورا بحال خود رها ساختند. او نيز به دوما شتافت تا ازوحشيگريهاي بلشويكها داستان بسرايد. در بين كشتگان يك افسر انگليسي وجودداشت...
بعدا"روزنامهها اطلاع دادند كه در زرهپوش يونكرها يك افسر فرانسوي دستگير شده واورا به دژ"پطروپاولوفسك"فرستادهاند. سفارت فرانسه بيدرنگ اين خبر را تكذيب كرد، ولي يكي ازاعضاء مجلس دوما به من گفت كه خود او توانسته است افسر مزبور راآزاد كند.
رفتار رسمي سفارتخانههاي متحدين هرچه بود، اما افسران انگليسي و فرانسوي بطور انفرادي در اين روزها بسيار فعال بودند تا جايي كه در جلسات كميته نجات بعنوان كارشناس شركت ميكردند.
تمام مدت روز در همه بخشهاي شهر تصادم بين يونكرها وگاردهاي سرخ و جنگ بين زرهپوشها جريان داشت. شليكها تكتيرها،صداي خشك آتش مسلسلها از دور و نزديك شنيده ميشد. درهاي كركره آهنين مغازهها پايين كشيده شده بود، ولي دادوستد همچنان ادامه داشت. حتي سينماها چراغهاي خارج را خاموش كرده به كار ادامه ميدادند و از تماشاگران انباشته بودند. ترامواها مانند هميشه رفتوآمد داشتند. تلفن شهركارميكرد. اگر مركز را ميگرفتيد ميتوانستيد بوضوح صداي تيراندازي را بشنويد. تمام دستگاههاي تلفن اسمولني قطع شده بود، ولي دوما وكميته نجات باتمام آموزشگاههاي يونكري ونيز باكرنسكي در"تزارسكويهسهلو"ارتباط تلفني دائمي داشتند.
ساعت هفت صبح دستهاي از سربازان، ناويان و گاردسرخ در آموزشگاه يونكرهاي ولاديميرسكي حضور يافتند. آنها از يونكرها خواستند كه در ظرف حداكثر بيست دقيقه اسلحه خود را تسليم كنند. يونكرها پاسخ دادند كه تسليم نخواهند كرد. پس از يك ساعت يونكرها خود را آماده ساخته ميكوشيدند تا حمله كنند، ولي زير آتش شديدي كه از نقطه تلاقي خيابان "گرهبتسكايا" و "بتلشوي" به سوي آنها باريدن گرفت عقب نشستند. نظاميان شوراها آموزشگاه را محاصره و شروع به تيراندازي ميكردند. در امتداد بنا دو اتومبيل زرهپوش به جلو و عقب ميآمدند و ميرفتند و با مسلسل تيراندازي ميكردند. يونكرها با تلفن نيروي كمكي تقاضا كردند. كازاكها پاسخ دادند تصميم به حمله ندارند، زيرا در برابر سربازخانه آنها گروه نيرومندي از ناويان كه دو عراده توپ در اختيار آنها است مستقر شدهاند. آموزشگاه "پاولوفسكي" محاصره شده بود. بيشتر يونكرهاي آموزشگاه "ميخائيلوفسكي" در كوچهها ميجنگيدند.
درساعت يازدهونيم سه عراده توپ صحرايي فرارسيد. مجددا" به يونكرها پيشنهاد شد تسليم شوند، ولي آنها به جاي پاسخ آتش باز كرده و دو تن نمايندگان شوراها را كه با پرچم سفيد پيش ميرفتند كشتند. آنگاه بمباران واقعي آغاز شد. در ديوار آموزشگاهها شكافهاي بزرگي به وجود آمد. يونكرها مأيوسانه دفاع ميكردند. امواج خروشان گاردهايسرخ كه يورش ميبردند با آتشي شديد درهم ميشكست. كرنسكي از "تزارسكويهسهلو" با تلفن فرمان داد كه با كميته انقلابي نظامي نبايد وارد هيچگونه مذاكرهاي شد. دستههاي نظامي شوراها، كه از مقاومت يونكرها به شدت خشمگين شده بودند، سيل آهن و آتش به روي بناي درهم كوفته آموزشگاه فرو ريختند. حتي فرماندهان آنها قادر نبودند اين بمباران وحشتناك را متوقف سازند. كميسر اسمولني به نام كريلوف كوشيد چنين كاري كند، ولي او را تهديد به قتل كردند. هيچ چيز نميتوانست گاردهايسرخ را متوقف سازد.
ساعت دو و نيم بعدازظهر يونكرها پرچم سفيد برافراشتند: آنها حاضر به تسليماند اگر امنيت آنها تضمين گردد. اين خواست پذيرفته شد. هزاران سرباز گاردسرخ سيلآسا، فرياد زنان و خروشان به پنجرهها و درها و شكاف ديوارها ريختند. پيش از آن كه بتوان آنها را متوقف ساخت پنج يونكر به ضرب سرنيزه از پاي درآمدند. بقيه را كه نزديك به دويست نفر بودند بدان منظور كه جلت توجه نكند به دستههاي كوچك تقسيم كرده تحتالحفظ به دژ "پطروپالوفسكي" فرستادند تا جمعيت متوجه آنها نگردد. با اين همه در بين راه انبوه جمعيت به يكي از اين دستهها حمله ورگرديده هشت تن ديگر از يونكرها را پاره پاره كردند. در جنگ به خاطر تصرف آموزشگاه بيش از يكصد سرباز و گاردسرخ به قتل رسيدند.
پس از دو ساعت از طريق تلفن به دوما اطلاع دادند كه پيروزمندان به سوي كاخ مهندسي به حركت درآمدند. دوما بيدرنگ دوازده نفر از اعضاء خود را اعزام داشت تا آخرين پيام كميته نجات را بين آنان پخش كنند. برخي از اين فرستادگان ديگر بازنگشتند ... همه آموزشگاههاي ديگر بدون مقاومت تسليم شدند و يونكرها بدون هيچ حادثهاي با امنيت كامل به دژ "پطروپاولوفسكي" و "كرونشتات" تحويل گرديدند...
مركز تلفن تا شب هنگام به حال خود باقي بود تا آنگاه كه يك زرهپوش بلشويكها ظاهر شد و ناويان دست به يورش زدند. تلفنچيها هراسان و فريادكنان در درون بنا به اين سو و آنسوي ميدويدند. يونكرها تمام علائم را از لباس خود ميكندند. يكي از آنها ميخواست پنهان شود؛ او به ويليامز (دوست جانريد) پيشنهاد كرد كه در ازاء پالتو وي هرچه بخواهد بدهد. يونكرها فرياد ميزدند: "آنها ما را خواهند كشت، آنها ما را خواهند كشت!" هراس آنها ناشي از آن بود كه بسياري از آنها در كاخ زمستاني قول داده بودند عليه خلق دست به اسلحه نبرند. ويليامز ميانجيگري خود را به آنها پيشنهاد كرد به شرط آنكه آنتونوف را رها سازند. يونكرها بيدرنگ اجرا كردند. آنتونوف و ويليامز خطاب به ناويان پيروزمند، كه از تلفات زياد خود سخت خشمگين بودند، صحبت كردند و آنها مجددا" يونكرها را آزاد ساختند. ولي بعضي از يونكرها وحشتزده ميخواستند از راه بام فرار كنند و يا در حفرههاي زير شيرواني پنهان شوند. ناويان به زودي آنها را گرفته به كوچهها رها ساختند.
ناويان و كارگران خسته و كوفته، ولي پيروزمند، به سالن دستگاههاي تلفن ريختند. ولي با ديدن آن همه دختر زيبا در يكجا، دچار حجب شده و دستوپاي خود را گم كردند. به هيچ يك از دخترها آسيبي نرسيد. هيچيك از آنان در معرض اهانتي قرار نگرفت. اما همينكه خود را در امنيت احساس كردند عنان خشم رها ساختند: "واه! دهاتيهاي كثيف! بيشعورها! احمقها! ناويان و گارد سرخها به كلي خود را باختند. دختران جيغ ميكشيدند: "جانورها! خوكها!" و ضمن ابراز تنفر پالتوها را ميپوشيدند و كلاههاي را بر سر ميگذاشتند. چقدر احساسات آنها رومانتيك بود در آن لحظات كه به يونكرها فشنگ ميرساندند و مدافعين جوان و جسور خود را، كه اكثر منسوب به بالاترين خانواده روس بودند و براي بازگشت تزار مقدس ميجنگيدند، زخمبندي ميكردند! اما اينك اينها همه كارگرند و عوامالناس!
كميسر كميته انقلابي نظامي، كه مردي كوچكاندام بود، به نام ويشنياك، كوشيد تا دختران را به ماندن اقناع كند. آدمي با نزاكت بود. ميگفت: "با شما بسيار بد رفتار كردهاند. شبكه تلفني در اختيار دوماي شهر بود. به شما ماهيانه شصت روبل حقوق ميدادند و مجبورتان ميكردند شبانه روز ده ساعت يا بيشتر كار كنيد. از اين پس همه چيز عوض خواهد شد. دولت شبكه تلفني را در اختيار وزارت پستوتلگراف خواهد گذاشت. حقوق شما بلافاصله تا يكصدوپنجاه روبل افزايش داده خواهد شد و مدت كار شما نيز تقليل خواهد يافت. شما هم از طبقه كارگريد، ميبايست از پيروزي ما شادمان باشيد."
"ما از طبقه كارگريم؟ يارو فكر نميكند بين اين حيوانات و ما چه وجه مشتركي ميتواند باشد! ما بمانيم؟ هرگز! حتي اگر ماهي هزار روبل هم به ما بدهند!" و دختران با نهايت نفرت ساختمان را ترك گفتند. فقط سيمكشها و كارگران باقي ماندند. ولي كموتاتورها ميبايست كار كنند. تلفن ضرورت حياتي داشت. با آن همه يك عده شش نفري از دختران تلفنچي ماهر باقي ماندند. داوطلبان به كار دعوت شدند. قريب صد ناوي، سرباز و كارگر به اين دعوت پاسخ مثبت دادند. شش دختر در تمام سالن ميدويدند، توضيح ميدادند، كمك ميكردند، متغير ميشدند. كار با تأني به راه افتاد، ولي به هر حال به راه افتاد و زنگها مجددا" به صدا درآمدند. مقدم بر همه رابطه بين اسمولني و سربازخانهها و كارخانهها برقرار شد. سپس ارتباط دوما و آزمايشگاههاي يونكرها قطع گرديد. اوايل شب شايعه موضوع در تمام شهر پخش شد و صدها نفر از نمايندگان بورژوازي در گوشيهاي تلفن عربده ميكشيدند: "احمقها! لعنتيها! خيال ميكنيد اين وضع طول خواهد كشيد؟ صبر كنيد تا كازاكها برسند!"
شب فرارسيد. در خيابان "نوسكي" كه باد سردي ميوزيد، تقريبا" هيچكس نبود. فقط در برابر كليساي كازانسكي جمعيتي گردآمده بودند و مباحثه پايان ناپذير ادامه داشت. در اينجا عده معدودي كارگر و بقيه همه بازرگان، كارمند دولتي و نظاير آن بودند.
يكي فرياد ميزد: "لنين نميتواند آلمانها را مجبور به انعقاد قرار داد صلح كند." سرباز جواني با حرارت مخالفت ميكرد: "مگر تقصير با كيست؟ تمام تقصيرها به گردن كرنسكي – اين بورژواي لعنتي- است. كرنسكي بايد گور خود را گم كند. ما او را نميخواهيم، ما لنين را ميخواهيم ..."
نزديك دوما افسري با بازوبند سفيد به صداي بلند دشنام ميدهد و پلاكاتها را از ديوارها ميكند. بر روي يكي از آنها نوشته شده است:
"به اهالي پطروگراد"
"در لحظه بحراني كه دوماي شهر ميبايست تمام نيروي خودرابراي آرامش اهالي، تأمين نان و مايحتاج اوليه زندگي به كار بندد سوسيال رولوسيونرهاي راست و كادتها وظيفه خود را به فراموشي سپرده دوماي شهررا به مجلس ضد انقلابي بدل ساخته سعي داشتند بخشي ازاهالي راعليه بخش ديگر برانگيزند و بدينسان پيروزي كورنيلوف-كرنسكي را تسهيل سازند. سوسيال رولوسيونرهاي راست وكادتها به جاي انجام وظايف مستقيم خويش، دوماي شهررابه صحنه مبارزه سياسي عليه شوراهاي نمايندگان كارگران، سربازان ودهقانان و عليه دولت انقلابي، صلح ،نان وآزادي بدل ساختند.
همشهريهاي پطروگراد! مابلشويكهاي علني منتخب شما به شما اطلاع ميدهيم كه سوسيال رولوسيونرهاي راست وكادتها به مبارزه ضد انقلابي روي آورده وظايف مستقيم خويش را فراموش كردهاند و اهالي رابه سوي قحطي ، به سوي جنگ داخلي، به سوي خونريزي سوق ميدهند، مامنتخبين يكصدوهشتادوسه هزار اهالي وظيفه خود ميدانيم هر آنچه راكه در دوماي شهر ميگذرد به اطلاع انتخابكنندگان به رسانيم، واعلام ميداريم كه هرگونه مسئوليتي رادرباره عواقب غمانگيز آينده از خودسلب ميكنيم..."
ازدور صداي تك تيرهايي به گوش ميرسيد، ولي شهر سرد وآرام بود، چنانكه گفتي در اثر تشنجي كه آنرا لرزانيده، توان خود را از دست داده است.
درتالار "نيكلايوسكي"جلسه دوما در شرف پايان بود. بهنظر ميرسيد كه حتي دوماي خشمگين تا حدودي آرام گرفته است. كميسرها يكي بعد از ديگري اطلاع ميدادند: ايستگاه تلفن تصرف شد، دركوچهها زدوخورد جريان دارد، آموزشگاه"ولاديميرسكي" به تصرف درآمد. تروپسا اظهارداشت: "دوما درمبارزه عليه زورگويي وخودسري، هوادار دمكراسي است. ولي درهرحال، هرطرف غلبه كند، دوما هميشه عليه كشتاروشكنجه است."
"كونوفسكي"كادت- پيرمردي بلند قامت، باچهرهاي خشن- اعلام داشت:"هنگامي كه نظاميان دولت قانوني به پطروگراد در آيند عصيانگران را تيرباران خواهند كرد واين كشتار نخواهد بود. فريادهاي اعتراص از نمايندگان تمام احزاب واز جمله كادتها برخاست.
دراينجا ضعف و ترديد به طور وضوح حكمفرما بود. ضد انقلاب در سراشيب سقوط قرارداشت. دركمته مركزي حزب سوسيال رولوسيونر، جناح چپ بر اوضاع مسلط بود. اوكسنتيف استعفا داد. نامهبر خبرآورد كه كميسيوني كه به ايستگاه راهآهن براي ملاقات كرنسكي اعزام گرديده توقيف شده است. در خيابانها غرش گنگ تيراندازي توپخانه از دوردست، از سمت جنوبوجنوبشرقي به گوش ميرسيد. هنوز خبري از ورود كرنسكي نبود.
دراين روز فقط سه روزنامه انتشار يافت: "پراودا"، "ديئلونارودا"(امر خلق) و"نوواياژيزن"(زندگي نوين)"هر سه روزنانه جاي بسيار زيادي به مسئله دولت نوين- دولت "ائتلافي" تخصيص داده بودند. روزنامه اسارها تشكيل كابينهاي را طلب ميكرد كه در آن نه كادتها باشندو نه بلشويكها. گوركي سرشاراز اميد بود. اسمولني حاضربه گذشت بود. يك دولت سوسياليستي خالص نماينده تمام عناصر غير از بورژوازي تشكيل ميشد. ولي "پراودا" تمسخر ميكرد: اين"ائتلاف"با احزاب كه بخش عمده آنها رامشت كوچكي روزنامهنگار تشكيل ميدهدكه در چنته خود جز همدردي با بورژوازي و شهرتي نيمه پوسيده ندارند و ديگر نه كارگران به دنبال آنان ميروند و نه دهقانان ، ائتلاف نيست. ائتلاف ما- آن ائتلافي كه ما كردهايم، ائتلاف حزب انقلابي پرولتاريا است با ارتش انقلابي و دهقانان تهيدست..."
برروي ديوارها اعلانهاي پرآبوتاب "ويكژل"(شوراي نمايندگان اتحاديههاي كارگران راهآهن سراسري روسيه) چسبانده شده بود كه تهديد ميكرد چنانچه طرفين به توافق نرسند، اعلام اعتصاب خواهدكرد:
"از ميان تمام اين شورشها و آشوبها كه ميهن ما را مثله ميكند آنكسي كه پيروزمند بيرون خواهد آمد نه بلشويكها هستند، نه كميته نجات و نه ارتش كرنسكي؛ بلكه پيروزمند ما خواهيم بود. پيروزمند - اتحاديه كارگران راهآهن خواهد بود ... گاردهايسرخ نميتوانند از عهده چنين كار بغرنجي نظير راهآهن برآيند. اما درباره دولت موقت - او خود تا كنون نشان داده است كه ابدا" قادر به نگهداري حكومت نيست ... ما از كاركردن با هر حزبي كه از جانب حكومت اختيار به آن داده نشده باشد، و بر اعتماد تمام دمكراسي تكيه نداشته باشد امتناع ميورزيم."
اسمولني از حدت فعاليت بيحد و حصر نيروهاي پايان ناپذير انساني سراسر ميلرزيد.
درستاد كل اتحاديههاي كارگري، لوزوفسكي مرا با نمايندهاي از نمايندگان راهآهن نيكلايوسكي آشنا ساخت كه نقل ميكرد در ميتينگ تودهاي كه تشكيل دادهاند رهبران خود را توبيخ كردهاند.
او مشت برروي ميز ميكوفت و فرياد ميزد: "تمام حاكميت به شوراها! آبورونتسيها در كميته مركزي آب به آسياب كورنيلوف ميريزند. آنها سعي كردند يك هيئت نمايندگي به ستاد بفرستند، ولي ما آنها را در مينسك توقيف كرديم. شعبه ما تشكيل كنگره سراسر روسيه را خواستار شده است، اما آنها از دعوت آن سر باز ميزنند."
دراينجا نيز وضع مانند شوراها و كميتههاي ارتشي است. سازمانهاي مختلف دمكراتيك در سراسر روسيه يكي پس از ديگري به نحو عميقي درهم ميشكستند. كئوپراتيوها دچار مبارزه دروني شده بودند. مجادلات خشم آلودي در جلسات كميته اجرائيه دهقانان جريان داشت. حتي در بين كازاكها هيجان و ناراحتي آغاز شده بود.
دراشكوب فوقاني اسمولني كميته انقلابي نظامي با تمام نيرو كار ميكرد و ضربات خود را وارد ميساخت. مردم تر و تازه و پر توان وارد آنجا ميشدند. شبها و روزها در اين ماشين عجيب ميچرخيدند، و از آنجا رنگ پريده و كوفته و كثيف خارج ميشدند تا همانجا به روي كف اطاق بيفتند و بخوابند.
كميته نجات غيرقانوني اعلام شد. دستهها و بستههاي اعلاميههاي جديد كومه شده بود:
توطئهگران كه نه در بين سربازخانهها نقطه اتكايي داشتند و نه در بين اهالي كارگر، تنها به يك ضربه ناگهاني اميد بسته بودند، ولي نقشه آنها به موقع توسط كميسر ستوان سوم "بلاگونراووف" كميسر دژ "پطروپاولوفسك" در پرتو هوشياري انقلابي يكي از افراد گارد سرخ كه نامش بعدا" تعيين خواهد شد مكشوف گرديد. در مركز اين توطئه كميته به اصطلاح "نجات" قرار داشت. فرماندهي قوا به سرهنگ پولكونيكوف" واگذار شده بود. فرمان آن را "گوتس" عضو سابق كميته اجرائيه مركزي امضاء كرده بود - همان كسي كه در ازاء قول شرف از توقيفگاه مرخص شده بود ... براي جلب توجه اهالي پطروگراد كميته انقلابي نظامي مراتب فوق را به اطلاع اهالي پطروگراد رسانده مقرر ميدارد: افرادي كه در توطئه دست داشتند توقيف گردند و به دادگاه انقلابي نظامي تحويل شوند."
از مسكو خبر رسيد كه يونكرها و كازاكها كرملين را محاصره كرده از سربازان شوراها خواستهاند كه اسلحه خويش را تسليم كنند. سربازان شوراها اين خواست را اجرا كردهاند، ولي هنگامي كه آنها از كرملين خارج ميشدهاند دشمنان به روي آنها ريخته تيربارانشان كردهاند. دستههاي ضعيف بلشويكي از ايستگاه تلفن و تلگراف بيرون رانده شدهاند. مركز شهر در دست يونكرها است، ولي در پيرامون آنها نيروهاي جديدي از شوراها گرد ميآيند. به تدريج جنگهاي كوچهاي درميگيرد. تمام تلاشها براي رسيدن به توافق عقيم مانده است. سربازان پادگان ده هزار نفري و گاردهايسرخ طرفدار شوراها هستند. دولت از هواداري شش هزار يونكر، دو هزار وپانصد كازاك و دو هزار نفر گارد سفيد برخوردار است.
جلسه شوراي پطروگراد برپا بود و در همسايهگي آن كميته اجرائيه مركزي نوين كار ميكرد و فرامين و قرارهايي را كه متماديا" از شوراي كميسرهاي خلق دريافت ميداشت، بررسي ميكرد. شوراي اخير در اشكوب بالا قرار داشت. در اينجا مقررات تصويب و انتشار قوانين، قانون درباره روز كار هشت ساعته، "اصول سيستم آموزش و پرورش خلقي،" كه توسط لوناچارسكي پيشنهاد شده بود، بررسي ميشد. در اين هر دو جلسه فقط چند صد نفر حضور داشتند كه اكثر آنها مسلح بودند. اسمولني تقريبا" خالي بود. فقط نگهبانان كنار پنجرهها كار ميكردند و مسلسلها را مستقر ساخته بودند به نحوي كه بتوان زواياي بيروح پهلويي را زير آتش گرفت.
دركميته اجرائيه مركزي نماينده "ويكژل" نطق ميكرد:
"ما از حمل نيروهاي متعلق به هريك از طرفين باشد امتناع ميكنيم. ما هيئتي فرستادهايم تا به كرنسكي اعلام بدارد كه چنانچه او به حركت خود به سوي پطروگراد ادامه دهد، ما تمام خطوط مواصلات او را قطع خواهيم كرد ..."
سپس او طبق معمول پيشنهاد كرد كه كنفرانسي از تمام احزاب سوسياليست براي تشكيل حكومت نويني دعوت شود. كامنيف بسيار محتاطانه جواب داد: بلشويكها از حضور در چنين كنفرانسي خوش وقت خواهند شد. ولي مركز ثقل مسئله تشكيل حكومت نيست. تمام سخن بر سر آن است كه آيا آن حكومت برنامه كنگره شوراها را خواهد پذيرفت؟ ... كميته اجرائيه مركزي بيانيه اسارهاي چپ و سوسيالدمكراتهاي انترناسيوناليست را مورد بحث قرار داده و پيشنهاد مربوط به تقسيم به نسبت كرسيهاي نمايندگي كنفرانس را از جمله براي نمايندگان كميتههاي ارتشي و شوراهاي دهقاني پذيرفته است. در تالار بزرگ، تروتسكي درباره جريان روز گزارش ميداد: او ميگفت:
"ما به يونكرهاي آموزشگاه ولاديمير پيشنهاد كرديم تسليم شوند. ما ميخواستيم از خونريزي جلو بگيريم، ولي حالا ديگر خون ريخته شده است. فقط يك راه باقي است و آن نبرد بيامان است. تصور اين كه ما بتوانيم به فلان وسيله ديگر پيروز شويم كودكانه است. لحظه قاطع فرا رسيده است. همه بايد به كميته انقلابي نظامي كمك كنند و آن را از تمام ذخاير سيمهاي خاردار مطلع سازند. ما حكومت را تصرف كردهايم و حالا ميبايست آن را نگهداريم."
"يوفه" (يك منشويك) ميخواست از جانب حزب خود بيانيهاي را بخواند، ولي تروتسكي اجازه نداد كه درباره اصول بحث درگيرد. او به تندي گفت: "مباحثات ما اكنون ديگر در كوچهها حل ميشود. گام قاطع برداشته شده است. همه ما و از جمله شخص من مسئوليت هرچه را كه ميگذرد برعهده ميگيريم."
سربازاني كه از جبهه و از كاچينا آمده بودند سخنراني كردند. يكي از آنها كه از گردان ضربهاي تيپ توپخانه شماره چهارصدوهشتادويك بود ميگفت: "وقتي در سنگرها اين موضوع را بدانند خواهند گفت: اين است، اين است دولت ما."
يك نفر از آموزشگاه ستواني پطروكوفسك حكايت ميكرد كه چگونه او و دو نفر ديگر از اقدام عليه شوراها امتناع كردهاند و چگونه رفقايي كه پس از جنگ در كاخ زمستاني مراجعت مينمودهاند او را به سمت كميسر خود برگزيده و به اسمولني فرستادهاند تا به انقلاب واقعي خدمت كنند. و مجددا" تروتسكي پشت كرسي قرار ميگيرد: او اندكي خشمگين است؛ به صدور دستورها ميپردازد و به پرسشها پاسخ ميدهد.
اوگفت: "خردهبورژوازي براي سركوب كارگران، سربازان و دهقانان حاضر است حتي با خود شيطان سازش كند. در دو روز اخير موارد متعددي ميخوارگي ديده شده است. رفقا! مشروبات الكلي ننوشيد! شبها از ساعت هشت به بعد هيچكس به خيابان نرود جز كساني كه در مأموريت هستند. بايد تمام خانههايي را كه ممكن است در آنها ذخاير مشروبات الكلي باشد تفتيش كرد و تمام مشروبات الكلي را نابود ساخت. به ميفروشان هيچگونه گذشتي روا نداريد."
كميته انقلابي نظامي به دنبال نمايندگان برزن "ويبورگ" و سپس به دنبال نمايندگان كارخانه "پوتيلوف" فرستاد. آنها معجلا" حاضر شدند. تروتسكي اعلام داشت:
"در مقابل هر فرد انقلابي كه كشته شود ما پنج نفر ضدانقلابي را خواهيم كشت."
ما بار ديگر به شهر رفتيم. بناي دوما زير نور چراغها ميدرخشيد و جمعيت انبوهي آنجا گرد آمده بود. از اشكوب زيرين صداي گريهها و فريادهاي سوزان به گوش ميرسيد. جمعيت به گرد آگهيهايي گرد آمده بودند مشتمل فهرست اسامي يونكرهايي كه در جنگ كشته شده بودند- يا بهتر بگوييم كشته به حساب گذاشته شده بودند، زيرا خيلي زود معلوم شد بسياري از اين مردگان زنده و سالماند ... بالا در تالار الكساندروفسكي كميته نجات جلسه داشت. در اينجا افسراني با سردوشيهاي سرخ و زرين، چهرههاي آشنايي از منشويكها و اسارها، بانكداران و ديپلماتها با نگاههاي خشن و لباسهاي خوش دوخت ديده ميشدند. كارمنداني از رژيم سابق و زناني با لباسهاي فاخر بين آنها جاي گرفته بودند.
دختران تلفنچي شهادت ميدادند. آنها با لباسهاي جلف و زننده پشت تريبون قرار ميگرفتند و اطوارهايي به تقليد از قشر اشرافي از خود نشان ميدادند، ولي چهرههاي آنها فرسوده و كفشهايشان كجومعوج؛ آنها از رضامندي سرخ ميشدند، آنگاه كه مشاهده ميكردند اشرافيت پطروگراد، افسران و ثروتمندان و رجال سياسي مشهور برايشان دست ميزنند. آنها يكي پس از ديگري حكايت ميكردند كه چگونه در اسارت پرولتاريا عذاب كشيدهاند و نسبت به هر آنچه كه كهنه، مقدس و پرشكوه است سوگند وفاداري ميخوردند.
درتالار نيكلايوسكي مجددا" جلسه دوما تشكيل شد. رئيس شهر با لحني اميد بخش حكايت ميكرد كه هنگهاي پطروگراد دارند از عمل خود شرمنده ميشوند. تبليغات كار خود را ميكند ... مأموران مخفي دوان دوان ميآمدند و ميرفتند. آنها اخباري از وحشيگريها و آدمكشيهاي بلشويكها نقل ميكردند و ميكوشيدند يونكرها را نجات دهند ... تروپ ميگفت: بلشويكها با نيروي اخلاق مغلوب خواهند شد نه با زور سرنيزه."
دراين كشاكش در جبهه انقلابي همه چيز بر وفق مراد نبود: دشمن قطارهاي زرهي مسلح به توپ به ميدان ميكشيد. دستههاي مسلح شوراها، كه به طور عمده از گاردهايسرخ تعليم نيافته تشكيل شده بودند، نه افسر داشتند ونه نقشه معين عمليات. به آنها فقط پنج هزار از نيروهاي منظم ملحق شده بود. بقيه واحدهاي پادگان يا در كار تصفيه حساب با يونكرهاي شورشي بودند يا نظم پايتخت را حفاظت ميكردند و يا هنوز نتوانسته بودند تصميم بگيرند كه جانب كدام سوي را نگهدارند.
ساعت ده شب لنين در جلسه نمايندگان هنگهاي پادگان نطقي ايراد داشت و آنها با اكثريت شكننده آراء قرار صادر كردند كه وارد نبرد شوند. كميتهاي از پنج سرباز تشكيل يافت كه چيزي بود شبيه ستاد كل. بامدادان هنگها با تمام تجهيزات جنگي از سربازخانهها خارج گرديدند. من به هنگامي كه به خانه ميرفتم به آنها برخورد كردم- با گامهاي منظم و استوار جنگاوران پرسابقه، سرنيزهها در رديف هم، با صفهاي خدنگ از خيابانهاي خالي شهر تصرف شده ميگذشتند.
درهمان هنگام در "سادووا" در بناي "ويكژل" كنفراس كليه احزاب سوسياليست جريان داشت كه براي تشكيل حكومت جديد گرد آمده بودند. آبرامويچ از جانب منشويكهاي مركز اعلام داشت كه غالب يا مغلوبي نبايد باشد و از گذشته هيچ خاطرهاي نبايد در دل نگهداشت. تمام گروهبنديها و احزاب چپ با وي موافقت كردند. "دان" از جانب منشويكهاي راست شرايط زيرين را به بلشويكها پيشنهاد كرد: گاردسرخ بايد اسلحه را زمين گذارد و پادگان پطروگراد بايد از دوماي شهر تبعيت كند. سربازان كرنسكي يك تير هم خالي نخواهند كرد و به توقيف كسي مبادرت نخواهند ورزيد. هيئت وزيراني تشكيل خواهد شد از كليه احزاب سوسياليست به غير از بلشويكها. "ريازانوف" و "كامنيف" از جانب اسمولني اعلام داشتند كه دولت ائتلافي مركب از تمام احزاب سوسياليست پذيرفته نيست؛ و به پيشنهاد "دان" اعتراض كردند. اسارها منشعب شدند. كميته اجرائيه نمايندگان دهقانان و سوسياليستهاي خلقي قاطعانه از همكاري با بلشويكها امتناع ورزيدند. پس از بحثهاي شديداللحني كميسيوني براي تدوين طرح قابل پذيرش انتخاب گرديد. در كميسيون در تمام مدت شب مبارزه جريان داشت و در تمام روز بعد نيز ادامه يافت. يك چنين كوششي براي ايجاد توافق يك بار ديگر در نهم نوامبر (بيستوهفت اكتبر) به ابتكار "مارتوف" و "گوركي" به عمل آمده بود، ولي در آن زمان اين كوشش با شكست روبرو شده بود. كرنسكي نزديك ميشد. كميته نجات فعاليت وسيعي از خود بروز ميداد. منشويكهاي راست و نيز اسارها و سوسياليستهاي خلقي ناگهان از مذاكره سرباز زدند. اينك آنها از شورش يونكرها مرعوب شده بودند.
روز دوشنبه دوازده نوامبر (سي اكتبر) در اوضاع و احوال نامعلومي سپري شد. چشم تمام روسيه به دشت مه آلود حومه پطروگراد دوخته شده بود كه در آنجا تمام آن مجموعه از نيروهاي كهن كه قابل گرد آمدن بودند، رودرروي حكومت نوين ناشناختهاي كه هنوز تشكيل نيافته بود قرار گرفته بودند. در مسكو متاركه اعلام شده بود. طرفين با يكديگر مذاكره ميكردند- در انتظار آنكه كار پايتخت چگونه فيصله خواهد يافت در عين حال آن نمايندگان كنگره شوراها كه معجلا" در تمام جهات و تا دورترين كرانههاي آسيا عزيمت كرده بودند به خانههاي خود باز ميگشتند و با خود مشعلهاي انقلاب را همراه داشتند. اخبار مربوط به حوادث معجزهآسا مانند امواجي كه بر سطح هموار آب بلغزد در سراسر كشور پخش ميشد. تمام شهرها و روستاهاي دور دست به حركت درآمده بر پاي ميخاستند- شوراها و كميتههاي نظامي انقلابي عليه دوماها، زمستوها و كميسرهاي دولتي؛ گاردهايسرخ عليه گاردهاي سفيد؛ جنگهاي خياباني و نطقهاي پرشور. نتيجه همه اينها وابسته بدان بود كه پطروگراد چه بگويد ...
اسمولني تقريبا" خالي بود. ولي دوما از ازدحام مردم ميجوشيد. رئيس دوماي شهر با وقار خاص خود عليه پيامهاي بلشويكهاي علني اعتراض ميكرد. او با حرارت ميگفت: "دوما ابدا" مركز ضدانقلاب نيست. دوما به هيچ وجه در مبارزهاي كه بين احزاب جريان دارد شركت نميكند. ولي در اين لحظه كه در كشور هيچ حكومت قانوني وجود ندارد يگانه مركز نظام و انتظام اداره خودمختار شهري است. اين واقعيتي است كه از طرف اهالي صلح خواه پذيرفته شده است. سفارتخانههاي خارجي فقط به آن اسناد رسمي ارزش ميدهند كه داراي امضاي رئيس شهر است. اروپايي از لحاظ ساختمان روحي خود نميتواند وضع ديگري را مجاز شمرد جز آنكه اداره خود مختار شهري يگانه ارگاني است قادر به حفظ منافع هموطنان. شهر موظف است مهماننواز باشد نسبت به تمام سازمانهايي كه خواستارند از اين مهمان موازي استفاده كنند. و از اين جهت دوما نميتواند مانع پخش شدن روزنامهها در بنايش بشود. عرصه فعاليت ما گسترش مييابد. ما ميبايست آزادي كامل عمل بدست آوريم. حقوق ما ميبايست از جانب طرفين شناخته شود... ما كاملا" بيطرفيم. وقتي ايستگاه تلفن توسط يونكرها اشغال شد "پالكونيكوف" امر داد كه تمام تلفنهاي اسمولني قطع شود، ولي من اعتراض كردم و كار اين تلفنها ادامه يافت..."
صداي خنده استهزاء آميز از نيمكتهاي بلشويكها؛ فريادهاي خشمگين از سمت راست!
شرايدر ادامه داد: "و معذالك بلشويكها ما را ضدانقلابي محسوب ميدارند و به همين نحو به اهالي معرفي ميكنند. آنها ما را از وسايل نقليهمان محروم ميكنند و آخرين اتومبيلهاي ما را ميگيرند. گناه بر عهده ما نخواهد بود هرگاه در نتيجه در شهر قحطي آغاز شود. هيچ اعتراضي كمك نميكند ..."
"كوبوزيف"- يك بلشويك- عضو اداره شهر اظهار داشت كه وي ترديد دارد كه كميته انقلابي نظامي اتومبيلهاي شهري را مصادره كرده باشد. اگر حتي قبول كنيم كه اين چنين حوادثي رخ داده است يقينا" از ناحيه افراد غيرمجاز و تحت تأثير ضرورت حاد بوده است. وي افزود:
"رئيس شهر ميگويد كه ما حق نداريم دوما را به مجمع سياسي مبدل سازيم. ولي هر آنچه در اينجا از طرف هر منشويك و يا اسار گفته ميشود جز تبليغات حزبي چيزي نيست. دم در ورودي آنها روزنامههاي غير مجاز خود را نظير "ايسكرا"، "سولداتسكيكولوس" و "رابوچاياگازتا" پخش ميكنند و تحريك به قيام مينمايند. چطور ميشد اگر ما بلشويكها هم در اينجا به پخش روزنامه خود ميپرداختيم؟ ولي ما اين كار را نميكنيم، زيرا به دوما احترام ميگذاريم. ما به اداره خودمختاري شهري حمله نميكنيم و قصد حمله بدان را هم نداريم. ولي از آنجا كه شما خطاب به اهالي پيام فرستادهايد ما هم حق داشتهايم همينكار را بكنيم."
پس از آن "شينگاريوف" – يك كادت- به ايراد سخن پرداخت. وي اظهار داشت با كساني كه ميبايست آنها را بدون گفتگو به دادستاني تحويل داد نميتوان زبان مشترك يافت ... او بار ديگر پيشنهاد كرد كه تمام بلشويكها از دوما خارج شوند. ولي اين پيشنهاد رد شد، زيرا هيچگونه اتهام شخصي به بلشويكها وارد نبود و ضمنا" همه آنها در مؤسسات شهري با جديت تمام كار ميكردند.
سپس دو تن از منشويكهاي انترناسيوناليست اظهار داشتند كه پيام بلشويكهاي عضو دوما دعوت مستقيم به بلوا بوده است. پينكهويچ گفت: "اگر هركس كه مخالف با بلشويكها باشد ضدانقلابي شمرده شود، آنگاه من ديگر نميفهمم چه فرقي بين انقلاب و هرجومرج وجود دارد ... بلشويكها از تمام هوا و هوسهاي تودههاي لجام گسيخته تبعيت ميكنند و حال آنكه ما چيزي جز نيروي اخلاق نداريم. ما عليه زورگويي و بلوا از جانب هريك از طرفين كه سرزند اعتراض ميكنيم. هدف ما يافتن راه برون رفت مسالمتآميز از وضع كنوني است."
نازايف اظهار داشت: "اعلاميهاي كه تحت عنوان "به چوبه رسوايي" بر ديوارهاي شهر چسبانده شده و مردم را به قلع و قمع منشويكها و اسارها فرا ميخواند جنايتي است كه شما بلشويكها هيچگاه لكه آن را نميتوانيد از خود بزداييد. حوادث وحشتناك ديروزي فقط مقدمه آن چيزي است كه به وسيله اين گونه اعلاميهها تدارك ميشود ... من هميشه سعي كردهايم شما را با احزاب ديگر سياسي آشتي بدهم، اما حالا نسبت به شما فقط احساس نفرت ميكنم."
بلشويكها از جاي پريدند، فريادهاي خشمگين برآوردند و با صداي گرفته و حاكي از نفرت و حركات پر تشنج به آنها پاسخ دادند. من به هنگام خروج از تالار به گومبرگ – يك منشويك- كه مهندس شهر بود و با سه چهار تن خبرنگار برخورد كردم. همه آنها خيلي سردماغ بودند. آنها ميگفتند:
"ايبابا، اين ترسوها از ما حساب ميبرند. آنها جرأت ندارند دوما را توقيف كنند. كميته انقلابي نظامي آنها جسارت ندارد كه كميسر به اينجا بفرستند. تازه در خود آنجا - امروز من در كنار "سادوود" ديدم كه چگونه يك گاردسرخ ميخواست پس بچهاي را كه "سالداتسكيگولوس" ميفروخت توقيف كند و پسر بچه به ريشش ميخنديد. جمعيت هم كم مانده بود حساب آن راهزن را برسد. حالا ديگر همه چيز در ظرف چند ساعت حل ميشود. بگذار حتي كرنسكي هم نيايد. به هر حال آنها آدم ندارند كه بتوانند دستگاه دولتي را بچرخانند. سفاهت! - من شنيدهام كه آنها در اسمولني بين خودشان به نزاع افتادهاند."
يكنفر اسار از آشنايان من مرا به كناري كشيد و گفت: "من ميدانم كميته نجات در كجا پنهان است. ميخواهيد برويد به آنها صحبت كنيد؟"
اكنون ديگر تيرگي شب فرا رسيده بود. در شهر مجددا" زندگي عادي جريان داشت. در مغازهها دادوستد ميشد. چراغ كوچهها روشن بود. در دو جهت انبوه جمعيت آرام قدم ميزد. مردم به بحث هميشگي خود ادامه ميدادند. در خيابان "نوسكي" به خانه شماره هشتادوشش رسيديم و وارد حياط آن شديم كه با بناهاي بلند محصور بود. دوست من به شيوه خاصي به در آپارتمان شماره دويستوبيستونه تلنگر زد. از درون صداي همهمه به گوش ميرسيد. در داخلي بهم خورد، سپس در بيروني كمي باز شد و ما چهره زني را ديديم. وي به تندي به اطراف نگريست و ما را به درون راه داد. زني بود ميانهسال با چهرهاي آرام. فرياد زد: "كيريل- از خود مانند!" در اطاق ناهار خوري سماور ميجوشيد و بر روي ميز چند بشقاب با نان و ماهي شور چيده شده بود. از پشت پرده مردي با لباس افسري خارج شد و از پستو مرد ديگري بيرون آمد كه به لباس كارگري ملبس بود. هر دو آنها اظهار خوشحالي كردند كه يك خبرنگار امريكايي ميبينند. با همان حال رضامندي به من گفتند كه اگر به دست بلشويكها بيفتند يقينا" آنها را تيرباران خواهند كرد. آنها نام خود را نگفتند، ولي هردو آنها اسار بودند.
من پرسيدم: "چرا شما در روزنامههاي خود چنين دروغهاي شاخداري چاپ ميكنيد؟"
افسر بدون اينكه رنجشي حاصل كرده باشد جواب داد: "بلي، ميدانم ولي چكار كنيم؟ (شانههاي خود را بالا انداخت) شما كه ميدانيد! ما ناگزير بايد در مردم روحيه خاصي به وجود بياوريم."
دومي حرف او را قطع كرد: " تمام كارهايي كه بلشويكها ميكنند سراپا ماجراجويي است! آنها روشنفكر ندارند، وزارتخانهها كار نخواهند كرد. روسيه كه يك شهر نيست، كشور پهناوري است. ما ميدانيم كه آنها بيش از چند روز دوام نخواهند آورد. از اين جهت ما هم تصميم گرفتهايم از بزرگترين نيروي مخالف آنها كه كرنسكي باشد پشتيباني كنيم و كمك كنيم تا مجددا" نظم برقرار شود."
من گفتم: "بسيار خوب، ولي ديگر چرا با كادتها متحد ميشويد؟"
كارگر ساختگي آشكارا زد زير خنده: "راستش را بخواهيد در حال حاضر تودههاي مردم به دنبال بلشويكها ميروند. ما عجالتا" نيرويي نداريم. ما نميتوانيم حتي يك مشت سرباز بسيج كنيم. اسلحهاي كه بتوان به آن نام اسلحه داد نداريم. تا حدودي حق با بلشويكها است. در حال حاضر در روسيه تنها دو حزب نيرومند وجود دارد: يكي بلشويكها، يكي هم مرتجعيني كه زير بال كادتها پنهان شدهاند. كادتها تصور ميكنند كه ما را مورد استفاده قرار دادهاند، ولي در واقع ما از آنها استفاده ميكنيم. وقتي ما بلشويكها را سركوب كرديم، آنگاه عليه كادتها تغيير جهت خواهيم داد."
"در آن صورت در دولت ................................ص 137 كتاب ..............................................................................
او پشت گردنش را خاراند و گفت: "اين مسئله بغرنجي است. البته اگر آنهارا راه ندهند لابد همه چيز را از نو شروع خواهند كرد. به هر حال در آن صورت آنها اين فرصت را خواهند داشت كه در مجلس مؤسسان تعادل قوارا تعيين كنند- البته به شرط آن كه اصولا" مجلس مؤسسان تشكيل شود."
افسر حرف اورا قطع كرد: "و به علاوه اين موضوع مسئله راه دادن كادتها به دولت را هم مطرح ميكند. اساس مسئله يكي است. شما كه بايد بدانيد،كادتها درواقع نميخواهند مجلس مؤسسان تشكيل شود. نميخواهند ، به اين جهت كه ممكن است بلشويكها هم اكنون سركوب بشوند." باتكان دادن سر ادامه داد: "سردرآوردن از سياست براي ما روسها كار آساني نيست. شما امريكاييها سياستمدار به دنيا ميآييد. شما تمام عمر با سياست مشغوليد، ولي ما، خودتان ميدانيد، هنوز يك سال هم نيست با اين وضع سروكار پيدا كردهايم."
من پرسيدم:"نظر شما در باره كرنسكي چيست؟"
بهجاي مخاطب، مصاحب دوم پاسخ داد: "اوه، گناه تمام اشتباهات به عهده كرنسكي است. او ما را مجبور كرد كه با بورژازي ائتلاف كنيم. اگر او اخطار تهديدآميز خود را عملي ميكرد و استعفا ميداد در آن صورت كابينه فقط شانزده هفته قبل از تشكيل مؤسسان دچار بحران ميشد وما ازچنين امري پرهيز داشتيم."
"ولي معذلك سرانجام چنين واقعهاي رخ داد."
"بلي، ولي ما چگونه ميتوانستيم اين را بدانيم؟ كرنسكيها و اوكسنتيفها مارا فريب دادند. "گوتس"هم كمي از آنها راديكالتراست. من طرفدار چرنوف هستم، زيرا او يك انقلابي واقعي است ...شما ميدانيد كه همين امروز لنين پيغام داده است كه باورود چرنوف دردولت مخالفت نخواهد كرد. البته ماهم ميخواستيم دولت كرنسكي را از سر خود باز كنيم. ولي بهنظر مارسيد كه بهتراست تاتشكيل مجلس مؤسسان صبركنيم... وقتي اين كارها شروع شد من طرفدار بلشويكها بودم، ولي كميته مركزي حزب من متحدالرأي مخالفت كرد. من چه ميتوانستم بكنم؟ انضباط حزبي..."
"يك هفته نخواهد گذشت كه حكومت بلشويكها متلاشي شده فرو خواهد ريخت. اگر اسارها فقط بتوانند بايستند ودر انتظار بمانند، آنگاه قدرت حاكمه درست كف دست آنها خواهد افتاد. ولي اگر ما يك هفته هم در انتظار به سر ببريم كشوردچار چنان ويراني خواهد شد كه امپرياليستهاي آلماني به پيروزي كامل خواهند رسيد. وبه اين دليل است كه ما دست به قيام زديم، در حاليكه تنها دو هنگ سرباز پشت سر ما بود وبه ما وعده پشتيباني دادند، ولي آنها نيز مخالف ما از آب در آمدند...فقط يونكرها باقي ماندند..."
"پس كازاكها چطور؟"
افسر نفس عميقي كشيد: "ازجاي خود نجنبيدند. ابتدا آنها گفتند كه وارد عمل خواهند شد، اگر پياده نظام ازآنها پشتيباني كند. علاوه براين، آنها ميگفتندكه هم اكنون دستههاي كازاك در اختيار كرنسكي است و بنابراين آنها ديگر وظيفه خود را انجام دادهاند...بعدا" گفتند كه كازاكها هميشه دشمن مادرزاد دمكراسي به حساب آمدهاند...وبالاخره حالا ميگويند:بلشويكها وعده دادهاند زمينهاي مارا ازما نگيرند. ماترسي ازچيزي نداريم. مابيطرف خواهيم ماند."
درجريان ادامه اين گفتگوها پيوسته افرادي، وبطور عمده افسراني باسردوشيهاي كنده شده وارد ميشدند وخارج ميگرديدند. ماميتوانستيم آنها را از اطاق كفشكن ببينيم و صداي آهسته ولي نيرومند آنها رابشنويم. من از كنار پرده پسرفته واز لاي در نيمه باز چشمم به اتاق حمام افتاد كه درآنجا افسري تنومند با لباس سرهنگي روي صندلي كوچكي نشسته بود و كتابچه يادداشتي درروي زانويش قرار داشت. ..........................................ص 138 كتاب .....................................................................
كارگر ساختگي گفت: "برنامه ما را ميخواهيد؟ اين است: واگذاري اراضي به كميتههاي ارضي، دادن امكان كامل به كارگران براي شركت در اداره صنايع، يك سياست تواناي صلح جويانه ولي بدون آن اتمام حجتي كه بلشويكها با آن به تمام كشورها مراجعه كردند. بلشويكها نخواهند توانست مواعيدي را كه به تودهها دادهاند حتي در داخل كشور انجام دهند. ما به آنها اجازه نخواهيم داد. آنها برنامه ما را درباره مسئله ارضي دزديدهاند تا پشتيباني دهقانان را جلب كنند. اين بيشرافتي است. اگر آنها حداقل منتظر تشكيل مجلس مؤسسان شدهبودند ..."
افسرحرف او را قطع كرد: "موضوع فقط بر سر مجلس مؤسسان نيست. اگر بلشويكها ميخواهند يك كشور سوسياليستي در اينجا به وجود آورند، ما به هيچوجه من الوجوه نميتوانيم با آنها كار كنيم. كرنسكي خطاي عظيمي مرتكب شد، آنگاه كه در شوراي جمهوري اظهار داشت فرمان توقيف بلشويكها را صادر كرده است. او بدينسان مچ خود را در برابر آنها باز كرد."
پرسيدم: "خوب، حالا شما ميخواهيد چكار كنيد؟"
آنها به يكديگر نگاه كردند: "چند روز ديگر خواهيد ديد! اگر از نيروهاي مسلح به قدر كافي طرفدار ما بشوند ما با بلشويكها توافق نخواهيم كرد، اگر نه، آنگاه ممكن است مجبور شويم."
چون وارد خيابان "نوسكي" شديم به روي ركاب تراموايي كه پر از جمعيت بود و اتاقش در زير سنگيني وزن مردم نشست كرده خود را به روي زمين ميكشيد، پريديم. ترامواي آرام به سوي اسمولني ميخزيد.
در راهرو "مشكوفسكي- مردي كوچك اندام و نحيف و خوش لباس- در حال عبور بود. چهرهاش بسيار گرفته مينمود. او به ما اطلاع داد كه اعتصاب در كليه وزارتخانهها اثر خود را ميبخشد. مثلا" شوراي كميسرهاي خلق وعده داد پيمانهاي سري را انتشار دهد، ولي "نهراتوف" كه اسناد را در اختيار داشت، آنها را با خود برداشته و ناپديد شده است. احتمال دارد كه اسناد را در سفارت انگليس پنهان كرده باشد. ولي از همه بدتر اين است كه بانكها اعتصاب كردهاند."
منژينسكي حرف او را ادامه داد: "بدون پول ما به كلي بيچارهايم. ميبايست حقوق كارمندان و كارگران راهآهن و پستوتلگراف پرداخت شود. بانكها بستهاند. بانك دولتي هم كار نميكند. كارمندان بانكها در سراسر روسيه تطميع شده و دست از كار كشيدهاند. ولي لنين دستور داده است مخازن بانك دولتي را با ديناميت منفجر كنند. و اما درباره بانكهاي خصوصي همين الآن فرماني صادر شد كه صاحبان آنها ميبايست همين فردا آنها را بگشايند و الا خودمان آنها را خواهيم گشود."
كار در شوراي پطروگراد با شدت جريان داشت. تالار پر از افراد مسلح بود. تروتسكي گزارش ميداد: "كازاكها از "كراسنويهسهلو" عقب نشيني ميكنند (كف زدنهاي رعدآساي پيروزمندانه)، ولي جنگ تازه آغاز گرديده است. در "پولكووو" نبردهاي سختي جريان دارد. ميبايست تمام نيروهاي موجود را معجلا" به آنجا گسيل داشت. اخبار واصله از مسكو آرامش بخش نيست. كرملين در دست يونكرها است و كارگران اسلحه بسيار كمي در اختيار دارند. نتيجه كار بسته است به پطروگراد. در جبهه اخبار مربوط به صلح و زمين شور و هيجان عظيمي برانگيخته است. كرنسكي در سنگرها افسانههايي شايع ميكند كه گويا پطروگراد در خون و آتش غوطهور است و بلشويكها زنان و كودكان را ميزنند و آزار ميدهند. ولي هيچكس او را باور ندارد ... رزمناوهاي "اولك" و "آورورا" و "رسيوبليكا" در "نوا" لنگر انداختهاند و توپها را به سوي راههاي ورودي شهر جهتگيري كردهاند.
درتالار كسي با صداي بلند فرياد كرد: چرا شما آنجايي كه گاردهايسرخ كار ميكنند نيستيد؟"
تروتسكي درحالي كه از پشت ميز خطابه پايين ميآمد پاسخ داد: "همين الآن ميروم." چهرهاش اندكي از حد معمول رنگ پريدهتر بود. در ميان حلقهاي از دوستان وفادار از اتاق بيرون رفت. از راهرو جنبي گذشت و به سوي اتومبيل شتافت.
اكنون كامنيف سخن ميگويد. او جريان كنفراس سازش را تشريح كرد و گفت: "شرايط متاركهاي كه منشويكها پيشنهاد كرده بودند با نفرت رد شد. حتي برخي شعب اتحاديهكارگران راهآهن هم عليه چنين پيشنهاداتي رأي دادند.
كامنيف ادامه داد: "اكنون كه ما حاكميت را تصرف كردهايم و تمام روسيه را برپا خيزاندهايم، آنها بيكموكاست چرندياتي به شرح زير از ما مطالبه ميكنند: اول، حاكميت را واگذار كنيم؛ دوم، وادار كردن سربازان به ادامه جنگ؛ و سوم، وادار كردن دهقانان به اين كه موضوع زمين را فراموش كنند.
براي لحظهاي لنين ظاهر شد. او به اتهاماتي كه از جانب اسارها وارد ميشد پاسخ داد:
"آنها ما را متهم ميكنند كه برنامه ارضي آنها را دزديدهايم ... بسيار خوب، اگر چنين است ما ميتوانيم از آنها تشكر كنيم."
جريان جلسه همچنين ادامه داشت: رهبران به نوبه پشت ميز خطابه قرار ميگرفتند، توضيح ميدادند، اندرز ميگفتند، اثبات ميكردند. سربازان يكي پس از ديگري، كارگران يكي پس ار ديگري از جاي بر ميخاستند و هر آنچه در مغز و وجود خود داشتند بازگو ميكردند... جلسه در حال تغيير و تجديد بود. دائما" عدهاي ميآمدند و گروهي خارج ميشدند. گاهگاه افرادي در تالار هويدا ميشدند و اين يا آن دسته را براي رفتن به جبهه فرا ميخواندند. ديگران- كساني كه پستشان را تحويل دادهبودند، مجروحين و يا كساني كه براي دريافت اسلحه و مهمات به اسمولني آمده بودند، وارد ميشدند.
تقريبا" در ساعت سه پس از نيمه شب هنگامي كه ما ديگر بازميگشتيم، در راهرو اسمولني "گولتسمان" عضو كميته انقلابي نظامي را ديديم كه دوان دوان از پلهها بالا ميآيد. چهرهاش ميدرخشيد. در حالي كه دست مرا ميفشرد فرياد زد: "اوضاع عالي است. تلگرام از جبهه! كرنسكي خرد شد. اين است، كه ميبينيد!" و تكه كاغذي را به سوي من پيش آورد كه بر آن با مداد خطي با عجله نوشته شده بود. چون مشاهده كرد كه من از آن چيزي سر در نميآورم خودش به صداي بلند خواند:
"پولكووو- ستاد. ساعت دو و ده دقيقه شب سيام تا سيويك اكتبر در تاريخ ثبت خواهد شد. كوشش كرنسكي كه نيروهاي ضد انقلابي را به سوي پايتخت انقلاب بِرانَد با مقابله دندان شكني روبرو شد. كرنسكي عقب نشيني ميكند. ما در حال پيشروي هستيم. سربازان، ناويان و كارگران پطروگراد نشان دادند كه ميتوانند و ميخواهند با سلاح در دست اراده و حاكميت دمكراسي را مستقر سازند. بورژوازي سعي كرد ارتش انقلاب را منفرد سازد. كرنسكي كوشيد آن را با نيروي كازاكها درهم شكند. هم اين و هم آن دچار شكست فضاحتباري گرديدند."
"انديشه بزرگ سيادت دمكراسي كارگري دهقاني صفوف ارتش را پيوسته ساخت و ارادهاش را آبديده كرد. تمام كشور از اين پس معتقد ميشود كه حاكميت شوروي پديده گذرايي نبوده، بلكه واقعيت استوار حكومت كارگران، سربازان و دهقانان است. تودهني به كرنسكي به معناي تودهني به ملاكان، بورژوازي و كورنيلوفيستها است. تودهني به كرنسكي به معني استقرار حق خلق به داشتن حق زندگي مسالمتآميز و آزاد، حق داشتن زمين و نان و حاكميت است. رزمندگان "پولكووو" با ضربه دليرانه خود امر انقلاب كارگري و دهقاني را مستحكم ميكنند. بازگشت به گذشته محال است. هنوز مبارزات، موانع و دادن قرباني در پيش است، ولي راه گشوده شده و پيروزي تأمين است. روسيه انقلابي و حاكميت شوراها به واحدهايي كه در "پولكووو" زير فرماندهي سرهنگ "والدن" عمل ميكنند به حق افتخار ميكند."
"خاطره ابدي به جانباختگان، افتخار به رزمجويان انقلاب، به سربازان و افسران وفادار به خلق!"
"زنده باد روسيه انقلابي تودهاي سوسياليستي!"
"به نام شوراي كميسرهاي خلق – ل.تروتسكي"
به هنگامي كه از ميدان "زنامنسكي" به خانه باز ميگشتيم، ازدحامي غيرعادي كه به ايستگاه راهآهن نيكلايوسكي فشار ميآورد. در اينجا چندين هزار ناوي ديده ميشدند كه بر روي سر آنها برق سرنيزه موج ميزد.
يكي از اعضاي "ويكژل" بر روي پلكان ايستاده بود و التماس ميكرد:
"رفقا! ما نميتوانيم شما را به مسكو حمل كنيم. ما بيطرفيم. ما هيچ نيرويي را حمل و نقل نخواهيم كرد. نميتوانيم شما را به مسكو ببريم كه در آنجا جنگ داخلي وحشتناكي جريان دارد."
ميدان از نفرت و اعتراض ميجوشيد و ميغريد. ناويان به جلو فشار ميآوردند. ناگهان در ديگري از بناي ايستگاه باز شد. دو يا سه نفر راننده يا آتشكار و كس ديگر جلو آمدند. آنها فرياد زدند:
"بياييد رفقا! بياييد! ما شما را به مسكو، به ولاديووستك، به هر جا كه بخواهيد ميبريم. زنده باد انقلاب!"
#########################
فصل نهم
پيروزي
فرمان شماره يك
به واحدهاي گردان، آترياد - پولكووو
سيويك اكتبر 1917 ساعت نه وسيوهشت دقيقه بعد از نيمه شب.
واحدهاي گردان پولكووو پس از نبرد سختي بر نيروهاي ضدانقلاب پيروز شدند. اين نيروها با بينظمي موضع خود را رها كرده در پناه "تزارسكويهسهلو" به سوي "پالوفسك" و "كاچينا" عقب مينشينند.
واحدهاي ما كه در حال حملهاند كرانههاي شمال شرقي "تزارسكويهسهلو" و ايستگاه "الكساندروفسكايا" را اشغال كردند. در جناح راست ما گردان "كولپينو" و در جناح چپ گردان "تزارسكويهسهلو" قرار داشت.
به گردان "پولكووو" فرمان ميدهم "كراسنويهسهلو" را اشغال كرده و راههاي ورود به آن را به ويژه از جانب "كاچينا" تحكيم كند. سپس پيشروي كرده "پاولوفسك" را تصرف كند و آن را از سوي جنوب استوار كرده و راهآهن را تا ايستگاه "دنو" تسخير نمايد. گردان بايد تمام تدابير لازم را براي مستحكم كردن مواضع اشغالي اتخاذ كرده، سنگربندي كند و ديگر تأسيسات دفاعي را به وجود آورد. موظف است با گردانهاي "كولپينو" و "كراسنويهسهلو" و همچنين با ستاد فرماندهي دفاع پطروگراد ارتباط محكم برقرار كند.
فرمانده كل قوايي كه عليه واحدهاي ضدانقلابي كرنسكي عمل مي كند
سرهنگ دوم مورايوف
صبح سهشنبه است. چه شده؟ اين گروهها تا دو روز پيش با بينظمي و فقدان رهبري، بدون هدف در حومه پطروگراد ميپلكيدند. آنها نه خواربار داشتند، نه توپخانه و نه هيچگونه نقشه عمل! چه چيزي اين توده گاردسرخ و سربازاني را كه نه سازماني داشتند، نه آموزش انضباط نظامي و نه افسر، بدينگونه در ارتشي گردآورده است كه از فرماندهي انتخابي خود تبعيت كنند و قادرند در برابر توپخانه و قزاقسواره مقاومت كرده، ضربات آن را پاسخ گويند؟
خلقي به پا خاسته با شيوه خويش الگوهاي نظامي را بدور ميريزد. هرگز ارتشهاي ژندهپوش انقلاب فرانسه كه در "والمي" و "وايسنبورگ" پيروز شدند، از ياد نخواهند رفت. عليه يونكرها، قزاقها، درباريان، ملاكين و مرتجعترين سلطنتطلبان پيروز شدند و در پشت سر آنها باز هم تزار، پليس سياسي، زنجيرهاي سيبري. سرانجام تهديد بيحدوحصر از جانب آلمانها به چشم ميخورد. پيروزي، به قول كارلايل، به معناي شكوه و عصر طلايي بيپايان بود.
يكشنبه عصركميسرهاي كميته انقلابي نظامي از جبهه بازگشتند. لشگر پطروگرادكميته پنج نفري ستادجنگي خودراكه مركب از سه سرباز و دو افسر،كه مسلما" از آلودگي ضد انقلابي مبرا بودند، انتخاب كرد. فرماندهي كل به عهده مدافع پيشين- سرهنگ موراويف-گذاشته شد كه مرد كارآمدي بوده ولي ميبايست همواره مراقب او باشند.
در"كولپينو"،"ايوخوف"،پولئووو"و "كراسنويه سه لو"گردانهاي موقت تشكيل شد كه به تدريج كه سربازان و ملوانان و اعضاي گاردسرخ و واحدهاي جداگانه هنگهاي مختلف به آنها ميپيوستند، بزرگتر ميشدند. در اينجا ديگر هم پياده بود وهم سواره هم توپخانه وجودداشت و هم چند زرهپوش.
سحرگاههان گروههاي سوار قزاق كرنسكي پديدار شدند. تيراندازي بدون نظم با تفنگ آغاز شد. هردو طرف به يكديگر پيشنهاد ميكردند كه تسليم شوند. هواي روشن و يخ زده بالاي جلگه از غوغاي جنگ انباشته شد. اين غوغا را سربازاني كه در كنار آتش به انتظار نشسته بودند ميشنيدند. از همين جا آغاز شد. آنان به محلي كه در آنجا جنگ جريان داشت سرازير شدند. گروههاي كارگران كه در جادههاي اصلي در حركت بودند قدم تند كردند. تودههاي عظيمي از مردم خشمگين به سوي نقاطي كه مورد حمله قرار گرفته بودند شتافتند. كميسرها از آنها استقبال كرده و به آنها توضيح ميدادند كه ميبايست در چه مواضعي قرار گيرند و چهكار بكنند. اين نبرد خود آنها به خاطر صلح براي خود آنها بود. فرماندهان را خود آنان انتخاب كرده بودند. در آن لحظهها اِرادههاي گوناگون و متفاوت بسياري در يك اِراده بهم ميپيوست. من از تمام كساني كه شاهد اين جنگ بودند اين مطلب را شنيدهام كه چگونه ملواناني كه تا آخرين فشنگ خود را مصرف كرده بودند با سرنيزه هجوم ميكردند؛ چگونه كارگران تمرين نديده خود را به صف كازاكها زده و آنان را از اسب به زير ميكشيدند؛ و چگونه توده مردم در تاريكي و غافلگيرانه به دشمن حمله ميبردند.
دوشنبه هنوز پيش از نيمه شب بود كه قزاقها متزلزل شده توپخانه را جا گذاشته و فراركردند. ارتش پرولتري به "تزارسكويهسهلو" وارد شد و به دشمن مهلت نداد كه ايستگاه راديو دولتي را ويران كند. اكنون ديگر از اين ايستگاه فرستنده، كميسرهاي اسمولني پيروزي شكوهمند پرولتاريا را به سراسر دنيا اطلاع ميدادند.
"به همه شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان!"
"سيام اكتبر ارتش انقلابي در نبرد سختي در "تزارسكويهسهلو" واحدهاي ضدانقلابي كرنسكي- كورنيلوف را تار و مار كرد. به نام دولت انقلابي، تمام هنگهايي را كه در اختيار اين فرماندهي هستند براي سركوب دشمنان دمكراسي انقلابي و اتخاذ تدابير لازم به منظور دستگيري كرنسكي و همچنين براي پيشگيري از نظاير اين گونه ماجراها، كه دستاوردهاي انقلاب و پيروزي پرولتاريا تهديد ميكند، فراميخوانم."
"مورايف"
خبرهايي از شهرستانها:
درسواستوپول شوراي محلي حكومت را بدست گرفت؛ ميتينگ عظيم ملوانان كشتيهاي جنگي، كه در بندر سواستوپول لنگر انداختهاند، افسران را واداشت كه رسما" و به قيد سوگند به دولت نوين به پيوندند؛ در "نيژني-نوووگورود" شورا حكومت را به دست دارد؛ از كازان خبر ميدهند كه در كوچهها نبرد جريان دارد؛ يونكرها و يك تيپ توپخانه با سربازخانه بلشويكي ميجنگند.
درمسكو نبردهاي شديد آغاز شده است: يونكرها و گاردهاي سفيد، كرمل و مركز شهر را در دست دارند، ولي نيروهاي كميته انقلابي نظامي آنان را از همه طرف مورد حمله قرار دادهاند؛ توپخانه شوراها مجلس شهر، فرمانداري نظامي و هتل متروپل را از ميدان "سكوبلوف" بمباران ميكنند؛ خيابان "تهورسكايا" و "نيكيتسكايا" ويران شده و سنگهاي آن براي ساختن باريكاد به كار رفته است؛ محلههايي كه در آن بانكهاي بزرگ و مؤسسات بازرگاني قرار دارد زير آتش شديد مسلسل است؛ برق نيست؛ تلفن كار نميكند؛ ساكنين بورژوايي شهر در زير زمينها مخفي شدهاند. در آخرين بولتن خبر داده ميشد كه كميته انقلابي نظامي با دادن اتمام حجت از كميته امنيت اجتماعي طلب كرده است كه فورا" كرمل را تحويل دهد، .........ص 143كتاب............فرياد ميزدند ............ ندارند!"
......................................................................ص 143 كتاب.....................................................................
در درياي سياه، در شهرهاي عظيم و دهات كوچك جريان داشت. از هزاران كارخانه و روستا هنگها و لشكرها و كشتيهاي جنگي روي درياها، سيل تبريك و تهنيت به سوي پطروگراد جاري بود- تهنيت به دولت خلق.
حكومت كازاكي در "نوووچركاسك" به كرنسكي تلگراف ميزد: "حكومت نظامي لشكر "دون" از دولت موقت و اعضاي شوراي جمهوري روسيه دعوت ميكند كه اگر ممكن باشد به "نوووچركاسك" بيايند. در اينجا ميتوان مبارزهاي با بلشويكها را سازمان داد ..."
فنلاند هم آرام نيست. شوراي هلسينگفورس" و كميته مركزي نيروهاي دريايي بالتيك مشتركا" حكومت نظامي اعلام كرده و گفتهاند هرگونه تلاش براي جلوگيري از فعاليت گردانهاي بلشويكي و مقاومت مسلحانه در برابر فرمانهاي شوراها مستلزم مجازات خواهد بود. در عين حال اتحاديه كارگران راهآهن فنلاند در سراسر كشور اعلام اعتصاب كرده و خواستار اجراي قوانيني است كه در ژوئن 1917 در مجلس سوسياليستي تصويب شده است ... اين مجلس را كرنسكي منحل كرد.
صبح زود به اسمولني رفتم. آنگاه كه از دروازه خارجي گذشته و بر روي پيادهرو چوبي به راه افتادم، در آسمان خاكستري و بدون باد سحرگاهي چشمم به دانههاي برف افتاد. سرباز كشيك دم در شادمانه فرياد زد: برف! چه خوب!"
در نظر اول دهليزهاي دراز و تاريك و سالنهاي سرد، غير مسكون به نظر ميرسيدند - گويي ساختمان عظيم مرده بود؛ اما پيش پاي من صداهاي عجيب خفهاي بر ميخاست. دقت كردم. در كنار ديوارها روي كف زمين عدهاي خوابيده بودند - سر و رو نشسته، موي آشفته، آغشته به گِل و كثافت. كارگران و سربازان تكتك يا دسته جمعي دراز كشيده و به همه چيز بياعتنا در خواب عميقي فرورفته بودند. بسياري از آنها نوارهاي زخم پيچ از هم گسسته و خون آلود داشتند. در كنار آنها تفنگها و قطارهاي فشنگ ريخته بود ... در طبقه بالا- آنجا كه بوفه قرار داشت – آنقدر آدم خفته بود كه راهجستن از بين آنها دشوار مينمود. هوا به نحو باورنكردني سنگيني ميكرد. از پنجرههاي عرق كرده به زحمت نور بيرنگي به بيرون راه مييافت. سماور مچاله شدهاي روي پيش تخته قرار داشت و در اطراف آن توده استكانهاي نشسته؛ در همانجا نسخهاي از آخرين بولتن كميته انقلابي نظامي پشت و رو افتاده و در پشت آن با خط ناآزمودهاي چيزهايي نوشته شده بود. سربازي به ياد رفقايش كه در جنگ عليه كرنسكي كشته شده بودند نوشته بود. جاي قطراتي- يحتمل قطرات اشك- بر روي صفحه ديده ميشد:
آلكسي وينوگرادوف، د.استولبيكوف، آ.واسكرسنسكي، د.لئونسكي، د.پرهاوبراژنسكي، و.لايدانسكي، م.برچيكوف- همه اينها در روز پانزده نوامبر 1916 وارد ارتش شده بودند. از آنها سه تن جان به در برده بودند: ميخائيلبرچيكوف، آلكسيواسكرسنسكي و ديميتريلئونسكي.
"اي عقابهاي جنگي! بخوانيد!"
با دلي آسوده بخوابيد!"
"شما! اي عزيزان من،"
افتخار و آرامش جاويد يافتيد."
تنها كميته انقلابي نظامي هنوز بيدار بود و كار ميكرد. از اتاق عقبي اسكريپنيك بيرون آمد. وي به من گفت كه "گوتس" توقيف شده، ولي با قطعيت ميگويد كه اعلاميه كميته نجات را، كه اوكسنتيف امضاء كرده بود، او امضاء نكرده است. .... كميته نجات هم از پيامي كه خطاب به لشكر فرستاده بود .......................ص 144 كتاب..................عدم رضايت ديده ميشود. .........
..................................... "وولينسكي" از جنگ عليه كرنسكي امتناع ورزيده است.
اسكريپينيك خنده كنان گفت: "حالا ديگر هيچكس نميتواند بيطرف بماند. ما پيروز شدهايم." چهره خشن پوشيده از ريش او در شور و شوقي تقريبا" مذهبي ميسوخت: "از جبهه شصت هيئت نمايندگي آمده و تصميم واحدهاي ارتش را براي حمايت از دولت با خود آوردهاند- بجز واحدهاي جبهه روماني، از آنجا هنوز خبري نيست. كميتههاي ارتش هنوز روزنامههاي پطروگراد را راه نميدهند، اما ما به وسيله پيك رابطه منظمي برقرار كردهايم..."
درسرسرا كامنيف پيدا شد كه از جلسه كنفرانس تشكيل دولت نوين كاملا" خسته و كوفته، ولي راضي، برميگشت. اين اجلاس تمامي ساعت شب به طول انجاميده بود. او به من گفت: "اسارها اينك ديگر تمايل دارند كه ما را در حكومت نوين به پذيرند. گروههاي راست از دادگاههاي انقلابي به وحشت افتادهاند و طلب ميكنند كه ما پيش از همه چيز اين دادگاهها را منحل كنيم ... ما با پيشنهاد "ويكژل" براي تشكيل دولت يكپارچه سوسياليستي موافقت كردهايم. عجالتا" آنها در كار تدوين طرح عمل هستند. ولي ميدانيد! همه اينها بدان جهت است كه ما پيروز شدهايم. زماني كه وضع ما بد بود آنها به هيچ قيمت حاضر نبودند ما را در دولت بپذيرند، اما حالا همه در تلاشند كه به نوعي با شوراها تماس بگيرند ... براي ما در واقع پيروزي نهايي ضرورت دارد. كرنسكي خواهان آتش بس شده است، اما ما ميكوشيم اورا به نوعي وادار به تسليم كنيم ..."
چنين بود حال و روحيه رهبران بلشويك. يكي از خبرنگاران خارجي از تروتسكي پرسيد كه چه خبرهايي دارد كه به دنيا بدهد. تروتسكي جواب داد: "در لحظه حاضر هر خبري را بتوان داد ما از لولههاي توپ ميدهيم."
اما در لابلاي اين شور و شوق پيروزمندانه نگراني آشكاري به چشم ميخورد: مسئله مالي! اتحاديه كاركنان بانكها به جاي اينكه دستور كميته انقلابي نظامي را بپذيرد و بانكها را باز كند اعضاي خود را به جلسه خوانده و رسما" اعلام اعتصاب كرد. اسمولني از بانك دولتي در حدود سيوپنج ميليون روبل پول ميخواست. اما صندوقدار درِ زير زمينها را بسته و تنها به نمايندگان دولت موقت پرداخت ميكرد. ضدانقلابيون از بانك دولتي به مثابه يك اسلحه سياسي استفاده ميكردند. مثلا" "ويكژل" براي پرداخت حقوق كارگران و كارمندان راهآهن پول ميخواست به او جواب دادند: "به اسمولني مراجعه كنيد ..."
به بانك دولتي رفتم تا كميسر جديد را ببينم. وي يك بلشويك اوكرائيني بود با موهايي حنايي به نام پطروويچ و ميكوشيد تا نوعي نظم و ترتيب را در كار برقرار كند. كارمندان اعتصابي، بانك را به همان حال رها كرده بودند. در تمام شعب اين مؤسسه عظيم داوطلبان كار ميكردند- كارگران، سربازان، ملوانان. اينها از شدت فشار روحي زبان خود را بيرون آورده ميكوشيدند شايد از كتابهاي جسيم حسابداري سردر بياورند ...
ساختمان مجلس دوما پرازآدم بود. هنوز نسبت به دولت جديدمواردي از روش مبارزهجويانه ديده ميشد، اما بهمروركمتروكمتر ميشد. كمته مركزي كشاورزي پيامي خطاب به دهقانان صادركرد و ازآنها خواست كه فرمان راجعبه زمين را،كه كنگره شوراها صادر كرده بود، نپذيرند- به اين عنوان كه اين فرمان كاررابه اغتشاش وجنگ داخلي ميكشاند. شرايدر رئيس شهر اعلام كرد كه بهعلت قيام بلشويكي انتخابات مجلس مؤسسان بايد براي مدت نامعلومي بهتعويق افتد.
درنظر اكثريت مردم،كه ازشدت جنگ داخلي تكان خورده بودند، دردرجه اول دومسئله مطرح بود: اولا"قطع خونريزي، دوم تشكيل دولت جديد. ديگركسي از "محوكردن بلشويكها" سخن نميگفت؛ حتي كمتركسي ازكنارگذاشتن آنهاحرف ميزد. تنها سوسياليستهاي خلقي و شوراي نمايندگان دهقانان هنوز در اين انديشه بودند. حتي كميته مركزي ارتش كه درمقرفرماندهي كار ميكرد و همواره همچون دشمن سوگندخورده اسمولني فعاليت داشت ازماكيلوف تلگراف كرد: "اگربراي دولت جديدسازش بابلشويكها ضرورت دارد ما موافقيم كه اقليت كابينه به آنها واگذارگردد."
"پراودا"نسبت به دعوتهاي كرنسكي درزمينه "احساسات بشردوستانه" عكسالعملي ريشخندآميزنشان داده وپيام او را خطاب به كميته نجات بهشرح زيرچاپ كرده بود:
"بنابر پيشنهاد كميته نجات و همه سازمانهاي دمكراتيك كه در گرد آن جمع آمدهاند هرگونه عملياتي را عليه لشكرهاي قيامكننده قطع كرده و براي آغاز مذاكره نمايندهاي به نزد فرمانده كلقوا- استانكويچ- فرستادهام. همه تدابير لازم را براي جلوگيري از خونريزي احتمالي اتخاذ كنيد."
"ويكژل" تلگرام زير را به سرتاسر روسيه مخابره كرد:
"كنفرانس اتحاديههاي راهآهن سراسري روسيه به نمايندگان طرفين و سازمانهاي متخاصم، كه خواستار توافقند و به كار بردن قرار سياسي را در جنگ داخلي به ويژه در بين بخشهاي مختلف دمكراسي انقلابي با قاطعيت رد ميكنند، اعلام ميدارد كه به كار بردن چنان تروري به هر شكل از اشكال از جانب هريك از طرفين عليه ديگري در لحظه حاضر با هدف ما و ماهيت مذاكرات درباره تشكيل دولت جديد تناقض دارد."
كنفرانس نمايندگاني به جبهه "كاچينا" فرستاد. در داخل كنفرانس چنين به نظر ميرسيد كه كار دارد به حل نهايي مسئله نزديك ميشود. حتي تصميم گرفته شده بود كه شوراي خلقي موقت انتخاب شود كه در آن قريب چهار صد نفر شركت كنند: هفتادوپنج تن از اسمولني، به همان تعداد از هيئت اجرائيه قديم، و بقيه از دوماهاي شهري، اتحاديهها، كميتههاي ارضي و احزاب سياسي. به عنوان نخستوزير نام "چرنوف" برده ميشد. شايع بود كه لنين و تروتسكي را كنار ميگذارند...
درحدود ظهر من بار ديگر در برابر اسمولني بودم و با راننده آمبولانسي كه عازم جبهه انقلابي بود صحبت ميكردم و از او ميپرسيدم كه آيا ممكن است مرا با خود ببرد. البته! وي يك داوطلب بود و دانشجوي دانشگاه، و آنگاه كه در خيابانها به سرعت به جلو ميرفتيم، از روي شانه با زبان آلماني بدي عباراتي به سوي من پراند:
من بالاخره اينطور فهميدم كه در برخي از سربازخانهها صبحانه برقرار خواهد بود.
در"كيروچنايا" ما وارد يك محوطه وسيع كه اطراف آن را قرارگاههاي نظامي فرا گرفته بود شديم. و از يك راه پله تاريك بالا رفتيم و وارد اطاقي با سقف كوتاه شديم كه از يك پنجره روشنايي ميگرفت. در اطراف يك ميز چوبي بلند در حدود بيست سرباز نشسته بودند و از يك سطل بزرگ حلبي با يك قاشق چوبي "اشچي" (سوپ كلم) ميكشيدند و ميخوردند و با صداي بلند حرف ميزدند و ميخنديدند.
دوست من فرياد زد: "خوش آمديد به كميته باتالون ششم مهندسي احتياط" و سپس مرا به عنوان يك امريكايي سوسياليست معرفي كرد. با اين معرفي يكييكي بلند شدند و با من دست دادند. يك سرباز سالخورده دست به گردن من انداخت و با مهرباني مرا بوسيد. يك قاشق چوبي به من داده شد و من نيز در كنار ميز جاي گرفتم. سطل ديگري پر از سوپ كلم و تكه بزرگي نان سياه آوردند كه البته به طور ناگزيري با فنجان چاي همراه بود. بلافاصله يكايك آنها شروع به پرسشهايي درباره امريكا كردند: "آيا راست است كه مردم در يك كشور آزاد رأي خود را با پول ميفروشند؟ اگر چنين است پس چطور آنچه را كه خواستند بدست آوردند؟ موضوع تاماني ( تاماني يا "تامانيهال" محل كار رهبران حزب دمكرات امريكا در نيويورك- تمام سؤاستفادههاي ممكن و جنايات با اين اسم پيوند داشت، زيرا در آن زمان موارد زيادي جنايات كشف شده بود كه رهبران دمكرات در نيويورك در آنها شركت داشتند. م) چيست؟ آيا راست است كه در يك كشور آزاد، گروه كوچكي از مردم ميتوانند شهري را زير نظارت خود بگيرند و آن را به سود شخص خود استثمار كنند؟ چرا مردم اين وضع را تحمل ميكنند؟ حتي در زمان تزار هم چنين امري در روسيه نميتوانست وقوع يابد. البته هميشه اخاذي وجود داشت، اما خريدوفروش يك شهر پر از آدم- آنهم در يك سرزمين آزاد؟- آيا مردم احساس انقلابي ندارند؟
من كوشيدم توضيح دهم كه در كشور من مردم سعي دارند از طريق قانوني اوضاع را تغيير دهند. سرواني جوان به نام "باكلانوف" كه زبان فرانسه ميدانست سري تكان داد و گفت:
"البته، اما شما يك طبقه سرمايهدار تكامل يافته داريد. آيا اين طبقه سرمايهدار بر قواي مقننه و قضائيه نظارت ندارد؟ در اين صورت مردم چگونه قادر به تغيير اوضاع از طريق قانون هستند؟ دلم ميخواهد مرا متقاعد كنيد، زيرا من از كشور شما چيزي نميدانم. به نظر من اين چنين وضعي باورنكردني است."
گفتم كه ميل دارم به ده "تزارسكويه" بروم. "باكلانوف" گفت من هم به آنجا ميروم؛ و ناگهان همه مرتب-"منهم!منهم!" فيالمجلس تمام حاضرين آنجا تصميم گرفتند كه به "تزارسكويه" بروند. در همين لحظه كسي دست به در زد. در باز شد و هيكل سرهنگ در ميان در نمايان گرديد. كسي از جاي خود برنخاست. اما همه به او خوشآمد گفتند. سرهنگ سئوال كرد: اجازه هست داخل بشوم؟ آنها صميمانه جواب دادند: پروسيم، پروسيم prossim, prossim (بفرماييد، بفرماييد). وي تبسم كنان داخل شد- با قامت بلند و هيكلي برازنده در درون شنلي از پوست بز گلابتون دوزي شده – و گفت : "رفقا! مثل اين كه شنيدم تصميم داريد به "تزارسكويه" برويد، ممكن است من هم همراه شما بيايم؟" باكلانوف فكري كرد و جواب داد:
"گمان نميكنم امروز اينجا كاري باشد. بلي رفيق، بسيار خوشحال خواهيم شد كه با ما باشي." سرهنگ از او تشكر كرد، نشست و مشغول ريختن چاي شد.
"باكلانوف" با صدايي آهسته كه به گوش سرهنگ نرسد و غرور او را جريحهدار نكند گفت:
"ميبينيد؟ من رئيس كميته هستم. ما بر باتاليون نظارت كامل داريم مگر به هنگام عمليات نظامي كه در آن وقت سرهنگ از طرف ما فرمان ميدهد. در عمل دستورهاي او بايد اطاعت شود، اما او مطلقا" در مقابل ما مسئوليت دارد. در سنگر قبل از اقدام به هركاري بايد از ما اجازه بگيرد. ميتوانيد او را افسر مجريه ما بدانيد."
بين ما مقداري اسلحه از نوع روولور و تفنگ تقسيم شد. "ميدانيد؟ بعيد نيست كه ما با كازاكها مواجه شويم"- و همه ما به درون آمبولانس چپيديم و سه دسته بزرگ روزنامه هم با خود براي جبهه برديم. به طرف "ليتيهني" حركت كرديم و از منطقه "زاگورودني" گذشتيم. در كنار من جواني با سردوشي ستواني نشسته بود كه ظاهرا" تمام زبانهاي اروپايي را با سلاست حرف ميزد. وي عضو كميته گردان بود و مؤكدا" به من خاطر نشان كرد: "من بلشويك نيستم. خانواده من يك خانواده قديمي اشرافي است. من خودم- مي توانيد مرا يك نفر كادت بدانيد ..."
من شگفت زده پرسيدم: "اما چطور؟"
"بلي، من عضو كميته هستم. نظريات سياسي خودم را از كسي پنهان نميكنم، اما ديگران به اين موضوع اهميت نميدهند. چون ميدانند من معتقد به مخالفت با نظر اكثريت نيستم ... من از هرگونه مداخله در جنگ داخلي كنوني خودداري كردهام، زيرا عقيده ندارم كه عليه برادران روسي خود اسلحه بكشم ..." ديگران با شوخي و خوشرويي دستي به شانه او زده و گفتند: "پرووكاتور، كورنيلوفي." از چهار طاقي سنگي بزرگ و خاكستري دروازه "مسكوفسكي" كه پوشيده از خطوط مطلاي هيروگليف و عقابهاي تنومند و كسالتآور علامت امپراطوري و اسامي امپراطوران بود گذشتيم و وارد جاده شوسه كه با گردي از نخستين برف زمستاني خاكستري رنگ مينمود، شديم. اينجا مملواز افرد گاردسرخ بود كه پياده به سوي جبهه انقلابي پيش ميرفتند، فرياد ميكردند، ميخواندند. واز آن سو عدهاي با رنگهاي تيره و هيكل گِل آلود باز ميگشتند. غالب آنها پسر بچه به نظر ميرسيدند. زنها برخي با بيلچه، بعضي با تفنگ و قطار فشنگ، عدهاي با بازوبندهاي صليب سرخ در بازو- زنهايي از اعماق كپرها با اندامهايي خميده در زير فشار كار؛ گروههاي نظامي با قدمهاي نامنظم در حال مارش كه به گاردسرخيها احساسات محبتآميز ابراز ميكردند؛ ناويان دژم و عبوس؛ كودكاني كه بستههاي خوراكي براي پدر و مادر خود به جبهه ميبردند- همه اينها در اين جادهاي كه از گلولاي مخلوط با برف سفيد به ضخامت چند اينچ پوشيده شده بود و مملو از قلوه سنگ بود با زحمت قدم از قدم بر مي داشتند. از كنار توپهايي كه جرنگجرنگكنان بر روي زمين ميغلتيدند و به سوي جنوب ميرفتند، كاميونهايي كه از هر دو سو در حركت بودند و افراد مسلح در آنها وول ميزدند، آمبولانسهاي مملو از زخمي كه از جبهه جنگ ميآمدند گذشتيم. در يك جا يك گاري دهقاني كه آرام و آهسته جيرجيركنان به جلو ميخزيد ديديم كه در درون آن پسربچهاي با صورت سفيد بر روي شكمي كه سفره شده بود خم شده و به طور يكنواخت ميناليد. در مزارع هردو سوي جاده زنها و مردها سرگرم كندن سنگر و كشيدن سيمخادار بودند.
پشت سر ما در سمت شمال ابرها با جلوه فروشي پرطمطراق دور ميشدند و آفتاب نيمرنگ رخساره مينمود. پطروگراد در منتهاي دشت مسطح و باطلاقي ميدرخشيد. در سمت راست قبهها و برجهاي سفيد، زراندود و رنگين، در سمت چپ دودكشهاي بلند كه از بعضي از آنها دود تيره به بالا ميدويد، و پايينتر آسمان خميده برفراز فنلاند. در هر طرف كليسا و دير به چشم ميخورد. گاهگاه راهبي را ميديدم كه ايستاده و نگران ضربان نبض ارتش پرولتاريا در طول جاده است.
در"پولكووو" جاده دو شعبه ميشد و آنجا بر سر سه راهي در بين انبوه جمعيت ايستاديم. سيل بيپايان مردم از سه سمت به سوي جلو و عقب در حركت بودند، دوستان و ياران به هم برخورد ميكردند، هيجان زده ميايستادند، به هم تبريك ميگفتند و وضع جنگ را براي هم تعريف ميكردند. در يك رشته خانههايي كه روبروي سه راهي قرار داشت آثار گلوله نمايان بود و زمين به شعاع نيمميل در گِل غوطهور ميخورد. در اينجا جنگي وحشيانه جريان يافته بود ... به فاصله نزديكي اسبهاي بيصاحب كازاكها گرسنه به هر سو سر ميكردند، زيرا مدتها بود كه علفهاي بيابان خشك شده بود. درست روبروي ما يكي از افراد ناشي گاردسرخ ايستاده بود و ميكوشيد بر روي يكي از اين اسبها سوار شود، ولي ميافتاد و باز و باز كار را از سر ميگرفت و يك عده هزار نفري از مردم خشن در اين كار وي تفريح ميجستند.
جاده سمت چپ كه بقاياي كازاكها از آنجا عقب نشسته بودند به يك ده كوچك بر روي تپهاي منتهي ميشد و از آنجا منظره پرشكوه بيابان وسيع با رنگ خاكستري همانند دريايي آرام در برابر چشم گسترده بود. به مسافت زيادي در سمت چپ، ده "كراسنويه" بر روي تپهاي قرار داشت. اينجا محل رژه اردوي تابستاني گارد امپراطوري و مركز لبنيات سازي دربار بود. در مسافت فيمابين بجز چند دير و كليساي محصور، چند كارخانه دورافتاده و چند بناي بزرگ با حياطهاي درهم و آشفته كه محل نوانخانه و آسايشگاه بود هيچ چيز ديگر يكنواختي دشت مسطح را به هم نميزد...
چون به بالاي تپه بيآب و علف رسيديم راننده گفت:
"اينجا، همينجا بود كه "وراسلوتسكايا" جان سپرد. آري، او بلشويك و عضو دوما بود. همين امروز صبح حادثهاي اتفاق افتاد. او به اتفاق "زالكيند" و يك نفر ديگر توي اتومبيل بودند. متاركه برقرار شده بود و آنها به سمت سنگرها در جبهه ميرفتند. مشغول صحبت كردن و خنديدن بودند كه ناگهان از يك ترن مسلح كه خود كرنسكي با آن مسافرت ميكرد، اتومبيل را ديدند و يك گلوله توپ به سوي آن افكندند. گلوله به "وراسلوتسكايا" اصابت كرد و او را كشت..."
وبدين نحو ما به "تزارسكويهسهلو" رسيديم كه مملو از قهرمانان پرولتري كه به مناسبت پيروزيهاي خود كروفري ص 149 داشتند. دراين لحظه محلي كه درآن شورا تشكيل شده بود جنبوجوش زيادي داشت. گاردسرخ وسرباز فضاي محوطه راپركرده بودند و در برابرهر درِي نگهباني قرارداشت و سيلي از قاصدها وكميسرها ميآمدند وميرفتند. درتالارشورا سماوري آتش شده وعدهاي بيش ازپنجاه نفركارگر، سرباز و افسرآنرا احاطه كرده وچاي ميخوردند و با صدايي هرچه بلندتر باهم گرم صحبت بودند. دريك گوشه دونفر كارگر ميكوشيدند تا با دستهاي زمخت خودماشين پليكپي را بهكار اندازند. درروي ميزوسط،"ديبنكو"باهيكل تنومند خود برروي نقشه جغرافيا خم شده ونقاطي راكه نفرات وي ميبايست درآن موضع بگيرند بامداد قرمزوآبي علامت ميگذاشت. مانند هميشه رولور پولادي وآبي رنگ خود رابه دست ديگرگرفته بود. بلافاصله در پشت ميز تحريرقرارگرفت وبايك انگشت شروع به ماشين زدن كرد. لحظه به لحظه دست نگه ميداشت، رولور خود را بهدست ميگرفت وباعلاقه ومحبت خانهفشنگ آن را به دورخود ميگردانيد.
برروي تختخوابي دركنارديواركارگرجواني درازكشيده بود. دوگاردسرخ بالاي سر او روبه جلو خمشده بودند. اماديگران توجهي به وي نداشتند. سينهاش سوراخ شده بود، باهرضربان قلب وي مقداري خون تازه ازآن بيرون ميريخت و به ميان لباس او سرازيرميشد، چشمانش بسته وصورت جوان و پوشيده ازمويش به رنگ سفيد متمايل به كبودبود، ضعيف وآرام نفس ميكشيد و با هرنفس اين كلمات راضمن آهي بيرون ميداد:"صلح ميآيد، صلح ميآيد."
با ورود ما "دبينكو"سرخود را بلندكرد و به "باكلانوف" گفت:
"آها رفيق! ممكن است خواهش كنم به مركز ستاد برويد و فرماندهي را تحويل بگيريد؟ صبركنيد من اعتبارنامه شما را خواهم نوشت."- به سوي ميزتحرير رفت وشروع به تهيه مدارك كرد.
فرمانده جديد"تزارسكويه" و من به سوي قصر "يكاترينا" رفتيم. باكلانوف هيجان زده بود و با احساس غرور. درهمان اتاق تزئين شده وسفيد چندگاردسرخ كنجكاوانه اين سووآن سوميرفتند، ولي سرهنگ - دوست ديرين من - كنارپنجره ايستاده بود وسبيل خودراميجويد. وي مانندكسي كه پس از مدتها برادر گمشدهاي رايافته باشد از من استقبال كرد. دركنارميزي نزديك درِ يك فرانسوي اهل "بسارايي" نشسته بود. بلشويكها به او گفته بودند كه ميتواند بماند و به كار خود ادامه دهد. وي منمن كنان گفت:
"من چه كارميتوانم بكنم؟ آدمي مثل من درجنگي كه اكنون درگير است با هيچ طرف نميتواند به جنگد ولو هرقدر هم با ديكتاتوري جمعيتها مخالف باشد...تأسف من تنها اين است كه از مادرم كه در "بسارايي" بهسر ميبرد دورم."
باكلانوف رسما" امور فرماندهي راتحويل گرفت. سرهنگ باعصبانيت گفت:
"بگير! اينها هم كليدهاي ميز!" يك گاردسرخ به ميان حرف او دويد و بالحن خشني پرسيد:
"پولها كجاست؟" مثل اينكه اين سؤال باعث حيرت سرهنگ شد. او جواب داد:
"پول؟ پول؟ منظورت صندوق است؟ اينهم صندوق! همانطوركه سه روز پيش آنرا تحويل گرفتم حالا هم تحويل ميدهم."
"خوب، كليدش؟" سرهنگ شانهاي بالا افكند و جواب داد:
"كليد پيش من نيست." گاردسرخ مثل اينكه مطلبي دستگيرش شده است غرشي كرد:
"خيلي راحت!"
باكلانوف گفت: بگذاريد صندوق را بازكنيم! يك تبر بياوريد! اينجا يك رفيق امريكايي هست، بهتراست او درِ صندوق را باز كند و از هرچه كه در صندوق باشد صورت بردارد.
من تبر را به كار انداختم. صندوق چوبي خالي بود. گاردسرخ گفت:
"او را بايد توقيف كرد! او از عمال كرنسكي است، پول را دزديده و به كرنسكي داده."
باكلانوف موافق نبود. وي گفت:
"آه، نه، اين كار افسر كورنيلوفي است كه قبل از او اينجا بوده است. او تقصيري ندارد."
گاردسرخ فرياد كشيد: "ابليس، او عامل كرنسكي است. اگر شما او را توقيف نكنيد، ما توقيفش خواهيم كرد. او را به پطروگراد خواهيم برد و تحويل دژپطروپاولوفسكي خواهيم داد. جاي او آنجا است."
گاردسرخهاي ديگر نيز حرف او را تأييد كردند و در حالي كه سرهنگ نگاه تأثرانگيزي به من افكند، او را از آنجا بردند...
پايينتر در كنار قصر شوراها يك كاميون عازم جبهه بود. در حدود شش گاردسرخ، چند تن ناوي و يك يا دو سرباز تحت رياست يك كارگر تنومند خود را داخل كاميون چپاندند و مرا هم صدا كردند كه با آنها بروم. گاردسرخيها از طرف ستاد مأموريت داشتند و هريك از آنها يك بسته نارنجك كوچك از آهن موجدار كه با گروبيت پر شده بود و ميگفتند قوه تخريبي آن ده برابر و حساسيت آن پنج برابر ديناميت است به دوش گرفته و تلوتلو خوران جلو ميآمدند، نارنجكها را به داخل كاميون انداختند. يك توپ سه اينچي را پركرده و با طناب و سيم به پشت كاميون بستند.
ما با يك فرياد حركت كرديم- البته با منتهاي سرعت. كاميون از كثرت سنگيني تلوتلو ميخورد. توپ از يك سمت به سمت ديگر ميرفت و نارنجكهاي گروبيت در روي پاهاي ما به جلو و عقب ميغلتيدند و جرنگجرنگ كنان به كناره كاميون خورده و ميايستادند.
گاردسرخ تنومندي كه ولاديميرنيكلاويچ خوانده ميشد درباره امريكا مرا سئوال پيچ كرد: چرا امريكا وارد جنگ شده است؟ آيا كارگرهاي امريكا آماده هستند كه سرمايهدارها را سرنگون كنند؟ مسئله "موني" (توم موني- مبارز راه مبارزات كارگري امريكا- او را به اتهام اينكه در روز بيستودو ژوئيه 1916 در رژه سانفرانسيسكو بمب پرتاب كرده است به مرگ محكوم كرده بودند. تحت تأثير اعتراض وسيع زحمتكشان جهان، ويلسون رئيس جمهور وقت امريكا، مجبور شد اين محكوميت را به حبس ابد تخفيف دهد. تازه بعد از اينكه بيتقصيري او ثابت شد، بيش از بيست سال او را در زندان نگه داشتند و فقط در زمان رئيس جمهوري روزولت او را آزاد كردند.م.) به كجا كشيده شده است؟ آيا "بركمان" (الكساندر بركمان مبارز امريكايي كه مردم را به نرفتن به جبهه جنگ فراخوانده بود و به اين دليل اورا به ده سال زندان محكوم كرده بودند.م.) را به سانفرانسيسكو تسليم خواهند كرد؟ و پرشسهاي ديگري كه پاسخ دادن به آنها دشوار بود و در همه اين احوال با صداي خيلي بلند حرف ميزديم تا اينكه در ميان تلقتلق كاميون صداها شنيده شود. ما به يكديگر چسبيده بوديم و در وسط، نارنجكهاي گوي مانند بالا و پايين ميرفتند.
گاهگاه پاسگاهي در صدد بر ميآمد ما را متوقف سازد. سربازها به وسط جاده دويده فرياد ميزدند "استوي" (ايست) و اسلحه خود را بالا ميبردند. ما به آنها اعتنايي نميكرديم. گاردسرخ گفت: "مردهشورتان ببرد، ما به دستور كسي متوقف نميشويم. ما گاردسرخ هستيم." و با وضع غرورآميزي سرعت گرفتيم و آنگاه "ولاديميرنيكلايويچ" درباره بينالمللي كردن ترعه پاناما و مسائلي از اين قبيل با من شروع به بحث كرد. پنج مايل ديگر كه رفتيم يك عده ناوي را درحال مراجعت ديديم و حركت كاميون را آهسته كرديم: "رفقا، جبهه در كجا واقع است؟" يك ناوي كه جلوتر از همه بود جواب داد:
"امروز صبح جبهه در نيم كيلومتري جاده بود. اما حالا ديگر هيچجا را نميشود جبهه گفت. ما رفتيم و رفتيم، اما به هيچ جا نرسيديم."
آنها هم سوار كاميون شدند و حركت كرديم. شايد در حدود يك مايل ديگر رفته بوديم كه ولاديميرنيكلايويچ گوشهاي خود را تيز كرد و خطاب به راننده فرياد كشيد كه متوقف شود و گفت:
تيراندازي شد، شما نشنيديد؟" براي لحظهاي سكوت مرگ حكمفرما گرديد و سپس از سمت چپ ما سه تير متوالي شليك شد. در اين حدود هر دو طرف جاده را جنگل انبوه فرا گرفته بود. ما كه بسيار به هيجان آمده بوديم پچپچ كنان آرام آرام جلو رفتيم تا در مقابل محلي رسيديم كه صداي تير از آنجا شنيده شده بود. از كاميون پايين آمديم و پراكنده شديم و هريك از ما تفنگ بر سر دست دزدانه به سمت جنگل راه افتاديم. در اين گيرودار دو رفيق ديگر توپ را باز كرده آن را تا آنجا كه ممكن بود پيش رانده و در نزديكترين نقطه به سوي موضعي كه پشت سر ما قرار داشت ميزان كردند.
درميان جنگل سكوت حكمفرما بود. برگها همه ريخته بودند و تنههاي درخت در برابر آفتاب نيمجان پاييز زرد و رنگپريده مينمودند. جنبندهاي ديده نميشد مگر يخهايي كه در آبگيرهاي وسط درختان زير پاي ما قروچقروچ ميكرد.
ما به طور غيرمنظم پيش رفتيم تا آنجا كه از انبوهي درختها كاسته ميشود و در آنجا متوقف شديم. آنطرفتر در فضاي باز سه سرباز فارغ از هرچيز دور كومه كوچك آتش نشسته بودند. ولاديميرنيكلايويچ جلو رفت- در حالي كه پشت سر او يك توپ، بيست تفنگ و نارنجكهاي گروبيت كه به مويي آويخته بودند قرار داشت.
"سلام، رفقا! سربازها برپاي جستند. او پرسيد: "صداي تيراندازي از اين طرفها ميآمد، چه بود؟ يكي از سربازها كه آرامش خود را باز يافته بود جواب داد:
"چيزي نبود رفقا! ما براي يكي دو خرگوش تير انداختيم."
*******************
كاميون افتان و خيزان به راه افتاد و در روشنايي و سكوت روز به سوي "رومانوو" پيش رفت. در نخستين چهار راه دو سرباز جلو راه ما را گرفتند و تفنگهاي خود را بر سر دست درآوردند. ما از سرعت كاسته و ايستاديم.
"رفقا جوازهايتان!" گاردسرخ شروع به داد و بيداد كرد: "ما گاردسرخ هستيم و احتياجي به جواز نيست ... راه بيفت، اينها را ول كن!"
اما يكي از ناويها اعتراض كرد و گفت: "رفقا، اين اشتباه است. ما بايد انضباط انقلابي داشته باشيم. خوب، اگر يك ضدانقلابي نشست توي كاميون و آمد و گفت احتياج به جواز نيست، آن وقت تكليف چه خواهد بود؟ اين رفقا كه شما را نميشناسند!" اين حرف بحثي به وجود آورد. اما به تدريج ناويها و سربازها طرف او را گرفتند. هريك از گاردسرخها قرقركنان جواز خود را بيرون آورد و نشان داد. جواز همه آنها عين هم بود و فقط جواز من با آنها تفاوت داشت، زيرا از طرف ستاد انقلابي اسمولني صادر شده بود. نگهبانان اعلام داشتند كه من بايد با آنها بروم. گاردسرخها به شدت اعتراض كردند، ولي آن ناوي كه بار اول سخن گفته بود تأييد كنان گفت: "ما ميدانيم اين رفيق يك رفيق صادق است. اما كميته هم دستوراتي داده و دستورهاي كميته بايد اجرا شود. اين را ميگويند انضباط انقلابي!"
من براي اينكه موجب اشكالي نشده باشم از كاميون پايين رفتم و كاميون جستوخيزكنان از آنجا دور شد و تمام همراهان با من بدرود گفتند. سربازها لحظهاي پچپچكنان با هم مشورت كردند و آنگاه مرا به سوي ديواري بردند و مرا پشت به ديوار قرار دادند. فكري مانند برق از خاطرم گذشت. آنها درصدد بودند مرا با تير بزنند.
درسه جهت من حتي يك جنبنده هم نميجنبيد. تنها علامت حياتي كه ديده ميشد عبارت بود از دودي بود كه از دودكش يك كلبه چوبي به كلي پرت به مسافت تقريبا" نيم مايل از جاده بيرون ميآمد. سربازها به طرف جاده ميرفتند. من با يأس و اضطراب به دنبال آنها دويدم و گفتم:
"آخر رفقا ببينيد، اين مهر كميته نظامي انقلابي است."
آنها مانند آدمهاي بٌله به جواز من نگاه كردند. يكي از آنها با ترشرويي گفت:
"آخر اين جواز با جوازهاي ديگر فرق دارد، رفيق! ما سواد خواندن نداريم."
من بازوي او را گرفتم و گفتم: "بياييد به آن خانه برويم. ممكن است آنجا كسي سواد خواندن داشته باشد. "آنها مردد بودند. يكي گفت "نه". ديگري نگاهي به من كرد و گفت "چرا نه؟ بالاخره كشتن يك آدم بيگناه جنايت بزرگي است."
ما به سوي خانه مزبور رفتيم و در زديم. زني كوتا قامت و قوي بنيه در را گشود و فورا" با حالت ترس خود را عقب كشيد و با كلمات گسيخته گفت: "من چيزي از آنها نميدانم. من خبري از آنها ندارم."
يكي از محافظين من جواز مرا نشان داد. زن فرياد كشيد. محافظ گفت: "رفيق! فقط ميخواهيم اين را براي ما بخواني. وي با نگراني و ترديد جواز را گرفت و با صداي بلند خواند:
"دارنده اين جواز-جانريد- انترناسيوناليست و نماينده سوسيالدمكراسي امريكا"
چون به جاده رسيديم بارديگر سربازها به مشاوره پرداختند و به من گفتند:
"ما بايد شما را به كميته هنگ ببريم!"
درروشنايي نيمرنگ كه هرلحظه رنگ ميباخت و تيرهتر ميشد، در جاده پر از گِل به راه افتاديم. گاهگاه به گروهي سرباز بر ميخورديم كه ميايستادند، دور مرا ميگرفتند و نگاه اضطراب آلود خود را به من ميدوختند و جواز مرا به يكديگر نشان مي دادند و بحث ميكردند كه آيا بايد مرا بكشند يا خير.
هوا تاريك شده بود كه به فوج دوم تفنگداران "تزارسكويهسهلو" رسيديم- ساختماني بدشكل و بيقواره در كنار جاده. عدهاي سرباز لَخت و وارفته در نزديكي مدخل ناشكيبايانه شروع به سئوال كردند: "جاسوس؟پرووكارتور؟"
ازيك پله پيچپيچي بالا رفتيم و وارد اتاقي بزرگ و عريان شديم كه بخاري بزرگي در وسط آن و چند رديف تخت خواب سفري در سراسر آن ديده ميشد و در اينجا يكهزار سرباز مشغول بازي با كارت و يا گرم صحبت يا در حال خوابيدن و يا در خواب بودند. در سقف اتاق سوراخي ديده ميشد كه در اثر شليك توپ كرنسكي پديد آمده بود.
من در ميان درگاه ايستادم و سكوتي ناگهاني در بين حاضرين برقرار گرديد. همه برگشتند و به من خيره شدند و ناگهان به حركت درآمدند- ابتدا آرامآرام و سپس تند و چابك با آثار خشم شديد بر قيافههاي دژم. يكي از نگهبانان من فرياد كرد: كميته، كميته. جمعيت برجاي خود ايستاد و آنگاه دور من حلقه زد. يكي از آنها شانه خود را به جواني باريك اندام كه بازوبندي سرخ در بازو داشت زد و با خشونت پرسيد: "اين كيست؟" نگهبان موضوع را شرح داد. او گفت "جواز را بده ببينم." آن را گرفت و با دقت خواند و با چشمان تيز مرا زير نگاه گرفت. آنگاه تبسمي برلبهاي او نقش بست. جواز را به من برگرداند و گفت:
"رفقا! اين يك رفيق امريكايي است. من رئيس كميته هستم و مقدم شما را به هنگ خودمان گرامي مي دارم." پچپچ ناگهاني در بين حاضرين پيچيد كه فورا" مبدل به خوش آمد و ابراز مودت شد. همه به جلو فشار ميآوردند كه با من دست بدهند.
"شما حتما" هنوز غذا نخوردهايد! ما اينجا شام خوردهايم. اما با هم به باشگاه افسران ميرويم. آنجا كساني هستند كه ميتوانند با زبان خودتان با شما صحبت كنند."
او مرا ميان حياط به طرف ساختمان ديگري برد. جواني با قيافه اشرافي و سردوشي ستواني هم وارد آنجا ميشد. رئيس كميته مرا معرفي كرد، و با من دست داد و خود برگشت. ستوان به زبان فرانسه فصيح گفت: "من استفان گئورگهويچ موروفسكي هستم، در خدمت شما. از تالار تزئين شده پلههايي به طرف بالا ميرفت كه لوسترهاي درخشان آن را روشن ميكرد. در طبقه دوم يك رشته اتاق براي بيليارد، كارتبازي، و يك كتابخانه در اطراف تالار قرار داشت. ما به اتاق غذاخوري وارد شديم. در وسط، ميز درازي قد كشيده بود و عدهاي در حدود بيست تن افسر با لباس تمام رسمي و شمشيرهاي دسته طلا و دسته نقره، نوار و نشان امپراطور نشسته بودند. چون من داخل شدم همه با كمال ادب از جاي برخاستند و در كنار كلنل كه مردي بود تنومند و موقر و ريش خاكستري، جايم دادند. گماشتهها با مهارت تمام غذا مي دادند. محيط اجتماعات افسري اروپا بود. پس چه شده بود؟
من از موروفسكي پرسيدم: "شما بلشويك نيستيد؟"
تبسمي بر چهره حاضرين نشست، و من متوجه شدم كه از آن ميان يكي دو نفر زير چشمي گماشتهها را ميپاييدند. دوست من جواب داد:
"نه، در اين هنگ فقط يك افسر بلشويك وجود دارد. او هم امشب رفته است پطروگراد. سرهنگ منشويك است. سروان خرلوف كه آنجا نشسته كادت است. من خودم از جناح راست سوسياليستهاي انقلاب هستم. ميتوانم بگويم كه اكثر فرماندههاي ارتش بلشويك نيستند. اما آنها هم مانند من به دمكراسي اعتقاد دارند. آنها معتقدند كه بايد تابع تودههاي سرباز بود." پس از صرف غذا چند نقشه در روي ميز گستردند. سرهنگ در حالي كه به نقاط علامت گذاري شده اشاره ميكرد: "امروز صبح ما در اينجا موضع داشتيم، ولاديميركيريلوويچ! گروه شما كجا است؟" سروان خرلوف نقطهاي را نشان داد و گفت: "طبق دستور ما مواضع اين جاده را اشغال كرديم. "كارساوين در ساعت پنج به كمك من شتافت."
درهمين لحظه در اتاق باز شد و رئيس كميته هنگ با سرباز ديگري به درون آمد. آنها هم به گروه اطراف سرهنگ اضافه شده و به نقشه چشم دوختند. سرهنگ گفت:
"بسيار خوب، حالا كازاكها از قلمرو ما ده كيلومتر عقب رفتهاند. فكر نميكنم لازم باشد مواضع جلوتر را تصرف كنيم. آقايان، امشب شما خطوط فعلي را نگاه داريد و مستحكم كنيد ..."
رئيس كميته ميان حرف او دويد و گفت: "ببخشيد! دستور رسيده كه با سرعت تمام پيشروي كنيم و فردا صبح در "كاچينا" با نيروهاي كازاك دستوپنجه نرم كنيم. ضرورت دارد كه شكست فاحش و خردكنندهاي به آنها بدهيم. لطفا" ترتيبات مناسب براي كار بدهيد!"
سكوت كوتاهي برقرار شد. سپس سرهنگ بارديگر متوجه نقشه گرديد و گفت:
"بسيار خوب، استفانگئورگيهويچ، خواهشمندم شما ..." سپس با سرعت تمام در حالي كه نقاطي را با مداد آبي علامتگذاري ميكرد دستوراتي داد. گروهبان به طريق تندنويسي همه را يادداشت ميكرد. آنگاه گروهبان از اتاق خارج گرديد و پس از ده دقيقه دستورها را ماشين زده در ميان يك كارتن با خود باز آورد. رئيس كميته نسخه ماشين شده را با نسخهاي كه در جلو داشت مطابقه كرد و در حالي كه از جا بر ميخاست گفت: "بسيار خوب!" نسخه كاربني را تا كرد و در بغل گذاشت، دستور را امضاء كرد. مهر گردي از جيب بيرون آورد و به آن زد و تسليم سرهنگ كرد. در اينجا ديگر انقلاب حس ميشد.
با اتومبيل ستاد به "تزارسكويهسهلو" بازگشتيم. در عمارت ستاد باز هم سربازها، كارگران و ناويان مثل سيل داخل و خارج ميشدند. بازهم تودهاي از كاميونها، تانكها، يك توپ جلو در و سروصداي شادمانه پيروزي غيرمنتظره. يك دوجين گاردسرخ به سمت جمعيتي كه در ميان آنها يك كشيش ايستاده بود فشار ميآوردند. آنها مي گفتند: "اين "باباايوان" است" كه براي كازاكها در موقع ورود به شهر دعا كرده است. بعدا" شنيدم "باباايوان" را تيرباران كردهاند. در همين حال ديبنكو از عمارت خارج شد و دستوراتي به اطرافيان داد. رولور بزرگ خود را مثل هميشه در دست داشت. ديبنكو روي صندلي عقب يك اتومبيل كه در آنجا ايستاده بود خزيد. كسي همراه ديبنكو نبود. اتومبيل به راه افتاد. ديبنكو به "كاچينا" ميرفت تا ضربه جديدي به كرنسكي وارد آورد. نزديك غروب ديبنكو به مرز شهر رسيد. از اتومبيل پياده شد و بقيه راه را پياده طي كرد. او چه مذاكراتي با كازاكها انجام داد- هيچكس نميداند؛ ولي واقعيت اين است كه ژنرال كراسنوف با ستادش و چندين هزار كازاك اسلحه را بر زمين گذاشتند و حتي كرنسكي توصيه كرد كه اين كار انجام شود. ما در اينجا گفتههاي سرهنگ كراسنوف را در روز چهارده نوامبر درباره كرنسكي ميآوريم:
"كاچينا- چهارده نوامبر 1917
"امروز صبح ساعت سه بعد از نيمه شب، كرنسكي مرا نزد خود خواند. او بياندازه عصباني بود و به من گفت: "ژنرال! شما به من خيانت كردهايد. كازاكهاي شما بدون استثناء گواهي ميدهند كه شما ميخواستيد مرا توقيف كنيد و به ناويان تحويل دهيد." من جواب دادم: "البته، در اين باره صحبتهايي هست و علاوه بر اين من اطلاع دارم كه شما در هيچ جا ديگر طرفدار نداريد."
"افسران هم همين را ميگويند؟"
"بديهي است، بخصوص افسران با شما موافق نيستند."
"حالا من چه بايد بكنم؟ خودم را بكشم؟"
"اگر شما آدم با شرفي باشيد، همين الآن با يك بيرق سفيد به پطروگراد و كميته انقلابي نظامي خواهيد رفت و به مثابه رئيس دولت موقت با آنها وارد مذاكره خواهيد شد."
"بسيار خوب، من اين كار را خواهم كرد."
"من به شما محافظ خواهم داد و از يك ناوي هم خواهش خواهم كرد كه شما را بدرقه كند."
"نه، نه، فقط ناوي نباشد!" و ادامه داد: " درست است كه ديبنكو اينجا بوده؟ اين حقيقت است؟"
"من ديبنكو را نميشناسم. او كيست؟"
"دشمن من!"
"درآن صورت كاري نميتوان كرد. اگر كسي مقامي والا را اشغال ميكند بايد حساب همه اينها را بكند."
"بسيارخوب، من امشب خواهم رفت."
"امشب؟ اين كار به مثابه فرار تلقي خواهد شد. بايد آرام و آشكار و طوري از اينجا برويد كه همه كس ببيند و كسي نتواند بگويد كه فرار كردهايد!"
"حق با شما است! پس شما هم بايد به من محافظي بدهيد كه بتوانم به او اطمينان كنم."
"بسيارخوب!"
سرهنگ كراسنوف ادامه ميدهد:
"من رفتم بيرون و "روساكوف" كازاك را از هنگ ده "دون" صدا كردم، به او فرمان دادم ده كازاك انتخاب كند تا آنها فرمانده كل را بدرقه كنند. نيم ساعت ديگر كازاكها اطلاع دادند كه كرنسكي در خانهاش نيست و فرار كرده است. من فوري اعلام خطر كردم و فرمان دادم كه پي او بگردند- با اين فرض كه او هنوز نتوانسته است "كاچينا" را ترك كند. ولي او را پيدا نكردند..." كرنسكي فرار كرده بود- تنها، با لباس ناويان. و او بدين ترتيب احترام كمي را كه شايد هنوز بين مردم روسيه داشت، از دست داد.
من جلو يك كاميون كه كارگري آن را ميراند و مملو از گاردسرخ بود سوار شده به پطروگراد بازگشتم. ما روغن اتومبيل نداشتيم و بدين ترتيب چراغهايمان نميسوخت. جاده مملو از ارتش پرولتاريا بود كه به سر خانه و زندگي خود باز ميگشتند و يا افراد ذخيرهاي كه ميرفتند تا جاي آنها را بگيرند. كاميونهاي عظيم نظير كاميون ما، ستونهاي توپخانه، اتومبيلها- همه مانند ما بدون چراغ در دل تاريكي در حركت بودند. ما ديوانه وار و غريو كنان ميرفتيم و به راست و چپ ميپيچيديم تا از تصادم، كه در اين شرايط ناگزير بود، جلوگيري كنيم وبا ناسزاهاي پيادهها بدرقه ميشديم.
كارگر سالخورده- راننده كاميون ما- با يك دست فرمان كاميون را تنظيم ميكرد و با دست ديگر با اشاره به پايتخت غرقه در روشنايي، در حالي كه آثار سرور از سيمايش نمايان بود، گفت:
"حالا ديگر همه پطروگراد مال من است، مال خودم!"
فصل دهم
مسكو
كميته انقلابي نظامي با همان قدرت كاهش ناپذير، حمله پيروزمندانه خود را گسترش ميداد.
"چهارده نوامبر:
"به همه كميتههاي ارتشها، لشكرها، هنگها و به همه شوراهاي نمايندگان كارگران، سربازان، دهقانان، به همه، به همه، به همه:
"بنابر توافق بين كازاكها، يونكرها، سربازان و ملوانان و كارگران، قرار شد كه الكساندرفيودورويچ كرنسكي به دادگاه علني خلق سپرده شود. تقاضا داريم كرنسكي را دستگير كرده به دادگاه خلق بسپاريد. تقاضا ميكنيم كرنسكي را دستگير كرده به نام سازمانهاي نامبرده بخواهيد كه براي تسليم شدن به دادگاه فورا" در پطروگراد حاضر گردد."
"امضاءها: كازاكهاي تيپ سواره شماره يك آسوري، كميته يونكرهاي پارتيزاني حومه پطروگراد، نمايندگان ارتش پنجم، كميسر خلق- ديبنكو."
كميته نجات ميهن و انقلاب، دوما وكميته مركزي حزب سوسياليستهاي انقلابي،كه عضويت كرنسكي راافتخارخود ميدانستند، همه به اين خواست اعتراض ميكردند و ادعا داشتندكه كرنسكي تنها دربرابرمجلس مؤسسان مسؤل است.
عصرشانزدهم (سوم) نوامبر من شاهد حركت دو هزار تن از افراد گاردسرخ بودم كه با اركسترنظامي ارتش مارش "مارسهيز" مينواختند واز خيابان "زاگورودني" ميگذشتند و چقدر اين مارش با احوال اين نظاميان مطابقت داشت: پرچمهاي آنان كه رنگ خون داشت بر بالاي سر صفوف انبوه كارگران كه از رفقاي خود- مدافعين پطروگرادسرخ- استقبال ميكردند، در اهتزاز بود. آنان-زن و مرد- در تاريك وروشن غروب سردگام برميداشتند و سرنيزه تفنگهايشان بالاي سرشان تكان ميخورد. آنان درخيابانهاي نيمهتاريكي كه از كثرت گِلولاي ليز بود ميرفتند وتودههاي بورژوا درحال سكوت، باتحقير ولي هراسآلود، به آنان مينگريستند.
همه عليه آنها بودند: دلالها، محتكرين، نزولخورها، افسران ارتش، ملاكين، رجال سياسي، معلمين، دانشجويان، شاغلينكارهاي آزاد، دكانداران، كارمندان، صاحبان مناصب، همه احزاب سياسي ديگر از بلشويكها نفرت داشتند- نفرت به شديدترين وجه ممكن! كارگران ساده، ملوانان، سربازاني كه به انقلاب وفادار مانده بودند، دهقانان بيزمين و يك عده انگشتشمار- تنها يك عده انگشتشمار از روشنفكران طرفدار شوراها بودند.
دردور افتادهترين نقاط روسيه بيكران كه در سراسر آن جنگهاي شديد خياباني جريان داشت خبر تارومار شدن كرنسكي مانند بانگ رعدآساي پيروزي پرولتاريا طنين افكند: در كازان، در ساراتوف، در نووگورود، در وينيتسا كه خيابانهايش از خون رنگين شده بود، در مسكو كه بلشويكها توپخانه را به سوي آخرين دژ بورژوازي در كرمل آتش كرده بودند.
"آنها كرمل را به گلوله بستهاند!" اين خبر در پطروگراد دهان به دهان ميگشت و ايجاد وحشت ميكرد. آنها كه از مسكو ميآمدند داستانهاي وحشتانگيزي حكايت ميكردند: هزاران نفر كشته شدهاند و خيابان "تهورسكايا" و پل "كوزنتسكي" شعلهور است؛ كليساي "واسيليبلاژني" به ويرانهاي مبدل شده و از آن دود برميخيزد؛ كليساي "اوسپنسكي" ويران گشته، دروازه "اسپاسكي" در كرمل دارد فروميريزد؛ مجلس دوما به آتش كشيده شده است.
هيچيك از كارهايي كه بلشويكها انجام داده بودند با اين توهين بزرگ نسبت به مقدساتي كه در قلب روسيه مقدس انجام پذيرفته بود، نميتوانست قابل قياس باشد. مؤمنين صداي غرش توپها را كه درست به صورت كليساي اسلاو ميخورد و قدسيترين قدسيهاي ملت روس را خرد و خاكشير ميكرد، ميشنيدند!
پانزده (دوم) نوامبر كميسر خلقي آموزش( لوناچارسكي) در جلسه شوراي كميسرهاي خلق، هقهقكنان و فريادزنان از جلسه خارج شد: "من نميتوانم اين را تحمل كنم، من نميتوانم اين ويرانگري وحشتناك زيبايي را تحمل كنم!"
عصر آن روز روزنامهها خبر استعفاي او را به شرح زير درج كردند:
"من هم اكنون از كساني، كه با چشم خود آنچه را كه در مسكو گذشته، ديده بودند شنيدم: كليساي "واسيليبلاژني" و كليساي "اوسپنسكي" ويران ميشود؛ كرمل كه در آن اينك مهمترين ذخاير هنري پطروگراد و مسكو جمع شده بمباران ميشود؛ هزاران نفر تلف شدهاند؛ نبرد با خشونت حيواني تشديد ميشود؛ چه خواهد شد؟ تا كجا ميتوان پيش رفت؟ من نميتوانم اينها را تحمل كنم. پيمانه صبر من لبريز شده است. قدرت جلوگيري از اين وضع وحشتبار را ندارم. نميتوان زير يوغ انديشههايي كاركرد كه به حد ديوانگي رسيده است. به اين دليل من از شوراي كميسرهاي ملي استعفا ميدهم. من تمام سنگيني اين تصميم را احساس ميكنم، ولي بيش از اين نميتوانم ..."
درجريان آن روز گاردسفيد و يونكرها كرمل را تسليم كردند. آنان را بدون مزاحمت آزاد گذاشتند. در قرارداد صلح نوشته شد:
"1- كميته امنيت اجتماعي به موجوديت خود پايان ميدهد."
"2- گاردسفيد اسلحه خود را تسليم كرده منحل ميشود. افسران اسلحهاي را كه جزء درجه آنهاست نگه ميدارند؛ در مدارس يونكرها، تنها آن اسلحههايي باقيميمانند كه براي امر تعليمات ضرورت دارد؛ يونكرها بقيه سلاحها را پس ميدهند؛ كميته انقلابي نظامي آزادي و مصونيت فردي همه افراد را ضمانت ميكند."
"3- براي اجراي امر خلعسلاح به نحوي كه در بالا گفته شد كميسيوني از كميته انقلابي نظامي، نمايندگان فرماندهي و نمايندگان سازمانهاي ميانجي تشكيل ميشود."
"4- از هنگام امضاء قرارداد صلح هردو طرف دستور قطع آتش و هرگونه عمليات جنگي را صادر كرده براي اجراي اين دستور تدابير قطعي عملي اتخاذ خواهند كرد."
"5- پس از امضاء موافقتنامه همه اسرا از از هردو سو آزاد ميشوند..."
دو روز است كه بلشويكها بر مسكو مسلط شدهاند. ساكنين هراس زده شهر از زيرزمينها بيرون آمده به سراغ خويشاوندان و نزديكان خويش رفتهاند كه احتمالا" ممكن است در جريان جنگهاي خياباني كشته شده باشند. باريكادها را از خيابانها برچيدهاند. با اينحال افسانه ويراني مسكو بيشتر و بيشتر وسعت ميگيرد. وسعت اين شايعات بود كه همه ما را وادار كرد دستهجمعي به سوي مسكو عزيمت كنيم تا به چشم خود جريان را از نزديك ببينيم.
در واقع پطروگراد، اگرچه دهها سال است كه مقر دولت روسيه است، همچنان يك پايتخت تصنعي باقي مانده است. روسيه واقعي مسكو ميباشد- روسيه بدانگونه كه در گذشته بوده، و در آينده خواهد بود. در مسكو است كه امكان مييابيم مناسبات واقعي مردم روسيه را نسبت به انقلاب احساس كنيم.
دو هفته ديگر گذشت. كميته انقلابي نظامي پطروگراد با حمايت كاركنان ساده راهآهن، ايستگاه نيكلايفسكي را تصرف كرده و قطارهاي مملو از ملوانان و گاردسرخ را يكي پس از ديگري به جنوب شرقي ميفرستد. در اسمولني به ما پروانه خروج دادند كه بدون آن هيچكس حق خروج از شهر را نداشت. بلافاصله پس از رسيدن قطار تودههاي سربازان ژنده پوش كه كيسههاي پر از خواربار بردوش داشتند به سوي واگونها هجوم بردند. درها را از جاي كنده و شيشه پنجرهها را ميشكستند. تمام كوپهها و دالانها پرشد. حتي بسياري در روي بام واگونها جاي گرفتند. به هر زحمتي بود سه نفر از ما به زحمت خودمان را به كوپه خودمان رسانديم. اما بلافاصله قريب بيست سرباز خود را به كوپه انداختند. اينكوپه تنها براي چهار تن جا داشت. ما بحث ميكرديم و طلب ميكرديم و مأمور قطار از ما پشتيباني ميكرد. اما سربازان فقط ميخنديدند- دليلي نميديدند كه به راحتي يك مشت بورژوا بيانديشند! ما اعتبارنامههاي خودمان را كه در اسمولني داده بودند نشان داديم. سربازان بلافاصله تغيير روش دادند. يكي از آنها فرياد زد: "رفقا! از اينجا برويم. اينها رفقاي امريكايي هستند. آنها از سي هزار ورستي آمدهاند تا انقلاب ما را ببينند- قاعدتا" خيلي خستهاند."
سربازان خيلي مؤدبانه از ما معذرت خواستند و از كوپه بيرون رفتند. به زودي فهميديم كه آنها دَر كوپه مجاور را شكستند و وارد آنجا شدند. اين كوپه را دو نفر روس چاقوچله و خوش لباس كه به مأمور قطار رشوه داده بودند اشغال كرده و در را از داخل بسته بودند.
ساعت كمابيش هفتونيم بعدازظهر بود كه ما راه افتاديم. لوكوموتيو بخاري كوچك و كمقدرت كه با هيزم كار ميكرد قطار دراز اضافه بر ظرفيتش را به زحمت به دنبال خود ميكشيد و اغلب ميايستاد. سربازاني كه پشت بام جاي گرفته بودند پاشنه ميكوبيدند و ترانههاي حزنانگيز دهقاني ميخواندند. راهروها چنان مملو بود كه عبور از آنها ميسر نميشد. سرتاسر شب بحثهاي شديد سياسي جريان داشت. هرچند گاه سروكله مأمور قطار پيدا ميشد كه طبق معمول بليط ميخواست. اما غير از ما تقريبا" هيچكس بليط نداشت و مأمور پس از نيمساعتي دعوا مأيوس ميشد و بيرون ميرفت. هوا سنگين و بدبو و پر از دود بود. اگر پنجرهها شكسته نشده بود قطعا" ما آن شب خفه شده بوديم.
صبح روز بعد دنيا را پر از برف ديديم. سرما شدت داشت. در حدود ساعت دوازده زني دهقاني با سبدي پر از تكههاي نان و كتري بزرگي پر از آب جوش ولرم كه فقط رنگ آن به قهوه شباهت داشت پيدا شد. از آن پس ديگر هيچ چيز نديديم جز همان قطار لرزان و مملو از مسافر كه ساعت به ساعت ميايستاد و جز تعداد بسيار معدودي ايستگاه كه تودههاي مردم گرسنگي كشيده به بوفه ميريختند و در يك چشم به هم زدن ذخيره بسيار ناچيز آن را تهي ميكردند.
دريكي از اين ايستگاهها بود كه من "نوگين" و "ريكوف" را ديدم. اين دو كميسر كه از كميته مركزي جدا شده بودند به مسكو ميرفتند تا شكايت خود را در برابر شوراي خودشان مطرح كنند. "بوخارين" هم آنجا بود- مردي كوتاه قد با ريش حنايي و چشماني كه تعصب از آن ميباريد. درباره او ميگفتند: "او از لنين هم چپتر است ..."
زنگ سوم نواخته ميشود. ما به قطار ميپريم و در راهرو پر از توده مردم و پرسروصدا براي خود راه باز ميكنيم ... اين توده بطور خارقالعادهاي خوش قلب است- همه ناراحتيها را با نرمي و آرامش و با خوشقلبي تحمل ميكند. اين توده به طور بيپايان به بحث و مجادله مشغول است- درباره همه مسائل جهان: از اوضاع پطروگراد گرفته تا نحوه سازماندهي تريديونيونهاي انگليسي و با معدودي افراد بورژوا كه در قطار هستند به مجادله ميپردازند. تا آنگاه كه به مسكو برسيم تقريبا" در هر واگن كميتهاي براي بدست آوردن و توزيع خواربار تشكيل ميشد و اين كميتهها هم به فراكسيونهاي سياسي تجزيه ميشدند و فورا" به بحث درباره اصول اساسي ميپرداختند.
ايستگاه مسكو كاملا" خالي بود. به نزد كميسر رفتيم تا براي بازگشت بليط تهيه كنيم- جوان تلخرويي با لباس نظامي و درجه ستواني بر روي دوشها. چون اعتبارنامه خود را كه از اسمولني داشتيم نشان داديم او از خود بيخود شد و فرياد زد كه بلشويك نيست، بلكه نماينده كميته امنيت اجتماعي است. وضع جالبي است!- در بحبوحه غوغا و شلوغي عمومي كه در نتيجه تسخير شهر پيش آمده بود پيروزشدگان ايستگاه اصلي راهآهن شهر را فراموش كردهاند!
درآن حوالي حتي يك درشكه هم وجود نداشت. از چندين كوي (كوارتال) گذشتيم تا آنچه را كه ميخواستيم يافتيم. درشكهچي كه سر و روي خود را تا به حد خندهآوري پيچيده بود روي درشكه چرت ميزد. "تا مركز شهر چند ميگيري؟" درشكهچي سر خود را خاراند و گفت: "باور نميكنم در مهمانخانه بتوانيد جا پيدا كنيد، ولي به هرحال با يك صدي شما را ميبرم ..." قبل از انقلاب تنها دو روبل ميبايست پرداخت. ما شروع كرديم به چانه زدن، ولي او شانههايش را بالا انداخت و گفت: "در چنين اوضاع و احوالي هيچكس به آنجا نميرود، رفتن به آنجا شجاعت ميخواهد!" ما نتوانستيم بيش از پنجاه روبل تخفيف بگيريم. در همان حال كه از خيابانهاي پر از برف و بسيار كمنور ميگذشتيم درشكهچي از حوادثي كه در جريان جنگ شش روزه برايش پيش آمده بود حكايت ميكرد: "داري براي خودت ميروي، يا يك گوشه ايستادهاي، ناگهان بوم بوم بوم يك نارنجك اينجا، بوم بوم بوم يكي ديگه، تق تق يك مسلسل ... به اسبها تازيانه ميزنم و خودم را به سرعت كنار ميكشم، ولي در تمام اطراف اين شياطين عربده ميكشند. تا ميآيي كوچه آرامي را پيدا كني و ميايستي و چرت ميزني، بوم بوم بوم بازهم يك نارنجك تازه! اينها شيطانند، راستي شيطانند! پدرسوختهها! راستي كه پدرسوختهها!"
درمركز شهر خيابانها پوشيده از برف مانند كسي كه پس از بيماري به استراحت پرداخته است، ساكت و آرام، دراز كشيدهاند. به ندرت چراغي، به ندرت عابر شتابزدهاي! باد يخ زده تا مغز استخوان نفوذ ميكند. ما به اولين هتلي كه پيش آمد ريختيم. در هتل دو شمع ميسوخت.
"البته ما اتاقهاي بسيار راحتي داريم، اما همه شيشههاي آنها شكسته است- اگر آقايان با هواي آزاد مخالف نباشند ..."
درخيابان "تهورسكايا" شيشههاي مغازهها شكسته و سنگفرش خيابان كنده شده و گاه گودالي كه از اصابت گلوله به وجود آمده به چشم ميخورد. ما از هتلي به هتل ديگر ميرفتيم. برخي پر بودند. در برخي ديگر صاحبان وحشت زده يكنفس تكرار ميكردند "جا نداريم، اتاق نداريم." در خيابان اصلي كه در آن بانكها و مؤسسات بزرگ قرار داشت جاي گلولههاي توپخانه بلشويكها به چشم ميخورد. يكي از كاركنان شوروي به من گفت: "اگر ما دقيقا" جاي يونكرها و گاردسفيدها را نتوانستيم تعيين كنيم، ولي صندوقهاي پول آنها را كوبيديم."
سرانجام ما را در هتل عظيم ناسيونال جاي دادند (هرچه باشد ما خارجي بوديم و كميته انقلابي نظامي و عده داده بود مسكن اتباع خارجي را تأمين كند.) صاحب هتل پنجرههاي طبقه بالا را به ما نشان داد كه با گلوله شراپنل درهم شكسته بود. وي درحالي كه مشتهاي گره كرده خود را به سوي بلشويكهاي فرضي حواله ميداد فرياد زد: "حيوانها! صبر كنيد! روزي خواهد رسيد كه حساب پس بدهيد. تا چند روز ديگر اين دولت مسخره شما به درك واصل خواهد شد. آن وقت به شما نشان خواهيم داد."
ما درغذاخوري گياهخواران با نام عجيب "من هرگز نميخورم" كه به در و ديوار آن عكسهاي تولستوي چسبيده بود شام خورديم. پس از شام بيرون آمديم تا اندكي در خيابانها گردش كنيم.
شوراي مسكو در ساختمان باشكوهي واقع در ميدان "اسكوبليف" كه سابقا" كاخ استانداري بود جاي گزيده بود. بر در ورودي، گاردسرخها كشيك ميدادند. از پلههاي مجلس، كه برديوارهاي آن اعلانهاي مربوط به اجلاسيههاي كميتهها و يا پيامهاي احزاب سياسي چسبانده شده بود، بالا رفتيم و از چندين سالن پذيرايي بزرگ و شكوهمند كه بر ديوارهاي آنها تابلوهايي در قالب طلا آويخته بود گذشتيم و به سالن مجلس مزين به لوسترهاي عالي كريستال و چوب پردههاي آب طلا وارد شديم. صداي حرف زدن آرام عده زيادي با تقو توق چندين ماشين خياطي سالن را پر ميكرد. كف سالن و روي ميزها نوارهاي درازي از پارچههاي سرخ و سياه گسترده بودند و در حدود پنجاه تن زن براي اجراي مراسم به خاك سپردن قربانيان انقلاب نوار و پرچم ميبريدند و ميدوختند؛ صورت كوچك آنها پر از چينوچروك و در اثر محروميت و فقر، سخت و خشن شده بود؛ غمزده و عبوس كار ميكردند؛ بسياري اشك بر چشم داشتند- ارتش سرخ تلفات سنگين داده بود.
دركنج اتاق، "روگوف" پشت ميز تحرير قرار داشت؛ بلوز سياه رنگ مخصوص كار پوشيده بود. صورتش هوشمند مينمود و روي بيني عينك داشت؛ از ما دعوت كرد كه در مراسم تدفين كه فردا صبح اجرا ميشد به همراه اعضاي كميته اجرائيه شركت كنيم. وي گفت:
"به منشويكها و اسارها هيچ چيز نميتوان آموخت. آنها به اقتضاي عادت هم شده تمايل به سازش دارند. تصورش را بكنيد! به ما پيشنهاد ميكنند كه مراسم تدفين را با يونكرها مشتركا" برگزار كنيم."
مردي با شنل و كلاه كميته سربازي از سالن ميگذشت؛ به نظرم آشنا آمد. "ملنيچانسكي" را شناختم. من او را در "بايون" (واقع در ايالت نيوجرسي امريكا) در جريان اعتصاب معروف مؤسسات كمپاني "استاندارداويل" ملاقات كرده بودم. وي آن ايام ساعتساز بود. جورجملچر نام داشت. به طوري كه خود اظهار ميداشت اينك دبير اتحاديه سنديكاهاي فلزكاران مسكو است و در جريان جنگهاي خياباني شش روزه كميسر كميته انقلابي نظامي بوده است. وي لباسهاي ژنده و پاره شدهاش را به من نشان ميدهد و ميگويد:
"ملاحظه ميفرماييد؟ وقتي يونكرها براي بار اول در كرمل پيدا شدند، من با افراد دلاورمان آنجا بودم. مرا به زير زمين انداختند؛ پالتو و پول و ساعت مرا گرفتند، حتي حلقه انگشتر را از انگشتم به درآوردند. حالا مجبورم با اين پاره پورهها راه بروم."
وي درباره جنگ شش روزه، كه مسكو را به دو اردوگاه تقسيم كرده بود، بسيار چيزها به من گفت. دوماي مسكو برخلاف دوماي پطروگراد يونكرها و گاردسفيدها را مستقيما" رهبري ميكرد. "رودنف" رئيس شهرباني و "مينور" رئيس دوما عمليات كميته امنيت اجتماعي و لشكريان را اداره ميكردند. "ريابتسف" فرماندار نظامي شهر نظريات دمكراتيك داشت و به هيچوجه معتقد نبود كه ميبايست عليه كميته انقلابي نظامي مبارزه كرد. دوما بود كه وي را ناگزير به شركت در چنين نبردي كرد. اشغال كرمل به موجب اصرار رئيس شهرباني انجام گرفت. وي تأكيد كرده بود كه "اگر شما كرمل را تصرف كنيد بلشويكها جرأت نميكنند به شما تيراندازي كنند."
طرفين متخاصم ميكوشيدند يكي از هنگهاي سربازخانه را كه در اثر عطالت طولاني از روحيه افتاده است به سوي خود جلب كنند. اين هنگ جلسه تشكيل داد و اوضاع را بررسي كرد. سرانجام سربازان تصميم گرفتند همچنان بيطرف بمانند و به كار خود يعني فروش سنگ فندك و تخمه آفتابگردان به پردازند. "ملنيچانسكي" اضافه كرد:
"بدتر از همه اين كه ما ناگزير بوديم نيروهاي خودمان را در همان حال جنگ سازمان بدهيم. دشمنان بيشمار ما خود ميدانستند چه ميخواهند، اما در ميان ما سربازان، شوراي خود را جداگانه تشكيل دادند و كارگران، شوراي خود را – دعواي بزرگي كه نميتوانستند بين خود حل كنند آن بود كه نقش فرماندهي با كي باشد. برخي از هنگها پيش از اين كه موضع خود را روشن كنند تا چندين روز ميتينگ دادند. آنگاه كه افسران ناگهان ما را ترك كردند ما بدون ستاد مانديم."
وي تابلوهاي زنده بسياري در برابر چشم ما ترسيم كرد. يك روز در هواي سرد خاكستري وي در كنج "نيكيتسكايا" كه با مسلسل گلوله باران شد ايستاده بود. همانجا يك دسته از بچههاي شيطان جمع آمدند. آنها براي خودشان بازي تازهاي اختراع كرده بودند. آنگاه كه گلوله باران اندكي آرام ميشد آنها عرض خيابان را زير پا گذاشتند و از سمتي به سمت ديگر ميدويدند. تمامي آنها علاقه شديدي به اين بازي نشان ميدادند. عده زيادي از آنها كشته شدند، اما ديگر همچنان با شور و شوق از اين سمت به آن سمت ميدويدند.
شب هنگام من به جلسهاي كه در"دوريانسكويه"تشكيل ميشد رفتم.آنجا بلشويكهاجمع بودند تا گزارش "نوگين" ، "ريكوف" وديگران راكه ازشوراي كميسرهاي خلق ميآمدند بشنوند. جلسه درسالن تآتر تشكيل شده بود. دراين سالن دررژيم پيشين آرتيستهاي آماتور كمديهاي فرانسوي را براي تماشاچياني كه از افسران و بانوان عاليمقام تشكيل ميشد به نمايش ميگذاشتند.
درآغاز تنها روشنفكران درسالن نشسته بودند. آنها نزديك مركزشهر زندگي ميكردند. "نوگين" سرگرم سخنراني بود و اكثريت جلسه با او اظهار موافقت ميكرد. كارگران خيلي ديرتر پيداشان شد. آنها درحومه شهر زندگي ميكردند و آن روزها تراموايي كارنميكرد. درحدود نيمه شب بود كه آنها به دستههاي ده دوازده نفري از پلهها شروع كردند به بالا آمدن؛ اندامهايي درشت و محكم و لباسهايي خشن داشتند و تازه از ميدان جنگ بر ميگشتند. در تمام مدت يك هفته لب به دندان گزان جنگيده و جلو چشم خويش ناظر مرگ رفقايشان بودند. تا باز جلسه شروع شد، آنها "نوگين" را به باد تمسخر گرفتند و به او ناسزا ميگفتند. تلاش وي براي تبرئه خودش به جايي نميرسيد. كسي به حرف او گوش نميداد. او شوراي كميسرهاي خلق را در اوج جنگ رها كرده و از پست خود گريخته است. كسي را با مطبوعات بورژوايي كاري نيست. اينجا در مسكو ما چنين مطبوعاتي نداريم. حتي دوماي شهر هم منحل شده است. "بوخارين" خشمگين و با منطق كوبنده از پشت تريبون "نوگين" را له و لورده كرد. شركتكنندگان چشمان آتشبار خود را به او دوخته بودند. قطعنامه ديگري كه از اقدامات شوراي كميسرهاي خلق دفاع ميكرد با اكثريت قاطع تصويب شد. بدين نحو مسكو حرفهاي خود را زد.
مدتي از شب گذشته بود كه از كوچههاي خلوت گذشته و از دروازه "ايبهريان" به سوي ميدان سرخ در مقابل كرمل رفتيم. كليساي "واسيليبلاژني" با سقفهاي گنبدي تودرتو، و شكوه و جلال افسانهاي خود در دل تاريكي دنيايي بود از رمز و ابهام؛ هيچگونه علامت خرابي در آن ديده نميشد. در يك سمت ميدان برجها و باروهاي تيره كرمل گردن بر افراخته بود. نور شعلههاي ناپيدا بر روي ديوارهاي بلند ميرقصيدند. از اطراف قصر جسيم صداهايي به گوش ميرسيد و نيز صداي بيل و كلنگ شنيده ميشد. ما جلوتر رفتيم. در پاي ديوارها كومههايي از خاك و سنگ بر روي هم توده شده بود. ما از اين كومهها بالا رفتيم و آن طرف به گودالهاي بزرگي به عمق ده تا پانزده پا و به درازي پنجاه يارد برخورديم. صدها سرباز و كارگر را مشاهده كردم كه در روشنايي تودههاي بزرگ آتش مشغول كندن زمين هستند.
دانشجوي جواني به زبان آلماني با ما شروع به صحبت كرد: "اينجا گورستان رفقاي ما است. ما فردا بايد پانصد تن از افراد پرولتاريا را كه در انقلاب جانباختهاند در اينجا به خاك بسپاريم."
وي ما را پايين به ميان اين گودالها برد. بيلها و كلنگها با سرعت ديوانهوار حركت ميكردند و بر ارتفاع كومهها ميافزودند. در بالاي سر ما آسمان پر از ستاره بود و ديوارهاي قصر امپراطوري تا بينهايت به سوي آن بالا ميرفت. جوان دانشجو گفت:
"اينجا، در اين مكان مقدس- مقدسترين نقاط روسيه- ما مقدسترين مردم را به خاك خواهيم سپرد. در جاي تزارها، تزارهاي ما- تزارهاي مردم خواهند آرميد."
بازوي وي به علت گلولهاي كه حين جنگ به آن اصابت كرده بود باند پيچي شده و به گردنش آويخته بود. نگاهي به بازوي خويش افكند و گفت:
"شما خارجيها با ديد تحقير به ما نگاه ميكنيد كه چرا ما يك سلطنت قرون وسطايي را در اين مدت دراز تحمل كردهايم. اما ما ميديديم كه تزار تنها جبار جهان نيست، سرمايهداري بدتر از آن است و در همه كشورهاي جهان سرمايهداري امپراطور است. تاكتيك انقلابي روس بهترين روش است."
آنگاه كه ما ميخواستيم بازگرديم كارگران گودال، در حالي كه در آن هواي سرد عرق از پيشانيشان سرازير بود، خسته و فرسوده از گودال خارج گرديدند. از سمت ميدان سرخ گروه ديگري از مردم با شتاب فرا رسيدند. آنها به داخل گودالها سرازير شدند، بيلها و كلنگها را برداشتند و شروع به كندن كردند- كندن و باز هم كندن.
بدين نحو در تمام مدت شب مردم داوطلب جاي يكديگر را ميگرفتند و بدون اينكه از سرعت كار خود بكاهند ميكندند. روشنايي سرد سپيده دم بر ميدان سرخ ميتابيد و نقاب سياهي را از چهره زمين پوشيده از برف سپيد ميدان سرخ بر ميگرفت. در اين لحظه ديگر گودالهاي گورستان تودهاي كه مانند دهاني باز خميازه ميكشيد حاضر و آماده شده بود.
پيش از سرزدن آفتاب برخاستيم و از كوچههاي تاريك گذشته به سوي ميدان اسكوبليف رفتيم. در اين شهر بزرگ حتي يك نفر هم براي نمونه ديده نميشد. اما از نقاط دور و نزديك يك صداي همهمهاي به سان صداي بادي عميق و آرام ميرسيد. در روشنايي نيمرنگ و ضعيف گروهي مرد و زن با پرچم هايي سرخ كه خطوطي بر روي آنها منقوش بود اجتماع كرده بودند. اينجا كميته اجرائيه مركزي شوراهاي مسكو بود.
هوا روشن شد. از نقاط دور صداهاي برهمي كه هر لحظه عميقتر و بلندتر ميشد و شباهت به يك صداي بم فوقالعاده درشت پيدا ميكرد شنيده ميشد. شهر از خواب برميخاست. ما به طرف ميدان "تهورسكايا" پيش رفتيم. پرچمها برفراز سرها در اهتزار بود. نمازخانههاي محلي در كوچهها همه مقفل و خاموش، و به همين نحو در كليساي باكره "ايبهريان" – محلي كه تزارها قبل از عزيمت به سوي كرمل براي تاجگذاري ميبايست در آنجا نماز بگذارند، جايي كه شب يا روز هميشه باز و پر از جمعيت بود و پيوسته شمعهاي روشن بر طلاها و نقرهها و جواهرات ترصيع شده در شمايل مقدس، نور ميپاشيدند، از آنگاه كه ناپلئون به مسكو راه يافت تا اين زمان، اينك براي نخستين بار شمعها خاموش بودند.
كليساي مقدس ارتدكس نيز نور سيماي خود را از مسكو – لانههاي افعيهاي نامقدس – كه كرمل را بمباران كرده بودند بازگرفته بود؛ كليساها تاريك، ساكت و چندشآور بودند. كشيشها ناپديد شده بودند؛ ديگر مرد خدايي نبود كه بر تابوت يك گارد سرخ نماز بگذارد؛ ديگر مردگان تقديس نميشدند، بر سر مزار اين كافران هيچ دعايي خوانده نميشد، "تيخون" – اسقف مسكو- ميرفت تا عنقريب شوراها را تكفير كند.
مغازهها هم بسته بودند. طبقات مالدار در درون خانهها خزيده بودند اما به علت ديگري. امروز روز مردم بود- روزي كه مانند خيزآبي كه به ساحل برخورد همانگونه طوفاني و مواج فرا ميرسيد.
از دروازه "ايبهريان" سيلي از انسانها جاري بود و ميدان وسيع سرخ را مردم فراگرفته بودند- هزاران تن از مردم. من توجه كردم كه انبوه مردم چون به مقابل كليساي "ايبهريان"، كه قبلا" همه كس در برابر آن به علامت احترام صليب بر سينه ميكشيدند، ميرسيدند، بدون توجه و اعتناع از كنار آن ميگذشتند.
ما با زور فشار راه خود را از ميان توده انبوه مردم به سوي ديوار كرمل گشوديم و در بالاي يكي از كومههاي خاك ايستاديم. قبل از ما چند تن ديگر به آنجا آمده بودند و از جمله "مورالوف" – سربازي كه به فرماندهي مسكو برگزيده شده بود: مردي بلند قامت، ساده و ريشو با صورتي نجيب.
ازميان تمام كوچهها و خيابانهايي كه به ميدان سرخ منتهي ميگرديد سيبلابي از انسانها جاري بود- هزاران و هزاران تن از آنها، همه با سيماي فقيرانه و رنج كشيده. يك گروه نظامي كه سرود انترناسيونال را مينواخت فرا رسيد و خودبخود اين سرود از همه دهانها مانند موج بادي كه برروي سطح دريا به وزد خارج گرديد- همانطور آرام و همانطور عميق. از روي ديوارهاي كرمل پرچمهاي سر به زير بزرگ آويخته شده بود- پرچمهاي سرخ كه با خطوط طلايي و سفيد بر روي آنها نوشته بودند: "جانباختگان آغاز انقلاب سوسياليستي جهاني"، زنده باد برادري كارگران جهان!"
باد تند و تلخي بر سطح ميدان ميوزيد و پرچمها را تكان ميداد. اينك ديگر كارگران كارخانههاي مختلف از نقاط دور با نعش مردگان خود فرا ميرسيدند. آنها را ميديديم كه از دروازه وارد ميشوند- با پرچمهايشان، با تابوتهاي سرخ تيره رنگ به رنگ خون- جعبههايي كه به طور ناشيانه از چوبهاي ناهموار و ناتراشيده ساخته شده و به رنگ سرخ درآمده بود، بر روي دوش مرداني عبوس كه اشك ريزان پيش ميآمدند، زنهايي كه آه ميكشيدند و فرياد ميكردند و يا با صورتهايي پريده رنگ همانند مرده همراه آنها بودند. بعضي از تابوتها باز و روپوشهاي آنها عقب زده شده بود. بر روي تابوتهاي ديگر پارچههاي زربفت و يا سيم بافت كشيده و يا كلاه سربازي بر روي آنها نصب كرده بودند- با تعداد زيادي حلقههاي گل مصنوعي زشت و بدنما.
اين صف از راه باريكهاي در بين جمعيت كه پيوسته باز و بسته ميشد به سوي ما پيش آمد. از ميان دروازه صف بيپاياني از پرچم سرخ، سايه روشن گوناگون، با خطوط طلايي و سيمين و چند پرچم از آنارشيستها به رنگ سياه با خطوط سپيد جلو ميآمد. گروه موزيكال نظامي اينك مارش عزاي انقلابي را ميسرود و بارديگر تودههاي عظيم مردم كه بدون حفاظ آنجا ايستاده بودند صدا به صداي آن دادند. رژه دهندگان با صداي گرفته و با بغض در گلو ميخواندند.
دربين كارگران كارخانهها دستههاي سرباز نيز با تابوتهاي خود، اسواران سواره در حال سلام به علامت احترام، با توپخانه و آتشبار كه علائم سرخ و يا سياه بر روي آنها – و گويي براي هميشه – نقش شده بود فرارسيد. بر روي پرچمهاي آن ها اين عبارت نقش شده بود: "زنده باد انترناسيونال سوم!" ، "ما خواهان صلحي شرافتمندانه، عمومي و دمكراتيك هستيم."
اين صفوف آرام آرام پيش ميآمدند تا به گورهاي كنار ديوار رسيدند. حاملين تابوت افتان و خيزان از كومهها بالا آمده و به سوي گودالها سرازير شدند. بسياري از آنها زن بودند- زنهاي كارگر كوتاه قامت، چاق و نيرومند. در پشت سر مردگان زنهاي ديگر فرارسيدند- زنهاي جوان و درهم شكسته، يا سالخورده با صورتهاي پرچين كه مانند حيوانهاي زخم خورد ناله ميكردند و ميكوشيدند تا به همراه پسران و شوهران خود در گورستان تودهاي بيارمند و آنگاه كه دستهاي نوازشگر جلو آنها را ميگرفتند فغان بر ميآوردند: تهيدستان يكديگر را اينچنين دوست ميدارند!
مراسم تشيع تمام مدت روز ادامه داشت. مردم از دروازه "ايبهريان" ميآمدند و از "نيكولسكايا" ميرفتند- رشتههاي قطع نشدني پرچمها محتوي جملهها و عباراتي اميد بخش، مژده برادري، پيشبينيهاي شگفت درباره آينده و در طرف ديگر انبوهي از پنجاه هزار تن مردمي كه سر قبرها ايستاده بودند- منظرهاي ابدي در برابر چشم كارگران همه جهان و اعقاب آنها.
پانصد تابوت را يكي يكي در درون گودال قرار دادند. تيرگي بر هوا مستولي ميشد و هنوز پرچمها فرا ميرسيدند و در برابر گور سرفرود ميآوردند. مارش عزا- سنگين و اندوهبار- همچنان مترنم بود و انبوه مردم صدا به صداي آن ميدادند. حلقههاي گل برشاخههاي بيبرگوبار درختان همانند شكوفههاي رنگين آويخته شده بود. دويست نفر انسان بيل در دست به ريختن خاك در درون گورها پرداختند. صداي برخورد خاك كه همچون باران به درون گودالها سرازير ميشد و از ميان همهمه مارش عزا به گوش ميرسيد با تابوتهاي درون گور بس غمانگيز و افسرده كننده بود.
چراغها روشن ميشد. آخرين پرچمها بر ميگشتند و آخرين زنها هرلحظه بر گشته با قيافه دژم به عقب سر خود مينگريستند. موج طوفاني پرولتاريا از ميدان بزرگ سرخ فرو مينشست.
ناگهان متوجه اين نكته شدم كه مردم صادق و فداكار روسيه ديگر نيازمند كشيشاني نيستند كه با دعا آنها را به آسمانها بفرستند. آنها همچنان بر روي زمين، ملكوتي برتر و عاليتر از هر آنچه آسمان ممكن بود به آنها عطا كند به وجود ميآوردند- ملكوتي كه مردن براي ايجاد آن موجب شرف و سرافرازي بود.
فصل يازدهم
تصرف حاكميت
اعلاميهي حقوق خلقهاي روسيه
"...اولين كنگره شوراها در ماه ژوئن اين سال حق خلقهاي روسيه را به تعيين آزادانه سرنوشت خويش اعلام داشت. دومين كنگره شوراها در اكتبر اين سال اين حق استرداد نشدني خلقهاي روسيه را قاطعتر و مشخصتر تصريح كرد.
شوراي كمسيرهاي خلقها در اجراء اراده كنگرههاي مزبور تصميم گرفت اساسهاي زيرين را پايه فعاليت خويش درباره مسئله مليتهاي روسيه قرار دهد:
"1- برابري و حق حاكميت خلقهاي روسيه؛"
"2- حق خلقهاي روسيه در تعيين آزادانه سرنوشت خويش تا حد جدايي و تشكيل دولت مستقل؛"
"3- الغاي تمام و هرگونه امتياز و يا محدوديتهاي مذهبي؛"
"4- رشد آزادانه اقليتهاي ملي و گروههاي اتنوگرافيك (نژادي-قومي) ساكن روسيه."
"فرامين مشخص ناشي از مواد فوق بيدرنگ پس از تشكيل كميسيون امور مليتها تدوين خواهد شد."
به نام جمهوري روسيه كميسر خلقها در امور ملتها
صدر شوراي كميسرهاي خلق يوسف جوگاشويلي- استالين"
و.اوليانوف (لنين)
بلافاصله "رادا"ي مركزي در كيف، اوكرائين را جمهوري مستقل اعلام داشت. سناي هلسينگفورس نيز به نام دولت فنلاند همين عمل را انجام داد. در سيبري و در قفقاز نيز "حكومتهاي" مستقل پيدا شدند. كميته عالي نظامي لهستان بيدرنگ تمام واحدهاي لهستاني را از ارتش روسيه جدا كرد، آنها را در سازمان واحدي به هم پيوست، كميتههاي آنها را منحل كرد و انضباط آهنين برقرار ساخت.
تمام اين "حكومتها" و "جنبششها" داراي دو وجه مشخص مشترك بودند: سردمداران آنها طبقات ثروتمند بودند، از بلشويكها هراس داشته و نسبت به آنان نفرت ميورزيدند. در بحبوحه تمام اين هرجومرج تغييرات گيجكننده، شوراي كميسرهاي خلق بهطور خستگي ناپذير به ايجاد نظامات سوسياليستي ادامه ميداد، فرمان پشت سر فرمان صادر ميشد: درباره تأمين اجتماعي، درباره نظارت كارگري، مقررات براي كميتههاي ارضي ايالتي، الغاي مناصب و قشربنديهاي اجتماعي، الغاي سيستم قديمي قضايي، ايجاد دادگاههاي خلقي ...
ارتشها يكي پس از ديگري، ناوگانها يكي پس از ديگري، هيئتهاي نمايندگي به پطروگراد ميفرستادند كه "شادمانه به حكومت نوين خلقي" تبريك ميگفتند.
يكبار من در برابر اسمولني هنگ فرسودهاي را ديدم كه تازه از سنگرها بازگشته بود. سربازان با اندامهاي استخواني و چهرههايي به رنگ گچ در برابر دروازههاي بزرگ صف كشيده بودند و چنان به اسمولني خيره بودند كه گفتي انتظار داشتند خود خدا را ببينند. بعضي از آنها عقابهاي امپراطوراي را، كه هنوز زينت بخش سردرها بود، با لبخند نگاه ميكردند. در اين هنگام دستهاي از گاردهايسرخ براي تعويض نگهبانان به اسمولني نزديك شد. تمام سربازان با كنجكاوي زيادي برگشتند تا آنها را تماشا كنند، زيرا درباره گاردهايسرخ زياد شنيده ولي هيچگاه آنها را نديده بودند. آنها از ته دل ميخنديدند و از صف خارج شده دست به شانه گاردسرخها ميكوبيدند و با شوخي و در عين حال با مسرت آنها را تشويق ميكردند.
حكومت موقت ديگر وجود نداشت. از دوم نوامبر ديگر روحانيون تمام كليساهاي پطروگراد دعا براي حكومت موقت را قطع كردند. ولي چنانكه خود لنين در كميته اجرائيه مركزي سراسر روسيه اظهار داشت تصرف حاكميت هنوز تازه شروع شده است. نيروهاي مخالف كه از اين حربه محروم شده بودند ولي هنوز اقتصاد كشور را در چنگال خويش داشتند به متلاشي ساختن زندگي اقتصادي كشور متوسل شدند و با تمام نيرو كوشيدند كه مانع كار شوراها شده آنها را در نظر مردم بياعتبار سازند.
اعتصاب كارمندان دولتي به خوبي سازمان داده شده و مخارج آن توسط بانكها و مؤسسات بازرگاني پرداخت ميكردند. تمام مساعي بلشويكها براي اينكه دستگاه حكومتي را بدست گيرند با مقاومت روبرو ميشد.
تروتسكي در وزارت امورخارجه حضور يافت. كارمندان از شناسايي وي امتناع ورزيدند و دَر بناها را از داخل قفل كردند. پس از آنكه درها شكسته شد همه آنها استعفا دادند. تروتسكي كليدهاي بايگانيها را خواست و كليدها را تنها پس از آنكه كارگران را براي شكستن قفلها فراخواند به وي تحويل دادند و آنگاه معلوم شد "نراتوف"- معاون سابق وزارت امورخارجه- اسناد مربوط به پيمانهاي سري را با خود برده و پنهان شده است.
شلياپنيكوف كوشيد امور وزارت كار را سازمان دهد. سرماي سختي بود. در وزارتخانه كسي براي روشن كردن بخاريها وجود نداشت. چندين صد نفر كارمند بودند ولي هيچيك از آنها نخواست اتاق وزير را به شلياپنيكوف نشان دهد.
بانو "الكساندراكولونتاي" كه سيزدهم نوامبر (سيويك اكتبر) به سمت كميسر امور تأمين اجتماعي منصوب گرديده بود در وزارتخانه با اعتصاب روبرو گرديد. تنها چهل تن از كارمندان به كار پرداخته بودند. اين امر وضع تمام تهيدستان شهرهاي بزرگ و افرادي را كه در نوانخانه و مؤسسات خيريه نگاهداري ميشدند بسيار دشوار ساخته بود. همه به بنبست دچار بودند. بناي وزارتخانه را نمايندگان معلولين، يتيمان گرسنه با چهرههاي پريده و بيرمق محاصره كرده بودند. "كولنتاي" اشك ريزان فرمان داد تمام اعتصاب كنندگان را توقيف كنند و تا زماني كه كليد اتاق او و گاوصندوق را تحويل ندادهاند آنها را رها نسازند؛ هنگامي هم كه كليدها را دريافت كرد معلوم شد سلف وي بانو گراف "پانينا" تمام پول صندوق را برداشته و پنهان شده است، و از تحويل پولها به هركس تا صدور امريه مجلس مؤسسان ابا ميورزد.
عين همين اوضاع در وزارت كشاورزي، در وزارت خواربار و در وزارت دارايي حكمفرما بود. به كارمندان فرمان داده شده بود كه به كار به پردازند و الا اخراج و از حق بازنشستگي محروم خواهند شد. ولي آنها يا اينكه به اعتصاب ادامه ميدادند و يا به كار ميپرداختند فقط براي اينكه در قبال تمام تدابير دولتي خرابكاري كنند. از آنجا كه تقريبا" همه روشنفكران بر ضد بلشويكها بودند دولت شوروي كسي را براي تعويض كارمندان نمييافت.
درهاي اصلي بانكهاي خصوصي همچنان بسته باقيمانده بود. ولي دلالان و سفتهبازان كارهاي سياه خود را از درهاي پشت كماكان ادامه ميدادند. هنگامي كه كميسرهاي بلشويك حضور مييافتند كارمندان به بيرون ميخزيدند و ضمنا" دفاتر را پنهان ميكردند و پولها را با خود ميبردند. تمام كارمندان بانك دولتي نيز، بجزء تحويلداران و مأمورين پرداخت، اعتصاب كرده بودند. ولي اينها نيز در هر بار تقاضاي اسمولني را براي پرداخت پول رد ميكردند و در عين حال به طور خصوصي مبالغ هنگفتي به كميته نجات و دوماي شهر ميپرداختند.
يك كميسر با يك گروهان گاردسرخ دو بار در بانك حضور يافت و رسما" درخواست كرد مبالغ هنگفتي براي رفع احتياجات دولت به وي پرداخت گردد. نخستين بار وي با اعضاء دوما و رهبران منشويك و اسار روبرو شد. تعداد اينان به قدري زياد بود و چنان جدي درباره عواقب احتمالي اعمال قهر سخن گفتند كه كميسر جا خالي كرد. بار دوم با اعتبارنامه رسمي حضور يافت و آن را با صداي بلند قرائت كرد. ولي يكي از آن ميان توجه داد كه اعتبارنامه تاريخ دارد و نه مهر. اين بار نيز احترام به "كاغذ" كه در روسيه سنت بود كميسر را ناگزير ساخت كه با دست خالي بازگردد. كارمندان شعبه اعتبارات تمام اسناد را از ميان بردند به نحوي كه احياء مناسبات مالي روسيه با ديگر كشورها بهكلي غيرممكن گرديد.
كميته خواربار و ادارات شهرداري يا اساسا" كار نميكردند و يا سرگرم خرابكاري بودند. ولي هنگامي كه بلشويكها با توجه به نياز وحشتناك اهالي شهر كوشيدند در اين راه كمكي كنند و يا اساسا" كار را بدست خود گيرند كارمندان بيدرنگ دست از كار كشيدند و دوما نيز سراسر روسيه را غرق در تلگراف كرد حاكي از اينكه بلشويكها "خودمختاري اداره شهر را نقض ميكنند."
درستادهاي نظامي و ادارات تابع وزارتخانههاي جنگ و درياداري كه كارمندانشان با ادمه كار موافقت كرده بودند، كميته ارتشي و فرماندهي عالي به مقاومت سختي در برابر شوراها ميپرداختند- حتي اگر اين مقاومت براي وضع جبهه هلاكتبار بود. روحيه "ويكژال" خصمانه بود و از حمل و نقل نيروهاي شوروي امتناع ميورزيد.
هرستوني كه از پطروگراد اعزام ميگرديد راه خود را بيكموكاست به زور ميگشود و پيوسته مجبور ميشد كارمندان راهآهن را توقيف كند. آنگاه "ويكژال" وارد صحنه ميشد و با تهديد اينكه بيدرنگ اعتصاب عمومي اعلام خواهد كرد رهايي توقيف شدگان را ميخواست.
اسمولني آشكارا ناتوان بود. روزنامهها تأكيد ميكردند كه تمام كارخانههاي پطروگراد به علت فقدان سوخت در ظرف سه هفته از كار خواهند افتاد. "ويكژال" اعلام داشت كه از آغاز دسامبر حركت قطارها را متوقف خواهد كرد. در پطروگراد نان تنها براي سه روز كفايت ميكرد و ذخاير جديدي حمل نميشد. ارتش در جبهه گرسنه بود. كميته نجات و انواع كميتههاي مركزي در سراسر كشور شعار پخش ميكردند و از اهالي ميخواستند كه به فرامين دولتي هيچگونه اعتنايي نداشته باشند. سفارتخانههاي متحدين يا بياعتنايي از خود نشان ميدادند و يا آشكارا خصومت ميورزيدند.
روزنامههاي مخالف هر روز بسته ميشدند و روز بعد با نامهاي جديد انتشار مييافتند؛ رژيم نوين را زير باراني از تمسخر زهرآگين گرفته بودند. حتي "نوواياژيزن" (زندگي نوين) نظام نوين را همچون "ملغمهاي از عوامفريبي و ناتواني" توصيف كرد. اين روزنامه نوشت:
"هرروز حكومت كميسرهاي خلق بيشتر و بيشتر در امور جاري پيش پا افتاده سردرگم ميشود. بلشويكها كه قدرت حاكمه را آنچنان آسان بدست آوردند ... به هيچ روي نميتوانند در عمل آن را قبضه كنند. آنها كه توانايي تصاحب مكانيسم موجود دولت را ندارند، در عين حال نميتوانند مكانيسم نويني به وجود آورند كه طبق دستورهاي سوسياليستهاي مجرب به سهولت و بيمانع كار كند. آخر اگر هنوز تا چندي پيش بلشويكها افراد كافي براي كار روزمره در حزب رشد يابنده نداشتند- كاري كه قبل از هرچيز با زبان و قلم انجام ميگرفت- پس حالا از كجا برايشان افرادي پيدا خواهد شد كه بتوانند وظايف گوناگون و بسيار بغرنج ويژه دولتي را انجام دهند؟ حاكميت نوين خشمگين و غضبناك كشور را به زير باران فراميني گرفته است.كه يكي ازديگري"راديكالتر و سوسياليستيتر" هستند، ولي دراين سوسياليسم كاغذي كه بيشتر به دردگيجكردن اخلاف ما ميخورد، نه تمايل و نه توانايي حل مسائل معمولي روز وجود دارد."
دراين زمان كنفرانسي كه ويكژل براي بررسي مسئله تشكيل حكومت جديد فراخوانده بود، شبانهروز يكسره بهكارخود ادامه ميداد. اصحاب دعوي عليالاصول اساسهاي عمومي تشكيل حكومت را دركنفرانس قبول كرده بودند و درباره تركيب شوراي خلق بحث ميكردند. طرحي درباره هيئت جديد وزيران به رياست چرنوف با اقليت كوچكي از بلشويكها، ولي بدون لنين وترتسكي، مورد توجه مثبت قرارگرفت. كميتههاي مركزي احزاب منشويك و اسار وهمچنين كميته اجرائيه شوراهاي نمايندگان دهقانان تصميم گرفتند بدون تزلزل مخالفت خود را با "سياست جنايتكارانه" بلشويكها دنبال كنند. ولي "بخاطرگريز از ادامه برادركشي" نسبت به شركت آنها در شوراي خلق مقاومت نورزند.
ولي فراركرنسكي وكاميابيهاي حيرتبخش شوراها وضع را تغيير داد. روزشانزدهم(سوم) نوامبر اسارهاي چپ درجلسه كميته اجرائيه مركزي خواستار شدند كه بلشويكها با شركت ديگر احزاب سوسياليستي حكومت ائتلافي تشكيل دهند؛ وتهديدكردندكه درغير اينصورت ازتركيب كميته انقلابي نظامي وكميته اجرائيه مركزي خارج خواهند شد. "مالكين" اعلام داشت: آخرين اخبار واصله از مسكو حاكي از اينكه درآنجا در طرفين باريكادها رفقاي ما ميميرند، ما را مجبور ميسازند كه مسئله تشكيل حاكميت را مطرح سازيم. طرح اين مسئله نه فقط حق ما، بلكه وظيفه ما است... ما اين حق را به دست آوردهايم كه دوشبهدوش بلشويكها در درون ديوارهاي انستيتوي اسمولني بنشينيم و از اين كرسي خطابه سخن بگوييم. اگرشما از سازش وتوافق امتناع ورزيد آنگاه ما پس ازمبارزات سخت درون حزبي ناگزير خواهيم بود به نبرد علني درخارج ازحزب دست بزنيم... ما وظيفه داريم شرايط دمكراتيك قابل پذيرشي راپيشنهادكنيم...."
سپس تنفس اعلام گرديد تا فرصتي باشدكه فراكسيونها اتمام حجت را مورد بررسي قرار دهند. بلشويكها به تالار بازگشتند.كامنيف لايحه قطعنامه بلشويكها رابشرح زيرين قرائت كرد:
"كميته اجرائيه مركزي پذيرفتني ميداندكه نمايندگان آن احزاب سوسياليست از شوراهاي نمايندگان كارگران، سربازان و دهقانان در دولت شركت داشته باشند كه دستاوردهاي انقلاب بيستوچهار و بيستوپنج اكتبر يعني حاكميت شوراها و فرامين مربوط به زمين ومربوط به صلح،كنترل كارگري وتسليح كارگران راپذيرفته باشند. كميته اجرائيه مركزي ازاينجهت مقرر ميداردكه مذاكرات درباره حاكميت باتمام احزاب شوروي ادامه يابد وبراي توافق شرايط زيرين رامصرانه لازم ميشمارد: دولت دربرابر كميته اجرائيه مركزي مسئول است.كميته اجرائيه مركزي تا صدوپنجاه نفر توسعه مييابد. به اين صدوپنجاه نماينده شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان، هفتادوپنج نماينده ازشوراهاي ايالتي دهقانان، هشتاد نماينده از واحدهاي ارتشي و درياداري، چهل نماينده از اتحاديههاي حرفهاي ( بيستوپنج نماينده از اتحاديههاي حرفهاي سراسر روسيه به نسبت تعداد اعضاي هر سازمان، ده نماينده از ويكژل و پنج نماينده از كارمندان پستو تلگراف)، و پنجاه نماينده از دوماي شهري سوسياليستي پطروگراد افزوده ميشود. حداقل نيمي از كرسيهاي دولت ميبايست به بلشويكها واگذارشود. اختيار نيروهاي مسلح نواحي مسكو و پطروگراد به نماينده مختار شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان مسكو و پطروگراد تعلق خواهدداشت. در هرصورت وزارتخانههاي كار، امورداخله وامورخارجه ميبايست دردست بلشويكها باشد. دولت وظيفهدار خواهد بودكه بطور منظم كارگران را در سراسر روسيه مسلح سازد. مقرر ميگردد كه روي كانديد بودن رفقا لنين وتروتسكي تأكيد و ابرام شود."
كامنيف سپس افزود: "اين به اصطلاح "شوراي خلق"، به نحوي كه كنفرانس به ما پيشنهاد ميكند، قريب چهارصد و بيست عضو خواهد داشت- از جمله قريب صدوپنجاه بلشويك. در اين شورا غير از ما نمايندگان كميته مركزي ضد انقلابي قديم، صد نماينده از ادارات خودمختار شهري- همه كورنيلوفچي-، صد نماينده از شوراهاي دهقانان كه از طرف اوكسنتيف تعيين شدهاند و هشتاد نماينده از كميتههاي ارتشي سابق كه ديگر نماينده تودههاي سربازان نيستند، وارد ميشود. ما ورود كميته اجرائيه مركزي سابق و نمايندگان دوماهاي شهري را به اينجا نميپذيريم. نمايندگان شوراهاي دهقانان ميبايست از طرف كنگره دهقانان كه ما دعوت ميكنيم انتخاب گردند. كنگره مزبور در عين حال كميته اجرائيه نوين را نيز انتخاب خواهد كرد. پيشنهاد اخراج لنين و تروتسكي پيشنهاد محروم ساختن حزب ما از رهبري است. ما به چنين پيشنهادي تن نميدهيم و سرانجام، ما اساسا" هيچ لزومي براي تشكيل چنين شوراي خلقي نميبينيم. شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان به روي تمام احزاب سوسياليستي گشوده است و كميته اجرائيه مركزي به طور دقيق تناسب واقعي نفوذ آنها را در بين تودهها منعكس ميسازد ..."
"كارولين" از جانب اسارهاي چپ اظهار داشت كه آنها به قطعنامه بلشويكها رأي خواهند داد، ولي اين حق را براي خود محفوظ ميدارند كه در برخي از جزئيات تغييراتي بدهند – مثلا" درباره ترتيب نمايندگي دهقانان؛ و نيز خواستار آنند كه وزارت كشاورزي به آنها واگذار شود. اين خواستها مورد پذيرش قرار گرفت.
بعدها در شوراي پطروگراد درباره تشكيل حكومت نوين سئوالي به تروتسكي داده شد. وي پاسخ داد "من در اين باره هيچ نميدانم. من در مذاكرات شركت نميكنم. وانگهي، به نظر من اين مذاكرات واجد اهميت چنداني نيست."
آن شب در كنفرانس نگراني بزرگي حكمفرما بود. نمايندگان دوماي شهر كنفرانس را ترك گفتند ولي درخود اسمولني نيز بين صفوف حزب بلشويكها اپوزيسيون نيرومندي نسبت به سياست به وجود آمد. شب هفدهم (چهارم) نوامبر در تالار عظيم كميته اجرائيه مركزي براي سوزن جا پيدا نميشد. اوضاع و احوال مشئوم بود.
"لارين" بلشويك اظهار داشت كه ديگر زمان انتخابات مجلس مؤسسان نزديك ميشود. اكنون وقت آن رسيده است كه به "حكومت ترور" پايان داده شود. و اضافه كرد: "ميبايست تدابيري كه عليه آزادي مطبوعات اتخاذ گرديده تخفيف يابد. اين تدابير به هنگام نبرد لازم بود، ولي اكنون به هيچ وجه قابل توجيه نيست. مطبوعات ميبايست آزاد باشند، زيرا ديگر به بلوا و شورش دعوت نميكنند."
"لارين" در حالي كه رفقاي حزبيش براي او سوت ميكشيدند قطعنامه زيرين را پيشنهاد كرد:
"فرمان شوراي كميسرهاي خلق درباره مطبوعات ملغي ميشود؛ تضييقات سياسي فقط منوط به اجازه دادگاه مخصوص خواهد بود كه از جانب كميته اجرائيه مركزي براساس تناسب تعداد نمايندگان انتخاب خواهد شد و اين دادگاه حق خواهد داشت كه همچنين تمام توقيفهايي كه تا كنون انجام گرفته- تعطيل روزنامه و غيره- را مورد تجديد نظر قرار دهد."
اين قطعنامه با صداي رعدآساي كفزدنها، نه تنها از جانب اسارهاي چپ، بلكه همچنين از جانب بخشي از كرسيهاي بلشويكها استقبال شد. "آوانسوف" معجلا" به نام طرفداران لنين پيشنهاد كرد كه مسئله مطبوعات تا آنگاه كه بين احزاب سياسي توافق حاصل نشده است به تعويق افتد. اين پيشنهاد با اكثريت عظيم آراء رد شد.
آوانسوف گفت: انقلابي كه ما اكنون در حال انجام آن هستيم درباره مالكيت خصوصي عقب ننشسته است. ما ميبايست به مسئله مطبوعات درست همانگونه بنگريم كه به مسئله مالكيت خصوصي مينگريم ..." وي سپس قطعنامه زيرين را كه رسما" از جانب بلشويكها پيشنهاد شده بود قرائت كرد:
"بستن روزنامههاي بورژوازي نه فقط حاصل ضرورتهاي رزمي در دوران قيام و سركوب مساعي ضدانقلابي، بلكه همچنين تدبير ضرور در رشته مطبوعات براي مرحله گذار به استقرار نظام نوين بوده است- يعني آنچنان نظامي كه سردمداران مالك چاپخانه و كاغذ نتوانند سازندگان مطلق افكار عمومي باشند. تدابير بعدي ميبايست مبتني بر مصادره چاپخانههاي خصوصي و ذخاير كاغذ و واگذاري آنها به مالكيت حاكميت شوراها در مركز و در نقاط محلي ديگر باشد تا احزاب بتوانند برحسب نيروي واقعي انديشه خويش، يعني متناسب با تعداد طرفدارانشان از وسائل فني چاپ استفاده كنند. احياء به اصطلاح "آزادي مطبوعات" و يا به عبارت ديگر باز پس دادن چاپخانهها و كاغذها به سرمايهداران- يعني مسموم كنندگان آگاهي خلق- يك تسليم غير قابل پذيرش در برابر اراده سرمايه و واگذاري يكي از مهمترين مواضع انقلاب كارگري- دهقاني است. به عبارت ديگر اقدامي است بيكموكاست ضدانقلابي. از اين جهت كميته مركزي به فراكسيون بلشويكي كميته اجرائيه مركزي پيشنهاد ميكند كه با قاطعيت هرگونه پيشنهادي را كه به قصد احياء نظام سابق در امر مطبوعات داده شود رد كند و در اين مسئله از شوراي كميسرهاي خلق عليه دعاوي و سماجتهاي ناشي از خرافات خردهبورژوايي و يا ناشي از خدمتگزاري مستقيم به مصالح بورژوازي ضدانقلابي به تمام و كمال پشتيباني به عمل آورد."
قرائت اين قطعنامه به وسيله اشارات تمسخرآميز اسارها و فريادهاي خشم آلود بلشويكهاي مخالف قطع ميشد. "كارولين" از جاي پريد و اعتراض كرد: "سه هفته قبل بلشويكها سرسختترين مدافعين آزادي مطبوعات بودند. صحبتهايي كه در اين قطعنامه آمده است به طور شگفتآوري عقايد جرنيسوتنيهاي قديمي و سانسورچيهاي تزاري را به خاطر آورد. آخر آنها نيز از "مسموم كنندگان آگاهي خلق" سخن ميگويند."
تروتسكي نطق مفصلي به دفاع از قطعنامه ايراد داشت. او به تشريح تفاوت بين وضع مطبوعات در زمان جنگ داخلي و وضع آن پس از پيروزي پرداخت: "به هنگام جنگ داخلي حق اعمال قهر فقط متعلق به ستمكشان است ..."(فريادها: حالا ستمكش كيست؟") تروتسكي ادامه داد: "هنوز پيروزي ما بر دشمنان به سرانجام نرسيده است؛ و روزنامهها حربهاي است در دست آنها. در چنين شرايطي تعطيل روزنامهها يك تدبير تدافعي كاملا" قانوني است." سپس تروتسكي مسئله وضع مطبوعات را پس از پيروزي مورد بحث قرار داد:
"مواضع سوسياليستها در مسئله مربوط به آزادي مطبوعات ميبايست انعكاس دقيق مواضع آنها در مسئله آزادي بازرگاني باشد. حاكميت دمكراسي كه اكنون در روسيه مستقر ميگردد ايجاب مينمايد كه حكمفرمايي مالكيت خصوصي بر مطبوعات درست همانند ملكيت خصوصي ير صنايع كاملا" منهدم گردد. حاكميت شوروي ميبايست تمام چاپخانهها را مصادره كند. (فريادها: چاپخانه پراودا را مصادره كنيد!) "انحصار بورژوازي بر مطبوعات ميبايست برچيده شود و الا ارزشي نداشت كه ما حاكميت را بدست خود گيريم. هر گروهي از اهالي ميبايست به كاغذ و چاپ دسترسي داشته باشد. حق مالكيت بر چاپخانهها و كاغذ قبل از هركس متعلق به كارگران و دهقانان است، و فقط پس از آنها به احزاب بورژوايي كه اقليت را تشكيل ميدهند. قرار گرفتن حاكميت در دست شوراها تحول بنيادي تمام شرايط اساسي زندگي را به دنبال دارد و اين تحول نميتواند شامل مطبوعات نگردد. اگر ما از ملي كردن بانكها ابايي نداشتيم به چه دليل ميبايست سرمايهداران مطبوعاتي را تحمل كنيم؟ نظام كهن ميبايست بميرد و اين را بايست يكبار براي هميشه فهميد." (كفزدنها و فريادهاي خشمآلود.)
"كارولين" اعلام داشت كه كميته اجرائيه مركزي نميتواند اين مسئله مهم را حل كند. حل آن ميبايست به يك كميسيون ويژه واگذار كرد. و سپس نطق پرحرارتي به دفاع از مطبوعات ايراد كرد.
آنگاه لنين به سخن پرداخت، با لحني آرام و بدون تعصب. پيشاني خود را اندكي به هم كشيده بود. آهسته سخن ميگفت، كلمات را برميگزيد، هريك از جملههايش مانند پتك فرود ميآمد:
"جنگ داخلي هنوز پايان نيافته است. در برابر ما هنوز دشمنان قرار دارند. بنابراين الغاي تدابير تضييقي نسبت به مطبوعات امكان پذير نيست. ما بلشويكها هميشه گفتهايم كه پس از بدست گرفتن قدرت حاكمه، مطبوعات بورژوايي را خواهيم بست. هركس مطبوعات بورژوايي را تحمل كند به معناي آن است كه ديگر سوسياليست نيست. وقتي انقلاب ميكني ديگر نميتواني در جاي خود متوقف باشي. يا ميبايست به جلو رفت و يا به عقب. هرآن كس كه اكنون از "آزادي مطبوعات" سخن مي گويد به عقب مي خزد و از پيشرفت شتابان ما به سوي سوسياليسم جلو ميگيرد. ما يوغ سرمايهداري را برافكندهايم- به همانگونه كه انقلاب نخستين يوغ استبداد تزاري را برافكند. اگر انقلاب نخستين حق داشت روزنامههاي سلطنت طلب را ممنوع سازد پس ما هم حق داريم روزنامههاي بورژوازي را تعطيل كنيم. نميتوان مسئله آزادي مطبوعات را از ديگر مسائل مبارزه طبقاتي جدا ساخت. ما وعده دادهايم كه اين روزنامهها را تعطيل كنيم و بايست آنها را تعطيل كنيم. اكثريت عظيم مردم پيرو ما هستند. اكنون ديگر قيام را پشت سر گذاشتهايم. كوچكترين قصدي براي منع مطبوعات ديگر احزاب سوسياليستي نداريم، زيرا آنها به قيام مسلح يا سرپيچي از حكومت شوروي دعوت نميكنند، ولي ما به آنها اجازه نميدهيم تحت عنوان آزادي مطبوعات سوسياليستي انحصار كاغذ و چاپخانه را با استفاده پنهاني از پشتيباني بورژوازي بدست گيرند. وسائل فني مطبوعات بايد به ملكيت شوروي درآيد و در وهله اول بين احزاب سوسياليستي، دقيقا" متناسب با تعداد پيروان آنها تقسيم شود."
مرحله رأي گيري فرارسيد. قطعنامه "لارين" و اسارهاي چپ با سيويك رأي مخالف در برابر بيستوچهار رأي موافق رد شد. نقطه نظر لنين سيوچهار رأي موافق در برابر بيستوچهار رأي مخالف جمع كرد. از بلشويكها "ريازانوف" و "لوزوفسكي" همراه با اقليت رأي دادند. آنها اظهار داشتند كه نميتوانند به هيچ امري كه موجب محدوديت آزادي مطبوعات گرد رأي بدهند.
پس از آن اسارهاي چپ اعلام داشتند كه ديگر نميتوانند مسئوليت وقايع را برعهده گيرند، و از كميته انقلابي نظامي و نيز از كليه مقامات مسئول ديگر كناره جستند.
ازشوراي كميسرهاي خلق پنج عضو خارج شدند: "نوگين"، "ريكوف"، "ميليوتين"، تئودورويچ" و "شلياپنيكوف". ضمنا" آنها بيانيهاي به شرح زير صادر كردند:
ما طرفدار اين نظريه هستيم كه لازم است حكومت سوسياليستي از تمام احزاب شوروي تشكيل گردد. ما برآنيم كه فقط تشكيل چنين حكومتي تحكيم ثمرات مبارزه قهرمانانه طبقه كارگر و ارتش انقلابي را كه در روزهاي اكتبر- نوامبر حاصل گرديد امكان پذير تواند ساخت. به نظر ما غير از اين فقط يك راه وجود دارد: حفظ حكومت خالص بلشويكي با توسل به ترور سياسي. در اين راه است كه شوراي كميسرهاي خلق گام نهاده است. ما نميتوانيم و نميخواهيم به طرفداري آن برخيزيم. ما ميبينيم كه اين امر به بركناري سازمانهاي تودهاي پرولتري از رهبري زندگي سياسي و استقرار يك نظام غيرمسئول و به سركوب انقلاب و شكست كشور منجر ميگردد. ما نميتوانيم بار مسئوليت چنين سياستي را برعهده گيريم و لذا عنوان "كميسرخلق" را در برابر كميته اجرائيه مركزي از خود سلب ميكنيم."
اين بيانيه از طرف برخي كميسرهاي ديگر كه در عين حال پستهاي خود را ترك نگفتند امضاء شد: "ريازانف" و "دربيشف" از اداره مطبوعات، آريوزوف از چاپخانههاي دولتي، "يورهنوف" از گاردسرخ، "فئودوروف" از كميسارياي كار، "لارين" دبير شعبه تدوين طرح لوايح قانوني.
درعين حال "كامنيف"، ريگوف"، "ميليوتين"، "زينوويف" و "نوگين" از كميته مركزي حزب بلشويك كنار رفتند و علل اقدام خود را چنين منتشر كردند:
"ما برآنيم كه به منظور جلوگيري از خونريزي، قحطي كه فرا ميرسد، جلوگيري از سركوب انقلاب توسط كالهدين و پيروانش، و براي تضمين تشكيل مجلس مؤسسان در موعد مقرر و انجام واقعي برنامه صلح مصوبه دومين كنگره شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان روسيه- تشكيل حكومتي از نمايندگان تمام احزاب شوروي ضرورت دارد. ما نميتوانيم مسئوليت اين سياست هلاكتبار كميته مركزي را به عهده گيريم كه عليرغم اراده بخش اعظم پرولتاريا و سربازان تشنه قطع سريع خونريزي، بين بخشهاي جداگانه دمكراسي انجام ميگيرد. ما از اين جهت عنوان عضو كميته مركزي را از خود سلب ميكنيم تا حق بيان صريح نظر خود را در برابر تودههاي كارگر و سرباز داشته باشيم. ما در لحظه پيروزي، در لحظه سلطه حزب خود از كميته مركزي كنار ميرويم، زيرا نمي توانيم با دل آسوده مشاهده كنيم كه سياست گروه رهبري كميته مركزي جسان موجب مي گردد كه حزب كارگري ثمرات پيروزي را از دست بدهد و پرولتاريا سركوب شود."
كارگران و سربازان پادگان را نگراني شديد فراگرفت. آنها هيئتهاي نمايندگي به اسمولني و به كنفرانس حكومت نوين كه انشعاب بين بلشويكها شادماني پرشوري در آنجا برانگيخته بود گسيل داشتند.
ولي پاسخ لنينيها سريع و بيامان بود. "شليپنيكوف" و "تئودوروويچ" به انضباط حزبي تسليم شدند و به پستهاي خويش بازگشتند. "كامنيف" از مقام صدارت كميته اجرائيه مركزي بركنار شد و به جاي وي "اسوردلوف" انتخاب گرديد. از "زينويف" نيز كرسي صدارت شوراي پطروگراد باز گرفته شد. صبح بيستم (هفتم) نوامبر "پرودا" پرخاشگر و حاوي پيامي به قلم لنين خطاب به مردم روسيه انتشار يافت و در صدها هزار نسخه تكثير و به تمام ديوارها چسبانده شد و در سراسر روسيه پخش گرديد.
"دومين كنگره شوراهاي سراسر روسيه اكثريت آراء را به حزب بلشويكها داد. لذا فقط حكومتي كه اين حزب تشكيل دهد حكومت شوروي ميباشد و بر همگان معلوم است كه كميته مركزي حزب بلشويكها چند ساعت قبل از تشكيل حكومت نوين و پيش از پيشنهاد فهرست اعضاي آن به دومين كنگره شوراهاي سراسر روسيه، سه تن از مشهورترين اعضاء گروه اسارهاي چپ : رفقا "كامكوف"، "اسپيرو" و "كارولين" را به جلسه خود دعوت كرد و به آنان پيشنهاد نمود كه در حكومت نوين شركت كنند. ما بينهايت متأسفيم كه رفقاي اسار چپ امتناع ورزيدند. ما برآنيم كه امتناع آنان براي هر انقلابي طرفدار زحمتكش توجيه ناپذير است. ما هر زمان آمادهايم كه اسارهاي چپ را در تركيب دولت وارد كنيم؛ ولي ما اعلام ميداريم كه به عنوان حزب اكثريت در كنگره دوم شوراهاي سراسر روسيه، ما حق داريم و در برابر مردم موظفيم كه دولت را تشكيل دهيم ... رفقا! چند تن ار اعضاي كميته مركزي حزب ما و شوراي كميسرهاي خلق: "كامنيف"، "زينوويف"، "نوگين"، "ريكوف" و "ميليوتين" و چند نفر ديگر ديروز چهارم نوامبر از كميته مركزي حزب ما، و سه نفر اخير از شوراي كميسرهاي خلق كنارهگيري كردند. رفقاي كنارهگير مانند فراريان ميدان نبرد رفتار كردند. آنها نه فقط پستهايي را كه به ايشان سپرده بود رها ساختند، بلكه قرار صريح كميته مركزي ما را داير بر اينكه لااقل منتظر اتخاذ تصميم از طرف سازمانهاي حزبي پطروگراد باشند نقض كردند. ما مجدانه اين رفتار آنها را محكوم ميكنيم. ما اعتقاد راسخ داريم كه تمام كارگران و سربازان و دهقانان آگاه كه عضو حزب و يا هوادار آن هستند نيز مجدانه رفتار اين فراريان را محكوم خواهند ساخت ... به خاطر بياوريد رفقا! دو تن از اين فراريان- "كامنيف" و "زينوويف" قبلا" در آستانه قيام پطروگراد همچون فراري و همچون اعتصاب شكن رفتار كردند، زيرا آنها نه فقط در جلسه دهم اكتبر 1917 كميته مركزي، كه جلسهاي تعيين كننده بود، عليه قيام رأي دادند بلكه پس از اتخاذ تصميم كميته مركزي نيز در برابر كاركنان حزبي به نطقهاي تهييجي عليه قيام پرداختند ... ولي اعتلاي عظيم جنبش تودهها، دلاوري شگرف ميليونها كارگر، سرباز و دهقان در پطروگراد و مسكو، در جبهه، در سنگرها و در روستاها، اين فراريان را با چنان سهولتي به كنار افكندند كه قطار راهآهن تكه تراشهاي را. بگذار شرمنده باشند تمام كم اعتقادان، تمام دودلان، تمام شكاكان، تمام آنهايي كه بيم از بورژوازي را به دل ميگيرند و يا تحت تأثير افراد همدست مستقيم و غير مستقيم آنها واقع ميشوند. هيچ سايهاي از ترديد در تودههاي پطروگراد، مسكو و ديگر كارگران و سربازان وجود ندارد ... ولي ما به هيچگونه اتمام حجت گروهبنديهاي روشنفكري كه تودهها را به دنبال ندارد و در عمل تنها كورنيلوفيستها، ساوينكوفيستها، يونكرها و غيره را در پشت سر آنها هستند گردن نمي نهيم."
كشور با غرش رعدآساي خشمگين پاسخ داد به نحوي كه مخالفان به بيان "نظر صريح خود" در برابر تودههاي كارگر و سرباز توفيق نيافتند. مردم از عمل "فراريان" به خشم آمده بودند و اين خشم كميته اجرائيه مركزي را فرا گرفت. چند روز متوالي هيئتهاي نمايندگي پرجوش و خروش و كميتههاي كاملي از جبهه، از ولگا، و از كارخانههاي پطروگراد، اسمولني را در ميان گرفت. "اينها چگونه جسارتكردهاند از دولت خارج شوند؟ شايد آنها به بورژوازي فروخته شده و ميخواهند انقلاب را نابود كتتد. آنها موظفند بازگردند و از قرارهاي كميته مركزي تبعيت كنند!"
تنها روحيه پادگان پطروگراد نا روشن باقي مانده بود. روز بيستوچهار (يازده) نوامبر ميتينگ بزرگي از سربازان تشكيل شد كه در آن نمايندگان تمام احزاب به ايراد نطق پرداختند. ميتينگ با اكثريت عظيم موضع لنين را تأييد كرد و خواستار گرديد كه اسارهاي چپ در تركيب "حكومت خلقي" وارد شوند.
منشويكها اتمام حجت قاطعي دادند؛ و طلب كردند كه تمام وزيران و يونكرها آزاد گردند، آزادي كامل به تمام روزنامهها داده شود، گاردسرخ خلع سلاح گردد و پادگان از دوماي شهر تبعيت كند. اسمولني پاسخ داد كه كليه وزيران سوسياليست و تقريبا" تمام يونكرها، بجز چند استثناء بسيار نادر، تا كنون آزاد شدهاند و تمام روزنامهها غير از روزنامههاي بورژوايي كاملا" آزادند، ولي شورا بر رأس نيروهاي مسلح باقيخواهد ماند. نوزدهم (ششم) نوامبر كنفرانس تشكيل دولت نوين متفرق شد و مخالفان يكي پس از ديگري خود را به "موگيليوف" رساندند و در آنجا زير سقف ستاد به تشكيل دولت پشت سر دولت ادامه دادند تا آنگاه كه پايان كار همه فرا رسيد.
دراين هنگام بلشويكها به مبارزه با "ويكژل" دست زدند. شوراي پطروگراد پيامي خطاب به تمام كارگران راهآهن انتشار داد و آنها را فراخواند تا "ويكژل" را وادارند كه از اختيارات خود دست بردارد. روز پانزدهم (دوم) نوامبر كميته اجرائيه مركزي روز اول دسامبر (هيجده نوامبر) را براي تشكيل كنگره كارگران راهآهن سراسر روسيه تعيين نمود- عينا" همانطور كه در موقع خود كنگره دهقاني سراسر روسيه را فراخوانده بود. "ويكژل" بيدرنگ تاريخ تشكيل كنگره ويژه كارگران راهآهن را براي دو هفته بعد اعلام نمود. روز شانزدهم (سوم) نوامبر اعضاي "ويكژل" كرسيهاي خود را در كميته اجرائيه مركزي اشغال كردند. "شب دوم دسامبر (نوزده نوامبر) كميته اجرائيه مركزي به هنگام گشايش كنگره كارگران راهآهن سراسر روسيه مقام كميسارياي طرق و شوارع را بطور تشريفاتي به "ويكژل" پيشنهاد كرد. پيشنهاد پذيرفته شد.
پس از حل مسئله حاكميت، بلشويكها توجه خود را به وظايف اداره كردن عملي امور معطوف داشتند. مقدم برهر چيز ميبايست شهر، كشور و ارتش را خوراك داد. دستههاي ناويان و گاردسرخ، انبارهاي بازرگاني، ايستگاههاي راهآهن و حتي كشتيهاي كوچك باري را كه در ترعهها متوقف بودند تفتيش ميكردند و هزاران پود خواربار راكه محتكران پنهان ساخته بودند بدست ميآوردند. مأموراين به استانها اعزام گرديدند كه به كمك كميتههاي ارضي انبارهاي محتكران بزرگ گندم را مصادره ميكردند. دستههاي پنج هزار نفري ناويان به خوبي مسلح شده به جنوب و به سيبري اعزام گرديدند با دستور تصرف شهرهايي كه هنوز در دست گاردهاي سفيد باقي بودند؛ همچنين با دستور اسقرار نظم و بطور عمده به دست آوردن خواربار. در شاهراه راهآهن بزرگ سيبري حركت قطارهاي مسافربري براي دو هفته متوقف گرديد. در اين ميان سي قطار باري حامل آهنآلات و مصنوعات از پطروگراد به قصد مبادله كالا به خاور حركت ميكردند. كالاهاي مزبور را كميتههاي كارخانهاي جمعآوري كرده بودند. با هريك از قطارها كميسر مخصوصي همراه شده بود تا با صرف مساعي لازم هرقدر ممكن شود در مقابل كالا گندم و سيبزميني بيشتري از دهقانان سيبري دريافت دارد.
حوزه زغال سنگ "دون" در دست "كالهدين" بود و از اين جهت مسئله سوخت همواره بحرانيتر ميشد. اسمولني برق مغازهها و تآترها و رستورانها را قطع كرد؛ تعداد ترامواها را تقليل داد و تمام ذخاير چوب بازرگانان خصوصي را مصادره نمود؛ و آنگاه كه كارخانههاي پطروگراد در اثر فقدان سوخت ديگر داشت به كلي تعطيل ميشد ناويان ناوگان بالتيك دويست هزار پود زغال سنگ از ذخاير كشتيهاي جنگي به كارگران دادند.
درپايان ماه نوامبر "بلواي شراب" درگرفت- "غارت انبارهاي مشروب" كه از تاراج انبارهاي زيرزميني كاخ زمستاني آغاز گرديد. خيابانها پر شد از سربازان مست. در اين ماجرا دست ضدانقلابيون هويدا بود كه نقشه شهر را با علائم نشان دهنده انبارهاي شراب در هنگها پخش كرده بودند. كميسرهاي اسمولني تا آنجا كه در قوه داشتند كوشيدند تا از راه اندرز و اقناع سربازان را از اين كار باز دارند. ولي متوقف ساختن اين بينظمي كه منجر به زدوخوردهاي سخت بين سربازان و گاردهايسرخ ميشد از اين طريق امكان پذير نگرديد. سرانجام كميته انقلابي نظامي چند گروه ناوي با مسلسل به نقاط مختلف اعزام داشت. ناويان بلواگران را بيامان به آتش بستند و بسياري از آنها را كشتند. پس از آن كميسيون خاصي طبق فرمان به انبارهاي شراب اعزام شدند كه با تبر بطريها را شكستند و يا انبارها را با ديناميت منفجر ساختند.
دربناهاي شوراهاي ناحيهاي به جاي ميليس سابق گروههاي با انضباط گاردهايسرخ كه حقوق خوبي نيز دريافت ميداشتند شبانه روز پاس ميدادند. براي مبارزه با بزهكاريهاي كوچك در تمام برزنهاي شهر دادگاههاي كوچك انقلابي منتخب تشكيل گرديد. مهمانخانههاي بزرگ كه در آنها محتكران و سوداگران هنوز به معاملات خود ادامه ميدادند توسط گاردهايسرخ محاصره شدند و محتكران روانه زندان گرديدند.
پرولتارياي هوشيار پطروگراد سازمان كسب اطلاع وسيعي تشكيل داد كه از راه مستخدمهها از هرآنچه در برزنهاي بورژواها انجام ميگرفت اطلاع بدست ميآورد. تمام خبرهايي كه از اين راه به دست ميآمد به كميته انقلابي نظامي گزارش ميشد و اين كميته بطور خستگي ناپذير ضربات مشتهاي آهنين خود را فرود ميآورد. بدينسان بود كه يك توطئه سلطنتطلبان به رهبري "پوريشكهويچ" عضو سابق دوما با گروهي از اشراف و افسران كشف گرديد. آنها قيامي را به دست افسران تدارك ديده و طي نامهاي "كالهدين" را به پطروگراد دعوت نموده بودند. و نيز از همين طريق بود كه فعاليت پنهاني كادتهاي پطروگراد، كه "كالهدين" را با پول و نيروي انساني حمايت ميكردند، كشف گرديد.
"نراتوف" كه پس از فرار خود از انفجار خشم مردم مرعوب شد بازگشت و اسناد و قرارهاي سري را به تروتسكي تحويل داد. تروتسكي نيز بلادرنگ به انتشار آنها در "پراودا" پرداخت و اين امر سراسر جهان را لرزاند.
تدابيري كه عليه مطبوعات بورژوايي اتخاذ گرديده بود با صدور فرماني كه اعلانها را در انحصار روزنامههاي دولتي قرار ميداد تقويت شد. تمام روزنامههاي ديگر به عنوان اعتراض از انتشار خودداري كردند و يا از فرمان تبعيت نكرده و تعطيل شدند. تنها پس ار سه هفته آنها سرانجام سرتسليم فرود آوردند.
وزارتخانهها كماكان در حال اعتصاب، و كارمندان قديم همچنان سرگرم اعمال خرابكارنه بودند و امكان نميدادند زندگي اقتصادي سامان گيرد. تنها اراده تودههاي وسيع غير متشكل هوادار اسمولني بود كه شوراي كميسرها با اتكاء بدان عمليات انقلابي تودهها را عليه دشمنان سوق ميداد. لنين طي پيامهاي روشن و سادهاي كه در سراسر روسيه پخش ميشد هدفهاي انقلاب را توضيح ميداد و خلق را به تصرف قدرت حاكمه در دست خويش فرا ميخواند و از مردم دعوت ميكرد كه مقاومت طبقات ثروتمند را به زور درهم شكنند و با زور مؤسسات دولتي را به تصرف درآورند. نظم انقلابي! انضباط انقلابي! حساب دهي و كنترل دقيق! هيچگونه اعتصاب، هيچگونه اهمالكاري! بيستم (هفتم) نوامبر كميته انقلابي نظامي هشدار باش زيرين را انتشار داد:
"طبقات ثروتمند در برابر حكومت نوين- حكومت شوروي، حكومت كارگران و سربازان و دهقانان- مقاومت به خرج ميدهند. طرفداران آنان كار كارمندان دولتي و شهري را متوقف ميسازند، به قطع كار در بانكها دعوت ميكنند، به قطع راههاي آهن و برهم زدن ارتباط پستي و تلگرافي و غيره و غيره ميكوشند ما به آنها اخطار ميكنيم! آنها با آتش بازي ميكنند. كشور و ارتش در معرض خطر قحطي قرار گرفته است. براي مبارزه با قحطي اجراء كاملا" دقيق كليه امور در تأسيسات خواربار، در راههاي آهن، در پست و در بانكها ضرورت حتمي دارد. حكومت كارگران و دهقانان براي تأمين همه نيازمنديهاي كشور تمام تدابير لازم را اتخاذ مي كند. مقاومت در برابر اين تدابير جنايت عليه خلق است. ما به طبقات ثروتمند و طرفداران آنها هشدار ميدهيم. چنانچه آنها خرابكاري خود را قطع نكنند و موجب توقف حمل خواربار گردند، خود آنها نخستين كساني خواهند بود كه مشقات وضعي را كه ايجاد كردهاند متحمل خواهند گرديد. تمام ذخايري كه در اختيار دارند مصادره خواهد گرديد و مايملك مقصرين ضبط خواهد شد. ما وظيفه خود را انجام داديم. ما به كساني كه با آتش بازي ميكنند هشدار داديم. ما اطمينان داريم كه چنانچه اتخاذ تدابير جدي لازم آيد ما از پشتيباني كامل همه كارگران، سربازان و دهقانان برخوردار خواهيم بود."
روز بيستو دوم (نهم) نوامبر برتمام ديوارهاي شهر اين اطلاعيه فوقالعاده چسبانده شده بود:
"شوراي كميسرهاي خلق يك تلگرام فوري نظامي خارج از نوبه از جبهه شمال دريافت داشته است كه در آن مطالب زيرين گزارش شده است: "بيش از اين تأخير جايز نيست! نگذاريد از گرسنگي بميريم! ارتش جبهه شمال ديگر چند روزي است كه يك لقمه نان ندارد و پس از دو سه روز نان خشكي هم كه از ذخاير غيرقابل برداشت داده ميشود نخواهد بود. اين ذخاير در شرف پايان است. هم اكنون نمايندگاني كه از ارتش ميآيند درباره لزوم انتقال واحدهاي ارتش طبق برنامه به عقب جبهه سخن ميگويند. آنها پيشبيني ميكنند كه همين روزها فرار دسته جمعي افرادي كه از گرسنگي ميميرند، از نبرد سه ساله در سنگرها مثله شدهاند، بيمارند، عريانند، پابرهنهاند، از تحمل مصائب فوق طاقت انساني ديوانه شدهاند، شروع خواهد شد." كميته انقلابي نظامي وضع فوق را به اطلاع پادگان پطروگراد ميرساند. وضع جبهه تدابير حداعلاي فوري و جدي را ايجاب ميكند. معذالك قشر فوقاني كارمندان مؤسسات دولتي، بانكها و خزانهداري، طرق و شوارع، پستوتلگراف، خرابكاري ميكنند و دركار حكومت براي تأمين خواربار جبهه به كارشكني ادامه ميدهند. هر ساعت تأخير ميتواند به قيمت جان هزاران سرباز تمام شود. كارمندان ضدانقلابي نسبت به برادران گرسنه كه در جبهه به حال مردن افتادهاند بزرگترين جنايتكارانند. كميته انقلابي نظامي به اين تبهكاران براي آخرين بار هشدار باش ميدهد: "در صورتي كه كوچكترين مقاومت يا مقابله از آنها سرزند نسبت به آنها تدابيري اتخاذ خواهد شد كه خشونت آن همسنگ جنايات ارتكابي آنها خواهد بود."
پاسخ تودههاي كارگر و سرباز انفجار خشم آتشيني بود كه امواج آن سراسر روسيه را فراگرفت. در پايتخت كارمندان مؤسسات دولتي و بانكها صدها بيانيه و پيام انتشار داده، اعتراض ميكردند و به تبرئه خود ميكوشيدند. اينك يكي از آن بيانيهها:
"قابل توجه تمام هموطنان"
"بانك دولتي تعطيل است، چرا؟"
"زيرا اعمال زور بلشويكها بر بانك دولتي امكان ادامه كار نداده است. نخستين گامهاي كميسرهاي خلق مطالبه ده ميليون روبل بود و چهاردهم نوامبر آنها بيستوپنج ميليون روبل مطالبه كردند بدون تعيين محل مصرف اين پولها. ما كارمندان بانك دولتي نميتوانيم در غارت خزانه مردم شركت كنيم. ما دست از كار كشيديم. هموطنان! پولهاي بانك دولتي پول شما مردم است كه با زحمت، عرق و خون به دست آمده است. هموطنان! خزانه مردم را از غارت، و ما را از زور محافظت كنيد و ما آنا" به كار خواهيم پرداخت."
"كارمندان بانك دولتي"
وزارت خواربار، وزارت دارايي، كميته ويژه تداركات – همه اعلام ميداشتند كه كميته انقلابي نظامي امكان كاركردن به كارمندان نميدهد و از اهالي ملتسمانه درخواست ميكردند كه از آنها در مبارزه عليه اسمولني پشتيباني كنند. ولي كارگران و سربازان عادي آنها را باور نميكردند. مردم يقين قطعي داشتند كه كارمندان خرابكاري ميكنند و ارتش و مردم را از گرسنگي ميكشند. در صفهاي درازي كه همچنان براي به دست آوردن نان در كوچههاي سرد تشكيل ميشد، مردم ناسزا ميگفتند، اما نه به دولت همچون دوران كرنسكي بلكه به كارمندان خرابكار، زيرا تمام اين مردم ميدانستند كه دولت، دولت آنهاست؛ حكومت شوراهاي آنهاست و كارمندان وزارتخانهها عليه آنند.
در مركز اين مقاومت، دوما و ارگان رزمنده آن يعني كميته نجات قرار داشت كه به هر فرمان شوراي كميسرهاي خلق اعتراض ميكرد و پشت سرهم قطعنامه مبني بر عدم شناسايي حكومت شوروي صادر ميكرد و علنا" با "دولتهاي ضدانقلابي نوين" كه در "موگيليوف" تشكيل ميشد همكاري داشت. مثلا" روز هفدهم (چهارم) نوامبر كميته نجات خطاب "به تمام ادارات خودمختار شهر و زمستوها و به تمام سازمانهاي دمكراتيك و انقلابي دهقانان، كارگران و سربازان و ديگر هموطنان، سخنان زيرين را اعلام داشت:
"1- حكومت بلشويكي را به رسميت نشناسيد و عليه آن مبارزه كنيد."
"2- كميتههاي محلي نجات ميهن و انقلاب تشكيل دهيد كه ميبايست تمام نيروهاي دمكرات را براي كمك به كميته نجات سراسر روسيه در انجام وظايف آن متحد گردانند."
ولي انتخابات مجلس مؤسسان در پطروگراد برتري عظيمي براي بلشويكها به بار آورد. پس از آن حتي منشويكهاي انترناسيوناليست اعلام داشتند كه انتخابات دوما ميبايست تجديد شود، زيرا (دوماي موجود) ديگر بيانگر منافع اهالي پطروگراد نيست. در همين زمان سيلي از قطعنامههاي سازمانهاي كارگري، واحدهاي ارتشي و حتي دهقانان حومه، دوما را در خود غرق كرد و همه آنها دوما را "ضدانقلابي" و "كورنيلوفي" ميناميدند و ميطلبيدند كه از خود سلب اختيار كند. آخرين روزهاي دوما به ويژه پرهيجان بود زيرا كارگران مؤسسات شهري ميزان حقوق لااقل قابل تحملي را ميخواستند و تهديد به اعتصاب ميكردند.
روز بيستوسوم (دهم) نوامبر، كميته انقلابي نظامي با صدور يك قرار رسمي كميته نجات را منحل اعلام داشت. روز بيستونهم (شانزدهم) نوامبر شوراي كميسرهاي خلق مقرر داشت كه دوماي شهري پطروگراد منحل و انتخاباتش تجديد شود:
"نظر به اينكه دوماي مركزي شهر كه در بيستم اوت (دوم سپتامبر) انتخاب گرديده است به نحوي آشكار و بطور كامل حق نمايندگي اهالي پطروگراد را از دست داده و با روحيات و خواستهاي اهالي در تضاد كامل قرار گرفته؛ نظر به اينكه تركيب فعلي اكثريت دوما سلب اعتماد سياسي از خود كرده است و با استفاده از حقوق صوري خود به قصد مقابله ضدانقلابي در قبال اراده كارگران، سربازان و دهقانان، به خرابكاري و كارشكني درامور برنامهاي اجتماعي ادامه ميدهد، لذا شوراي كميسرهاي خلق لازم ميداند اهالي پايتخت را به اتخاذ تصميم نسبت به سياست اداره خودمختار شهر فراخواند. بدين منظور شوراي كميسرهاي خلق مقرر ميدارد:"
1- دوماي شهر پطروگراد منحل گردد. روز انحلال هفدهم (سي) نوامبر 1917 محسوب محسوب ميشود؛"
2- تمام افرادي كه توسط تركيب كنوني دوما براي انجام اموري برگزيده شدهاند در محل خود باقي بمانند و وظايف محوله را انجام دهند تا زماني كه براي انجام وظايف مزبور افراد مسئولي از جانب تركيب نوين دوما برگزيده شوند؛"
3- تمام كارمندان اداره خودمختار شهري پطروگراد براي اجراي وظايف مستقيم خويش باقي بمانند. هركس كه خودسرانه خدمت را ترك كند بيدرنگ اخراج شده محسوب خواهد شد؛"
4- انتخابات نوين دوماي پطروگراد در روز بيستوشش نوامبر (نهم دسامبر) سال 1917 و براساس احكام درباره انتخابات علني دوماي شهر پطروگراد كه در همان روز با قرار فوق انتشار مييابد، انجام گيرد؛"
"5- دوماي شهري پطروگراد با تركيب جديد در ساعت دو بعدازظهر روز بيستوهشت نوامبر (يازدهم) تشكيل جلسه دهد؛"
6- كساني كه مرتكب جرم امتناع از اطاعت فرمان كنوني گردند و نيز كساني كه عالما" و عامدا" مايملك شهر را خراب كرده يا معدوم سازند بيدرنگ توقيف شده به دادگاههاي نظامي تحويل خواهند شد ..."
عليرغم اين فرمان، دوما به تشكيل جلسات خود ادامه داد و قطعنامهاي صادر كرد داير بر "دفاع از مواضع خويش تا آخرين قطره خون" و مأيوسانه از اهالي شهر درخواست كرد كه "اداره خودمختار شهري خود منتخب خود" را انجات دهند. اما روش اهالي بياعتنا يا خصمانه باقي ماند. روز سيام (هفده) نوامبر "شرايدر" رئيش اداره شهري با چند تن ديگر از اعضاي دوما توقيف شده، بازجويي و مرخص گرديدند. معذالك دوما در آن روز و فرداي آن روز تشكيل جلسه داد- در حالي كه اين جلسات غالبا" توسط گاردهايسرخ و ناويان تعطيل ميشد. اينان با نزاكت خواستار ميشدند كه جلسه متفرق گردد. روز دوم دسامبر (بيستوپنج نوامبر)، هنگامي كه يكي از اعضاي دوما در تالار "نيكلايوسكي" نطق ميكرد، افسري با چند ناوي وارد شد و فرمان داد كه جلسه متفرق گردد و تهديد كرد كه در غير اين صورت متوسل به اعمال زور خواهد شد. دوما آخرين قطعنامه خود را صادر كرد، ولي سرانجام "در برابر زور" تسليم شد.
دوماي جديد كه پس از ده روز انتخاب گرديد يكپارچه بلشويكي از آب درآمد. سوسياليستهاي معتدل از شركت در انتخابات امتناع ورزيدند.
ولي هنوز چند مركز خطرناك مخالف باقي بود مانند "جمهوري"هاي اوكرائين و فنلاند كه به هيچ روي گرايشهاي ضد شوروي خود را پنهان نميكردند. دولتهاي "هلسينگفورس" و "كيف"، واحدهاي نظامي مورد اطميناني بر دور خود گردآورده دست اندر كار ريشهكن ساختن بلشويسم، خلع سلاح و تبعيد سربازان روس بودند. "رادا"ي اوكرائين در سراسر روسيه جنوبي قدرت حاكمه را قبضه كرده و "كالهدين" را از لحاظ نيروي انساني و تجهيزات تقويت ميكرد. فنلاند و اوكرائين با آلمانها وارد مذاكرات سري شدند و علاوه برآن بيدرنگ توسط دول متفقين به رسميت شناخته شدند و اين دولتها وامهاي هنگفتي در اختيار آنها گذاردند و از طبقات ثروتمند آنها در كار تشكيل مراكز ضدانقلابي براي حمله به روسيه شوروي حمايت كردند. آنگاه كه بلشويسم در اين مبارزات پيروز گشت بورژوازي مغلوب آلمانها را فراخواند تا حكومت وي را احياء كنند.
ولي خطر عمدهاي كه حكومت شوروي را تهديد ميكرد دشمن داخلي بود كه دو سر داشت: يكي جنبش "كالهدين" و ديگري ستاد مستقر در "موگيليوف" كه فرماندهي آن با ژنرال "دوخونين" بود. مورايوف- مردي كه در همه جا حاضر بود- به فرماندهي نيروهايي كه عليه كازاكها ميجنگيدند منصوب گرديد. براي ارتش سرخ از بين كارگران كارخانهها افرادي انتخاب شدند. صدها مبلغ به "دون" گسيل گرديدند. شوراي كميسرهاي خلق پيامي به كازاكها منتشر ساخت درآن توضيح داده ميشد كه حكومت شوروي چيست و چرا طبقات ثروتمند يعني كارمندان، ملاكان، بانكداران و متحدين آنها اعيانكازاكها و ژنرالها سعي دارند انقلاب را خفه كنند و نميخواهند كه ثروت آنان به مردم انتقال يابد.
روز بيستوهفت (چهارده) نوامبر يك هيئت نمايندگي كازاك به اسمولني نزد لنين و تروتسكي آمد. نمايندگان پرسيدند آيا راست است كه حكومت شوروي ميخواهد اراضي كازاكها را بين دهقانان ويليكوروس تقسيم كند؟ تروتسكي پاسخ داد "نه" . آنها در گوش هم سخناني رد و بدل كردند و پرسيدند: "پس آيا حكومت شوروي ميخواهد املاك ملاكان ما را بگيرد و بين كازاكهاي زحمتكش تقسيم كند؟" لنين به آنها پاسخ داد: "اين ديگر كار خود شما است. ما از عمل كازاكهاي زحمتكش در تمام موارد حمايت ميكنيم. بهتر اين است كه كار از تشكيل شوراي كازاكها آغاز گردد. در آن صورت شما در هيئت اجرائيه مركزي نمايندگي خواهيد داشت و آن نمايندگي حكومت شما خواهد بود."
كازاكها در حالي كه عميقا" انديشيدند از آنجا رفتند. پس از دو هفته يك هيئت نمايندگي از سربازان "كالهدين" به نزد او رفتند. نمايندگان پرسيدند: "آيا شما قول ميدهيد كه املاك ملاكان را بين كازاكهاي زحمتكش تقسيم كنيد؟" "كالهدين" پاسخ داد: "فقط در صورتي كه از روي جسد من بگذريد." پس از يك ماه وي مشاهده كرد كه ارتش وي در برابر چشمانش آب ميشود. او خود را هدف گلوله قرار داد و جنبش كازاكها متوقف گشت.
درهمين اثنا اعضاي كميته اجرائيه مركزي سابق يعني رهبران سوسياليستهاي "معتدل" – از اوكسنتيف گرفته تا چرنوف" – و رهبران فعال كميتههاي سابق ارتش، ارتجاع افسري در "موگيليوف" گرد آمدند. ستاد با سرسختي از شناسايي شوراي كميسرهاي خلق امتناع ميورزيد؛ گردانهاي مرگ، دستههاي سواره نظام سنتگئورگ و كازاكهاي جبهه را بدور خويش گردآورد و نيز محرمانه روابط نزديكي با كاردارهاي نظامي متفقين، با جنبش "كالهدين" و با "رادا"ي اوكرائين برقرار ساخت.
دول متفق به منشوري كه كنگره شوراها در روز هفتم نوامبر (بيستوشش اكتبر) درباره صلح تصويب كرد و براساس آن پيشنهاد متاركه عمومي را عرضه داشت، جواب ندادند.
روز بيستم (هفتم) نوامبر تروتسكي يادداشت زيرين را به سفراي متفقين تسليم كرد:
"مفتخرم كه بدين وسيله به اطلاع شما آقاي سفير برسانم كه كنگره شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان سراسر روسيه در بيستوشش اكتبر حكومت نوين جمهوري روسيه را در سيماي كميسرهاي خلق تشكيل داد. ولاديمير ايليچ لنين رئيس اين حكومت است و رهبري سياست خارجي به من به عنوان كميسر خلق در امور خارجي سپرده شده است. با جلب توجه شما به متن پيشنهاد متاركه و صلح دمكراتيك بدون الحاق و غرامت، برپايه خودمختاري ملل كه از طرف كنگره شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان سراسر روسيه به تصويب رسيده است مفتخرم از شما خواهش كنم كه سند مزبور را به عنوان پيشنهاد رسمي متاركه فوري در تمام جبههها و شروع بيدرنگ مذاكرات صلح- پيشنهادي كه حكومت ذياختيار جمهوري روسيه در عين حال در برابر تمام خلقهاي متحارب و حكومتهاي آنها مطرح ميسازد- بررسي كنيد. ابراز احترامات عميق حكومت شوروي را آقاي سفير نسبت به خلق خودتان كه مانند ديگر خلقها، كه در اين كشتارگاه بيسابقه فرسوده و بيرمق گشتهاند، نميتواند مشتاق صلح نباشيد، بپذيريد ..."
درهمان شب شوراي كميسرهاي خلق تلگراف زيرين را به ژنرال "دوخونين" مخابره كرد:
" ... شوراي كميسرهاي خلق لازم مي داند كه بيدرنگ به تمام كشورهاي متحارب، چه متفقين و چه آنهايي كه به عنوان خصم در برابر ما قرار گرفتهاند رسما" پيشنهاد متاركه بدهد. در اين باره اطلاعيهاي از جانب كميسرهاي خلق در امور خارجي به تمام نمايندگان مختار كشورهاي متفق در پطروگراد ارسال گرديده است. شوراي كميسرهاي خلق به شما هموطن- سرفرماندهي عالي- مأموريت ميدهد كه به قصد شروع مذاكرات صلح، پيشنهاد قطع فوري عمليات نظامي را در برابر مقامات نظامي ارتشهاي خصم مطرح سازيد. شوراي كميسرهاي خلق انجام اين مذاكرات مقدماتي را برعهده شما گذارده و به شما فرمان ميدهد:
"1- جريان مذاكرات خود را با نمايندگان ارتشهاي خصم بلاانقطاع از طريق سيم مستقيم شورا گزارش دهيد."
"2- سند متاركه را فقط با توافق قبلي شوراي كميسرهاي خلق امضاء كنيد ..."
سفيران دول متفق يادداشت تروتسكي را با سكوت نفرتانگيزي تلقي كردند و در روزنامهها مصاحبههاي پيدرپي انتشار دادند سرشار از بياعتنايي و تمسخر. فرماني كه به "دوخونين" ارسال گرديد علنا" به مثابه يك اقدام خائنانه ارزيابي شد.
اما خود "دوخونين" هيچ نشاني از زندگي از خود بروز نداد. در شب بيستودوم (نهم) نوامبر او را پاي تلفن مستقيم خواندند و پرسيدند كه آيا قصد تبعيت از فرمان را دارد؟ "دوخونين" پاسخ داد كه وي تنها از فراميني ميتواند اطاعت كند كه از طرف "حكومتي مورد پشتيباني ارتش و كشور" صادر شده باشد.
بلافاصله تلگرافا" از پست فرماندهي معزول شد و به جاي او "كريلنكو" منصوب گرديد. لنين به پيروي از شيوه خود كه به تودهها مراجعه ميكرد راديو تلگرامي به تمام كميتههاي هنگها و لشكرها و سپاهها خطاب به تمام سربازان ارتش و ناويان ارسال داشته امتناع "دوخونين" را به اطلاع آنان رسانده و فرمان داد: "هنگها كه در جبهه قرار دارند فورا" نمايندگان مختاري كه بايد مذاكرات رسمي را در باره متاركه با دشمن آغاز كند، انتخاب نمايند."
روز بيستوسوم (دهم) نوامبر كارداران دول متفق طبق دستورهايي كه از حكومتهاي خويش دريافت داشتند با يادداشتي به "دوخونين" مراجعه كرده به وي رسما" اخطار نمودند كه پيمانهاي منعقده بين دول آنتانت را نقض نكند." سپس در يادداشت گفته شده بود كه عقد متاركه جداگانه با آلمان وخيمترين عواقب را براي روسيه بهبار خواهد آورد. "دوخونين" بلادرنگ اين يادداشت را به تمام كميتههاي سربازي ارسال داشت.
"فرداي آن روز تروتسكي با پيام نويني به سربازان مراجعه كرد كه در آن يادداشت نمايندگان متفقين همچون مداخله آشكار در امور داخلي روسيه، و به منزله كوشش جسورانهاي ارزيابي شده بود كه "ارتش روسيه و خلق روسيه را براساس پيمانهاي منعقده با تزار از طريق تهديد مجبور به ادامه جنگ ميكند."
از اسمولني لاينقطع سيل بيانيههايي روان بود در افشاء "دوخونين" و افسران ضدانقلابي كه گرد وي جمع شده بودند؛ و نيز در افشاء بازيگران مرتجع سياسي كه در "موگيليوف" گردآمده بودند. اين بيانهها ميليونها سرباز خشمگيني را كه در جبههاي به طول هزار ورست پراكنده بودند به حركت درآورد.
درهمين زمان "كريلنكو" با سه گروه ناويهاي از صميم قلب وفادار به سوي ستاد رهسپار شد و "دوخونين" را به مكافات تهديد كرد. سربازان همه جا "كريلنكو" را با هلهلههاي سرورآميز استقبال كردند و اين ظفرمندي كاملي بود. وقتي كه كميته مركزي ارتش طي بيانيهاي از "دوخونين" جانبداري كرد، بلافاصله ده هزار سرباز به سوي "موگيليوف" به حركت درآمدند.
دوم دسامبر (نوزده نوامبر) پادگان "موگيليوف" قيام كرد، شهر را به تصرف درآورد، "دوخونين" و كميته ارتش را توقيف كرد و با پرچمهاي سرخ پيروزي به استقبال سرفرماندهي عالي نوين رفت. فرداي آن روز "كريلنكو" وارد "موگيليوف" شد و در كنار واگني كه "دوخونين" در درون آن محافظت ميشد با انبوهي جمعيت جوشان و خروشان روبرو گشت. "كريلنكو" نطقي ايراد داشت و طي آن از سربازان تقاضا كرد كه متعرض "دوخونين" نشوند، زيرا ميبايست او را به پطروگراد برد تا در آنجا در برابر دادگاه انقلابي قرار گيرد. هنگامي كه سخنان خود را پايان داد، ناگهان سروكله "دوخونين" از پنجره واگن هويدا شد- گفتي كه او هم ميخواهد خطاب به جمعيت سخنراني كند. مردم با فريادهاي وحشتناك به واگن هجوم بردند، ژنرال سالخورده را بيرون كشيدند و همانجا روي سكو قطعهقطعه كردند.
شورش بدينسان پايان يافت.
دولت شوروي كه در نتيجه سقوط اين آخرين دژ نيروهاي خصم فوقالعاده تقويت يافته بود، با اطمينان دست اندركار سازماندهي دولت جديد گرديد. بسياري از كارمندان پيشين زير پرچم آن درآمدند، بسياري از اعضاء احزاب ديگر خدمت شوروي را پذيرفتند. ضمنا" از بين آنها آن عده كه به حقوقهاي گزاف اميد بسته بودند درقبال فرماني درباره ميزان حقوق كارمندان شوروي، كه براي كميسر خلق يعني بزرگترين مقام پانصد روبل (قريب پنجاه دلار) حقوق در ماه قائل شده بود، دچار يأس گرديدند. اعتصاب كارمندان دولتي كه ديگر از لحاظ مالي از طرف محافل مالي و بازرگاني نميتوانست مورد پشتيباني قرار گيرد، برهم خورد. كارمندان بانك نيز به كار خود بازگشتند.
فرمان ملي كردن بانكها، ايجاد شوراي عالي اقتصاد ملي، اجراي فرمان مربوط به زمين در دهات، تجديد سازمان دمكراتيك ارتش، تغييرات چشمگير در تمام عرصههاي اداره دولت و زندگي- همه اي اينها تدابيري بود بيانگر اراده تودههاي كارگر، سرباز و دهقان براي آغاز كار تدريجي و توام با اشتباهات زياد براي ايجاد روسيه نوين و پرولتري.
بلشويكها قدرت حاكمه را نه به وسيله سازش با طبقات حاكمه و يا با رهبران سياسي ديگر، و نه از طريق آشتي با دستگاه دولتي سابق قبضه كردند.آنها همچنين ازراه اعمال قهرمتشكل يك دارودسته كوچك به اين هدف نرسيدند. اگرتودههاي وسيع اهالي روسيه آماده قيام نميبودندآنها دچارشكست ميشدند. يگانه سبب كاميابي عظيم بلشويكها درآن است كه آنها آرزوهاي بزرگ ودرعين حال ساده وسيعترين اقشار اهالي را تحقق بخشيدند؛ آنها را دعوت كردند كه هرآنچه راكهنه است ويران سازند و ريشهكن كنند و سپس همراه با آنها برروي ويرانههاي گذشته پايههاي جهان نوين رابنياد نهند.
فصل دوازدهم
كنگره دهقاني
بامدادان روز هيجدهم (پنجم) نوامبر كه بيدار شديم چهارچوب پنجرهها را تماما" سفيد يافتم. برف ميباريد و ريزش آن چنان پرپشت بود كه در ده گامي هيچ چيز ديده نميشد. گِلولاي محو شده و شهر تيره ناگهان درخشندگي خيره كننده يافته بود. به جاي درشكهها سورتمهها با سرعتي سرگيجهآور در كوچههاي ناهموار ميشتافتند. ريش سورتمهچيها كه خود را به نحو مضحكي قنداقپيچ كرده بودند، يخ بسته و به آويزههاي يخي مبدل شده بود. شهر، عليرغم انقلابي كه با شتابي گيجكننده روسيه را به سوي آينده نامعلوم و مخوفي ميكشيد، نخستين برف را با شادماني عمومي استقبال كرد. لبخند بر تمام لبها نشسته بود و مردم در كوچهها ميدويدند و با خنده دانههاي لطيف برفي را كه در فضا ميچرخيد ميقاپيدند. هر آنچه تيره رنگ بود محو شده بود و تنها سرمنارهها و گنبدهاي زرين و رنگين از زير پوشش برف سر برآورده بودند؛ برف فقط به زيبايي ابتدايي ويژه آنها فزوني بخشيده بود.
نيمروز حتي خورشيد، رنگ پريده و ناتوان، نمايان شد، ولي در هر حال خورشيد بود. ذكام و درد مفاصل كه در موسم باران بر شهر چيره شده بود رخت بر بست. زندگي شادمانهتر جريان پيدا كرد، و حتي انقلاب با سرعت بيشتري به پيش شتافت.
يك شامگاه در قهوهخانه مقابل دروازه اسمولني نشسته بودم. قهوهخانه كلبه عموتوم نام داشت و جنگجويان گاردسرخ غالبا" به اين پاتوق پر همهمه با سقف كوتاه روي ميكردند. اكنون اينها نيز در اينجا به دور ميزهايي كه قوريهاي چيني بزرگي بر روي سفرههاي ناتميز چيده شده بود گرد آمده اتاق را با دود غليظ توتون پر كرده بودند. پيشخدمتها با فرياد "الآن، الآن" به هر سو ميدويدند.
درگوشهاي مردي با اونيفورم سرواني نشسته بود و سعي داشت نطقي ايراد كند. ولي حاضرين در هر چند كلمه سخن او را ميبريدند. مرد فريادزنان گفت: "شما از آدمكشها بهتر نيستيد. در كوچه برادران روس خود را خودتان به تير ميبنديد!"
كارگري پرسيد: "چه وقت ما چنين كاري كردهايم؟"
-"يكشنبه گذشته وقتي يونكرها ..."
-"مگر يونكرها به ما تيراندازي نكردند؟"
يكي از حضار دست خود را كه با باند برگردن آويزان داشت بلند كرد و نشان داد: "آنها براي من كه مدرك گذاشتهاند، شياطين!
سروان با تمام قدرت صدايش فرياد زد: "شما ميبايست بيطرفي را حفظ ميكرديد. شما ميبايست بيطرف ميمانديد. شما كي هستيد كه بتوانيد حكومت قانوني را ساقط كنيد؟ اين لنين شما كيست؟ آلماني ! ..."
"و تو خودت كيهستي؟ ضدانقلابي! پرووكارتور!" – از هر سو بر سرش فرياد زدند. وقتي سروصدا تا حدودي خوابيد سروان برخاست و گفت:
"بسيارخوب، شما خودتان را خلق روس ميناميد. ولي خلق روس شماها نيستيد، خلق روس اين دهقانانند. صبر كنيد تا دهقانان ..."
و بر سرش فرياد زدند: "صبر خواهيم كرد و خواهيم ديد كه دهقانان چه خواهند گفت. ما خوب ميدانيم آنها چه خواهند گفت! مگر آنها زحمتكشاني مانند ما نيستند؟"
درآخرين تحليل همه چيز به دهقانان بستگي داشت. گرچه سطح رشد دهقانان پايين بود، ولي آنها نظريات خاص خود را داشتند و علاوه براين آنها بيش از هشتاد درصد اهالي روسيه را تشكيل ميدادند. در بين دهقانان پيروان بلشويكها بطور نسبي كم بود، و يك ديكتاتوري استوار صرفا" متكي به كارگران صنعتي در روسيه غيرممكن بود ... حزب اسارهاي نمايندگي سنتي دهقانان را داشت. از اينرو دهقانان طبعا" توسط اسارهاي چپ رهبري ميشدند و نه توسط حزبي از احزاب ديگر كه هوادار حكومت شوروي بودند؛ و اسارهاي چپ كه موجوديتشان در گرو پرولتارياي متشكل شهري بود نياز بيانتها به پشتيباني دهقانان داشتند.
ولي اسمولني دهقانان را هيچگاه فراموش نكرده بود. با صدور فرمان راجع به زمين، كميته اجرائيه مركزي نوين، مقدم بر همه چيز كميته دهقانان سراسر روسيه را بدون مراجعه به كميته اجرائيه شوراي دهقانان فراخواند. پس از چند روز مقررات دقيقا" تدوين شدهاي براي كميتههاي ارضي شهرستانها انتشار يافت و به دنبال آن نامههاي لنين خطاب به دهقانان منتشر شد كه با زباني ساده و مفهوم، انقلاب بلشويكي و حكومت نوين را توضيح ميداد. سرانجام شانزده (سوم) نوامبر لنين و "ميليوتين" "دستورالعمل براي فرستادگان مختار به استانها" را منتشر ساختند. هزاران نفر از اين فرستادگان از طرف دولت شوروي به روستاها رفته بودند.
"1- فرستاده به محض ورود به استان تعيين شده، جلسه نمايندگان كميته اجرائيه شوراهاي كارگران، سربازان و دهقانان را فراميخواند و در آنجا قانون ارضي را گزارش مي دهد و مسئله فراخواندن جلسات نمايندگان شوراهاي كارگران، سربازان و دهقانان شهرستان ها و استانها را مطرح ميكند."
"2- وضع مسئله زمين را در استان توضيح مي دهد: الف-آيا اراضي مالكان تقسيم شده يا خير و در كجا و در كدام شهرستان، ب- اراضي مالكان در اختيار چه كسي قرار گرفته است؟ در اختيار كميتههاي ارضي و يا كماكان در اختيار مالكان است، ج- نسبت به ابزار كار چگونه رفتار شده است؟"
"3- آيا كشت دهقانان توسعه يافته است؟"
"4- از سهمي كه به استان تعلق ميگيرد چقدر بارگيري ميشود؟"
"5- توضيح داده شود مادام كه دهقانان زمين را گرفتهاند پس لازم است هر قدر ممكن است بيشتر و سريعتر غله به شهرها حمل گردد و فقط از طريق افزايش مقدار حمل غله به شهر است كه ميتوان خطر قحطي را رفع كرد."
"6- چه تدابيري براي انتقال اراضي ملاكان به دست كميتههاي شهرستاني و ارضي و شوراهاي نمايندگان كارگران، سربازان و دهقانان در نظر گرفته شده و اتخاذ گرديده است؟"
"7- بهتر است كه املاك معمور و مجهز در اختيار شوراهاي نمايندگان تهيدست با رهبري مهندسان مربوطه كشاورزي قرار گيرد."
درروستا جنبوجوشي در گرفت- آبستن تحولات، و سبب آن نه فقط تاثير نيرومند فرمان درباره زمين، بلكه همچنين بازگشت هزاران دهقان سرباز با روحيه انقلابي از جبهه بود ... بخصوص اين افراد با شادماني ويژهاي فراخواندن كنگره دهقانان را شادباش گفتند.
همچنان كه كميته اجرائيه مركزي قديم كوشيد كه از تشكيل دومين كنگره نمايندگان كارگران و سربازان جلوگيرد، كميته اجرائيه شوراهاي دهقانان نيز سعي كرد از تشكيل كنگره دهقانان كه اسمولني فراخوانده بود جلوگيري كند؛ و آنگاه كه ديد توانايي برهم زدن كنگره را ندارد، اين كميته اجرائيه نيز مانند كميته اجرائيه مركزي قديم با شتابي تبآلود به پخش تلگرامها پرداخت دائر به سفارش برگزيدن نمايندگان محافظهكار. حتي در بين دهقانان شايعه پراكندند كه گويا كنگره در مسكو تشكيل خواهد شد، و برخي از نمايندگان نيز درواقع بدانجا عزيمت كردند؛ ولي در بيستوسه (ده) نوامبر در پطروگراد نزديك به چهارصد نماينده گردآمدند و مشاورات فراكسيوني آغاز شد...
نخستين جلسه كنگره در تالار "الكساندروفسكي" از بناي دوماي شهر تشكيل يافت و نخستين رأيگيري نشان داد كه بيش از نصف نمايندگان كنگره اسارهاي چپ هستند، در حالي كه بلشويكها فقط يك پنجم، اسارهاي راست يكچهارم نمايندگان را تشكيل ميدادند و بقيه نمايندگان تنها در مخالفت با كميته اجرائيه قديم كه رهبري آن را "اوكسنتيف"، "چايكوفسكي" و "پشهخونوف" در دست داشتند، متحد شده بودند.
ازدحامي پرهياهو تالار عظيم را پركرده بود. خصومتي ژرف و سرسخت نمايندگان را به گروههاي آشتي ناپذير تقسيم نموده بود. در سمت راست سردوشيهاي افسران ميدرخشيد و چهرههاي پدرسالاري دهقانان سالمند و مرفه مشاهده ميشد. در مركز تعداد كمي دهقان، گروهبان و چند سرباز؛ در سمت چپ تقريبا" فقط سربازان ساده نشسته بودند. اين نسل جواني بود كه در ارتش خدمت ميكرد. در راهروها انبوهي از كارگران بودند كه در روسيه هنوز منشاء دهقاني خود را فراموش نكردهاند ...
كميته اجرائيه برخلاف كميته اجرائيه قديم به هنگام افتتاح جلسه از به رسميت شناختن كنگره امتناع كرد. موعد كنگره رسمي سيزده دسامبر (سي نوامبر) تعيين شده بود. صدركميته اجرائيه در ميان كفزدنهاي رعدآسا و فريادهاي خشمگين اعلام داشت كه جلسه كنوني كنفرانسي است فوقالعاده و نه بيشتر ... ولي كنفرانسي فوقالعاده به زودي با انتخاب رهبر اسارهاي چپ- ماريااسپيريدونوا- به صدارت مناسبات خود را نسبت به كميته اجرائيه نشان داد.
تقريبا" تمام روز نخست با بحث و جدل سختي درباره اين موضوع گذشت كه آيا بايستي نمايندگان شوراهاي شهرستانها در كنگره شركت داد و يا اينكه فقط نمايندگان سازمانهاي استانها را، ولي سرانجام به همانگونه كنگره كارگران و سربازان، اكثريت شكننده به سود وسيعترين نمايندگي رأي داد. پس از آن كميته اجرائيه قديم تالار جلسه را ترك گفت ...
تقريبا" بلافاصله پس از اين واقعه آشكار شد كه روحيه اكثريت نمايندگان نسبت به حكومت كميسرهاي خلق خصومت آميز است. زينويوف كوشيد به نام بلشويكها سخن گويد ولي با سوت استقبال شد؛ و آنگاه كه او در ميان خنده نمايندگان كرسي خطابه را ترك گفت فرياد زد "خَرِ كميسر خلق به گِل نشست!"
نازاريف نماينده استان فرياد برآورد: "ما سوسيال انقلابيون چپ از شناخت اين به اصطلاح حكومت كارگري- دهقاني امتناع ميورزيم تا آنگاه كه درآن نمايندگان دهقانان نباشند. اين وضع در حال حاضر جز ديكتاتوري كارگري چيز ديگري نيست ... ما اصرار داريم حكومت نويني تشكيل شود كه نمايشگر تمام دمكراسي باشد!"
نمايندگان مرتجع با تمام قوا از اين روحيه پشتيباني ميكردند و بياعتنا به اعتراضات شديدي كه از نيمكتهاي بلشويكها بر ميخاست مدعي بودند كه شوراي كميسرهاي خلق قصد دارد يا كنگره را تابع خود سازد و يا به زور اسلحه آن را منحل كند. دهقانان اين ادعا را با فريادهاي نفرت استقبال ميكردند ...
درسومين روز ناگهان در پشت كرسي خطابه لنين ظهور كرد. تالار نه كمتر از ده دقيقه خشم خود را بروز داد. تالار فرياد مي زد: "دورشو، ما نميخواهيم حرف كميسرهاي خلق را گوش بدهيم! حكومت شما را به رسميت نميشناسيم!"
لنين كه دستهاي خود را به طرفين كرسي خطابه گرفته بود كاملا" آرام ايستاده بود و متفكرانه جمعيت خشمگين را با پلكهاي نيمبسته نگاه ميكرد. سرانجام، همهمه در تالار گويي فروكشيد به استثناء نيمكتهاي راست كه در آنجا هنوز فرياد ميزدند و سوت ميكشيدند.
لنين گفت: "من اينجا آمدهام نه به عنوان عضو شوراي كميسرهاي خلق- و به انتظار ساكت شد تا همهمه بخوابد- بلكه به عنوان فراكسيون بلشويكي كه به نحوي بايسته براي كنگره كنوني انتخاب شده است." و اعتبار نامه خود را بلند كرد چنانكه همه بتوانند آن را ببينند.
"وانگهي – او با صدايي كاملا" آرام به سخن ادامه داد – هيچكس نميتواند انكار كند كه حكومت كنوني روسيه را حزب بلشويك تشكيل داده است ... او چند ثانيه مكث كرد ... چنانكه در واقع اين و آن يكي است ..."
استدلال لنين ساده بود: "صاف و ساده بگوييد شما دهقانان كه ما املاك ملاكان را به شما دادهايم، آيا اكنون ميخواهيد مانع كارگران شويد كه كنترل خود را برتوليد برقرار كنند؟ اينجا مبارزه طبقاتي است: ملاكان بديهي است كه با دهقانان مبارزه ميكنند و صاحبان كارخانه با كارگران. مگر شما ميخواهيد كار به تفرقه در صفوف پرولتاريا بيانجامد؟ شما ميخواهيد در كدام طرف قرار گيريد؟ ما بلشويكها حزب پرولتري هستيم- چه پرولتارياي دهقاني و چه پرولتارياي صنعتي. ما بلشويكها به يكسان طرفدار شوراها هستيم- هم طرفدار شوراهاي دهقاني و هم طرفدار شوراهاي كارگران و سربازان. حكومت كنوني حكومت شوروي است و ما نه فقط پيشنهاد كردهايم كه شوراهاي دهقاني در اين حكومت شركت كنند، بلكه همچنين نمايندگان اسارهاي چپ را دعوت كردهايم كه در شوراي كميسرهاي خلق وارد شوند ... شورا كاملترين شكل نمايندگي مردمند – چه مردمي كه در كارخانهها و معادن كار ميكنند و چه مردمي كه در كشتزارها كار ميكنند. هركس سعي در تخريب شوراها كند گناه عمل ضددمكراتيك و ضدانقلابي را بردوش مي گيرد و من به خود اجازه ميدهم كه به شما رفقاي اسارهاي راست و به شما آقايان كادتها بگويم كه اگر مجلس مؤسسان بخواهد شوراها را تخريب كند ما اين مجلس مؤسسان را اجازه نخواهيم داد!"
شب هنگام (بيستوپنج) دوازده نوامبر چرنوف كه توسط كميته اجرائيه فراخوانده شده بود شتابان از "موگيليوف" فرارسيد. تا دو ماه قبل او يك انقلابي دو آتشه شمرده ميشد و از يك شهرت بسيار بزرگي بين دهقانان برخوردار بود. و اكنون او را فراخوانده بودند به خاطر آنكه او كنگره را از گرايش خطرناك به چپ باز دارد. به محض ورود به پطروگراد چرنوف بازداشت و به اسمولني برده شد. در آنجا به سرعت از او بازپرسي كردند و رهايش ساختند.
نخستين كارش بستن كميته اجرائيه به تازيانه انتقاد بود براي آنكه كنگره را ترك كرده بود. كميته اجرائيه موافقت كرد به كنگره بازگردد. به هنگام ورود چرنوف به تالار، اكثريت از او با كف زدنهاي شديد و بلشويكها با سوت كشيدن و تمسخر استقبال كردند.
"رفقا من غيبت كردهام. من در كنفرانس ارتش دوازدهم درباره مسئله دعوت كنگره تمام نمايندگان دهقانان ارتش جبهه غرب شركت داشتم و از آنچه در اينجا موجب طغيان شده اطلاع بسيار كمي دارم ..."
زينوويف از جا پريد و فرياد كشيد "شما فقط چند دقيقه غيبت كردهايد! همهمه و فريادهاي گوشخراشي برخاست : "دور باد بلشويكها!"
چرنوف ادامه داد: "اتهامي كه برمن وارد كردند كه گويا من كمك كردهام ارتشي را تماما" به سوي پطروگراد گسيل دارم فاقد هرگونه اساس و سرتاپا دروغ است. چنين اتهامي از كجا مايه ميگيرد؟ منشاء آن را به من نشان دهيد!"
زينوويف: از روزنامههاي خود شما- از "ايزوستيا" و "ديئلونارودا"!
چهره پهن چرنوف در چارچوبي از ريش فلفل نمكي و موهاي وزكرده از خشم سرخ شده بود. چشمان ريزش ميدرخشيد. ولي او خودداري كرد و ادامه داد: "تكرار ميكنم، من عملا" هيچ چيز از آنچه در اينجا گذشته است نميدانم. من هيچ ارتشي را هدايت نكرده ام جز اين را (او با انگشت به نمايندگان دهقانان اشاره كرد) و من مسئوليت كامل اين را برعهده ميگيرم كه آن را به اين تالار هدايت كردهام! (خنده، فرياد، آفرين، احسنت!)"
"به پطروگراد كه بازگشتم به اسمولني رفتم، آن ها چنين اتهاماتي به من نبستند ... پس از مذاكرات بسيار كوتاهي مرا رها كردند و اين است تمام داستان. بگذار كسي از حضار اين اتهام را تكرار كند!"
همهمه وحشتناكي برخاست. بلشويكها و برخي اسارهاي چپ از جا جستند، با تكان دادن مشت فرياد ميكشيدند و بقيه نمايندگان سعي داشتند با فريادهاي رساتري آنها را ساكت كنند.
چرنوف فرياد كشيد: "اين كه جلسه نيست، اينكه سرتا پا افتضاح است!" وبا اين كلمات از تالار خارج شد. در نتيجه همهمه و برهم خوردن نظم لازم آمد تنفس بدهند ...
##########################
مسئله وضع كميته اجرائيه دهقانان همه را سخت به هيجان آورده بود. كميته اجرائيه با اعلام اينكه جلسه، كنفرانس فوقالعادهاي است، در نظر داشت از تجديد انتخاب كميته اجرائيه جلوگيرد. ولي اين شمشير دوسر بود. اسارهاي چپ تصميم گرفتند كه اگر كنگره بركميته اجرائيه حاكميت ندارد پس كميته اجرائيه نيز بركنگره حاكميت نميتواند داشته باشد. جلسه در بيستوپنج (دوازده) نوامبر مقرر داشت كه اختيار كميته اجرائيه به كنفرانس فوقالعاده منتقل ميگردد و حق رأي تنها به آن اعضايي از كميته اجرائيه تعلق ميگيرد كه به عنوان نماينده برگزيده شدهاند.
فرداي آن روز عليرغم كوششهاي نوميدانه بلشويكها اصلاحي براين قطعنامه تصويب شد كه طبق آن حق رأي مشورتي و قطعي به تمام اعضاي كميته اجرائيه – قطع نظر از اينكه به عنوان نمايند انتخاب شده بودند يا نه – داده مي شد.
بيستوهفت (چهارده) نوامبر مذاكره درباره مسئله ارضي درگرفت كه طي آن تفاوت بين برنامه ارضي بلشويكها و اسارهاي چپ آشكار شد.
"كالچينسكي" كه به نام اسارهاي چپ سخن گفت تلخيصي از تاريخ مسئله ارضي در دوران انقلاب عرضه داشت. او گفت كه نخستين كنگره شوراهاي دهقانان قطع نامه كاملا" دقيق و صوري براي واگذاري فوري املاك ملاكان به كميتههاي ارضي تصويب كرد، ولي رهبران انقلاب و نمايندگان بورژوازي در حكومت موقت اصرار كردند كه مسئله تا گشايش مجلس مؤسسان نميتواند حل شود. دومين دوران انقلاب دوران "سازشكاري" با قرارگرفتن چرنوف در پست وزارتخانه آغاز شد. دهقانان باور داشتند كه اكنون بيدرنگ حل عملي مسئله ارضي آغاز مي گردد، ولي به رغم اراده بيان شده و صريح نخستين كنگره دهقاني، مرتجعين و سازشكاران كميته اجرائيه به هيچ عملي اجازه ندادند. اين گونه سياست منجر به يك رشته هيجانهاي ارضي شد كه تظاهر طبيعي بيصبري و انرژي سركوب شده دهقانان بود. دهقانان كه مضمون واقعي انقلاب را درك كرده بودند ميكوشيدند كه از دايره حرف به دايره عمل گام گذارند.
ناطق ادامه داد: "حوادث اخير نه يك شورش سطحي و نه "ماجراي بلشويكي" است، بلكه برعكس قيام واقعي خلق است كه در سراسر كشور حسن استقبال ميگردد. بطور كلي بلشويكها در مسئله ارضي موضع درستي اتخاذ كردند، ولي با توصيه دهقانان كه خود زمين را به زور تصرف كنند اشتباه بزرگي مرتكب شدند. بلشويكها از روزهاي نخست اعلام داشتند كه دهقانان ميبايست زمين را "از طريق عمل انقلابي تودهاي" تصرف كنند. اين چيزي جز هرجومرج نيست. زمين ميتواند بطور متشكل گرفته شود. براي بلشويكها مهم اين بود كه هرقدر ممكن است سريعتر تمام مسائل انقلاب را حل كرد، ولي آنها به بهانه اينكه چگونه اين مسائل بايستي حل شود اعتنايي نكردند. فرمان درباره زمين كه از طرف كنگره شوراها صادر شد در اساس خود كاملا" با تصميمات نخستين كنگره دهقاني انطباق دارد. پس چرا حكومت نوين نميخواهد تاكتيكي را نيز كه اين كنگره متذكر شده به كار بندد؟ - زيرا كه شوراي كميسرهاي خلق ميخواست مسئله زمين را با شتاب حل كند تا براي مجلس مؤسسان چيزي باقي نماند. ولي حكومت ميديد كه تدابير عملي نيز ضرور است. از اين جهت بدون تعمق "مقررات مربوط به كميتههاي ارضي" را وضع كرد و بدينسان وضع بسيار عجيبي به وجود آورد- يعني شوراي كميسرهاي خلق مالكيت خصوصي را برزمين لغو كرد و مقرراتي كه به وسيله كميتههاي ارضي وضع شد مبتني بر اصل مالكيت خصوصي بود. با تام اينها بدبختي در اينجا نيست، زيرا كه كميتههاي ارضي هيچگونه توجهي به فرامين شوراها ندارند و تصميمات عملي خود را اجرا ميكنند- تصميماتي كه بر اراده اكثريت عظيم دهقانان تكيه دارد... كميتههاي ارضي سعي ندارند كه مسئله ارضي را از طريق قانونگذاري كه فقط مجلس مؤسسان اختيار وضع آن را دارد حل كنند؛ ولي آيا مجلس مؤسسان ميخواهد اراده دهقانان روس را تحقق بخشد؟ ما در اينجا نميتوانيم اعتماد داشته باشيم. ما ميتوانيم تنها اعتماد داشته باشيم به اينكه تصميم انقلابي دهقانان قويا" رشد يافته و اينكه مجلس مؤسسان مجبور خواهد شد مسئله زمين را چنان حل كند كه دهقانان ميخواهند. مجلس مؤسسان جرأت آن را نخواهد داشت كه در راه نقض اراده خلق گام بردارد."
پس از "كالچينسكي" لنين به ايراد نطق پرداخت و اين بار به سخنان او با توجه بسيار گوش دادند:
"درحال حاضر ما ميكوشيم نه فقط مسئله زمين، بلكه همچنين مسئله انقلاب اجتماعي را حلكنيم. ما نه فقط در اينجا، در روسيه، بلكه همچنين در سراسر جهان مسئله زمين جدا از ديگر مسائل اجتماعي قابل حل نيست. چنانكه مثلا" ضبط املاك بزرگ باعث برانگيختن ملاكان روس، بلكه همچنين باعث برانگيختن سرمايه خارجي است كه مالكيت بزرگ ارضي با آن به وسيله بانكها مربوط است. در روسيه مالكيت خصوصي برزمين مبناي ظلم عظيمي است؛ و ضبط املاك به وسيله دهقانان يكي از مهمترين گامهاي انقلاب ما است. ولي اين اقدام نميتواند از ديگر اقدامات جدا باشد- چنانكه در تمام مراحلي كه انقلاب ما طي كرده است اين موضوع به وضوح آشكار است. اشتباه اسارهاي چپ از آنجا است كه در آن هنگام با سياست سازشكارانه مبارزه نكردند، زيرا آنها پيرو اين تئوري بودند كه آگاهي تودهها هنوز به قدر كافي رشد نكرده است. اگر سوسياليسم تنها زماني تحقق پذير باشد كه رشد فكري تمام خلق آن را اجازه دهد، در آن صورت ما سوسياليسم را حتي پس از پانصد سال نخواهيم ديد. حزب سياسي سوسياليستي پيشگام طبقهكارگر است؛ اين حزب نبايد اجازه دهد كه سطح نازل رشد تودهها پيشروي آن را متوقف سازد، بلكه ميبايست تودهها را به دنبال خود ببرد بدين ترتيب كه از شوراها به عنوان ارگانهاي ابتكار انقلابي استفاده كند. اما براي اينكه بتوان مرددين را به دنبال خود برد، ميبايد خود رفقاي اسارهاي چپ بر ترديدهاي خود غلبه كنند. تودههاي خلق از ماه ژوئيه دوري از سازشكاري را آغاز كردند و اكنون در نوامبر اسارهاي چپ هنوز هم به سوي اوكسنتيف دست دراز ميكنند كه به بقاياي حقير شهرت گذشتهاش چسبيده است. اگر سازشكاري ادامه يابد انقلاب نابود خواهد شد. با بورژوازي سخن از هيچگونه سازشكاري نميتواند در ميان باشد. حاكميت بورژوازي بايد تمام و كمال سرنگون گردد. ما بلشويكها برنامه ارضي خودرا تغيير ندادهايم. ما از انهدام ملكيت خصوصي بر زمين سر باز نزده و نميخواهيم سر باز زنيم. ما "مقررات براي كميتههاي ارضي" را كه ابدا" مبتني بر اصل مالكيت خصوصي نيست تصويب كردهايم به سبب آنكه خواستهايم اراده خلق را به همان وسيلهاي كه خود خلق برگزيده تحقق بخشيم و بدينسان اتحاد تمام عناصري را كه در راه انقلاب سوسياليستي مبارزه ميكنند فشردهتر سازيم. ما از اسارهاي چپ به ورود در اين اتحاد دعوت ميكنيم ولي ما معتقديم كه آن ها از واپس نگري دست بردارند و از جناح سازشكار خود ببرند. و اما درباره مجلس مؤسسان، همانطور كه ناطق قبلي گفت، اين كاملا" درست است كه كار مجلس مؤسسان را تصميم انقلابي تودهها تعيين خواهد كرد و من ميگويم: به اين تصميم انقلابي اميد ببند و تفنگ را از دست رها نكن!"
پس از آن لنين قطعنامه بلشويكها را قرائت كرد:
"كنگره دهقاني دولت موقت متشكله از طرف دومين كنگره نمايندگان شوراهاي كارگران و سربازان سراسر روسيه را تأييد ميكند و تمام و كمال قانون (فرمان) درباره زمين مورخ بيستوشش اكتبر 1917 صادره از طرف شوراي كميسرهاي خلق را ميپذيرد. كنگره دهقاني تصميم راسخ و بيخدشه خود را در دفاع جانبازانه از اجراي اين قانون ابراز ميدارد و همه دهقانان را به حمايت متحد از آن و اجراي بلادرنگ آن در محلها توسط خود دهقانان فرا ميخواند و نيز دهقانان را دعوت ميكند كه براي تمام مقامات و وظايف مسئول تنها چنان افرادي را برگزينند كه نه در حرف بلكه در عمل وفاداري خود را نسبت به دهقانان زحمتكش و استثمار شده به اثبات رسانده و نشان داده باشند كه ميتوانند و آمادهاند از اين منافع، عليرغم هرگونه مقاومت ملاكان و سرمايهداران و طرفداران آنها، نگهباني كنند. كنگره دهقاني در عين حال اعتقاد خود را اعلام ميدارد داير بر اينكه اجراي كامل تمام تدابير شمول قانون زمين فقط با كاميابي انقلاب كارگري سوسياليستي كه در پانزده اكتبر آغاز شده امكان پذير است، زيرا تنها انقلاب سوسياليستي است كه قادر است هم انتقال رايگان زمين را به دهقانان زحمتكش، هم مصادره ابزار مالكان، هم پاسداري كامل از منافع كارگران كشاورز مزدور را ضمن آغاز بيدرنگ انهدام بيقيد و شرط تمامي سيستم بردگي مزدوري سرمايهداري، هم توزيع صحيح و طبق برنامه محصولات كشاورزي و فرآوردههاي صنعتي بين نواحي و اهالي كشور، هم استقرار تسلط بر بانكها (بدون چنين تسلطي سلطه مردم برزمين به وسيله الغاء مالكيت خصوصي برزمين امكان پذير نيست.)، هم كمك همه جانبه دولت زحمتكشان و استثمار شدگان وغيره را تأمين كند. از اين رو كنگره دهقاني كه تماما" از انقلاب بيستوپنج اكتبر حمايت ميكند و درست به دليل سوسياليستي بودن اين انقلاب از آن حمايت ميكند تصميم راسخ خود را ابراز ميدارد كه با رعايت تدريج لازم، ولي بدون هيچ ترديد و تعللي، تدابير نوسازي سوسياليستي جمهوري روسيه را به موقع اجرا گذارد. شرط لازم پيروزي انقلاب سوسياليستي- يگانه انقلابي كه كاميابي مستحكم و تحقق كامل قانون زمين را تأمين ميسازد، عبارت است از اتحاد كامل دهقانان استثمار شده و زحمتكش با طبقه كارگر- پرولتاريا. در تمام جمهوريهاي روسيه از اين پس تمام ساختمان و اداره دستگاه دولتي از سر تا پا ميبايست برمبناي چنين اتحادي بنا شود. اين اتحاد تمام و هرگونه مساعي مستقيم و غيرمستقيم، آشكار و پنهان را براي بازگشت به سازشكاري محكوم با بورژوازي و با مبلغان سياست بورژوايي طرد ميكند و تنها اين اتحاد پيروزي سوسياليسم را در سراسر جهان تأمين مينمايد."
مرتجعين عضو كميته اجرائيه ديگر جرأت نكردند در مخالفت آشكار نطق كنند، ولي چرنوف چند بار به پشت كرسي خطابه رفت و با لحني بيطرف، فروتن و تطميع كننده سخن گفت. به او جايي در هيئت رئيسه پيشنهاد كردند. در شب دوم كنگره، يك يادداشت بينام و امضاء به رئيس جلسه داده شد كه در آن پيشنهاد شده بود چرنوف را به عنوان رئيس افتخاري برگزينند. اوستينوف اين يادداشت را قرائت كرد، ولي در اين لحظه زينوويف از جا جست و فرياد كشيد كه اين كلك كميته اجرائيه سابق است كه ميخواهد جلسه را دردست خود بگيرد. تالار جلسه در حال بدل به يك توده خشمگين با چهرههاي برافروخته شد كه مشتها را تكان ميدادند. هردو طرف در واقع هم از شدت خشم از جا در رفته بودند. با اين همه چرنوف هنوز از شهرت بزرگي برخوردار بود.
بههنگام مباحثات شديد درباره مسئله ارضي و درباره قطعنامه لنين، دوباره بلشويكها خواستند كنگره را ترك گويند، ولي رهبران، آنها را نگهداشتند. به نظر من اينطور رسيد كه كنگره دچار تفرقه بيدرماني شده است.
ولي هيچكس نميدانست كه در اسمولني مذاكرات محرمانهاي بين اسارهاي چپ و بلشويكها جريان دارد. اسارهاي چپ ابتدا ميطلبيدند كه دولتي از نمايندگان تمام احزاب سوسياليستي، اعم از آنكه آنها در شوراها وارد باشند يا نباشند، تشكيل شود. آنها ميخواستند كه اين دولت در برابر شوراي خلق متشكل از تعداد برابر نمايندگان سازمانهاي كارگري و سربازي و سازمانهاي دهقاني و در تكميل آنها از نمايندگان دوماهاي شهري و زمستوها، مسئول باشد و همچنين اخراج لنين و تروتسكي را از تركيب دولت و نيز انحلال كميتههاي انقلابي نظامي و ديگر ارگانها را مي طلبيدند.
بيستوهشت (پانزده) نوامبر، پس از مبارزه سختي كه تمام شب ادامه يافت، در بامداد چهارشنبه سازش به عمل آمد. موافقت شد كه در تركيب كميته اجرائيه مركزي متشكل از يكصدوهشت عضو، يكصدوهشت عضود ديگر كه به طور نسبي از كنگره دهقاني انتخاب شوند، صد نماينده منتخب بلاواسطه ارتش و نيروهاي دريايي و پنجاه نماينده از اتحاديههاي صنفي (سيوپنج تن از اتحاديههاي سراسر روسيه، ده نفر از اتحاديه كارگران راهآهن و پنج نفر از نمايندگان پستوتلگراف) وارد شوند. دوماها و زمستوها كنار زده شدند. لنين و تروتسكي در دولت باقيماندند و كميته انقلابي نظامي نيز به كار خود ادامه داد.
جلسات كنگره به محل آموزشگاه حقوق امپراطوري در "خونتانكا" شماره شش منتقل شد كه در آنجا كميته اجرائيه شوراهاي دهقاني استقرار يافته بود. در اينجا، در تالار عظيم، عصر شنبه نمايندگان گردآمدند. كميته اجرائيه قديم رفت و جلسه خصوصي خود را در اتاق ديگري در همان بنا با شركت نمايندگان انشعابي ارتجاعي و نمايندگان كميتههاي ارتشي گشود.
چرنوف از جلسهاي به جلسه ديگر رفتوآمد ميكرد و دقيقا" سير حوادث را تعقيب مينمود. او ميدانست كه سازشي با بلشويكها مورد بحث است ولي نميدانست كه اكنون ديگر موافقت حاصل آمده است. او در جلسه انشعابيون گفت: "اكنون هنگامي كه همه با تشكيل يك دولت از تمام احزاب سوسياليستي موافقند بسياري موضوع نخستين كابينه را كه ائتلافي نبود و در آن تنها يك سوسياليست، آنهم كرنسكي بود، فراموش ميكنند. اين دولت در زمان خود بسيار ذينفوذ بود. اكنون همه كرنسكي را متهم ميكنند و همه فراموش ميكنند كه او نه فقط توسط شوراها بلكه توسط تودههاي مردم برمسند حكومت گمارده شده بود. پس چرا افكار عمومي عليه كرنسكي برگشت؟ وحشيها خود خدايان خود را ميسازند و در برابر آنها نماز ميگزارند، ولي اگر اين خدايان دعاي آنها را اجابت نكنند وحشيان آنها را مجازات مينمايند؛ و اين همان چيزي است كه اكنون جريان دارد- ديروز كرنسكي، امروز لنين و تروتسكي و فردا باز كسي ديگر ... ما هم به كرنسكي و هم به بلشويكها پيشنهاد كرديم از حكومت كنار بروند. كرنسكي موافقت كرد. امروز او از پناهگاه خود اعلام داشت كه از مقام نخستوزيري بركنار ميرود. ولي بلشويكها ميخواهند قدرت حاكمه را در دست داشته باشند، ولي نميدانند با آن چه بكنند ... بلشويكها چه در حكومت بمانند و چه نمانند سرنوشت روسيه از اين جهت تغييري نخواهد كرد. روستاي روسيه بسيار خوب ميداند كه چه ميخواهد و تدابير خاص خود را اتخاذ ميكند... و سرانجام همين روستا ما را نجات خواهد داد ..."
دراين هنگام در تالار بزرگ "اوستينوف" موافقت حاصله بين كنگره دهقاني و اسمولني را اطلاع داد. نمايندگان اين خبر را با شور و هيجان و شادمانه استقبال كردند. ناگهان چرنوف در تالار حاضر شد و درخواست سخن كرد. او چنين آغاز كرد:
"ميبينم كه بين كنگره دهقاني و اسمولني موافقتي بسته شده است. اين نوع موافقت غيرقانوني خواهد بود، زيرا كنگره واقعي شوراهاي دهقاني فقط دوهفته ديگر گرد خواهد آمد. علاوه بر اين من ميبايست به شما هشدار بدهم كه بلشويك ها هيچگاه مطالبات شما را برآورده نخواهند كرد."
نطق او با قهقه خنده قطع شد. او سريعا" اوضاع را درك كرد؛ از پشت كرسي خطابه پايين آمد و از تالار جلسه خارج شد و تمام شهرتش را با خود برد.
شب هنگام در روز پنج شنبه بيستونه (شانزده) نوامبر جلسه فوقالعاده كنگره گشايش يافت. احوال و روحيه جشن گونه بود- همه لبخند بر لب داشتند. آخرين مسائل مربوط به كار كه تا آنگاه از طرف كنگره حل نشده بود سريعا" حل گرديد و آنگاه "ناتانسون" ريشسفيد اسارهاي چپ به ايراد نطق پرداخت. او با صدايي لرزان و اشك در چشمان گزارش "عقدازدواج" شوراهاي دهقاني را با شوراهاي كارگري- سربازي قرائت كرد. هربار كه او كلمه "عقداتحاد" را برزبان ميراند تالار از كفزدنهاي رعدآسا ميلرزيد. وقتي "ناتانسون" به سخنش پايان داد "اوستينوف" ورود نمايندگان اسمولني را به همراهي نمايندگان گاردسرخ اطلاع داد. كنگره آنها را با هلهلهاي عظيم استقبال كرد. كارگر، سرباز و ناوي به نوبه پشت كرسي خطابه قرار گرفتند و به كنگره درود فرستادند. سپس "بوريسراينشتاين" نماينده حزب كارگري سوسياليستي امريكا به سخن پرداخت:
"روز عقد اتحاد بين كنگره دهقاني و شوراي نمايندگان كارگران و سربازان، يكي از پرعظمتترين روزهاي انقلاب است. خبر آن انعكاسي رعدآسا در تمام جهان خواهد داشت. اين اتحاد، هم در پاريس و لندن، و هم آنسوي اقيانوس در نيويورك دور، قلب زحمتكشان را مملو از شادي ميكند. انديشه سترگ پيروز شد. غرب و امريكا مدتها بود از روسيه، از پرولتارياي روسيه انتظار كارهاي غيرعادي و لرزاننده داشتند. پرولتارياي جهاني مدتها است چشم به انقلاب روس كارهاي بزرگي كه اكنون تحقق مييابد، دوخته است."
پس از تبريك "سوردلف"-صدر كميته اجرائيه مركزي- ازدحام عظيم دهقاني به خيابان شتافت با فريادهاي: "هورا! جنگ داخلي پايان يافت! زنده باد دمكراسي متحد!"
شب ديگر فرارسيده بود و رنگ مات ماه و ستارگان برسپيدي برف منعكس ميشد. در برزن ساحلي هنگ "پاولوفسكي" با تمام تجهيزات جنگي صف بسته بود. دسته موزيكش "مارسهيز" مينواخت. در ميان فريادهاي بلند شادباش سربازان، دهقانان صف كشيدند و پرچم عظيم سرخ كميته اجرائيه نمايندگان دهقانان شوراهاي سراسر روسيه را برافراشتند كه بر آن با نخ زرين نوشته شده بود: "زنده باد اتحاد توده زحمتكشان انقلابي!" سپس پرچمهاي ديگري- پرچمهاي شوراهاي برزنها گذشت. بر روي پرچم كارخانه "پوتيلوف" نوشته شده بود: "ما در برابر اين پرچم سرفرود ميآوريم تا برادري تمام خلقها را برقرار كنيم!" از جايي مشعلها ظاهر شدند و شب را با نور ارغواني تيره خود روشن ساختند. نور هزار تيغه آنها در بلور قطعات يخ منعكس ميشد و دودشان از روي سر جمعيت، كه سرود خوانان زير نظر تماشاگران ساكت و حيرت زده به سوي "فونتانكا" حركت ميكرد، بالا ميرفت.
"زنده باد ارتش انقلابي! زنده باد گاردسرخ! زنده باد دهقانا!"
اين تظاهرات عظيم از سراسر شهر بدينسان گذشت؛ مردم دمبدم به آن ملحق ميشدند و دمبدم پرچمهاي سرخ نوين زرين دوز برافراشته ميشد. دو دهقان سالخورده كه كار پشت آنها را خميده ساخته بود دست به دست يكديگر ميرفتند و در چهره آنها شادماني كودكانه ميدرخشيد.
يكي از آنها گفت: "خوب، حالا ببينيم چطور از ما زمين را پس خواهند گرفت!"
نزديك كاخ اسمولني در طرفين خيابان سربازان گاردسرخ صف كشيده بودند.
دهقان دومي به همراه خود گفت: "من اصلا" خسته نشدهام؛ انگار پَر درآوردهام."
برروي پلكان اسمولني نزديك به صد نماينده كارگر و دهقان با پرچمهايي اجتماع كرده بودند كه زير نور خيرهكنندهاي كه از بنا ميتابيد تيره رنگ به نظر ميرسيدند. آن ها پلكان را همچون موج در طوفان، به پايين درنورديدند تا دهقانان را در آغوش گرفته ببوسند؛ و آنگاه تمام تظاهرات به درون دَر فرو ريخت و با همهمه عظيمي از پلكانها بالا رفت.
درتالار سپيد عظيم جلسه، كميته اجرائيه مركزي با تمام شوراي پطروگراد و هزاران تماشاگر در انتظار آنها بودند. اوضاع به سان جشن پرابهتي بود- همه عظمت لحظه تاريخي را درك ميكردند.
زينوويف موافقت كنگره دهقاني را اعلام داشت. گزارش وي با شعف پرصدايي استقبال شد كه سپس آنگاه كه در راهرو موزيك نواختن گرفت و صفوف مقدم تظاهرات وارد تالار گرديد، به يك طوفان واقعي مبدل گشت. هيئت رئيسه برخاست، به هيئت رئيسه دهقاني جا داد و آن را با آغوش باز استقبال كرد. در آن بالا بر روي ديوار سفيد برفراز چارچوب قاب تهي از تمثال تزار كه كنده شده بود، دو پرچم زينت افزا بود.
آنگاه جلسه رسمي گشوده شد. پس از چند كلمه شادباش كه از طرف "اسوردلوف" بيان گرديد زني عينكي، رنگ پريده و لاغر با گيسوان صاف شانه زده شبيه به آموزگاران نيوانگلند در پشت كرسي خطابه قرار گرفت. او "ماريااسپيريدونووا" مشهورترين و با نفوذترين زن در روسيه بود.
"در برابر كارگران روس افقي گشوده شده كه هنوز در تاريخ ديده نشده است. تا كنون پايان تمام جنبشهاي كارگري بدون استثناء شكست بوده است، ولي جنبش كنوني انترناسيوناليستي است و بنابراين شكست ناپذير. در جهان نيرويي وجود ندارد كه بتواند آتش انقلاب را خاموش سازد- جهان كهنه معدوم ميگردد، جهان نو زاييده ميشود."
سپس تروتسكي به ايراد سخن پرداخت: "خوش آمديد رفقاي دهقان! شما به اينجا آمدهايد نه به عنوان مهمان، بلكه به عنوان صاحبخانه اي كه در آن قلب انقلاب روس ميزند. در اين تالار اكنون اراده ميليونها كارگر متمركز شده است. از اين پس سرزمين روسيه فقط يك ارباب ميشناسد و آن اتحاديه كارگران و سربازان و دهقانان است."
او با نيش تمسخر به ديپلماتهاي كشورهاي متفق (آنتانت) اشاره كرد كه هنوز اعتنايي به پيشنهاد صلح روسيه كه ديگر از طرف دولتهاي كوچكتر پذيرفته شده، نميكنند. "در اين جنگ بشريت نويني تولد مييابد. در اينجا، در اين تالار، ما در برابر زحمتكشان تمام كشورها سوگند ياد ميكنيم كه در پست انقلابي خود به ايستيم. اگر ما شكسته شويم ما خواهيم مرد در حالي كه از پرچم خود دفاع خواهيم كرد."
پس از آن "كريلنو" به سخن پرداخت واز وضع جبهه حكايت كرد كه در آنجا "دوخونين" مقاومتي در برابر شوراي كميسرهاي خلق آماده كرده است. بگذار "دوخونين" و همراهانش خوب بدانند كه ما با كساني كه براي ما در راه صلح سد ايجاد كنند مغازله نخواهيم كرد!"
"ديبنكو" به نام نيروي دريايي به جلسه تبريك گفت و كروشينسكي عضو كميته اجرائيه كارگران راهآهن سراسر روسيه اظهار داشت:
"از اين لحظه، از لحظهاي كه اتحاد تمام سوسياليستهاي واقعي انجام يافته، تمام ارتش كارگران راهآهن يكجا خود را در اختيار دمكراسي انقلابي قرار ميدهد."
سپس "لوناچارسكي" كه اشك خود را به زحمت نگاه ميداشت، "پروشيان" از طرف اسارهاي چپ، و سرانجام "ساخاراشويلي" از طرف اتحاد سوسيالدمكراتهاي انترناسيوناليست مركب از گروههاي مارتوف و گوركي نطقهايي ايراد داشتند. "ساخاراشويلي" اظهار داشت:
"ما به عنوان اعتراض نسبت به سياست آشتي ناپذير بلشويكها و به قصد وادار كردن آنها به گذشت براي انجام اتحاد تمام دمكراسي انقلابي، خارج شده بوديم. اكنون كه اين اتحاد انجام گرفته ما وظيفه مقدس خود ميدانيم كه از نو جاي خود را در كميته اجرائيه مركزي اشغال كنيم. ما اعلام ميداريم كه تمام آنها كه از كميته اجرائيه مركزي كنار رفتهاند اكنون بايد باز گردند."
"استاشكوف"- دهقان سالخورده محترمي از هيئت رئيسه كنگره دهقاني- پشت كرسي خطابه رفت و از چهار سو به جلسه تعظيم كرد:
"رفقا! آغاز زندگي نوين روسيه و آزادي را به شما تبريك ميگويم!"
سپس "برونسكي" به نام سوسيال دمكراتهاي لهستان، "اسكريپنيك" از طرف كميتههاي كارخانهها "تريفونوف" به نام سربازان روس در جبهه سالونيك و ديگر ناطقان به ايراد سخن پرداختند- همه با قلبي لبريز از شادكامي و الهام بخش كساني كه ارزندهترين آرزوهاي خود را انجام پذيرفته يافتهاند.
ديري از شب گدشته بود كه قطعنامه زيرين پيشنهاد و به اتفاق آراء تصويب گرديد:
"كميته مركزي اجرائيه شوراهاي نمايندگان كارگران، سربازان و دهقانان سراسر روسيه در كنگره فوقالعادهاي كه به اتفاق شوراهاي دهقاني سراسر روسيه، در پطروگراد تشكيل يافته است، فرامين مربوط به صلح و مربوط به زمين مصوبه كنگره شوراهاي نمايندگان كارگران، سربازان و دهقانان سراسر روسيه، و نيز قانون مربوط به كنترل كارگري مصوب كميته مركزي اجرائيه شوراهاي سراسر روسيه را تأييد مينمايد."
"جلسه مشترك كميته اجرائيه مركزي و كنگره دهقاني سراسري روسيه اطمينان راسخ خود را ابراز ميدارد كه اتحاد كارگران، سربازان و دهقانان كه اتحاد برادرانه تمام زحمتكشان و استثمار شدگان است، قدرت بدست آمده را تحكيم ميبخشد و تمام تدابير لازم را براي تسريع امر انتقال قدرت به دست طبقه كارگر ديگر كشورها اتخاذ خواهد كرد تا بدينسان استقرار صلح پايدار و عادلانه و استقرار امر سوسياليسم را تأمين كند.
پايان
1- بطون: جمع بطن به معني درون چيزي
2- مٌعجِز: اعجاز كننده
3- نٌبٌوغ: برآمدن، ظاهر شدن، هوشياري و ذكاوت
5- بوروي:
6- سَفاك: خونريز
7- عما:
8- پوند: هم ليره انگليسي و هم وزن در انگلستان معادل 450 گرم
9- ترجيعبند: برگردانيدن، بازگشت دادن
10- اكناف: اطراف، كنارها
11- طغراها: چند خط منحني تودرتو كه اسم شخص در ضمن آن گنجانيدهاند، بيشتر بر روي مسكوكات نقش ميكنند.
12- ايضاح: واضح كردن، روشن ساختن، روشن كردن امري
13- غيرالناريه:
14- ديويزيون: division تقسيم، قسمت، لشكر، ناوتيپ
15- تكيده: لاغر شده
16- آژيتاتور: آشوبگر
17- گراندوشسها:
18- رداء: بالاپوش، هرلباسي كه روي لباسهاي ديگر برتن كنند
19- معجلا":
20 صائب: راست و درست، حق و رسا، ضد خاطي
21- شئدر:
22- مَفَر: (با تشديد ر) گريزگاه، جاي گريختن، راه فرار
23- وَرطَه: گرداب، منجلاب
24- ايلغار: حركت سريع سپاهيان به طرف دشمن
25- لٌندلٌند: غرغر
26- طعبانشان:
27- مٌلتَقا: محل تلاقي، جاي به هم رسيدن، جاي ديدار كردن
28- بٌله:
29- ظَهر: پشت، مقابل رو، مقابل بطن
30- اٌرِيب: تكه كاغذي كه سر كج داشته باشد. به فتح همزه و كسر را به معني عاقل، خرسند، بصير، دانا
31- يِلَه: رها، آزاد، ول، ولكرده شده
32- پاركت: parquet محوطه دادگاه، صحن دادگاه، دادسرا
33- بورگاندي:
34- مٌذَهب: (تشديد ها)
35- فراك: frac لباس رسمي، لباس مردانه مخصوص مهمانيهاي رسمي
36- دوش: پشت، شانه، كتف
37- فنگ: بيچاره، درمانده، بينوا، بيسرسامان
38- دوش فنگ:
39- مَحجوب: درپرده، پنهان و پوشيده، باشرم، با حيا
40- پران: امر پرانيدن، پراندن: پرتاب كردن
41- عِتاب: ملامت كردن، سرزنش كردن، خشم گرفتن، درشتي كردن، گفتن كلمهاي از روي خشم به كسي
42- وَجَنات: جمع وَجَنه، گونه، رخسار، چهره
43- يكوري:
44- لَحن: آواز خوش، آواز، آهنگ
45- اِلحاح: درخواستن كردن، خواستن چيزي با زاري و التماس، در طلب چيزي اصرار و پافشاري كردن
46- لَحناِلحاح:
47- عصياني:
48- طرق: جمع طريق، راه
49- كنياز:
50- كنيز: خدمتكار زن، زن برده
51- كنيس: معبد يهود
52- كنيسه: كليسا، معبد
53- ثايق:
54- يحتمل:
55- گره: مقياس طول، يك شانزدهم ذرع
56- ذرع:
57- پسي:
58- جنم: شكل، صورت، هيكل، قيافه، سرشت، ذات
59- صَلب: به دار آويختن، به دار زدن
60- صٌلب: (با تشديد ل) سخت، شديد، درشت و قوي
61- دگنك:
62- هشتي:
63- مسنتانه:
64- مِسَن: (با تشديد ن) آنچه كه با آن كارد تيز كنند
65- ورست: verste مقياس طول روسي براي راهها قريب هزار متر
66- ماگزيماليست:
67- دوستاق:
68- امهال: مهلت دادن، زمان دادن، فرصت دادن
69- ممهور:
90- عَجب: شگفت، شگفتي، اعجاب جمع
91- عٌجب: خودبيني، خودپسندي، پندار، كبر و گردنكشي
92- كين توزي:
93- عوامالناس: عامه مردم
94- ميل: mille مقياس طول كه اندازه آن مختلف است، ميل انگليسي: 1609 متر، ميل دريايي: 1852 متر
95- وَسَايط: جمع واسطه يا ويسط
96- سردماغ:
97- مَعذلك: با اين، با وجود اين، با اين حال، با اين همه
98- باريكاد:
99- گلابتون: گلهاي برجسته كه با رشتههاي نقره يا طلا در روي پارچه ميدوزند.
100-كَر و فري: روگردانيدن از دشمن و تاختن در ميدان و بعد برگشتن و حمله كردن
101- گروبيت:
102- مٌنتَهِا: نهايت، پايان و آخر چيزي
103- بٌله: ابله، كودن، كم عقل
104- لَخت: تكه و پارهاي از چيزي
105- لختلخت: پاره پاره، تكه تكه
106- دژم: افسرده، اندوهگين، خشمگين، آشفته، رنجور، دلتنگ
107- شراپنل:
108- فوت: foot در زبان انگليسي به معني پا، قدم، واحد اندازهگيري طول معادل 48/30 سانتيمتر يا 12 اينچ
109- جسيم: بزرگ
110- عطالت: بيكاري
111- پا: مقياس طول برابر 48/30 سانتيمتر معادل يك فوت
112- يارد: yard مقياس طول براي پارچه در انگلستان و امريكاي شمالي معادل 36 اينچ يا 92 سانتيمتر يا 14 گره
113- ترصيح: جواهر نشاندن بر روي چيزي، مرصع ساختن
114- اعتناء: اهتمام ورزيدن به كاري، توجه داشتن
115- اعتناع:
116- اسواران: جمع سوار، مقابل پياده
117- مٌتَرَنم: (با تشديد ن) زمزمه كننده، سراينده، كسي كه آواز خواند
118- سري:
119- ابرام: اصرار كردن، به ستوه آوردن، استوار كردن، پافشاري كردن در امري
120- مَشئوم: نامبارك، بديمن
121- تضييقي: سختي كردن، سخت گرفتن به كسي، در تنگنا قرار دادن
122- حسان: بسيار خوب و نيكو، بسيار نيكوكار
123- جسان:
124- شَوارِع: جادهها، راههاي وسيع
125- پود: رشته، نخ، رشتهاي كه در پهناي پارچه بافته شود
126- مٌثلَه: شكنجه، بريدن گوش يا بيني يا لب كسي هنگام شكنجه
127- بيتالمال: خزانه مملكت، خزانه مردم
128- مٌتَحارِب: جنگ كننده، كسي كه آتش جنگ برافروزد، كسي كه جنگ برپاكند
129- آنتانت:
130- مكافات: پاداش دادن، كيفر، پاداش
131- عموتوم:
132- مَعمور: آباد شده، آبادان، تعمير شده
133- الخ: تا آخر
134- مساعي: كوششها
135- غسل تَعميد: در نزد عيسويان عبارت است از غسل دادن كودكان و كساني كه به دين مسيح ميگروند به آيين مخصوص – شستشو، شستشوي بدن مطابق دستور شرع براي پاك شدن از جنابت