محور اصلى اختلاف چيست؟ (١) رحمان حسين زاده به کادرهاى حزب ! در مباحثات داخلى کنونى رفيق حميد تقوايى و همنظرانش عامدانه از وارد شدن بر سر محور اصلى اختلاف سياسى طفره ميروند. همچنانکه در سمينار پالتاکى شب گذشته (هفتم اوت) گفتم صورت مسئله اختلاف با اين رفقا بر خلاف ادعاى آنها مباحث دو سال قبل (مقطع پلنوم شانزدهم) نيست. اگر رفيق حميد تقوايى به اين گفته خود در سمينار پالتاکيش در ششم اوت متعهد است، که گفت "مباحث پلنوم ١٦ در همان پلنوم رد شد"، سئوال به سادگى اينست پس کدام منفعت زمينى و سياسى از جانب شما و همنظرانتان ايجاب کرده است، اينچنين جنجال و هياهوى سياسى بر سر مباحث پلنوم شانزدهم برپا کنيد. با سياستها و روشهاى بشدت غير مسئولانه تان حزب را بر لبه پرتگاه قرار دهيد. چه مصلحت زمينى ايجاب کرده، صورت مسئله واقعى را عوض کنيد و از وارد شدن بر سر محور اصلى اختلاف شانه خالى کنيد. به نظر من محور اصلى اختلاف ما با حميد تقوايى و همنظرانش بر سر استراتژى "حزب و قدرت سياسى" است. يعنى اختلاف بر سر استراتژى که منصور حکمت در کنگره هاى دوم و سوم حزب کمونيست کارگرى تدوين کرد، قدم به قدم تلاش کرد موانع آن را کنار بزند و عوامل بازدارنده را از سر راه بردارد. در مباحثات درونى يکسال اخير بويژه در جريان مبحث شورا به وضوح معلوم شد که خط حميد تقوايى کنار زدن محور استراتژى ما "حزب و قدرت سياسى منصور حکمت است". تا جايى که رفيق حميد در نوشته "شورا در استراتژى و در تاکتيک" به صراحت ميگويد "حزب و قدرت سياسى نادر" را نبايد مبناى استراتژى قرار داد. در بطن عقب گردى که بر حزب کمونيست کارگرى تحميل شده ميتوان اينچنين بى مهابا "استراتژى کفرآلودى" که منصور حکمت در کنگره دوم تدوين کرد و مبناى تحرک حزب شد را، کنار زد. استراتژى و سياستى که سخنرانى مشهور کنگره سوم و مباحث سلبى، اثباتى و آيا کمونيسم پيروز ميشود و کلى پراتيک تحول بخش در همان دوره را به دنبال داشت. در جريان مباحث مربوط به شورا در سپتامبر ٢٠٠٣ به سهم خود مستدل کرده ام که حميد تقوايى و همنظرانش "پشت تئورى شورا و انقلاب قايم شده" و استراتژى حزب و قدرت سياسى را کنار گذاشته اند. نوشته پايين من بتاريخ ١٧-٩-٢٠٠٣ تلاش کرده اين واقعيت را نشان دهد. اين نوشته در آن مقطع در سطح دفتر سياسى پخش شد. اکنون همه کادرهاى حقيقت جوى حزب را به مطالعه نوشته پايين فرا ميخوانم. محور اصلى اختلاف چيست؟ (در رابطه مباحثات اخير دفتر سياسى حول شورا) رحمان حسين زاده مقدمه به دليل ماموريت ماه گذشته در عراق و مشغله ها و فعاليتهاى ديگرى که در دستور داشتم، به موقع نتوانستم آنطور که لازم بوده در مباحثات دفتر سياسى حول موضوع شورا دخالت کنم. ميدانم ددلاين تعيين شده براى مطالب تمام شده، اما قبلا توافق رفيق حميد تقوايى را جلب کرده تا مطلب من را هر وقت که آماده شد، به دستتان برساند، که اکنون و با تاخير دريافت ميکنيد. اما در همين جا و در موقعيت حساسى که پا به پلنوم ميگذاريم توضيحات مقدماتى را خطاب به رفقاى دفتر سياسى لازم ميدانم. من اين بحث را در چند روز مانده به پلنوم براى اعلام موضع مجدد ننوشته ام. بعد از بازگشت، تقريبا همه مطالب نوشته شده از دو طرف بحث را مطالعه کرده ام، نظر به اهميت بحث و ربط مستقيم آن به موضوع "حزب و قدرت سياسى" با حوصله کافى از کنگره دوم به بعد مباحثات منصور حکمت از جمله "حزب و قدرت سياسى کنگره دوم" "بحث سلبى-اثباتى در کنگره سوم"- "سخنرانى مشهور کنگره سوم" - آيا کمونيسم در ايران پيرز ميشود" و مقاله "حزب و جامعه" از انترناسيونال ٢٩ را همگى دوباره گوش داده و مطالعه کرده ام. (و چقدر مفيد و آموزنده بودند) واقعا جستجوگر اين حقيقت بودم، که عليرغم موضع اوليه ام اين مباحث کجاى مباحث راهگشا و پيشبرنده منصور حکمت از مقطع کنگره دوم به بعد قرار دارند. بعد از اينها و با اتکا با اين مباحث فکر کردم هنوز حرفى براى گفتن و نوشتن و در جهت اقناع رفقايم و طبعا به اميد ايجاد وحدت نظرى و سياسى محکمتر در رهبرى و صفوف حزب دارم. اميدوارم اين نيت من از جانب رفقايى که در اين بحث با نظراتشان مخالفم، جدى گرفته شود و از پيش با اطلاع از موضع من صرفا به عنوان اعلام موضع به آن برخورد نکنند. هدفم از اين تذکر مشاهده اين نکته است که در بعضى مطالب رد وبدل شده چنين حالتى و توجه نکردن به جوهر بحث و استدلال همديگر را ميبينم. خود نيز بيش از پيش براى شنيدن نظرات درست و قانع کننده آماده ام. من در اين بحث موارد متعدد به منصور حکمت استناد ميکنم. نه به اين دليل که رفقا از مباحث وى اطلاع ندارند، بلکه قبل از هر چيز به کمک آن ميخواهم ديدگاه خودم را در اين مبحث مستدل کنم و باز با اين فرض که مباحثات وى از مقطع کنگره دوم از "حزب و قدرت سياسى" تا "آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود" نه تنها مبنا بلکه استراتژى و چارچوب فعاليت همين امروز حزب را تشکيل ميدهد. علاوه بر مباحثات شفاهى و کتبى از منصور حکمت که اشاره کردم، همچنين در اين نوشته من به سند ديگرى استناد ميکنم که احتمالا بخش بيشتر رفقاى دفتر سياسى و کميته مرکزى آن را مطالعه نکرده اند. اين سند متن پياده شده صحبتهاى يکى از جلسات دفتر سياسى (و مشاورين دفتر سياسى) حزب کمونيست کارگرى ايران در فوريه ١٩٩٥ در مورد "حرکت شورايى در کردستان عراق" است که منصور حکمت حضور داشته و اظهار نظر کرده است . همانوقت نظر به تقاضا و نياز رهبرى حزب کمونيست کارگرى عراق متن پياده شده اين صحبتها به زبان کردى براى آنها ارسال شد و در صفوف حزب کمونيست کارگرى عراق توزيع شد. به يمن اينکه عضو حزب کمونيست کارگرى عراق هم هستم، يک نسخه کتبى نزد من است و نوار اورژينال آن قاعدتا در آرشيو مرکزى حزب کمونيست کارگرى ايران موجود است. (توضيح بيشتر در مورد اين جلسه و سند در پايين نوشته آمده است) بعد از اين مقدمه نه چندان کوتاه اکنون به اصل موضوع بپردازم. محور اصلى اختلاف چيست؟ فکر ميکنم اکنون امر پذيرفته شده ايست که اين مبحث و اختلاف حول آن بسيار فراتر از بحث شورا و مستقيما به موضوع "حزب و قدرت سياسى" و "استراتژى حزب براى قدرت گيرى سياسى" مربوط است. و به نظر من محور اصلى اختلاف حول تبيين و استنتاجات متفاوت از مبحث حزب و قدرت سياسى ارائه شده توسط منصور حکمت است. مقدمه قرار پيشنهادى "شورا" به اوضاع سياسى عاجل ايران و انقلاب پيشارو اشاره دارد و ضرورت خود را از آن گرفته است. به همين دليل ساده مستقيما به مسئله تصرف قدرت سياسى و مسيرى که حزب ما بايد طى کند، ربط پيدا ميکند. با تداوم بحثها ارائه دهندگان و مدافعين قرار پيشنهادى در دفاعيه هاى خود از قرار شوراها، استنباط و درک خود را از "مبحث حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت ارائه کرده اند. در اين نوشته من اساسا اظهار نظرم را بر نوشته هاى رفيق حميد تقوايى متمرکز کرده ام. دليلم اينست که اين سه نوشته به طور کامل و جامع پشتوانه فکرى و سياسى مربوط به قرار پيشنهادى شورا را صريح و روشن و جدى بيان کرده است. و در عين حال استناد به بحثهاى ديگر رفقا بحث را پراکنده و طولانى ميکند. استنباطات و استنتاجات رفيق حميد از مبحث "حزب و قدرت سياسى منصور حکمت" حميد تقوايى در نوشته "حزب، مردم و شوراها" مينويسد "من اين تقابل بين حزب و شورا را نمى فهمم. ما هميشه (مدتها قبل از بحث حزب و تصرف قدرت سياسى در کنگره دوم) معتقد بوده ايم که حزب قدرت را ميگيرد و تصرف قدرت و حفظ قدرت و ساختمان سوسياليسم کار حزب است و نه شورا و يا توده هاى طبقه و يا هر نوع تزى که بخواهد مرکز قدرت طبقه کارگر را در جائى بجز حزب قرار دهد (اين نظرات را اتحاد مبارزان کمونيست اولين بار در نقد خط پنجيها و آنارکوسنديکاليستها مطرح کرد و دوره ديگر در سمينار شمال قبل از تشکيل حزب کمونيست ايران بر جايگاه و اهميت حزب (در نقد تز پيوند) تاکيد شد و بالاخره در مباحث شوروى و اين بار مشخصا در مقابل نقد تروتسکيستى که علت شکست انقلاب اکتبر را نبود شوراها ميدانست اهميت تعيين کننده حزب و سياستهاى حزب مطرح شد). در تمام اين مدت هم حزب پرچم شوراها را در دست داشته و مبلغ شوراها بوده است و هيچگاه هم مشکلى نداشته ايم. چرا اينبار مسئله داريم؟ "بنا به اين روايت مبحث "حزب و قدرت سياسى" ارائه شده در کنگره دوم توسط منصور حکمت ادامه خطى مباحثى است که از دوره اتحاد مبارزان کمونيست تا آن مقطع طرح شده است. من با اين روايت اختلاف جدى دارم. اينکه در دوران قبل از کنگره دوم حزب، به طور کلى از گرفتن قدرت سياسى توسط حزب صحبت کرديم و يا هميشه بر "اهميت تعيين کننده حزب و سياستهاى حزب" تاکيد کرده ايم و اينکه احتمالا عناصرى از بحث کنگره دوم منصور حکمت در گذشته و توسط خود او مطرح بوده است، ذره اى نميتواند از ديد هر شرکت کننده و يا ناظر آگاه در کنگره دوم حزب اين واقعيت را پرده پوشى کند که "مبحث حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت در آن کنگره و در آوريل ١٩٩٨ از جنس ديگرى بود و به هيچ وجه ادامه خطى مباحث گذشته و اصلاحى بر آنها نبود. اين موضوع از نظر من به حدى روشن است که حقيقتا احتياج به استدلال و توضيح زيادى نمى بينم و تنها ميپرسم اگر اينطور بود، چرا اين مبحث به فوريت چه در بيرون و بويژه از جانب چپ حاشيه اى و چه بعدها در درون خودمان (پديده مستعفيون) آن درجه مخالفت را به وجود آورد. بحثهاى آشناى گذشته نميتوانست اين درجه قطب بندى را به دنبال آورد. و باز ميپرسم پس ضرورت طرح آن تزهاى "کفرآلود" آنهم بعد از سالها از جانب مارکسيستى برجسته چون منصور حکمت از کجا مايه گرفت.؟ و اصلا با شناختى که از منصور حکمت داريم مبحثى را در تداوم خط گذشته به عنوان تم اصلى کنگره حاضر بود معرفى کند؟ اصلا چرا از نظر هيچ کسى، به عنوان تزهاى اصلاح شده ريشه در گذشته تلقى نشد و خود ما بعنوان حزب با اتکا به آنها و دقيقا نو بودن و راهگشا بودن آنها از آن قدرت گرفتيم و از جانب مخالفان تحت عنوان "بلانکيست" و غيره مررد شانتاژ قرار گرفتيم؟ مبحث حزب و قدرت سياسى کنگره دوم بسيار متفاوت و متمايز از مباحث قديمى جريان ما در مقابل خط پنجيها و آنارکوسنديکاليستها و يا در رد تز پيوند بوده و هست. اساسا اين مبحث در چارچوبى متفاوت و در شرايط سياسى متفاوت و حتى با وجود حزبى متفاوت از سازمان و حزب قبلى (اتحاد مبارزان کمونيست و يا حزب کمونيست ايران) و طبعا با نتايج سياسى و پراتيکى و فوکوسهاى سياسى بسيار متفاوت طرح و راهنماى عمل حزب کمونيست کارگرى شد. جدا از نادرستى اين تبيين، ضرر فى الحال آن اينست تفاوت ماهوى اين مبحث و نتايج آن را با مباحث گذشته و نتايج آن و شرايط سياسى متفاوت هر دوره را درست تشخيص ندهيم. و فکر ميکنم به همين دليل رفيق حميد با تعجب ميگويد "در تمام اين مدت (منظورش دوران قبل از کنگره دوم) حزب پرچم شوراها را در دست داشته و مبلغ شوراها بوده است و هيچ گاه هم مشکلى نداشته ايم، چرا اينبار مشکل داريم؟ من در جواب ميگويم به اين دليل ساده چون دوران قبل و بعد از کنگره دوم هم به لحاظ موقعيت حزب ما و خط مشى رهبرى آن و هم شرايط سياسى و استنتاجات عملى و بويژه اولويتها و فوکوسهاى سياسى آن متفاوتند. مشکلى که رفيق حميد به آن اشاره دارد و در برخورد به قرار پيشنهادى بروز کرده ريشه در اين تفاوت اوضاع و جهت گيريهاى تيز و روشن منصور حکمت و حزب در ايندوران دارد. در تمامى مباحث پايه اى منصور حکمت مربوط به قدرت سياسى و اوضاع ايران از کنگره دوم به بعد از جمله "حزب و قدرت سياسى و حزب و جامعه و سخنرانى کنگره سوم و آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود، نه در بخش تحليلى و سياسى و نه در بخش استنتاجات عملى و مشخص، سازمان دادن شوراها به عنوان اولويت و يا محورى از کارهاى اين دوره مطلقا و مطلقا مورد اشاره منصور حکمت همه جانبه نگر و تيزبين نيست. بلکه منصور حکمت اولويتها و محورهاى ديگرى که مستقيما به گسترش حزب و اجتماعى و توده اى کردن خود حزب و تبديل آن به نيروى معادله سياسى و نظر داشتن مستقيم حزب به قدرت سياسى است، در کليه اين مباحث تاکيد و اشاره دارد. من پايين تر به آن بر ميگردم (خود رفقا ميتوانند دوباره اين مباحث را گوش کنند و قضاوت کنند) منصور حکمت در شروع مبحث حزب و قدرت سياسى به قول خودش با تزهاى "کفرآلود" به جنگ آن گذشته و باورهاى تا آنزمان موجود خودمان در مورد چگونگى تصرف قدرت سياسى ميرود و اشاره دارد در خصوص کمونيسم و قدرت سياسى تئوريهاى جافتاده و تاکنونى جواب نيست و سئوالاتى چون "قدرت حزب يا قدرت طبقه" را پيش ميکشد و ميگويد. " ٥ تا ناسيوناليست جمع شوند ميگويند فورا قدرت را ميگيرند. اگر من و شما بگيم قدرت را بگيريم، يکى از همين چپ ها يقه مان را ميگيرد. امروز که حرف ميزنيم حق داريم از مقوله ديگرى صحبت کنيم يا بحث قبلى مان راجع به انقلاب کارگرى، سازمان توده اى، طبقه کارگر، تصرف قدرت سياسى و قيام را دنبال کنيم؟. اين اولين نکته کفرآلود است. (حزب و قدرت سياسى - خط تاکيد از من). همين يک جمله منصور حکمت که خط تاکيد کشيده ام کافيست که نشان دهد اين مبحث چقدر متفاوت از دوران قبل از کنگره دوم حزب و ادامه بحثهاى قبلى مان نيست. به نظرم ديدن مبحث حزب و قدرت سياسى منصور حکمت در ادامه خط فکرى سياسى گذشته، نديدن جوهر تحول بخش و زير ورو کننده اين خط مشى و نتيج آن و باز استنتاج کردن همان کارها و وظايف قديمى است که به آن عادت داشته ايم. رفيق حميد تقوايى در نوشته ديگرش به نام شوراها در تاکتيک و در استراتژى به طرز روشنى در مورد "مبحث حزب و قدرت سياسى منصور حکمت اظهار نظر کرده و مينويسد "اجاز بدهيد در اينجا نظر خودم را در مورد بحث حزب و قدرت سياسى نادر بگويم چون تلقى رفقا از اين بحث نه تنها مبناى تز حکومت حزب بلکه بسيارى از انتقاداتى است که رفقا به قطعنامه وارد ميدانند. به نظر من اين بحث اساسا در مقابل بورژوازى (و کمونيسم غير کارگرى) و خطاب به طبقات ديگر موضوعيت و ضرورت پيدا ميکند و نه خطاب به کارگران و مردم و انقلاب. اعلام "حزب راسا و هر وقت بتواند قدرت را ميگيرد" در برابر آن نظرات بورژوايى ايست که هزار مانع "تئوريک" در برابر تصرف قدرت بوسيله کونيستها قرار ميدهند: "بدون شورا نميشود"، "قدرت مال طبقه است و نه حزب"، "طبقه بايد حکومت کند" و غيره و ...... در ادامه ميگويد اينها تئورى دست نبردن به قدرت سياسى است. حزب را درست کرده ايم که قدرت را بگيريم و هر موقع بتوانيم با يک ميليون نفر و يا کمتر از آن هم قدرت را ميگيريم و منتظر هيچ پيش شرطى نمى نشينيم. اما خطاب به طبقه و در رابطه با مردم و انقلاب بحث ما اين نيست و نبايد باشد که يک ميليون کافى است و شورا بود و نبودش زياد مهم نيست خود حزب قدرت را ميگيرد. در رابطه با انقلاب و طبقه بايد بحثهاى "حزب و جامعه" نادر را مبناى کار قرارداد. (همانطور که بعد از تشکيل حزب مباحث آژيتاتور و رهبران عملى و محافل کارگرى مبناى سياستهاى ما در رابطه با طبقه قرار گرفت و نه بحث "پيوند لازم نداريم") بحث حزب و قدرت سياسى در رابطه با مردم و انظار جامعه تنها اين جنبه مثبت را دارد که آمادگى و اعتماد بنفس ما را براى تصرف قدرت نشان ميدهد. همين و بس. ( و به نظر ميرسد تنها همين يک جنبه است که تمام ذهن رفقا را اشغال کرده است). هر نوع امتداد اين بحث به استراتژى (که باز اساسش به نظر من بحث حزب و جامعه است) و يا حکومت حزبى و غيره بحال حزب و انقلاب هر دو مضر و مهلک است" (شوراها درتاکتيک و در استراتژى از حميد تقوايى ) به نظر من اين تبيين از بحث حزب و قدرت سياسى منصور حکمت تماما اشتباه است و حقيقتا در سطوح متعدد و مختلفى با آن اختلاف دارم که به اهم آنها ميپردازم. اولا - اين تقسيم بندى خطاب به طبقات ديگر موضوعيت و ضرورت پيدا ميکند و نه خطاب به کارگران و مردم و انقلاب، حقيقتا فهم آن برايم سخت و عجيب است. من ميپرسم الان اين مبحث با صداى خود منصور حکمت در سايت بنياد حکمت وجود دارد، آيا کارگران و مردم که گويا مخاطب آن نيستند به آن گوش بدهند يانه؟ آيا کارگران و مردم و انقلاب ضرورت دارد از آن براى کار و فعاليتشان نتيجه گيرى بکنند يا اينکه فقط به آن گوش دهند تا روحيه و اعتماد بنفسشان بالابرود؟ و يا بورژواها و (کمونيسم غير کارگرى) هم به آن گوش دهند تا حالى شوند و ديگر مانع تئوريک نتراشند و متوجه شوند کمونيستها بدون شورا و بدون طبقه هم قدرت را ميگيرند؟. باز ميپرسم آيا تمام نتيجه گيرى پراتيکى از اين بحث اساسى حتى براى آن دو بخش از جامعه همين است که اشاره شده؟ فرض کنيم کارگران و مردم و انقلاب با شنيدن آن اعتماد بنفس پيدا کردند و بورژواها هم همگى قانع شدند، و بهانه تراشى تئوريک نکردند و بدون شورا و طبقه هم، کمونيستها قدرت را ميگيرند. آيا هنوز "خطاب به طبقه و در رابطه با مردم و انقلاب بحث ما اين نيست و نبايد باشد که يک ميليون کافى است و..... " موضوعيت دارد چرا؟ همگى ميدانيم منصور حکمت آنچه را ميگفت براى پراتيک و انجام بود و کسى نبود تا متخصص باشى و منظورش را بفهمى، منظورش همان بود که ميگفت. او اين نوع ديپلماسى در سياست و تقسيم بنديهاى مکانيکى را نداشت. و اين را رفيق حميد بهتر از همه ميداند. بحث حزب و قدرت سياسى براى وى و به تاثير از آن براى حزب يک استراتژى تحول بخش با استنتاجات بسيار کنکرت و مشخص قبل از همه براى حزب و بعد براى کارگران و مردم و انقلاب بود و بر خلاف نظر رفيق حميد به نظرم مخاطب اصليش خود حزب و اين بخشهاى جامعه بود و در اين مبحث کل جامعه و از جمله بورژواهايش هم مخاطبش بودند. و تا آنجا به رفع مانع تئوريک سر راه گرفتن قدرت سياسى توسط حزب است اساسا منظورش چپ سنتى و حاشيه اى در بيرون و جونيوريسم و خود را دست کم گرفتن در صفوف خود حزب بود. دوما رفيق حميد ميگويد حزب و قدرت سياسى خطاب به کارگران و مردم و انقلاب نيست و ضرورت پيدا نميکند و از طرف ديگر پيشنهاد ميکند "در رابطه با انقلاب و طبقه بايد بحثهاى "حزب و جامعه" نادر را مبناى کار قرار داد. در نتيجه دوباره ميپرسم معنايش اينست که "حزب و قدرت سياسى" را خطاب به کارگران و مردم و انقلاب از دستور خارج کنيم.؟ راستش من اين را ازش ميفهمم. سوما: رفيق حميد "حزب و جامعه" و حزب و قدرت سياسى را در مقابل هم قرار ميدهد، يکى را تقريبا از دستور خارج و ديگرى را آلترناتيو در مقابل جامعه ميکند. من ميفهمم اين دو مبحث به لحاظ نحوه پرداخت موضوع و محورهايى که توضيح ميدهند، متفاوتند، اما هر دو در يک بستر و هر دو را براى حزب در همين دوران پايه اى و اساسى و مبناى عمل ميدانم. و در برخورد به قدرت سياسى يک جنسند و اتفاقا در بحث "حزب و جامعه" دوباره منصور حکمت تاکيد ميکند "کافيست پنج درصد جامعه حرفشان مثل ما باشد تا تمام قدرت را بگيريم. کافيست پنج درصد مردم ايران فعالانه از حزب کمونيست کارگرى دفاع کنند و آن را حزب خودشان بدانند تا تمام منطقه را بگيريم" (حزب و جامعه منصور حکمت) در صورتيکه در بحث "حزب و قدرت سياسى از سى درصد صحبت ميکند. و تازه خود منصور حکمت در سخنرانى کنگره سوم که به عنوان "وصيت نامه" به ما توصيه شده در بخش آخر صحبتها دوباره هر دو مبحث را به عنوان افق و سياست و مبناى کار هرکولى حزب تاکيد ميکند. بحث رفيق حميد در اين زمينه هم ايراد اساسى دارد. چهارم : رفيق حميد ميگويد "هر نوع امتداد اين بحث به استراتژى (که باز اساسش به نظر من حزب و جامعه است) و يا حکومت حزبى و غيره بحال حزب و انقلاب هر دو مضر و مهلک است" تا آنجا که من ميفهمم "بحث حزب و قدرت سياسى چه در مقطع کنگره دوم و به نظرمن هم اکنون هم جزو استراتژى حزب است. اين مبحث و بعد حزب و جامعه و سخنرانى در کنگره سوم و بعد آيا کمونيسم پيروز ميشود، مجموعا استراتژى حزب را تصوير ميکنند و حزب بايد به اتکا به آنها پيش برود. به نظرمن گرفتن قدرت سياسى توسط حزب محور مشترک همه اين بحثها است. در نتيجه بحث حزب و قدرت سياسى مدتهاست استراتژى حزب است، تعجب ميکنم رفيق حميد الان توصيه ميکند اين بحث را به استراتژى امتداد ندهيم. و به نظرم بنا به اين توصيه اگر مبحث حزب و قدرت سياسى را از استراتژيمان حذف کنيم و يا تعديل دهيم يک عقب گرد اساسى را به حزب کمونيست کارگرى تحميل کرده ايم و به نظرم بر خلاف نظر رفيق حميد اگر چيزى براى حزب و انقلاب هردو مضر و مهلک است اين عقب گرد است. همين جا در مورد مسئله "حکومت حزب" که در اين پاراگراف مورد اشاره رفيق حميد است من هم اشاره اى داشته باشم. اگر زمانى اين مقوله براى ثبت در برنامه پيشنهاد شود و يا به عنوان تيتر جا افتاده در تبليغاتمان تبديل شود، من هم مخالفت ميکنم و آن را مناسب نميدانم و حتى توصيه ميکنم موردى هم به آن اشاره نکنيم. اما راستش در اين مبحث زيادى بار تئوريک و مرحله اى کردن و غيره به آن داده شده است. براى نمونه قبلتر هم منصور حکمت به صراحت به دولت کمونيسم کارگرى در يک سخنرانى اشاره کرده و در آن فضاى ريلاکس کسى هم حساس نشد و اين بار تئوريک و مرحله اى و غيره به آن داده نشد. منصور حکمت در کمونيسم آيا پيروز ميشود چنين ميگويد: "اگر بتونيم، کمونيسم کارگرى بتونه خودش را به عنوان رهبر اعتراض مردم جا بيندازه، جوريکه پيروزى اعتراض مردم به معناى تشکيل دولت توسط کمونيسم کارگرى باشه، مسيريست که کمونيسم کارگرى درش به قدرت ميرسد" من هم تصور ميکنم در استراتژى ما ميگنجد روزى دولت تشکيل بدهيم، اما مناسبتر است به عنوان دولت حزب از آن نام نبريم. چرا "حزب و قدرت سياسى" استراتژى ما نباشد؟ رفيق حميد در چارچوب مبحث امتداد ندادن "حزب و قدرت سياسى" به استراتژى، نظر خودش را در مورد استراتژى قدرت گرفتن حزب گفته است. رفيق در همان نوشته "شوراها در تاکتيک و در استراتژى " مينويسد "کاملا امکان دارد که حزب بدون شوراها به قدرت برسد و کاملا مجاز است که چنين کند اما به هيج وجه مجاز نيست استراتژى خود را بر اين مبنا قرار بدهد و حتى به عنوان يک هدف مرحله اى آنرا وارد استراتژى کند. اين هم از لحاظ سياسى و هم متدولوژيک خطاى محض است. و به جاى آن پيشنهاد ميکند "مساله اينست که حزب براى برپايى جمهورى سوسياليستى که شورايى بودن يک خصيصه پايه اى آنست ميجنگد و استراتژى خود و تمام قدرت تبليغى و سازماندهى خود را بايد بر همين اساس قرار دهد". در اينجا توضيح نکات متعددى لازم است: اينکه استراتژى ما برپايى جمهورى سوسياليستى و ارکان آن حاکميت شورايى است يک امر پذيرفته و بديهى در ميان حزب است. اما صرفا با تمرکز تمام قدرت تبليغى و سازماندهى بر جمهورى سوسياليستى و پافشارى مدام " جمهورى سوسياليستى و زنده باد جمهورى سوسياليستى و اينکه خصلت آن شورايى" است هنوز چيزى در مورد نحوه تصرف قدرت سياسى که به "جمهورى سوسياليستى و حاکميت شورايى منجر شود، نگفته ايم. براى اينکه به جمهورى سوسياليستى برسيم بايد قدرت سياسى را تصرف کنيم، سئوال من از رفيق حميد اينست استراتژى ما براى تصرف قدرت سياسى که منجر به جمهورى سوسياليستى شود چه بايد باشد؟. ازنظر من جواب روشن است. "حزب و قدرت سياسى و استراتژى روشنى که از آن زمان منصور حکمت پيش پاى ما گذاشته است، که به نظرم جوهر آن در اين گفته درخشان و موجز که بالا نقل کردم و دوباره تکرار ميکنم نهفته است که ميگويد "اگر بتونيم، کمونيسم کارگرى بتونه خودش را به عنوان رهبر جنبش اعتراض مردم جابيندازه، جوريکه پيروزى اعتراض مردم به معناى تشکيل دولت از جانب کمونيسم کارگرى باشه، مسيرى است که کمونيسم کارگرى در آن به قدرت ميرسه" و من اضافه ميکنم مسيرى است که در آن به جمهورى سوسياليستى و حاکميت شورايى ميرسيم. سئوال من از رفيق حميد اينست براى مسيرى که منجر به جمهورى سوسياليستى شود، اگر پيشنهاد ميکند "حزب و قدرت سياسى را استراتژى نکنيم، پس استراتژى سياسى و عملى مورد نظر او چيست؟ اگر پيشنهاديست که در بالا ميگويد تمام قدرت تبليغى و سازماندهى خود را بر ايجاد جمهورى سوسياليستى و حاکميت شورايى قرار دهد، اينجاست که به بحث سلبى- اثباتى برميگرديم. چطور؟ همه ميدانيم ايجاد جمهورى سوسياليستى با خصيصه شورايى کار اثباتى ماست و به دنبال تصرف قدرت حتما بايد اينکار را بکنيم، اما مرحله تصرف قدرت، سلبى است و ما داريم پرچم نه به جمهورى اسلامى را نمايندگى ميکنيم، رژيمى را سرنگون و قدرت را تصرف ميکنيم و با تمام توان براى بنباد نهادن آلترناتيو اثباتى خود که جمهورى سوسياليستى است ميکوشيم. استراتژى حزب در دوره بلند کردن پرچم نه و سرنگون کردن جمهورى اسلامى در "حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت به تفصيل از سطح تحليلى تا استنتاجات عملى تدوين شده است، رفيق حميد ميگويد آن را استراتژى نکنيم و به جاى آن "بر ايجاد جمهورى سوسياليستى با خصيصه شورايى" بکوبيم، اينجاست ميگويم جاى کار سلبى با کار اثباتى دوباره عوض شده است و در نظر رفيق کار اثباتى جاى کار و فعاليت سلبى را اشغال کرده است. قرار پيشنهادى هم بنا به همين ديدگاه تدوين شده است. قرار پيشنهادى اشاره کوتاهى به اوجگيرى جنبش سرنگونى و اينکه سازماندهى توده اى مردم به يک امر روز و عاجل تبديل شده" (که من هم شک دارم چنين عاجل و روز باشد) اساسا ميگويد، "ضرورى است که از هم اکنون تصوير و افق روشنى از نظام آلترناتيو حکومتى ما يعنى جمهورى سوسياليستى به جامعه داده شود" و "زنده باد شوراها" و پيش بسوى تشکيل شوراها" اساسا از اينجا يعنى از دادن تصوير اثباتى از آلترناتيو حکومتى نتيجه گيرى شده است. استنباط من از مباحث سلبى - اثباتى اينست که در سطح محورهاى کار ايندوره (نه تبليغ) نبايد چنين کنيم. و منصور حکمت اشاره دارد چنين کارى سم است. استنباط من اينست رفيق حميد در مقابل اينکه ميگويد، "حزب و قدرت سياسى" را استراتژى نکنيم و بر جمهورى سوسياليستى و خصيصه شورايى بکوبيم، "زنده باد شوراها و پيش به سوى تشکيل شوراها" را پيشنهاد کرده است و به معناى قطب نماى استراتژى اين دوره و شعارهاى محورى حزب به آنها وزن ميدهد. اگر اين استنباط من درست باشد، علاوه بر اينکه در مقابل "حزب و قدرت سياسى" طرح شده، خلاف حرکت سلبى ما در اين دوره و اساسا اثباتى هستند، که اين به لحاظ متدولوژى غلط است و در مباحث "سلبى-اثباتى" به آن پرداخته شده، به لحاظ عملى هم تيزى حزب را ميگيرد و در دوره پر تحول تصرف قدرت سياسى چه بايد کرد حزب را جواب نميدهد. نکات ديگرى را اضافه کنم. همين جا ميپرسم اگر قرار است حزب قدرت را بگيرد و مجاز است بگيرد چرا به همين اعتبار نبايد استراتژيش را تدوين کند، پس سخنان کفرآلودى مثل "حزب و قدرت و نه "طبقه و شورا و سازمان توده اى" و قدرت، که منصور حکمت در حزب و قدرت سياسى نقدش کرد و از اين سر کلى مورد حمله قرار گرفت، براى آن نبود که اين موضوع در استراتژى حزب جابيفتد؟ آيا آنها هم براى تقويت روحيه و حداکثر تبليغات بود؟ به نظرم از نظر منصور حکمت و درک تاکنونى و جارى در حزب وقتى که ميگوييم حزب قدرت را ميگيرد يعنى اينکه حزب استراتژيش را بر قدرت گرفتن توسط خود تعيين کرده است و با کسى تعارف و يا ديپلماسى ندارد. در اين استراتژى ديگر شريکى ندارد، مثلا تحت عنوان "حزب و سازمان توده اى" و "حزب و شورا" با هم قدرت را ميگيرند. معناى و محتواى "حزب قدرت را ميگيرد" تفسيربردار نيست و خود اين عنوان همان محتواى استراتژى است. اينکه اين چه جور حزبى است و چه ملزوماتى ميخواهد و با چه امکاناتى است که قدرت را گرفته منصور حکمت به روشنى در حزب و قدرت سياسى و در بقيه مباحث اساسى از سال ٩٨ به اينور با هزار و يک زبان و قلم آن را گفته و نوشته و به روشنى استراتژيش را بر تصرف قدرت توسط حزب قرار داده است و يکبار هم نگفته حزب با موجود ديگرى با هم قدرت را بگيرند و حتى در سراسر مباحث اين دوران که به آن اشاره دارم در استنتاج اولويتهاى حزب که قدرت را ميگيرد مطلقا فراخوان به ايجاد شوراها را فعلا وارد نکرده است از جمله در حزب و قدرت سياسى قدرت گرفتن توسط حزب به اين شکل فرموله کرده که "به نظر من حزب کمونيست کارگرى ميتونه حزب بخش موثر اقليت کارگرى باشه، رابطه اش با طبقه محکم باشه، برنامه انقلابى داره، نفوذ اجتماعى بعنوان نيروى معادله ، به عنوان بازيگر ، رهبرى حزب شم را داشته باشد ، ميتونه قدرت بگيره" آيا همين به اندازه کافى گويا نيست که استراتژى را بر گرفتن قدرت توسط حزب بنا نهاده است و طبعا در توضيح ملزومات و خصوصيات حزبى که قدرت را ميگيرد به چند محور اصلى اشاره دارد. "که عبارتند از ١- در جنگ قدرت پرچمدار چپ افراطى جامعه باشى، نماينده قيام کارگرى آتى، پرچمدار اعتراض راديکال کارگرى، نماينده کمونيسم کارگرى ٢- بخش فعال و قابل مشاهده و ملموس اپوزيسيون جامعه باشى. يکى از پنج بازيگر سياسى قدرت باشى. نيرويى باشى که دولت را بگيرى. ٣- حزب آن طبقه باشى (منظورش طبقه کارگر). بخشى از آن طبقه باشيم. رابطه زنده و سازنده با بخش معترض طبقه داشته باشيم." ٤- قدرت رهبرى دارى، فرابخوانى و به سمتى ببرى، حرفى را بزنى و و طبقه را به سمتى ببرى. احزاب به توده ها تمکين کن و قرار است بياموزند به جايى نميرسند. در مورد هريک از اين بندها توضيحات خلاصه اى دارد و در هر چهار مورد کارهايى را پيشنهاد ميکند که مستقيما کار و فعاليت مربوط به حزب است و فعلا آن را به عرصه سازمان توده اى و شورا نکشانده است از جمله در بخش اپوزيسيون اصلى و قابل مشاهده در صحنه ميگويد "کارهاى قابل شمارش ، آکسيونها، روزنامه ها، تحصنها، فعاليتها، تجمعها، متينگها، اعتصابها، تظاهراتها، بگويند اينها درصحنه اند، گسترش فعاليت تبليغى، ترويجى، آکسيونى،، سازمانگرانه،، شرايط تبديل شدن به اپوزيسيون اصلى است" از نظر من مجموعه اينکارها سوق دادن حزب در مسيريست که خود اجتماعى و توده اى ميشود و در صحنه سياست چنان وزنى پيدا ميکند که بتواند راسا قدرت را بگيرد. منصور حکمت در سند "حرکت شورايى کردستان عراق" به روشنى اتکا به حزب براى گرفتن قدرت را چنين فرموله ميکند. " به نظر من مسئله قدرت سياسى در کردستان عراق چنين طى ميشه که حزب کمونيست کارگرى عراق چندين برابر گسترش پيدا کند و و سيعتر شود، رهبران جنبش اعتراض کارگرى و کارگران فعال و با نفوذ به حزب بپيوندند. خود حزب خود را مسلح کند. آنوقت ميتوانيم بگوييم به کمک جنبش شورايى ميتوانيم به جنگ قطعى اين احزاب و جريانات بورژوايى و کارشان را يکسره کنيم. ما هنوز خودمان مسلح نيستيم، کميته هاى کارخانه را نداريم، بدون حزب و حزب قدرتمند، تنها از راه شوراها ميخواهيم حکومت کارگرى ايجاد کنيم؟. به نظرم به اين شکل نميشه و بايد حزب قدرتمندترى باشيم براى اينکار. آنوقت به کمک شورا اينکار را بکنيم. اصلا اگر يک حزب قدرتمند باشيم و ٦٠ درصد مردم با ما باشند، دوباره ميرويم و حتما بايد شورا را از قبل ايجاد کنيم؟ شايد آنوقت خودمان متينگ بگذاريم، اسلحه پخش کنيم، به احزاب بورژوازى هم ميگوييم شما را ميزنيم و قدرت را ميگيريم. طبعا در آن شرايط هم و بعدتر شورا به وجود ميايد و قدرت در دست شورا خواهد بود. من صحبتم اينه صرفا از سر تئوريک برخورد نکنيم، درد را تشخيص بدهيم و راه حل نشان دهيم. (ترجمه از متن کردى پياده شده صحبتهاى منصور حکمت) هدفم از آوردن اين نقل قول الگو قراردادن صرف اوضاع کردستان عراق با اوضاع در ايران نيست و متوجه تفاوت اين دو اوضاع سياسى و موقعيت هر دو حزب هستم، اما متدى در نقل قول بالاى منصور حکمت هست که براى مباحث امروز ما بسيار درس و آموزش دارد. ١- در رابطه با قدرت سياسى نقش اول و محورى حزب قابل تفسير نيست. ٢- تاکيد بر اينکه بدون شورا حزب ميتواند قدرت را بگيرد و در شرايطى بايد بگيرد. ٣- تصوير حزب توده اى و اجتماعى که ميتواند ٦٠ درصد مردم را با خود داشته باشد و شورا هم تشکيل نشده باشد. (مقايسه کنيد با اين نکته که گويا حزب بدون تشکل توده اى و از جمله شورا نميتواند توده اى باشد و حتى يک ميليون عضو داشته باشد). به نظرم به لحاظ متد سياسى نقل قول بالا از منصور حکمت جواب روشنى به اين تيپ سئوالات است که از جمله رفيق حميد تقوايى از من و رفقاى ديگر پرسيده است "رفقا ميگويند حزب بايد راسا ملزومات گرفتن قدرت را فراهم کند. بسيار خوب! اما راسا يعنى چه؟ يعنى بيواسطه و مستقيما؟ يعنى حزب بايد خودش توده اى شود و قدرت را بگيرد؟ اين درک از به قدرت رسيدن حزب همانطور که قبلا هم متذکر شدم خطى و مکانيکى است" (حزب، مردم و شوراها از حميد تقوايى) ٭٭٭ تا اينجاى بحث من بر تصوير رفيق حميد از موضوع حزب و قدرت سياسى و مشخصا بر استنباطات و استنتاجات اشتباه وى از "حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت متمرکز شده است. متاسفانه بحث طولانى شد و ميخواهم نتيجه گيرى بکنم. - بنا به دلايل و استدلالات مفصل بالا و استناد من به مباحث منصور حکمت فکر ميکنم درک و نتيجه گيرى رفيق حميد از مسيرى که حزب را به طرف قدرت سياسى ميبرد، در انطباق با جهت و خطى نيست که از مقطع کنگره دوم و با "حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت و سپس در کنگره سوم و بعد در "آيا کمونيسم پيروز ميشود" تدقيق شده و حزب به آن مسير سوق پيدا کرده است. مراجعه صميمانه به اين مجموعه مباحث منصور حکمت بيش از هر استدلال و بحث کس ديگرى اين واقعيت را نشان ميدهد و اميدوارم رفقايى که در جريان اين مباحث به هر دليل اين رجوع را به اين مباحث نداشته اند، فورا اين کار را بکنند، چون فکر ميکنم بسيار کمک کننده است - ديدن بحث "حزب و قدرت سياسى" کنگره دوم در تداوم خط گذشته و حتى از دوره اتحاد مبارزان استنتاجات سياسى و تاکتيکى غلطى را به دنبال آورده است که قبلا اشاره کردم. اما از آن مهمتر پيشنهاد رفيق حميد مبنى بر اينکه "حزب و قدرت سياسى" نادر را خطاب به کارگران و مردم و انقلاب مطرح نکنيم و آن را به "استراتژى امتداد ندهيم" از آن استنتاجات بسيار نگران کننده در اين مبحث است و قرار پيشنهادى شورا اساسا در امتداد اين نگرش مطرح شده است. و تصويب آن از نظر من تاييد اين نگرش بسيار نگران کننده است. و اضافه کنم رفيق حميد با پيشنهاد "حزب و قدرت سياسى" نبايد استراتژى باشد، به جاى آن کوبيدن بر "جمهورى سوسياليستى و خصيصه شورايى آن" را پيشنهاد ميکند. عملا جاى حرکت سلبى حزب براى گرفتن قدرت را با کار اثباتى حزب براى بنباد نهادن "جمهورى سوسياليستى" را عوض ميکند. و اگر اين ديدگاه جا بيفتد به اعتقاد من تغيير ريلى بر جهت گيرى تاکنونى حزب از مقطع کنگره دوم به بعد تحميل ميشود. قرار پيشنهادى و تصويب آن جا را براى اين تغيير ريل باز ميکند و از اين جهت حقيقتا حساسيت خود رفيق حميد و همه ما را ميطلبد. در نتيجه قبل از اينکه وارد فرمولبنديهاى قطعنامه پيشنهادى شورا بشوم، با توجه به جايگاه سياسى که و صراحتا دست انداز سياسى که در اين مقطع ميتواند در مسير حرکت حزب به طرف قدرت سياسى ايجاد کند، با آن مخالفم. جواب اين نيست "مگر جنبش شورايى مال مانيست و در برنامه نيامده پس چرا با اين قرار مخالفيد؟" . من صميمانه ميپرسم چه کسى از منصور حکمت شورايى تر و بهتر نظريه پرداز جنبش شورايى بوده، پس چرا در همه مباحث اساسى منوط به قدرت سياسى از مقطع کنگره دوم به بعد نه در سطح تحليلى و سياسى و نه در سطح پراتيکى و اولويتهاى کار يکبار و مطلقا يکبار هم سازماندهى شوراها را در ايندوره به عنوان اولويت حزب مطرح نميکند. اين مباحث هستند و حتما مراجعه کنيد و جواب احتمالى هم اين نيست که اوضاع عوض شده، چون خود اين پيش بينى ها را داشت و هم در کنگره دوم و هم کنگره سوم با اين جمله که "منظره ها" به سرعت عوض ميشوند، به استقبال آن رفت. از خود بپرسيم در تمام دورانى که سردبير هفتگى بود، و دردل اين اوضاع متحول و به عنوان ضرورت مطلبى در باب شورا چرا ننوشت و يا آن را به تم نشريه تبديل نکرد، چه برسد به اينکه قرار و قطعنامه پيشنهاد کند. جواب من اينست منصور حکمت در دوره پر تحولى که مسئله قدرت در جامعه باز شد، اساس استراتژيش را بر گفتن قدرت توسط حزب و حزبى قدرتمند و اجتماعى و توده اى و حتى مسلح قرار داد و تمام محورهاى کارى که در اين دوران پيشنهاد کرده چه در بحث "حزب و قدرت سياسى" و جه در "حزب و جامعه" و چه در "آيا کمونيسم پيروز ميشود" دال بر همين است . مواردى را قبلا نقل کردم بگذار به موارد ديگرى اشاره کنم.منصور حکمت در بحث سلبى- اثباتى ميگويد. "به جاى شعارهاى اثباتى و تحليلهاى اثباتى و بودجه بندى سوسياليستى، رهبران متعدد سرشناس، ، به جاى شعارهاى چه بکنيم نيروى نظامى قوى، به جاى بقيه کارها راديوى قوى، تلويزيون، شهرت بيشتر حزب را پيشنهاد ميکنم، تا مردم مقايسه کنند" و همانجا ميگويد "بلشويکها چيز اثباتى نگفتند، جنگ را ختم کردند و تنها نيروى ضد جنگ بلشويکها بودند. آخرش هم اين ايده را نتوانستند به کرسى بنشانند که همه بروند و قدرت را بگيرند. يک عده شان رفتند حکومت را گرفتند و گفتند حالا دست من است ميخواهيد بياييد پشت اين قضيه جنگ را ختم کنيم و نان را تقسيم کنيم. مردم ميگفتند نه، تصور نميکنم تحويل ميدادند، ميگفتند بيخود کردى، همين است که هست. و در سخنرانى کنگره سوم ميگويد: "حزب کمونيست کارگرى قوى باشه و قدرت دوگانه داشته باشه، آنقدر قوى باشه راست قدرت را گرفت از پس حزب برنياد، حزب پشت اسلحه خودش دستاوردهايش را حفظ کند، همه قدرت باشى يا بخشى، جنبش کارگرى را بيارى روى نقشه سياسى ايران و ١٠ سال بعد قدرت کارگرى ايجاد کنى" و به عنوان متد درست اين را هم اضافه کنم که در صحبتهايش در مورد حرکت شورايى در کردستان عراق ميگويد " به نظرم اگر چنين جنبشى نباشد و يا زمينه نداشته باشد که بالفعل به نيرويى تبديل شود و پتانسيلى داشته باشد که در آن مردم جوابى از جامعه ميخواهند و جواب را هم از شوراها ميگيرند، اگر چنين جنبشى و مطالبات و حرکتى نباشد، نبايد جنبش شورايى راه بيندازيم . تاکيد ميکنم اگر اين حرکت هست و ميشود سازمانش داد و زمينه دارد پس طرح شورا چيز خوبى است. اگر نيست ميگويم حزب را سفت و سخت بچسبيد و قدرتمندش کنيد، شاخه و تشکيلاتهايش را گسترش دهيد، در فکر مسلح کردنش باشيد، آماده باشيد تا اوضاع تغيير کرد ما هم با آمادگى به ميدان بياييم" (ترجمه از متن کردى صحبتهاى منصور حکمت در مورد حرکت شورايى در کردستان عراق) از نظر من بسيار واضح است که منصور حکمت اساس استراتژيش را بر تصرف قدرت سياسى توسط حزب و طبعا حزبى که او تصوير کرده، گذاشته است. به همين دليل در اين دوران آن اولويتهايى را مدام گفته و پيشنهاد کرده و تکرار کرده که حزب را مستقيما در موقعيت کسب قدرت سياسى قرار دهد. از نظر من کماکان مباحث وى استراتژى همين امروز حزب هستند و لازم نيست مجددا استراتژى تدوين کنيم. اين را درک ميکنم به شکل سمينار يا هر شکل ديگر دوباره استراتژى موجود را مرور کنيم، اوضاع جديد را بسنجيم و حزب را با استراتژيش و اوضاع جديد منطبق کنيم. فکر ميکنم هنوز ٥٠ درصد سياستها و کارها و اقداماتى را که منصور حکمت قبلا و در راستاى قدرتمند کردن حزب به منظور داشتن توانايى به دست گرفتن قدرت سياسى گفته و نوشته، انجام نداده ايم، بايد اينها را به يرانجام برسانيم. در خاتمه به دلايل سياسى که در کل اين نوشته سعى کردم مستدل کنم با قرار پيشنهادى رفقا حميد تقوايى و على جوادى مخالفم. مسئله از خود شورا فراتر رفته و لازمست در مورد مباحث اساسى حول آن بحث و پشتوانه هاى فکرى و سياسى که اين قرار متکى به آنهاست بحث کنيم و به نتيجه برسيم. تصويب اين قرار يعنى تاييد پشتوانه هاى فکرى و سياسى آن و اين بسيار به ضرر حزب است. رفقاى عزيز هم مطلب طولانى شده و هم زيادى تاخير شده است و الا دوست داشتم در مورد نکات ديگرى چون، فراتر از تبليغ پس زمان فراخوان عملى شورا چه وقتى است؟ و تجربه کردستان، تجربه حزب کمونيست کارگرى عراق و ملاحظاتم در مورد شيوه پلميک بعضى از رفقا و چند نکته ديگر بنويسم. اگر لازم شد براى فرصتهاى ديگر. و در پايان من هم همانند همه وحدت حزب برايم بسيار با ارزش است و در اين رابطه هم اميدوارم نگرانيها و راه حل هايمان را با نيت ايجاد وحدتى محکمتر حضورى با هم مطرح کنيم و به نتيجه برسيم. در مقدمه هم گفتم اين بحث را با نقطه عزيمت شفاف کردن محور اختلاف و عينا به اميد اقناع و نتيجتا وحدتى محکمتر نوشتم. اميدوارم به اين نيت کمک کند. ١٧-٩-٢٠٠٣ توضيح : در مورد سند "حرکت شورايى کردستان عراق" " اوايل سال ١٩٩٥ رهبرى حزب کمونيست کارگرى عراق فراخوان ايجاد شورا را داد. در ابتدا در شهر سليمانيه کميته ٥٠ نفره ايجاد شوراها درست شد و بعد در دو محله شهر چنين کميته هايى ايجاد شد. شخصا فکر ميکردم مسائلى در رابطه با اين حرکت مطرح است که لازمست منصور حکمت در مورد آن اظهار نظر کند. در جلسه فوريه ١٩٩٥ جلسه دفتر سياسى حزب کمونيست کارگرى ايران و مشاورين آن برگزار شد. اين مبحث را در دستور گذاشتيم و در ابتدا من بحث را معرفى کردم و بقيه رفقا و مفصلتر از بقيه منصور حکمت اظهار نظر کرد که به نظرم بسيار جالب بود. در اين جلسه دفتر سياسى اصغر کريمى، آذر ماجدى، فرهاد بشارت، منصور حکمت، رحمان حسين زاده و رضا مقدم حضور داشتند و همه هم اظهار نظر کرده اند. بعدا من و اسد گلچينى نوار صحبتها را به زبان کردى پياده کرديم و براى رهبرى حزب عراق فرستاديم که در صفوف حزب پخشش کردند. نوار اورژينال آن قاعدتا در آرشيو مرکزى هست و من پيشنهاد ميکنم اگر بشود رفقا به آن گوش بدهند. نسخه کتبى کردى آن هم نزد من هست و به همراه خود به پلنوم مياورم. ٭٭٭ |