محکوم ميکنم!

در حاشيه سمينار ٤ رفيق کوروش

مصطفى صابر

مرا بگوييد که داشتم براى رحمان نامه ام را مينوشتم تا به سوالات او از من پاسخ دهم. حالا او کنار ٢٠ رفيق ديگر کميته مرکزى ايستاده و شمشير تهديد انشعاب را توى سينه حزب گرفته است که: اگر اين پلاتفرم ما را پلنوم قبول نکند، خداحافظ شما!

حفظ وحدت با تهديد انشعاب!

از عجيب ترين چيزهايى است که در عمر سياسى ام ديده ام. راستى اگر حالا اين تهديد کارساز بشود، اين چه جور حزب و چه جور وحدتى خواهد بود؟ از همان اول گروکشى و باج دادن و باج گيرى فرض آن نخواهد بود؟

اما، راستى اگر منصور حکمت بود در مقابل چنين تهديد به انشعابى چه ميگفت؟ قبلا چه گفته بود؟ مگر نه اينکه از رفقايى که اعلام ميکردند ميروند به کمال ادب دعوت مى کرد که در پلنوم ها و عاليترين جلسات حزب بيايند و حرفشان را بزنند و از نظراتشان دفاع کنند، پلاتفرم هايشان را به راى بگذارند، ولى همين حق ناقابل را هم براى طرف ديگر به رسميت بشناسند و طاقت شنيدن جواب حرفهايشان را داشته باشند؟

گويا گناه کبيره حميد تقوايى اين بوده است که شما رفقا را به بحث و جدل و نوشتن و دفاع کردن از نظراتتان دعوت کرده است. خواسته که نه فقط پلنوم بلکه کنگره عرصه تصميم گيرى و قضاوت در مورد سرنوشت حزب باشد. در مقابل اين گناه شما تهديد کرده ايد که: يا پلاتفرم ما يا اينکه ميرويم!؟

رفقا بگذاريد خيلى صريح بگويم. اگر ميخواهيد با اين زبان با امثال من صحبت کنيد، جواب شما خيلى روشن است: «خداحافط رفيق!»

حتما رفقايى خواهند گفت که اين مصطفى آن يکذره «انصاف» اش را هم گذاشت کنار. دارد ما را با «خداحافظ رفيق» جواب ميگويد. ولى رفقا يادتان نرود که من با جناح حزب ام. منصفانه ترين جواب به کسى که ميگويد اگر حرف مرا قبول نکنيد، من راهم جدا ميشود، کسى که ميگويد کنگره هم نمى آيم چون ميخواهيد آنجا شلوغ کنيد و بحث هاى جلو دانشگاهى کنيد، پلنوم هم اگر پلاتفرم مرا قبول نکند، مورد قبول من نيست، همان «خداحافظ رفيق» نادر است. خصوصا که اين رفقا داعيه وحدت طلبى هم دارند و ميخواهند روى تمايل وحدت طلبى امثال من در اين حزب حساب باز کنند. بايد خيلى روشن باشند که اين تهديد مرا بسيار عصبانى ميکند. اگر منصور حکمت هم اين حرفها را ميزد (که اگر فقط يک بار ميزد ديگر منصور حکمت نمى ماند!) به او ميگفتم دوست عزيزم، تو که گفتى اساس سوسياليسم انسان است. اولين تعريف انسان اين است که شعور دارد و بايد به اين شعور احترام گذاشت. چطور انتظار داريد که پرچم انشعاب شما را ببينم و فرياد وحدت طلبى شما را باور کنم؟!!

بحث هاى جلو دانشگاهى

رفقا گويا الان کادر کمونيست آنست که وقتى سوالى جلويش ميگذارند محکم رويش را بر گرداند و بگويد: از من امتحان ايدئولوژيک نگيريد! گويا کمونيست اگر به سوالات جدى و اساسى که سرنوشت تمام جامعه به آن گره خورده است جواب دهد به خود توهين کرده است! و اگر محکم چشم هايش را ببند و بگويد اى تصفيه گران مائوئيست، برويد با آن انقلاب فرهنگى تان، آنوقت در چشم واقعيت نگاه کرده است! باور ميکنيد اين حرفها را؟ من اينها را همين امروز از کوروش شنيدم.

امروز شنيدم که او امثال مرا که نشستيم و شب تا صبح نوشتيم و دانه به دانه تزهايش را بيرون کشيديم و نقد کرديم با يک «بحث هاى جلو دانشگاهى است» ميخواهد جواب دهد. ولى رفقا کسى که نتواند جواب بحث هاى جلو دانشگاهى مرا بدهد جواب جامعه را چه خواهد داد؟ رفقا اى کاش آن بحث هاى جلو دانشگاهى در سال ٥٨ و ٥٩ يک دو سال ديگر دوام مى آورد. باور کنيد ما همانوقت حزب کمونيستى بزرگى ميساختيم و سرنوشت آن کشور را تغيير ميداديم. افسوس که حزب اله نگذاشت. افسوس که ٣٠ خرداد شده و پدر همه ما را درآوردند. رفقا فردا همه ايران جلو دانشگاه خواهد شد. هم الان شده است. مردم وسيعا به سياست روى آورده اند. سوالاتى که امثال من امروز جلو شما ميگذاريم، مردم جلويتان گذاشته اند. شما نمى توانيد براى حفظ وحدت در درون خودتان اين سوالات را درز بگيريد. برعکس اش درست است. سوالات را به صراحت طرح کنيد و پاسخ دهيد. رفقا پلاتفرم هاى اثباتى تان را بنويسيد.

بگذاريد يک چيز ديگر هم بگويم. ميدانيد نهايت اين «بحث هاى جلو دانشگاهى» چيست؟ اين ورژن ديگرى از «برو روشنفکر!»، «ا.م.کافى هاى حراف!»، «تربچه هاى سياست!» و غيره است. اين ها چيزهايى است که همانوقت ها پوپوليست ها و توده اى ها در مقابل اينکه «بورژوازى ملى و مترقى افسانه است» به ما ميگفتند. ما همانوقت هم از آنها نيرو ميگرفتيم و بسرعت رشد ميکرديم و آنها محکم رويشان را بر ميگردانند که گير امثال من نيفتند!

نمونه حزب تعدد نظرات!

ميدانم رفيق مثل رحمان از اين لحن و بيان من عصبانى ميشود. ولى رفقاى عزيزم شما زير پلاتفرمى رفته ايد که هيچ محتواى سياسى واقعى ندارد جز همين ها که گفتم. شما ٢١ رفيق عزيز من از پيش پاى ٢ ساعت سخنرانى رفيق کوروش امضاء گذاشته ايد (و اينهم سنت تازه اى است!) و او اين حرفها را به ما زد. چه جوابى انتظار داريد؟ انتظار داريد چون شما گفتيد ما ميرويم من بگويم نه نه دست نگهداريد؟ تا دم در بيايم که نگه تان دارم؟ رفقا اين فساد است. من اين کار را نمى کنم. رفيقانه ترين کارى که من در حق شما ميتوانم بکنم اين است که اين فساد را بصراحت و تا آنجا که بو ميکشم نشان دهم. اميدوارم نرويد. واقعا دلم ميخواهد نرويد. ولى وقتى پلاتفرم تان اين است که اساسى ترين اختلافات سياسى، اختلافاتى که به حيات و ممات مردم برميگردد، مثل سير محتمل اوضاع، تاکتيک هاى حزب در قبال تحولات آتى، انقلاب، دولت موقت، جمهورى سوسياليستى و غيره، را فعلا بگذارد کنار و روى اين وحدت کنيد که «آى يکعده مائوئيست، تروتسکيست، تصفيه گر، جلوى دانشگاهى، شلوغ کن آمده اند تا حزب را با کنگره اش بدزدند، پس يا متوقف کنيد يا ما ميرويم!» من بلافاصله ميفهمم که شما جدى نيستيد. نمى خواهيد دست به مسائل اساسى ببريد. بلافاصله ميفهمم که وحدت شما بسيار شکننده و توخالى است. سر کمترين پيچى يکى پرت خواهد شد. ميفهمم که اين وحدت صرفا بر اساس ملاحظاتى محدود و مقطعى شکل گرفته است. پر از سازش هاى غير اصولى است. ميفهمم که اين وحدت شما معناى واقعى «حزب تعدد نظرات، وحدت اراده» است که هيچ چيز از کمونيسم و راديکاليسم در آن باقى نخواهد ماند. اين گونه وحدت اساس اش رد و بدل کردن امتياز است. شما متاسفانه درست داريد همين کار را با حزب ميکنيد. شما داريد صراحتا به حزب ميگوييد: ببينيد، جثه ما بزرگ است! قريب نصف کميته مرکزى با ما است. يا حرف ما قبول يا خداحافظ شما! رفقا به نظر من بزرگترين اشتباه را مرتکب شديد. اما اشتباه مهلک تر اين است که کسى از اينجور تهديد ها جا بخورد!

ارزيابى کوروش از اختلافات

کوروش ضمن «سمينار سياسى» اش، ارزيابى خودش را از اختلافات کمى باز تر کرد. منهم مجبورم خلاصه هم که شده چند کلمه در اين مورد بگويم. ارزيابى کوروش يک متد داشت. و ظاهرا اين متد، متد منصور حکمت است. متاسفانه اينطور نبود. گويا اين متد عبارت از اين است که يک حزب در «پيوستگى تاريخى خودش» بررسى ميشود. اين متد حکمت نيست. متد حکمت بررسى احزاب بر متن جنبش هاى اجتماعى و سياسى آن جامعه مفروض است و پيوستگى تاريخى فقط دنبال کردن آن حزب معين نيست، بلکه بر متن جنبش هاى اجتماعى است. به نظر من کوروش براى رسيدن به يک ارزيابى بسيار سطحى و البته به نظر من بسيار مخرب و ارتجاعى از دعواهاى موجود متدى کاملا متفاوت از متد منصور حکمت را پيش گرفت. در هر حال حتى آنجا که تاريخ تحول خود حزب را هم بر شمرد، يکى دو تا «اشتباه» بسيار مهلک داشت. اگر سرتان درد نيايد خيلى خلاصه ميگويم منصور حکمت چطور تجربه مارکسيسم انقلابى، حزب کمونيست ايران و حزب کمونيست کارگرى را توضيح ميدهد (از جمله به جلد هفتم، فعاليت ما در کردستان رجوع کنيد.) تا بعد به «اشتباهات» کوروش بپردازم.

منصور حکمت مارکسيسم انقلابى را محل تلاقى دو گرايش چپ راديکال ايران و سوسياليسم کارگرى تعريف ميکند. اين سوسياليسم کارگرى از کنگره اتحاد مبارزان و بخصوص با بحث سبک کار ميکوشد راه خود را از چپ راديکال جدا کند. حزب کمونيست ايران به عرصه جدال اين دو گرايش تبديل ميشود. حزب کمونيست ايران در تعريف حکمت آميزه اى است از سه گرايش، کمونيسم کارگرى (که دمبدم آگاهتر ميشود) و گرايش ضعيفى را ميسازد گرچه خط رسمى با اوست، چپ راديکال (سانتر) که بدنه اصلى حزب را ميسازد، ناسيوناليسم کردى (راست) که به حيات ويروسى و ضعيف خود ادامه ميدهد. با تحولات ناشى از سقوط شوروى تعادل گرايشات در حزب کمونيست ايران بهم ميخورد. راست جرئت ميکند پرچم بلند کند. کمونيسم کارگرى محکم جلوى آن مى ايستد و جناح راست و چپى در حزب شکل ميگيرد که کل حزب را شقه ميکند. بخش اعظم حزب (يعنى بخش اعظم چپ راديکال) به چپ ميچرخد و بعدها عمده ماتريال حزب کمونيست کارگرى از همين جناح چپ حزب قديم تشکيل ميشود.

در تعريف کوروش طورى جلوه داده شد که گويا آن سانتر و يا چپ راديکال حزب سابق عمدتا کسانى بودند نظير ايرج آذرين ها (ا.م.ک ها؟) که بعضى شان در يک مقطع ديگر (مستعفيون) جدا شدند. و گويا رفقايى که از تجربه کومله آمده بودند اصلا جزو آن تعريف چپ راديکال مورد نظر نادر قرار نمى گرفتند. اين رفقا در تعريف کوروش تبديل ميشوند به کسانى که گويا بنا به تعريف کمونيسم کارگرى هستند. کسانى که «داستان زندگى شان حزب و قدرت سياسى است» و گويا چپ راديکال آنها بودند که داستان زندگى شان ورجه ورجه کردن جلوى دانشگاه بود. (بخوان امثال حميد تقوايى) در تعبير کوروش حالا که نادر در بين ما نيست حزب به اين دو گرايش متفاوت برگشته است. يک عده که همان چپ راديکال سابق هستند و مريخى و مائوئى و يک عده که اصلا بطور طبيعى و ذاتى بحث حزب و قدرت سياسى (که اساس بحث نادر است) را ميفهمند. چپ راديکال ها مقابل ساختن حزب سياسى مقاومت ميکنند. امضاى نوشته اشان را بردارى عين ايرج آذرين است. کوروش و رفقايى که از تجربه کومله آمده اند نماينده و پرچمدار ساختن حزب سياسى اند و هرچه که بگويند عين کمونيسم کارگرى!

اين تعبير ساده و نازل کوروش هيچ ربطى به نادر ندارد. اولا نادر وقتى از حزب کمونيست ايران صحبت ميکند، بخش اصلى آن (شامل کردستان و رفقاى تجربه کومله) را سانتر و چپ راديکال مى داند. نادر به هيچ وجه به تقسيم بندى نظير کوروش قائل نبود. ثانيا نادر تحولات حزب کمونيست ايران را اساسا بر متن تحول اجتماعى و عظيم سقوظ شوروى توضيح ميدهد. از نظر نادر آن سانتر و چپ راديکال اصولا ما به ازاء اجتماعى ندارد. يک جريان بى ريشه و رو به زوال است. ثالثا وقتى از مستعفيون صحبت ميکند، بهيچ وجه به سه گرايش حزب سابق بر نمى گردد. آنها را با سابقه خود حزب صرفا توضيح نمى دهد. به ايرج آذرين و رضا مقدم ميگويد شما پرچم دوم خرداد را در حزب بلند کرده ايد. يا صحيح تر حضور آنها را با بحث سه جنبش اجتماعى (کمونيسم کارگرى، ناسيوناليسم پروعرب، جنبش ملى اسلامى) که بعدا به آن رسيده بود توضيح ميدهد. ايرج آذرين ها را انعکاس اين جنبش ملى اسلامى و فعال شدنش بعد از عروج خاتمى، در حزب کمونيست کارگرى قلمداد ميکند. بيشتر از هر چيزى به او ميگويد که شما تزهاى حجاريان را داريد مظرح ميکنيد.

اين دستکاريها در تبين نادر همه در خدمت اين هست که چطور دست آخر ما به اين نتيجه برسيم که کسى مثل من که ژن «حزب و قدرت سياسى» در خونش نيست، از اين سابقه نيامده است، وقتى ولش کنيد به ژن خودش يعنى بحث هاى جلوى دانشگاهى برميگردد. اين تمام ارزيابى کوروش از وضع فعلى حزب است. اين ارزيابى نه فقط بسيار سطحى و غلط است، که نتايج بسيار ارتجاعى از آن ميتوان گرفت. قبلا مفصل تر نوشته ام که هر تعريفى از انسان، انسان کمونيست، بر پايه سابقه و تجربه مشترک و نظير اين يک فرمولبندى ارتجاعى است که صاف و ساده از آن ناسيوناليسم در مى آيد.

موخره

رفقاى عزيز! نکات مهم ديگرى در سمنيار کوروش هست که بايد به آن پرداخت. اميدوارم بتوانم بعدا ادامه دهم. الان ديگر دير وقت است و نمى کشم. هميقدر ميخواهم تاکيد کنم که پلاتفرم انشعاب کوروش و ساير رفقا را قويا محکوم ميکنم. هيچ چيز و هيچ بهانه اى نمى تواند اين کار رفقا را توجيه کند. همينطور اينکه رفقا کنگره حزب را قبول ندارند ولى دائما دارند دم از ضوابط و حزب ضوابط ميزنند، يکى ديگر از تناقضات بحث آنهاست که در فرصت بيشترى بايد به آن پرداخت. من همه رفقايى که طالب وحدت حزب اند دعوت ميکنم به اين رفقا بگويند اول پرچم انشعاب را پايين بياوريد تا بشود از وحدت حرف زد.