پاسخى به فحاشيهاى يک چپ نما! مهرنوش موسوى محمد آسنگران از روزى که اين مباحثات شروع شده است، به نوشته امروزى خودش نسبت به نوشته ديروز يک جو، حتى يک ارزن استدلال منطقى و سياسى اضافه نکرده است. نوشته هايش نه فقط فاقد استدلال تئوريک و ارزش نظرى است، بلکه فاقد کوچکترين نشانى از رفتار مدنى و تربيت اجتماعى و سياسى است. به جاى آن و در عوض هر روز دوز فحش و تهمتهاى سخيف خود را نسبت به همه ما اعضا شريف و با حرمت کميته مرکزى اين حزب بالا ميبرد. "راست" خطاب کردن هيجانش را نمى خواباند، در نوشته اخير خودش ما را به "طالبانى" هم نسبت داده است. کتش را روى دوشش انداخته است، در حاليکه نوشته به نوشته دارد بدون اينکه جلو پايش را نگاه کند، در حاليکه با صداى بلند فحش ميدهد، دور ميشود و صداى ما را نميشنود که ميگوييم جلو پايت را نگاه کن، دارى با کله به سمت ديوار ميروى. من شخصا از برخورد منصور حکمت در پلنوم ١٤ به محمد آسنگران و ادعاهاى توخالى که در اين پلنوم نسبت به اوضاع مالى حزب کرد، تعجب کردم. اينکه با يک جمله ساده در پاسخگويى به اين ادعاهايش پرسيد که اصلا "زبان کشور مربوطه را بلدى که بروى و کمک مالى جمع کنى"! اکنون که به عقب نگاه ميکنم، به نظرم واقعا نادر حق داشت که در اين پلنوم، صداى خود را روى اين روشها بلند کند. در خلوت حضور نادر، کار و پراتيک سياسى وى، به فحش دادن و پرتاب کردن ناروا از زمين و آسمان به روى ما، سقوط کرده است. جدا برايش متاسف و متاثرم. اينکه در کنفرانس همبستگى در آلمان چه گذشت، حقيقتى است که غير قابل انکار است. محمد ميتواند نام انتقاد اصولى به روشهايى را که حتى روساى جلسه، کيوان جاويد و نسرين رمضانعلى را مجبور کرد پشت بلندگو رفته و از شرکت کنندگان عذرخواهى رسمى و علنى کنند، شانتاژ بگذارد. با هيچ فحش و ناروايى هم نميتوان رسوايى روستايى ماب "چپ ناميدن پيروزى" يک کنفرانس پناهندگى را که پناهنده را براى امر ديگرى جمع کرده بود، جبران کرد. من اين جا نميخواهم در اين باره بحث کنم. من ميخواهم اعلام کنم که شخصيت و حرمت و کرامتم را از سر راه نياورده ام، ميخواهم اعلام کنم که به عنوان يک عضو زن کميته مرکزى حزب، با رفيقى که کتش روى دوشش است و با صداى بلند مرا به "طالبانى" بودن متهم ميکند، بحثى ندارم که بکنم. به هيچ وجه در سنت ايشان احساس امنيت سياسى و اخلاقى نميکنم. به هيچ وجه در روندى که ايشان شروع کرده است، نميتوانم ضمانت کنم که اگر حتى "طالبانى" ناميدن ما هم هيجان وى و محفلش را نخوابانيد، بايد شاهد شنيدن چه فحشهاى ديگرى باشيم، تيغ از کدام طرف روى صورتمان کشيده ميشود. کسى که طرف بحث خودش را به اتخاذ شيوه "طالبانى" متهم ميکند، قبل از هر چيز جواز جنگ "مسلحانه" عليه وى را براى خودش صادر کرده است. جنگى براى نابودى طرف! من کار با اين تفنگها را هيچ وقت ياد نگرفتم. سلاح من اين قلم است. در ميدان جنگ محمد آسنگران، من يکى شرکت نميکنم. اولين شرط بحث حتى در يک کلوپ ورزشى اين است که نشست و با احترام بحث کرد. اولين شرط هر بحثى، تضمين امنيت اخلاقى و سياسى طرفين بحث است. رعايت شرط مدنيت در بحث است. کارى که فعلا و عجالتا رفيق محمد بايد آن را تحصيل کند. شخصا هيچ وقت سران ناسيوناليست و قوم پرست کرد را در کردستان عراق در زندگيم نديده ام، ولى نميدانم چرا محمد که اينگونه با نفرت از جنبش کردستان صحبت ميکند، کسى که از کميته کردستان حزب انتقام ميگيرد، خودش حتى فحشهايش و تشابهاتش هم مدام در محدوده اين منطقه است. به من ميگويد "روش طالبانى" به آن ديگرى ميگويد "حزب دمکرات" و .... آيا با اين شخص اصلا ميشود بحث کرد؟ آيا با کسى که منطق سرش نميشود، ميتوان بحث کرد؟ آيا با کسى که مدام در نوشته هايش فحاشى ميکند، ميشود بحث کرد؟ آيا جور اين بى بضاعتى سياسى و تئوريک را ما بايد بکشيم؟ در طول حيات زندگى من، هم در اتحاد مبارزان کمونيست، هم در درون حزب کمونيست ايران و هم در حزب کمونيست کارگرى، جريان منصور حکمت را جريانى به لحاظ نظرى و تئوريک و سياسى يک جريان بالنده و پويا ميديدم. از لحاظ فکرى، پوينده و خلاق و بالا! به لحاظ روش و منش بحث، منطقى و صبور و عميق! روش و کاراکترى که رفيق محمد جلو ما ميگذارد، جدا قرابتى با هيچ يک از اين مختصات ندارد. رفيق محمد، نه بضاعت تئوريک از خود ارائه ميدهد، نه به عنوان دست اندرکار و شخصيت يک جنبش اجتماعى معين در بحث طرف ميشود. شخصيت هيچ جنبشى نيست. تئوريسين هيچ جريانى نيست، هم نظرگاهش، هم شيوه استدلالش، هم روش و آلترناتيوهايى که ارائه ميدهد، براى خراب کردن ١٠٠ حزب و انجمن کافى است. رفيق محمد در طول حيات مبارزه سياسى خود، يک انجمن، يک کانون صنفى، يک پاتوق درست نکرده است، عوض آن، ليست طولانى از به هم ريختن همه جا دارد. با اين شخص نميتوان بحث کرد. نميتوان امنيت سياسى داشت. نميتوان حرمت داشت. آخرين بندهاى نامه دبير شماره ٤ حميد تقوايى هم به خرج وى نخواهد رفت. تازگيها نامه هاى رفيق حميد را من يکى در رفتار يارانش اينگونه تفسير ميکنم که هر جمله ايى که ميگويد "نکنيد" يعنى "ياران من بيشتر از اينها هر چه از دستتان بر مى آيد بکنيد"! اين ميدان جنگ با طالبانى ارزانى محمد آسنگران، من در اين سناريوى هتک حرمت کردن همسنگرانم و خودم شرکت نميکنم. ٢٠٠٤\٠٨\٠٥ |