کار شما از اين حرفها گذشته است محمد عزيز! پاسخى به نوشته محمد فتاحى تحت عنوان "من سکوت نميکنم اصغر عزيزا" محمد عزيز! در نامه اى به اصغر کريمى خواسته اى نشان دهى که اگر توهين و بى حرمتى اى صورت گرفته بيشتر از جانب کسانى است که به مواضع اصغر نزديک ترند. به جمله اى از من در نوشته ام در جواب محمود قزوينى اشاره کرده اى و نوشته اى "کاظم پيام جنگى ليدر را گرفت و در اولين نامه اش ادعا کرد که ماها مثل سلطنت طلبان و بقيه دشمنان حزب با کمونيسم کارگرى دشمنى داريم" و بعد از اصغر سوال کرده اى که چرا در مقابل اين حکم نايستادى. و بعد چند بار تاکيد کرده اى که گفت ماها نه نظراتمان و الى آخر. محمد جان خوشحالم که رفته اى سر اصل مطلب و مثل مهرنوش انشاى طويل "تئورى نسبيت حرمت انسان" و غيره ننوشته اى. اجازه بده به انتقادت از خودم در آخر اين نوشته بپردازم. راستش بارها با خودم فکر کردم که از تو بخواهم که بنيشينيم و شفاها در مورد مسائل مختلف صحبت و بحث کنيم. اما هرچه بيشتر مى نويسى يا حرف ميزنى بيشتر نا اميد ميشوم. من با کمال تاسف بايد بگويم که فکر ميکنم کار تو و رفقاى ديگرى که تحت عنوان "ما" آنها را خطاب ميکنى از اين حرفها گذشته است. اصغر هم در نامه اش فکر ميکنم ديگر انتظار اين را ندارد که کسى که طرفدار کوروش است بيايد و مثلا نامه هاى رد و بدل شده در مورد مساله اسعد کوشا را بخواند و بعد کلاهش را قاضى کند و منصفانه بگويد حق با اصغر هست يا نه. ميخواهد کسان ديگرى را به قضاوت بطلبد. ميخواهد مظلوم نمايى ها را افشا کند. ميخواهد نشان دهد که مشکلات اين حزب فقط نظرات سياسى کوروش نيست. کدهاى رفتارى بسيار پايين کوروش مانع جدى ترى است. ميدانم که براى رفتار کمونيستى کارگرى، ما اساسنامه و برنامه نداريم که کجا کسى پايش را از چارچوب حزبى فراتر گذاشته است. و در نتيجه ظاهرا ميشود هر رفتارى را از خود نشان داد. اى کاش محمد عزيز متوجه ميشدى که نمونه هايى مثل "پولپوتيست" و "تواب سازى" و "استالينيست" گفتن کوروش به اصغر کريمى که همه حزب سالهاست او را و رفتارش و انصافش را ميشناسند چه تيشه اى به ريشه اعتمادهاى متقابل و به ريشه حزب زد. اى کاش ميتوانستى بروى و نامه اصغر به اسعد کوشا را بى طرفانه و مثل يک کادر حزب کمونيست کارگرى در شرايط معمول، بخوانى تا متوجه شوى که در برابر هر مرجعى در اين حزب ميشود ثابت کرد که اصغر مطلقا مسئولانه و در چارچوب مسئوليت حزبيش عمل کرده است. به سادگى اصغر به اسعد گفته است در نامه ات به آذر ماجدى در مورد آزادى زن نميبايست به على جوادى تهمت ميزدى و حرفهاى آشپزخانه اى را مى آوردى و براى چندين ارگان ميفرستادى. و گفته است و تاکيد کرده است که اگر شکايتى از على دارى بهتر است جداگانه شکايت کنى. به کوروش هم نوشته است نميبايست اين نامه را که اتهامات شخصى در آنست توزيع ميکردى. کوروش در برخورد به اين نامه که منهم فکر ميکنم از کلمه به کلمه اش ميشود در چارچوب حزب دفاع کرد، به او ميگويد "پلپوتيست" و "تواب سازى" و استالينيست و امثال اينها. هرکدام از اين کلمات را که نگاه کنى مى فهمى که از فرهنگ ديگرى قرض گرفته شده است. و کوروش نه فقط در جلسه دفتر سياسى بلکه در سمينار اخيرش هم آنرا چندين بار تکرار ميکند. محمد عزيز چرا نميتوانى اين موضوع را در جاى خودش بررسى کنى و جواب دهى و ناچار ميشوى به حاشيه کنگره و نوشته من و غيره سر بزنى و بگويى اين به آن در؟ بعلاوه محمد عزيز اى کاش متوجه ميشدى که اين را نميشود با کلمه اى در نوشته سياسى من که تازه آنرا هم به دلخواه خود يک اديت کوچک کرده اى مقايسه کرد (به اين بعدا بر ميگردم). اين برخورد را نميشود با يک حرف در حاشيه کنگره از جانب هر کسى و جوابى که از اصغر نقل کرده اى مقايسه کرد. شخصا نمونه هاى بدترى از رفقاى تو در حاشيه کنگره شنيدم و يک بار هم فکر نميکنم در جايى به کسى گفته باشم. محمد جان ميدانم نگران آينده حزب هستى اما اى کاش ميتوانستى درک کنى که با شعار وحدت حزب و در عمل عکس آنرا عمل کردن نميشود کارى کرد. بايد عوامل داغان کننده وحدت حزب را شناخت و به جنگ آنها رفت. اى کاش ميتوانستى بى طرفانه به اولين جلسه دفتر سياسى بعد از آن کنگره عظيم (ژانويه امسال) که کوروش به حميد و اصغر و بقيه اين طرفى ها ميگويد دروغگو و عمر ايلخانى زاده و "اين کنگره کنگره کودتا بود" گوش کنى و بفهمى که چه چيز به ريشه حزب تيشه ميزند. اى کاش ميتوانستى به آن جلسه بعدى هم که نتيجه آن نامه مشترک بود بى طرفانه گوش کنى تا بفهمى که چه کسانى تلاش کردند اين کدهاى رفتارى پايين و خارج از ريل وارد دفتر سياسى نشود و حزب را از تلاشى نجات دهند. راستش يکى و فقط يکى از اين جلسات براى پاشاندن اين حزب کافى بود. اما کسانى نگذاشتند. کسانى کوتاه آمدند. کسانى آوانس دادند و دندان روى جگر گذاشتند. محمد عزيز من بعد از تحمل نگرانيهاى بسيار براى سرنوشت حزب و اعصاب خوردى هاى بسيار متاسفانه ديگر به اين نتيجه رسيده ام که تمرکز بحث روى اين رفتارها وقتى که ميدانيم ريشه آن ها در جاى ديگرى است مساله اى را حل نميکند. به گله و گله گزارى و شکايت و فضايى غير سياسى و اخلاقى دامن ميزند. و گرنه براى نشان دادن اينکه چه کسانى در دالانها و در جلسات و سمينارها و غيره چه گفتند و چه کردند بقول انگليسى ها "بيش از کافى" فاکت وجود دارند. اما از ته اين بحث در بهترين حالت چيزى جز يک روبوسى ديگر و معذرت خواهى ديگر بيرون نمى آيد. تازه هميشه اول ما بايد دستمان را به سوى کسى که سنگ اول را پرتاب کرده دراز کنيم تا جوابى از سر بى ميلى بگيريم. و مهمتر اينکه وقتى طرف مقابل از نظر سياسى خودرا در حاشيه مى بيند دوباره طوفانى از همان دست را براه مى اندازد. محمد عزيز اگر واقعا به آن احترامات و صميميت هايى که در نامه ات به اصغر ابراز کرده اى پاى بند باشى و حتى اگر بدون آن صميميت ها به طور جدى به احترام به همه افراد در حزب معتقد بودى ميبايست قاعدتا يکى از کسانى باشى که به کوروش بخاطر اين بى حرمتى آشکار به اصغر کريمى، به زبانى جدى (و نه طنز و کاريکاتور) اعتراض ميکردى. اى کاش ميتوانستى و اى کاش ميتوانستيد. در آن صورت قطعا حزب در جاى ديگرى جز اينکه هست مى بود. اما افسوس که چند صفحه نوشته اى تا رفتارى اينچنين را در اين حزب توجيه و قابل هضم کنى. اما برگردم به آن يک کلمه در نوشته چهار پنج صفحه اى من که مورد اشاره قرار داده اى و بخاطر آن از جانب رفقاى ديگر تو هم مورد "الطاف" بسيار قرار گرفتم. من در جواب نامه محمود قزوينى گفته ام "نوشته محمود قزوينى در دفاع از مواضع کوروش در مورد "دولت موقت و رفراندوم و مجلس موسسان و نافرمانى مدنى و دولت حجاريانى" نشان ميدهد که کسانى که اين پلاتفرم را ميخواهند به درون حزب کمونيست کارگرى وارد کنند، به اندازه مدافعان اين مواضع در بيرون حزب، با مواضع اساسى کمونيسم کارگرى و مدافعان آن مشکل دارند و حتى به درجاتى با آن خصومت ميورزند". تو اين قيد "به درجاتى" را حذف کرده اى. اما بگذار از اين هم بگذرم. من اشاره ام به آن پارگرافى از محمود است که ميگويد " مشى سياسى تازه حزب کمونيست کارگرى ايران، در دفاع از مارکسيسم، يکبار در مقابل حزب و قدرت سياسى نوشته شده است (اشاره محمود قزوينى به هجويات ايرج آذرين عليه حزب کمونيست کارگرى در جزوه اى با همين نام مشى سياسى تازه حزب ... است) و در آن از انقلاب از پايين در مقابل تکيه به اقليت و بند و بست از بالا، در دفاع از دولت شورايى و کمون در مقابل دولت حزب و در دفاع از جنبش طبقه کارگر در مقابل جنبش طبقات ديگر و ..مفصل تر تئوريک تر، مستدلتر و حتى محترمانه تر بحث شده است. لزومى به دوباره نويسى آن نيست. ميتوان آنرا تجديد چاپ نمود" تو که برخورد اين حزب با ايرج آذرين و نوشته هايش را ميدانى قاعدتا متوجه هستى که اين حرف که "مشى سياسى تازه حزب" همان حرفهاى ايرج آذرين است اما بشکل غير محترمانه تر و نپخته تر و غير فرموله تر يعنى چه. چرا دفاع از سازمان دادن انقلاب و شورا و کمون با گفتن بى استدلال "برويد جزوه ايرج آذرين را چاپ کنيد" جواب ميگيرد؟ اين درجه اى از خصومت به انقلاب و شورا را نشان نميدهد؟ بعلاوه در نوشته محمود از همان تيترش که نظرات اين طرف را "هياهوى پوچ" ميخواند و لحن زننده اى که دارد و چندين جا در متن کلماتى خصمانه نثار ميکند، از نظر من اين "درجه اى از خصومت" را ميشود احساس کرد. اما ته ذهن من فقط محمود که من او را خوب ميشناسم و ذره اى به کمونيست بودنش شک ندارم، نبود. من هنوز تو و اکثريت آن "ما"ى مورد نظرت را جزو کسانى که ميخواهند مجلس موسسان و رفراندوم و متعلقاتش را وارد سياست حزب کنند، نميدانم. اما يادت مى آيد خودت در سمينارى که حميد تقوايى در مورد قطعنامه کنگره چهار در مورد انقلاب و قدرت سياسى بحث ميکرد در برابر صد تا کادر اين حزب چه گفتى؟ گفتى "حميد يک مدت رفت پشت شورا قايم شد تا قدرت سياسى را کنار بزند. شورا ماليد حالا رفته پشت انقلاب" آيا متوجه هستى که در پشت اين حرف چه توهين و اتهام زشتى به حميد تقوايى که براى من و خيلى هاى ديگر در اين حزب يک ليدر و يک رفيق بسيار ارزشمند و بزرگ است خوابيده؟ تو اورا دارى به رياکارى و توطئه گرى و عدم صداقت و صراحت و امثال اينها متهم ميکنى. کوروش هم همين مفهوم را در همان جلسه با گفتن اينکه "رفته ايد پشت کنگره چهار تا حزب را از کنگره دو عقب تر بکشانيد" تکرار کرد. مگر حميد در آن جلسه از چيزى جز سازمان دادن انقلاب و قدرت سياسى و کمونيسم کارگرى و کنگره چهارم حزب دفاع کرد؟ آيا درجه اى خصومت نسبت به مفهوم انقلاب و شورا که از نظر من مفاهيمى پايه اى در کمونيسم کارگرى هستند در اين حملات هيستريک نمى بينى؟ چگونه از زبانت جارى شد در اين حزب بگويى "شورا ماليد"؟ به بحثهايى که در مورد انقلاب و شورا در دفتر سياسى اين حزب شده است گوش بده و بخوان، و به اينکه کسانى در حزب منصور حکمت به بحثهاى سياسى حميد تقوايى ميگويند "مداحى انقلاب" و "انقلاب را کليشه نکنيد"، فکر کن. آيا درجه اى از خصومت با مفهوم انقلاب را نمى بينى؟ وقتى اين سطور را مينويسم صحنه هاى زيادى در جلسات دفتر سياسى و پلنوم و سمينارها جلوى چشمم رژه ميروند. محمد عزيز من مدتهاست که موقع بکار بردن کلمه انقلاب و شورا و حتى کارگر و حوزه و امثال اينها، اول دوروبرم را نگاه ميکنم که به کسى بر نخورد! اين قلب مرا به درد مى آورد. همين احساس را نوشته محمود قزوينى در من زنده کرد. و همين احساس را من در آن عبارت "درجاتى از خصومت نسبت به مواضع اساسى کمونيسم کارگرى" ابراز کرده ام. شفاهى اگر يادت بيايد در حاشيه جلسه اى به تو گفتم که اى کاش همين احساس را هم به اين شکل بيان نميکردم. تا احساسات شخصى کسى را تحريک نکرده باشم و بجاى اينکه کسى برود سر اين کلمه، استدلالاتى که من در مورد دولت موقت و انقلاب فوريه و غيره کردم، پاسخى بگيرد. اين مدت چند هفته به من ثابت کرده است که هيچ ملاحظه کارى اى به اين امر کمک نميکند. بهررو محمد جان مطمئن باش که منهم يکى از کسانى هستم که بطور جدى فکر ميکنم فضاى اين حزب را بايد طورى عوض کرد تا در نتيجه آن نشود حرمت کسى را بسادگى زير سوال کشيد. حتى حرمت بعضى کلمات کليدى را بايد به آنها بازگرداند و قبح برخى ديگر را بايد تثبيت کرد. دوست داشتم به سوالات باردارى که از اصغر کرده اى هم بپردازم اما فکر ميکنم طولانى ميشود و کششى براى خواندنش در تو و بقيه رفقا نميماند. ٥ اوت ٢٠٠٤ |