حمه سور به رفيق مصطفى صابر آيا تئورى محکوم است؟! رفيق مصطفى صابر تاکنون اگر اشتباه نکنم چهار مطلب نوشته است که در هر چهارتاى آن از سمينارها و نوشته هاى کورش انتقاد کرده است، اين به خودى خود اشکالى ندارد، مشکل اينجاست که مصطفى ميگويد به هيچ جناحى "تعلق" ندارد، و دارد "حزب را نمايندگى ميکند". اگر کسى در ادعاى خود صادق باشد، لابد در يک مورد هم نظرش را در مورد سمينار رفيق حميد تقوايى، در مورد پلاتفرم جديد حميد تقوايى، نامه شماره ٣ دبير، در مورد سمينارهاى رفقا على جوادى و آذر ماجدى، در مورد ... مينوشت. اين مشکل رفيق مصطفى است، چگونه آن را حل خواهد کرد، بخودش مربوط است. نقد من اينجا به اين ژست رفيق مصطفى نيست، که به مضمون نوشته هاى اوست، به بازگشت رفيق مصطفى به سبک و روشى است که زمانى نه چندان دور خود مصطفى نيز آن را نقد کرده بود. براى نشان دادن گوشه هايى از آن، نوشته آخر رفيق مصطفى تحت عنوان، "خير درست نميگوئيد"، را ملاک قرار ميدهم. ١- فاکت در مورد ماجراى مستعفيونرفيق مصطفى در نقد سمنيار دوم رفيق کورش مدرسى از يک فاکت در مورد ماجراى مستعفيون صحبت ميکند، توصيه من به رفيق مصطفى و هر رفيق ديگرى که فاکت مياورند اين است که اول نوشته اى را که از آن فاکت مياورند، بخوانند، بعدا فاکت را ارائه کنند. رفيق مصطفى، نوشته دوم منصور حکمت به بهمن شفيق، ايست "ترمزها را چک کنيد"، را بخوان سپس آن را با سمينار رفيق حميد تقوايى در جريان مباحثات اخير مقايسه کن و قضاوت کن. منصور حکمت در نوشته اولش به بهمن شفيق در مورد يکى از بندهاى تزهاى بهمن شفيق در مورد انترناسيونال کمونيستى آنجا که ميگويد، راسيسم و فاشيسم و ناسيوناليسم و مذهب نهايتا اعتراض توده محروم به وضع موجودند، ميگويد اين براى منحل کردن چند انترناسيونال کمونيستى کافى است. مشکل منصور حکمت، مصطفى عزيز، با اين تزها نبود، همانطور که در اين نامه هم اشاره ميکند، بلکه با ايما و اشاره هاى بهمن شفيق بود که در نوشته هاى او که ظاهرا در مورد اين تزهاست، ميلغزيد و بالا پائين ميرفت. منصور حکمت در نامه دومش، ايست "ترمزها را چک کنيد"، ميگويد "با کمال ميل آماده است که در ادامه بحث بر سر اين تزها و ايجاد انترناسيونال کمونيستى بهمن شفيق شرکت کند، ليکن خطاب به بهمن شفيق ميگويد، ميخواهم به مقابله مساله اى بروم که به نظر من ميتواند اين بحث را لوث کند. مينويسد، رفيق بهمن در حاشيه بحث تز ديگرى را مى پروراند و اينجا و آنجا در نوشته اش ميلغزاند، .. آنهم "چرخش رهبرى حزب" به بيان قدما تز "رويزيونيست شدن" ماست، .. که "رهبرى حزب" و نادر به مباحث کمونيسم کارگرى پشت کرده است و ارکان کمونيسم را فراموش کرده است، ... ميخواهد با ايما و اشاره "چرخش" ما را .. از جايگاه مقوله لغو مالکيت خصوصى در انديشه سوسياليسم بگوش خواننده برساند، منصور حکمت سپس به بهمن شفيق ميگويد، خواهش من اين است که اين را مستقلانه و مستند ارائه کند تا بشود روشن و مشخص به آن جواب گفت، مى نويسد بگذار ما اين فرق را با بقيه داشته باشيم که وقتى راجع به موضوعى حرف ميزنيم، صميمانه راجع به آن حرف بزنيم." من متن را براى اجتناب از طول مطلب کوتاه کرده ام، اين نوشته در صفحه منصور حکمت هست ميتوانيد به آن مراجعه کنيد. رفيق مصطفى، غرضم مقايسه کسى با بهمن شفيق نيست، در جريان مباحثات اخير نيز، مشکل کورش هم به نظر من، بحث و جدل بر سر تزها و پلاتفرمهاى بعد از پلنوم ١٦ نيست که رفيق کورش هم اکنون نيز آن را قابل طرح ميداند و ميگويد براى تبديل کردن آن به نظر حزب تلاش خواهد کرد، رفيق حميد و هر رفيق ديگرى هرچقدر دوست دارند ميتوانند مستقلانه و مستدل در اين موارد بحث کنند تا بتوان روشن در اين مورد بحث کرد و جواب داد، مساله رفيق کورش و رفقاى ديگر و از جمله من مقابله با هدف نامبارکى است که پشت سمينارهاى رفقا حميد تقوايى و على جوادى و آذر ماجدى با استناد به جعل و تهمت و "شيطان سازى" و لوث کردن اين مباحث تعقيب ميشود، آنهم اينکه گويا مشکل حزب اکنون وجود يک "شيطان" است که در حزب حلول کرده است، که به سوسياليسم و به لغو کار مزدى و به انقلاب پشت کرده است، خواستار دولت حجاريانى، رفراندم و مجلس موسسان است. اگر رفيق حميد صميمانه مى آمد و ميگفت درسته که اين بحثها قبلا شده اند، ليکن بدليل جدى بودن اين مباحث طرح مجدد آن را لازم مى بيند و مستقلانه و مستدل در مورد آنها اظهار نظر ميکرد، ايرادى نداشت، خود رفيق کورش هم از آن استقبال ميکرد. محض اطلاع، اين بحثها، بعد از اينکه قطع نامه و منشور نوشته شد، از لابى ايسم و پچ پچيسم و غيره بى خيرم، در هيچيک از نشستهاى رهبرى حزب مطرح نشده اند و رفيق کورش از طرف هيچ کسى هم بدين خاطر چالنج نشده است. غير از نوشته اى از رفيق على جوادى به رفيق کورش مدرسى، حدود دو ماه قبل، که نوشته بود، حالا که از من شکايت ميشود، منهم "پرونده" ترا(رفيق کورش) را در مورد "مجلس موسسان و دولت حجاريانى" رو مى کنم! آيا رفيق حميد تقوايى هم به سياق رفيق على جوادى رفتار نکرده است؟ چه از اين ساده تر، وقتى رفيق حميد مى بيند بخشى از رهبرى اين حزب، حکمتى ها، سر بحث ليدر کوتاه نمى آيند تا حزب را صاحب ليدر نکنند، از ليدرى کنار ميکشند تا حزب صاحب ليدر شود، سر بحث حزب و قدرت سياسى ايستاده اند، انقلاب کمونيستى و تبديل شدن به وزنه قدرت و کسب قدرت مهمترين مساله شان است، قدرتمند کردن حزب و حزبيت هدفشان است، سوالهاى واقعى را که حزب بايد به آنها جواب عاجل دهد روى ميز رهبرى حزب قرار ميدهد، ليدر حزب، رفيق حميد و رفقاى محفلش با افقى که دارند از جوابگويى به معضلات حزب و مسائلى که پيشاروى حزب قرار دارد عاجز و ناتوان اند، در کنار اينها سکاندال تشکيلاتى برکنارى رفيق مهرنوش موسوى از سردبيرى نشريه آزادى زن با تاييد رفيق حميد، آنان را با مشکل روبرو ميکند، انتقاد از اين وضعيت بالا ميگيرد، چاره را تنها در يک بنى کردن حزب از طريق فراخوان "انقلاب ايدئولوژيک" مى بينند. براى اينکار هم ساده ترين راه اين است که رفيق حميد "خبيثى" را پيدا کند، همه گناهان را بگردن او بياندازد، جعل کند و تهمت و افترا بزند، بعد بگويد از اين به بعد آرام ميخوابد چون به يافتم يافتم خود رسيده است! به اين خاطر رفيق حميد در سمينار دو جلسه اى خود همه تلاش خود را براى تحريک احساساست عقب مانده بکار ميگيرد، "فتواى" غسل تعميد حزب و پالايش نظرى حزب، بزبان قديمى تر يعنى تصفيه ايدئولوژيک، يعنى گذاشتن فيلتر ايدئولوژيک در حزب را و شروع آن را فعلا با کورش و کسانى که از او دفاع ميکنند صادر ميکند. آن را در راه ندادن به کورش و کسانى که از او دفاع ميکنند در ارگانهاى رهبرى حزب، دفتر سياسى و کميته مرکزى، ترجمه ميکند. دستور "انقلاب ايدئولوژيک" صادر ميشود، تست ايدئولوژيک دو راهى حق و باطل، نوشته ميشود، ليدر آن را بازنويسى کرده و منتشر ميکند، اما آه از نهاد رفيق مصطفى بر نميايد! رفيق مصطفى بجاى نقد حرکتى که هدفش مستقيما فروپاشى حزب منصور حکمت، هدفش گورکردن کليه دست آوردهاى حزبى و تشکيلاتى آن و تبديل کردنش به يک فرقه و سکت مهجور است، به توجيه آن مى پردازد و همزمان تحت نام "انتقاد" از رفيق کورش، به شيوه نازلى بازار تحريک احساسات عقب مانده و هياهو را گرم نگهميدارد. سوالى که هر ناظر بى طرفى طرح ميکند اين خواهد بود، آيا اکنون حزب با تزها و پلاتفرمهاى کورش راه برده ميشود که رفيق حميد آنان را مطرح ميکند؟ جواب هست، نه. مگر ليدر و رهبرى ارگانهاى حزبى دست خودتان نيست؟ چرا هست. پس چرا اين مباحث اکنون مطرح ميشوند؟ جواب رفيق حميد اين است، آخر کورش دو سال قبل آنها را مطرح کرده بود، خوب الان بعد از دو سال چرا؟ جواب رفيق حميد اين است، آخر کورش گفته ميخواهد اينها را به افق حزب تبديل کند! خوب وقتى خواست اين کار را بکند لابد بحث ميکند، لابد جلسه ميگيرد، همه بحث ميکنند، نظر ميدهند، اگر ديديم حق با اوست موافقت خواهيم کرد، اگر نه با او مخالفت خواهيم کرد. جواب رفيق حميد اين است، من تئورى سرم نميشه، تئورى از قبل محکوم است، نظر راست محکوم است، بايد حزب را غسل تعميد داد، بايد پالايش داد و فيلتر ايدئولوژيک گذاشت. من از رفيق مصطفى و امثال رفيق مصطفى مى پرسم آيا اين واقعا "انقلاب فرهنگى" به سبک مائو نيست؟ کلاه بوقى کردن سر ليوشاوچى به شيوه مائوتسه تونگ نيست؟ درک سياسى عميقى ميخواهد که فهميد اين تحيمل يک عقبگرد کامل به همه آن دست آوردهايى است که منصور حکمت در اين حزب بنا کرده است؟ آيا ميتوانيد در سراسر حيات حزب کمونيست کارگرى ايران به يک همچو موردى از مبارزه سياسى اشاره کنيد؟ از کى تا حالا تئورى محکوم شده است؟ آيا اين به سنت مائوئيستى متعلق نيست؟ ٢- مبازره سياسى نازل رفيق مصطفى در نوشته خود مى نويسد: "رفيق کوروش عزيز ما امروز تزهاى سياسى اى مطرح کرده است که به نظر من براى پاشاندن ده تا حزب کمونيست کارگرى بعد از منصور حکمت کفايت ميکند؟ آيا اگر همه کادرهاى حزب را فرابخوانم که به اين تزها يک نه محکم بگوييد مائوئيست هستم؟ يک آن تصورش را بکنيد که کسى در پلنوم ١٦ جلوى کورش نايستاده بود. يک لحظه فکر کنيد کسى از رهبرى حزب جلوى پلاتفرم ها و تزهايى که در همين سمينار سوم هم هنوز از اساس آن دفاع کرد نايستاده بود. آيا آنوقت الان بر پرچم ما به جاى همان آزادى و برابرى، شعار دولت موقت بعلاوه مجلس موسسان بعلاوه رفراندم (که در سند کوروش آمده) حک نشده بود؟ آيا امروز سلطنت طلب ها يک کلاه بوقى سر تک تک ما اعضاى اينگونه حزب متعارف سياسى نگذاشته بودند و دور شهر نمى چرخانند؟ اين آن متد و شيوه نازل در جدل سياسى است که در نوشته همه رفقايى که از "انقلاب فرهنگى" رفيق حميد دچار سماع عارفانه شده اند، تکرار ميشود و من با آن مشکل جدى دارم. رفيق مصطفى جدا متاسفم، اسم شان نزول سياسى در مبارزه سياسى را ميگذاريد، جدل سياسى! قرار بود در نقد تز، بروشنى استدلال کرد، تز مقابل نوشت، نگاهى به استدلالهاى منصور حکمت در مقابل تزهاى بهمن شفيق بيانداز و خودت قضاوت کن، بجاى تز دادن و مجاب کردن وقانع کردن، قرار است عليه تز و تئورى مشت را گره کرد و گفت يک نه محکم! و گفت به بينيد، آيا من مائويست هستم! و اسم اين شيوه مبارزه سياسى به سبک هواداران پيشگام را گذاشت، مبارزه سياسى در حزب کمونيست کارگرى، آنهم در بالاترين سطح آن، رهبرى حزب! رفيق تصميم گرفته است که چشم خود را به بندد و به تحريک عقب افتاده ترين احساسات براى "مجاب" کردن رفقاى محفل خود متوسل شود! از نيت بد کسى نيست، آدم اگر سکت شد، اگر محفل شد، منافع و مصلحت محفل و فرقه اين روش را به او تحميل ميکند، آيا اين روش و سنت ما در مبارزه سياسى بود؟ آيا واقعا رفيق مصطفى اين سنت مشى چريکى و مائويستها نبود که دوباره و بسرعت دارد توسط حميد تقوايى و متاسفانه در همراهى با شما دوباره در حزب ما سر بر مى آورد؟رفيق مصطفى بگذار منهم يک مثال بياورم، در جريان بحثهاى مربوط به شورا، آيا به نظر تو وقتى رفيق حميد ميگفت که حزب و قدرت سياسى نبايد به استراتژى حزب ما تبديل شود، ميگفت اگر به استراتژى حزب تبديل شود، براى حزب مضر است، ميگفت بحث حزب و قدرت سياسى براى تقويت روحيه خودمان نوشته شده است، اينها در نوشته هاى رفيق حميد در مورد مباحث شورا هست به آن مراجعه کنيد، براى نابود کردن چند حزب کمونيستى کارگرى کافى نبود؟ وقتى منصور حکمت ميگويد رابطه يک سازمان با قدرت سياسى شاخص حزبى بودن و نبودن کاراکتر آن سازمان است، يا در جايى ديگر ميگويد، قدرت سياسى مسله ماست، اين اولين سوال است، منصور حکمت در حزب و جامعه و حزب و قدرت سياسى. بايد واى واى و آخ آخ راه انداخت که اگر اين به پلاتفرم حزب تيديل ميشد، چه ميشد و چه نميشد؟ مثالى ديگر در مورد حمله دولت آمريکا به عراق، و موارد ديگر که اختلاف نظر در رهبرى حزب پيش ميايد، هر وقت با يکى اختلاف سياسى پيدا کرديم، هياهو و جنجال راه بياندازيم، واى، واى، آخ، آخ، اگر اين به پلاتفرم حزب تبديل ميشد، اکنون در کنار بوش و اتحاديه ميهنى بوديم و با توسل به اين روى تعصب سياسى آدمها سرمايه گذارى کرد؟ اينکه ميگوئيم حزب سياسى را درک نکرده ايد، معنى اختلاف نظر و وحدت اراده در يک حزب سياسى را نمى دانيد، بينش شما متاسفانه بعد از سالها دود سيگار خوردن دوباره به چهارچوب چپ سنتى دوره کومه له قبل از سال ٥٧ برگشته است، اختلافات سياسى را جنگ بين مکاتب و ايدئولوژيها مى بينيد، راه حلش را هم، بازگشت به سنت مکتبى و غسل تعميدها ميدانيد، نه تنها از خلال حرفهاى رفيق حميد که متاسفانه از خلال نوشته هاى شما نيز دارد بيرون ميزند. آيا واقعا اين شيوه و سبک کار مائوئيستا نبود؟ اين بود اينهمه ادعاى سياسى بودن و مبارزه تئوريک کردن! محض اطلاع خواننده، ما تقريبا و بدون استثناء به اختلاف جدى خود سر مسائل ذکر شده در بالا و بويژه حزب و قدرت سياسى با حميد تقوايى واقف بوديم، باوجود اين به او بعنوان ليدر حزب راى اعتماد داديم، گفتيم متحدانه مبارزه را تا سرنگونى جمهورى اسلامى به پيش مى بريم، در ضمن در اين مورد و در موارد ديگر که اختلاف داريم، جدل سياسى مى کنيم، تا سايه روشنها در اختلاف سياسى بر پيشروى ما سايه نياندازد. رفيق حميد تقوايى قدر آن را ندانست، ميخ شدن در چهارچوب محفل خود را بر ليدرى حزب ترجيح داد. و سرانجام اين شيوه از جدل سياسى نيز متاسفانه به متد بحث و جدل رفيق حميد تقوايى، و ديگر رهبران اين محفل که مى بينيد، تبديل شده است. تئورى با مشت گرده کرده محکوم است، بايد فيلتر ايدئولوژيک گذاشت! مرز عقبگرد از اين فاحش تر را من نميدانم کجاست؟ يک مثال ديگر، جواب رفيق آذر ماجدى به مهرنوش موسوى را روز بعد از سمينار مهرنوش بخوانيد، اين نامه در اصل خطاب به مهرنوش نيست، براى برائت در ميان محفل خودش نوشته شده است. ميداند که فردا اگر اختلافى پيش بيايد با همين متد بسراغ او هم خواهند رفت. رفيق آذر ماجدى ميگويد تمام کارهايى که در رابطه با مهرانگيز کار و شيرين عبادى از جمله دعوت آنها به کنفرانس مدوسا کرده است، در چهارچوب "رابطه انقلاب و رفرم" منصور حکمت بوده است. رفيق مهرنوش از رفيق آذر ماجدى بخاطر اينها انتقادى ندارد، گفت آذر ماجدى به شيرين عبادى بخاطر گرفتن جايزه صلح نوبل تيريک گفته است و خواسته است که در نشريه سازمان آزادى زن چاپ شود، که جلو آن را ميگيرند و چاپ نميشود، مهرنوش گفت آيا وقتى اختلاف سياسى داريم بايد اينها را عليه هم رو کنيم؟ رفيق آذر ماجدى ميداند که فردا درون محفل خودش با بروز اولين اختلاف نظر، ميگويند، "يک لحظه تصور کنيد اگر اين موضع آذر ماجدى به موضع ما در تبليغات و در رسانه هاى حزب تبديل ميشد، واى واى و آخ آخ دوم خرداديها ما را با کلاه بوقى ميگرداندند! آذر ماجدى با اين جواب به رفيق مهرنوش تلاش ميکند تا در مقابل اين متدى که خودش بکار مى برد، درون محفل خود، از حالا خود را واکسينه کند! در ضمن براى هر راست زدنى که مرتکب شود از حالا پشتوانه تئوريک درست ميکند تا اگر کسى خيال انتقاد از او را داشت، تابلوى جنگ سردى را بر گردن او آويزان کند. ٣- حزب سياسى رفيق مصطفى ميگويد:" تصويرى که رفيق کوروش سعى داشت ارائه دهد اين بود که مساله در برابر حزب کمونيست کارگرى اينست که نتوانسته به يک حزب سياسى متعارف تبديل شود. رفيق کوروش منظما بر حزب سياسى متعارف تاکيد ميکند. هرچه بيشتر اين حزب متعارف سياسى را بر ميشمرد بيشتر شبيه «حزب دمکرات، حزب جمهوريخواه» و نظير اينها ميشود. به نظر من اين حزب متعارف سياسى با آن حزب سياسى منصور حکمت تفاوت هاى اساسى دارد. مهمترين تفاوت اينست که حزب سياسى منصور حکمت، مدرن، علنى، رسمى، تعريف شده و همه اينها هست بعلاوه اينکه بر خلاف حزب سياسى متعارف، اتفاقا نا متعارف است. يعنى خلاف جريان است. حزب خلاف جريان را از تعريف منصور حکمت حذف کنيم هيچ چيز از حزب سياسى نوع منصور حکمت باقى نمى ماند." همانجا. رفيق مصطفى حزب خلاف جريان معنى اش آنارشى در اصول سازمانى نيست، معنى اش اين نيست پس نبايد يک حزب سياسى متعارف باشد، معنى اش اين نيست که هرکس هر جور خواست مطابق ميل خود رفتار کند. معنى اش اين نيست که اگر کسى ليدر حزب شد و خود را تهييج کرد بتواند ارگانهاى رهبرى حزب، ليدر و دفتر سياسى و کميته مرکزى را از اعتبار بياندازد، اما به کسى هم خود را جوابگو نداند، شما هم در مقابل يا سکوت کنيد يا اين عمل او را توجيه يا تاييد کنيد. سر دبير نشريه اى را با تاييد ليدر حزب، حميد تقوايى، از کار برکنار ميکنند، بدون اينکه به کسى جوابگو باشند، تست ايدئولوژيک پخش ميکنند، خود ليدر هم پاکنويس کرده و آنرا پخش ميکند، تازه وقتى هم اعتراض ميکنند، يک مقدار هم طلبکار ميشوند. رفيق مصطفى بند اول پلاتفرم ليدر، منصور حکمت، مصوب پلنوم دهم کميته مرکزى را بخوان، ميگويد، مدرنيزه کردن ساختارها ومتابوليسم ادارى و اجرايى حزب و برقرارى مقررات و روشهاى تعريف شده و لازم الاجرا در قلمروهاى مختلف کار تشکيلاتى، ايجاد يک ماشين قدرتمند و يک موجوديت قوام گرفته حزبى. اين حزب خلاف جريانى است که منصور حکمت تلاش ميکرد آن را به مقررات و روشهاى تعريف شده حزبى متکى کند، تا کسى به نام ليدر حق فتواى "انقلاب ايدئولوژيک" يا " انقلاب فرهنگى" عليه بخشى از رهبرى و ارگانهاى مخالف خود را نداشته باشد، تا اگر گفت حزب به غسل تعميد نياز دارد، مطابق مقررات و اصول حزب، اول استعفا دهد، بعد به حزب جوابگو باشد. تا رابطه ليدر و دفتر سياسى روشن شود، تا رابطه دفتر سياسى و هيئت دبيران روشن شود، معلوم شود رئيس هيئت دبيران چه مکان تشکيلاتى اى دارد، رئيس دفتر سياسى چه حق و حقوقى دارد يا ندارد، چه ارگانى بالاترين ارگان است، حق اقليت و اکثريت، فراکسيون حزبى و غيره چيست و چگونه اين حق و حقوق تضمين ميشود. خلاف جريان بودن به معنى آنارشيسم در مقررات و روشهاى تشکيلاتى نيست، شما به من بگوييد با ليدرى که به هيجان در ميايد و همه ارگانهاى رهبرى حزب را از اعتبار مياندازد، به کادرها فرمان يورش به اين ارگانها را صادر ميکند، "فتواى" انقلاب ايدئولوژيک" صادر ميکند، مطابق اصول و مقررات حزبى چگونه بايد برخورد کرد؟ اگر فردا کسى بعنوان ليدر به يکى از اعضاى دفتر سياسى گفت حق ندارى در مورد زلزله در نشريه جوانان اظهار نطر کنيد و رهنمود بدهيد چکار بايد کرد؟ بايد موازين و مقرراتى را که لازم است حزب مطابق آن نه دلبخواه من و شما کار کند، تدوين کرد يا نه؟ بويژه در غياب منصور حکمت که چسب درونى اين حزب بود و با بودن او فرد امنيت سياسى و تشکيلاتى کامل داشت، اکنون با رفتن منصور حکمت از ميان ما، متکى کردن ساختار و متابوليسم تشکيلات به مقررات و ضوابط و شيوه هاى حزبى صد چندان لازم و ضرورى است، چرا بايد تسليم برخوردهاى عقب مانده و از نوع مائوئيستى شد و از متکى کردن به مقررات و روشهاى حزبى خوددارى کرد؟ آيا مقررات و روشهاى حزبى روشن و مدون بيشترى لازم نيست؟ رفيق مصطفى در مورد حزب تعدد نظرات و وحدت اراده به بند ١٣ اصول سازمانى حزب کمونيست کارگرى توجه کنيد: "همفکرى در تعيين هدف مشترک و همکارى در مبارزه عملى براى تحقق آن، اصل اساسى در مناسبات داخلى حزب کمونيست کارگرى است. گسترده ترين تبادل فکرى و همفکرى و بيشترين فرجه براى طرح آراء و نظرات مختلف افراد در جريان تصميم گيرى در سطوح گوناگون، در کنار اکيدترين انظباط و همکارى و يکپارچگى عملى در پيشبرد سياستها و اقدامات مصوب، ارکان تفکيک ناپذير مناسبات درونى حزب کمونيست کارگرى را تشکيل ميدهند". آيا اين به تنهايى مفهوم نيست که حزب سياسى از جمله حزب کمونيست کارگرى ايران نيز بعنوان يک حزب سياسى، در عين حال خلاف جريان، بايد حزب تعدد نظرات و وحدت اراده باشد. روشن است منظور گرايشات مختلف سياسى طبقاتى نيست، منظور گرايش کمونيسم کارگرى است که در درون حزب خود نظرات مختلف و حتى ممکن است فراکسيون خود را هم داشته باشد، اما با حفظ وحدت اراده خود کار کند، وگرنه هر يک ماه يک بار بايد رفيق حيمد تقوايى حزب را غسل تعيمد دهد، فيلتر ايدئولوژيک بگذارد و همراه على جوادى حزبشانرا از نو يک بنى کنند! ٤- انقلاب فرهنگى و انقلاب بطور عموم در مورد "انقلاب فرهنگى" فقط يک جمله ميگويم، به نظر من رفيق حميد يا هر فرد ديگرى در رهبرى حزب ما و هر حزب سياسى ديگرى وقتى "فتواى" غسل تعميد ميدهد و تست و فيلتر ايدئولوژيک ميگذارد و دو راهى حق و باطل، را تعيين ميکند، دارد دستور "انقلاب ايدئولوژيک" و يا "انقلاب فرهنگى" اى از نوع "انقلاب فرهنگى" مائو در چين را در حزب کمونيست کارگرى ايران صادر ميکند. هرچقدر هم جا نماز آب بکشد، من را در صحت نظر خودم راسخ تر خواهد کرد، ترا کار ندارم. اما در مورد انقلاب بطور کلى، مصطفى صابر ميگويد، "اگر منظور از انقلاب بر خلاف گفته کوروش انقلاب بطور کلى نباشد، که نيست. اگر منظور همين انقلاب مشخصى باشد که حتى بقول خود کوروش هم «نسيم اش» وزيده است، آنوقت اگر ما نرويم در خيابان و نگوييم زنده باد انقلاب، آيا همين انقلاب در حال شکل گيرى هيچ وقت کمونيستى خواهد شد؟ به نظر من که محال است. اگر ما در راس اين انقلاب قرار نگيريم (و در راس آن قرار گرفتن مستلزم خيلى کارها و قبل از همه گفتن قاطعانه و پر شور «زنده باد انقلاب» است)" اين تهييج رفيق مصطفى اگر ميتواند يک عضو جوان و ساده اى را که تازه وارد حزب شده است تهييج کند، براى يک عضو آبديده رهبرى حزب فقط يک آژيتاسيون سطحى است. اين کارها ميتواند نزد پيروان مائو و طرفداران مشى چريکى جذبه اى داشته باشد، اما در ميان کادرهاى آبديده حزب کمونيست کارگرى ايران و کسانى که خود انقلاب را هدايت و رهبرى کرده اند، خريدارى ندارد، با اين تبين، آنارکوپاسيفيستى از انقلاب، اين تنها کارگران اند که از اين تبين غير طبقاتى از انقلاب زيان مى بينند. اگر اينطورى ميشد انقلاب را کمونيستى کرد ديگر بيست و چند سال مبارز نظرى و سياسى و مسلحانه کمونيسم کارگرى را نميخواست، چند بار زنده باد انقلاب ميکرديم و بقدرت ميرسيديم! حزب کمونيست کارگرى ايران و کارگران بايد براى انقلابى کار کنند و انقلابى را سازمان دهند که آنان را به قدرت ميرساند، اگر سرنگونى جمهورى اسلامى و از پائين با ما تداعى شود، يعنى توانسته باشيم بقول منصور حکمت انقلاب را بخود القاء کرده باشيم، مردم سرنگونى طلب را بخود القاء کرده باشيم، طوريکه اعتراضات خود را به حزب کمونيست کارگرى منتسب کنند، انقلاب خود را به نام حزب کمونيست کارگرى منتسب کنند، و بدانند هرچه خود را بيشتر با حزب کمونيست کارگرى تداعى ميکنند، جمهورى اسلامى ناچار از عقب نشينى بيشترى خواهد شد، ميتوان طليعه بقدرت رسيدن حزب کمونيست کارگرى را ديد. صرف انقلاب انقلاب کردن کسى را بقدرت نميرساند، اگر انقلاب به حزب کمونيست کارگرى القاء نشده باشد، اتفاق هم بيفتد، سازمان سياسى و نمايندگان طبقه اجتماعى ديگرى را بقدرت ميرساند، زيرا آن چه که در هر انقلاب و قيامى رخ ميدهد، نتيجه و محصول تقابل جنبشهاى طبقاتى مختلف است، نه انشاء نوشتن در مورد انقلاب. انقلاب بخودى خود براى هيچ حزب سياسى اى اعجاز نميکند. به نظر من هيچ "انقلاب مشخصى" را دلبخواه نميشود و نمى توان سوسياليستى کرد، مگر اينکه حزب کمونيست کارگرى آنچنان کار کرده باشد که انقلاب را بخود القاء کرده باشد، طوريکه مردم با اين انقلاب بدانند که حزب کمونيست کارگرى ميايد سرکار، اگر ما سرکار بياييم اين انقلاب را من و تو هم اسم گذارى نکنيم، در خارج ما ميگويند در ايران انقلاب کمونيستى شد. اگر کسى نخواهد در مورد انقلاب تنها انشاء بنويسد، و به سماع عارفانه در مور انقلاب نيفتد، بايد بطور ابژکنيو برود سراغ سازماندادن انقلابى که او را بقدرت ميرساند، تا ما اين را در حزب کمونيست کارگرى اين را گفتيم، يک عده هياهو برپا ميکنند، قيل و قال راه مياندازند که اينها به انقلاب پشت کرده اند، به انقلاب ميگويند، مقوله، خواهان انقلاب نيستند، انقلاب را مرحله اى ميکنند و غيره. رفيق مصطفى، اين هياهو و جنجال براى دلخوش نگهداشتن يک محفل چپ چند نفرى و در حاشيه جامعه ممکن است بدرد بخورد، اما براى حزب سياسى اى که ميخواهد بقدرت برسد، چنگى بدل نميزند. حمه سور ٣ آگوسن ٢٠٠٤ |