رفقاى عزيز کورش و حميد من اين يادداشت کوتاه را در ٢ آگوست نوشته بودم که فکر ميکردم بايد چند روز ديگر صبر کرد و بعد فرستادش( مطمئن نبودم که کسى فعلا به آن توجه کند) پيشنهاد رفقا رحمان و مصطفى خوشحالم کرد و با آن کاملا موافقم و خواهش ميکنم اين يادداشت جهت اطلاع در اختيار کادرها بگذاريد يک فراخوان صميمانه رفقا با سلام بر همه کس روشن است که حزب در اوضاع بسيار بدى قرار گرفته است. حزبى که تا ديروز نقطه اميد و آينده روشن جنبش کمونيسم کارگرى بود، امروز در مسيرى قرار گرفته است که همه را نگران کرده و کسى نميداند به کجا خواهيم رفت. براى من مسلم است اگر به همين صورت پيش برويم نه تنها به کنگره حتى به پلنوم هم نخواهيم رسيد. من هم مثل همه شماها نگرانم، و به عنوان کسى که حداقل بيست و چند سالى را از عمر مفيدم را در به ثمر رساندن و به قدرت رساندن کمونيسم صرف کرده ام برايم اين اوضاع و آينده اين حزب به شدت آزارم ميدهد. خواب و خوراکم و زندگيم را به جهنم تبديل کرده و صميمانه ميگويم بعد از مرگ نادر اين وحشتناکترين کابوسى بود که تصورش را به اين زودى نميکردم.براى من الان ديگر مهم نيست نظر چه کسى درست است و اساسا در درجه اولويت قرار ندارد، اين حزب و چگونه نگه داشتنش مهم است. اگر اين حزب از هم بپاشد و به پلنوم و کنگره اى کم تنش و سياسى نرويم و در آنجا تکليف اختالافاتمان را با درايت سياسى با هم روشن نکنيم ، نظرات درست يا غلط دردى را دوا نخواهند کرد. رفقا باور کنيد در آنوقت پيروزى اى در کار نيست، شکست همه ما و از همه مهمتر شکست خط منصور حکمت، زحماتش، حزبش و تمام جنبش کمونيسم کارگرى است. تک تک ماها در قبال اين امر به تاريخ بايد جوابگو باشيم. رفقابراى من حزب کمونيست کارگرى از بالا تا پايين عزيز است، تک تک اعضاى کميته مرکزى ، تک تک کادرها و تک تک اعضايى که هنوز از عمق فاجعه سير اين رويدادها با خبر نيستند عزيز و ستودنى هستند. بدون هر بخشى از اين رهبران و کادرهاى کنونى ، حزب کمونيست کارگرى را بايد فراموش کرد و به تاريخ سپرد. از نادر عزيز بياموزيم که در دوران اختلافات درون حزب کمونيست ايران تا آخرين لحظه و حتى مدتها بعد از جدايى از کسى مانند ابراهيم عليزاده که مخالف خط نادر بود دل نکند و سعى در جلب کردنش داشت، اجازه رواج کوچکترين بى حرمتى و توهين به افراد نداد، تشکيلات سرحال و زنده نگه داشت و يک بار هم براى نمونه شاهد خوابيدن و يا کم کارى در ارگانهاى تشکيلات حزب و کومه له نبوديم. اين آموزشها و تجارب کجا رفتند، بسيار متاسفم که بگويم خوش به حال نادر که نيست و شاهد اين بى در و پيکرى و در آستانه سقوط قرار گرفتن تشکيلاتش باشد، تشکيلاتى که نقطه اميد نادر عزيز در به قدرت رسيدن کمونيسم کارگرى بود. اين شيوه برخوردها بايد همه ما را تکان بدهد.همانطور که در بالا گفتم ، امروز ديگر مهم نيست من و شما چه ميگويم، مهم اين است که آيا در عمل ميتوانيم به پلنوم و کنگره برسيم . اين صورت مسئله است و بايد هر آدم منصف(خارج از اختلاف نظرات) را وادار به فکر کند و برايش راه حل پيدا کند. بنابراين من پيشنهاد ميکنم که: ١.بايد تشکيلات را عليرغم هر اختلافى احيا و زنده کرد، امورات اجرايى و نقشه عملهاى کميته ها را سريع و مجددا در دستور گذاشت و به کار روتين پرداخت.٢. به بحثها و سمينارهاى پالتاکى خاتمه داده شود، لازم است به مرحله بالاترى از نحوه ابراز نظر و مجادله گام گذاشت، ٣. در هر کشورى( بنا به موقعيت مکانى و وسعت) هيئتى از دوطرف(١ و يا ٢ نفر از هر طرف) تعيين گشته که به سمينارهاى پانل مانند و حضورى در محل پرداخته و با کادرها به گفتگو بپردازند(کميته هاى کشورى راسا و يا در مشورت با دفتر سياسى موظف به سازمان دادن هرچه سريعتر اين پانلها باشند) بحث رو در رو و حضورى برد اقناعى اش بيشتر از پالتاک است. ٤. با متانت سياسى و احساس مسئوليت به استقبال پلنومى آرام و کم تنش و کنگره اى پر بار برويم، جايى که اختلاف نظرات به مصوبه و قطعنامه تبديل شده و کل تشکيلات را به خط ميکند ٥. فکر نميکنم راه سومى وجود داشته باشد رفقا اين کار از ما بر مياد دستتان را به گرمى ميفشارم صلاح ايراندوست ٢ آگوست ٢٠٠٤ |