رفقاى عزيز پلاتفرم تان را بنويسيد! چند کلمه بى رودربايستى در حاشيه اختلافات حزب مصطفى صابر رفقا با بيشترين سرعت ممکن که ميشد سعى کردم نوشته هاى درونى را بخوانم. با خواندن اکثر آنها لازم ديدم به نکاتى بپردازم و به سوالاتى هم که برخى رفقا در رابطه من مطرح کردند در حدى که وقت و فرصت اجازه ميدهد بپردازم. ببخشيد اگر نوشته ام کمى عجله اى است. رفقا شما بگوييد! رفقاى عزيزى که از بحث هاى کوروش دفاع ميکنيد! شما بگوييد موضع کوروش و يا شما روى مسائل اساسى پيشاروى جامعه، سير تحولات اوضاع، تاکتيک حزب در اين شرايط، چشم انداز پيروزى کمونيسم در ايران چيست. امثال من هرچه از نوشته ها و گفته هاى کوروش نقل مى آوريم و اشکالات آنرا متذکر ميشويم شما جواب ميدهيد: «تحريف» است، «تصفيه ايدئولوژيک» است، «حزب پاشيدن» است، «پاسيفستى» است، «فرقه اى» است، و غيره و غيره. من حقيقتا بعنوان يک رفيق شما مانده ام که پس بالاخره موضع کوروش چيست. نظر سياسى شما چيست؟ گيرم همه حرفهاى شما در مورد منقدين نظرات کوروش اصلا درست باشد. ولى بالاخره تکليف نظرات کوروش چه ميشود. آيا اين آخرين سمينار پالتاک کوروش صحبت کرد يا نه؟ آيا در پلنوم ١٦ حرفهايى زده بود؟ آيا مواضع معين تعريف شده اى مطرح شده است يا نه؟ اين مواضع کدام است؟ تزهاى کوروش چيست؟ آيا اين تزها حزب را به جلو ميبرد يا به قهقرا؟ آيا راهى جلوى پاى حزب ميگذارد؟ چه راهى؟رفقاى عزيز نگوييد اين تفتيش عقايد است. نگوييد اين امتحان ايدئولوژيک است. اين دفاع قوى اى نيست. نقطه قوت ما کمونيستها اين بود که سوالات واقعى را صراحتا جواب دهيم. اين سوالات واقعى است. بالاخره حزب قرار است به دل تحولات عظيم و تعيين کننده اى بزند. قرار است کارى را که منصور حکمت پيش پينى کرده بود و اين حزب را براى آن آماده کرده بود انجام دهد. آن کار چيست؟ در اين اوضاع چگونه به آن برسيم؟ کسى که اينها را تفتيش عقايد ميداند يک لحظه به سوالات جدى و تاريخى که مقابل ما هست فکر کند. بالاخره کى حاضر است مسئوليت سياسى نظرات کوروش را بر عهده بگيرد؟ آخر چرا رفقا شما امثال مرا مجبور ميکنيد تا تزهاى کوروش را بيرون بکشيم و نقد کنيم؟ چرا کوروش خودش پلاتفرمش را نمى نويسد؟ چرا يکى از شما آستين بالا نمى زند و اين کار را نمى کند؟سابقه عظيم و درخشانتان (از جمله کوروش را) به رخ نکشيد. باور کنيد دون شان شما و همه ماست. شما بالاتر از اين حرفها هستيد. تعريف سياسى شما در اين لحظه اينست: کادرها و رهبران و دست اندرکاران همين حزب کمونيست کارگرى موجود. اين تعريف سياسى و عينى است. چه من بگويم و چه نگويم اين هست. اين فعلا تعريف همه ماست. ولى رفقا تکليف آن بحث ها که از پلنوم ١٦ تا بحال منظما مطرح شده چه ميشود؟ پلاتفرم سياسى تان را بنويسيد، رفقا! شايد من مصطفى صابر با ديدن پلاتفرم شما متوجه شدم که سرتاپا اشتباه کرده ام. باور کنيد من هر اشتباه سياسى که کرده باشم را پس ميگيرم. تشکر هم خواهم کرد. اميدوارم شما هم همين کار را بکيند. ولى وارد دعوا بر سر عرق و سابقه نمى شوم. چون ميدانم به بيراهه است. اصلا بدم مى آيد. اين چيزها را صاف و ساده عقب مانده ميدانم. من نوعى هر روز از نو به دنيا و به شما نگاه ميکنم. به من بگوييد امروز چه داريد، زبان حرف زدن با امثال من و با کل جامعه زبان سياسى، زبان صريح و روشن و بى اما و اگر و غير تفسير بردار قطعنامه و پلاتفرم است. ٢- «من» و «جناح ها» رفقا! بويژه رفيق عزيزم صالح سردارى، بهرام مدرسى عزيز، و رفقاى ديگر! من همچنان در جناح حزب هستم. جناح بندى موجود را به شکل فعلى اش کاذب و ناپايدار مى بينم. به نظر من جناح راست و جناح چپ هنوز درست نيست. (در ضمن من نامه دبير شماره ٣ را چندين بار خواندم. من به هيچ وجه برداشت نکردم که حميد از بحث هاى قبلى اش دست برداشته است. در همين نامه نيز حميد دارد ميگويد «پرچم راست» و «نظرات راست» در اين حزب مطرح شده و بلند شده است. اعلام کرده با اين پرچم و نظرات قاطعانه مبارزه ميکند. صحبت از جناح چپ و راست نيست. رفقايى که حول اين نامه حرفهاى خيلى پر حرارتى زده اند (از پس بگيريد تا استضياح کنيم) لطفا مرا هم روشن کنند کجاى اين نامه جز تاکيد بر اينکه حميد تقوايى نه ميخواهد و نه ميتواند کسى را تصفيه کند و تاکيد بر مبارزه قاطعانه با پرچم راست و نه «جناح راست» چيز ديگرى هست؟)اما هر کس مى بيند که حزب کمونيست کارگرى به دو شقه بزرگ تقسيم شده است. اين را بايد توضيح داد. به نظر من اين هنوز دو شقه شدن حول راست و چپ نيست. اشتباه است اگر اينطور بگوييم. حتى شقه شدن حول نظرات کوروش هم نيست. من رفقاى معدودى را ديده ام که دفاع سياسى و تئوريکى از نظرات کوروش بکنند. همانطور که بالاتر گفتم جوابها عمدتا اين است: خير کوروش اينرا نمى گويد. خير شما تحريف ميکنيد. خير کوروش که چنان و چنان بوده حال مى آيد اينرا ميگويد؟ و نطير اين.به نظر من وقتى کورروش اثباتا حرفش را بزند و پلاتفرمش را بدهد آنوقت تازه ما از اين امکان برخوردار خواهيم شد که جناحى حول نظرات او شکل بگيرد. در اوضاع فعلى تقسيم بندى موجود به نظر من حول نظرات کوروش نيست. چون نظرات او در نزد مدافعانش شبيه يک شبح است که اينجا و آنجا پيدا ميشود ولى شما هرگز نمى توانى بالاخره با آن روبرو شوى. نمى توانى آنرا لمس کنى. نمى توانى با آن گلاويز شوى. وقتى کوروش پلاتفرمش را نوشت آنوقت من نگاه مى کنم تا ببينم: ١) آيا پلاتفرمش همين نظرات بغايت نادرستى است که تا کنون و در سمنيار آخرى اش مطرح کرده؟ ٢) آيا رفقايى دنيال اين نظرات خواهند رفت؟ اگر پاسخ اين دو سوال مثبت باشد، (طى يک فرصت زمانى معقول) آنوقت من خواهم گفت متاسفانه جناح راست تشکيل شد، آنهم پلاتفرمش. رفقايى که آن پلاتفرم راست را قبول دارند، جناح راست حزب اند. فعلا هنوز چنين چيزى قطعيت نيافته است. آرزو ميکنم هرگز پلاتفرم راستى فرموله نشود و کسى را هم دور خودش جمع نکند. منهم فعلا معتقدم پرچم راستى در اين حزب بلند شده است اما مدعيانش از آن حتى دفاع سياسى روشن نمى کنند! پس چه جناح راستى؟ من اتفاقا به اين رفقا فراخوانم اين است: رفقا لطفا به يک جناح سياسى تبديل شويد. پلاتفرم تان را بنويسيد. اميدوارم راست نشويد!تا آنجا که به من برميگردد به همان صراحتى که به عقلم رسيده و نوشته ام با نظرات سياسى کوروش که از پلنوم ١٦ تا بحال مطرح کرده است مخالفم. بيان اين اختلافات مرا در کنار «جناح» ديگر قرار ميدهد؟ شما اينطور فکر ميکنيد. اما به نظر من رفقا «جناح چپى» هم وجود ندارد. يک جناح بزرگ و قوى (و بقول محمد فتاحى پر از تلون نظرات و اختلافات کوچک و بزرگ) هست که جناح حزب است. من در نقد کوروش چيزى جز دفاع از برنامه و قطعنامه هاى کنگره سوم و چهارم انجام نداده ام. من عليه کسى نيستم. عليه جناحى نيستم. من ميکوشم با رفاقت و صميميت کوروش قانع شود از اين نظرات دست بردارد. من با جناح حزب هستم. با «جناح حميد تقوايى» نيستم. حميد تقوايى اعلام نکرده جناح دارد. او هم اعلام کرده از حزب و مصوبات و خط اش دفاع ميکند. (و البته و انصافا بهتر از همه ما دفاع ميکند!) من به شدت به نظرات کوروش مخالفم و با خط مطروحه در کنگره چهار موافقم. اما به شهادت اظهارات و نوشته ام من اختلافات سياسى اينجا و آنجا با حميد تقوايى حس کرده ام که به وقت خودش و تا آنجا که توانستم بوده روشن و صريح مطرح کرده ام. هرچه حميد تقوايى توانا و کمونيست و برجسته باشد، هرچه يک عنصر کليدى براى پيروزى کمونيسم در انقلاب آتى باشد، من بيشتر احساس امنيت و آرامش ميکنم تا اختلافات سياسى ام را صريح و روشن با او مطرح کنم و اتفاقا دقيقا بخاطر اهميت و نقش او بيشتر و با وسواس بيشتر بايد اين کار را بکنم. ايکاش رفقاى طرفدار نظر کوروش به همين درجه صراحت و روشنى سياسى داشتند. همينجا بگويم با بحث «يک بنى کردن» آنطور که رفقاى مخالف بحث على جوادى از بحث او ارائه ميدهند موافق نيستم. بحث على هم تاکيد بر مبارزه با نظرات راست بود. اما من بهر حال با اين تعبير «يک بنى کردن» و پيش کشيدن آن از جانب رفيق على مخالفم چون چه بخواهيم و چه نخواهيم با بحث هاى منصور حکمت در مورد حزب کمونيست ايران و چند بنى بودن آن و ضرورت يک بنى کردنش تداعى ميشود. به اين دليل من طرح چنين فرمولبندى را نسنجيده و نادرست ميدانم. رفقا ما هنوز در آن مقطع نيستيم. اوضاع ما شباهتى به آنوقت ندارد. نه موقعيت جهانى، نه موقعيت ايران، نه گرايشات اجتماعى فعال در جامعه و نه حزب کمونيست کارگرى ايران، مثل حزب کمونيست ايران و اوضاع اواخر دهه ٨٠ نيست.گسل موجود در حزب بنظر من بر اساس نظرات کوروش بوجود نيامده است. من در اين مورد در نوشته ديگرى نظرم را در خطوط کلى گفته ام. («عليه يک تقسيم بندى کاذب») از نظر من آن مساله اى که محور اصلى تقسيم بندى موجود را موجب شد خيلى واقعى و خيلى هم تعيين کننده است. خطر واقعى در آنجاست و منهم به سهم خودم تلاش کرده ام تا مانع وقوع خطراتى که ما را تهديد ميکند بشوم. فعلا اتفاقا در ادامه مبارزه براى جلوگيرى از پاشيدن حزب و نيرو از دست دادنش، براى حفظ وحدتش، بايد ابتدا سرانجام بحث ها و نظرات مطروحه از جانب رفيق کوروش را روشن کرد. يعنى بايد کوشيد تا اين نظرات به نظرات اثباتى و تعريف شده اى (حال هرچه که خود کوروش و مدافعان نظر او درست ميدانند) منجر شود. چرا؟ دليل آن ساده است. چون بدون اين نمى شود قدم از قدم در اين حزب برداشت. اول بايد هويت سياسى و روشن به اختلافات داد تا تازه بشود حرفى از وحدت و اتحاد زد. ٣- حفظ وحدت حزب هيچ شکى نيست که هر دو طرف دعوا، در حرف هم که شده وحدت طلبند. فقط حرف هم نيست. بالاخره ما از پلنوم ١٦ با نظرات کوروش مواجه بوده ايم اما عليرغم اين کنار هم کار کرده ايم و کنار هم حزب را به جلو برده ايم. راستش وحدت طلبى حزب ناشى از نيات خير کسى نيست. پايه هاى مادى قوى ترى دارد. ريشه در همان شرايط اجتماعى و اينکه حزب کمونيست کارگرى يک جريان اجتماعى است دارد. کسى نمى خواهد اين حزب را دست بدهد. در ضمن هيچ طرف اين دعوا منصور حکمت نيست که خودش تنها بيرون بيايد و يک حزب ديگر دست کند. کسى از اين حزب بيرون نمى رود. کسى هم نمى تواند کسى را از اين حزب بيرون بيندازد. اين حزب با هر حزب ديگرى فرق دارد. اگر کسى بخواهد کسى را بيرون بيندازد (و يا کسى آه و شيون راه بيندازد که آى ميخواهند مرا بيرون بيندازند) در خود همين حزب ايزوله خواهد شد. حزبى هم که با اين روش ها برايش خواهد ماند بدرد مفت نخواهد خورد. به نظر من هر دو طرف ميخواهند اين حزب را نگهدارند و بايد هم نگهدارند. ولى الان و بويژه در چند ماه اخير چنان بالاى حزب فلج است که نمى شود کارى جدى کرد. به قول منصور حکمت بايد خود ناجى را اول نجات داد.وحدت طلبى بطور کلى فايده ندارد، بايد همين الان و در دل اين کوران گفت چطور ميشود متحد شد. جواب من اينست: رفقا تا تکليف اختلافات سياسى مان روشن نشود، هر حرفى از وحدت يک سازش ناپايدار بيش نخواهد بود. ما تا آنقدر که جا داشت بدرست باهم سازش کرده ايم و با هم کار کرده ايم. دو سال است که حزب با همين سازش و وحدت طلبى کار کرده است و همين لحظه هم که داريم حرف ميزنيم دارد هنوز کار ميکند. (هرچند از دو سه ماه پيش در خود رفته است.) اما روشن است که اين وضع با اينگونه وحدت طلبى قابل دوام نيست. وحدت طلبى به معناى تحمل همديگر و دست به گردن هم انداختن نتيجه اى جز پاشيدن حزب نخواهد داشت. چون رياکارانه است. چون اولين شرط وحدت کمونيستها که سياسى است را ندارد. بايد وحدت عميقترى در حزب بوجود آورد. و اگر بخواهيم واقعا متحد شويم، روشن کردن صريح اختلافات سياسى شرط اتحاد است. رفقا دقت کنيد، لازم نيست حتما و در همه زمينه ها وحدت نظر سياسى داشه باشيم. حتى ميشود با وجود اختلافات سياسى ايستاد و کنار هم کار کرد. به نظر من حتى بسته به محتواى اختلافات سياسى ميشود در بالاترين سطح رهبرى حزب اختلافات سياسى شديد داشت و کنار هم کار کرد. اما شرط آن صراحت بخشيدن به اختلافات سياسى است. اگر اختلافات روشن باشد آنوقت به خودى خود توافقات نيز روشن خواهد شد. به نظر من ميشود آنوقت بر اساس توافقات مشترک کار کرد. وحدت طلبى شعار نيست. وحدت طلبى در وحله اول يعنى ارائه آن سياستى که حزب را در اين اوضاع پيش ميبرد. هر نوع وحدت ديگر اتفاقا فرقه اى است اتفاقا نوع چپ سنتى است و اتفاقا پاشاندن حزب است.از اين بحث هم ميخواهم نتيجه بگيرم رفقا، لطف کنيد پلاتفرمتان را بنويسيد. اين فورى ترين کار براى نجات حزب است. پشت سنگرهاى نظير «آى مستبدين آمدند»، يا مثل رفيق عزيزم حمه فتاحى پشت سنگر «ما از يک جنبش هستيم» نرويد. رفقا تعريف يک جنبش در وحله اول در جهت گيرى سياسى آنست. (لااقل نزد رهبران اين جنبش بايد چنين باشد) نه سابقه و گذشته و شرکت کنندگان آن. به ما بگوييد اين جنبش شما، اين جنبش کمونيسم کارگرى، اين حزب کمونيست کارگرى هم اکنون در قبال اوضاع مشخص فعلى کدام خط و سياست را بايد پيش بگيرد. اينرا بگوييد تا ما هم بفهميم جنبش شما جنبش کمونيست کارگرى است، و شما هم رهبران آن هستيد! ٤- آيا انقلاب ايران کمونيستى است؟ (هسته اصلى اختلاف سياسى کجاست؟) در نوشته يکى از رفقا (فکر کنم رفيق جمال کمانگر بود) تلويحا نتيجه گرفته شده بود که حميد ميگويد انقلاب ايران کمونيستى است. من فکر نمکنم کسى اين ادعا را داشته باشد. همه بحث ما بر سر اين است که انقلاب آتى ميتواند يک انقلاب کارگرى باشد. و بستگى دارد به ما. بقول منصور حکمت ما شانس کوچکى داريم. اما (او اضافه ميکند و اين خيلى مهم است!) همه مساله اينست که اين شانس وجود دارد. باز بقول او همه شورانگيزى مساله اين است که اين شانس وجود دارد. اين موضع هميشگى ما چه در زمان نادر و چه اکنون است. قطعنامه کنگره چهارم نيز بروشنى همين را ميگويد. آنچه که قطعنامه کنگره چهار به بحث هاى قبلى ما اضافه ميکند اينست که سير محتمل اوضاع سرنگونى جمهورى اسلامى به قدرت انقلاب مردم است نه از بالا. اين امکان انقلاب را در اوضاع ايران تقويت کرده و آنرا در چشم انداز قرار داده است. اين هنوز حتى به معنى وقوع حتمى انقلاب نيست چه رسد به معنى انقلاب کمونيستى! طبعا اين به معنى پيروزى حتمى و قطعى کمونيستها نيست. اين فقط به اين معنى است که آن شانس کوچکى که منصور حکمت از آن صحبت ميکند تقويت شده. دقيقتر حدوث و وقوع اوضاعى که اين شانس را به ما ميدهد بيشتر شده است. باز خود آن شانس و متحقق کردنش همچنان بستگى دارد به ما. به حزب و اينکه چگونه ظاهر شود و چگونه کمونيسم را به يک انتخاب در جامعه بدل کند. انقلاب کمونيستى اى در کار نيست اگر ما نباشيم و آماده و فعال و تيز نباشيم. انقلاب کمونيستى اى و حتى انقلابى در کار نيست اگر ما در راس مردم و انقلابشان جمهورى اسلامى را سرنگون نکنيم و قدرت را نگيريم. بنا بر اين «انقلابى که از راه ميرسد کمونيستى است»، حرف کسى نيست. ولى ميتواند کمونيستى باشد. اين البته حرف نادر است، اين فلسفه زندگى همه ماست و حرف قطعنامه کنگره چهار و به نظر من آن چيزى است که حميد دارد ميگويد.اما بحثى که رفيق کوروش دارد دقيقا مخالف اين ارزيابى است. تا آنجا که به بحث او گوش دادم و فهميدم ميگويد انقلاب آتى ايران به احتمال زياد کمونيستها را به قدرت نمى رساند. اين ارزيابى از کجا آمده است؟ متکى بر کدام داده ها و فاکتهاست؟ چرا اگر قرار است انقلابى بشود کمونيستها به احتمال زياد نمى توانند به قدرت برسند؟ اينرا کى تعيين ميکند؟ «انقلاب ايران کمونيستى است» غلط است و گفتم اينرا کسى نمى گويد. اما «انقلاب ايران کمونيستى نيست» نيز به همان اندازه غلط است و رفيق کوروش دارد ميگويد به احتمال زياد کمونيستها را به قدرت نمى رساند، يعنى کمونيستى نيست! کسى که اهميت فرق اين دو ارزيابى را دقت نکند، از دعواى سياسى فعلى ابدا سر در نياورده است!اما نتيجه اى که کوروش از ارزيابى غلطش ميگيرد، از خود ارزيابى هم بدتر است: پس خودمان را براى اين سير محتمل آماده کنيم که کمونيستها به قدرت نمى رسند. چرا؟ اتفاقا حزبى که مى بيند شرايط قدرت گيريش ضعيف است، بايد هزار بار بيشتر تلاش کند تا آنرا بهبود ببخشد، چرا از همين حالا جا بزند؟ بالاخره نقش اراده ما و تلاش ما چه ميشود؟ اگر انقلاب در راه است پس بايد حتما کمونيستى اش کنيم و اگر انقلابى در راه نيست که خب برويم قطعنامه کنگره چهار را عوض کنيم و چيزى ديگرى بنويسم. اما اين بحث هاى کورش: انقلاب فوريه در راه است، به قدرت نرسيدن ما سير محتمل است، پس براى شرکت در دولت موقت آماده شويم، و تازه اگر هم خودمان به تنهايى قدرت را گرفتيم بگويم دولت حزب کمونيست کارگرى و دولت موقت کارگرى و سوسياليسم را فورا معمول نکنيم چون مردم رم ميکنند، اينها بحث هاى اين حزب نيست. بحث هاى کمونيسم کارگرى نيست. هيچ ربطى به منصور حکمت ندارد. اين ها بحث هايى سرتاپا راست است. اين ديگر يک ارزيابى اشتباه از اوضاع نيست. اين يک نگاه راست به اوضاع است. نمى شود اين بحث را تحت لواى اينکه گويا حميد گفته انقلاب ايران کمونيستى است، به کسى قالب کرد. نمى شود از اين بحث که گويا متد حميد چپ سنتى است و مارکسيست انقلابى است، دفاع کرد. از اين بحث نمى شود تحت اين عنوان که ١٨ تير شد و خبرى نيست، يا اينکه حزب ما در ١٨ تير خوب ظاهر نشد، يا اينکه زلزله فلان بود، دفاع کرد. اين بحث را نمى توان تحت لواى اينکه ديديد با مهرنوش چه کردند زير فرش کسى کرد. اين بحث را نمى شود با گفتن مگر نمى بينيد کوروش شعار «آزادى و برابرى» را جا انداخته، توضيح داد و اثبات کرد. اين بحث را نمى شود با گذشته و حال کمونيستى و پرافتخار کوروش و رفقاى بسيار عزيزى که کوروش در نامه سوم بدون اسم بردن آنها را ليست کرده است پاسخ داد. اين بحث را نمى شود با «ما جنبش هستيم» و «شما فرقه هستيد» ما هواى همديگر را داريم و با هم کار ميکنيم، شما به سر و کله هم ميزنيد، پنهان کرد. اين بحث را نمى شود با شما روشنفکر هستيد و ما پراتسين جواب داد. رفقاى عزيز شما که مدعى اينهمه خصائل خوب هستيد (و من هم هيچ مشکلى با آن ندارم) لطف کنيد اين خاصيت خوب را هم به خود اضافه کنيد که در يک بحث سياسى و در مقابل نظرات سياسى روشنى که من نوعى مدعى هستيم خلاف همه گذشته اين حزب و از جمله خلاف گذشته خود شماست و همه دستاوردهايى که شما و ما و منصور حکمت بدست آورده را به صراحب به باد ميدهد، دفاع کنيد. وارد اصل بحث بشويد و بطور سياسى نشان بدهيد که امثال من اشتباه ميکنيم. بايستيد و صراحتا از تزهايى که کوروش داده دفاع کنيد و يا صراحتا آنرا رد کنيد. باور کنيد اين بزرگترين خدمت به حزب موجود ماست.بازهم همه شما را فراميخوانم: پلاتفرم تان را بنويسيد رفقا. نشان بدهيد آنچه من گفتم در پلاتفرم شما هيچ جايى ندارد. پلاتفرم تان را بنويسيد و نشان بدهيد پلاتفرم شما در ادامه صحبت هاى کوروش است ولى کاملا خلاف آنچيزى است که امثال مصطفى ميگويد. پلاتفرم تان را بنويسيد تا آنوقت هر کسى نه بر «سابقه» و «هم جنبشى بودن» ، نه بر مبناى اينکه کى شب راحت ميخوابد کى ناراحت، کى عليه کى هست، کى شيطان و کى فرشته است، بلکه بر اساس سياستى روشن، تعريف شده و بى ابهام تصميم بگيرد. ٤- چند کلمه بى پرده! ممکن است اين حرفهاى من اينطور جواب بگيرد که مصطفى ما را دستکم گرفته، انگار ما بلد نيستيم پلاتفرم بنويسيم. خير رفقا من اصلا شما را دست کم نمى گيرم و ميدانم که پلاتفرم نويس هاى خيلى خوبى امروز متاسفانه آنطرف اين پرچين لعنتى ايستاده اند. ولى چرا نمى نويسيد؟ چرا به چيزهايى متوسل مى شويد که آشکارا طفره رفتن از اصل بحث است؟ ميدانيد چرا رفقاى عزيز؟! براى اينکه تا شروع کنيد به نوشتن پلاتفرم تان خواهيد ديد که بين تان شکاف خواهد افتاد. اين شکاف بسيار ميمون است. من اطمينان دارم خيلى از شما پشت بحث هاى سياسى که کوروش در سمينارهاى اخيرش مطرح کرده است نخواهيد رفت. من اين شکاف را ميخواهم. چرا که من ميخواهم اين جناح بندى ها شکسته شود. من هيچ منفعتى در اين پرچين لعنتى ندارم. من نوعى را دارم ميگويم. هرکس که خواهان کليت حزب کمونيست کارگرى و مدافع وحدت آنست هيچ منفعتى در حفظ جناح بندى هاى موجود ندارد. براى همين بدون صراحت و پرده پوشى ميگويم. پلاتفرم تان را بنويسيد تا ببينيد که در بين شما شکاف مى افتد. اغلب شما نمى توانيد پشت بحث هاى واقعا راستى که کوروش مطرح کرده است برويد. با اولين جدال هاى سياسى و نشان دادن محتواى واقعى آن پلاتفرم (اگر مطابق نظرات امروز کوروش باشد) که ديگر نمى شود به هيچ بهانه اى از زير بار آن شانه خالى کرد، آنوقت ما اين شانس را به خودمان داده ايم تا يک مانع بزرگ سر راه وحدتمان را از بين ببريم. اين عين وحدت طلبى واقعى و کمونيستى در اين لحظه و در قبال اين دعوا هاست. اين همان تعبير عملى من از جناح حزب را داشتن است. اين عين عميقترين باور به اينست رفقايى که امروز آنور پرچين ايستاده اند همه کمونيست هاى انقلابى و کارگرى دوآشته اى هستند که دنبال بحث راست نمى روند. حتى خود کوروش اميدوارم با نوشتن پلاتفرم پشت نظرات مطروحه اش نرود. و اگر نرود اين پلاتفرم نوشتن اولين قدم در راه وحدت واقعى است. من از پلاتفرم کمونيستى که کوروش بنويسد با همان حرارتى دفاع خواهم کرد که امروز به بحث هاى راست او حمله ميکنم. بازهم در اين صورت جناح بندى موجود شکسته خواهد شد و يا واقع بينانه تر، يک قدم اساسى براى شکستن آن خواهيم برداشت. زنده باد حزب کمونيست کارگرى زنده باد همه شما! دست همه را صميمانه ميفشارم! ٣٠ جولاى ٢٠٠٤، مصطفى صابر. |