حزب را حفظ ميکنيم ! آذر ماجدى رفقا، فضا را خاک آلود نکنيد! آب را گل آلود نکنيد! تحريک عواطف نکنيد! مظلوم نمايى نکنيد! جنگ سابقه ها براه نياندازيد! روى عواطف و احساسات عقب مانده و تعصب آلود سرمايه گذارى نکنيد! اين حزب کمونيست کارگرى است، حزب منصور حکمت است. مبارزه را در عرصه سياسى نگه داريد! داستان از چه قرار است؟ دو سال و خورده اى است که در رهبرى حزب بر سر مسائل گرهى انقلاب، استراتژى حزب براى قدرت گيرى، سوسياليسم، تحزب کمونيستى، آرايش حزبى، تشکلات توده اى، شيوه مبارزه، نحوه تبليغ، سبک رهبرى کمونيستى، شفافيت و علنيت در حزب کمونيستى و .... اختلاف نظرات حاد بوجود آمده است. طليعه اين اختلاف نظرات در زمان حيات منصور حکمت ديده شد، ولى با مرگ منصور حکمت بشکل روشن و آشکار نمايان شد. دو سال است اين مباحث و مسائل گرهى رهبرى حزب را بخود مشغول کرده است. بخشى از دفتر سياسى از قبل از پلنوم ١٧ خواهان علنى شدن اين بحث ها بوده اند، بخشى تا همين آخرين جلسه دفتر سياسى مخالف. حال که بحث ها به ميان کادرها رفته است زمان آن است که بر اين مسائل خم شويم، تمرکز کنيم و به کنه آنها برسيم. بخشى دارند تلاش ميکنند که اين مسائل گرهى پاسخ بگيرد و باز شود، بخشى مشغول بسيج عاطفى هستند. رفقا اينها مسائل گرهى جنبش کمونيستى و انقلابند. بر سر نيمى از اينها جنبش کمونيستى تاريخا چند شقه شده است. نميتوان سرسرى و غيرمسئولانه از آنها با توسل به تحريک عاطفى گذشت. نميتوان صرفا با پرتاب مارک چپ سنتى به طرف مقابل، بدون يک بحث مستدل و تحليل از مواضع و سياست هاى آنها، از زير بحث سياسى شانه خالى کرد. منصور حکمت نه تنها با چپ سنتى که با ناسيوناليسم راست و دو خردادى هم بحث سياسى ميکرد. اگر قرار بود که يک برچسب چپ سنتى به يک گرايش درون حزب کمونيست ايران بزند، يک برچسب ناسيوناليست راست به گرايش ديگر و يک مدال کمونيسم کارگرى به سينه خود و برود که ما الان در اينجا نبوديم، حزب کمونيست کارگرى اى وجود نداشت که ما مفتخرانه از اينکه در صف رهبران سرشناس آن هستيم حرف بزنيم و باين اعتبار خود را از داخل شدن به هر بحث سياسى و مارکسيستى معاف کنيم. منصور حکمت صدها ورق در بحث و پلميک با اين گرايشات سياه کرده است. از افق شان تا سبک کار و شيوه مبارزه شان را به نقد کشيده است، مستدلانه به نقد کشيده است. و با اين نقدهاى محکم و مستدل است که توانسته هزاران نفر را از ايران و عراق تا سوئد و انگلستان پشت خط و جنبش کمونيسم کارگرى بسيج کند. اگر قرار بود که نادر هم با اولين يورش راست به او در کردستان يک تراکت بسيج خطاب به گرايش کمونيسم کارگرى مينوشت، کرکرى ميخواند و شاخ و شانه ميکشيد، که هيچيک از ما الان اينجا نبوديم. نه من و نه شما. حزبى با اين عظمت هم نداشتيم که به رهبر بودن در آن افتخار کنيم.رفقا بجاى خاک آلود کردن فضا برويد سر اصل مطلب. پاسخ تان را به مسائل اساسى و گرهى اى که در مقابل حزب کمونيست کارگرى قرار گرفته بدهيد. نظرات رفيق کورش مورد نقد قرار گرفته است. خود من در سمينارى تلاش کردم که ساختمان کلى دستگاه فکرى و گرايشى که رفيق کورش نمايندگى ميکند را با اسناد به بحث هاى ايشان و با استناد به منصور حکمت نقد کنم، با پرهيز کامل از برخورد شخصى و حتى پرهيز از وارد شدن به عرصه باصطلاح کورنولوژى و شکايات و غيره. آيا تنها چيزى که در مقابل اين نقد ميتوانيد بگوييد چپ سنتى و انقلاب ايدئولوژيک است؟ اين روش بحث تا چه شعاعى موثر است؟ آيا در جامعه بردى دارد؟ و از آن مهمتر در کنار چه سنتى قرار ميگيرد؟ انقلاب ايدئولوژيک منصور حکمت در تمام طول ٢٥ سال مبارزه کمونيستى - تشکيلاتى بر مارکسيسم پافشرده است، از مارکسيسم دفاع کرده است، پرچم مارکسيسم را برافراشته است. از زمان مارکسيسم انقلابى و «انقلاب پرولتاريا، خطوط عمده» تا تشکيل حزب کمونيست ايران، طرح بحث کمونيسم کارگرى، «مبانى کمونيسم کارگرى»، جدايى از حزب کمونيست ايران، تشکيل حزب کمونيست کارگرى، در «تفاوت هاى ما»، «مارکسيسم و جهان امروز»، «مبانى و چشم انداز هاى حزب کمونيست کارگرى»، «حزب و جامعه» و.... در تمام طول فعاليت حزبى بر لزوم برافراشته نگاه داشتن مارکسيسم، بعنوان يک پرچم نظرى و تئوريک تاکيد داشته است. گفته است که بايد دنيا را براى توده ها از زاويه مارکسيستى معنا کنيم. بر وجود يک ستون فشرده از کادرهاى مارکسيست و کمونيست تاکيد و اصرار ورزيده است. بارها گفته است که تنها راه نگاه داشتن حزب روى خط کمونيسم کارگرى وجود يک ستون فشرده از کادرهاى کمونيست و مارکسيست است. آنگاه در چنين حزبى، وسط بحث مارکسيستى و نظرى بر سر مسائل گرهى انقلاب، کمونيسم و مبارزه طبقاتى عده اى با هم همسرائى ميکنند و کر «انقلاب ايدئولوژيک» «انقلاب ايدئولوژيک» ميخوانند. رفقا در اين مباحث شرکت کنيد، بحث جدى سياسى و مارکسيستى کنيد. بمن نشان دهيد، از ديدگاه مارکسيستى چرا نقطه نظراتم غلط است. با هياهو و هوچى گرى و گرد و خاک بپا کردن نميشود به سراغ اين مباحث کليدى و گرگاهى رفت، ولى ميشود نرفت و از زير آن در رفت و ظاهرا اين روش مناسب تر و کم مشقت تر تشخيص داده شده است. رفقا بحث سياسى است، باور کنيد مهم است، هر کس با الفباى مارکسيسم و جنبش کمونيستى آشنا باشد، ميداند که اين مسائل تا چه حد در مبارزه طبقاتى و کمونيستى جايگاه مهمى دارند. بخود نادر هم رجوع کند مى بيند که نادر تا چه به اين مسائل اهميت داده است. در اين رقص دور آتش انقلاب ايدئولوژيک شما يکهو متوجه خواهيد شد که زمين بازى تغيير کرده است و دکور عوض شده است. در خلسه اين همسرايى که راه انداخته ايد غرق نشويد. تحريک عواطف تحريک عواطف و سرمايه گذارى روى عقب مانده ترين و تعصب آلوده ترين احساسات و غرايز شيوه شناخته شده اى است. پيش از اينهم در جنبش ما توسط منصور حکمت نقد شده است. سربلند کردن اين روش در حزب کمونيست کارگرى واقعا جاى تاسف و تعجب دارد. منصور حکمت، همچون يک ليدر کمونيست، هميشه به بالاترين و عاليترين غرايز انسانها دست ميبرد، روى اين احساسات سرمايه گذارى ميکرد، اين تمايلات را مورد خطاب قرار ميداد و باين ترتيب انسانها را از آنچه بودند نيز بالاتر ميکشيد. هميشه پس از سخنرانى هايش يا خواندن مطالبش احساس غرور و افتخار از اينکه در اين صفوف هستى به انسان دست ميداد، ناممکن ها را ممکن جلوه ميداد، اميد در دلها ميکاشت، آفتاب و نور بدرون روح و قلب و زندگى انسان مياورد، اميد به مبارزه را رشد ميداد. آنچه امروز شاهد آن هستيم عکس اينست. توسل به عقب مانده ترين تمايلات و احساسات، فراخواندن تعصبات. اين روش قبلا در محافل پيش ميرفت و اکنون علنى و بى محابا در حزب تاخت و تاز ميکند. تراکت دوم رفيق کورش يک نمونه از اين نوع رهبرى است.من در سمينار هم گفتم. خواهش ميکنم که يک لحظه از انسانهاى پشت نظرات انتزاع کنيد تا بتوانيد از تحريک عواطف هم انتزاع کنيد و بعنوان يک مارکسيست و کمونيست کارگرى و انقلابى در مورد اين نظرات و ساختمان فکرى فکر کنيد. تحريک عواطف مانع از ديدن حقيقت است. يک آن فراموش کنيد که اين کيست و سابقه اش چيست و سرشناس هست يا نيست و با کى دوست بوده و با کى دشمن، با کى نزديک بوده با کى دور. به نظراتش فکر کنيد و با آنچه منصور حکمت در اين بيست و پنج سال نوشته و گفته مقايسه کنيد. حتى با آنچه در سه چهار سال آخر عمرش گفته مقايسه کنيد و بعد قضاوت کنيد. در اين جنگ تحريک عواطف و جنگ سابقه ها کسى برنده نيست. در هر دو طرف رهبران سرشناس و با سابقه اين حزب قرار دارند، در جبهه هاى متفاوت در کنار و تحت رهبرى منصور حکمت جنگيده اند، استخوان خورد کرده اند، با منصور حکمت نزديک بوده اند، حتى اگر با قطره چکان درجه نزديکى آنها را با منصور حکمت اندازه بگيريد، باز کمکى نميکند. چراکه اين روش غلط و ناسالم و غيرکمونيستى است. اين رهبران سرشناس و استخوان خورد کرده و نزديک منصور حکمت با هم سر مسائلى مهم و گرکاهى در جدل و مجادله اند. به مسائل و پاسخ ها نگاه کنيد. تصفيه ايدئولوژيک اين ديگر از انقلاب ايدئولوژيک هم مسخره تر است. اين عين گرد و خاک کردن و آب را گل آلود کردن است. خيلى روشن گفته شده است که بايد در کنگره حزبى، نمايندگان تصميم بگيرند که چه نظراتى اين حزب و کمونيسمش را نمايندگى ميکند و آن نظرات بر سياست رسمى و مصوب حزب حاکم شود و باين ترتيب حزب و رهبرى آنرا از اين بن بست و بحرانى که از کنگره ٤ شاهد آن بوديم، بدرآوريم. تا ديگر کسى مدعى نشود که در حزب کمونيست کارگرى اسير جنگيش گرفته اند. معلوم شود که سياست حزب، استراتژى قدرت گيريش، روش مبارزاتيش، نوع تحزبش چه خواهد بود. و آبا سوسياليسم را بمحض گرفتن قدرت اعلام و پياده ميکنيم، آنطور که در برنامه مان فرموله شده، يا به يک مرحله ديگرى موکول ميکنيم. اينها سوالات گرهى مبارزه طبقاتى، و کمونيستى اند. اميدوارم که اين مقولات دمده نشده باشند و هنوز مجاز باشيم از آنها استفاده کنيم و به انقلاب ايدئولوژيک کردن متهم نشويم. اين هاى و هوى و هياهوى تصفيه ايدئولوژيک ممکن است در ميان جريانات راست در جامعه و دشمنان کمونيسم خريدار داشته باشد ولى در ميان کمونيستها و حزب کمونيست کارگرى مقولات زشت، ضد کمونيستى و جنگ سردى است. انحلال رفيق حميد تقوايى به انحلال طلبى متهم شده است. اين يک اتهام پوچ است. تلاش رفيق حميد براى وحدت و انسجام اين حزب بويژه از پس از مرگ منصور حکمت بر هيچکس پوشيده نيست. رفيق حميد شايد بتوان گفت تنها کسى است که در اين دوساله کوشيده است به حزب افق دهد، تشکيلات، اعضاء و کادرها را در اين افق سهيم کند و به شور بياورد. ميدانم که از جانب عده اى اين خصلت مهم انقلابى - کمونيستى رفيق حميد با لحن تحقير آميزى به آژيتاسيون و يا حتى مداحى تشبيه ميشود. (راستش به تجربه دريافته ام که هروقت ميشنوم در رابطه با بحثى يا سخنرانى اى گفته ميشود آژيتاسيون بود، آنرا دليل خوب بودن و موثر بودنش بدانم.) ولى کسانى که اين چنين ميگويند يا نيت خوبى ندارند، يا مکانيزم رهبرى در يک حزب انقلابى و کمونيستى را نميشناسند. و اتفاقا اينها برخى از همان مقولاتى است که بر سرش با هم اختلاف داريم. رفيق حميد تلاش کرده است سياست هاى راه گشا در مقابل حزب بگذارد. افق دادن به حزب، ايجاد همفکرى، اقناع اينها بخش مهمى از ليدرشيپ سياسى و بويژه کمونيستى است. از اين طريق است که همفکرى و انسجام و وحدت حزب، بويژه حزب کمونيستى و انقلابى تامين ميشود. فعاليت هاى اين دوره رفيق حميد گواه اين امر است. در مقاطعى براى حفظ انسجام و وحدت حزب صادقانه و صريح اعلام کرده است که سياست هاى معينى را ميپذيرد، حتى در کمال صراحت و بدون ذره اى خود محورى يا غرور بيجا، اگر لازم بوده از خود انتقاد کرده است. چنين ليدرى است که اعتماد سياسى يک حزب کمونيستى را بخود جلب ميکند و اين اعتماد خود يکى از مهمترين منابع حفظ انسجام و اتحاد است.حزب سياسى، و باز تاکيد ميکنم بويژه حزب کمونيست انقلابى بدون افق، بدون شور، بدون passion بدون اعتماد به ليدرشيپ فروميپاشد و مضمحل ميشود. افق دادن، همدلى و هم نظرى ايجاد کردن در يک حزب کمونيستى يک هنر مهم رهبرى است. و دقيقا کسى که چنين هنرى را نداشته باشد، حتى اگر سياست هايش خيلى هم درست باشد براى ليدرى حزب کمونيست کارگرى مناسب نيست. تلاش کنونى وى نيز براى حفظ انسجام و وحدت حزب بر مبناى مارکسيسم و حکمتيسم است. رفيق حميد ميگويد اين حزب تنها با اتکاء باين نظرات و پلاتفرم ميتواند در انقلاب آتى شانس بردن و برقرارى جمهورى سوسياليستى را داشته باشد. باين مساله جواب دهيد. برچسب زدن و پرونده ساختن دردى دوا نميکند. رفيق حميد خواهان تشکيل کنگره ٥ شده است تا در بالاترين ارگان تصميم گيرى حزبى نمايندگان حزبى تصميم بگيرند. اين انحلال طلبانه است؟ خواسته است بعنوان اولين قدم در جهت تدارک کنگره مباحث سياسى در اختيار اعضاء قرار گيرد. اين انحلال طلبانه است؟ اين عين سياست اصولى و حزبى است. اين عين تحکيم حزب است. اين براى جلوگيرى از فروپاشى و انحلال حزب است. بحث در فضاى سالم و سياسى و تصميم گيرى بشکلى روشن و آگاهانه و حزبى و دموکراتيک. اين عين تحزب است. يا شايد ايجاد وحدت نظر و اتفاق نظر بر سر مسائل اصلى مبارزه طبقاتى و انقلاب و جنبش کمونيستى در رهبرى حزب بعنوان انحلال طلبى به آن نگاه ميشود؟ رفقا ما يک حزب کمونيستى و انقلابى و خلاف جريان هستيم. وجود وحدت نظر بر سر مسائل اصلى انقلاب، مبارزه طبقاتى و جنبش کمونيستى از واجبات است. تز تعدد نظرات و وحدت اراداه نه تنها اتوپيک و غيرعملى است، بلکه حزب را مى پاشاند. تا آنجا که به حزب کمونيست کارگرى مربوط ميشود، اگر اين تز واقعا پياده شود نسخه انحلال و فروپاشى حزب است. ولى در عمل روى ديگر سکه تز تعدد نظرات، وحدت عمل قرارى است که رفيق کورش به جلسه دفتر سياسى قبل از پلنوم ١٦ در ماه مه ٢٠٠٢ ارائه داد. قرارى که طبق آن اعضاى رهبرى حزب به خاموشى محکوم ميشدند تا رهبرى نشسته حزب، در آرايش فعلى ليدر، نظر دهد. و الان هم شاهد تراکت دادن بسيج و آرايش جنگى دادن به هم نظرانشان هستيم. رفقا اين گونه رفتارهاست که انحلال طلبانه است و حزب را مى پاشاند. بسيج جنگى بر مبناى تعصبات و تحريک عواطفى که در تراکت رفيق کورش مشاهده ميکنيد. به کجا ميرويم؟همه نگرانيم. همه کابوس مى بينيم. (درست است که اعلام اينکه «از زمانى که اسناد در اختيار کادرها قرار گرفته من آسوده تر مى خوابم» خود به يک موضوع بسيج و آژيتاسيون ديگر بدل شده است. ولى براى اينکه خيال آن رفقا راحت شود بايد بگويم که هنوز کابوس مى بينم فقط کمتر!) نگران آنيده حزبيم. انشعاب، فروپاشى، فراکسيونيسم. راه حل ها يا اتفاقات مخلتف از اذهان ميگذرد و مورد بحث قرار ميگيرد. هياهوى تصفيه ايدئولوژيک هم از گوشه و کنار شنيده ميشود. چه خواهد شد؟ما بعنوان رهبرى و کادرهاى اين حزب در ساختن سناريوى آينده خود نقش داريم و ميتوانيم به آن شکل دهيم. سرنوشت آتى مان توسط اقدامات آگاهانه يا ناآگاهانه، مسئولانه يا غير مسئولانه، حساب شده يا ماجراجويانه ما رقم خواهد خورد. ميتوانيم تصميم بگيريم و با قاطعيت بدنبال پياده کردن آن برويم. ميتوانيم حزب را حفظ کنيم و بايد حزب را حفظ کنيم. اين حزب نه فقط تا مدتهاى مديد تنها اميد کمونيسم در ايران که در جهان است، تنها اميد زندگى تک تک ماست. اين حزب تنها «خطر سوسياليسم» و تنها «اميد سوسياليسم» است. اين حزب تنها ابزار تحقق آرمانهاى والاى بشرى، آزادى و برابرى است. يادگار منصور حکمت، و نادر عزيزمان است. اين حزب زندگى ما را معنا ميکند و به آن معنا مى بخشد.بايد حزب را حفظ کنيم و حفظ ميکنيم. اين تنها هدف امروز ماست. ولى تمام اين جدال هاى دو ساله، که برخى کودکانه تلاش ميکنند به آن خصلت دعواى شخصى بدهند، بر سر اين بوده و هست که اين حزب را بر روى خط کمونيسم کارگرى و منصور حکمت حفظ کنيم. حفظ حزب راستش جز اين معناى ديگرى ندارد. حزبى که روى خط کمونيسم کارگرى نيست، حزبى که تعجيلى براى پياده کردن سوسياليسم ندارد، حزبى که براى قدرت سياسى مى جنگد ولى وقتى که به آن رسيد و نزديک شد، ياد قواعد بازى دموکراتيک ميافتد و با جريانات بورژوايى سهيمش ميشود و بعد ياد رفراندوم ميافتد تا مگر کسى از آنها که دنبالش آمده از سوسياليسم نرمد، اين حزب کمونيست کارگرى و منصور حکمت نيست. اگر حزب روى اين مواضع حفظ شود، عملا حفظ نشده است، تغيير جنسيت و ماهيت داده است، عملا حزب ديگرى است. آيا واقعا ميتوان حزب بلشويک لنينى را بعد از مرگ لنين هنوز حزب بلشويک لنينى دانست؟ حزب حفظ شد، حتى قدرت هم حفظ شد، ولى آيا همان حزب و همان دولت کارگرى و سوسياليستى بود؟ اينها سوالات اساسى است که در مقابل ما رهبرى و کادرهاى حزب قرار دارد.بدرست احساس وحدت طلبى و حفظ وضع موجود در ميان کادرها بالا است. اين قابل درک است. حفظ بقا بر هر احساس ديگرى ميچربد. اين احساس قابل درک و احترام است. و بايد پاسخ بگيرد. ولى چگونه بايد به آن پاسخ داد؟ اين مساله محورى است. متاسفانه در اين گرد وخاکى که فضا را گرفته است، در اين محيط شارژ شده تحريک عاطفى اينکار بسيار سخت و پيچيده شده است. بعنوان اولين قدم بايد اين گرد و خاک ها را کنار زد، بر تحريک عواطف از طريق سياسى و اصولى فائق آمد. بايد مباحث و اختلافات را سياسى و اصولى باز کرد. و در انتهاى اين پروسه بحث و جدل، که بايد تاريخ دار باشد و اجازه نداد که تا ابد ادامه يابد.، در مورد آنها در چهارچوب قطعنامه هايى تصميم گيرى کرد. مجمع اين تصميم گيرى بنظر من کنگره ٥ است. کنگره بالاترين ارگان تصميم گيرى در حزب است و در مورد مسائلى اين چنين حياتى و اختلاف برانگيز اين تنها مجمع اصولى و حزبى براى تصميم گيرى است. باين منظور بايد مباحث در اختيار اعضاء قرار گيرد و براى آنها روشن شود. اينها تصميماتى مهم و سرنوشت سازند و بايد در آگاهى کامل انجام گيرند. راى و تصميم کنگره مصوبه رسمى حزب و خط رسمى حزب است. اين تنها راهى است که در مقابل ما و حزب قرار دارد. بايد با هوشيارى، تيزهوشى، قاطعيت، جسارت و مسئولانه اين مسير را طى کنيم. اگر ما موفقيت آميز اين مسير را طى کنيم حزب بسيار قوى تر و منسجم تر خواهد شد. منصور حکمت ميگفت ضربه اى که از پا نياندازدت قوى ترت ميکند. و اين صحنه جدال و آزمايش ماست. بايد نشان دهيم که از تجارب و تاريخ درخشان جنبش و حزبمان آموخته ايم و آبديده شده ايم. زنده باد حزب کمونيست کارگرى زنده باد منصور حکمت زنده باد سوسياليسم ٢٨ ژوئيه ٢٠٠٤ |