در مورد برخورد رفقا کوروش مدرسى و مجيد حسينى به اصغر کريمى محمد آسنگران اکنون متاسفانه فضاى بحثهاى رفيق کوروش که يکى از رفقاى بالاى حزب بوده را نگاه ميکنيد، ديگر انتظارى نيست که رفيق آذر مدرسى و محمد فتاحى و مجيد حسينى اين چنين افسار قلم را رها نکنند. من هر چه فکر ميکنم نميتوانم اين فضاى هيستريک را در ميان اين رفقا بفهمم. جز اينکه تا حالا قداست ناحقى را براى خود ايجاد کرده باشند. و اکنون که انتقادات سياسى بحقى از گفته ها و نوشته هايشان مطرح ميشود، مثل پغمبران کفر به حساب مى آيد و طرف مقابل را با هرچه الفاظ ناشايست و خداديى است بار ميکنند. نگاه کنيد: پولپوتيسم را قبلأ از حزب دمکرات ميشنيديم اکنون از رفقاى "بالاى" حزب نثار حزب و رهبرى حزب ميشود. قبلأ خيانتکار را از چپ سنتى نسبت به حزب توده ميشنيديم و حزب توده نسبت به جمهورى اسلامى بکار ميبرد اکنون رفيق کنار دستمان آنرا به روى رهبرى حزب پرتاپ ميکند. قبلأ به چپ ياد داديم که با همان حزب توده هم سياسى و طبقاتى برخورد کند اکنون بايد به رفيق کنار دستمان اين را تذکر بدهيم. استالينيسم را از جرايانات راست و شبهه فاشيست عليه چپ و کمونيسم ميشنيديم. اکنون از عضو مرکزيت عليه رهبرى حزب هديه ميگيريم. نامه مجيد حسينى وگفته هاى کوروش مدرسى عليه اصغر کريمى اگر هيچ اختلافى هم نبود به تنهايى کافى است که حکم بى اعتبارى نظر نويسندگانش را باور کنيم. اين سطح از تقابل و دشمنى کور کافى است که مرا و هر انسان جدى را به اين نتيجه برساند که اخلاق رفتار و احساس مسوليت، فرهنگ حزبى و احترام انسانهاى ديگر، نزد اين رفقا را با سطح فرهنگ و احترام به انسان و ... در اين حزب مقايسه کنيم، و بگوييم اين فرهنگ، فرهنگ ما نيست. اين ادبيات ما نيست. اين کدهاى جريانات در مانده و حاشيه اى بودند و هستند که جامعه و قضاوت مردم برايشان اساسأ مطرح نبود. زيرا ميدانستند که خوانندگان نوشته هايشان همان جمع دور وبر خودشان است. اما متاسفانه بايد بگويم که به حکم عضويت اين رفقا در حزب خوانندگان اينها وسيع خواهد بود. و خودشان ظاهرأ اينرا متوجه نيستند. و باز هم متاسفانه بايد ما جواب بدهيم که اينهمه از فرهنگ بالاى حزب حرف ميزديم و مدعى بوديم، اين استثنا را چگونه بايد به مردم جواب بدهيم. توضح من اين است که اين سطح از بى احترامى و غير سياسيگرى و پرخاش حداقل يک سال نورى با فرهنگ حزب کمونيست کارگرى منصور حکمت فاصله دارد. توصيه ميکنم که هيچ کس در سطح آنها جواب ندهد. اين فرهنگ و سياست ما نيست. نازلتر از نازل است. اين رفقا چقدر بايد از حزب فاصله گرفته باشند که اين چنين متفاوت حرف ميزنند. با تمام اختلافى که با آنها دارم هيچ کدام از آن اتهامات و الفاظ را لايق خود اين رفقا نميدانم. اما از اين تعجب ميکنم که منصور حکمت بيش از ٢٥ سال تلاش کرد انصاف و احترام به جايگاه انسان را در اين حزب جا بيندازد، چگونه يک شبه اينها دودش ميکنند و به هوا مى فرستند. و ظاهرأ خود را رها ميکنند. من نه در دفاع از تنها اصغر در دفاع از احترام به انسان و حفظ حرمت انسان لازم است به اين رفقا بگويم تلاش کنيد با فرهنگ مردم متوسط قرن بيست با آدمهاى ديگر حرف بزنيد. کمونيسم و فرهنگ بالاى کمونيستى و انسانهاى قرن بيست ويکم پيشکشتان. در پايان لازم است بگويم که اين هم يک سياست است که غير سياسيگرى و فرهنگ حزب دمکراتى و طالبانى را ميخواهند در اين حزب سنت کنند، زيرا در آن فرهنگ ما کمونيستها بازنده ايم. زمين بازى ما نيست. ما بايد آگاهانه دندان روى جگر بگذاريم و اجازه ندهيم اينها فضا را غير سياسى کنند. در يک فضاى سياسى و منطقى آنها لکنت زبان دارند. حرفى براى گفتن ندارند. همينجا خطاب به رفقاى مدافع سياستهاى کوروش ميگويم در مورد فضايى که رفقاى نامبرده ميخواهند برايتان درست کنند دقت کنيد ما اختلافمان سياسى است. در نامه قبلى در جواب لعنت نامه اسد و فتاحى عليه من سوالات واقعى مطرح کردم. کسى ميتواند مخالف يا موافق آن باشد. رفقا! اگر تمام القاب اهدايى نوشته هاى تا کنونيتان را هم بپذيرم باز هم آن سوالات روى ميزتان است نميتوانيد جواب ندهيد و با فوحش نامه و لعنت نامه جواب بدهيد. نظر سياسيتان و استدلالتان را بيان کنيد. محمد آسنگران ٢٥.٧.٢٠٠٤ |