در دفاع از حزبيت نامه شماره ٢ ٢٧ ژوئن ٢٠٠٤ سياوش مدرسى رفقا متاسفانه کشمکش هاى سياسى دارد به عرصه خطرناکى کشانده ميشود. هر دو سوى اين کشمکش نگران حل مناسبات آينده بويژه در سطح رهبرى در چهارچوب يک حزب واحد سياسى يعنى حزب کمونيست کارگرى ايران هستيم. آيا حزب منشعب خواهد شد؟ آيا توان و ظرفيت تحمل حقوقى، سياسى و تشکيلاتى فعاليت مشترک در چهارچوب يک حزب واحد را داريم؟ اين سوالها به دغدغه و نگرانى همه ما تبديل شده است. من پيش از اين در نامه شماره يک رئوس نظراتم را مطرح کردم و بهيچ عنوان قصد کوتاه آمدن از آن را ندارم و اميدوارم فضا و مناسبات آن چنان معقولى را بتوانيم در حزب ايجاد کنيم که بهمديگر گوش کنيم و امکان مبارزه سياسى خلاق را فراهم کنيم. اما يکى از جديترين، کليدى ترين و حياتى ترين پارامترهاى سياسى براى همه ما وجود همين حزب کمونيست کارگرى، تضمين حفظ، بقا و ادامه کارى آنست. ميدانم که تشکيلات ابزار است اما اين ابزار مقدس است و ساده بدست نيامده است، عيرغم تمام اختلافات و کوه نوشتارها، خوشبختانه مهمترين وجه اشتراک و دلنگرانى همه ما براى حفظ حزب و تضمين ادامه کارى آنست است. حزب گرانبها ترين ارثيه منصور حکمت براى همه ما است، بدون هيچ آژيتاسيون و اتهام پرت کردنى سعى ميکنم نظراتم را با شما درميان بگذارم: شخصاًفکر ميکنم حزب کمونيست کارگرى ايران ميتواند با حفظ همين سطح از اختلاف نظرات بعنوان حزبى سياسى و دخيل در سرنوشت جامعه متحد باقى بماند، بر اين باورم که با حفظ قواعد و قوانين حزبيت، پذيرفتن حق و حقوق اقليت، حق تشکيل فراکسيون، حق دخالت در پراتيک حزب، حق اقليت براى تبديل شدن به اکثريت ميتوان حزب را زنده نگاه داشت. در جزوه "اصول سازمانى حزب کمونيست کارگرى ايران" اساسى ترين مبانى و مناسبات درون حزب توضيح داده شده است اصول ١٠،١١، ١٢، ١٣، ١٤، ١٥ و ١٦ اين سند بروشنى بر مناسبات انتخابى، آزاد، انسانى و مقررات انظباطى درونى حزب تاکيد شده است. از همه رفقا تقاضا دارم به اصول سازمانى مراجعه کنند و در چهارچوب آن حقوق و اختيارات خودمان، مخالفينمان و هم نظرهايمان را تعريف کنيم. اين موازين براى روزهاى آفتابى خوش نوشته نشده اند، مال همين روزها است، مستقل از اينکه من فکر کنم چه کسى حزب را به باد ميدهد و چه کسى ميخواهد حزب را سرپا نگهدارد. اگر ما بسيار شفاف و سياسى و مصمم تصميم نگرفته باشيم که با همديگر چکار ميخواهيم بکنيم؟ و اگر دومتر آنطرفتر را نبينيم و فقط به "جرات نمى کنى!"، "نمى توانى!" و زنده مرده باد بسنده کنيم در غرقاب انشعاب و فروپاشى حزب شيرجه زده ايم. من نه قصد موعضه و نصيحت را دارام و نه اساساً چنين جايگاهى براى خودم قائل هستم، بعنوان يک پاى اين اختلافات تلاشم اين است که به اين سوال گرهى در ذهنم پاسخ بدهم، آيا با اين ميزان اختلاف نظر ميتوانم با کورش مدرسى، ثريا شهابى، ايرج فرزاد، مجيد حسينى، عبدالله دارابى و ديگر رفقا در چهارچوب همين حزب موجود کار کنم؟ بنظر من اگر تلاش آگاهانه و مبارزه اى دقيق را از همين امروز آغاز کنيم موفق به اين کار خواهيم بود، اتفاقات آينده محصول تلاشهاى امروز ما هستند. با اين نيت و با اين قصد بحث هايم را مطرح ميکنم و اميدوارم نظرات رفقا را هم در اين زمينه بشنوم و بخوانم. اين تصور رايج که کورش و حميد ميتوانند با توافقاتشان، مصالحه هايشان و همفکريشان در خلوت پاسخگوى مسائل حزب و سرنوشت آن باشند پوچ است. در دوران زندگى منصور حکمت ما هرگز اين گونه عمل نمى کرديم، نادر گرهى ترين مسائلش را به مراجع حزبى ارجاع ميداد، براى آن راى ميگرفت و روشن است براى مادى کردن آن به نيروى مادى عملى کردن آن يعنى انتخابات متوسل ميشد، با اين تفاوت که نادر قدرت اقناع عجيبى داشت و عليرغم هر اختلافى بقول خودش چسب درونى اتحاد رهبرى حزب بود. در دوران بعد از منصور حکمت متاسفانه فونکسيونها بدرستى کارشان را انجام نداداند، بحث هائى بى نهايت مهم در ارگانهايى که کميته مرکزى اين حزب انتخاب کرده انجام گرفته اما در هيچکدام از پلنومها گزارشش به ک . م ارائه نشده است. امکان شرکت و مداخله از کميته مرکزى گرفته شده و عملاً کميته مرکزى و کنگره به عنوان ارگانهائى صغير به رسميت شناخته شداند. بند ١٠ اصول سازمانى اشعار دارد که: ١٠"- کنگره حزب عاليترين ارگان رهبرى حزب است که هر دوسال حداقل يک بار تشکيل ميشود. کنگره از نمايندگان سازمانهاى حزبى تشکيل ميشود که به راى مستقيم اعضاى حزب اين سازمانها انتخاب شده اند. عالى ترين ارگان رهبرى حزب در فاصله دو کنگره کميته مرکزى است که اعضاى آن در هر کنگره انتخاب ميشوند." و اصل ١٢ "١٢- در سلسله مراتب تشکيلاتى، اصل بر تبعيت هر کميته از مصوبات کميته بالاتر و تبعيت همه کميته ها از مصوبات کميته مرکزى است." تذکر اين نکته بى مورد نيست که در اصول سازمانى حزب هيچ تعريفى براى نهاد هايى مثل دفتر سياسى، ليدر و هيئت دبيران وجود ندارد. اين نکته از آن جهت مهم است که بدانيم تمام اين ارگانها را کميته مرکزى براى اداره حزب در فاصله دو نشست کميته مرکزى سازمان ميدهد و هر پلنوم هم ميتواند اين آرايش را تغير دهد. بنابراين به عنوان عضو کميته مرکزى تعجب ميکنم وقتى که ميبينم ايهمه اختلاف، اينهمه بحث سياسى در ارگانها و نمايندگان منتخب ک .م وجود دارد اما يکباره کميته مرکزى و کادرها همه باهم از آن مطلع ميشوند. - در گفتگوهاى رفقا دائماً از کميته مرکزى و کادرها به يکسان نام برده ميشود- من اين خطاى تشکيلاتى را حتماً در پلنوم ياد آورى خواهم کرد. بنظر من هم ليدر حزب و هم رئيس دفتر سياسى ميبايست اين مباحث را در همان زمان وقوع آنها به ارگان مافوقشان يعنى جلسه ک . م گرازش ميکردند. مطمئناً اگر اين مباحث در زمان طرحشان به اطلاع ک . م رسانده ميشدند، کار به اينجا ها نمى کشيد. امروز هم بايد اين اصل را به قاعده کار تبديل کرد و مراجع حزبى را در گرفتارى ها و مشکلات حزب دخيل کرد، کميته مرکزى و کنگره حزب مراجع اصلى حل اين جنس اختلافات هستند. اما فعلاً آب رفته را نمى توان به جو باز آورد. در شرايط کنونى و در اين فضاى سنگين تنها راه نجات حزب چسبيدن به اجراى اصول و مقرارات حزب است. بگزارش رئيس دفتر سياسى (نامه ٢٩ ژوئن رفيق کورش) "کشمکش و اختلافات رهبرى حزب را عملاً فلج کرده است" اين فلج شدن رهبرى حزب مربوط به دور اخير مباحثات نيست، مربوط به پيش از مباحث کنونى در سطح کادرها است در واقع فلج شدن رهبرى حزب دفتر سياسى و ليدر حزب را به اين صرافت انداخته که براى چاره جويى بحث ها را در اختيار کادرها و البته کميته مرکزى هم قرار دهند. بعد از توزيع مباحث هم با ادامه آن امروز درگير هستيم. راه برون رفت چيست؟ در واقع سياست تشکيلاتيمان براى عبور از اين بحران کدام است؟ آيا بازهم ممکن است کورش و حميد با هم توافق بکنند و رهبرى حزب را از اين حالت فلجى خارج کنند؟ آيا حميد و جناح منتسب به او مايلند کورش و هم نظرهايشان را از ارگانهاى رهبرى حزب اعم از کميته مرکزى و تشکيلاتهاى و نهاد هاى منتخبش اخراج کنند؟ آيا کورش و جناح منتسب به او مايل اند اين اتفاق به نفع آنها بى افتد؟ آيا اصلاً چنين چيزى ممکن است؟ فعلاً در دوره اجتناب ناپذير اعلام موضع کادرها هستيم اين دوران پايان خواهد يافت و آنگاه دوران تصميم گيرى را پيش رو خواهيم داشت. من به اسقبال اين دوران ميروم و فکر ميکنم که همين امروز بايد خطوط مورد توافق را اعلام کنيم، همه رفقا در اين زمينه مسئوليم و بايد بسيار مسئولانه و حساس برخورد کنيم. به اعتقاد من بايد بر اين امر مصراً پافشارى کرد که جدال نظرى ما به جدال شخصيتى با رفقايمان تبديل نشود. من با اين نظر حميد تقوائى موافقم که راست بودن يک نظر، يک تز و يا يک قرار و قطعنامه به معنى راست بودن نويسنده آن نيست. هيچ کدام از رفقاى ما راست نيستند، اين را از سر مصلحت جويى اعلام نمى کنم حقيقتاً امروز به آن معتقدم و اميدوارم تا به آخر هم بر اين اعتقاد باقى بمانم. رفقا بايد بپذيريم که در حزب ما اقليت و اکثريت شکل خواهد گرفت. کدام نظر اقليت و کدام نظر اکثريت خواهد بود را امروز نمى توانم پيش بينى کنم اما بايد صريح و روشن حقوق اقليت و تشکيل فراکسيون را تعريف کنيم و روى آن به توافق برسيم و به راى تشکيلات احترام بگذاريم و به آن وفادار باشيم. بايد به راى مصوبات و قرارهاى کنگره و پلنومها احترام بگذريم و مانع اجراى آنها نشويم مگر زمانى که آنها را تغيير داده ايم. بنظر من ارگانهاى اجرايى مثل هيئت دبيران نمى توانند بنا به خصلتشان ائتلافى باشند، بقول نادر هيئت دبيران مثل کابينه است، عضو کابينه نمى تواند اپوزيسيون دبير و يا نخست وزيرش باشد و در کابينه هم عضو باقى بماند، اما ديگر مراجع رهبرى حزب کاملاً انتخابى هستند و ميتوان در آنها تعدد نظرات باشند، مخالفت باشد و مبارزه سياسى هم جارى باشد. نظرى که در اقليت قرار ميگيرد بايد تلاش کند با استفاده از تمام امکانات تشکيلاتى به اکثريت تبديل شود. به شرط حفظ موازين و مقررات انظباتى که در اصول سازمانى حزب به روشنى تعريف شده است. رفقا من کوتاه در اين مورد نوشتم و اميدوارم در کنار بحث سياسى که در حزب درجريان است که بايد بدون هيچ تخفيى در اصول مورد مناقشه ادامه پيدا کند. برسر موارد اتفاق نظرمان براى کار مشترک در حزب به بحث بنشينيم و به توافق برسيم. صرف نظر کردن از اين مهم سپردن خودمان بدست باد است و حزب را فدا خواهد کرد. |