از مريم کوشا درباره مباحث جارى در حزب ٢٣ ژوئيه ٢٠٠٤ من عضو کميته مرکزى هستم و از زمان پلنوم ١٦ شاهد بروز مباحث و نظراتى بودم که مغاير سياستها و برنامه حزب بوده است. مباحثى که عمدتا از طرف کورش مدرسى طرح شدند و نگران کننده بودند. تا حدى در جريان مباحث بودم و در جاى خود نظر خودم را دادم. ولى با خواندن و شنيدن مباحث کتبى و صوتى دفتر سياسى متوجه شدم که بحث از نگرانى فراتر ميرود و بايد براى حفظ اصول پايه اى حزب دخالت بيشترى کرد. بحثهاى ارائه شده از طرف کورش درباره دولت موقت، رفراندوم، همسويى با بخشى از دولت جمهورى اسلامى بعد از سرنگونى، مجلس موسسان و تبيين از انقلاب، خلاف برنامه و سياستهاى حزب کمونيست کارگرى هستند و قرابتى با کمونيسم ندارند. در دو پلنوم نظر مخالفم در مورد بحث مجلس موسسان و طرح ليدرى ارائه کردم. ١- قبل از هر چيز ميخواهم از همه رفقايى که در جلسات دفتر سياسى و با نوشته هاى خود در مقابل مباحث کورش در مورد رفراندوم، مجلس موسسان، نافرمانى مدنى، و نسيم انقلاب (در تقابل با انقلاب) ايستادند و از برنامه، سياست و تاکتيکهاى حزب دفاع کردند قدردانى بکنم. اين رفقا از فروپاشى حزب جلوگيرى بعمل آوردند. ٢- از اينکه مباحث دفتر سياسى در اختيار همه کادرها قرار گرفته است هم استقبال ميکنم. برخلاف ناهيد رياضى فکر ميکنم علنى شدن بحثها رو به کادرها حزب را تقويت ميکند و هر کسى با هر نظرى اين امکان را ميابد که نظرات سياسى اش را مطرح کند. اين به شفافيت حزب کمک ميکند. ٣- دوره هاى سخت و پيچيده اى را پشت سر گذاشتيم. ولى يکى از دورانى که من را بسيار آزار ميداد هنگامى بود که انگار نميبايستى انتقاد بکنيم چون به وحدت حزب بعد از منصور حکمت لطمه ميزد. دوره اى بود که بايد صبر ميکرديم ببينيم چه ميشود. با علنى شدن بحثها و تلاش و مقاومت برخى از کادرهاى رهبرى، و سمينارها و ... ديگر نبايد منتظر ماند. ٤- من قصد بحث کرونولوژيک ندارم. فقط به نقطه عطفهايى که براى من تعيين کننده بودند اشاره ميکنم. حزب داشت کارش را ميکرد و يهو در پلنوم ١٦ بحثى از طرف کورش آمد درمورد چگونگى گرفتن قدرت سياسى بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى و طرح مجلس موسسان بعنوان يکى از تاکتيکهاى قدرت سياسى که ميتواند توسط حزب اتخاذ شود. در همين پلنوم بحث رهبرى توسط ليدر در تقابل رهبرى جمعى ارائه شد. نادر در نامه اى خطاب به کميته مرکزى در اوت سال ٢٠٠٠ نوشت که رهبرى حزب در غيابش بايد جمعى باشد. دلايلش را هم بعدا در انترناسيونال هفتگى نوشت. مهمترين دليلش اينبود که با شناختى که از رهبرى داشت و با دانش بر اين که در غيابش نظرات متفاوت سياسى که در حزب وجود داشت بيرون ميزند و حزب را از هم ميپاشاند، گوشتزد کرد که اگر به پاى طرح ليدر برويم خود به مشکل سازترين مسئله رهبرى تبديل ميشود. نگفت که بحث بر سر گرفتن قدرت سياسى به مشکلترين معضل حزب تبديل ميشود. شايد فکر ميکرد در اين زمينه ديگر به اندازه کافى برنامه و قطعنامه هاى حزب و آثار خودش اين تضمين را ميدهد که با يک رهبرى جمعى حزب به حيات خود ادامه دهد. مثل هميشه پيش بينى نادر درست از آب در آمد. اين نظرات متفاوت بروز کرد و بحث رهبرى به مهمترين معضل حزب تبديل شد. ممکن است گفته شود که حتى در طرح رهبرى جمعى هم ميتوانست اين بحثها مطرح شود. درست است. من اينجا نميخواهم درباره خود طرح صحبت کنم. منظورم از اشاره به اين مسئله اينست که دو نکته اى که باعث نگرانى نادر در رهبرى در غياب خودش بود همانى است که اتفاق افتاد. يعنى بروز گرايشات مختلف از يکطرف و معضل رهبرى از طرف ديگر. نادر (و حتى بقيه اعضاى کميته مرکزى) به اين امر واقف بود که گرايشات سياسى متفاوتى درون حزب وجود دارد. گرايش راست يکى از آنها بود. به همين دليل رهبرى جمعى را تضمين مطمئنترى ميديد براى اينکه حزب بر اصول کمونيستى خود باقى بماند. نوشته هاى نادر درمورد رهبرى را يکبار ديگر بخوانيد. سوالاتى که از همه اعضاى کميته مرکزى در مورد رهبرى بعد از منصور حکمت کرد. همه ما جواب داديم. بعد به اين نتيجه رسيد که رهبرى بايد جمعى باشد. با مباحثى که عمدتا از طرف کورش ارائه شده است ميبينيم که چطورى گرايشاتى که شايد هميشه در حزب وجود داشته که خود انعکاسى از گرايشات مختلفى است که در جامعه هست، بعد از نادر خود را نشان ميدهد. اجتناب ناپذير بود. چون حزب سياسى هستيم. و الان مقاومت در مقابلش نيز مثل يک حزب سياسى کمونيستى اجتناب ناپذير است. کورش در مه ٢٠٠١ در نامه اش به آذر مدرسى نوشت که بنظر او بايد ليدر داشته باشيم. نظرش را گفت. از نظر حقوقى هيچ اشکالى ندارد. ولى سير مباحث و اختلافات را شروع کرد. سپس بحث مجلس موسسان را کرد. باز هم اشکالى ندارد. هر کسى ميتواند نظر سياسى اش را بدهد. ولى سير مخالفتها شروع شد. سپس بحث نسيم انقلاب را کرد. هيچ اشکالى ندارد. ولى مخالفت شديدى را آغاز کرد. بعد در جلسات دفتر سياسى قطعنامه هاى مربوط به دولت موقت، رفراندوم و غيره را ارائه داد. باز هم اشکالى ندارد. ولى دفتر سياسى را دو تکه کرد. در نامه دبير بعد از پلنوم ١٨ از کشمکش غير سياسى در بالاى حزب که سياست در آن موضوع نيست بلکه ابزار است صحبت کرد. در همين نامه در رد موافقين طرح رهبرى جمعى گفت که اين نظر شکست طلبانه و از نظر متدولوژيک پاسيو است. گفت حزبى که کميته مرکزيش يک نفر را ندارد که بتواند رئيس جمهور شود چکار ميخواهد بکند. (نقل به معنى) من همانموقع در نامه اى اين ارزيابى کورش را نقد کردم. هنوز هم فکر ميکنم رهبرى جمعى کارساز تر است. سوال اينست چه نظرى حزب را از مقطع پلنوم ١٦ دگرگون کرده است؟ حزب که داشت کار خود را ميکرد. کسى جز کورش نظر جديدى ارائه نکرده بود. چه سياستى موجب اين همه بحث شده؟ چه ديدگاهى با چنين مخالفتى مواجه شده؟ چه نظرى عملا جناحى در حزب ايجاد کرد؟ بر متن چه نظرات سياسى بود که فضاى رهبرى حزب محفلى و با کدورت و بيرغبتى شد؟ نادر عزيز را از دست داديم و بلافاصله راست ترين ديدگاهاى سياسى و روشهاى بورژوايى کار بيرون زد (بازى با راى، لانسه کردن، کارت تبريک فرستادنها، طومار جمع کردنها، از هم تعريف کردنها ...). يکى از نقطه عطفهايى که در بالا به آن اشاره کردم که من را نگران ميکرد و رسما آزار ميداد اين بود که کورش در جلسه پلنوم ١٨ گفت "من به هيچ جناحى تعلق ندارم و اصلا آنها را برسميت نميشناسم". در تمام اين مدت کورش خود را ماوراى همه قرار ميداد. درصورتيکه جناحى که در رهبرى تشکيل شده بود حول نظرات سياسى وى شکل گرفته بود و هم اکنون نيز اينطور است. هيچوقت نفهميدم چطورى کورش انتظار داشت و دارد که اعضاى رهبرى حزب اين ادعاى وى را قبول کنند! جناحى که در حزب وجود دارد حول نظرات وى تشکيل شده و تا به همين امروز از نظراتش دفاع ميکند. سنت اين حزب هميشه استقبال از نظرات سياسى بوده است. در اينمورد هم چنين است. وقتى نظرات راست و غير کمونيستى مطرح ميشود بدرستى مقاومتى در مقابل آن شکل ميگيرد. اين هم سنت درست و جا افتاده حزب است. دارنده هر نظرى مسئول استنتاجات و عملکرد نظرش است. از نظر من مباحث سياسى ارائه شده از طرف کورش از مقطع پلنوم ١٦ آن بستر سياسى اى بوده است که باعث رشد يک جناح راست در درون رهبرى حزب شده و نتايج آنرا مشاهده ميکنيم. بنظر من رهبرى حزب با اين درجه از اختلافات پايه اى سياسى نميتواند رهبرى مفيدى براى يک حزب کمونيستى باشد. ٥- از بحثهاى حميد استقبال ميکنم و مطمئن هستم که ميتوانيم حزب منصور حکمت را حفظ کنيم. ......................... تمام ................................... |