نامه شماره ١

 

 

 در دادگاه " انقلابى" رفيق اصغر کريمى

 

رفيق اصغر کريمى چيزى نوشته که قرار است ادعانامه عليه من و همزمان حکم محکوميت و اجراى آن از طرف ايشان و رفقايشان باشد. کورش به ايشان گفته است ارتجاعى، کورش به ايشان گفته است پل پت و کورش به ايشان گفته است خيانتکار. چه افتضاحى! و چه فاجعه اى!؟ و بعد طومارهاى انزجار از پيش پخته شده در آشپزخانه هاى محفلى سرازير ميشوند. واقعا چه دادگاهى!؟

وقتى دقت کنيد متوجه ميشويد که چيز تازه اى هم نيست. تمرينش را در مورد مهرنوش کرده اند و فکر ميکنند اينبار "آن اشتباهات" را تکرار نخواهند کرد. اتهام زده ميشود ، بدون اينکه پرسيده شود ماجرا چيست حکم صادر ميشود. دليل هم روشن است: ما انقلابى هستيم! دادگاه که نيستيم. حزب سياسى هستيم و مجازيم از سر منفعت سياسى و در خدمت سياست درست هر حقى را نا حق و هر دروغى را راست بنمايانيم. و حکم "دادگاه انقلابى" را  صادر کنيم و شب آسوده بخوابيم. مشکل حزب کمونيست کارگرى حل شد!

 

اما ايراد سناريو اين است که زيادى ساده است. کسى که بى بى سى و سى ان ان و خبرگزارى تاس و راديو مسکو را در اختيار دارد ميتواند اميد ببندد که چنين سناريوئى را بفروشد. اما کسى که همه برد تبليغش به پالتاک و دو نوار و يک جلسه محدود است ، دارد خودش را گول ميزند. يکى از مشکلات حزب همين است.

 

 

در مورد خود مساله، براى ثبت هم که باشد، اشاره اى کنم.

 

در جلسه دفتر سياسى گفتم: براى شخص رفيق اصغر نهايت احترام را قائل هستم. اما مواضعى که روى کاغذ آورده است و سياستى که در قبال شکايت رفيق اسعد کوشا و برکنارى رفيق مهرنوش موسوى اتخاذ کرده است ارتجاعى است، پول پوتيستى است گفتم شما مرجع گرفتن شکايت هستيد اما به شاکى حمله ميکنيد. گفتم افراد را تحت فشار قرار داده ايد تا به حکم "منفعت حزب" عليه آنچه که خود به آن باور دارند حرف بزنند و اين تواب سازى است.  گفتم اعضا و کادرهاى حزب را به جعل متهم کرده و و بدون اينکه به آنها اجازه دفاع از خود را بدهيد محکوم شان کرده ايد. و گفتم اين خيانت در امانت است و توضيح دادم که منظورم "خيانتکار" نيست و حتى کلمه انگليسى آن يعنىbetray را استفاده کردم تا تفاوت را تاکيد کرده باشم. اين چيزى بود که من گفتم. دو بار هم گفتم. بار دوم بعلاوه گفتم که اگر هرکدام از اينها را اصغر توهين شخصى گرفته است معذرت ميخواهم. اما قضاوتم در مورد نظرش همان است.

 

مشکل رفيق اصغر در فهم اين جملات تنها ضعف زبان انگليسى يا ضعف در درک مفاهيم پيچيده نيست. مشکل اين نيست که رفيق اصغر متوجه تفاوت ميان انتقاد به موضع ارتجاعى کسى با ارتجاعى خواندن فرد نيست. خير! ايشان که چپ و راست نيمى از اين حزب را "جنگ سردى" ميخواند لابد منظورش نظرات اين بخش است و ادعا نميکند که ما با ريگان عليه ايشان، و رفقا على جوادى و آذر ماجدى دست به يکى کرده باشيم.

 

مشکل رفيق اصغر به عکس آنچه مينماياند رنجيدگى هم نيست. کسى که سبک ترين انتقادش به ديگران "جنگ سردى" خواندن آنهاست آنقدر پوست کلفت هست که آماده باشد که در جواب چيزى در همان سطح را تحمل کند. ايشان قصد کرده تا دادگاهى نمايشى راه بيندازد تا واقعيت ديگرى را بپوشاند.

 

دادگاهى که رفيق اصغر راه انداخته است تماما ساختگى است. مخلوطى از دادگاه هاى کانگارو و تعزيه است. مثل همه دادگاه هاى کانگارو به اندازه زمان لازم براى قرائت ادعانامه ايشان طول ميکشد و مثل همه تعزيه ها براى پوشاندن واقعيت طراحى شده است. تلاشى است براى بسيج اخلاقى و عاطفى با اتکا به عقب مانده ترين ابزارها. داد و هوارى است براى اينکه از قبل احساسات عليه کورش مدرسى تحريک شده باشد که کادرها در جلسه سمينارهاى مرکزى چيزى نشنوند. پرده دود است.

 

دادگاهائى که رفيق اصغر تشکيل ميدهد، و ديگر تبديل به عادت و نرم شده ، موضوع يکى از اختلافات مهم در رهبرى حزب است. در مورد رفيق مهرنوش، رفيق اسعد کوشا، رفقاى بلژيک، دفتر سياسى و امروز در مورد کورش مدرسى بحث من اين بوده و هست که اين شيوه اتهام زنى و محکوم کردن فاسد است. بيانه حقوق جهانشمول انسان شامل اعضاى حزب هم است. کسى که با توسل به جناح سياسى حق انسان را محدود و مشروط ميکند چه بايد خواند؟ کسى که آشکارا جعليات تحويل ملت ميدهد را چه بايد ناميد؟ آيا فردا ميتوانند بدون خجالت در چشم کسانى که باورشان کرده اند نگاه کنند و بگويند دروغ نگفته اند تنها ماجرا را بشيوه انقلابى چرب کرده اند؟

 

بايد به رفيق اصغر توضيح داده شود که اگر هم در اين دادگاه پيروز شود، فردا همين تشکيلات از او خواهد پرسيد حزب کمونيست کارگرى کجا ميرود؟ چرا حزب پاسيو است؟ چرا نشريه اش را کسى نميخواند چرا نفوذش در بيرون کم ميشود؟ چسب درونى و مبناى وحدتش چيست؟ انقلابى که در راه است چگونه موجودى است؟ و با اختلاف بعدى چگونه برخورد ميکنيد؟

 

و متوجه ميشويد که مشکل اين است که رفيق اصغر بعنوان رئيس هيات دبيران اين حزب کوچکترين ايده اى در جواب اين سوالات ندارد. حکمت اين محاکمه اين است که همين واقعيت را پنهان کند. "منفعت حزب" مساوى "منفعت رهبرى حزب" است و "رهبرى حزب" مساوى ايشان و هم جناحى هايشان در مى آيد و در نتيجه منفعت ايشان به اسم منفعت حزب حکم ميکند کس ديگرى محکوم شود. زورمان به تعداد زيادى نميرسد يک نفر را سيبل کنيم و چه کسى مناسب تر از کورش مدرسى؟

 

در تاريخ به روايت اين رفقا، زمانى  نه چندان دور اصلا بلوک نداشتيم بعد يک بلوک پيدا کرديم که شامل "کميته کردستان" بود، بعدا حول و حوش کنگره "ناغافل" دو بلوک چپ و راست کشف شدند، بعد در نامه مشترک اعلام شد که چپ و راست نداريم اصلا هرکس حول و حواش کنگره به کسى گفته که دو بلوک چپ و راست داريم دروغ گفته است و حالا که اسناد منتشر ميشوند  و معلوم ميشود اين داستان ديگر خريدارى نخواهد داشت، اگر مزاج آتشين رفقا محمد آسنگران و سياوش دانشور اجازه بدهد، سناريو تازه اى بايد ساخت. سناريو اين است که، دوباره، اصلا بلوک نداريم اما يک "مشرک" پيدا شده که همه بايد از او "تبرى جويند".

 

رفقا

اين حزب کمونيست کارگرى ايران است. بالاخره بعد از همه اين نمايش ها بايد به کادرهاى اين حزب توضيح داد که تئورى انسجام اين حزب چيست؟ و مسئوليت هايتان بعنوان ليدر و رئيس هيات دبيران کدام است؟ باشد قبول ميکنم وقتى من ليدر بودم مسئول همه مشکلات معرفى شوم اما نميشود وقتى شما ليدر و رئيس هيات دبيران و دفتر سياسى باشيد بازهم من مسئول همه مشکلات باشم! سرتان را بالابگيريد و مسئوليت کارها و اشتباهتتان را برعهده بگيريد. توضيح دهيد بعنوان ليدر، عضو دفتر سياسى و رئيس هيات دبيران چرا حزب را به اينجا کشانديد؟

 

قبول کنيد حزب و جامعه حول مسائلى مهمترى از کورش و اصغر ميگردد و پاى مسائل مهمترى در ميان است. و بعد از اينکه گرد و خاک ها خوابيد متوجه ميشويد که جوابى نداريد. مشکل خبث طينت نيست. مساله خط است. روش تفکر سياسى و تشکيلاتى است که در دنياى بيرون به آخر خود رسيده است کمونيسم کارگرى و حزب کمونيست کارگرى شايسته بهتر از اين است و به حق از شما توقع بيشترى دارد.

 

کورش مدرسى

22 ژوئيه 2004