محمد فتاحى ٢١ جولاى دعوا بر سر چيست؟ نوشته من اين نکات را دارد؛ - تشکر از رفيق کاظم -نظرات مشترک کومه له و رفيق محمد آسنگران - اختلاف بر سر چيست؟ ١-از ابتدا بايد تشکر کنم از رفيق کاظم نيکخواه که فرمودند اينها(يعنى ما) همانند سلطنت طلبان و مجاهدين و جناحى از جمهورى اسلامى با کمونيسم کارگرى خصومت دارند، و بعدا فرمول "گستاخى کردن" را هم در اختيار بعضيهاى ديگر امثال رفيق نسرين رمضانعلى گذاشتند تا تکرارش کنند و به آن اضافه هم بکنند؛ "کودکان ذوق زده اى که بالا و پايين ميکنند" و آنگاه رفيق محمد آسنگران را به وجد بياورند که به به، اين نوع کادرهاى حزب چه جوابهاى محکمى به رفقاى طرف مقابل شان در درون اين حزب ميدهند! کسى که ميخواهد بداند اين سبک به درد چى ميخورد، بايد فکر کند به اينکه پس چگونه و با کدامين روش بايد به کادر حزب قبولاند که نصف کميته مرکزى اين حزب دشمن انقلاب و کارگر و کمونيسم و کمونيسم کارگرى اند؟ به غير از اين روش شرافتا روش ديگرى از اين "هواداران کارگران" در صف حزب انتظار ميرود؟ اگر چنين نکنند، حقيقتا از شما مى پرسم پس چگونه بحث کنند؟ هر آدم منصفى لحظه اى از صفحه کامپيوترش دور شود و در خلوت خود به چهره هاى اين صف طويل "مخالفين و دشمنان انقلاب" فکر کند، من از شما مى پرسم چه حالى بهش دست ميدهد؟! آفرين به اينهمه ابتکار! خوشا به حال شما به خاطر اينهمه خلاقيت! و خوشا به حال اينها که با نوشته هاى اين چنينى به وجد ميايند. واقعا گل کاشتيد، آفرين رفقاى من! - نظرات مشترک رفيق محمد آسنگران و کومه له! رفيق آسنگران در نوشته اش در نقد ما ميگويد از نظر اينها سياست و تاکتيک کمونيستى و کارگرى و سازماندهى مردم و غيره و غيره هم دردسرآفرين و کارى اضافى است، اينها به سازش و بند و بست فکر ميکنند نه به انقلاب! در کنار اينها بخشى از ما را تلويحا به ناسيوناليسم کرد مى چسباند! آقاى محمد نبوى از کميته مرکزى کومه له در مقالاتش(در سايت حزب کمونيست ايران هست) به تاريخ آوريل امسال، گرايشات درون حزب ما را بعداز کنگره اينگونه تعريف ميکند؛ "گرايش طرفداران فعاليت کارگرى" که ميگويد در درون حزب پيشى گرفته اند، و "طرفداران دمکراسى خواهى و صرفا سکولارطلبى"، که از نظر ايشان مخالف فعاليت در درون کارگران اند. در ضمن اظهار اميدوارى کرده است که به دنبال اين تغييرات در تناسب قواى جناحهاى درون حزب، "گرايش هواداران فعاليت کارگرى" در رفتارشان تجديد نظر کنند! قبل از اينهم رهبرى شان شفاها آرزو کرده بودند که جناح مورد نظر آنها پيروز شود چون منطقى تر و زمينى ترند، حزب حزب نميکنند و به شوراها و کارگران متکى شده اند. رفيق آسنگران ميتواند نقل قول شفاهى مرا ناديده بگيرد و تکذيبش کند. ميتواند خودش تلفن بردارد و نظرات شان را بخواهد. يا ميتواند به همين نوشته هاى کتبى شان اتکا کند. دوره اختلافات درون کومه له در چند سال قبل، ما از جناح چپ آنها دفاع کرديم و عليه جناح راست شان ايستاديم. به نظر ميرسد احساس ميکنند نوبت آنهاست که از گرايش نزديک به خود در درون حزب کمونيست کارگرى دفاع کنند! من منتظرم محمد آسنگران و آنها که مثل او فکر ميکنند به کومه له جواب دهند تا در شماره ٤ نشريه پاسخ چاپش کنم! اين را جدى ميگويم، کسى دستش را بلند کند و جلو بيايد! رفيق آسنگران ميگويد که کمونيسم در سطح سراسرى براى جناح مقابل او جايى ندارد، همه اش به کردستان چسپيده است! رفيق عزيز من! در يکسال گذشته دو واقعه مهم در ايران روى داده است؛ يکى ١٨ خرداد سال گذشته بود يکى زلزله. شعار آزادى و برابرى و تاکتيک کنترول محلات را ميدانيد کسى طرح کرد که از نظر شما به سلطنت طلبان نزديکى دارد؟ ميدانى در غياب اين شعار چگونه به سلطنت طلبان و شعار رفراندوم شان باخته بوديم؟ ميدانى در غياب شعار توده گير شده فعلى، با سر به زمين خورده بوديم؟ چرا مثل بقيه چپ سنتى انتقاد نميکنى که با اين شعار کورش، انقلاب و سوسياليسم و حکومت کارگرى به حاشيه رانده شده است؟ حقيقتا ميتوانيد کمى به ادعاها و نظرات کومه له اى ات فکر کنيد و بعدا قضاوت کنيد؟ واقعا دوم زلزله بود. سياست کورش سازماندهى کميته هاى امداد بود که در صورت اتخاذش توسط حزب، مثل شعار آزادى و برابرى ميگرفت و سرتاسر آن جامعه به زلزله افتاده را پشت خود سازمان ميداديم. به جاى اين کار، به سياست شعار دادن و تبليغات و آژيتاسيونهاى توخالى پرداختيم و هيچ، ميگويم مطلقا هيچ درو کرديم! اين سياستها متد کسى است که فقط به تجارب کردستان مى چسبد، و سياستهاى شما آنى است که خيلى سراسرى ميانديشد! جان من رفيق آسنگران به ادعاهاى خود نمى خنديد؟ -اختلاف بر سر چيست؟ محمد آسنگران و امثال رفيق على جوادى در کنگره کمپين راه انداختند تا امثال مظفر محمدى، عبداﷲ دارابى، مجيد حسينى، رحمان حسين زاده، حمه سور و... را به اتهام مخالفت شان با انقلاب از کميته مرکزى حذف کنند. امروز هر کس که از پيش قسم نخورده باشد که جناحى فکر کند، متوجه ميشود که هيچکدام از اين رفقا در مباحث مورد اشاره، به درست يا به غلط، با رفيق کورش همنظر نبودند. همين مسئله کافى است تا به همه نشان دهد که اختلافات درون ما از اين مايه نميگيرد که نظرات مورد بحث چى بود. گذاشتن آن زمان اين رفقا در کنار کورش به عنوان همنظر، به سادگى فقط يک تحريف بود. تحريف براى امر ديگرى، تحريف براى هدف ديگرى، تحريف براى پيشبرد سياست ديگرى. از تمام مباحث گذشته متوجه ميشويم که در دو مورد دفترسياسى و کميته مرکزى دو تا جناح شده است؛ يکى زمان انتخاب ليدر، ديگرى زمان بحث سر حزب و قدرت سياسى، و قدرت به دست شوراها يا حزب؟ در جريان تعيين ليدر، جناحى از رهبرى کسى را لايق نميديد. در جريان بحث حزب و قدرت سياسى هم سياه روى کاغذ نوشته شد که بحث حزب و قدرت سياسى براى روحيه بود، بعدا رفيق حميد حرفش را عوض کرد و گفت اين بحث کتبى نشده است، بعدا هم گفت کتبيها براى او و شفاهيها براى ما! به غيراز اين دو بحث اساسى، هيچ مسئله مشترکى مطلقا بين جناحها نيست. حالا هر کسى ميتواند برود، گردوخاک به پا شده اين رفقا را کنار بزند و ببيند. اختلاف بر سر چيست؟ ما ميگوييم در حزب بعداز نادر چند نظره شدن حزب طبيعى است، در دوره نادر ما يک حزب غيرعادى و استثنايى بوديم. نابغه اى بود که همه ما را به دور خود متحد ميکرد، خودش به تنهايى سياست بود، متد بود، برنامه بود، گرايش اجتماعى بود، و يک ترند در چپ دنيا. در غيبت اين انسان عظيم، اتحاد ما حول تک تک سياستها و مواضع غير ممکن است. کسى قادر نيست همه را پشت مواضع خود متحد کند. در مقابل اين سناريو که هر روز با يک اختلاف نظرى دو دسته و چند دسته شويم و پروسه انشقاق چپ سنتى را طى کنيم، در کنار هم، عليرغم نظرات متفاوت، در عمل حول سياست حزب و قدرت سياسى، برنامه و سياستهاى بنيادى حزب متحد شويم و حزب را نگهداريم و قدرتى شويم. در مقابل اين نظر و سياست، خط و نگرشى هم هست که از نظر من قبل از همه امثال محمد آسنگران و على جوادى و اطرافيان شان نمايندگى ميکنند، و در عمل به سياست رفيق حميد هم تبديل شده است. اگر اين خط ميگرفت در مقطع کنگره نصف کميته مرکزى را بيرون ميانداختند، با همين سياست مهرنوش موسوى را چون در يک موضعگيرى با آنها همنظر نبود کنارش گذاشتند، حالا هم اگر بتوانند رئيس دفتر سياسى، دبير سازمان جوانان، دبير کميته داخل کشور، دبير کميته کردستان، مسئول خزانه دارى مرکزى و خيليهاى ديگر را از پست هايشان برکنار ميکنند! اين سياست تشکيلاتى، تابعى از آن سياست چپ سنتى است که به جاى گرايشات اجتماعى، افراد، مردم و جامعه را به مواضع فکرى تقسيم بندى ميکند. در اين سيستم، هر کس موضعش با تو متفاوت بود فورا بورژوا، کافر، ضدانقلاب و... ميشود. اين سياست بود که اگر با تصميم مسئولانه رفيق کورش نبود کنگره را به دو کنگره تقسيم ميکرد و از حزب معلوم نبود چى ميماند. سياست ما اين است که سنت چپ حاشيه اى را پيشه نکنيم که هر روز در بين خود انقلاب کنيم و ضدانقلابيون و ضدکمونيستها را بر مبناى مواضع شان کشف کنيم تا اخراج شوند. سنت مقابل گوشش به اينها بدهکار نيست، آدمها يا کمونيست هستند يا بورژوا، يا انقلابى اند يا ضدانقلابى، يا هوادار کارگرانند يا مخالف کارگران. هر روز هر کسى نظر ديگرى داشت، کافر و ضدانقلابى و... است. تاريخ تصفيه هاى احزاب اين سنت به خاطر اختلاف "نظرات" از جنس اين سنت است. سياست چسباندن طرف مقابل به سلطنت طلبان و مجاهدين و جمهورى اسلامى و هرچه جانور "خوشنام" ديگر است، براى اين است تا توجيه کنند که اين حزب نميتواند اينها را در خود نگهدارد، بايد بروند! اين سياست کور خوانده است! ميگويم اين سياست، نه هيچ رفيقى، نه احدى! اين حزب قبل از اينکه مال اين و آن باشد متعلق به همه است. اين حزب به انقلابى و ضدانقلابى تقسيم نشده است، به هواداران کارگران و مخالفين کارگران تقسيم نشده است، کسى که اينگونه فکر ميکند تشريف ببرد سرنوشت خود را با هذيانهايش تعيين کند، اين حزب از آن همه ماست، و ما همگى لايق ترين صاحبان اين حزبيم! اين سياست به خاطر اخلاق ما نيست، به خاطر اين است که به قدرت همه نياز هست براى جلورفتن. زنده باد حزب کمونيست کارگرى! زنده باد همه ما! همينجا از رفقا کاظم و على جوادى ميخواهم نامه هاى قبلى مرا در مورد اختلافات در حزب و در تلويزيون را پخش کنند. اين نامه ها را دوباره برايتان ميل ميکنم. |