محسن ابراهيمى ١٩ جولاى ٢٠٠٤، ٢٩ تير ١٣٨٣ در باره اختلافات درونى حزب کمونيست کارگرى در حاشيه سمينار مرکزى رفيق کورش مدرسى (بخش اول) سمينار کورش دو بخش داشت. سمينار اول ارزيابى تاريخى از اختلافات درونى حزب بود و سمينار دوم ارزيابى سياسى از اين اختلافات. سمينار اول، يک گزارش کرونولوژيک بود که قرار بود اختلافات سياسى درون حزب را در متن تاريخى اش قرار دهد. سمينار دوم، ارزيابى سياسى بود که قرار بود در آن متن تاريخى، مضمون سياسى اختلافات را روشن تر کند. در اين بخش نوشته، من روى سمينار اول تمرکز خواهم کرد. در اين شکى نيست که نميتوان به هيچ تاريخى بيطرف نگاه کرد. مخصوصا اگر راوى خودش در ساختن آن تاريخ نقش فعال داشته باشد. کورش هم، چنين ادعايى نداشت که ميخواهد گزارشگر بيطرف تاريخ چند سال گذشته حزب باشد. اما روايت جانبدارانه تاريخ، اين خطر را دارد که راوى خودش را مرکز ثقل حقيقت فرض کند. هر جايى حقيقت با خود فرد در تناقض بيافتد، راوى خودش را انتخاب کند و حقيقت پايمال شود. در کرونولوژى کورش، اين تناقض و اين انتخاب بارها ديده ميشود. در اين سمينار، کورش تلاش ميکند اين تصوير را از دو سوى اختلاف بدهد: دو صف در مقابل هم قرار گرفته اند. صف اول که کورش نمايندگى اش ميکند پاش در زمين است، استراتژى براى تصرف قدرت سياسى دارد، اهل تحزب سياسى است، با پرنسيب است، مقررات و اصول سرش ميشود، ميخواهد حزب را در خط منصور حکمت نگاه دارد، انسجام و وحدت حزب را ميخواهد، فرقه گرا نيست، محفل باز نيست، سنتى نيست، ميخواهد قطار حزب را بعد از درگذشت منصور حکمت در مسيرش نگاهدارد، تلاش ميکند حزب به دنياى واقعى قدم بگذارد، و در يک کلمه صفى است از آدمهاى استخوان خورد کرده استراتژيست منسجم با پرنسيپ. طرف مقابل اين جدال، تماما از کاراکتر سياسى صف اول تهى است. صفى است از آدمهاى مريخى، پادرهوا، بى استراتژى، لاقيد در قبال وحدت و انسجام حزب، فرقه گرا، ايدئولوژيک، محفل باز و ... اين صف نميفهد تمرکز حزب مهم است، ميخواهد به رهبرى حزب حالت کامپيوترى بدهد، آژيتاسيون شخصى اخلاقى ميکند، در ميانش آدمهاى خشکه مذهب و پاپوش دوز وجود دارد، راه نجات حزب را در تصفيه ايدئولوژيک جستجو ميکند، منتقدين را مجبور ميکند از خودشان انتقاد کنند و تکفير نامه بنويسند و ... اين ادعاى بزرگى است. بايد به اين پوست و گوشت داد. بايد اين را تبديل به حقيقت کرد. بايد تاريخ حزب را مطابق اين تصوير بازنويسى کرد. بايد تاريخى "جانبدار" نوشت. بايد مقاطعى را کم رنگ کرد. مقاطعى را پررنگ کرد. مقاطعى را اصلا ناديده گرفت. اتفاقاتى را برجسته کرد. اتفاقاتى را از قلم انداخت. بايد تاريخى وارونه نوشت. بايد اين تاريخ را آنقدر وارونه کرد که شنونده اصلا باورش نشود که ميتوان اينقدر حقايق را وارونه کرد! رفيق کورش عزيز، اين صاف و ساده نميگيرد. ما جزو اين تاريخ هستيم، زنده هستيم، در تمام لحظاتش دخيل بوده ايم، فعالينش را ميشناسيم، در يک سنگر بوده ايم و در کنار همه اينها، اسناد اين تاريخ زنده، به يمن پافشارى همان صف مقابل، مستقميا قابل دسترس شده اند. (در حاشيه بايد بگويم که مخصوصا بعد از شنيدن سمينار کورش بيشتر روشن شد که چقدر درست و اصولى بود که با درايت و مقاومت همين صف، قرار رفيق ايرج فرزاد براى عدم انتشار مباحث در سطح مشاورين کميته مرکزى و کادرها رد شد و بالاخره اسناد در اختيار مشاورين کميته مرکزى و کادرها قرار گرفت.) ارزيابى تاريخى کورش سه ساعت طول کشيد. و در اين سير سه ساعته تاريخى، در بعضى از ايستگاهها کورش لحظاتى بيشتر مکث نميکند. آنقدر کوتاه و سطحى و گذرا که اگر مسافر اين تاريخ خودش قبلا گذرش به آن مسير نيافتاده باشد چيزى از آن ايستگاهها دستگيرش نميشود. روى چند تا از اين ايستگاهها که کورش بسرعت رد شد و در يکى از آنها اصلا توقف نکرد من لحظاتى مکث ميکنم. پلنوم ١٨ در پلنوم ١٨ اتفاقى رخ ميدهد که بلافاصله مورد انتقاد پلنوم قرار ميگيرد. رفقا مينا احدى و شهلا دانشفر که هر دو چهره هاى شناخته شده حزب هستند و نقش فعالشان در رهبرى حزب قابل انکار نيست يکباره آنقدر رايشان پايين ميايد که از دفتر سياسى بيرون ميافتند. چرا اين اتفاق ميافتد؟ مگر در حزب اختلافى بوده است؟ آيا اين راى سياسى است؟ در فاصله پلنوم قبلى و اين پلنوم نقش اين رفقا عوض شده است؟ آيا اين يک راى بلوکى و سياسى است؟ اگر بلوکى و سياسى است چرا اين بلوک بندى سياسى علنى نيست؟ آيا قبلا براى بيرون گذاشتن اين رفقا از دفتر سياسى هماهنگى محفلى شده است؟ اگر نه، آيا يک تله پاتى راى شکنى عمل کرده است؟ از نظر پلنوم، اين حرکت يک حرکت محفلى و مغاير با سياست روباز تلقى ميشود. بازى با راى محسوب ميشود. و بطرز عجيبى در اين ارزيابى اغلب رفقاى حاضر در جلسه سهميند. اکثريت قريب به اتفاق حاضرين، از جمله کورش پشت ميکرفن قرار ميگيرند و به نقد اين حرکت دست ميزنند. اگر اين اظهار نظرات مبنا قرار بگيرند بايد به اين نتيجه رسيد که راى اين رفقا بدست موجودات نامرئى انجام گرفته است که اصلا در جلسه حاضر نبوده اند نه با راى حاضرين. در اين پلنوم، يک نمونه "درخشان" رفتار محفلى، فرقه اى و لاقيدى به سرنوشت حزب خودش را نشان ميدهد. رفتارى که به طور قطع در شکل دادن به بى اعتمادى بعدى نقش برجسته اى ايفا کرد. اما در کرونولوژى سه ساعته اش، کورش فقط با يک اشاره گذرا، آنهم به خود رويداد و نه تحليل از جايگاه آن در بلوک بندى حزب رد ميشود: يک بخش از تشکيلات، يک بخش را از دفتر سياسى بيرون مياندازد. همين؟ چرا بيرون مياندازند؟ رفتارشان فرقه اى است؟ محفلى است؟ ايدئولوژيک است؟ بازى با راى است؟ نه خير. کورش لازم نمى بيند اصلا اين سئوالات را طرح کند چه رسد به اينکه به آنها جواب بدهد! گذر سريع از اين رويداد قابل فهم است. طرح اين سئوالات و جواب دادن به آنها پاى سناريويى که در بخش اول سمينار چيده شده است را خالى ميکند. معلوم ميشود هم نظرهاى رفيق کورش بلوک بازى کرده اند، محفلى عمل کرده اند، فرقه گرايى کرده اند، منافع بلوکى را به منافع حزب ترجيح داده اند. مکث کردن در اين مقطع آدرس واقعى محفل بازى را برملا ميکند. جلسه دفتر سياسى (٢٤ و ٢٥ ژانويه ٢٠٠٤) کنگره چهار را پشت سر گذاشته ايم. قطعنامه ها و قرارهاى سياسى مهمى در اين کنگره به تصويب رسيده اند. همه، از جمله رفيق کورش، خود را متعلق به اين قطعنامه ها و قرار ها ميدانند. اين کنگره را کنگره موفق ارزيابى ميکنند. و اين جاى خوشحالى دارد. رفقا حميد تقوايى و کورش مدرسى در اين کنگره نقش مثبتى براى حفظ انسجام حزب بازى ميکنند و اين هم قابل احترام است. اما همه اينها در در جلسه ٢٤ و ٢٥ ژانويه ٢٠٠٤ عوض ميشود. رفيق کورش ادعا ميکند کنگره چهار يک کنگره کودتا بود! تعدادى از رفقا ميخواستند کنگره کودتا سازمان دهند. آنها را به عمر ايلخانى زاده تشبيه ميکند، اتهام دروغگويى به آنها ميزند، و البته با اعتراض شديد مواجه ميشود. به رفيق کورش ياد آورى ميشود که اگر کنگره چهار کنگره کودتا بود پس چگونه تا آن لحظه از آن به عنوان يک کنگره بزرگ و موفق ياد ميکرد؟ چگونه ميشود يک کنگره هم کنگره کودتا باشد و هم کنگره موفق؟ کورش در جلسه بعد حرفهايش را پس ميگيرد. اما در کرونولوژى سه ساعته، کورش از اين جلسه فقط با يک جمله رد ميشود: از آن به عنوان جلسه اى ياد ميشود که از جانب کورش تعدادى از رفقا متهم شدند ميخواستند کنگره کودتا سازمان بدهند و اين احساس تلخى بوجود مى آورد! همين؟ معلوم نيست چرا تلخ بود؟ معلوم نيست که موضع آنروز کورش در مورد کنگره چهار امروز هم مورد قبولش است يا نه؟ اگر موضعش اشتباه بوده است چرا نميگويد اشتباه بوده است؟ اگر درست بوده است چرا امروز از آن دفاع نميکند؟ گذر سريع از اين جلسه شبيه گذر سريع از جلسه پلنوم ١٨ است. تمرکز در اين جلسه، سناريوى کورش در باره دو صف خير و شر را بهم ميزند. سناريوى ساخته شده توسط کرونولوژى سه ساعته را تخريب ميکند. به همين دليل، قظار سه ساعته اى که ما را به سير و سياحت در دو سال گذشته حزب ميبرد بايد در اين ايستگاه يک ايست سريع بکند و فرصت ديدن منظره کامل را ندهد. تاريک ماندن اين جلسه به نفع تصويرى است که بخش کرونولوژى از اختلافات دو سال گذشته ساخته است. اين به تصوير کورشى که اشتباه نميکند ضربه ميزند. نبايد زياد روى اين تصوير خيره شد. حزب و جامعه در ايران رفيق منصور حکمت با بحث حزب و جامعه اش، تکان تعيين کننده اى به حزب کمونيست کارگرى داد. حزب را به "گود استخر سياسى سياست" برد. بخش اعظم کادرها و رهبرى حزب با اين بحث تکان خوردند و به يمن اين بحث ما امروز با تعداد وسيعى از کادرهاى شناخته شده حزب در سطح جهان و ايران مواجه هستيم. اين بحث، تعدادى را به شيوه ديگر تکان داد. فراريان آوريل محصول اين شيوه ديگر تکان خوردن هستند. آنها رفتند چون بحث جدى منصور حکمت جايى براى شوخى کردن با سياست راديکال کمونيستى نگذاشته بود. حميد تقوايى، سلسله بحثهايى تحت عنوان "حزب و جامعه در ايران" نوشت و بحث حزب و جامعه منصور حکمت را مشخصا به ايران بسط داد. کميته داخل حزب، تا لحظه طرح اين بحث، عليرغم تلاشهاى هميشگى و قابل ارج رفقاى مسئول اين کميته، براى مدتهاى طولانى بى استراتژى بود. بحث حميد تقوايى اين کميته را از اين سردرگمى استراتژيک در آورد. به فعاليتهاى اين کميته، آنهم در زمين واقعى جهت داد. در تاريخ نگارى کورش اين تلاش سياسى راهگشاى حميد جايى ندارد. چرا؟ وقتى در سناريوى تاريخى کورش طرف مقابل طورى تصوير شده است که پايش در زمين نيست، مريخى است، چرا بايد به اين بحث، بحثى که پاى يک کميته مهم حزبى را روى زمين واقعى سياسى ميگذارد اهميت داد؟ چرا بايد مقطعى را برجسته کرد که حميد تقوايى راهى در مقابل يک کميته مهم حزبى براى رها شدن از سردرگمى استراتژيک ميگذارد؟ اينها فقط چند نمونه از ايستگاههايى است که قطار کرونولوژيک کورش با بى اعتنايى کامل و سريعا از آنها رد ميشود و يا اصلا در آنها ايست نميکند تا به سناريوى خيالى رفيق کورش جنبه واقعى بدهند. رفيق کورش، سمينارش را با اميد و فراخوان وحدت و انسجام حزب شروع کرد و تمام کرد. براى تحقق وحدت و انسجام حزب حتما فاکتورهاى زيادترى دخيل هستند. اما، مطمئنا، دستکارى در تاريخ زنده حزب به آن کمک نميکند. اين نوشته فقط جنبه هايى از بخش اول سمينار کورش را در بر ميگيرد. بخش دوم سمينار کورش مهمتر از بخش اول است. در بخش بعدى اين نوشته به بخش دوم اين سمينار خواهم پرداخت که مشخصا به بحثهاى سياسيش مربوط است. |