على فرهنگ چند کلمه با رفقايى که بيانيه را امضا کردند رفقاى عزيزى که بيانيه ٢١ نفره را امضا کرده ايد اجازه بدهيد حرف آخرم را اول بزنم: لطفا وقت همديگر را تلف نکنيم. راهمان جداست. سياستمان در مقابل اوضاع سياسى ايران متفاوت است. متدولوژى مان در برخورد به انقلاب و حزب و قدرت گيرى با هم فرق دارد و اينها را نمى شود در يک قطعنامه حزبى در کنار هم گذاشت. اصلا با کسى که دم در ايستاده و مى خواهد برود نمى شود قطعنامه نوشت و امضا کرد. بيشتر از اين به اين حزب لطمه نزنيد. سياست شما شکست خورد. ليدر شما که کورش مدرسى بود و هست زمان خودش در مقابل گرايش چپ تسليم شد. شما به حرف منصور حکمت که گفت و نوشت که ليدر جمعى داشته باشيد گوش نکرديد. جفت پايتان را در يک کفش کرديد که حتما بايد ليدر فردى داشت و آن هم بايد کورش باشد وگرنه انقلاب و سوسياليسم شکست مى خورد. از زمان مريضى منصور حکمت اين پروژه را شروع کرديد. داشتيم مى ديديم که مى گوييد حميد از حزب دور افتاده است، نبض تشکيلات را در دست ندارد، ذهنى است، با منصور حکمت نبوده است. گفتيد که کمونيسم کارگرى، مارکسيسم انقلابى را نفى مى کند که حميد را نفى کنيد. بيشتر از اينها گفتيد و کورش را ليدر کرديد. کورش ليدر شد. تزهايش در مورد تشخيص اوضاع سياسى ايران غلط از آب درآمد. درست وقتى که مردم در خيابان بودند کورش فکر مى کرد که اين انقلاب فوريه روسيه است. گفت که انقلاب خشونت است و بايد راه مسالمت آميز پيدا کرد. گفت که دولت موقت و نافرمانى مدنى و غيره و غيره. رفقاى ديگر در مقابلش ايستادن و نقدش کردند. حرفهايش قطعنامه هاى حزب نشد. کورش ليدر واقعى اين حزب نبود. از نظر سياسى و تئوريک و اتوريته ليدر واقعى اين حزب نبود و اين در تزها و تصميم گيريها و تشخيص اوضاعش کاملا معلوم بود. وى در کنگره چهار عقب نشست. گفت که مى آيد پشت سر حميد تقوايى. مى دانست و مى دانستيد که اگر ايستادگى کنيد و علنى از همان نظرات دفاع کنيد ممکن است که راى نياوريد. (اتفاقى که به نظر مى آيد تمام زندگى سياسى خود را به آن بسته ايد. يا رهبر يا خدا حافظ!). حميد تقوايى ليدر شما نبود و نيست. شما در عالم سياست همانطور که به درست مى گوييد سازش کرديد. به حميد به خاطر سياستهايش راى نداديد بلکه به خاطر باقى ماندنتان در حزب (و صد البته در کميته مرکزى و دفتر سياسى) راى داديد. کنگره براى شما روز خوبى نبود. زمان خودش سعى کرديد تدارکاتش را از سياستهايش عمده تر نشان دهيد. آرزو مى کرديد که مى توانستيد آن را از تاريخ حزب خط بزنيد و داريد اين کار را مى کنيد. بعد از کنگره با وجود اطلاعيه مشترک و اينکه در کنار هم مى شود کار کرد و غيره نمى توانستيد شاهد پيشروى حزب تحت رهبرى حميد تقوايى باشيد. به عنوان اپوزيسيون غير رسمى در مقابل سياستهاى و قطعنامه هاى تصويب شده کنگره ايستاديد. به قطعنامه تعين بخشيدن به رهبران چپ و کمونيست به غير از رفيق اسد گلچينى الباقى با اکراه راى داديد. کورش مدرسى با وجود اينکه اعلام کرد که مى خواهد با تمام نيرو پشت حميد بيايد براى مدتى ساکت شد. هيج جا علنى از حزب و سياستهايش و رهبرى دفاع نکرد. و بالاخره بعد از مدتى تحمل نکرد و سکوت را در مصاحبه نشريه جوانان کمونيست شکست و به بهانه سياست ما در مورد زلزله زدگان حزب و ليدر و سياستهايش را رو به جامعه زير سئوال برد. در هر حال اينها عرصه هائى نبود که شما بتوانيد موفق شويد. منتظر شديد تا وقتى که مهرنوش موسوى برکنار شد و فرصت خوبى شد که جنگ شما شروع شود. جلسات دفتر سياسى به رياست کورش مدرسى، شد محل دادگاهى آذر ماجدى و على جوادى. پديده شکايت و شکايت بازى شد روش سياسى شما و ترور شخصيت شد راه آسان براى ضد حمله. شروع کرديد به سمينار گذاشتن و گفتن اينکه اين رهبرى تصرف قدرت سياسى در روى ميزش نيست. اين رهبرى تعجيل نمى کند. و وقتى جواب گرفتيد دوباره قطب بندى ها علنى تر و مقاومت ها بيشتر شد. بحثها که علنى شد معلوم بود که چقدر ناراحت و عصبى هستيد. کورش در سمينار اولش خيلى منسجمتر و با چارچوب فکرى تازه اى وارد بحث شد. معلوم شد که آن تزها و "راه حل هاى واقعى" حرفهاى کهنه دو سال پيش و "نکاتى براى بحث" نبوده بلکه متدولوژى وى در برخورد به اوضاع سياسى ايران است. وقتى جواب گرفت و به عنوان نظرات راست مورد نقد قرار گرفت فرياد زده شد که انقلاب ايدولوژيک مى کنيد. وقتى کادرهاى حزب دخالت کردند و ديديد که حرفتان را قبول ندارند بيانيه نوشتيد و تهديد به رفتن کرديد و هرچه از دهانتان در آمد به ما و حزبى که مى ماند گفتيد. رفقاى امضا کننده بيانيه ٢١ نفره شما اگر ٢١ ميلون نفر هم باشيد و تمام اين حزب را همين فردا به دست بگيرد و سر همه ما را زير آب کنيد در اين حزب مشروعيت نداريد. سياست و عملکردتان مشروعيت ندارد. فردا يک عضو جديد مى تواند با استناد به قطعنامه هايى که منصور حکمت نوشته و کنگره هايش، يخه شما را بگيرد و در مقابلتان بايستد. رفقا جاى آن "طرحهاى زمينى" و "تعجيلها" در حزب کمونيست کارگرى ايران نيست. مثل رفيق مظفر محمدى هم نگران ما نباشيد که بدون رهبران بزرگى چون شما نخواهيم توانست کارى صورت بدهيم. حتما فکرى به حال خود مى کنيم. رهبران بزرگى چون رفيق عزيزم ايرج فرزاد که از خوشحالى در پوست خود نمى گنجد که دارد ما را ترک مى کند بهتر است بروند و جنبش خود را رهبرى کنند. رفقاى عزيز، وقت ما را و خودتان را تلف نکنيد. بگذاريد ما "آهسته آهسته" و شما با "تعجيل" برويم کارمان را انجام دهيم. لطف کنيد و يک بند تعجيل هم به بيانيه تان اضافه کنيد که شما هم مثل ما شبها راحت بخوابيد. قربان شما على فرهنگ ١٩ اوت ٢٠٠٤ |