به رفيق حميد تقوايى

١- پاسخ به وحدت حزب!

حميد جان، شما چند ساعتى پس از نامه من و رفيق صلاح ايراندوست طى قرارهايى به دفتر سياسى اولتيماتوم داديد که اگر قرار شما را در مورد دادن اسناد به اعضا و مساله برگزارى کنگره بررسى نکند، آن را تصويب شده تلقى کرده و به اجرا ميگذاريد! اين پاسخ شما به نامه ما هم هست.

از اساسنامه و موازين و حرمت تشکيلاتى و حرمت رهبرى و کادرهاى حزب بگذريم، هيچوقت در خلوت خود نشسته اى، به اين کارهايت فکر کنى که دارى چکار ميکنى و اين حزب را به کجا ميبرى؟ انگار چشم بسته ميتازى و فقط يک نقطه جلو چشم دارى و آن کنگره اى است که حميد تقوايى در آن برنده ميشود و رييس حزب يک بنى و بى رقيب و بى منتقد و سرگرم کار آرام سياسى و تبليغ و ترويج ...

تو در حال حاضر اين مسير را ميروى. اينکه در اين تاخت و تاز تو و همکارانت، چند نفر زير پا له ميشوند و چه خانه هايى ويران ميشوند برايت مهم نيست.

٢- سياسى حرف بزن!اين روزها "سياسى حرف بزن" مد است. اگر اين هنوز مساله تو است نظر سياسى و آلترناتيو من را هم در نامه هايى درمورد سمينارهايتان، در مورد قطعنامه استراتژيت و در مورد نقش ليدر ... همه خوانده اند. فشار و بهانه هايت را در مورد راست ناميدن جناح مقابلتان هم شفاها و هم کتبا رد کرده ام چيزى که خودت هم در نامه مشترک آن را امضا کردى. پس از آن اتفاق جديدى نيفتاده است.

سياست يا بهتر است بگويم اتهامات شما و همفکرانت به منتقدينتان فقط خاصيت و ارزش مصرفشان در جنگ قدرت و براى تصفيه و از ميدان بدر کردن آنها است. و اين بدترين روش وسنت غير کمونيستى است که سالها است ما به رهبرى منصور حکمت عليه آن در عرصه ايدئولوژيک و سياسى و تشکيلاتى ميجنگيم.

شما توان و حوصله حزب دارى و متحد کردن و متحد نگاه داشتن آدمها را نداريد. شما غصه حفظ حرمت رهبران حزب و آدمها را نداريد. به قول خودت خندان و شادان و با پوزخند به دنيا و مافيها به همراه همفکرانت در ميان اعضاى خارج کشور ميچرخيد و راى جمع ميکنيد تا در کنگره نصف رهبرى حزب را کنار بگذارى و با خيال راحت مى خوابى.

بارها گفتم، شمشير راست که بالاى سر حزب ورهبرانش نگه داشته اى پوچ است. باور کن پوچ است. اگر مساله و مشغله ات سياست و سياسى بود جواب انتقاد من به قطعنامه استراتژى ات، انتقاد من از روشهاى تشکيلاتى ات در نامه هاى بيش از ٢ ماه قبل (٣-٦-٢٠٠٤) را ميدادى.

اگر دلت به حال سياست حزب ميسوخت و ميسوزد قبل از هر اتهامى ميامدى و بحث را ميبردى سر جاى واقعيش. قطعنامه استراتژى ات کجا رفت؟

حميد جان اگر ذره اى انصاف به خرج بدهيد، هر ايرادى به اين و آن گوشه نظر کورش، وارد باشد مگر تاريخ ٢سال گذشته شاهد تلاشهاى کورش براى حفظ وحدت حزب نبوده است؟ قبل از کنگره ٤، در کنگره ٤، در واگذارى ليدرى به شما و ... حتى براى رييس دفتر سياسى هم به او راى نداديد. تلاش شما براى بى اتوريته کردن، حاشيه اى کردن و متهم کردنش به راست و غيره جواب شما به تلاشهاى او بود. انصافا اينطور هست يا نه؟

٣- بحث راست

قبل از هر چيز شمشير راست بر بالاى سر هر کس به حميد تقوايى و جناحش انتقاد کند ميچرخد. فکر نميکنم تير راست و چپى که در کمان داريد و به اينور و آنور پرت ميکنيد به من زخمى بزند. بنابراين کلمات زير را نه براى دفاع از خود بلکه براى گرفتن اين شمشير از دست شما ميگويم.

کورش در ٢٤ اوت بحث کرده و حالا مکتوب است. تو به اين بحث ملاحظات کوچکى داشتى، همين. ٤ روز بعد يعنى ٢٨ اوت کورش بر اساس بحث فوق و ملاحظات مطرح شده از هر سو تزهايى مطرح کرده است. اين جهت گيريها را هنوز هم ميتوان در عرصه هاى مختلف فعاليت حزب معنى کرد.

اگر حرف و بحثى هست در اين رابطه بگوييد. و الا اين چه روش و متدى است که دو کلمه حجاريان و دولت موقت را بردارى و در بوق کنى که اى واى راست آمد و انقلاب و سوسياليسم بر باد رفت. و بر اساس ادعاها و رقابتها و غرض ورزيهاى شخصى فراخوان کنگره و حذف نصف اعضاى کميته مرکزى و بهترين رهبران حزب و جامعه را در دستور بگذارى. معنى اين کار چيست؟

٤- بيانيه ٢١ نفر

در نامه من و رفيق صلاح، گفتيم که اين بيانيه وحدت نيست و در جهت انشعاب است.

اما در عين حال ميفهمم که اين بيانيه و اساسا جمع شدن ٢١ نفر از اعضاى کميته مرکزى و رهبرى حزب دور هم خود يکنوع سنگر بندى در مقابل تعرضى است که جناح تو به آن دست زده اند. شما در مقابل اختلاف سياسى که همين جمع بارها مطرح کرده اند، يک ترجيع بند تکرارى "راست" داريد که بى اساس است. بايد يادت مانده باشد که در پلنوم بعد از کنگره گفتم که قطعنامه ليدر و نتايج اين پلنوم هيچ تعجيلى ندارد و ما را به جلو نميبرد. به نظر و قطعنامه پيشنهادى من در اين زمينه فرصت و وقت طرح شدن نداديد.

اين جمع ٢١ نفره و بيانيه آنها نتيجه دست رد به سينه آنها زدن، تهديد کردن به اخراج وتصفيه، متهم کردن به کميته کردستان و کردها و محلى گراها، تلاش براى حذف آنها از طريق راى اعضاى خارج کشور، آنهم با توسل به عقبمانده ترين شيوه هاى محفلى و امتياز دهى... است. اينها را مجبور کرده ايد سنگر بگيرند.

تبيين اين جمع از روشهاى جناح مقابل هر چه باشد و با هر ايسمى توضيح داده شود اهميتى ندارد و ميتوان بحث کرد، اما تقاضاى اين ٢١ نفر در اساس براى حفظ وحدت حزب و تبديل حزب به حزبى با اصول و پرنسيپهاى کمونيستى و داراى ضوابط و مقرراتى که همه بتوانند آزادانه اظهار نظر کنند بدون ترس از اينکه مبادا تکفير و مورد تصفيه و تزکيه ايدئولوژيک قرار بگيرند. حزبى که بر اساس سياستهاى مصوب، متحد شده و عمل ميکند. کجاى اين تقاضا ايراد دارد؟

٥- پلنوم

مخالفت شما با پلنوم نه تنها زير پانهادن ضوابط و پرنيسپهاى حزب، بى حرمت کردن نهادهاى حزب و دور زدن آن بلکه انحلال طلبى است. ميگوييد جناحى در پلنوم اکثريت دارد، پس پلنوم ارزش ندارد و ما شما را به کنگره ميبريم که در آنجا اکثريتيم و شما را کنار ميگذاريم! اين راى شمارى و تلاش براى حذف و از ميدان بدر کردن منتقدين و يا مخالفين همديگر محکوم است.

پلنوم براى من و شايد خيليهاى ديگر جايى است که ميتوان در آن حرف زد و به توافق رسيد و عليرغم هر تبيين اين و آن از همديگر، وحدت حزب را حول مصوبات حفظ کرد. يک حزب سياسى با اصول و موازين و پرنسيپهاى کمونيستى و يک حزب از افراد آزاد انديش و رهبرانى که قدر همديگر را ميدانند و ميفهمند که بدون همديگر پيروزى ممکن نيست.

تلاش براى حذف نصف رهبرى حزب کارى انحلال طلبانه و خودخواهانه است که يک سر سوزن با کمونيسم کارگرى و منصور حکمت و روشهاى او خوانايى ندارد و کاملا عليه آن است. کسانى که خود را جاى منصور حکمت در جداييهاى قبلى، و اکثريت کادر رهبرى مورد اتکاى منصور حکمت را جاى کومه له قديم ميگذارند، دچار بى درايتى محض اند. اين روشى کاملا غير کمونيستى، جاه طلبانه و ماجراجويانه است. اين رهبران که مورد تهديد حذف در کنگره قرار گرفته اند، نه کميته کردستان، نه کردهاى داخل حزب و يا خارج کشور، نه محلى گراها، بلکه از محبوبترين و سرشناس ترين رهبران جنبش کمونيستى و کارگرى ايران و حتى منطقه اند. اينها با بورژوازى ايران و منطقه جنگيده اند و تحت هيچ فشار و جناياتشان سر فرود نياورده و تسليم نشده اند. اينها انقلابيون انقلاب بهمن، دفاع از کمونيسم در مقابل ناسيوناليسم در ايران و کردستان و منطقه اند...

اينها بخش بزرگى از رهبران اجتماعى اند که بدون انها کمونيسم کارگرى و قدرت سياسى پادرهوا است. اينها نقطه قوت کمونيسم کارگرى منصور حکمت بوده و هستند، جدا کردن اينها از پيکره حزب حکم مرگ حزب است. بدون اينها حزب به حاشيه جامعه ميافتد. اين محکوم کردن هر دو طرف به فنا است.

کسى که فکر ميکند اين شخصيتها و رهبران اجتماعى را کنار مياندازد و خودش حزب منصور حکمت ميماند و صاحب ايران ميشود، دچار يک جاه طلبى کودکانه است. صميمانه و شرافتمندانه ميگويم، اگر اين کار ممکن بود من شخصا ميرفتم و بقيه عمرم را استراحت ميکردم. اما اين واقعيت تلخ به من ميگويد که اين کار از عهده جناحهاى منشعب از حزب منصور حکمت بر نمى ايد. مهم نيست چه جناحى نام اين حزب را يدک ميکشد و کدام بيشتر خود را به منصور حکمت منتسب مى کند، اما شانس پيروزى و کسب قدرت نزديک به صفر است.

٦- چکار بايد کرد؟

ظاهرا طرح خود اين سوال، که چکار بايد کرد خود بى پايه به نظر ميرسد. شما تصميمتان را گرفته ايد که اعضا را به کنگره بکشانيد و با منتقدينتان تصفيه حساب تشکيلاتى بکنيد. تازه نميدانم چرا فکر ميکنيد اين کار ممکن است و شما حتما اکثريت ميشويد؟ حتى اگر کنگره اى هم برپا کنيد و به فرض اينکه ه دو جناح در آن شرکت کنند، تا آنوقت معلوم نيست نمايندگان کنگره مثل تو فکر کنند و راى به انحلال طلبى شما بدهند. اما هر چه هست و نتيجه هر چه باشد، اين تلاشى صميمانه براى حفظ وحدت حزب نيست. بشدت مخرب و انحلال طلبى است.

ممکن است بگوييد چرا انحلال طلبى؟ اختلاف داريم و با هم نميسازيم و هر کس راه خود را برود. من حزب را يک کاسه ميکنم (يک بنى) و خودم رهبرش ميشوم و تو هم عضو حزب بمان و کارت را بکن!

کاش به اين سادگى بود. انصافا حميد، تو با اين شيرين کاريهايت، با اين درايت سياسى ات، با آن بى افقى سياسى و استراتژى ات، با آن روشهاى تشکيلاتى و اداره کردن حزب، ادعايتان براى رهبرى حزب بزرگ منصور حکمت و خط او و رهبرى حزب آدمهاى بزرگ، پوچ نيست؟! شمايى که نشان داده ايد هيچ گوش شنوايى نداريد، ظرفيت چلنج شدن نداريد، دنبال بهانه ايد، جنجال راه مياندازيد و ماجراجويى ميکنيد!

خودت بنشين و کلاهت را قاضى کن و فکر کن، ليدرى که حتى در يک حزب بورژوايى در يک مدت کوتاه بجاى حفظ وحدت حزب، هنرش دوشقه کردن آن و افتادن به دام جناحى که به بهانه هاى واهى نصف کميته مرکزى و رهبرى حزب را ميخواهد حذف کند، مدال پيروزى و افتخار ميگيرد، يا پايين ميايد تا حزبش متحد بماند؟!

شما با استراتژى اى که نداريد و صرفا با انقلاب، انقلاب کردنتان و با اين روشهاى تشکيلاتى به شدت مخرب و انحلال طلبانه تنها آينده کمونيسم کارگرى و همه ما را به مخاطره انداخته ايد. نميدانم اين چه نفع شخصى براى تو و همکارانت در بر دارد؟!

اينکه ميبينى حزبى دارد بر باد ميرود و شب راحت ميخوابى، انصافا، دليل منطقى و زمينى اش اين نيست که تو کمتر از هر کسى براى ساختن اين حزب، کار کردن برايش، اداره اش، پيشبردش، سياستگزاريش، حفظ وحدتش، خون دل خوردى، رنج بردى و زحمت کشيدى؟!

تو حق دارى متوجه نباشى و ککت نگزد و به حرف کسى گوش نکنى و ندانى که چه اتفاقى دارد ميافتد. شايد فکر ميکنى اگر منصور حکمت خودش و قلمش رفت و يک حزب به اين بزرگى درست کرد تو چرا نتوانى با نصف اين حزب همان کارى را که او کرد بکنى! واقعا تو و همفکرهايت اينطور فکر ميکنيد؟ کاش ميتوانستيد، اما قاطعانه و صميمانه به شما ميگويم که با اين کارتان شانس بزرگ زندگى خودتان و ما و مردم ايران را از همه مان ميگيريد. اين خطا را تاريخ بر شما نميبخشد!

منصور حکمت نگران اين بود که پتو از روى کسى نيفتد! و تو آگاهانه يا ناآگاهانه، حزب تنها اميد بشريت را متلاشى ميکنى و به قول خودت با لبخند رضايت به رختخواب ميروى و فردايش ميروى دنبال کارت که گويا کار حزب است. اين خودفريبى محض است.

و سرانجام و براى آخرين بار ميخواهم که در طول اين ٢ سال براى يک بار هم شده به حرف ما، به حرف منتقدينت، به حرف نصف کميته مرکزى اين حزب گوش کن، فکر کن، گوشهايت را باز کن و ما را درياب. من اين تقاضا را يکبار ديگر درتاريخ ٣-٦ درنامه انتقاد از روشهاى شما، کردم. "در آخر اين يادداشت پاراگرافى ازآن نامه را مى آورم"

اکنون اگر هنوز يک فرصت ولو کوچک جلو روى تو و همکارانت و يا همه مان مانده باشد، به آن فکر کنيد و:

بياييد اين بحثهاى پوچ راست و چپ را کنار بگذاريد.

بياييد، اين سمينارها و جلسات پالتاکى و گشت زنى و راى جمع کردن وتومار گرفتنها را تعطيل کنيد.

بياييد تهديد کنگره فوق العاده و اکثريت هستم و تو را مياندازم را کنار بگذاريد.

بياييد، سه هفته فرصت و شانس فکر کردن در فضايى سالم و رلاکس به اين حزب بدهيد تا با هم به پلنوم برويم. پلنوم جاى اکثريت قاطع رهبرى و کادرهاى حزب است. اگر اينها کارى نتوانند بکنند، اين حزب رفته است. به پلنوم برويم و حرفهايمان را بزنيم. اصول سازمانى و هر ضوابط و مقررات جديدى لازم است جلو رو بگذاريم و هر قطعنامه و پيش نهادى را مورد بررسى قرار دهيم.

بياييد حتى اگر در اين پلنوم به توافق نرسيديم و لازم شد اقليت و اکثريتى باشد و يا فراکسيونى تشکيل شود و يا حتى اگر در بدبختانه ترين حالت انشعابى بشود، حد اقل در فضايى سالم و بدون گرد و خاک و بدون پايمال شدن بيشتر حرمت انسانها اتفاق بيفتد.

بياييد شانس در کنار هم ايستادن حتى در دو حزب را از هم نگيرم. چون ظاهرا تهديدات بيشتر و آبرو بردنهاى بيشتر از همديگر به بعد از انشعاب محول ميشود...

بياييد يک حزب سياسى، متمدن، روشنبين و انساندوست و متحد بمانيم. براى کنگره دير نميشود. اين تنها شانس پيروزى ما است. مظفر محمدى ١٨-٨

٭٭٭٭٭

پاراگرافى از نامه ٣-٦ من در مورد نقش ليدر :

"...مساله مهم ديگر اينه که حميد به نقطه قوتهاى حزب بى تفاوتى و بى توجهى نشان ميدهد و اين براى حزب قدرت به شدت زيانبار و مرگباره. متاسفانه کميته قدرتمند حزب در کردستان که نشانه و نمونه قدرت حزب در ايران است با اين حرفها به عنوان نقطه ضعف نشان داده ميشود و کم مانده به عنوان سد راه سازماندهى و رهبرى انقلاب معرفى شود!

سنندج اگر مال ما باشد که بايد باشد، به خاطر استقرار خودمختارى در کردستان نيست. بلکه سنگرى است براى تقويت کمونيسم و انقلاب و حزب در سراسر ايران. اين کم است؟ ليدر حزبى که حتى يک سر سوزن اين موقعيت حزب را در اين منطقه دست کم بگيرد به اشتباه بزرگ سياسى دچار شده و ضرر بزرگى به حزب ميزند. دو قطبى کردستان، ايران و يا ازکوه رفتن و انقلاب، نداريم. اين خطاى فاحشى است. بايد جلوش را گرفت و بايد به همان مسيرى انداخت که منصور حکمت انداخته بود و مايه دلگرمى و خوشحاليش بود. من از حميد ميخواهم جايگاه واقعى اين بخش حزب (کميته کردستان) را که نقطه قدرت بزرگ حزبه دريابد و به آن پشت نکند! در کنار ما بايستد و به عنوان ليدر حزب کارهاى بزرگى را که تا حالا شده و باز در دستور داريم تاييد و تقويت کند و ارزش و قرب و احترامش را نگه دارد و به کل حزب، آنجاييکه اين نقطه قوت خدشه دار شده، برگرداند. اين کمترين توقع از اوست.من نميخواهم از سنگر کميته کردستان با حميد و ديگران حرف بزنم. بلکه به عنوان عضوى از کميته مرکزى حزبى حرف ميزنم که ميخواهد و بايد در راس انقلاب براى کسب قدرت قرار بگيرد. و اين وقتى امکان پذير است که در کنار هم باشيم و الا با اين روند کنونى شکست روى شاخ همه مان است. فقط با هم شانس پيروز شدن داريم. اين شانس را از همديگر نگيريم. اين دريچه را کور نکنيم. به حرفهاى همديگر به دقت گوش کنيم، همديگر را تکميل کنيم. قرب و منزلت و احترام همديگر را نگه داريم. به قول منصور حکمت به ايستادن در کنار همديگر افتخار کنيم و اين را به همه نشان بديم. رفقا! تعجب نکنيد اگر بيشتر حرفهايم رو به حميد است. آخر او ليدر اين حزب و على القاعده محور وحدت حزبه. متاسفانه فضا طورى است و حميد خودش را در موقعيتى قرار داده که من بايد بهش بگم خواهش ميکنم يکسان و برابر در کنار همه ما باش. يکجانبه نشو. تمام حزب را ببين، ما حميد را ليدر حزب کرديم. به ايستادن در کنارش افتخار کرديم. انتظار داريم به عنوان ليدر، وحدت اين حزب مساله اول و اصليش باشد. همانطوريکه مساله اول همه ما است. تقويت اين حزب و حرمت رهبرى و کادرهايش مساله و مشغله دايميش باشد. راه ديگرى اگر هست فنا دادن حزبه و ما با اين راه نيستيم. اين نداى تنها من نيست. اين نداى ٩٩ در صد کادرهاى اين حزب و نداى جامعه در آستانه تغيير ايران است که راه نجاتش در وحدت ما و در قدرت ما است...."