رفيق نادر بکتاش شما عضو کميته مرکزى اين حزب هستيد، نه خبرنگار از: ثريا شهابى ١٦ اوت ٢٠٠٤ رفيق نادر بکتاش عزيز نامه هاى شما در مورد اختلافات و راه برون رفت از آن، صميمانه بگويم من را بسيار متعجب کرده است. هرچه فکر کردم که از کجا و تا کجاى آن را نقد کنم، هر بار کار مشکل تر و مشکل تر شد. اينکه شما آنطرف خط ايستاده ايد، يا اينطرف، موضوع اين نوشته نيست. گو اينکه بسيار برايم مهم است که تعداد هرچه بيشترى از اعضا، کميته مرکزى و اعضا حزب با نظرات من موافق باشند، اما مشکل پرداختن به نظرات شما، جايى است که شما ايستاده ايد. از اين نامه آخرى تان شروع کنم. معلوم نيست چه ميگوئيد. آنچه که بيش از هرچيز روشن است اين است که راى خود را به رفيق حميد داده ايد. اين را ميتوانستيد به همين سادگى و روشنى بدون اينهمه پيرايه عجيب و غريب، بگوئيد. اين توکل کردن بسيار مشروع است. حق شما است. اما آنچه که غير قابل قبول است سکويى است که برروى آن ايستاده ايد، و هر روز يکى را نصيحت ميکنيد. البته حميد را نصيحت ميکند و ما را با لحن بسيار زننده به راه راست هدايت ميکنيد. رفيق نادر، شما عضو کميته مرکزى اين حزب هستيد و بنا به تعريف در تعيين سرنوشت آن سهيم ايد. اتفاقى که دارد ميافتد و شما در خوب و بد آن شريک ايد، مربوط به سرنوشت کمونيسم کارگرى، حزب و شخصيت هاى آن است. چيزى که در مقابل چشمانتان ميگذرد رمانى نيست که در جريان است و شما بايد با بکار بردن زشت ترين الفاظ و القاب که در دکان هيچ عطارى هم پيدا نميشود، آن را تصوير کنيد. اين رمانى نيست که پرسناژهاى آن را به اختيار تعريف کنيد. يا تهديد کنيد که با قلم تان به جان بعضى از اين پرسناژ ها خواهيد افتاد. تازه دست آخر هم لطف کنيد و پس از مقدارى دهن کجى و شکلک درآورن نسبت به تصميم سياسى قريب نيمى از کميته مرکزى، و پس از نوشتن هجويات فراوان، بنويسيد که در چهار چوب اين حزب بمانيد. رفيق نادر من سه نامه از شما خوانده ام، جز يکى از آنها، دوتاى ديگر هجونامه است. توصيه ميکنم که َ نامه هايتا را دوباره بخوانيد. همراه سرنوشت حزب هريک از ما، قابليت هاى سياسى، فرهنگى و کمونيستى خودمان راهم داريم به نمايش ميگذرايم. همه مينويسند، اين حق هرکسى است. اما مردم از ايمان شيرعلى و مينا احدى و فرزاد محمدى انتظارى ندارند. اما از نادر بکتاش به خاطر نوشته هاى تا ديروزش چرا؟ نادر عزبزمن شخصا خيلى از الفاظ زشت و قيم مابانه ات را به حساب عصبانيت ات از اوضاع ميگذارم، اما مردم با اينها تو را قضاوت خواهند کرد. نامه بعد ات را فکر شده تر بنويس و گرنه با اين قلم عليه هرکس قلم بزنى ترديد جدى دارم که بسود او تمام نشود. براى اثبات آنچه که به ما نسبت داده اى بايد کار بسيار بيشتر، استدلال محکم تر و فکر بيشترى بکنى با ارادت ثريا شهابى |