بگذاريد اسم نگذارم در حاشيه سمينار رفيق رحمان مصطفى صابر سمينار رحمان امروز ١٥ آگوست جنبه هايى داشت که نمى توان از کنار آن گذشت: ١) نشان داد که پکج سياسى پشت بيانيه ٢١ نفر چيست. رحمان رسما حرفهاى راستى زد که تا حالا از او نشنيده بودم. يکبار ديگر معلوم شد چطور وقتى قدمى را در سياست اشتباه برداريد ميتوانيد به جاهاى بدى برسد. ٢) کمپين جديد رفقاى ٢١ را اعلام کرد. محتواى اين کمپين، بعد از «تصفيه گران و مائوئيست ها آمدند» حالا به يک کمپين اخلاقى تبديل شده است: «دروغگو ها، جاعلين، زيگزاگ زن ها و...» اين حزب را نابود کرده اند و خودشان دارند شب را راحت ميخوابند! بگذاريد ابتدا به نکته اى که به خود من گفت بپردازم. ظاهرا اين من بودم که زير نامه مشترکمان زدم. نه رحمان که زير بيانيه اى امضاء کرد که ميگويد يا پلاتفرم ما را بپذيريد يا ما ميرويم! که ميگويد کنگره فوق العاده سناريو سياه است. که رسما و علنا ميگويد که تصميم اکثريت در اين حزب را به رسميت نمى شناسد. رحمان عزيز نامه مشترک ما تلاشى براى حفظ وحدت حزب بود. شما زير اين وحدت زديد رفيق عزيز. من هنوز دارم از وحدت و يکپارچگى حزب دفاع ميکنم و انحلال طلبى شما را محکوم ميکنم. آيا وقتى نامه مشترک را با من امضاء ميکرديد صادقانه براى وحدت حزب تلاش ميکرديد؟ چه شد که در آن فاصله از تلاش براى وحدت رسما به سياست انحلال طلبانه پيوستيد. زيگزاگ؟ خير، خير بسيار بدتر از آن. بگذاريد اسم نگذارم. اما رحمان سعى کرد بگويد که پرچم ٢١ رفيق يک پرچم سياسى است و کوشيد اختلافات ما را برشمرد. هر چه بيشتر اين کار را کرد متاسفانه بيشتر نتيجه گيرى ها و مواضع راست از زبان او برآمد. ميکوشم به موارد متعددى از آن بپردازم. (اگر خواب و خستگى و کارهاى ديگر بگذارد!) حزب و قدرت سياسى اين يکى از اختلافات است. رحمان از جمله سعى کرد بگويد که حميد تقوايى حزب و قدرت سياسى را که استراتژى حزب از زمان نادر است کنار گذاشته است. بين «حزب و قدرت سياسى» و «حزب و جامعه» تقابل ايجاد کرده است. خلاصه زده است زير حزب و قدرت سياسى منصور حکمت. يا مثلا چرا نرفته مثل کوروش چهار ساعت سمينار بگذارد تا رحمان بفهمد حميد تقوايى راجع به حزب و قدرت سياسى چه ميگويد؟ اولا تا آنجا که من ميدانم حميد ميگويد نادر حزب و قدرت سياسى را بعنوان زير تيتر «حزب و جامعه، از گروه فشار تا حزب سياسى» آورده است. آيا نادر اين کار را سياه بر سفيد نکرده است؟ نوشته او مکتوب هست ميتوانيد مراجعه کنيد. ثانيا، يعنى چه «استراتژى حزب، حزب و قدرت سياسى نادر است»؟ يکى لطفا توضيح دهد. تا آنجا که من فهميدم کل بحث حزب و قدرت سياسى که در چهارچوبه حزب و جامعه قرار ميگرد بحثى بسيار فراتر و چند وجهى تر از استراتژى حزب است. آيا منظور رفقا استراتژى حزب براى تصرف قدرت سياسى در اين شرايط معين است؟ که خوب اين بحثى جداگانه است و به آن ميرسيم. حزب و قدرت سياسى که نادر طرح ميکند مافوق بحث استراتژى است، جزو تعريف و هويت يک حزب سياسى است. حزبى که بر اساس بحث هاى نادر بايد ساخته شود يعنى همواره و در همه حال دخيل در قدرت باشد و اجتماعى باشد و چهره هاى علنى داشته باشد و غيره تازه بايد برود استراتژى اش را براى اين کار و آن کار و يا در اين دوره و آن دوره تعريف کند. دوباره ميپرسم يعنى چه «حزب و قدرت سياسى نادر استراتژى حزب است»؟ اين در خوشبينانه ترين حالت جز تقليل دادن و کاريکاتور کردن بحث نادر نيست. در عالم واقعيت خاک پاشيدن بر اختلاف واقعى است که ما داريم. رفقا يک «حزب متعارف سياسى» را جايگزين حزب سياسى کمونيستى نادر کرده اند که در اين مورد در نوشته هاى ديگر اشاره کرده ام و رفقاى ديگر هم نوشته اند. ثالثا، اگر تا بحال کسى به بحث حزب و قدرت سياسى و حزب جامعه نادر چيزى اضافه کرده باشد بايد از حميد تقوايى را نام برد. ١) آنجا که ميکوشد از بحث نادر استنتاجات مشخص در شرايط سناريو سياهى عراق بگيرد. ٢) آنجا که ميکوشد استنتاجات مشخص در قبال اوضاع مشخص ايران بگيرد و رهبران عملى چپ را فرا ميخواند تا هويت اجتماعى به خود دهند، دخيل امر قدرت به معناى وسيع آن شوند. (چيزى که رفيق رحمان بطور عجيبى بحث را تقليل ميدهد و ميگويد مگر حزب و جامعه داخل و خارج داريم!) فکر کنم اين اشارات براى کسى که مخالفين خود را چنان هيستريک جاعل و تحريف گر ناميد و خود را قهرمان اخلاق ميداند، قابل تعمق باشد. شوراها و ايدئولوژى رفيق رحمان کوشش کرد نشان بدهد که طرف مقابل وقتى گفته زنده باد شوراها، تشکيل شوراها را به پيش شرط تصرف قدرت تبديل کرده است. خوب است که اسناد کتبى هست و هرکسى ميتواند مراجعه کند و ببيند که بحث حول شوراها اين نبود، و ما تاکيد داشتيم با شورا بى شورا اين حزب است که قدرت را ميگيرد. همه بحث سر دوقطبى حزب - شورا بود که رفقا ايجاد ميکردند. ما ميگفتيم ايجاد شوراها و فراخوان به تشکيل شوراها مانعى سر راه حزب نيست و اتفاقا حزب را تقويت خواهد کرد. بحث رفقا اين بود، نه اين حزب را تضعيف ميکند. رفيق رحمان که خودش بدها قرار مشابهى براى شوراها را آورد چرا امروز با آن هيجان دارد بحث را وارونه جلوه ميدهد؟ نکته ديگرى از اصغر نقل کرد که گويا وى گفته است که شورا جزو ايدئولوژى ماست. و رحمان با لحنى بسيار بد ميگويد که يعنى اصغر نمى داند ايدئولوژى ما مارکسيسم است. من نمى دانم اصغر چه گفته است. اما آيا رفيق رحمان متوجه هست چه ميگويد؟ ممکن است بفرماييد مارکسيسم چيست؟ مگر برابرى انسانها، نابودى بردگى مزدى، احترام به انسان و هزار و يک چيز ديگر جزو تعريف مارکسيسم و جزو هويت ايدئولوژيک ما نيست؟ خب وقتى به شکل حکومت ميرسد حرف مارکسيسم و حرف حکمت کدام است؟ مگر مارکس نگفت که کمون پاريس «شکل سياسى رهايى کار» را نشان داد؟ مگر جمهورى سوسياليستى شورايى نيست؟ مگر ما به سنت جنبش شورايى کارگران تعلق نداريم؟ خب آيا شورا جزو هويت و ايدئولوژى ما نيست؟ اينکه شورا ممکن است بورژوايى بشود بحث ديگرى است. خوب حزب کمونيستى هم ممکن است بورژوايى بشود. اين ها موضوعات جداگانه اى است. نکته اصلى اينست: آيا شما شکل سياسى ديگرى براى رهايى کار پيدا کرده ايد؟ اگر پيدا کرده ايد به ما بگوييد ما آنرا جزو هويت ايدئولوژيک خود ميکنيم و شما هم يک درافزوده مهم در مارکسيسم داشته باشيد. اما شما شايد منظورتان اين است که اصولا شکل سياسى رهايى کار و يا جنبش شورايى مقوله اى ايدئولوژيک نيست. آنوقت من ميپرسم اعتقاد به ضرورت حزب سياسى طبقه کارگر، دخالتگرى بر سر هر مساله مربوط به زندگى آدمها، مبارزه براى سرنگونى بورژوايى و تصرف قدرت سياسى چه؟ آيا اينها جزو هويت ايدئولژيک ما نيست؟ آيا کمونيستها هميشه مشغول همين کار نيستند؟ خب اگر اينها وجه مهمى از تعريف ايدئولوژى ماست، شورا هم يک گوشه اى از اين تعريف است. شورا و اعمال اراده مستقيم و شکل شورايى حکومت و سازمانيابى (لااقل بعد از کمون پاريس) يک گوشه اى از مارکسيسم است. ميدانيم که منصور حکمت در اين زمينه درافزوده هاى تاريخى به مارکسيسم دارد. آيا در حزبى که رفيق رحمان همين امروز وعده داد قرار است بسازند (در آخر صحبت هايش) هرکس گفت شورا جزئى از هويت ايدئولوژى ماست، فورا برچسب چپ سنتى به او خواهند زد؟ آنوقت جواب حکمت و هزار و يک نوشته اش که شورا و جنبش شورايى را جزو هويت ايدئولوژيکى ما تعريف کرده است (مثلا و فقط بعنوان يک مثال به مبانى و چشم اندازهاى حزب کمونيست کارگرى، جلد هشتم رجوع کنيد) را چه خواهند داد؟ انقلاب بطور کلى رفيق رحمان گفت که انقلاب بطور کلى را قبول ندارد. ايشان به انقلاب کارگرى اعتقاد دارد و اين انقلاب انقلاب کردن ما پوچ و بى معنى است. خوب شما که ميخواهيد صادق باشيد و ظاهرا از دست عده اى جاعل به تنگ آمده ايد به من بگوييد، چه کسى گفته است انقلاب طور کلى؟ مگر منظور انقلاب معينى که ميتواند و شواهد آن هست که دربگيرد نيست؟ مگر منظور «اين انقلاب معين» نيست؟ مگر قطعنامه کنگره چهارم را که به آن راى داده ايد نخوانده ايد؟ کجا صحبت از انقلاب هپروتى است که شما به ما نسبت ميدهيد؟ بعد، هيچ دقت کرده ايد که اين بحث امثال وحدت کمونيستى است که به انقلاب کارگرى قسم ميخورد ولى به همان انقلاب معين که ميرسيد آنرا دو دستى تقديم بورژوازى ميکرد و ميگفت ما بايد انقلاب سوسياليستى کنيم؟ کدام انقلاب کارگرى جز از طريق تبديل يک انقلاب معين (مثل همين انقلاب محتمل که در افق اوضاع ايران است) صورت گرفته و يا ميتواند بگيرد؟ مگر جز اين است که همه جوهر لنينيسم اينست که چگونه از دل يک انقلاب معين و شرکت فعال در به پيروزى رساند آن راه انقلاب سوسياليستى را باز کرد؟ خب حالا که در ايران ٢٠٠٤ دارد يک انقلاب در ميگيرد اين لعن و نفرين کردن انقلاب تحت لواى «انقلاب بطور کلى» و ستايش انقلاب کارگرى در حرف جز تکرار وحدت کمونيستى کذايى نيست. جز يک پرچم شناخته شده راست نيست. ميدانم شما عصبانى ميشويد که به آدمهاى بزرگى همچون شما حقايق بديهى را گفته ام که منصور حکمت سالها پيش ياد ما داه بود. اما اگر نگوييم نارفيقانه با شما برخورد کرده ام. ادامه دارد.... ١٥ آگوست ٢٠٠٤ |