بيانيه اى براى انشعاب و جدايى ٢١ نفر از کميته مرکزى حزب، متن يک بيانيه را امضا کرده اند، که روز ١١ اوت انتشار يافت. بيانيه اى براى انشعاب و جدايى و در عين حال بيانيه اى براى اعلام موجوديت و چراغ سبز دادن به همه آن کسانى و جريانات و گرايشاتى که در بيرون حزب، سالها مشغول انجام حملات جنگ سردى اين چنينى به کمونيزم و حزب کمونيست کارگرى بودند. مى فرمايند: نفس اختلاف در حزب کمونيست کارگرى عجيب نيست، شيوه برخورد به اختلافات مهم است و کل بيانيه اعلام موجوديت اشان را بر پايه بررسى و ارزيابى در مورد شيوه برخورد بنا مى نهند. در مورد اختلافات اساسى در بالاى حزب کمونيست کارگرى که بيش از دو سال است با تندترين مباحثات، با نوشتن صدها صفحه مطلب، با برگزارى دهها سمينار و با مشغول بودن ارگانهاى رهبرى حزب بخود، همراه است، با يک جمله "که نفس اختلاف مهم نيست، بلکه شيوه برخورد به اختلافات مهم است،" ميگذرند. و ١١ صفحه ديگر بيانيه را به گفتن داستان در مورد روش ومنش و خيالبافيهاى نويسنده بيانيه در مورد اشباحى که در گشت و گذارند، سياه ميکنند. اين خود نمونه اى است از اختلافات در حزب کمونيست کارگرى ايران. چرا به اينجا رسيديم و اختلاف بر سر چيست و اصولا متدولوژى درست برخورد به اين پديده که در يک حزب سياسى خلاف جريان و مطرح و مهم و کمونيست، تعدادى قصد رفتن ميکنند و با نوشتن بيانيه اى با اين مضمون ميروند، چه بايد گفت. اختلاف بر سر چه بود؟ ما بارها و بارها در جلسات و سمينارها و در نوشته هايمان گفته ايم که يک خط و نظر راست در حزب از همان روزهاى اول بعد از مرگ منصور حکمت در رهبرى حزب، عرض اندام کرد که موضعى و سنگر به سنگر در مقابل آن ايستادگى شد. تزها و نوشته هاى مربوط به اين مباحثات که از مقطع پلنوم ١٦ حزب طرح شده اند، موجود است و احيانا به زودى منتشر خواهند شد. کوروش مدرسى در پاسخ به چه بايد کرد حزب بعد از و يا در جريان سرنگونى حکومت اسلامى گفت که با فروپاشى حکومت و يا جناح راست آن، همه چيز به دست دم دست ترين و يا بقول ايشان آماده ترين جريان يعنى به دامن دوم خرداد مى افتد و ما بايد قانون بازى و کنار آمدن با اين حکومت جديد را البته احيانا با شرکت جريانات ديگر تعريف و نه فقط خودمان آنرا رعايت کنيم بلکه از مردم نيز بخواهيم آنرا رعايت کنند. اين بمبى بود که در پلنوم ١٦ منفجر شد و همه نمايندگان را بر جا ميخکوب کرد و البته با اعتراض شديد اکثريت نمايندگان روبرو شد و قرار شد ايشان در مورد اين بلند بلند فکر کردنشان کمى دقت کنند. بعد از خوابيدن سر و صداها البته کوروش مدرسى همين مباحث را کتبى کرد و در اختيار رهبرى گذاشت و اين سند هم اکنون موجود است. بدنبال آن در مورد مسائل متعددى و از جمله در مورد استراتژى حزب در کسب قدرت، در مورد نحوه به قدرت رسيدن حزب، در مورد نوع حکومتى که ما ميخواهيم، در مورد شورا و يا سازماندهى ارگانهاى توده اى، و شکل آن، در مورد سازمان و شيوه کار رهبرى حزب، در مورد سوسياليسم و ضرورت و فوريت آن و در مورد انقلاب و شيوه هاى متمدنانه !! به قدرت رسيدن، در مورد اينکه آيا انقلاب خشونت است و يا نه و خلاصه در مورد بسيارى مسائل اساسى و استراتژيک و سياسى و عملکرد روزمره همه و همه اختلافاتى بروز کرد که وقت و انرژى رهبرى حزب را بخود معطوف کرده و حزب را در نهايت با يک آچمز کامل روبرو کرد. اين مباحث " تعميق شده تر" و با رنگ و لعاب "تئوريک تر" در سمينارهاى اخير کوروش در ماه جولاى و اوت ٢٠٠٤ به تفصيل به جمع کادرها ارائه داده شد. کوروش و جمع ٢١ نفره اگر نميخواهند وارد اين مباحثات شوند، مختارند. اما تنها توضيح در مورد جدايى آنها و تنها توضيح در مورد اوضاع فعلى حزب، اينست که ما در مورد مهمترين مباحث و در مورد آينده حزب و کل فعاليتهايمان اختلاف داشتيم و جالب اينست که نه کوروش مدرسى طراح اين نظرات و نه جمع امروز ٢١ نفر حاضر به بحث در مورد اين مباحث نبوده و بخش بزرگى از امضا کنندگان بيانيه ميگويند نظرات کوروش را قبول ندارند، فقط خودش را قبول دارند و به دليل انتقاد از شيوه ها بقول خودشان، از اين حزب ميروند. رفقا ! در رهبرى حزب و بويژه در جلسات دفتر سياسى حزب دو سال است که در مورد هر مسئله اى از استراتژى گرفته تا سازماندهى يک ميتينگ و تا برخورد به يک مورد اختلاف در فلان کميته حزبى، اختلاف نظر وجود دارد و بنظر ميرسيد حتى در مورد اينکه زمين گرد است و آب مايع است، نيز اختلاف داريم. به هر جلسه دفتر سياسى که رجوع کنيد مى بينيد که ساعتها بحث در مورد اينکه آيا بايد در منشور حقوق پايه اى از اينکه "براى سوسياليسم مبارزه ميکنيم" بايد حرفى زده شود و يا آيا بايد از حق اعتصاب کارگران در اين منشور دفاع کرد، جنگ و جدل شده و هميشه و هميشه از موضع راست همه اصول پايه اين حزب که منصور حکمت سالها براى تثبيت آن جنگيده با يک چرخش قلم به زير سوال ميرفت و اکنون کوروش مدرسى و جمع ٢١ نفره ميگويند نفس اختلاف مهم نيست!!!! ميگويند نفس اختلاف جديد نيست. چرا عزيزان نفس اختلاف و نفس طرح شدن نظراتى که در بيرون حزب بارها به آن حمله کرده و عقب رانده ايم، در درون حزب و از زبان ليدر حزب و يا رهبرى آن بسيار عجيب و بديع و تکان دهنده بود و بهمين دليل شوک پشت سر شوک به ما مخالفين اين نظرات وارد ميشد که چگونه ممکن است کسى تا کنون در مورد اين نظرات سکوت کرده و جرات بر زبان آوردنش را نداشته باشد و اتفاقا بعد از مرگ منصور حکمت، متاسفانه در نقش ليدر حزب وقتى فرمان حزب را در دست ميگيرد، ميخواهد راحت آنرا بطرف راست بچرخاند. البته مى فرمايد که مشغول پاسخ دادن به يک " سوراخ" در استراتژى حزب است و يا ميخواهد حزب را از حالت فرقه اى بيرون بياورد و ميخواهد سرى از سرها در بياورد و ميخواهد در نهايت رئيس جمهور بشود!!! چرا رفقا اين اختلافات و اين حمله به مبانى پايه اى حزب، بسيار مهم بوده و هست و مى بينيد که دارد از ما قربانى ميگيرد. نه فقط اين بلکه حملات جنگ سردى که ليدر قبلى اين حزب به حزب و فعاليتها و رهبران آن ميکند در نوع خود بى نظير است!!! بيانيه موجود را چاپ کنيد و ببينيد که چه کسانى از آن استفاده ميکنند تا به کمونيزم و به ايده هاى انسانى براى تغيير زندگى انسانها و به منصور حکمت حمله کنند. براى رفقا البته بهتر است اين اختلافات را زير فرش کرده و در مورد اينکه کى کجا چى گفت و در کدام جمع و آشپزخانه اى چه گفته شده و اخلاقيات کى چطور بوده و کى کجا حرفش را عوض کرده و يا پس گرفته و غيره ساعتها سخنورى کنند. اينرا هم ميگويند اختلاف در روشها و شيوه برخورد. بر اساس همان ميخواهند بروند و حزب ديگرى بسازند. زمين بازى تشکيلاتى، براى کسانى است که وارد بحث سياسى نميشوند. وقتى کوروش مدرسى و ٢١ نفر در بيانيه ميگويند نفس اختلاف مهم نيست، ناگزيرند وارد زمين بازى شوند که در آن جز تخم مرغ گنديده پرت کردن کار ديگرى نميتوان کرد. آنها خواه ناخواه وارد زمين بازى ميشوند که در آن جز کنکاش اخلاقى و جز پايين آوردن سطح مباحثات و جز فول گرفتن و مچ گيرى کارى باقى نميماند. بويژه اگر کمى دل و جرات بخرج بدهند که البته زيادى هم بخرج دادند، و دست در انبان حملات جنگ سردى به کمونيستها نيز ببرند، که بردند، ديکر کم و کسرى ندارند. آنها گفتند: پولپوتيزم است، استالينزم است، انقلاب ايدئولوژيک ميکنند، غسل تعميد ميدهند، تصفيه ميکنند، انقلاب فرهنگى ميکنند، کودتا ميکنند، اپوتونيسم دارند، عوامفريب هستند، دروغگويند و غيره غيره . به همين بيانيه نگاه کنيد. کسانى که بالاخره بيش از ٢٠ سال در کنار منصور حکمت بوده و کار کرده اند، چگونه راضى ميشوند، براى جدا شدن از اين حزب پاى بيانيه اى را امضا بگذارند که در آن از شير مرغ و جان آدميزاد حرف زده شده جز اينکه چرا و بدليل کدام اختلافات سياسى و يا برنامه اى و يا استراتژيک اين حزب را ترک ميکنند. اين اولين سوال هر ناظر بيطرف، هر هوادار حزب و هر دشمن اين حزب است که چرا ميرويد. البته فرمول بندى نخ نماى "چپ فرقه اى و ايدئولوژيک" و فرياد وامصيبتا در مورد نبود آزادى و تصفيه و انقلاب ايدئولوژيک، پرسشنامه ايدئولوژيک و ..... گوشها را کر خواهد کرد و اين همان داد و فريادهاى آشناى حمله به کمونيزم است که براى مدت کوتاهى ارزش مصرف خواهد داشت و بالاخره اين رفقا مجبور خواهند بود بگويند خودشان چه ميگويند وخودشان چه ميخواهند. رفقا ! از سطر به سطر اين بيانيه، سطحى نگرى و راست روى بيرون ميزند و بايد نکته به نکته و کلمه به کلمه اين بيانيه نقد شود و پاسخ بگيرد. ما اين کار را خواهيم کرد. ولى يک نکته را علاقمندم در اينجا بگويم و آن فرياد خوشحالى ناشى از اينکه حزب مضمحل شده و يا ميشود و آرزوى سناريو سياه براى حزب کردن است. شما نظرات راست در اين حزب مطرح کرديد و پاسخ درخور را گرفتيد. چپ اين حزب سنگر به سنگر با شما جنگيد و روزهاى سختى را پشت سر گذاشت. اما يک نکته را ديديد اين حزب چپ تر و قوى تر و پخته تر از آنست که به اين راحتى بتوان "ملونش" کرد و تعدد نظرات را به خوردش داد و با به رخ کشيدن داشتن اطلاعات دست چندم از انقلاب اکتبر، سرش را بطرف راست چرخاند. شما طبق سياست پلتيک در پشت درهاى بسته، دو سال از اينکه اين مباحثات داغ و سرنوشت ساز به بيرون درز کند و حتى به دست کادرها و اعضا برسد، مقاومت کرديد.و امروز با مرثيه خوانى در مورد اينکه حيثيت همه ما ميرود، مانع از اين ميشويد که اعضا اين حزب از اين جنگ و جدالى که حزب را به آستانه انشعاب کشانده باخبر شوند. اين نهايت غير اصولى گرى و رفتار غير مسئولانه است. واقعيت اينست که با علنى شدن مباحثات در سطح کادرها، دخالت کادرها کمک کرده و کمک ميکند تا ما جلوتر رفته و در نهايت با دخالت اعضا و در يک کنگره فوق العاده ميتوان تکليف اين اختلافات را يکسره کرد. رفقا ميگويند با علنى شدن بحثها، اوضاع کاملا بهم ريخته است. نميدانم قبلا اوضاع چه مزيتى بر امروز داشت. جز در تاريکى نگه داشتن کادرها و با سيلى صورت خودمان را سرخ نگه داشتن. رفقا در مورد کنکره نيز مرثيه ميخوانند. کاملا دلبخواهى کنگره را مراسم تدفين حزب اعلام ميکنند، سناريو سياهى ميدانند و اصلا شعار مرگ بر کنگره سر ميدهند. چرا؟ به يک دليل ساده ميدانند در اين حزب اين نظرات و اتفاقا اين روشها و منشها جايى ندارد. ميدانند در کنگره آنها مضمحل ميشوند. ميدانند در کنگره جواب محکمى ميگيرند که بساط اتان را جمع کنيد و بهمين دليل فرياد وامصيبتا سر ميدهند و ميخواهند بر سر حزب گاو بندى کنند که با گروکشى، و گفتن اينکه اگر اکثريت نشويم، ميرويم، شايد با اختلاف يک راى در پلنوم حزب را ببرند. رفقا اين خيال خام است . قبل از رفتن اتان يک کار درست بکنيد. به راى اکثريت تمکين کنيد و به راى مهمترين ارگان حزب يعنى کنگره هر چه که گفت گردن بگذاريد. اين دعواها مهم است و بايد هم اعضا و هم کادرها در آن نه فقط دخيل شوند و نظر بدهند، بکه بايد بتوانند با رايشان سرنوشت حزب را در اين مقطع رقم بزنند. پلنومى که با شمشير انشعاب و گروکشى برگزار شود، مشروعيت سياسى ندارد. تعيين تکليف با اين گرايش راست بايد در کنگره حزب باشد. سخن آخر اينکه آرزوى اضمحلال حزب را، به کابوسى براى مدافعين آن تبديل خواهيم کرد. حزب کمونيست کارگرى ايران از اين تندپيچ محکمتر، آبديده تر، مارکسيست تر و پخته تر بيرون خواهد آمد، اينرا همه ما اعضا و کادرها و رهبرى اين حزب تضمين ميکنيم. مينا احدى ١٥ اوت ٢٠٠٤ |